يكشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۴
قالب در شعر امروز
002460.jpg
قالب در شعر ايران، تنوع زيادي دارد؛ چه در شعر كلاسيك و چه در شعر جديد قالب هايي وجود دارد كه هريك از آنها با روح و ماهيت خاصي در ارتباط است. در عين حال با ظهور شرايط جديد در شعر كه مربوط به دهه هاي اخير است، قالب در شعر نيز تغييرات فراواني به خود ديد. اين تغيير به گونه اي بود كه مي توان گفت شعر ايران را با گذشته خود كاملاً  متفاوت ساخت.
درست به همين دليل است كه برخي اهل نظر حاضر به پذيرش شعر امروز نيستند. به نظر اينها شعر امروز ويژگي هاي اساسي شعر چون وزن و آهنگ را ندارد و لذا از محدوده شعر خارج مي شود. نگاهي به قالب هاي شعر امروز كه در مطلب حاضر به آن پرداخته شده نشان مي دهد كه در چند دهه اخير شعر ايران وارد مرحله اي شده است كه عدم توجه به آن پيش از هر چيز به خود شعر لطمه مي زند.

قالب هاي شعر سنت گراي معاصر:
در دوران مشروطيت اگرچه موضوع هاي شعري تغيير يافت، اما قوالب شعري- آنچنان كه بايد- تغيير نكرد و اگر غزل بيش از ساير انواع شعر رايج شد، شايد به اين دليل بود كه مردم با اين نوع شعر، الفتي بيشتر داشته اند و به ويژه چون رنگ اجتماعي گرفته بود، قدرت تأثير بسيار در روحيه آنان داشت.
اما همين كه ايام سپري شد و دوران آرامش پس از طوفان فرارسيد، يك بار ديگر همه اين قوالب «قصيده، غزل، قطعه، مثنوي» به شكل سابق خود معمول و مرسوم شد و بيش از گذشت هشتاد سال از دوره دوم مشروطيت و استبداد صغير، همراه با دو قالب جديد، كه از آنها به نوعي «مسمط- تركيب نو» و «چارپاره» مي توان تعبير كرد، همچنان تداول خود را تا سال ۱۳۵۷ محفوظ داشت، وليكن از اين سال به بعد اين دو قالب اخير، در درجه اول با ظهور دوباره قوالب مثنوي و غزل و رباعي و در درجه دوم قالب هاي قصيده و قطعه (در كنار شعر نيمايي و آزاد و سپيد كه همچنان به حركت طبيعي خود ادامه مي داد) از تداول گذشته خود افتاد. در هر حال از قوالب سنتي متداول در اين دوره كم و بيش- و بي هيچ ترتيب خاص- مي توان به اين قالب ها اشاره كرد:
۱- قصيده
اين نوع شعر كه بيش از همه انواع ديگر، قالب مطلوب و محبوب اساتيد متأخر و معاصر بوده است، در آثار (ملك الشعراء بهار) به اوج جلوه گري خود رسيد و (بهار) شاخص ترين آثار خود را در اين قالب به وجود آورد و نسل پس از خود را به صرافت طبع آزمايي در قصيده سرايي انداخت. همچون «پروين اعتصامي» ، «اميري فيروزكوهي» ، «رعدي آذرخشي» ، «بديع الزمان فروزانفر» ، «لطفعلي صورتگر» ، «جلال الدين همايي» و...
۲- مثنوي
اين نوع شعر در ادبيات معاصر آثار ايرج ميرزا به اوج درخشش رسيد و پس از او بسيار شاعران ديگر نيز به اين قالب اقبال كردند. حسين مسرور، پرويز خانلري، مهدي حميدي و... از جمله شاعران نوپرداز هم نيما يوشيج،  سياوش كسرايي، مهدي اخوان ثالث و از همه مهمتر هوشنگ ابتهاج و شاعران جوان ديگر. تا آنجا كه مي توان گفت كمتر شاعري است كه در مجموعه هاي او به يكي دو مثنوي نتوان برخورد و اما پس از سال ۱۳۵۷ با ظهور انقلاب اسلامي و به دنبال آن وقوع جنگ تحميلي يك بار ديگر اين قالب شعري مورد توجه قرار گرفت و برخي از شاعران، از آن به عنوان مناسب ترين و گسترده ترين عرصه براي بيان معتقدات و احساسات اسلامي و انساني خود استقبال و استفاده كردند.
۳- قطعه
اگرچه در اين قالب نيز، اغلب شاعران معاصر، يكي دو اثر يا بيشتر ساخته اند و برخي بسيار موفق تر، همچون بعضي از قطعات «ايرج ميرزا»، «علي اكبر دهخدا»، «ملك الشعراء بهار»و «رهي معيري»، اما بي هيچ ترديد، تنها گوينده اي كه بايد او را قطعه سرايي به تمام معني به شمار آورد، پروين اعتصامي است و به تبع او، شاعراني كه پس از وي به قطعه  سرايي اعم از قطعات جدي و طيبت آميز در انواع هزل و هجو و طنز روي آوردند و هركدام در زمينه اي ويژه آوازه يافتند و از ميان اينان مي توان از «ابوالقاسم حالت»، «غلامرضا روحاني»، «ابوتراب جلي»، «جلال بقايي نائيني» و «جعفر موسوي» مشهور به «خاكشير» نام برد.
۴- غزل
غزل تنها قالبي است كه از قرن هفتم و هشتم به بعد با ظهور سه غزل سراي بزرگ مولوي، سعدي و حافظ به عنوان مهمترين و رايج ترين نوع شعر شناخته شده و تا امروز نيز همچنان از رواج و اهميت نيفتاده است. قالبي كه در ادوار مختلف همواره در صدد آن بوده است در دامان طبع شاعران مستعد، خود را بازيابد و بازسازد. چنانچه در قرن حاضر شاعراني چند خود را بازيافتند و غزل خود را بازساختند و راه را براي شاعران جوانتر باز كردند.
۵- تركيب بند
اين نوع شعر در حقيقت با «تركيب بند» قديم تا حدودي تفاوت مي كند و معمولاً  به شعرهايي از سه مصراع تا هفت، هشت مصراع و با قافيه بندي جديد اطلاق مي شود. بيشتر در اين پنج شش دهه اخير و اغلب براي مفاهيم حسي و عاطفي به كار گرفته شده است. گذشته از پروين اعتصامي كه در اين قالب «خاصه در بيان عاطفه مادري» قطعاتي مؤثر و زيبا به وجود آورده،  علي اكبر دهخدا، پژمان بختياري و محمدحسين  آبادي نيز از جمله گويندگاني هستند كه كم يا بيش به خلق تركيب بند هايي از اين نوع توفيق يافته اند. اما امروزه چون دوران تخيلات شاعرانه و رمانتيك به سر آمده است، اين نوع قالب نيز چندان مورد توجه نيست.
۶- چارپاره
چارپاره نيز يكي از انواع جديد شعر بود كه كم و بيش مورد استقبال شاعران سنت گرا واقع شد. شعرهاي «شباهنگ» و «كبوتران من» از بهار از بهترين نمونه هايي است كه در اين قالب به وجود آمده است. اين چارپاره ها با نوع چارپاره مطمح نظر نوپردازان، از نظر صوري و ظاهري تنها يك تفاوت دارد و آن اين كه در اين چارپاره ها به غير از مصراع هاي دوم و چهارم،  مصراع هاي اول و سوم نيز هم قافيه اند.
۷- رباعي و دوبيتي
گذشته از خيام كه رباعيات اندك شمار او از ديرباز همه آفاق جهان را گرفته است و نيز گذشته از باباطاهر كه دوبيتي، همراه با نام اوست، شاعراني كه در ادب فارسي با دو قالب رباعي و دوبيتي به جد مشهور بوده اند، در رباعي: ابوسعيد ابوالخير، عطار، مولانا، باباافضل و ... و در دوبيتي: امثال صوفي مازندراني، مغربي تبريزي و ... هر دو از قالب هايي است كه در طول تاريخ ادبيات ما همواره در حاشيه حركت كرده و جز به تفنن مورد استفاده شاعران قرار نگرفته است. حتي در دوره مشروطيت و بحرانهاي اجتماعي و سياسي دهه  هاي اخير نيز، كه بنا به اقتضا يك بار ديگر رباعي مطمع نظر شاعران واقع شده است. جز دو شاعر مستقل و منفرد دوبيتي سرا، همچون فائز و مفتون هيچ شاعري كه بتوان او را رباعي پرداز و دوبيتي ساز ناميد به ظهور نپيوست و اين هر دو قالب همچنان حالت خود را حفظ كرد.
قالب هاي شعر نوگراي امروز
شعر نوگراي امروز از زمان سرايش «افسانه» تا حال، در چهار قالب مختلف جريان يافته و به پيش آمده است:
-مسمط- تركيب نو
-چارپاره- دوبيتي هاي پيوسته
-شعر نيمايي- آزاد
-شعر بي وزن _ سپيد
ضمن اين كه در كنار اين چهار قالب اصلي چه بسا، شاعران نوپرداز از ميان قوالب كهن به دو قالب مثنوي و غزل نيز توجه كرده اند.
۱- مسمط- تركيب نو
«افسانه» نيما را مي توان نخستين اثر مهم در اين قالب دانست. نيما اين شعر را سرود و آنگاه در خلوت چندين ساله خويش ضمن تمرينات و تفننات متنوع در انديشه كار اصلي خود فرو رفت. پس از او شاعران بسيار به اين فضا و قالب و قوالب نزديك به آن مانند مستزاد يا شعرهاي سه  مصراعي يا چهار مصراعي (يا چند مصراعي) جلب شدند. محمدحسين شهريار، گلچين گيلاني، پرويز خانلري، فريدون توللي، فريدون مشيري، محمدعلي اسلامي و چند تن ديگر از آن جمله بودند. اين نوع از انواع شعر بعدها جاي خود را به «چارپاره» يا «دوبيتي هاي پيوسته» داد.
۲- چارپاره- دوبيتي هاي پيوسته
مي توان گفت نخستين شاعري كه اين چارپاره هاي جديد را به عنوان قالب اصلي كار خود قرار داد و بيشترين اشعار خود را در اين قالب سرود، فريدون توللي بود و پس از او فريدون مشيري، حسن هنرمندي و چند شاعر ديگر، كه همه از كار او استقبال كردند و به ويژه برخي از اينان در سالهاي سي  آن چنان به شهرت رسيدند كه در كنار چند شاعر نوپرداز نيمايي از جمله چهره هاي معروف و محبوب شعر معاصر به شمار رفتند، اما از اواخر دهه سي و اوايل چهل، قالب معمول آنها به تدريج، تحت الشعاع شعر نيمايي قرار گرفت و از تداول افتاد. تا در سال ۱۳۵۷ كه با ظهور انقلاب، يك باره توسط برخي از شاعران جوان متعهد همچون يوسفعلي ميرشكاك و حسين اسرافيلي و يكي دو شاعر ديگر به كار گرفته شد، اما هرگز اقبال غزل و مثنوي و رباعي پس از انقلاب را نيافت.
۳- شعر نيمايي- آزاد
منظور از شعر نيمايي، شعر كوتاه و بلند با رعايت دقيق اوزان عروضي، از آن گونه كه شعر «اخوان ثالث» و «شفيعي كدكني» است و «شعر آزاد» همين شعر نيمايي است اما نه با رعايت دقيق وزن. اين نوع شعر كه در حقيقت مهمترين و اصلي ترين قالب شعر امروز نوگراست با قطعه «غراب» نيما كه بيش از شصت سال پيش به طبع رسيد، نظر همه دست اندركاران شعر معاصر را به خود معطوف داشت. پس از آن اگرچه يكي، دو شاعر، مانند منوچهر شيباني و اسماعيل شاهرودي، از نخستين دنباله روان او شدند، اما از يك طرف به علت جبهه گيري مخالفان و از سوي ديگر به سبب تداول قالب «چارپاره» همچنان دور از انظار- خاصه در خلوت نيما- مراحل تحول و تكامل خود را طي كرد تا اين كه پس از سالها با توجه به آمادگي محيط و آشنايي اذهان نو و استعداد شاعران و پيروان جواني همچون نصرت رحماني، هوشنگ ابتهاج، سياوش كسرايي و به ويژه درخشش دو تن از پيروان اصيل او: احمد شاملو و مهدي اخوان ثالث از خلوت خود تابيدن گرفت و اندك اندك شعاع هاي آن، همه اذهان جوان را روشني بخشيد و سپس در آثار شاعراني كه سالها بعد درخشيدند، جلوه هاي ديگر يافت و بعد با ظهور تدريجي شاعران ديگر نظير فرخ تيممي، مفتون اميني، منوچهر نيستاني، محمد حقوقي، شفيعي كدكني، حميد مصدق، موسوي گرمارودي مواضع خود را هرچه بيشتر تثبيت كرد.
۴- شعر بي وزن «سپيد»
قالب اين نوع شعر، در حقيقت همان كالبد «ساختاري» آن است؛ آن چنان كه در برخي از اشعار موفق و ساختمند «احمد شاملو» ديده مي شود. هرچند شعر اين شاعر چندان هم بي وزن جدا از مختصات شعر نيمايي نيست، زيرا در عين تضمن اين مختصات از جمله، اصل «ساخت» به بياني آهنگين نيز آميخته است اما پيش از احمد شاملو، توسط شاعران ديگر و از همه مهمتر «هوشنگ ايراني» بود كه شعر بي وزن «و نه سپيد» عنوان شد و ديري نگذشت كه شعر او خاصه آن دو مصراع مشهور:
غار كبود مي دود
جيغ بنفش مي كشد
آن چنان سروصدايي برپا كرد و چنان بهانه اي به دست مخالفان داد كه باعث شد تا سالها شعر واقعي امروز را بر اساس اين دو تدبير بنگرند و بسنجند.
شعر ايراني فاقد «ساخت» بود. شعري نثرگونه و بي وزن، كه اگر عنوان شعر گرفت از اين رو بود كه كلمات در آن، آن چنان كه در نثر با قصدي خاص به كار گرفته مي شود، به كار گرفته نشده بود.
و اما جز آثار ايراني كه از اين نظر شهرت بيشتر يافت، نمونه هاي ديگر از اين نثرگونه هاي بي ساخت را در دهه بيست و سه، به قلم هاي «شين پرتو» و «پرويز داريوش» و «غلامحسين غريب» ، «بهمن فرسي» و «فريدوني گيلاني» نيز مي توان ديد.
پس از اين زمان فقط «بيژن جلالي» بود كه به شعر بي وزن اقبال كرد و با انتشار آثار خود تدريجاً نشان داد شاعري است كه با «ديدي» ديگر به جهان مي نگرد و تنها به مضامين و تصاوير ساده چشم دارد و در حقيقت ساده ترين روابط اشياء را به قصد ارائه انديشه هاي شاعرانه خود به ساده ترين زبان امروز بر كاغذ ثبت مي كند. البته در كنار شعر بي وزن «جلالي» نوع شعر منثور نيز با شيوه اي متفاوت (و بيشتر نزديك به شيوه كار شاعران موج نو همچون بيژن اللهي، بهرام اردبيلي، پرويز اسلامپور) در راه گشوده «احمدرضا احمدي» كه در دهه چهل به حركت درآمده و بعد از مدتي به توقف رسيده تداول يافت.
اما «شعر سپيد» چنان كه منظور نظر ما است به دنبال برخي از اشعار كوتاه «احمد شاملو» در سالهاي اول دهه پنجاه به تدريج صور گوناگون خود را نشان داد و خاصه در صورت مقبول خود، برخي از بهترين آثار را در عرصه تازه شعر امروز به نمايش گذاشت؛ شعري كه با شعرهاي بي وزن غالب «نوخيزان» كه شعر «حرفي» بود بسيار تفاوت داشت و هنوز هم شعر كامل و متكامل ما، همان «شعر ساختاري» اعم از «سپيد و آزاد و نيمايي» است. شعري كه هر نمونه موفق آن يك بناست. بنايي با مصالح كلماتي كه در مجموع، يك كل واحد را مي سازند.
فاطمه عالي

نقدي بر داستان ماه زده- آخرين نوشته مجيد قيصري
سجده برنيزار و نهر و العطش
002463.jpg
ابراهيم زاهدي مطلق
خلاصه مجيد
بار اول حدود سال ۷۵ بود كه مجيد قيصري را ديدم؛ احمد دهقان او را اين طور معرفي كرد «... آقاي مجيد قيصري؛ مطمئن باش كه در آِينده بهترين داستان كوتاه نويس ايران خواهد شد.»
احمد را مي شناختم و مي دانستم كه بي راه حرف نمي زند. به چهره مجيد خيره شدم و او با لبخندي شرمگين- از آن لبخندهاي ويژه بسيجي ها- نگاهم كرد و در جواب احمد گفت : « اين طورها هم نيست. »
اما اين طورها شد؛ مجيد با مجموعه داستان «صلح » وارد حوزه داستان شد.«جنگي بود، جنگي نبود» را پس از آن منتشر كرد و سپس اهالي ادبيات داستاني را با كتاب «طعم باروت» مواجه كرد.» نفر سوم از سمت چپ «عنوان مجموعه بعدي اين نويسنده بود كه به دست مخاطبان رسيد. آخرين كتاب قيصري «ضيافت به صرف گلوله» نام دارد كه اولين تجربه مكتوب او در نگارش رمان به حساب مي آِيد.
اين مقدمه براي شناختن نويسنده داستان «ماه زده» كافي است؛ آخرين داستان كوتاه قيصري(ماه زده) كه در ويژه نامه يكي از روزنامه ها به چاپ رسيد، ماجراي يك رزمنده ر ا تشريح مي كند كه در مناطق عملياتي پس از جنگ، از داخل نيزارها صدايز «العطش» مي شنود: « روزها صدايي نبود، يا اگر بود صفرعلي ادعايي نداشت كه صدايي مي آيد مي گفت: از تنگ غروب شروع مي شه. ما كه هم پستي اش بوديم چيزي نمي شنيديم. مي گفتيم: حتماً  صداي باده، صفر علي... صفرعلي مي گفت: قربان!  اين باد كه صداي العطش داره...»
همرزمان صفرعلي ادعاهاي او را باور نمي كنند؛ اما صفرعلي همچنان بر شنيده هايش اصرار مي كند. اين اصرارها، تيم هاي تحقيقاتي را از مركز به منطقه عملياتي مي كشد تا درباره سلامت رواني يا جاسوسي احتمالي صفرعلي به تحقيق بپردازند: « تا خودمان را جمع و جور كنيم ديديم جيپي خاك كنان آمد ايستاد كنار مقر و چند نفر لباس شخصي آمدند پايين و يك راست رفتند طرف سنگر شاه مرادي.»
نتايج اين تحقيقات، همگي بر سلامت روح و روان صفر علي و ديانت و تقواي او گواهي مي دهد و هيأت بررسي كننده دست خالي به مركز باز مي گردند. اما ... يك روز گروهي ديگر مي آيند كه در ميانشان يك زن هم ديده مي شود و همان نيزارها را شروع مي كنند به كندن. نشاني محل هايي كه بايد كنده شود، آن زن مي دهد و گروه تفحص هم آنجا  را مي كنند. به زودي دوستان صفرعلي مي بينند كه ۸ جنازه را از زير خاك بيرون مي آورند. جنازه كه نه، مشتي استخوان متلاشي را.
رمزهاي داستان
قيصري در اين داستان چند كليد و رمز دارد. اين كليدها، واژه هاي رمزآلودي هستند كه با كشف و رازگشايي از آنها مي توان به تم داستاني«ماه زده » پي برد.
واژه ها و حتي شخصيت هايي در اين داستان وجود دارند كه به كمك واقعه مي آيند تا داستان را از رئاليسم محض به فضاهاي سوررئال ببرند. فضاهايي كه به شدت فراواقعي، اما مقبول و نزديك به دريافت هاي اشراقي اند.
اين اتفاقات و رويدادهاي اشراقي، در عين حال كاملاً  ايراني و شرقي هستند.
قيصري هيچ اصراري ندارد كه داستانش واقعي نباشد، بلكه روايت داستاني اش، حتي فضاهاي غيرواقعي را هم كاملاً «واقعي» مي نماياند و بلكه بالاتر از آن، جز اين را غيرواقعي و خلاف نظام هستي مي داند.
عبارت ها و واژه هايي چون «محرم» ،«العطش»،«شور گرفتن» يك فرهنگ و آموزه هستند. نويسنده براي داستانش رمزهايي تعريف كرده است كه با گشودن آن مي توان به درونمايه هاي جنگ و باورهاي رزمندگان راه يافت. حتي مي توان سرنوشت جنگ را درك كرد. ريشه هاي داستان ايراني با تكيه بر اشراق عرفاني قرن بيستم را يافت؛ بي آن كه مجذوب عباراتي چون «رئاليسم جادويي» شده و به تعريف هاي ادبيات داستاني متكي به مباني نظري غرب وابسته شد.
رازگشايي
در حريم عشق نتوان زد دم از گفت و شنيد
زان كه آنجا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش...
تا نگردي آشنا زين پرده رمزي نشنوي
گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش
«... بعدها تعريف كرد كه از توي حرف هاي صفرعلي يك حرف تازه شنيده كه تا آن روز براي هيچ كدام از ماها تعريف نكرده بود و آن حرف اين بوده كه روزهاي اول هر چه به صدا نزديك تر مي شده، صدا ازش فاصله مي گرفته، جوري كه هر چه جلوتر مي رفته انگار منبع صدا از او دورتر مي شده و حد فاصله اش را با صفرعلي حفظ مي كرده.
انگار محرم نبودم .چند روزي طول مي كشد تا صفرعلي ياد مي گيرد چطور به صدا نزديك شود. يا به قول خودش مي شود محرم آنها.
شخصيت داستان به صدا نزديك مي شود و بعدها همراه با آنها دم مي گرفته و سينه زني مي كرده است. اين اتفاقات را قيصري مي گويد و نمي گويد. او تلاش مصنوعي نمي كند تا فضاهاي سوررئال را به خواننده اش بقبولاند؛ بلكه با تكرار اين واقعيت، آن را باورپذير مي كند: «راننده جيپ براي شاه مرادي تعريف مي كند كه توي روستايشان پسربچه اي مكبر مسجد بوده. به چشم ديده كه ستون هاي مسجد با صف جماعت خم و راست مي شدند.»
همانطور كه شنيدن صداي العطش از نيزارها و كنار نهر به وسيله صفرعلي و دم گرفتن او با سينه زنهاي نامرئي (از منظر ديگران) تلميحي زيبا و شگفت به «علقمه» و لب هاي تشنه در كنار فرات دارد و ياد آور كودكان حضرت سيدالشهدا است، خم شدن ستون هاي مسجد، خواننده داستان را بي اختيار به مدينه و« ستون حنانه » متصل مي كند. ستوني كه پيامبر خدا بر آن تكيه مي زد و وعظ مي گفت. سپس در فراغ رسول خدا آنقدر گريه كرد تا ... او را دفن كردند كه در قيامت چون زندگان مبعوث شود.
در داستان« ماه زده » قيصري با ظرافت و هنرمندانه مكبر مسجد را كودك انتخاب مي كند. كودكان بي گناه هستند، پس چشم بصيرت آنها باز است و ناديدني ها را مي بينند. خم شدن ستونهاي مسجد همراه نمازگزاران باز هم يادآور آياتي از قرآن است كه همه موجودات عالم تسبيح گوي و سجده كننده حضرت باري تعالي هستند.(سوره الرحمن)
از ديگر ويژگي هاي نويسنده كه در تمام آثار قبلي اش به چشم مي خورد،اسم گذاري هنرمندانه براي داستانها است. قيصري در مجموعه آثار قبلي اش هم با مهارت و وسواسي كه براي نوشتن داستانهايش به كار مي گيرد، نامهايش را انتخاب مي كند. اين جمله را در سالهاي قبل از خودش شنيدم كه« گاهي براي انتخاب اسم داستانم، بيش از نوشتن خود داستان فكر مي كنم.» در اين داستان هم درست همين اتفاق افتاده است؛ نام« ماه زده» با توجه به چهره شخصيت اصلي داستان (اگرچه اين داستان شخصيت اصلي ندارد، بلكه همه آدمها اصلي اند و اين هم از ويژگي هاي اثر است) صفرعلي به اصطلاح عوام، ماه گرفتگي دارد. قيصري، ماه زده را _ با توجه به عوالم صفرعلي- عيناً  در مقابل «جن زده» به كار مي گيرد. يعني از يك عبارت كاملاً  عوامانه و داراي بار منفي به يك نام كاملاً  روشنگرانه و داستاني متناسب با تم داستانش مي رسد.
رسيدن به مطلوب
داستانها و مجموعه آثاري كه از اين نويسنده طي ۸-۷ سال گذشته به چاپ رسيده، گوياي يك روند تكاملي- نه در فرم- از واقع گرايي محض به روايت عاشقانه اشراقي است؛ مجموعه داستان« صلح »را قيصري با نگاه به آنچه در جبهه ها رخ داده بود، نوشت. اما رخدادها را فقط در واقعيت ديد و به پس زمينه هاي كشف و شهودي اش يا توجه نكرد يا در داستانش نياورد. اين روند در طعم باروت هم ادامه يافت. تغييراتي كه در طعم باروت شاهدش بوديم، ارتقاء كيفي نصر و ضرباهنگ كلمات بود و آماده شدن قيصري براي جهش به نوشتن« نفر سوم از سمت چپ »اين يكي از لحاظ انتخاب مكان رويدادهاي قصه با آثار قبلي قيصري  تفاوت داشت. در مجموعه داستان« نفر سوم از سمت چپ »او به تأثيرات اجتماعي جنگ توجه كرد و رزمندگان را در جامعه اي ديد كه با فضاهاي جنگ بيگانه و گاهي دشمن شده بودند. در آن برهه  برخي منتقدان حتي گمان بردند او در منتهي  اليه راهي كه انتخاب كرده قرار دارد ؛ پس از نوشتن دغدغه هايش در فضاي پس از جنگ، دچار افسردگي شده و با ادبيات خداحافظي خواهد كرد!
اما او _ بي اعتنا به منتقدان سطحي نگر- آخرين گام را هم برداشت؛ صعود به عالم كشف و شهود، طبيعي ترين راهي بود كه قيصري بايد مي رفت. چرا كه براي نويسنده اي كه فضاهاي جبهه را تجربه كرده و بوي نيزارها به مشامش خورده و با سينه زنان همنوا شده است، اين پرش، طبيعي و محتوم است، گو اين كه يك مكث و درنگ ادبي در« ضيافت به صرف گلوله »داشته است. اين اثر (ضيافت...) نه از جنس قبلي ها بود و نه به رنگ ماه زدگي، بلكه فقط يك درنگ ادبي بود براي جهيدن او به شيوه اي از نگارش كه پس از اين خواهد نگاشت.

هري پاتر و مخاطبان ايراني
رمان هري پاتر از زمان ترجمه و انتشار در ايران نظر بسياري از علاقه مندان را به سوي خود جلب كرده است.
«اردوان اميري نژاد» كارشناس زبان و ادبيات فارسي، معتقد است: «اين داستان اگر چه براي بچه ها نوشته شده است اما به نظر مي آيد بيشتر مورد توجه جوانان و بزرگسالان است.
فكر مي كنم دليلش اين است كه بچه هاي ايراني به تخيل علاقه چنداني ندارند و جوانان تنها به اين خاطر كه واقعيت هاي زندگي در جواني تلخ است به تخيل روي مي آورند.»
وي در مورد دليل فروش پايين اين كتاب در ايران، نسبت به ديگر كشورها مي گويد: «براي اين كتاب در آمريكا و اروپا خوب تبليغ شد و يكي از دلايل فروش بالاي آن در كشورهاي ديگر نيز همين تبليغ بود، اما در ايران اين كار صورت نگرفت و نمي توان فروش آن را با ديگر كشورها مقايسه كرد. به نظر من اگر اين كتاب در ايران نوشته مي شد تا اين اندازه مورد استقبال قرار نمي گرفت. چون ادبيات ما به خاطر تك زبانه بودن و رابطه اي كه با ادبيات جهان دارد در حال حاضر چندان موفق نيست. امير امامي «دانشجوي كارشناسي ارشد زبان و ادبيات فارسي» نيز معتقد است: «هري پاتر اثر خوبي است كه با داشتن مخاطبان متفاوت از هر گروه سني مي تواند در كتابخوان شدن مردم ما تأثير گذارد باشد. البته استقبال از هري پاتر در ايران را نبايد با استقبال از اين اثر در كشورهاي ديگر مقايسه كرد، بلكه بايد با كتاب هايي كه در ايران منتشر مي شود و گاهي چاپ اول آنها هم فروش نمي رود مقايسه كرد.» وي درباره ترجمه هاي مختلف از عناوين اين اثر مي گويد: «چند دليل مي تواند باعث اين كار شده باشد. اول اين كه بعضي ها به خاطر به دست گرفتن بازار كتاب اقدام به استفاده از نام هايي مي كنند كه ديگر مترجمان استفاده نكرده اند؛ دوم، مترجمان دوم و سوم كتاب براي آن كه متهم به دزدي ترجمه نشوند از نام نزديك به نام اصلي استفاده مي كنند. سوم، نبودن يك رسم الخط واحد در زبان فارسي و بعضي دلايل ديگر باعث اين تفاوت ها در ترجمه شده است.» اين دانشجوي ادبيات درباره اين كه آيا انتشار اين كتاب در ايران مي توانست با استقبالي كه اكنون از اين اثر در جهان مي شود، روبه رو شود؟ مي گويد: «هري پاتر الان تبديل به يك اسطوره براي جهان مدرن شده است، اين كه عده اي فكر مي كنند تبليغات باعث شناخته شدن اين كتاب در دنيا شده، اشتباه است. معروف شدن كتاب به خاطر خود كتاب است،  خلاقيت نويسنده و استفاده خوب او از تخيل از دلايل موفقيت كتاب در جهان است. من فكر مي كنم اگر اين اثر در ايران هم منتشر مي شد مي توانست بازار كتاب دنيا را تكان دهد.»
«ويدا اسلاميه» يكي از مترجمان هري پاتر با اشاره به استقبال خوب از هري پاتر در ايران، نسبت به ديگر آثار ترجمه شده،  مي گويد: «اين كتاب در حالي كه يك اثر تخيلي است، اما با خواننده يك ارتباط واقعي برقرار مي كند. استفاده از طنز، تخيل و بيان مشكلات نوجوانان در كتاب آن را جذاب كرده است.» «اسلاميه» درباره علت تفاوت نام قسمت هاي مختلف اين اثر در ترجمه به زبان فارسي، مي گويد: « اين به خاطر آن است كه بعضي واژه ها چند معنا دارد. مثلاً  نام يكي از قسمت هاي كتاب با عناوين «هري پاتر و دخمه اسرار» ، «هري پاتر و حفره اسرار» ، «هري پاتر و تالار اسرار» و «هري پاتر و اتاق اسرار» ترجمه شده كه دليل آن نامي است كه نويسنده انگليسي انتخاب كرده. او براي محل مورد نظر از نامي استفاده كرده، كه براي خود انگليسي زبان ها هم به گونه اي مبهم است و من سعي كردم از «حفره» استفاده كنم كه آن محل مبهم و مرموز بودن خود را حفظ كرده باشد و نويسندگان ديگر از نام هايي چون دخمه، اتاق و تالار استفاده كرده اند.» اسلاميه معتقد است تبليغات در فروش و شناخته شدن اين كتاب تأثير دارد، اما تنها دليل استقبال مردم از آن تبليغ نيست: «خود كتاب بايد به يك حدي رسيده باشد كه بتوان آن را تبليغ كرد. اين كتاب طرفداران خود را پيدا كرده بود و بعد روي آن تبليغ شد.»
« آرش خردمند» منتقد سينما، علل جذابيت هري پاتر را چنين شرح مي دهد: «به نظر من گرايش به مطالعه مجموعه كتاب  هاي هري پاتر به قلم خانم «رولينگ» در ايران كه به زعم عده اي تحت تأثير جو همه گير جهاني آن به وقوع پيوسته بيهوده است. داستان خانم رولينگ با شخصيت مركزي هري پاتر كه مي تواند تجسم نهايت خوبي در برابر تمام بدي و پلشتي هاي دور و بر ما نيز باشد، داراي تمام جذابيتهاي اين نوع داستان نويسي «تخيلي» براي مخاطبانش است. در برهه اي كه نسل نوجوان و مشتاق ما محروم از قصه ها و داستان هاي خيال پردازانه اند مي تواند جايگزين خوبي براي قصه هاي كميك استريپ (قصه هاي كمدي تصويري) و دنباله دارهايي چون «تن تن» باشد.»
وي مي افزايد: «پرداخت منسجم، تو در تو و پركشش مجموعه هري پاتر مي تواند عامل مهم علاقه به اين پديده باشد. دنياي وراي واقعيت با شخصيت هايي كه داستان به داستان متحول مي شوند؛ حتي بزرگتر ها را درگير خود نموده است. رويكرد خانم رولينگ به مقوله پيچيده دنياي جادوگري چه در اين جا و چه در كشور خالقش به مذاق خيلي ها خوش نيامد. اما ناگزير از اين هستيم كه قبول كنيم براي خلق دنياي مملو از جادو و جمبل با شخصيت هاي دروني بايد پا  را از اين فراتر گذاشت. اكنون ديگر پديده  هري پاتر با ساخته شدن سه فيلم از آن، به جايگاه رفيعي نزد مخاطبانش رسيده و به نظر مي رسد كه دوست داران هري پاتر به اين باور رسيده اند كه دنياي پر از جادو و تخيلي آن نه تنها براي نسل كنوني مضر و مخرب نخواهد بود، بلكه تلطيف دنياي فريبكارانه، بي رحم و پرتناقضي است كه هم اكنون در آن به سر مي بريم.»
پوريا گل محمدي

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |