تاثيرات توريسم بي برنامه بر يكي از سايت هاي گردشگري
شك داريد؟ پس سفر بي خطر
سرتان را بالا مي گيريد و با ديدن چشمان درشت قاطري كه پوزه اش را به نوك دماغتان چسبانده، دو قدم به عقب مي رويد. اين قاطرها براي حمل آدم هايي كه زياد از آب خوششان نمي آيد، مدام مسير تنگه را بالا و پايين مي روند
معصومه صفايي
اگر تصميم گرفته ايد تعطيلات آخر هفته را براي فرار از سر و صدا و ترافيك و دود و گرما و همه مصائب شهرنشيني به همراه خانواده يا حتي يكي از آژانس هاي مسافرتي سري به تنگه واشي بزنيد، از همين حالا خيالتان را راحت كنيم؛ روز بسيار سختي را در پيش داريد. تنگه واشي ديگر آن تنگه واشي سابق نيست.
نه روستايش صفاي قديم ها را دارد و نه آبش زلالي آب رودخانه اي را كه تنها چند كيلومتر از سرچشمه اش فاصله دارد. انگار اين آب پس از طي فرسنگ ها، بعد از گذر از شهرهاي متعدد صنعتي وارد اين تنگه شده است. البته اگر توانستيد اصلا به ته تنگه برسيد. از روستاي جليزجند تا ورودي تنگه 6 كيلومتر راه است و از نقطه آغاز ترافيك(!) دقيقا درست خوانديد(!)، ترافيك، منظور همان صف ممتد اتوبوس ها وميني بوس ها و سواري هاست كه در گرماي آفتاب كيپ تا كيپ ايستاده اند و دلشان را به حركت هاي يكي دو متري كه هرازگاهي به واسطه انصراف يكي از درصف مانده ها به وقوع مي پيوندد خوش كرده اند. تا آغاز آباداني كه نشان از نزديكي به روستا مي دهد، حدود 3 كيلومتر راه است. اگر سوار ماشين شخصي هستيد كه اين امتياز را داريد جلو ضرر را همينجا بگيريد و برويد به يك گوشه ديگر. البته اگر راه برگشتي وجود داشته باشد و كارتان بيخ پيدا نكند. اگر هم سوار ميني بوس هستيد بهتر است كوله تان را به پشتتان ببنديد و راه بيفتيد، در غير اين صورت حداقل تا ساعت يك بعدازظهر مجبور هستيد روي صندلي هاي نه چندان راحت ميني بوس كه احتمالا از ساعت 7صبح پذيراي شما هستند باز هم بنشينيد و خودتان را باد بزنيد و احتمالا بدون رسيدن به تنگه، راه بازگشت را در پيش بگيريد، ولي اگر پياده مي شويد مي توانيد اميدوار باشيد بعد از طي مسافتي حدود 10كيلومتر پايتان را به آب بزنيد، آن هم چه آبي. البته اگر با زرنگي و ميانبر زدن بتوانيد خودتان را از انبوه جمعيتي كه در مسير رفت و برگشت به سوي تنگه در ترددند برهانيد. مثلا از ارتفاعي بالاتر يا پايين تر حركت كنيد. سعي كنيد در تمام طول مسير چشمتان را به هر آنچه كه مي بينيد ببنديد. مثلا اصلا سعي نكنيد به اميد ديدن منظره اي زيبا از تلفيق رودخانه، كوه و درخت به پايين نگاه كنيد. جز انبوه زباله، بخصوص بطري هاي نوشابه يك بار مصرف كه به واسطه
هوادار بودن پس زده شده و در كنار رودخانه روي هم انباشته شده اند چيزي گيرتان نمي آيد. تازه ممكن است سر بريده هم ببينيد. مثلا سر گرازي كه از شواهد پيداست طي 24ساعت اخير شكار شده و انبوه مگس هايي كه احاطه اش كرده اند. دور روبرتان هم هيچ خبري نيست مثل جمعه بازار پر است از دمپايي، كلاه، نوشابه، پفك، چيپس و.... خب بالاخره آدم هايي كه باغ ها و زمين هاي كشاورزي شان را لودر انداخته و تبديل به پاركينگ كرده اند بايد خودشان را مشغول كنند. يك نفر براي دريافت وروديه پاركينگ كافي است. اينجا پر از جيب پر پول است .
به ورودي تنگه كه مي رسيد ديگر اگر زرنگ هم باشيد بايد منتظر بمانيد، چون دو طرف، صخره است و شما بايد فشار جمعيت را طي اين چند متري كه تا تنگه مانده تحمل كنيد. از آنجا هم كه مردم براي تفريح آمده اند هيچ عجله ندارند و لزومي هم نمي بينند كه به فكر پشت سري ها باشند. يك امروز را آمده اند كه خوش بگذرانند، بنابراين ممكن است بيش از 20دقيقه براي طي اين چند متر منتظر بمانيد و اما بالاخره آب خنك و دل انگيز؛ نوبت شماست. پايتان را در آب خنك مي گذاريد اما چند قدم جلوتر نرفته ايد كه چيزي زير آب، مچ پايتان را مي گيرد. بعد از يكه خوردن زير پايتان را نگاه مي كنيد؛ با وجودي كه عمق آب زياد نيست چيزي نمي بينيد. پايتان را بالا مي آوريد و كيسه فريزري كه اتفاقا محتوي ميوه هاي
له و لورده هم هست را از پايتان جدا كرده و پشت سرتان مي اندازيد و مسير تنگه را در ترافيكي از آدم هاي جور واجور در پيش مي گيريد. اينجا، هم بايد خودتان را از آبي كه با فشار شما را به عقب مي راند و تا بالاي زانويتان را هم گرفته، بگذرانيد و هم از لابه لاي مردمي كه هنگام سرخوردن روي سنگ ها ممكن است هر چيزي را دستاويز قرار دهند و مثلا با گرفتن كوله تان در آب غوطه ورتان كنند، عبور كنيد.
سرتان را بالا مي گيريد و با ديدن چشمان درشت قاطري كه پوزه اش را به نوك دماغتان چسبانده، دو قدم به عقب مي رويد. اين قاطرها براي حمل آدم هايي كه زياد از آب خوششان نمي آيد، مدام مسير تنگه را بالا و پايين مي روند. البته خب، درآمد خيلي خوبي هم عايد صاحبانشان مي شود، نفري 2 هزار تومان. اگر 2 نفر باشيد، 4 هزار تومان براي مسيري كمتر از 800 متر و اين درآمد اينقدر وسوسه برانگيز هست كه حتي كره الاغ يك ساله اي را كه هنوز استخوان هايش هم سفت نشده، به زير هيكل چاق آنهايي بكشند كه زورشان مي آيد، كمي به خودشان سختي بدهند و به آب بزنند.
به كتيبه اي مي رسيد كه ساختش برمي گردد به دوره سلطنت فتحعلي شاه قاجار و البته اين كتيبه هم بي نصيب از حضور گردشگران نمانده. با اسپري سياه بر گوشه اي از سنگ تراشي هاي آن نوشته اند: يادگاري از مملي، محمد، امين و ... و همچنان به راهتان ادامه مي دهيد و صحنه چشم نواز فضولات غلتان چهارپايان كه در جهت مخالف حركت شما روي آب شناورند و البته در كنار خيلي چيزهاي ديگر كه بهتر است در كشف هويتشان زياد دقت نكنيد. بالاخره تنگه تمام مي شود. به فكر تاول پايتان هستيد كه با عبور از سنگ ها حالا حتما تركيده و با وجود اينهمه آلودگي ممكن است عفونت كند.
از آب بيرون مي آييد. دشتي گسترده و سبز و در ضمن رنگارنگ كه البته رنگارنگي اش را به ميمنت حضور كيسه هاي پفك ، چيپس، بيسكويت و انواع تنقلات و خوراكي ها يافته است.
اسبي جلويت ايستاده، پاهايش به خاطر برخورد مداوم با سنگ هاي كف رودخانه زخمي است. زخمي بد و كهنه. چهره رنجورش غم دنيا را به دلتان سرازير مي كند. چشم از اسب برمي گيريد و سعي مي كنيد اين يك روز را بي خيال از معضلات اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و ... بشويد.
هر جا چشم مي اندازيد پر از آدم است. ساعت حدود 2 بعد از ظهر است و تازه پايان تنگه اول. مي گويند بعد از تنگه دوم آبشار بسيار زيبايي است، اما خستگي طي كردن مسافتي بيش از 10 كيلومتر و پاهاي تاول زده به شما اجازه پيشروي نمي دهد، البته چيزي هم از دست نداده ايد. چون آبشار هم با تمام زيبايي اش غرق در جمعيت و زباله است. جايي هم براي نشستن پيدا نمي كنيد، تازه اگر توانسته باشيد از آب خارج شويد، چون اينجا دشتي وجود ندارد،آب است و صخره؛ صخره هايي كه حتي روي كوچكترين برآمدگي اش يك نفر ايستاده. بنابراين بهتر كه بعد از تنگه اول تصميم به اطراق بگيريد. 360 درجه دور خودتان مي گرديد تا سايه اي براي نشستن پيدا كنيد. اميدي به همين نزديكي ها نداشته باشيد، دير آمده ايد(!) همه جا ها را قبلا گرفته اند. حدود يك كيلومتر آن طرف تر چند تا درخت هست كه شايد كسي زيرش نباشد و البته هست، اما چاره اي نيست. در فاصله چند متري آنها مي نشينيد؛ باز هم زباله، تمام اطرافتان پر از زباله است. اينقدر زياد كه جايي براي نشستن نيست. زباله ها را با پا كنار مي زنيد، همانجا مي نشينيد و غذا را خورده، نخورده، با وجود تمام خستگي برمي گرديد. ساعت حدود 4 است و ميني بوس ساعت 5 قرار است به سمت تهران حركت كند. اين هم از تنگه واشي و هديه توريسم به آن، همان بهتر كه آدم ها هرازگاهي يادي از طبيعت نكنند و براي تفريح بروند شهربازي. بيچاره تنگه واشي و بيچاره تمام مراكزي كه به عنوان سايت گردشگري برگزيده مي شوند.
راستي يك نكته قابل ذكر: هيچ اغراقي در كار نبود، اگر كوچكترين شكي داريد، سفر بي خطر، آخر هفته خوبي با تنگه واشي داشته باشيد.
|