چاله هاي خيابان
در زير تهران هزار نهر قنات جاري است كه آبها را از كوهستان به شهر مي رسانند. هر مالكي در باغش آب جاري دارد و با سرفرازي آن را به شما نشان مي دهد و با صداي بلند مي گويد: عجب آب صاف پاكي است! بهترين آب تهران است.
ولي وقتي شما نگاه مي كنيد مايعي مي بينيد، تيره و گل آلود پر از مواد ناراحت كننده.
هر يك از اين قنات ها از هنگام ايجادشان يعني از 100سال پيش يا بيشتر تاكنون سرنوشت مصيبت باري داشته اند. يك جا اشخاص وارد و خبره طاق گنبديش را خراب كرده اند، جاي ديگر خودبه خود فرو ريخته است و به اين ترتيب است كه آب پاك و زلال كوهستان در تهران به صورت مايعي كثيف در جريان است. قاعدتا دهانه اين قنات ها در خيابان، وقتي از آنها استفاده نمي شود، بايد با قطعه سنگي بسته باشد، ولي ايراني ها اين كار را زايد و بي فايده مي دانند و اين سوراخ ها هميشه باز مي مانند. تعداد اين سوراخ ها در تهران زياد است.
هم در وسط بازار نيمه تاريك از آنها ديده مي شود و هم در ميان پر رفت و آمدترين كوچه وخيابان شهر. در مقابل سفارت انگليس نهري سرپوشيده از سه محل سوراخ شده است و اين سوراخ ها تله وار در كمين مچ پاي عابران گيج و شترهاي سر به هوا و قاطرهاي پر حوصله و خرهاي با نمك و اسب هاي مغرور و سركش هستند. شب رد خور ندارد هر مچ پايي طعمه آنها شود، بي رو در بايستي خردش مي كنند.
ايراني ها شاه را سرنگون كردند و به حكومت مشروطه راي دادند و شايد روزي نه چندان دور برسد كه قوانين آن را نيز اجرا كنند، ولي محال است بشود پيش بيني كرد كه اگر يك ايراني در چاله اي افتاد چه وقت به فكر مي افتد و وظيفه خود مي داند كه سر آن را بپوشاند تا ديگران به نوبه خود در آن نيفتند.
اوراق ايران
خاطرات سفر كلود آنه در آغاز مشروطيت
صص 33، 31 و۱۶
شب رد خور ندارد مچ پايتان مي شكند
امسال من به شيوه ايراني ها زندگي مي كنم. نزديك ديوارهاي شهر در عمارتي متعلق به وليعهد، ظل السلطان خانه دارم. اين عموي شاه سابق و برادرش نايب السلطنه از آخرين بازماندگان ايرانيان بزرگ و والا تبارند.
گرداگرد اين عمارت باغي است با درخت هاي بسيار زيبا و حوضي بزرگ و لبريز از آب نيم گرم كه در آن آب تني مي كنيم. داخل عمارت كلاه فرنگي يك رديف اتاق خالي مفروش با قالي هاي باب امروز است. هر جا دلمان بخواهد غذا مي خوريم و مي خوابيم. تعداد زيادي مستخدم دراختيار داريم كه يك لحظه از ما چشم بر نمي دارند، ولي در حقيقت خدمتي هم نمي كنند.
بعضي ها فقط كار و هنرشان قصه گويي و نقل روايات است. بعضي ديگر به هنگام استراحت قوزك پاهايمان را مالش مي دهند. چندنفري كارشان چاق كردن قليان است و چند تاي ديگر فقط براي اين هستند كه هنگام خروج از حمام لنگ و قطيفه به دستمان بدهند. غالبا بيكار و سرگردان در باغ قدم مي زنند و همين كه به وجودشان احتياج پيدا مي كنيم غيب شان مي زند.
من نه ميزي دارم و نه تختخوابي، پشت به بالش و مخده روي زانوهايم چيز مي نويسم و اميدوارم اين عادت لذتبخش و مطبوع را تمام عمر حفظ كنم.
اين كسان را در آن زمان هوچي ناميدند
در تهران در آن ده و اند سال كه از آغاز مشروطه مي گذشت كم كم كساني پيدا شده بودند كه شيوه سود جستن و پول اندوختن را از راه دسته بندي و روزنامه نويسي و هياهو و در آمدن به كارهاي كشوري و هواداري از آن وزير و اين وزير و مانند اينها نيك مي دانستند.
در آن چند سال اينگونه كسان از همه شهرها به تهران آمده و در اينجا مانده و كم كم گروه بزرگي شده بودند. بسياري از نمايندگان پارلمان از شهرها آمده و پس از پايان دوره نمايندگي دوباره بازنگشته و از اين راه به پول اندوختن و خوش زيستن پرداخته بودند. اين كسان را در آن زمان هوچي ناميدند و ما نيز به همان نام خواهيم خواند.
تاريخ هجده ساله آذربايجان
ص 766