چهارشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۴ - - ۳۷۷۶
طهرانشهر
Front Page

ناصرالدين شاه در بدو ورود به تهران پس از بازگشت از سفر سوم فرنگستان
مردم تهران ما را دعا مي كردند
بسيار مجلل شهر را آذين بسته بودند. مردم هم از زن و مرد بيرون آمده از روي باروي شهر و كنار خيابان ايستاده بودند، ولي توي ارك همينطور پشت سر هم ايستاده بودند. سرباز هم از درب دروازه ايستاده بود الي توي ارك
004317.jpg
يكشنبه، 24 صفر سال 1307، ناصرالدين شاه پس از بازگشت از سفر سوم فرنگستان در روزنامه خاطرات خود هنگام ورود به تهران چنين مي نويسد: امروز بايد انشاءالله وارد شهر طهران شويم، هزار مرتبه شكر خدا كه اين سفر بزرگ را به سلامت به آخر برسانيم. صبح از خواب برخاسته رخت پوشيديم. عزيزالسلطان صبح خيلي زود رفت شهر، ما هم سوار شديم، امين اقدس هم از عقب ما سوار شد و رانديم، امين السلطان و ساير همراهان و سوار زيادي هم در ركاب بودند. رانديم تا رسيديم به ميان جوب. نرسيده به شاه آباد از نهر يافت آباد كه در شب از جلو سراپرده مي گذشت رد شده، رفتيم آن طرف از براي نهار. ابراهيم خان چرتي آمده بود استقبال، در زمين يونجه زاري به نهار افتاديم، امين السلطان آمد، ديدم بي اختيار مي خندد. پرسيدم چه است؟ عرض كرد محمد ابراهيم  خان چرتي مي خواست از نهر رد بشود افتاد توي نهر با اسبش زير آب فرو رفته، غلطيدند، از كله كلاهش تا نوك پايش تر شده بود، در اين بين خود محمد ابراهيم خان رسيد، با آن حالت تر شده غزلي از بغلش در آورد و بنا كرد به خواندن، خيلي خنده داشت و الحق خيلي خوب ساخته بود، چون خيلي تعريف داشت، غزل او را بعينه در اين روزنامه مي نويسيم كه ضبط شود.
به خاك پاي جانان ميرسي اي جان مهيا شو
به روي دوست روشن مي شوي اي ديده بينا شو
نسيم وصل جانان مي وزد اي جان به تن بازآ
طواف كعبه مقصود را اي تن توانا شو
امروز هم هر قدم كه مي آمديم، يك دسته آدم از شهر مي آمدند استقبال، متصل آدم بود كه مي آمد، هر كس را تصور كني بود، از جمله سيد محسن نقيب السادات و جمعي از روضه خوان ها، جلال الدوله، ملك آرا، عزالدوله، قوام الدوله، مويد الدوله، معز الدوله و هر كه را بخواهيد كه اسم همه را ديگر نمي توان نوشت مي آمدند، نهار خورديم و سوار كالسكه شده رانديم، بند بند هم بود كه آدم از شهر مي آمد، گرد و خاك هم به درجه اي بود كه حساب نداشت و آدم دو قدمي همديگر را نمي ديد، خوب بود كه باد از طرف دست راست به چپ مي آمد كه اگر از عقب يا جلو مي آمد، آدم خفه مي شد. خلاصه رانديم از امامزاده حسن گذشته. آنجا نايب السلطنه و صاحب منصب ها آمدند. پياده شدند آنها را ديديم و بعد رانديم تا رسيديم به باغ شاه، آنجا ديدم جمعيت زيادي از ارامنه و گبر و مسلمان ايستاده اند، از كالسكه پياده شده، سوار اسب شديم. اسب كرندي هم سوار بودم. اسب ابتياعي است، اما همچو اسب حقيقت نيست.
