تايم :ترجمه نيلوفر قديري
نيلوفر قديري
چند هفته بعد از سقوط رژيم بعثي صدام در آوريل ،۲۰۰۳ در پاركينگي در بغداد پنج مرد در خودرويي با هم ملاقات كردند. يكي از اين پنج تن صدام بود. چهار نفر ديگر هم از مشاوران نزديك او بودند. دستور كار اين ديدار چگونگي مقابله و مقاومت در برابر اشغال عراق بود. در اين جلسه خودرويي، نماينده اي از طرف عزت ابراهيم الدوري مرد شماره دو حكومت سابق عراق حضور داشت. اما حيله گرترين مرد اين جلسه ژنرال بازنشسته اي بود به نام محمد يونس الاحود از اعضاي ارشد «دفتر نظامي» كه نام سرويس جاسوسي مخفي حزب بعث است.
كار اين دفتر نظارت بر ارتش عراق و سازماندهي مقاومت بعثي ها در صورت وقوع كودتاي احتمالي بود. حالا كودتاي آمريكا اتفاق افتاده بود و صدام به سراغ الاحود و ديگران آمده بود و به آنها مي گفت احياي شبكه هايشان را شروع كنند.
اين جلسه ۴۵ دقيقه اي را سرويس اطلاعات نظامي آمريكا ماه ها بعد كشف و صحنه آن را بازسازي كرد. اين جلسه يكي از نادرترين وقايع شفاف در صحنه پرابهام و غبارآلود خشونت ها و درگيري هاي عراق است. ادامه مطلب را مي خوانيد.
ناآرامي ها از بعثي ها فراتر رفته و تندروهاي مذهبي و سازمان هاي ملي گراي عراقي از يك سو و غيرنظامياني كه از اشغال آمريكايي ها به خشم آمده اند را از سوي ديگر دربرگرفته است. پيام صدام براي «احياي شبكه ها» همچنان اصل محوري اين فعاليت هاست. با گذشت بيش از دو سال از اين جنگ، منابع اطلاعاتي آمريكا اعتراف مي كنند كه درباره شبكه غيرقابل نفوذ عراقي هايي كه خود را اهل تقيه مي خوانند و در بطن اين درگيري ها هستند، اطلاعات كافي ندارند. اين جنبش تازه متولد شده است كه رهبر واحدي مانند هوشي مينه در ويتنام ندارد؛ جنبشي كه هدف اصلي آن شايد غيرممكن تر از روياي آمريكا براي ايجاد يك دموكراسي در عراق است. هدف غيرممكن اين جنبش احياي حكومت سني ها در كشوري است كه فقط ۲۰درصد جمعيت آن سني هستند. كارشناسان اطلاعاتي نمي توانند تعداد شورشيان را تخمين بزنند اما مي گويند اكثر آنها عراقي هستند. خارجي ها شايد ۲درصد كشته يا دستگيرشدگان را تشكيل داده اند، اگرچه تعداد زيادي از بمب گذاران انتحاري خارجي هستند. ميزان خشونت ها به سرعت در حال افزايش است. در هفته هاي اخير تعداد حملات به ۸۰ حمله در روز رسيده است. انفجارهاي انتحاري به كشته شدن بيش از ۲۰۰ تن منجر شده كه اكثر آنها در بغداد بوده است.
چندين مقام و افسر اطلاعاتي سابق و فعلي كه درباره عراق اطلاعاتي داشته اند در هفته هاي اخير در گفت و گو با تايم جزئياتي از اين درگيري ها را در اختيار اين نشريه گذاشته اند. آنها از جنگي كه به اعتقادشان خوب از سوي دولت بوش پيش بيني نشده بود نااميد شده اند، از جنگي كه بدون منابع كافي شروع شده است، جنگي كه تقريباً همه آنها اكنون براين باورند كه از نظر نظامي نمي توان در آن پيروز شد. يك ژنرال چهارستاره (آمريكايي) كه به تازگي بازنشسته شده و كارشناس حوزه خاورميانه است مي گويد:ما در جنگ با ارتش ها قابليت داريم اما نمي دانيم چه طور اين كار را انجام دهيم. ما تحليل هاي اطلاعاتي كافي در اين مورد نداريم. آژانس اطلاعات دفاعي همه تأكيد و توان خود را به ايران، كره شمالي و چين معطوف كرد. ناآرامي هاي عراق اصلاً در اولويت نبود و اين شرم آور است.
افسران اطلاعاتي به نكات زير اشاره و تأكيد مي كنند:
- آنها بر اين باورند كه محفل داخلي صدام به ويژه اعضاي دفتر نظامي، پايگاه و ساختار حمايت از ناآراميها را سازمان دهي كردند و اين شبكه توسط نزديكان سابق صدام مثل الاحود و الدوري همچنان پشتيباني ملي و لجستيكي مي شود.
- تاكيد و تمركز دولت بوش بر يافتن سلاح هاي كشتار جمعي در سال ۲۰۰۳ منابع اطلاعاتي را كه مي توانست به سركوب اين ناآرامي ها اختصاص يابد منحرف كرد.
- از آغاز ناآرامي ها افسران نظامي آمريكا براي برقراري تماس و مذاكره با رهبران شورشي ها و حتي آنها كه دستشان به خون آلوده بوده تلاش كرده اند.
- جابه جايي گاه به گاه تيم نظامي و اداري آمريكا در بغداد تدوين يك استراتژي براي مقابله با ناآرامي ها را دشوار كرده است.
- جمع شدن اين ناكامي ها يكي از كارشناسان جنگ چريكي در پنتاگون را به اين نتيجه رسانده است كه :«ما همه خطاهاي ويتنام را دوباره تكرار مي كنيم.» اكنون ديگر همه مي دانند كه ژنرال تامي فرانكس نمي خواست براي مدت طولاني در عراق بماند. وقتي فرانكس هدايت حمله آمريكا به بغداد در آوريل ۲۰۰۳ را به عهده داشت هدفش و همچنين هدف دونالد رامسفلد وزير دفاع رسيدن به پايتخت در كوتاه ترين زمان ممكن با حداقل تعداد نيرو بود. فرانكس در اين كار موفقيت درخشاني به دست آورد، اما افسران اطلاعاتي نظامي مي گويند كه او علاقه اي به آنچه بعد قرار بود اتفاق بيافتد نداشت. يك افسر اطلاعاتي سابق ارتش كه به نيروهاي اوليه اين حمله نزديك بود مي گويد: «او حتي يك بار هم از ما گزارشي درباره اين كه بعد از ورود ما به بغداد چه اتفاقي مي افتد، نخواست. فقط مي گفت، اين كار من نيست.»
منتقدان مي گويند، ورود عجولانه به بغداد زمينه را براي مشكلات بعدي هموار كرد. ژنرال ديويد مك كيرنان فرمانده واحد زميني نيروهاي اتئلاف در يكي از جلسات پيش از جنگ از فرانكس پرسيد اگر نيروهاي او يكي از انبارهاي تسليحات عراق را در راه بغداد پيدا كنند چه بايد بكنند؟ فرانكس جواب داده است: «فقط در انبار را مهر و موم كنيد و به راهتان ادامه دهيد.»
انبارهاي تسليحاتي كه چندين كيلومتر طول و عرض دارند را نمي توان فقط مهر و موم كرد و باقي گذاشت تا به دست شبه نظاميان بيافتد و منبعي براي تأمين تسليحات حملاتشان باشد.
نيروهاي آمريكايي در ۵ آوريل وارد بغداد شدند. در پنتاگون هياهوي شادي به پا بود. غارت در خيابان هاي بغداد و ادامه حملات نيروهاي اتئلاف پديده اي موقتي تصور مي شود كه به زودي متوقف مي شود. در اول ماه مه پرزيدنت بوش در حالي كه در مقابل يك هواپيما ايستاده بود و نوشته پشت سرش «ماموريت پايان يافته» را نشان مي داد، گفت: «عمليات اصلي جنگ در عراق پايان يافته است.»
مدت كوتاهي بعد، فرانكس مقرش را از قطر به فلوريدا برگرداند. مك كيرنان هم پشت سر او رفت. در عمليات مك كيرنان چند صد افسر اطلاعاتي اوضاع را تحت نظر داشتند. يكي از مافوقهاي مك كيرنان مي گويد، اجازه دادن به او براي ترك عراق بدترين تصميم جنگ بود. (اين تصميم فرانكس بود). در حقيقت با اين كار يك نيروي تاكتيكي جاي يك نيروي علمياتي را گرفت و كلنل ها جاي ژنرالها را گرفتند. ژنرال ريكاردو سانچز از فرماندهان نسبتاً دون پايه و تازه نفس مسئول عمليات شد. با خروج مك كيرنان كمتر از ۳۰ افسر اطلاعاتي بدون منابع كافي به تحليل فعاليتهاي دشمن پرداختند.
در ۲۳ ماه مه آمريكا اشتباه بزرگي مرتكب شد. پل برمر حاكم تازه وارد تشكيلات اداره موقت در عراق به دستور رامسفلد ارتش اين كشور را منحل كرد. با اين كار خشم صدها هزار نفر برانگيخته شد، كساني كه بيشترين آشنايي را با سلاح و استفاده از آن را در عراق داشتند، ناگهان بيكار و رانده شدند. هزاران نفر مستقيماً وارد درگيري ها شدند كه در ميان آنها فقط سربازان نبودند بلكه كارمنداني هم بودند كه اطلاعات مفيدي درباره شبكه برق و آب و فاضلاب عراق داشتند. برمر مي گويد از اين تصميم متاسف نيست. سخنگوي او مي گويد: «كردها و شيعيان نمي خواستند ارتش صدام همچنان سركار باشد. ما مواضع اين ارتش را بمباران كرده بوديم. چه طور انتظار داشتيد آنها را به كار برگردانيم و مثلاً عوامل بد را از ميان آنها جدا كنيم.»
سومين اتهام در بهار ۲۰۰۳ يعني قراردادن كار جست وجوي سلاح هاي كشتار جمعي به عنوان اصلي ترين اولويت اطلاعاتي، توانايي آمريكا را در مبارزه با ناآرامي ها كاهش داد. در ماه ژوئن ديويدكي بازرس سابق تسليحاتي وارد بغداد شد تا گروه جست وجوي عراق را با ۱۲۰۰ افسر اطلاعاتي و كارمند پشتيباني رهبري كند. اين گروه دسترسي اختصاصي به چندين تن مدركي داشت كه بعد از سقوط رژيم از دفتر صدام، سرويس هاي اطلاعاتي و وزارتخانه ها جمع آوري شده بود. «كي» بارها با رهبران نظامي آمريكا درگير شد چرا كه اين فرماندهان خواستار دسترسي به نه تنها اين مدارك بلكه منابعي بودند كه در اختيار او بود. يكي از افسران ارشد نظامي مي گويد: در جلسه هايي بودم كه در آن ژنرال جان الجازيد درخواست كمك مي كرد اما «كي» به اين درخواست جوابي نمي داد.
از سوي ديگر يك افسر مخفي اطلاعاتي كه براي گروه جست وجوي عراق كار مي كرد به تايم گفته است، در اوت ۲۰۰۳ به او دستور داده شد به تماس با منابع عراقي كه بر سر سلاح هاي كشتار جمعي همكاري نمي كنند، پايان دهد. در نتيجه تماس با دهها عراقي كه اطلاعات مي دادند و عكس و نقشه و نشاني شبه نظاميان سابق بعثي، خانه هاي امن و مواد منفجره و انبارهاي سلاح آنها را در اختيار داشتند، قطع شد.
كي به تايم گفت: «اولويت رئيس جمهور و مأموريت من تمركز بر سلاح هاي كشتار جمعي بود. الجا زيد در مقابله با ناآرامي ها به كمك نياز داشت. افسران نظامي عادت به نه شنيدن ندارند و به همين دليل اصطكاك هايي به وجود مي آمد.»
در پاييز آن سال سانچز از وجود ۳۸ صندوق پر از مدرك و سند مرتبط با شهر فلوجه مركز شورش سني ها مطلع شد. ماهها بعد وقتي افسران اطلاعاتي- نظامي سرانجام توانستند بعضي از اين مدارك را مرور كنند بسياري از آنها مهر «بدون ارزش اطلاعاتي» خورده بود. اين افسران در ميان آن كاغذها اطلاعاتي را پيدا كردند كه اكنون مي گويند مي توانست به توقف گسترش ناآرامي ها كمك كند. در ميان آن كاغذها طرح هاي مفصل دفاع شهري براي شهرهاي فلوجه، سامرا و رمادي و اطلاعاتي درباره رهبران شبه نظاميان بعثي محلي وجود داشت كه بعدها معلوم شد محور و ستون ناآرامي ها در اين شهرها هستند.
منابع اطلاعاتي نظامي آمريكا مي گويند، بسياري از اين مدارك هنوز ترجمه يا به طور كامل تحليل نشده اند. يكي از مقامات بلندپايه سابق اطلاعاتي آمريكا در اين باره مي گويد: «چه كسي مي داند؟ شايد حتي گاز اعصاب از درون يكي از اين صندوق ها پيدا كنيم.»
سوء قضاوت درباره دشمن
در ژوئن ،۲۰۰۳ سيا در گزارشي به بوش اعلام كرد كه او با يك «ناآرامي كلاسيك» در عراق روبه روست. اما كاخ سفيد به طور كامل به سيا اعتماد نكرد و د ر ۳۰ ژوئن رامسفلد به خبرنگاران گفت: «حدس مي زنم دليل آن كه من عبارت جنگ چريكي را به كار نمي برم اين است كه چنين جنگي وجود ندارد... چيزي مثل يك جنگ چريكي يا مقاومت سازمان يافته وجود ندارد.» او ادعا كرد كه مخالفان از غارت گران، جنايتكاران و بازماندگان رژيم بعث تشكيل شده اند «و البته تعدادي از جنگجويان خارجي. رامسفلد ادعا كرد كه در پيداكردن و دستگيري اكثر ۵۵ عضو ارشد رژيم صدام پيشرفتي حاصل شده است.(تا آن زمان ۴۴ تن از اين ۵۵ نفر دستگير يا كشته شده بودند.)
دو هفته بعد از سخنان رامسفلد، الجا زيد در حرف هايي متناقض گفت: آمريكا با مبارزه اي به سبك چريكي در عراق روبه روست.
به عبارتي، رامسفلد و الجا زيد هر دو درست مي گفتند. عامل اصلي اين ناآرامي ها هزاران تن از بازماندگان بعثي هستند كه جنگي چريكي را عليه آمريكايي ها به راه انداخته اند.
بر اساس مداركي كه بعدها نظاميان آمريكايي به دست آوردند صدام كه تا زمان دستگيري در دسامبر ۲۰۰۳ چندبار مكانش را تغيير داده بود، مي خواست كه در رأس اين شورش ها باقي بماند. او هر چند وقت يك بار نامه هايي منتشر مي كرد كه حاوي دستورالعمل هايي براي زيردستان بود. در يكي از اين نامه ها او به افرادش توضيح داده بود چه طور با هم در تماس باشند، چه طور كانال هاي ارتباطي جديدي ايجاد كنند و چه طور مرتبط و منسجم بمانند. البته كساني كه در جنگ واقعي حضور دارند به چنين توصيه اي نيازي ندارند و تصميم گيري درباره اين كه به چه كسي، كي و كجا حمله شود توسط هسته هاي رهبري اتخاذ مي شود. دستياران صدام از جمله الدوري و الاحود از خط مقدم جبهه دور بودند و پول و سلاح و حمايت لجستيكي مي دادن،اما صدام يك تصميم استراتژيك گرفت كه به تغيير مسير ناآرامي ها كمك كرد. در اوايل پاييز او نامه اي به نزديكانش فرستاد و به آنها دستور داد هدفشان را از نيروهاي ائتلاف به خيانتكاران عراقي تغيير دهند، يعني به مقرهاي پليس حمله كنند. بمب گذاري هاي تابستان نشان داد كه اين ناآرامي ها چه قدر جدي است.
در ۷ اوت بمبي در خارج سفارت اردن در بغداد منفجر شد و ۱۹ نفر كشته شدند. حمله ۱۹ اوت كه در آن دفاتر سازمان ملل در بغداد تخريب و سرجيو ويرا دوملو نماينده اين سازمان و ۲۲ تن ديگر در آن كشته شدند فاجعه ديگري بود. اگرچه ابومصعب زرقاوي رهبر القاعده در عراق مسئوليت حملات را پذيرفت اما مقامات اطلاعاتي آمريكا بر اين باور بودند كه بازمانده هاي سرويس اطلاعاتي صدام اين حملات را انجام داده اند.
دليل آنها هم اين بود كه عراقي هايي كه به عنوان نگهبان امنيتي دفتر سازمان ملل فعاليت مي كردند در آن روز بر سر كار خود حاضر نشدند. آن حمله يك انفجار انتحاري نبود. راننده كاميون صحنه انفجار را ترك كرده بود. مواد منفجره هم متعلق به سرويس اطلاعاتي عراق بود.
در ۲۷ اكتبر ،۲۰۰۳ حمله به خيانتكاران عراقي به دستور صدام با حمله به چهار ايستگاه پليس عراقي و دفاتر صليب سرخ شروع شد. در اين حملات ۴۰ نفر كشته شدند.
اين حملات ائتلاف مرگبار جديد ميان بعثي ها و جهادي ها را نشان داد. مأموران اطلاعاتي آمريكا بعدها بعد از گفت وگو با يكي از بمب گذاران انتحاري كه يك سوداني بود چنين نتيجه گيري كردند كه اين عمليات يك همكاري بين بعثي هاي سابق و زرقاوي بوده است.
بعثي ها به ورود بمب گذاران انتحاري به داخل كشور كمك كرده اند و هماهنگي هاي اين حمله را انجام داده اند.
سانچز و برمر با هم كنار نيامدند. درگيري بين اين دو قابل پيش بيني بود، سربازان مي خواستند در ادامه اين جنگ لعنتي يك مبارزه واقعي داشته باشند؛ غيرنظاميان و ايده آل گرايان هم تلاش مي كردند عراق جديدي به وجود آورند. اين دو كار با هم در تضاد بود. سربازان مي خواستند ديپلماسي را امتحان كنند و شروع به برقراري تماس با عناصر نه چندان افراطي اين ناآرامي ها كردند تا آنها را وارد مذاكره بر سر آينده سياسي عراق كنند. ديپلمات ها موضع سخت تري گرفتند و از مذاكره با دشمن خودداري كردند.
ادامه دارد