چهارشنبه ۲۲ تير ۱۳۸۴ - - ۳۷۴۶
شرح قتل ميرزا علي اصغر خان اتابك به قلم ميرزا فضلعلي آقا
پنج تير از طپانچه شليك شد
002112.jpg
جنازه اي آوردند كه گلوله از دهنش رفته، از كله اش بيرون آمده و مرده بود. پطران با مقداري فشنگ و كارد خنجري و بياض دعا داشته با بليط اتحاديه طلاب و بليط انجمن آذربايجان و بعضي كاغذهاي ديگر
اتابيگ فلك زده روز شنبه، بي  اينكه به مجلس اطلاع داده باشد ، با ساير وزرا به مجلس آمده ، معرفي از وزير عدليه و وزير لشكر نموده و صحبت از عريضه وزرا به شاه و جواب شاه به آنها - كه خيلي با اساس مشروطيت سازگار بوده و تاكيد در اتمام قانون اساسي و ساير قوانين داشت - نموده. مجلس بعد از اذان ختم شد اتابيگ با وزرا و جناب سيد عبدالله و جمعي از وكلا به بالا خانه رفتند و جمعي ديگر از وكلا مشغول تنفس در حياط بهارستان شدند. بنده هم كه پا شدم ديدم چاپار كاغذهايي را كه تاخير كرده، پيشش جمع شده بود به من داد. از جهت اينكه آنها را ملاحظه نمايم به بالا خانه نرفتم، آدم هاي خود را تفحص كردم كه اگر لاله آورده اند به گوشه اي رفته لاله روشن نمايند، بخوانم. ديدم حضرات نيستند. (بعد شكر اين را نمودم) جناب آقا سيد محمد و جناب حاجي امام جمعه طهران هم به بالاخانه نرفته، در كناري نشسته بودند پيش آنها رفته مشغول مطالعه شدم و اگر لاله خودم را حاضر كرده بودند و تنها به كناري مي رفتم، لابد بعضي پيشم آمده و رفته خالي از بدگماني نمي شد، چنانكه جناب حاجي ميرزا ابراهيم را مي گويند كه: به فاصله كمي از ورود وزرا از مجلس برخاسته با دو نفر از تماشاچي ها صحبت كرده، آن دو نفر بيرون رفته و خودش در بهارستان ماند و به مجرد انقضاي مجلس از بهارستان بيرون رفت و اينها را براي اطلاع از سوابق مطلب و غيره قرينه مي گيرند.
جناب آقا سيد محمد و جناب حاجي امام جمعه هم قريب سه ساعت از شب رفته از در معمول بهارستان خواستند بيرون روند، يكي از كسانشان گفتند كه اينجا ازدحام خيلي است وعبور و مرور مشكل است، از در ديگر بهارستان بنا به رفتن گذاشتند. درشكه آقايان را از در معمولي گفته بودند به اين در بياورند. از اثناي جمعيت سه نفر با درشكه آقايان به در اين سمت آمده، ديده بودند كه اتابيگ از آن در بيرون نيامد، با عجله به سمت در معمولي برگشته بودند. در اين اثنا من هم با آقايان خداحافظي كرده، آمدم كه از حياط باغ بهارستان به حياط بيرون آيم. به دم دالان، فاصل مابين دو حياط رسيدم، ديدم جمعي از وكلا دوان دوان وارد باغ مي شوند. اتابيگ هم لاله در دست با آنهاست. چون هياهوي بود صداي طپانچه ها را نشنيده بودم؛ گفتند كه دم در بزن بكش است. برگشتيم به باغ تا جمعي كه ميان معركه بودند آمدند. آدم هاي آقايان كه لاله ها را با آقايان مي بردند گفتند: لاله ها را خاموش نماييد. اتابيگ هم به تبعيت آنها لاله ها را خاموش نمود و نمي دانستند مطلب چيست. اتابيگ و جناب آقا سيد عبدالله با وزرا كه از در بيرون مي آمدند، در دالان در، پنج تير پشت سر هم يك نفر خالي نموده بود. يكي از سينه اتابيگ و يكي از پايش خورده. به همان حال به كالسكه اش گذاشته به خانه اش بردند. جناب آقا سيد عبدالله تا دم دالان در با اتابيگ با هم بودند. دم در حياط جناب آقا سيد عبدالله را نگاه داشته بودند. نگاه دارنده، علي روايه، شخصي بود متظلم كه براي تظلم خود او را نگاه داشته بودند و علي روايه از همراهان قاتل بود كه طپانچه را به قاتل داده بود وگفته بود كه: آقا! عرض دارم. براي اين كه آقا را قدري عقب نگاه دارد. از قضا كالسكه و قزاق هاي اتابيگ را هم قدري از در دورتر، در پيش قهوه خانه مقابل در بهارستان نگاه داشته بودند. تاخير رسيدن كالسكه هم از ممدات قضا بوده است.
جناب آقا سيد عبدالله به دالان مابين دو حياط بهارستان بي صدمه آمده، در آنجا كمي استراحت نمودند. براي رئيس هم احتمال خطر بسيار بود ولي او هنوز از بهارستان بيرون نرفته بود. جمعي از وزرا مثل علاءالملك و مستوفي الممالك و وزير همايون، وزير فوايد عامه بعد از اتابيگ جان خود را سالم ديده، به منازلشان رفتند و مراجعت نكردند. جمعي از وكلا هم بعد از رفتن آنها رفتند. بنده و جنابان آقا سيد عبدالله و وزير امور خارجه، آقاي علاءالسلطنه و وزير ماليه،  آقاي ناصر الملك و وزير علوم و چند نفر از وكلا مانديم كه تحقيقي شود.
اما اتابيگ را بعد از رسيدن به خانه اش رو به قبله نموده ، به فاصله يك ساعت يا بيشتر و كمتر بي اينكه حالي پيدا كرده حرفي زند، جان به جان آفرين تسليم نمود.
اما متهمين به قتل و مرتكبين حالشان اين شد كه دم كالسكه اتابيگ بعضي در موقع قتل خاكي پاشيده بودند كه زننده معلوم نشود. اول ميرزا صادق نام، پسر ميرزا عباس قلي خان نامي را گرفته آوردند كه بعد از صداي طپانچه ها گريخته، قزاق تعاقب نموده، در خانه مشارالدوله شيرازي را بازديده، مي خواسته داخل  آنجا شود، گرفته بودند. از او پرسيده شد، گفت كه: من مي خواستم به اتابيگ عريضه بدهم و مصدر هيچ كاري نيستم. كاغذهاي بغلش درآورده شد، در آنها كاغذي بود به عنوان عريضه كه: من آمدم به شما بعضي اطلاعات بدهم، وكيل السلطنه نگذاشت، بعضي انجمن ها هست كه در صدد قتل شماست، از جمله در خانه يحيي ميرزا چند شب پيش جمع بودند و آن ميرزا صادق گفت كه: پدرم هم از اهل انجمن سري است و مطالبشان از من مستور است. آلات حربيه با او نبود.
دوم جنازه اي آوردند كه گلوله از دهنش رفته، از كله اش بيرون آمده و مرده بود. پطران (فانوسقه و جعبه فشنگ) با مقداري فشنگ و كارد خنجري و بياض دعا داشته با بليط اتحاديه طلاب و بليط انجمن آذربايجان و بعضي كاغذهاي ديگر كه در موقع تحقيق و استنطاق در مي آيد. اين را قاتل مي دانند كه وقت تعاقب طپانچه را به دهان خود خالي كرده، مرده است. اسمش عباس آقاي تبريزي صراف . بعد با نظر اطبا وغير هم معين شد كه او خود با گلوله خود را كشته.
سيم يكي از آنها كه مي گريخت، از تعاقب كننده ها، يكي از قراول هاي قراولخانه چهارراه را صدا زد. سرباز دماوندي بيرون مي آيد كه او را بگيرد، با خنجر به شكم و پاي سرباز زده از سمت خيابان ظل السلطان گريخته است. گلوله اي هم به سيد محمدنامي از كسان بهارستان به پايش برخورده.
بحران دموكراسي در مجلس اول
خاطرات و نامه هاي خصوصي ميرزا فضلعلي آقا تبريزي
صص 106-101

داستان آب تهران و گزارشي پيشگويانه
سدهايي براي آينده بسازيد
002127.jpg
آب در ناحيه تهران به وسيله حفر چاه هاي عميق متعدد و ارتباط زيرزميني بين آنها از سطح بلندتر به پايين تر فراهم مي گردد. بدين ترتيب كه بعد از مسافتي آب روي زمين ظاهر و در يك مجراي باز به طرف مقصد جاري مي شود. اينگونه توليد آب را قنات مي نامند و سراسر جلگه تهران پوشيده از اين قنات هاست. خاكي كه از محل حفر حلقه هاي چاه بيرون كشيده مي شود، در دهنه چاه ها برآمدگي هايي به وجود مي آورد و رشته اين تپه ها را از هرسو مي توان ديد. علاوه بر اين نهرهاي مصنوعي، رودخانه هاي طبيعي كوچك بسياري ديده مي شود كه از دامنه جبال البرز پيوسته جاري است و به تنهايي براي تامين آب شهر بزرگي مثل تهران به هيچ وجه كافي نخواهد بود. در مسافت 24 ميلي مغرب تهران، رودخانه كرج از گردنه كوهي با فشار زياد وارد دشت مي شود. قسمتي از آب آن را از مجراي طبيعي منحرف و به واسطه راه زيرزميني به طرف شهر در سمت مشرق جاري ساخته اند. در محلي كه اين مجرا به رودخانه وصل مي شود، آب انبوهي از رودخانه به اين كانال فرو مي ريزد، اما چون اين آب 24 ميل راه طي مي كند، حجم آن به يك هفتم مقدار اصلي كاهش مي يابد و بستر خشكي كه آب در آن جاري است، شش هفتم ديگر را جذب مي كند. به علاوه مقداري هم به وسيله تبخير از بين مي رود. اگر به جاي سكنه تهران كه تا اين حد زياد براي ايشان آب گرانبهاست، مردم فعال تري در آنجا بودند، خيلي پيش از اين به جاي نهرهاي مصنوعي سرگشاده، مجراي سرپوشيده مي ساختند تا مقدار آب مورد نيازشان را هفت برابر سازند.وسايل ديگري هم هست كه در صورت توسل به آنها امكان داشت عاملي تعيين شود تا اينهمه اراضي وسيع بياباني به كشتزارهاي پرحاصل و باغ هايي تبديل گردد كه در آنجا عوض تيغ و خار، درخت صنوبر و به جاي بوته هاي خار، درخت مورد (شبيه شمشاد) برويد. آشكارترين اين وسايل، ساختن سدهاي مستحكمي در پايين بعضي از شيب هاي جبال البرز است كه سلسله آن در 10 ميلي شمال تهران واقع است. سراسر رشته البرز همه ساله از فراز تا پايين و از ماه اكتبر تا ماه آوريل پوشيده از برف و تمام قسمت فوقاني از ارتفاع هزارپا سفيد است. در آوريل و مه (فروردين و ارديبهشت) اين برف گرانبها مي گدازد و از ميان رودخانه ها به سمت دشت سرازير مي شود و توليد سيلاب  مي كند، درست در موسمي كه هيچ گونه احتياجي به مقدار آب اضافي نيست، ولي اگر منابعي در مسيل سنگي كوه ها بسازند كه به آساني هم ساختني است اين جريان آب قيمتي، ذخيره و براي مصرف در ماه هاي آينده از آنها استفاده خواهد شد.براي تامين آب ناحيه تهران، حتي به مقدار خيلي زيادتر از آنچه به وسيله فوق ارائه شد، مي توان به وسايل ديگر نيز اقدام كرد. در سرزمين شمال جبال البرز، رودخانه هاي پرآب همانقدر فراوان است كه جنوب رشته كوه هاي مزبور عاري از آن است. اگر مسير يكي از اين رودخانه ها را ممكن بود به طرف جنوب منحرف ساخت، خير و بركت بزرگي عايد آن منطقه مي شد. بي آنكه لطمه اي به ناحيه ديگر برسد و عقيده مهندسان اين است كه به وسيله حفر كانالي از يكي از اين رودخانه ها در منطقه اي كه ارتفاع آن به اندازه كافي باشد و با كمك تونلي، مي توان رودخانه اي به سمت جلگه تهران به راه انداخت و هر قطره آبي كه به اين وسيله فراهم شود، موجب توسعه زمين زراعتي و در واقع وسيله باران بيشتري خواهد شد و گفته اند اكنون ميزان باران ساليانه در جلگه تهران به مراتب بيشتر از دوره هاي سابق است كه اراضي زراعتي كمتر بود. در ناحيه شمالي رشته كوه هاي البرز كه تمام روي زمين پوشيده از درخت و جنگل و زراعت است، مقدار باران بيش از اندازه است، بنابراين اگر دولت ايران در كنار تمام مجاري آب جلگه تهران، درخت و در دامنه هاي جبال البرز كه تمام تابستان به واسطه ذوب شدن برف ها مرطوب است، نهال صنوبر مي كاشت، امكان داشت به آساني پيش بيني كرد كه در ظرف چند سال در اثر افزايش ميزان باران سالانه، نتيجه بزرگي به دست آيد.
تاريخ ايران، دوره قاجاريه
رابرت گرنت واتسن صص 7-5

خداوند رحم كند
002076.jpg
به تاريخ 14 ربيع الاول 1326 بغداد؛ خدمت ذي مرحمت جناب مستطاب افتخار الحاج حاجي محمد حسين تاجر تبريزي فدايت شوم! ... در امورات مملكتي، ده شب قبل خدمت تهران به خانه چند نفر ريخته آنها را گرفته، به اتهام شما نارنجك سابق جهت شاه انداخته ايد. بعد معلوم شده بي تقصير بودند. انجمن ها تمام به قدر 5 هزار نفر در مجلس سخت گرفتند كه حاجب الدوله، حاكم تهران و رئيس نظميه بايد در ديوانخانه مجازات شوند. شاه همراهي با آنها كرده خيلي اسباب هيجان مردم بود كه پادشاه با قانون اساسيه همراه نيست. قانون و عدليه جهت فقرا مي باشد نه اعيان و اغنيا. تا امروز، بحمدالله، اصلاح شد. قرار شد وكلاي ملت و اجزاي ديوانخانه استنطاق شوند. مردم قدري متفرق شدند. مختصر، هر ساعتي يك رنگ داريم. منتظر شورش مردم هستيم. خداوند رحم كند. اين مرتبه اگر شورشي بشود، مي ترسم حكايت غارت شود. چون مردم گرسنه اند. خيلي عسرت مي كشند. خداوند رحم كند.
اقل الحاج محمد حسين كتاب فروش مكاتبات
حاج محمد حسين كتابفروش 1330 1325 هجري قمري - ص 14

زني سم الفار در غذا كرده تا شوهر را بكشد
002154.jpg
۱۴ ذيقعده 1307 ه.ق. حاجي اسحق خان، سرتيپ فوج حشمت از مشهد مراجعت كرده به طرف تهران رفت. يك شاهي بر نرخ نان افزوده اند و اسباب شكايت مردم شده است. حكومت چهار قسط از ماليات را حواله داده، اغلب را دريافت كرده اند.
در قريه (ده سفيان) دو نفر نزاع كرده اند، يكي از آنها كشته شده، قاتل را به شهر (سمنان) آورده در حبس است. در قريه تويه دره زني سم الفار داروي مرگ موش در غذا كرده كه شوهر را مسموم كند و به خانه ديگر رفته، زن همسايه با بچه اش نزد آن مرد مي آيند و با او از آن غذا مي خورند، هر سه مي ميرند. ضعيفه را به شهر آورده اند و در حبس است. 24 ذيقعده شاه بابا نام شهميرزادي با برادرش در باب ملكي گفت و گو داشتند، چون شهميرزاد تيول ضياءالدوله شد به تهران رفته، سفارشنامه از ضياءالدوله گرفته مراجعت كرد. حاكم به اين واسطه او را گرفته، چوب بسياري زده، ريش او بريدند كه ديگر كسي جرات رفتن به تهران را نكند.
گزارش هاي اوضاع سياسي، اجتماعي ولايات
عهد ناصري۱۳۰۷، ه.ق، ص 105

عتيقه
كارگران نانوايي اتحاديه تشكيل دادند
002070.jpg
در حوالي پايان جنگ جهاني اول، در زمستان 18-1917، هزاران تن از مردم در ايران از گرسنگي و سرما جان سپردند. اين وضع در اثر احتكار و كم فروشي نانوايان وخيم تر شد. اين امر كارگران نانوايي ها را به واكنش واداشت، آنها اتحاديه كارگري تشكيل دادند و با سازمان دادن اعتصاب و بستن همه نانوايي ها، حكومت را ناگزير كردند كه آنها را به رسميت بشناسد. اين كار هرچند يك چندي موجب بهبود وضع نان گشت (زيرا كه احتكار بزودي از سر گرفته شد)، نخستين اتحاديه كارگري دوباره متولد شده بود. كمابيش در همان اوان، كارگران چاپخانه ها دومين اتحاديه كارگري را تشكيل دادند. آنان در حين اعتصاب غذا ، اعتصابي را در سالهاي 18-1917 سازمان دادند و در حالي كه به طرفداري از انقلاب شوروي پرچم هاي سرخ را تكان مي دادند، با ديگر تظاهركنندگان به دكان هاي نانوايي و محتكران يورش بردند. پليس توانست تظاهرات آنها را به هم بزند، اما نتوانست همبستگي نوبنياد ميان كارگران چاپخانه ها را از ميان ببرد. در 1918 آنها اعتصاب ديگري را سازمان دادند كه دو هفته طول كشيد و حكومت را ناچار ساخت كه آنها را به عنوان اتحاديه كارگري به رسميت بشناسد. در آن زمان اتحاديه كارگري چاپچيان 2 هزار عضو داشت. اتحاديه جديد توانست كارفرمايان و حكومت را به پذيرفتن خواسته هايش وادار سازد. مهمترين آن خواسته ها به قرار زير بود:
۱ همه كارگران چاپخانه ها بايد روزي هشت ساعت كار كنند.
۲ - اضافه كار بايد به ميزان 150 درصد دستمزدهاي معمولي باشد.
۳ در صورت بيماري كارگر، كارفرما بايد دو ماه دستمزد او و صورتحساب هاي پزشك را بپردازد.
۴ كارفرما بايد يك ماه پيش از اخراج به كارگر اخطار كند و يك ماه دستمزد به او بپردازد.
۵ اگر در حين كار اتفاق بدي براي كارگر پيش آيد كه به عليل شدن او بينجامد، كارفرما بايد نيم حقوق ماهيانه او را مادام كه چاپخانه داير است، بپردازد. افزون بر آن، علاوه بر آدينه ها، كارگران حق دارند در روزهاي عيد دست بالا در هر سال 25 روز آزاد باشند و در هر سال، 10 روز از روزهاي تعطيل را دستمزد بگيرند.
نكته اي كه به همين اندازه اهميت داشت اين بود كه هم حكومت و هم كارفرمايان اين اصل را پذيرفته بودند كه در دعواي اتحاديه كارگري چاپچيان معامله و قراردادها دسته جمعي باشد.
آشناي قديمي ديگر، اتحاديه تلگرافچيان و پستچيان نيز بار ديگر زنده شد و با 2 هزار عضو در مقام دوم پس از اتحاديه مطبعه چيان قرار گرفت. نخست حكومت كوشيد تا اين اتحاديه سراسري را به رسميت نشناسد و حداكثر كوشش خود را به كار برد تا آن را مختل كند، اما نتيجه نگرفت.
هرچند احياي جنبش اتحاديه كارگري را چاپچيان و مقام هاي پستخانه آغاز كردند، اين امر ساير پيشه وران را نيز برانگيخت تا اتحاديه هايي تشكيل دهند، بخصوص در سالهاي 19-1918 چندتا از اين گروه ها مانند مقام هاي تراموا و كارگران ساختمان تهران در مخالفت با حكومت وثوق الدوله و قرارداد انگليس ايران فعال بودند. اينان به جز درخواست اخراج انگليس از ايران كه هنوز سپاهياني در ايران داشت، خواسته هاي خود را در مسئله هايي مانند احتكار غله، هشت ساعت كار در روز و حق تشكيل اتحاديه متمركز ساخته بودند.
اتحاديه هاي كارگري و قانون كار در ايران
ويلم فلور صص 25-23
تهران دوره صفويه
اين دوره از حيات شهر تهران، از زمان شاه طهماسب صفوي (948 930) آغاز مي شود. در اين زمينه دكتر ناصر تكميل همايون در كتاب تاريخ اجتماعي و فرهنگي تهران آورده است: شاه طهماسب صفوي به دليل مدفون بودن جد اعلاي صفويان - امامزاده حمزه (ع) در جوار حضرت عبدالعظيم (ع)، بارها از قزوين به زيارت اين اماكن آمده و چندين بار در سفرهاي خود در آن قريه اقامت گزيد. او سرانجام در سال 961 ه.ق. دستور داد در پيرامون تهران كه 6 هزار گام محيط آن بود، بارويي با 114 برج (به عدد سوره هاي قرآن مجيد) بنا كنند. اين بارو از چهار طرف دروازه هايي به اين شرح داشت:
جنوب: دروازه اصفهان يا دروازه حضرت عبدالعظيم در مدخل كنوني بازار عباس آباد، خيابان مولوي
شمال: دروازه شميران در مدخل كنوني خيابان پامنار
غرب: دروازه قزوين در مدخل كنوني بازارچه قوام الدوله، ميدان شاهپور سابق
شرق: دروازه دولاب در مدخل كنوني بازارچه نايب السلطنه خيابان ري. شاه طهماسب علاوه بر آباداني تهران، باغ ها و بناهاي حكومتي متعدد بنا كرد.

عهد قديم
002130.jpg
از خدمت به وطن به اين روز افتادم!
دوشنبه 11 ژانويه 1915 باكاردرف (شارژ دافر آلمان) به ديدن آصف السلطنه رفته از تبريكاتي كه مشاراليه از طرف اعليحضرت نموده بود اظهار تشكر كرديم. روز سه شنبه، دوازدهم ژانويه 1915، ساعت 4 بعد از ظهر به اتفاق فن كاردرف به ديدن شاهزاده عين الدوله در باغ مجيديه رفتيم. (مجيديه در شمال شرقي تهران واقع است) شاهزاده درد پا داشت،  روي تخت استراحت كرده بود، معذالك متجاوز از يك ساعت از اوضاع عمومي مملكت مخصوصا از دسته بندي هاي پارلمان صحبت كرد.
ائتلاف دو حزب دموكرات و اعتداليون را مضر مي دانست. فن كاردرف  از وطن پرستي مستوفي  الممالك تمجيد بسيار نمود و با بقاي ايشان در سر كار اصرار ورزيد و گفت ابتدا گمان مي كردم مستوفي فعاليت ندارد، ولي حالا مي بينم كه مقتضيات وقت را ملاحظه مي كرده است. روز به روز بر جديت او افزوده مي شود.
عين الدوله كليه اين اظهارات را برخلاف عقيده باطني خود تصديق نمود. فن كاردرف گفت موقع خدمت به وطن است و به شاهزاده تكليف كرد عضويت كابينه را بپذيرد. عين الدوله جواب مبهمي داد و گفت: از خدمت به وطن به اين روز افتادم!
شب و روز نگارنده ملاقاتي با رئيس الوزرا به عمل آوردم و راجع به حسن رفتار عساكر عثماني اظهاراتي نمودم. مستوفي الممالك گفت: اعتراضي به آنها ندارم جز اينكه بر طبق آخرين خبر سردار مكري و فرزندش را تيرباران نموده اند و حال آنكه سفير كبير عثماني به من قول داده بود به سردار مكري صدمه جاني و مالي نخواهد رسيد. مستوفي علاوه نمود كه اين شخص از خانواده نجيبي است و هيچ تقصيري جز بي طرفي و اطاعت اوامر دولت مركزي نداشته است. من اصرار به تغيير كارگزار آذربايجان نمودم. مستوفي گفت عموم ماموران فعلي كه در تبريز هستند بزودي تغيير خواهند كرد و همين چند روزه والا حضرت محمد حسن ميرزا، وليعهد با پيشكاري نظام الملك و روساي ديگر عازم تبريز خواهند شد، در موضوع كابينه اظهار داشتم روز يكشنبه كه اعتبارنامه آقا در مجلس خوانده خواهد شد، خوب است از وكالت استعفا بفرماييد و رياست وزرا را نگاه داريد.
مستوفي دلايلي آورد، از آن جمله گفت ضعف بنيه اجازه تحمل چنين بار سنگيني را نمي دهد و اضافه نمود موافق رسوم مشروطيت روز يكشنبه استعفاي خود را به حضور شاه تقديم خواهم داشت و پس از آن اعليحضرت با كسب تمايل مجلس، رئيس الوزراي جديد را تعيين خواهند نمود. پرسيدم كه آيا راست است شاهزاده فرمانفرما براي ايالت خراسان در نظر گرفته شده؟ مستوفي پاسخ داد: چنين تكليفي به او كردم، اما زير بار نرفت.
روز سيزدهم ژانويه به ديدن نظام الملك در باغ او واقع در بهارستان به اتفاق فن كاردرف رفتيم. نظام الملك از رجال معمر و اشراف معروف ايران است كه اخيرا به پيشكاري آذربايجان منصوب شده و ماموريت يافته است كه در التزام وليعهد به تبريز عزيمت نمايد. پس از تعارفات متبادله از شارژ دافر آلمان پرسيد از اعليحضرت ويلهلم امپراطور چه اطلاعي داريد؟ كاردرف جواب داد با اينكه اعليحضرت در جبهه جنگ است، معهذا در آنجا هم وظايف مذهبي را فراموش نمي كند.
ايران در جنگ بزرگ مورخ الدوله سپهر
صص 140 - 139
002088.jpg
ماه صيام در تهران عهد ناصري
در اين ماه شب ها عبور و مرور در شهر آزاد بود و اسم شب و بگير و ببند در كار نبود و شب نشيني و شب زنده داري تا صبح ادامه داشت. در آن زمان هفت دهم تهران در كمال عقيده روزه  نگاه مي داشت. ناصرالدين شاه در نخستين سالهاي سلطنت روزه مي داشت، ولي تا آنجا كه من به ياد دارم روزه داري را ترك گفته بود، اما آداب ديگر شهر صيام را به كار مي بست. گاه  عصرها سواره به باغ هاي سلطنتي نزديك شهر مي رفت و بنا به رسم با يك تير توپ، سواري شاه را به شهرباني اعلام مي داشتند.
آقا مچول زين دار باشي ملقب به صديق السلطنه كه از خواص و در حضور شاه گستاخ بود، روزي هنگام سواري عرض كرد: قربان چون اعليحضرت اغلب روزها سوار مي شوند خوب است امر فرمايند روزهايي كه سواري نيست توپ بيندازند تا از مصرف باروت كاسته شده، دخل مختصري نصيب دولت شود. شاه در پاسخش سر بجنبانيد و به لبخندي اكتفا ورزيد.
در ماه رمضان اداره هاي دولتي به جاي روز، شب كار مي كردند، بساط افطار در دربار گسترده مي شد، سپس شاه نيز به كارها رسيدگي كرده، وزيران را به حضور مي پذيرفت.
زندگي خصوصي ناصرالدين شاه
ص 68

طهرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
درمانگاه
شهر آرا
يك شهروند
|  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  شهر آرا  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |