دوشنبه ۷ شهريور ۱۳۸۴
گفت وگو با جيم جارموش، كارگردان فيلم «گل هاي پرپر»
يك كمدي سياه
000405.jpg
خيلي دوست داشتم كه تضاد و تقابل شهر و روستا را به تصوير بكشم. بخش اعظم قصه فيلم در حومه شهر اتفاق مي افتد و اين همان جايي است كه من در آن رشد كرده و از آنجا آمده ام. در عين حال اين جا همان جايي است كه مي خواهم از آن فرار كنم
آن دسته از دوستداران سينما كه پيگير اخبار و مقالات مربوط به «گل هاي پرپر» جيم جارموش بوده اند، مي دانند كه موفقيت اين فيلم در دور گذشته جشنواره بين المللي كن (در ماه مه) چيز كمي نبود. اين درام خانوادگي و اجتماعي موفق شد جايزه بزرگ هيأت داوران اين جشنواره معتبر بين المللي را از آن خود كند. اما اين جايزه نتوانست كمكي به فروش بهتر و بيشتر اين فيلم در نمايش عمومي آن بكند و «گل هاي پرپر» كه چند هفته قبل به روي پرده سينماها رفت، با شكست تجاري روبه رو شد.
جارموش كاراكتر اصلي فيلم خود، دان جانسن را «آدمي مرفه و به ظاهر خوشبخت» معرفي مي كند كه «حفره اي بزرگ در زندگي شخصي اش دارد.» و چنين ادامه مي دهد: «شخصيت مركزي فيلم آدمي منزوي و تنهاست، به همين دليل دريافت آن نامه مرموز صورتي رنگ كل زندگي اش را تحت تأثير قرار مي دهد. او اگرچه در آغاز مي خواهد بداند نويسنده ناشناس و مرموز كيست، اما خيلي زود جذب محتويات نامه مي شود و تصميم مي گيرد واقعيت امر را كشف كند. اين مسأله باعث شروع يك سفر تازه به سراسر خاك كشور مي شود و او را دوباره به سرزمين مادري و خاطرات كودكي و نوجواني اش برمي گرداند. وي با چهار دوست قديمي خود كه طي دو دهه آنها را مي شناخته ديداري تازه مي كند.»
شايد خيلي ها اين نكته را ندانند كه «گل هاي پرپر» برداشتي آزاد از «نامه اي به سه همسر» (۱۹۴۹) جوزف ال منكيه ويچ است.
به گفته جارموش: «پيل موري بازيگر اصلي فيلم يك فيلمنامه داشت به نام «سه تا ماه در آسمان» قصه اين فيلمنامه درباره مردي چند همسره بود كه صميمانه هر سه همسر خود را دوست دارد و با افراد فاميل آنها دوستي نزديكي دارد. ولي اين ازدواج ها را از همسران خود پنهان كرده و هيچ يك از اين سه همسر از وجود آن دوتاي ديگر باخبر نيست. اين مرد تمام تلاش خود را به خرج مي دهد كه رازش برملا نشود، اما خب، هميشه نمي توان اين جور چيزها را براي مدت زمان زيادي مخفي نگه داشت.»
خالق فيلمهاي «گوست داگ» و «زمين خورده قانون» به ياد مي آورد كه اين فيلمنامه را سال ۲۰۰۲ مطالعه كرد. جالب اين كه اين فيلمنامه در طول زمان برگزاري جشنواره كن به وي واگذار شد.
جارموش مي گويد:«آن فيلمنامه هم اكنون در كشوي ميز تحرير قرار دارد. من آن فيلمنامه را چندبار خواندم و به خودم گفتم چه قصه قوي و غريبي دارد. با اين حال اين يك فيلمنامه بزرگ نبود.چنين به نظر مي رسيد كه در نگارش آن وسواس بيش از حدي به كار رفته است. فيلمنامه نيازمند يك كار اساسي بود و بايد كار زيادي بر روي آن انجام مي شد.»
000411.jpg
جارموش با كمي مكث ادامه مي دهد:«آن فيلمنامه را دوباره نويسي نكردم. نمي خواستم دو سال از عمرم را صرف درست كردن آن بكنم. به همين خاطر به ديدن بيل (موري) رفتم و با او ايده اصلي «گل هاي پرپر » را مطرح كردم. البته ايده اي كه برايش تعريف كردم خود «گل هاي پرپر»نبود. اين ايده اي بود كه بعداً تبديل به سوژه اصلي «گل هاي پرپر » شد. به او گفتم پولش را دارم، ولي نمي خواهم آن را بسازم. او نگاه خاصي به من انداخت كه انگار مي خواست بگويد:«تو داري چه مي گويي؟!» به او گفتم كه طرح ديگري دارم و آن را برايش تعريف كردم. وي دوباره نگاهي به من انداخت و گفت:«باشد، بيا همين را بسازيم.» حقيقت امر را بخواهيد، نمي خواستم باعث آزردگي خاطر او بشوم، ولي مي خواستم صداقتم را نيز حفظ كنم. در عرض دو هفته ونيم يك فيلمنامه تازه نوشتم و به دست او رساندم.»
با وجود اين، جيم جارموش افسوس اين مدت زماني را كه به بطالت گذشته نمي خورد: «من بيست و پنج سال است كه در اين حرفه هستم و فيلم مي سازم. نمي خواهم به گذشته برگردم و نگاهي به آن بيندازم، اما يك نكته را خيلي خوب مي دانم و ياد گرفته ام و آن هم اين است كه پيشرفت فقط و فقط از طريق اشتباه كردن و درس گيري از اين اشتباهات ميسر است. اشتباهات حكم يك هديه و موهبت را دارند. آن دسته از چيزهايي كه كارساز نيستند، هميشه حال و هوايي پر رمز و راز دارند. شما هيچ وقت نمي توانيد تحليل دقيقي ارايه كنيد كه چرا يك فيلم موفق مي شود. اما مي توانيد در مورد اين كه چرا برخي فيلم ها موفق نمي شوند، يك تحليل كلي ارائه كنيد.»
جارموش با ساخت فيلم جديد خود هدف ديگري را هم دنبال مي كرد: «مي خواستم با بهره گيري از بازي آن دسته از بازيگران زن ۴۵ تا ۵۵ ساله اي كه از سوي صنعت سينما طرد شده اند، كاري غيرمنتظره و شگفت انگيز انجام دهم.
براي فيلم كاراكترهاي مؤنثي را مي خواستم كه از تنوع رفتاري و گرايشي زيادي برخوردار باشند و به اندازه نقش هاي داخل قصه فيلم جالب توجه باشند. من آن قصه هايي را كه اصرار دارند اطلاعات زيادي را در اختيار تماشاچي بگذارند دوست ندارم؛ به همين دليل سعي نكردم از قبل توضيحات خيلي زيادي در مورد اين چهار كاراكتر زن در اختيار تماشاچي بگذارم. مي خواستم آنها زندگي طبيعي خودشان را انجام دهند و همزمان با پيشرفت قصه، بيننده از نوع زندگي آنها اطلاعات كلي در مورد كاراكترهايشان را به دست بياورد. خانه هاي آنها، محيط زندگي شان، لباس پوشيدن و نوع حرف زدنشان آنها را به بيننده معرفي مي كرد و ديگر نيازي به اطلاعات تكميلي تحميلي نبود. اين چهار شخصيت از چهار طبقه اجتماعي و فرهنگي متفاوت هستند و هريك با نوع رفتار خود معرفي كننده آن طبقه و فرهنگ هستند.»
جارموش بر اين نكته تأكيد مي كند كه سفر اوديسه وار دان جانسن -با ماشين و هواپيما-(كه با موسيقي جذاب هنرمند اتيوپيايي مولاتو استاتكه همراه است) يك مطالعه مردم شناسي طبقاتي درباره ارزش هاي فرهنگي، اجتماعي و طبقاتي آمريكاي معاصر است. او اين كار را انجام مي دهد تا اين نكته را آشكار كند كه در اين زندگي چيزي گم شده است و فقدان يك چيز را به راحتي مي توان حس كرد.
به گفته فيلمساز: «خيلي دوست داشتم كه تضاد و تقابل شهر و روستا را به تصوير بكشم. بخش اعظم قصه فيلم در حومه شهر اتفاق مي افتد و اين همان جايي است كه من در آن رشد كرده و از آنجا آمده ام. در عين حال اين جا همان جايي است كه مي خواهم از آن فرار كنم.»
فيلمساز كهنه كار سينما ساخته جديد خود را يك كمدي غمگنانه و سياه ارزيابي مي كند كه نگاهي جدي (اما توأم با طنز) به زندگي آمريكايي دارد.
ترجمه: كيكاووس زياري

نگاهي به فيلم «گل هاي پرپر»
همراه با سفري جاده اي
000408.jpg
«گل هاي پرپر» تازه ترين اثر سينمايي «جيم جارموش» يك كمدي درام ماجراجويانه است كه فيلمنامه اش را نيز خود او نوشته است. در شعارهاي تبليغاتي فيلم آمده است: «بعضي وقت ها زندگي با خودش شگفتي ها و سورپريزهاي عجيبي را به همراه مي آورد.»
بيل موري بازيگر نقش هاي كمدي سينما _ كه سال قبل بازي اش در «گمشده در ترجمه» سوفيا كاپولا به شدت تحسين شد و برايش نامزدي جايزه اسكار را به ارمغان آورد _ در فيلم در نقش دان جانسن ظاهر مي شود. جفري رايت، شارون استون، جسيكا لنگ، تيلدا سوينسن و جولي دلپي در ديگر نقش هاي مهم فيلم بازي كرده اند.
قصه فيلم از آنجا شروع مي شود كه دان جانسن از نامزد خود جدا مي شود. اما اين جدايي تأثير بدي بر روحيه او گذاشته است. در شرايطي كه دان از وضعيت روحي خوبي برخوردار نيست، يك نامه مرموز دريافت مي كند كه به رنگ صورتي نوشته شده و هويت نويسنده اش مشخص نيست. در اين نامه چنين گفته شده كه او پسري نوزده ساله دارد، پسري كه چشم انتظار ديدن پدرش است.
دان در آغاز كار اين موضوع را جدي نمي گيرد. اما كم كم همه توجه او به اين مسأله جلب مي شود. بزودي وضعيت كاملاً تغيير مي كند و دان تصميم مي گيرد پسر ناديده خود را پيدا و ملاقات كند. همين مسأله باعث شروع يك سفر جاده اي طولاني به منزل قديمي در يك شهرستان دور مي شود. در طول سفر دان خاطرات گذشته خود را به ياد آورده و مرور مي كند. جست وجوي او (كه تمام خاك كشور را در بر مي گيرد) حكم يك آتش زير خاكستر را دارد كه حالا دارد خود را به نمايش مي گذارد. اين سفر مي تواند نشانه هايي از رمز و راز زندگي او را در اختيارش بگذارد. همسايه ها و دوستان اطلاعات تكميلي خوبي در اختيار دان مي گذارند. اما او در پايان سفر خود به كشف رمز و رازي مي رسد كه ارزش اين سفر طولاني و اوديسه  وار را داشته است.
با نگاهي به فيلم به راحتي مي توان متوجه شد كه جيم جارموش فيلمنامه اين فيلم را اختصاصاً براي بيل موري نوشته است. او كه يكي از طرفداران و دوستداران اين كمدين چهره سنگي است، قبل از اين هم مي خواست فيلمي با موري بسازد كه امكان پذير نشد.
فيلم يك سري نكات مثبت و قوي دارد: شوخ طبعي قصه فيلم خيلي خوب است. ظرفيت قصه فيلم بالاست و به راحتي مي تواند كاراكترهاي متعدد و متنوع خود را در دل قصه فيلم جاي دهد. در همين رابطه، نوع ارتباط گذشته و حال با يكديگر خيلي خوب كار شده است. شكل «پيش رونده _ پس رونده» قصه فيلم شبيه ديگر فيلم ها نيست و فلاش بك هاي آن جذاب و بديع هستند. اين تداخل صحنه هاست كه كاراكتر دان جانسن را با يك سري حوادث و فرصت ها روبرو مي كند. او با نگاهي اجمالي به بخش هايي از گذشته زندگي خود متوجه مي شود اگر در كنار هر يك از چهار آدمي كه مدتي با آنها دوست بود اقامت كرده بود، ممكن بود صاحب چه نوع زندگي شود. در سكانس افتتاحيه فيلم خيلي زود متوجه مي شويم كه دان زندگي سر به راه و خوبي ندارد و وقتي قصه فيلم جلو مي رود،  تازه با تناقضات موجود در زندگي او آشنا مي شويم. اين تناقضات ما را به دركي تازه از اين كاراكتر مي رساند و باعث مي شود تا جدي تر به قصه زندگي او توجه كنيم.
جيمز براردينلي منتقد سينما در نقد خود بر فيلم چنين مي نويسد: اين فيلم از آن دسته كارهاي غيرمتعارف است كه فقط فيلمساز سمج و مستقلي مثل جيم جارموش مي تواند آن را در دل سيستم فيلمسازي هاليوود كارگرداني كند. فيلم يك كار جاده اي است كه سعي مي كند تعادل خويش را در زمينه كمدي و درام و گذشته و حال حفظ كند. جارموش با «گل هاي پرپر» خويش ما را به سفري به امروز مي برد تا به يادمان بياورد كه گذشته ها گذشته است و جاده ها هيچ وقت ما را به ديروز نمي رسانند. اين جاده ها همان جاده هايي هستند كه ما هميشه در حال سفر در درون آنها هستيم،  اما هيچ وقت كشف نشده و هيچ گاه مورد مكاشفه قرار نمي گيرند. كساني كه در انتظار يك پايان كوچك و مشخص براي قصه فيلم هستند، احتمالاً نااميد سالن سينما را ترك خواهند كرد. فيلم يك قصه را تعريف مي كند، اما هيچ راه حلي برايش نشان نمي دهد. شايد هيچ نيازي هم نباشد كه براي آن پايان يا راه حلي ارائه داد. در پايان فيلم حل معضل كاراكتر اصلي قصه همچنان در پرده اي از ابهام و رمز و راز قرار دارد. جارموش از ما مي خواهد كه به خود سفر توجه كنيم و كاري به نقطه پايان آن نداشته باشيم. مسأله مهم همراهي با اين سفر است.
جيم جارموش سبك و شيوه خاص فيلمسازي خودش را دارد. او يك فيلمساز وابسته به جريان تجاري ساز روز نيست. هيچ وقت هم تلاش نكرده وانمود كند در فهرست اين گروه از كارگردانان قرار مي گيرد. بسياري از منتقدين و اهالي جدي سينما او را به عنوان هنرمند پيشگام سينماي غيرمتعارف مي شناسند. به ويژه فرانسوي هاي روشنفكر خيلي او را دوست دارند، اما با اين حال، گل هاي پرپر تلاش جارموش براي نزديك شدن به سينماي عامه پسند و پرتماشاچي است.

هنر
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |