از خداداد پرسيدم زنت را كي كشته؟
روز دوشنبه 2 رجب
حرم را در قصر قاجار ميهمان كرده ايم، صبح رفتم قصر، بسيار باصفا بود. آفتابگردان زيادي دور حوض فواره وسط باغ زده بودند. همه حرم آمده اند. شمس الدوله، اقل بگه عشرت آباد مانده اند. از شهر هم شكوه السلطنه، تاج الدوله، عزت السلطنه و مادر نائب السلطنه هم آمد، اما ديرتر. بعضي زن هاي ديگر هم از شهر آمده بودند.
قدري پياده و سواره گردش كرديم، نهار آوردند، خورده شد. مليجك ماشاءالله همه را سوار اسب كوچك و خر كرده بود. بعد از نهار خر آوردند، زن ها قدري خر سوار شدند. بعد توي آفتابگردان تخته بازي كردند. انيس الدوله، آقا باشي، حاجي سرور، آقا بهرام، قمرالسلطنه، شرفي هم بودند.
چهار به غروب مانده، هوا ابر شده، آسمان صدايي كرد، باران آمد. سه ساعت به غروب مانده رفتيم عشرت آباد.
ديروز زن خداداد گبر باغبان سلطنت آباد را در خانه حسين آباد سوار خري بوده است از مبارك آباد مي آمده است، كشته ديده اند. خودش گريخته منزلش رفته بوده است. اسبابش را هم برده بودند. مي گويند خود خداداد كشته است، چون مي خواسته است مسلمان بشود.
خلاصه از در اندرون عشرت آباد داخل شدم، باران مي آمد. با مليجك قدري بازي كرديم. رفتيم بيرون عبقري شاهزاده ، امين السطان بودند. مشغول كار شديم. شب را هم بيرون شام خوردم. كار زيادي كرديم. گلويم امروز بهتر بود. امين الدوله را خواسته بودم براي كار پدر سوخته ايوب خان. امين الدوله امروز زرگنده ميهمان وزير مختار روس بوده است. حالتش خوش نبود. بعد رفتم اندرون از اطراف برق كمي مي زد.
روز سه شنبه 3 رجب
رفتم دوشان تپه. حالا اول گل زرد و اقاقياست. گل سرخ هم غنچه بزرگ كرده و سرخ شده است. باغ دوشان تپه بسيار بسيار باصفا بود.
ظل السلطان آنجا بود. حشمت الدوله حاكم لرستان آمده بود. ديده شد. نهار در عمارت باغ وحش خورديم. بعد از نهار هم با ظل السلطان كار داشتم. قدري صحبت شد، رفت. بعد امين الدوله، حكيم الممالك نشسته قدري كار داشتيم، تمام شد، آنها هم رفتند. موچول خان و ... بودند. در باغ وحش گشتيم. همه جا، اسب خوبي سيف السلطنه پيشكش آورده بود. عربي بسيار خوبي بود. غزل، بعد سوار كالسكه شده، رفتيم عشرت آباد زاغي، بلقيس، سلطان خانم، ريحاني و ... بودند.
روز چهارشنبه 4 رجب
صبح سوار شده رفتم باغ كوچك نايب السلطنه، سواره از سلطنت رفتم بسيار باصفا بود. از خداداد پرسيدم: زنت را كي كشته، پدر سوخته هيچ عين خيالش نبود. معلوم شد به تحريك خودش كشته اند. سياچي و ... بودند.
خلاصه بيرون باغ سوار كالسكه شد رانديم رسيديم به باغ نايب السلطنه، خان نايب، آجودان مخصوص، موچول خان و ... بودند. نهار خورديم در اطاق صنيع الدوله روزنامه خواند. بعد از نهار قدري كار كرديم. غلامحسين خان چيذر است، تنها آمده بود. مليجك و... بودند. قدري فرانسه خواندم. قدري روسي با ميرزا احمد خواندم. قدري باغ گشتم. سوار اسب شده از راه چيذر رفتم كه به داووديه و ... برويم. از چيذر كه گذشتم ابرها تاريك شد. برقي آمد، اما نمي باريد.
من از ترس برق همه را اسب دواندم. الي باغ قلهك فخر الدوله، پياده شده رفتم توي عمارت. چنان عرق كردم و خسته شدم كه به حساب نمي آمد، گيج شدم. خيلي بيحال شدم، كم كم عرق كمتر شد.
كاهو سكنجبين خوردم. هوا هم صاف شد.
ميرزا احمد خان، جعفري، اكبري بودند، بعد سوار كالسكه شدم الي نزديك داووديه. سيل برگردان عميقي تازه نظام الملك زده است. سوار اسب شدم از راه پايين رفتم به باغ داووديه. خيلي باصفا بود. سواره پياده رفتم الي در پايين آخر باغ سواره رفتيم. يعني خيابان سوار كالسكه شده، رفتيم عشرت آباد.
يادداشت هاي روزانه ناصرالدين شاه
صص 15 14
منع عنوان در وزارت امين الدوله
پس از آنكه امين الدوله وزير اعظم شد، محض سهولت قرائت عرايض مردم، گفت هر كس به من كاغذ مي نويسد بايد عنوان در آن ننويسد از قبيل فدايت شوم ، قربانت ، تصدقت شوم ، اگر بنويسد كاغذ او را نمي خوانم و از جمله كارهايش اين بودكه عرايض مردم را از سر تا به پا مي خواند و اين كار از ايجادات او بود و بعد از عزلش دوباره موقوف شد.
مرآه الوقايع مظفري
سال 1315 ه. ق- ص 157