آرام و خوب، اين جور اسب در اين روزها مثل يك جواهري است، مردم را تماشا مي كرديم و مي رفتيم، مردم همه متصل بي اختيار به طور هاي غريب به ما دعا مي كردند و شادي مي كردند و چه خوشحالي غريبي داشتند مردم، همين طور سواره از زير بهجت آباد رانديم. نرسيده به عشرت آباد رسيديم به توپخانه اقبال السلطنه. الحق توپخانه بسيار خوب مجلل باشكوهي حركت داده بود. توپچي هاي خوب، لباس هاي خوب، اسب هاي خوب، يراق هاي خوب، بسيار بسيار ممتاز و مجلل بود. از آنجا گذشته رسيديم به قزاق ها، قزاق ها در كمال نظم و آراستگي تا درب دروازه ايستاده بودند. آنها را هم ديده وارد دروازه شديم. دروازه را آرتري يوف هاي خوب متعدد ساخته بودند، طاق ها، دروازه ها، چراغ ها، بيرق ها، خيلي خوب آويزان كرده بودند، بسيار مجلل شهر را آذين بسته بودند. مردم هم از زن و مرد بيرون آمده از روي باروي شهر و كنار خيابان ايستاده بودند، ولي توي ارك همينطور پشت سر هم ايستاده بودند. سرباز هم از درب دروازه ايستاده بود الي توي ارك. در فوج قزوين، فوج مخصوص، فوج شقاقي، فوج ايلات قراداغ، فوج سوادكوه، فوج تنكابن، اين افواج بودند. ما هم همينطور مي آمديم و مردم بي اختيار مي خنديدند و شادي مي كردند و ما را دعا مي كردند. حالت غريبي داشتند.
از در خانه كنت و خيابان لاله زار گذشته، داخل ميدان توپخانه شديم. ميدان  توپخانه جمعيت غريبي بود. مسيو دني هم راه ترامواي را ساخته، ترامواي را راه انداخته بوده است. توي ميدان توپخانه ديدم ايستاده بود. داخل خيابان شمس العماره شديم. آنجا هم معركه غريبي بود. نيرالملك، شاگردهاي مدرسه دارالفنون، شاگردهاي مدرسه نظامي، همه ايستاده بودند. با اين تجملات از خيابان جبه خانه گذشته داخل ارك شديم. آنجا هم ازدحام و جمعيت زيادي بودند. مشيرالدوله، صاحب ديوان، اغلب وزرا بودند. يعني همه بودند. كسي نبود كه نباشد، از آنجا داخل تخت مرمر شديم. آنجا ديگر اوضاع غريبي بود. هر كس را مي خواستي بود. سلام حاضر بود. به غروب هم يك ساعت و نيم بيشتر نداريم. يك راست رفتيم روي تخت مرمر. ايلخاني مخاطب بود. قدري صحبت كرديم. در سلام هم هر كس را مي خواستي بود. خطيب، خطبه خواند. سامي قصيده غرائي ساخته بود، خواند، طول داد، ما را معطل كرد، سلام هم خورده، برخاسته آمديم ديوانخانه. آنجا باز معركه ازدحام و جمعيت غريبي بود. ملك الشعراء. اجراي امين السلطان، ميرزا طاهر كاشي با پيشخدمت ها، امين الملك و غيره بودند. حتي محمد حرامزاده هم بود. باغ هم مثل بهشت شده بود. حوض تازه درازي كه گفته بوديم بسازند، ساخته بودند. چقدر خوب شده، امين الملك هم خيلي سليقه به خرج داده است. بالاي حوض پشت ديوار تكيه، يك تپه مصنوعي خوب قشنگي بالاي حوض ساخته كلاه فرنگي خوبي درست كرده، يك راست رفتيم آن بالا. ميوه پيشكش زيادي امين الملك حاضر كرده بود. خياري خورده، قلياني كشيديم. امين السلطان، نائب السلطنه بودند. بعد از آنجا پايين آمده، رفتيم اندرون. اندورن، محشر غريبي بود. زن ها، خواجه ها، دخترهاي ما، نواده هاي ما، دايه ها، اولادهاي كوچك ما، كنيزها، زن هاي متقرفه كه از بيرون آمده بودند، اندرون را پر كرده بودند. طوري كه راه نبود، ما را روي دست مي بردند. فرياد و قال و مقال غريبي بود. هر كس حرفي مي زد و چيزي مي گفت. خيلي شكر خدا را كرديم. چون عرق داشتم، رفتم حمام. امين اقدس رخت عوض كرده، بيرون آمدم. ديوانخانه را قرق كرديم. آنجا گردش كرديم. توي اندروني گردش كرديم تا صبح همين طور قال ومقال بود و معركه. شب هم دير خوابيديم. از نصف شب گذشته بود كه خوابيدم. به علاوه اين خستگي و زحمات متصل هم، خواجه ها هي شال و پول بود كه پيشكش مي آوردند. نمي فهميدم مال كي است، شلوغ شده بود. همه زن ها و بچه ها سالم بودند. شكوه السلطنه چشمش مدتي است درد مي كند. پسرش هم گويا با تفنگ يا چاشني بازي مي كرده، خورده است به چشمش. خيلي او را صدمه زده، چشمش قدري قرمز و كوچك شده، الان هم كوچك است و قرمز. بالاخانم بلنده كه دختر زائيده بود، تب كرده، ناخوش افتاده است. ديگر ساير زن ها هم خوب بودند. عزيزالسلطان هم ماشاءالله بازي مي كرد، خر بزرگ، خر كوچك، خيرالله غلام بچه، ميرزا احمد غلام بچه هم بودند. خيلي شكر خدا كرديم، تكيه را هم كه مجدالدوله آمده بود و تعزيه مي خواند، نبسته بودند و تجمع نداشت. قرار داديم كه تكيه را مثل هميشه بخوانند و ببندند. تمام لوازم او را حاضر كرده تا آخر ماه بخوانند. حالا هم اواخر ميزان است. بيست و هفتم، داخل عقرب مي شود. روزنامه تكيه هم بعد نوشته خواهد شد.
چيز غريبي بود كه در تخت مرمر ديدم، امين همايون بود. ريشش را گذراده خيلي بلند شده، ريش توپي دارد. مثل برزوي شمر و غلامحسين عبا س خوان، موهاي گردنش هم بلند شده. از خبر مردن مادرش و ناخوشي خودش خيلي زرد شده، تركيب غريبي پيدا كرده است. پسر باغبان باشي را ديدم. ديشب هم شب شش او بود. امام جمعه آمد، اسم او را گذارد. امروز حتي حاجي محمد حسن خان گنه گنه هم به استقبال آمده بود به صحرا.
بدرالسلطنه هم چشم هايش آب آورده است بايد عمل يد بكند، عينك گذاشته است.
روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه
در سفر سوم فرنگستان
كتاب سوم صص 138-134

اطلاعيه اداره نظميه
مقررات سنگين براي خلع سلاح مردم تهران
004272.jpg
موضوع: خلع اسلحه از اشخاص غيرنظامي
تاريخ:29رجب۱۳۲۸
نمره:6809
چون به تاريخ 26 رجب از طرف مجلس مقدس به مواد ذيل راي داده شده، لهذا به حكم هيات وزراي عظام، مواد مقرره مجلس مقدس را به اطلاع عموم رسانيده ، ذيلا طريقه اجرا آن را به عموم اهالي طهران و حوالي پيشنهاد مي نمايد. موادي كه از مجلس مقدس شوراي ملي مقرر گرديده است:
۱ - اسلحه را بايد باي نحوكان از اشخاص غيرنظامي و غير مطيع، بدون استثناء خلع نمايند.
۲ - خلع اسلحه به حكم هيات وزرا به توسط نظميه و مامورين نظامي و قواي دولت خواهد شد.
۳ - هركس در مقابل اين حكم تمرد كند به قوه قهريه گرفتار ومجازات خواهد شد.
۴ - از مجامع و مطبوعاتي كه موجب فساد و هيجان باشد به قوه قهريه جلوگيري خواهد شد.
چون مقصود از مقررات مجلس و اهتمامات هيات وزراي عظام، آسايش اهالي شهر و جلوگيري ازهرگونه اغتشاش است و اهالي شهر نيز اين اقدام اولياي دولت را بايد با كمال مسرت استقبال نمايند، لهذا عموم اهالي و ساكنين طهران اعم از مجاهدين و ساير ساكنين شهر، غير از طبقات نظام و پليس و ژاندارم و ساير قواي مرتبه دولت بايد اسلحه خودشان را به توسط نظميه به وزارت جليله جنگ تحويل نموده، از قرار قيمتي كه كميسيون مخصوص نظامي ذيلا معين كرده است.
پنج تيرآلماني بلند نو 45 تومان، كهنه 30 تومان، كوتاه نو 30 تومان، كوتاه كهنه 18 تومان، پردان نو 5تومان، كهنه 3تومان، 5 تير روسي نمره اول نو 45 تومان، كهنه 25 تومان، نمره دوم نو 25 تومان، كهنه 15 تومان، طپانچه ماوزر 30 تومان، ورندل بلندنو 10 تومان، كهنه 7تومان، كوتاه نو 5 تومان ، كهنه 3 تومان، طليعه و مكنز نيمچه نو 25 تومان، كهنه پانزده تومان، ترك دار بلند قد نو۳۰تومان، كهنه 30 تومان.
قيمت تفنگ هاي خودشان را نقدا دريافت دارند. توضيح آنكه تفنگ ليل بلند و كوتاه و همچنين تفنگ و رندل آنچه را علامت خريد دولت در آن است چون خريداري آنها انحصار به ذوات عليه داشته و خريد و فروش آن
غير مشروع و نوع خطاي بزرگ نظامي بوده است، لهذا بدون اينكه صاحبان آنها مطالبه قيمت نمايند بايد مجانا به وزارت جليله جنگ تحويل نمايند.
از تاريخ انتشار اين اعلان تا مدت دو روز هر كس به مقررات اين اعلان عمل ننموده، بعد از انقضاي مدت، اسلحه اين نوع اشخاص به قوه قهريه گرفته مي شود و صاحب آن اسلحه علنا براي عبرت اشخاصي كه در مقابل راي مجلس مقدس و اراده دولت مقاومت مي نمايند در ميدان عمومي به مجازات خواهند رسيد. چون تمام اين اقدامات اولياي دولت عليه براي اين است كه فسادي در شهر ظاهر نشود و اهالي شهر از وضيع و شريف عموما در مهد آسايش و امنيت بوده، تجار و اصناف و ساير طبقات در كمال اطمينان خاطر به كسب و كار خود مشغول باشند و نظاير اين وقايع اخيره خاصه واقعه قتل مرحوم حجه الاسلام اعلي الله مقامه كه ظهور آن وقايع، هيات دولت را فوق العاده مغموم و متاسف داشته است بروز نكند، لهذا بعد از دو روز مهلت، هر محلي را كه مامورين نظميه و طبقات نظام طرف سوء ظن دانسته براي گرفتن اسلحه محاصره كند بايد اشخاصي كه در آن محوطه هستند در كمال معقوليت و آرامي بدون حمل آلات ناريه بيرون آمده، اسلحه خودشان را تسليم نمايند و چنانچه اظهار نمايند در آن محل اسلحه نيست، در حالتي كه مامورين نظامي اطراف آن محل را محاصره نموده باشند، يك نفر پليس براي معاينه آن خانه با صاحبخانه داخل شده، مواقع لازمه را معاينه مي كند. در صورتي كه اسلحه در آن خانه بوده است و نشان نداده اند، صاحب خانه توقيف و به مجازات خواهد رسيد و چنانچه در مقابل قواي دولت، اعلام اسلحه ناريه نمايند، مرتكبين در همان محل تيرباران خواهند شد و هرگاه در موقع محاصره از ساكنين آن خانه مقاومت و شرارتي بروز كند و به نصيحت و تهديد مامورين دولت تسليم نشوند، آن خانه به توپ بسته خواهد شد.
در موقعي كه اداره نظميه به محلي كه سوء ظن بود و آن محل را براي گرفتن اسلحه محصور قواي نظامي نموده، اشخاصي كه در مجاورت آن محل خانه  دارند بايد اطلاعات لازمه را در باب اسلحه كه در آن محل هست به مامورين نظميه بدهند و هر يك از همسايه ها يا از اشخاص متفرقه به اداره نظميه معلوم نمايند كه در آن محل مقدار زيادي اسلحه حفظ شده است. بعد از يقين به گوينده اين خبر يكصد تومان انعام داده مي شود. بايد عموم اهالي شهر بدانند كه قشوني را كه دولت براي آنها فراهم نموده، از هر جهت تدارك امنيت و آسايش اهالي را ضامن است و در اين صورت به بهانه حصول امنيت نمي بايست مردم در نزد خودشان اسلحه نگاه دارند، بلكه مكلف هستند كه در كمال آرامي و خوشوقتي اسلحه خودشان را توسط نظميه به وزارت جنگ آورده، طبق مقررات فوق معمول دارند. از طبقه مجاهدين، هركس بعد از انقضاي دو روز به وظيفه شريفه مجاهدت و اطاعت عمل ننموده و از تمكين احكام مقرره تخلف نمود، اداره نظميه آن شخص را به نظر متمرد و غير مطيع شناخته، حكم دولت را در مورد آن مجري خواهد كرد. پليس هايي كه در محل هاي مظنونه براي تحقيق و تفحص اسلحه وارد مي شوند بايد از طرف نظميه داراي حكم كتبي باشند والا حق ورود به  آن محل را نخواهند داشت. چنانچه پليس به موجب حكم، وارد محل مظنون بشود و به طرف پليس در آن خانه كه از آنجا به پليس تير انداخته شده معلوم خواهد شد، چنانچه تفنگ و اسلحه در خانه اشخاص باشد كه معروف به صحت اعمال و حسن رفتار بوده و طرف اطمينان دولت باشند و به هيچ وجه احتمال فسادي در آن اشخاص نرود، در اين صورت آنچه تفنگ شكاري است از نظميه به آنها بليط داده مي شود و آنچه غيرشكاري است در همان خانه در اطاق معين تا مدت معلوم توقيف مي شود و درب آن اطاق را مامور نظميه مهر خواهد نمود و بايد اين نوع اشخاص قبل از انقضاي پنج روز، اسلحه موجودي خود را با كمال صداقت و راستي به اداره نظميه صورت بدهد، به طوري كه با تفتيش مامورين نظميه مخالف نباشد.
چون به موجب راي مجلس مقدس مجامع و مطبوعاتي كه موجب فساد و هيجان باشد ممنوع است، لهذا اكيدا اخطار مي شود كه از تاريخ انتشار اين اعلان هر نوع تجمع و هر نوع مطبوعاتي را كه اداره نظميه موجب فساد بداند قبلا به موجب اخطار كتبي، حكم به تفرق و توقيف خواهد نمود و چنانچه از حكم كتبي نظميه تخلف شود، قهرا آن مجامع و مطبوعات در تحت تهديد مامورين نظميه و قواي نظامي، متفرق و متوقف خواهد شد.
اسناد و مكاتبات تاريخي ايران جلد چهارم

عتيقه
004281.jpg
راه دزدي و تعدي ما بسته شده
سيد احمد تفرشي، يكي از خدمتكاران دربار محمدعلي شاه بود. نامبرده در كتابي كه از او برجا مانده و به كوشش ايرج افشار تصحيح و سالها پيش چاپ شده،  خاطرات روزانه خود را از اواخر حكومت مظفرالدين شاه تا انقلاب مشروطه به نگارش درآورده است. در بخشي از اين خاطرات كه مربوط به روز يكشنبه 11 ذيقعده سال 1325 قمري است، نويسنده مطلبي درج كرده كه انصاف زيادي در شرح آن به كار برده است. سند مذكور در زير مي آيد:
مي گفتند كه روز سه شنبه، 11 ذيقعده، دولت، مجلس را توپ خواهد بست. شش عراده توپ را سوار كرده بودند و به اسب بسته و مصمم در ميدان توپخانه ايستاده بود.
من بدبخت بي علم، هنوز نفهميده بودم حق طرف كيست؟ نه از مشروطه مرا بهره اي است و نه از استبداد، خيري. تمام فهميدن اين مطالب و بر حق بودن كدام از روي علم است كه الحمدالله عالم نيستم. اينقدر مي دانم راه دزدي و تعدي ماها بسته شده و ديگر دخلي نداريم. خداوند انشاالله طرف حق را نصرت و قوت بدهد. اينقدر مي دانم هر دو طرف مسلمان و داراي كتابند و شاه ما هم رئوف و مهربان است و شهر از نظم خارج شد. هر كس به هر كس عداوت داشت، مي گفت اين بابي است و مي زدند بيچاره ها را.
روزنامه اخبار مشروطيت و انقلاب ايران- ص 55
004275.jpg
اميركبير منصبي ندارد يكي از آحاد رعيت ايران است
بعد از عزل ميرزاتقي خان اميركبير توسط ناصرالدين شاه، ميرزا  آقاخان نوري، فرزند ميرزا اسدالله كه خود يكي از عوامل انگليس در ايران بود، بر جاي وي جلوس كرد. ميرزا آقاخان كه به نوشته تاريخ در بي كفايتي وي هيچ شكي نيست، بلافاصله با ارسال نامه هايي به سفارتخانه كشورهاي خارجي در ايران، موضوع عزل اميركبير را به اطلاع آنها رسانيد. آگاهي از چند و چون محتواي اين نامه ها خالي از لطف نيست. اين هم نامه ميرزا آقاخان به عاصم افندي نائب اول سفارت عثماني.
موضوع: عزل ميرزا تقي خان اميركبير از صدارت
تاريخ:محرم 1268
عاليجاها، مجدت و فخامت همراها، دوستا، مشفقا، مهربانا.
برحسب امراقدس همايون اعليحضرت شاهنشاهي خلدالله ملكه و سلطانه- به آن عاليجاه رسمانه اظهار و اعلام مي نمايد كه ميرزا تقي خان را به واسطه غرورهاي شخصاني و حركات ناهنجار و آثار و اسباب بدهوايي و بدخيالي كه سابقا ولاحقا از او ديده شد، از جميع مناصب، اعم از پيشكاري دربار همايون و امارت نظام و تمامي مشاغل و خدمات محوله كه به او محول بود، خلع و عزل فرمودند و حالا نه منصبي به او محول است و نه در امورات ديواني مدخليتي دارد، بلكه يكي از آحاد رعيت ايران است. چون ابلاغ حكم همايون به آن عاليجاه كه استحضار و آگاهي از تفصيل آن حاصل نمايند، لازم و صدور بود، لهذا به تحرير اين وسيله رسمانه پرداخته، نزد آن عاليجاه ارسال نمود. في شهر محرم الحرام 1268.
اسناد مكاتبات تاريخي ايران( قاجاريه)
جلد سوم- از 1264 تا۱۳۰۷ ه.ق
ص 15

عهد قديم
004278.jpg
از خداداد پرسيدم زنت را كي كشته؟
روز دوشنبه 2 رجب
حرم را در قصر قاجار ميهمان كرده ايم، صبح رفتم قصر، بسيار باصفا بود. آفتابگردان زيادي دور حوض فواره وسط باغ زده بودند. همه حرم آمده اند. شمس الدوله، اقل بگه عشرت آباد مانده اند. از شهر هم شكوه السلطنه، تاج الدوله، عزت السلطنه و مادر نائب السلطنه هم آمد، اما ديرتر. بعضي  زن هاي ديگر هم از شهر آمده بودند.
قدري پياده و سواره گردش كرديم، نهار  آوردند، خورده شد. مليجك ماشاءالله همه را سوار اسب كوچك و خر كرده بود. بعد از نهار خر آوردند، زن ها قدري خر سوار شدند. بعد توي آفتابگردان تخته بازي كردند. انيس الدوله، آقا باشي، حاجي سرور، آقا بهرام،  قمرالسلطنه،  شرفي هم بودند.
چهار به غروب مانده، هوا ابر شده، آسمان صدايي كرد، باران آمد. سه ساعت به غروب مانده رفتيم عشرت آباد.
ديروز زن خداداد گبر باغبان سلطنت آباد را در خانه حسين آباد سوار خري بوده است از مبارك آباد مي آمده است، كشته ديده اند. خودش گريخته منزلش رفته بوده است. اسبابش را هم برده بودند. مي گويند خود خداداد كشته است، چون مي خواسته است مسلمان بشود.
خلاصه از در اندرون عشرت آباد داخل شدم، باران مي آمد. با مليجك قدري بازي كرديم. رفتيم بيرون عبقري شاهزاده ، امين السطان بودند. مشغول كار شديم. شب را هم بيرون شام خوردم. كار زيادي كرديم. گلويم امروز بهتر بود. امين الدوله را خواسته بودم براي كار پدر سوخته ايوب خان. امين الدوله امروز زرگنده ميهمان وزير مختار روس بوده است. حالتش خوش نبود. بعد رفتم اندرون از اطراف برق كمي مي زد.
روز سه  شنبه 3 رجب
رفتم دوشان تپه. حالا اول گل زرد و اقاقياست. گل سرخ هم غنچه بزرگ كرده و سرخ شده است. باغ  دوشان تپه بسيار بسيار باصفا بود.
ظل السلطان آنجا بود. حشمت الدوله حاكم لرستان آمده بود. ديده شد. نهار در عمارت باغ وحش خورديم. بعد از نهار هم با ظل السلطان كار داشتم. قدري صحبت شد، رفت. بعد امين الدوله، حكيم الممالك نشسته قدري كار داشتيم، تمام شد، آنها هم رفتند. موچول خان و ... بودند. در باغ وحش گشتيم. همه جا، اسب خوبي سيف السلطنه پيشكش آورده بود. عربي بسيار خوبي بود. غزل،  بعد سوار كالسكه شده، رفتيم عشرت آباد زاغي، بلقيس، سلطان خانم، ريحاني و ... بودند.
روز چهارشنبه 4 رجب
صبح سوار شده رفتم باغ كوچك نايب السلطنه، سواره از سلطنت رفتم بسيار باصفا بود. از خداداد پرسيدم: زنت را كي كشته، پدر سوخته هيچ عين خيالش نبود. معلوم شد به تحريك خودش كشته اند. سياچي و ... بودند.
خلاصه بيرون باغ سوار كالسكه شد رانديم رسيديم به باغ نايب السلطنه، خان نايب،  آجودان مخصوص، موچول خان و ... بودند. نهار خورديم در اطاق صنيع الدوله روزنامه خواند. بعد از نهار قدري كار كرديم. غلامحسين خان چيذر است، تنها آمده بود. مليجك و... بودند. قدري فرانسه خواندم. قدري روسي با ميرزا احمد خواندم. قدري باغ گشتم. سوار اسب شده از راه چيذر رفتم كه به داووديه و ... برويم. از چيذر كه گذشتم ابرها تاريك شد. برقي آمد، اما نمي باريد.
من از ترس برق همه را اسب دواندم. الي باغ قلهك فخر الدوله، پياده شده رفتم توي عمارت. چنان عرق كردم و خسته شدم كه به حساب نمي آمد، گيج شدم. خيلي بيحال شدم، كم كم عرق كمتر شد.
كاهو سكنجبين خوردم. هوا هم صاف شد.
ميرزا احمد خان، جعفري، اكبري بودند، بعد سوار كالسكه شدم الي نزديك داووديه. سيل برگردان عميقي تازه نظام الملك زده است. سوار اسب شدم از راه پايين رفتم به باغ داووديه. خيلي باصفا بود. سواره پياده رفتم الي در پايين آخر باغ سواره رفتيم. يعني خيابان سوار كالسكه شده، رفتيم عشرت آباد.
يادداشت هاي روزانه ناصرالدين شاه
صص 15 14
004287.jpg
منع عنوان در وزارت امين الدوله
پس از آنكه امين الدوله وزير اعظم شد، محض سهولت قرائت عرايض مردم، گفت هر كس به من كاغذ مي نويسد بايد عنوان در آن ننويسد از قبيل فدايت شوم ، قربانت ، تصدقت شوم ، اگر بنويسد كاغذ او را نمي خوانم و از جمله كارهايش اين بودكه عرايض مردم را از سر تا به پا مي خواند و اين كار از ايجادات او بود و بعد از عزلش دوباره موقوف شد.
مرآه الوقايع مظفري
سال 1315 ه. ق- ص 157

|  ايرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   درمانگاه  |   سفر و طبيعت  |   طهرانشهر  |
|  علمي  |   شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |