دوشنبه ۲ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۳۳
شهر آرا
Front Page

مجسمه مينياتور مولانا با شناسنامه اي كاملا ايراني
غمزه غزل در پيچش مو
004455.jpg
عكس:علي اكبر شير ژيان
شهره مهرنامي
گفته بود: بشنو از ني چون حكايت مي كند و حال - 800 سال بعد - در بازي اعداد بحور عروضي و موسيقي، دسته موهاي پريشانش دوباره بر خاك ايران زمين نقش بسته بود.
گفته بود: اين ني از جدايي ها شكايت مي كند كه موهايش اين چنين پريشان تر از هر زمان مي نمود. گفته بود: يار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا كه محاسني اينچنين زيبا خلق شده بود و گفته بود: يار تويي، غار تويي، خواجه نگه دار مرا كه حالا از خم و تاب احساس وعرفان شرقي دوباره سر از خاك برگرفته و دستش را به سويت دراز كرده بود و مي گفت اگر دستت را به من بدهي با عرفان شرقي آشنا مي شوي.
روبه رويم بر تارك موج عرفان جهان قد برافراشته بود و نگاهش به بيكران بود. دستار و كلاه هميشگي را نداشت؛ خودش بود، خود وجودش، درونش، زبانش و احساسش كه من باور كردم مولاناست؛ حضرت مولانا!
در تنديسي به بزرگي سه متر از خاك و گل و سنگ زادگاهش دوباره زاده شده بود؛ با چهره اي از خود درونش. آنقدر عظيم بود كه تمام آن از پشت شيشه گالري ديده نمي شد. اين اولين مجسمه مينياتور مولانا، به سبك نشانه گرايي در حجم با تلفيقي از موسيقي، نشانه شناسي، اسطوره، رمزگرايي عرفان و هندسه است كه شايد مهد تمام آنها خاك اين مرزو بوم بوده.
خلق لحظه به لحظه آن را مردم عاشق، يك سال و نيم از پشت شيشه همين گالري در دستان هنرمند و عاشق محمدرضا نيك سيرت فر ديدند و اين عشق را ستودند.او مي گويد: شش سال براي تحقيق در اين سبك وقت صرف كردم و يك سال و نيم به صورت زنده در معرض ديد عموم، مولانا را براساس انديشه هايم از او ساختم. مولانا با شمايلي همراه با كلاه بلند و دستار معروف است، ولي اين مولانا بر اساس خصيصه هاي دروني مولانا ساخته شده و جواز اين حركت را هم از شعر موسي و شبان خودش گرفتم.
ما زبان را ننگريم و قال را
ما روان را بنگريم و حال را
نيك سيرت فر ادامه مي دهد: به اين ترتيب، تلفيق عروض و موسيقي شعر يار مرا، غار مرا در ريش به كار رفته، يعني پيچ هاي ريش برحسب اعداد عروض است و بيت بشنو از ني در موها كار شده و به همين ترتيب هفت دستگاه موسيقي و پنج آواز در پيچش شال ها و 12 مقام، 6 شعبه، 48 گوشه و 24 اصل مقام هاي موسيقي پيش از اسلام در شال پشت سر كار شده و بعد از اسلام هم در پيچ و تاب شال جلو. مولانا را با اين حال و هوا نديده بودم؛ مولاناي هميشگي نبود، اماحافظ هم نبود،  سعدي هم نبود، خود مولانا بود. وقتي از استاد دليل ساخت چنين مجسمه اي را پرسيدم، گفت: تا حالا مجسمه اي كه شاخصه مجسمه ايراني باشد بعد از مجسمه هاي هخامنشي نداشته ايم؛ مجسمه اي كه مثل مجسمه مصري نشان دهنده خصوصيات آن قوم و ملت باشد. در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيدم كه ايراني ها پارچه را از اريب پارچه مي برند و ديگر تمدن ها از راستا و قامت، بنابراين هر كس كه مي خواهد خالق يك اثر هنري باشد، بايد دستش به قلبش وصل باشد. با احساسش كار كند، اما در تمدني مثل يونان يا رم، احساس بعد از انديشه است.وقتي اين خصوصيات را ديدم به ادبيات غني ايراني دست يافته و خواستم مجسمه اي بنا كنم كه اين خصوصيات را داشته باشد .اين مجسمه ساز ادامه مي دهد: اما در تحقيقاتم به خصوصياتي رسيدم كه تبديل به يك سبك شد؛ مثل پيچش موهاي ايراني ها كه در سبك نشانه گرايي در حجم، متفاوت با چهار تمدن ديگر بود . به عقيده او هنر ايراني بدون عنوان نيست و تيتر بزرگ عشق را با خود يدك مي كشد و عشق در فرهنگ ايراني معنا شده است.
او مي گويد: نهايتا به اين نتيجه رسيدم كه وقتي معناهايي وجود دارند كه مي توانند تبديل به حجم شوند و پيشينه اي كهن هم وجود دارد كه براي امروزي ها مانده، ما هم بايد آثاري از خود به جاي بگذاريم كه براي آيندگان ما نشان از اعتقادات امروز ما داشته باشد.  اگر به اين مجسمه نگاه كنيم هر تكه از شال و پارچه اگر از مجسمه جدا شود خصيصه هاي ايراني در آن نمايان است، چرا كه هيچ قسمتي بدون تحقيق ساخته نشده .
همين موقع ميهماني از در رسيد و به استاد گفت: اين كارهاي دلي را بگذار براي 60 سالگي به بعد؛ اگر يك اجراي زنده در كشورهاي عربي برگزار كني تا نوه و نتيجه هايت مي توانند تا آخر عمر پايشان را دراز كنند .
مجسمه ساز گفت:  60 سالگي اگر بخواهم يك دايره بكشم، ذوزنقه از آب درمي آيد . او مي گويد: هيچ حمايت كننده مالي نداشتم و قدرداني و بخشش، چيزهايي بوده كه از اين هنر به من رسيده. من در اجراي زنده خود ساعات خوش هنري خود را با مخاطبان تقسيم كردم. هر هنرمندي حمايت كنندگان خود را به هر درجه اي كه برسد فراموش نخواهد كرد . نيك سيرت فر براي ساخت مجسمه هايش از خاك استفاده مي كند و در اين باره بر اين باور است كه در زمان هاي گذشته پهلوانان و دلاوران زيادي در اين سرزمين از خود رشادت هاي زيادي نشان داده اند و طبل هاي صلح و جنگ زيادي را نواخته اند كه فرياد داوري ايشان در آسمان اين سرزمين طنين داشته و وقتي خاك و گرد و غبار توسط باد جابه جا مي شده، اين يادگارها را براي ملت هاي سرزمين هاي ديگر به ارمغان مي برده و از بالاي آتشكده هاي قديمي مي گذشته و از سوختن گرد و غبار در بالاي آتشكده ها همانند سوختن شمع، دودي متصاعد مي شده كه پيچش پوشش مجسمه هايم همانند پيچش آن دودهاست و حالا من از خاك اين سرزمين براي ساخت مجسمه هايم استفاده مي كنم كه تمام اين خصوصيات را در خود دارد و تلفيق موسيقي نشان فرياد اين دليران و نواي طبل صلح و جنگ هايي ست كه نواخته شده. خاك و گچ و سنگ سرزمين ما ارزشي بيش از اينها دارد، چرا كه براي حفظ آن خون هاي زيادي ريخته شده.
به عقيده او اگر مجسمه سازي بخواهد از كوه بيستون مجسمه فرهاد را بسازد، فقط بايد دستش را به قلبش ببرد و براساس احساسش جرم زمان را از روي سنگ بردارد تا مجسمه فرهاد از دل سنگ بيرون بيايد.
اين مجسمه ساز معتقد است كه هر كدام از كارهايش يك اولين است و در اين باره مي گويد: مجسمه هليا اولين مجسمه مينياتوري در جهان است كه برايش اسطوره اي توسط استاد ابراهيم  ميرزاي ناظر - زبان شناس ايراني به زبان اوستايي و آوانويسي ترجمه شده و مجسمه مولانا اولين مجسمه اي ست كه در ساخت آن از تلفيق عروض و موسيقي در حجم استفاده شد.او مي گويد خاك مجسمه هايي را كه از اين به بعد براساس اسطوره خواهم ساخت از مكان هاي ديرينه ايراني خواهم آورد؛ براي مثال مقداري از خاك بم را براي مجسمه آناهيتا استفاده خواهم كرد.
او درباره ثبت آثار خود مي گويد: سبك پنج اثر خلق  شده در واحد ثبت آثار كتابخانه ملي با عنوان سبك نشانه گرايي در حجم در قالب مينياتور پارسي ثبت شده كه يكي از آنها مولاناست كه اين ثبت پنج ماه به طول انجاميد و هر كسي بخواهد مي تواند براساس اين تحقيقات و سبك، مجسمه اي بسازد و حتي دانشجويان مي توانند به اين تحقيقات اضافه كرده و از آن استفاده كنند .نيك سيرت فر ادامه مي دهد: حاميان من فقط از لحاظ معنوي با من همراه بوده اند و كسي كمك مادي در اين راه به من نكرد و چون براساس معنويات درون خود مجسمه، آن را ساختم، توانستم ارتباط خوبي با مخاطبان برقرار كنم. چه آقاي ابراهيم ميرزاي ناظر و چه عبدالرضا نوذري كه كار موادشناسي اين مجسمه را بر عهده داشت يا مادرم كه تنها به تشويق او بود كه اين كار را شروع كردم و در ميان راه از دستش دادم و مي خواستم كار را نيمه رها كنم و دوست داشتم اختتاميه مجسمه را با او بگيرم، ولي به دلگرمي مخاطبانم و مردمي كه هر روز پيگير بودند، كار را ادامه دادم و به اتمام رساندم .
ولي حتما شما هم سراغي از مجسمه مينياتوري مولانا بگيريد و به زايش اين هنر در خاك كشور، به  خود غره شويد.

پيشنهاد سمبل خليج فارس
اين استاد مجسمه ساز، پيشنهادي مبني بر ساخت سمبلي از خليج فارس را ارائه داده بود تا در محل نصب شود كه با آن موافقت نشده بود و برعكس كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس از او خواسته بودند تا در ازاي ميليون ها دلار، سمبلي از خليج به اصطلاح عربي بسازد تا در محل نصب كنند كه استاد با آن موافقت نكرده بود. جاي كمي تفكر دارد و بحث كه چرا در سرزمين مهد هنر و ادب و فرهنگ، اينگونه كارها ناديده گرفته مي شود.

راپورت خبرنگار
چند سئوال ساده
004458.jpg
پويا مهرآيين- ساعات آخر شب بود. بايد هرچه سريع تر براي انجام كاري به حوالي ميدان آرژانتين مي رفتم. خيابان هاي شهر هم با توجه به فرا رسيدن ماه مبارك رمضان، خلوت تر از هميشه بود. طبق برآورد خودم حدود 10 دقيقه وقت لازم داشتم كه به مقصد برسم، ولي وقتي كه به چهارراه جهان كودك رسيدم، متوجه شدم كه خيابان آفريقا به سمت جنوب بسته است. چند مانع گوناگون چيده شده بود و يك چراغ چشمك زن هم هشدار مي داد كه اجازه عبور نداري. براي محكم كاري، يك مامور هم با چراغ قوه ايستاده بود و از ورود خودروها جلوگيري مي كرد. حالا شما در نظر بگيريد چه مسيري بايد پيموده مي شد تا بتوانم به مقصد برسم و راهي كه بايد مي پيمودم چند برابر شده بود. تا يادم نرفته، بگويم كه ظاهرا دليل بسته شدن خيابان هم لكه گيري يا روكش كردن آسفالت خيابان بود كه البته براي هر شهروندي مايه خرسندي ست، اما در اين بين يك نكته براي من سئوال شده بود، خصوصا وقتي كه كارم را انجام دادم و بزرگراه را از سمت ميدان آرژانتين به طرف چهارراه جهان كودك طي كردم و ديدم كه اولا در خط شمال به جنوب بزرگراه خبر چنداني نيست و ثانيا خط جنوب به شمال هم آنقدر پتانسيل دارد كه براحتي بتوان آن را براي آن ساعت شب دوطرفه كرد.
سئوال من خيلي ساده تر از اين حرف هاست، ولي نمي دانم جوابش هم همانقدر ساده است يا نه. بپرسم؟
آيا قاعده خاصي براي بستن يك خيابان كه دو ميدان اصلي شهر (ونك و آرژانتين) را به هم مرتبط مي كند (حتي در شرايط خاص) وجود دارد يا نه؟ آيا نسبتي بين حجم عمليات عمراني و حذف يك خيابان از شبكه ترافيك شهري تعريف شده است يا به هر بهانه اي مي توان شهروندان را مجبور كرد مسير طولاني تري را طي كنند تا به مقصد برسند؟ و آيا هاي ديگر... .
در بيشتر اوقات شاهد هستيم كه با توجه به اينكه ماشين آلات راهسازي مي توانند مقدار معيني از عرض يك خيابان را براي بازسازي يا بهسازي آسفالت پوشش دهند، حداكثر نيمي از عرض خيابان نمي تواند در شبكه ترافيك فعال باشد. در ساعاتي كه خيابان ها كاملا خلوت و كم تردد است و كارعمراني نيز تنها در نيمي از عرض يك خيابان صورت مي گيرد، بهتر نيست كاري كنيم كه بتوان با حداقل هاي ممكنه نيز سهولت بيشتري براي تردد شهروندان فراهم كرد؟
شايد بگوييد: خب، حالا مگر چه اتفاقي افتاده؟ دو- سه خيابان بيشتر طي كرده اي، اين همه غر زدن براي چيست؟ . باور كنيد بحث اصلا سر كمي زحمت و سختي نيست، خصوصا اينكه دليل پيش آمدن اين زحمت براي عده اي محدود، فراهم شدن تسهيلات براي شمار قابل توجهي از شهروندان باشد. حرف من اين است كه چرا سعي نمي كنيم به جاي اينكه خودمان را راحت كنيم، به شكلي برنامه ريزي كنيم كه تعادل حداكثري براي برخورداري همگان از امكانات بهتر فراهم شود؟
در اين بين مي خواهم به دو مورد خيلي مهم اشاره كنم كه شايد براي آينده برنامه هاي شهري در كلانشهري چون تهران گره گشا باشد.
اول اينكه با توجه به تاكيد دولت جديد و شهردار جديد تهران بر عدالت گستري و شهروندمداري، آيا بهتر نيست در برنامه ريزي هاي آينده به گونه اي عمل كنيم كه شهروندان از حداقل امكانات بتوانند حداكثر استفاه را بكنند؟ آيا اگر قدري دقت و حوصله بيشتر خرج شود، مواردي از قبيل مثالي كه ذكر كردم پيش مي آيد؟ كافي بود پيمانكار محترم ملزم مي شد كه ضمن توجه به ايمني كامل مسير، طوري عمل كند كه رفت وآمد شهروندان مختل نشود؛ اما نكته دوم كه چندان كم اهميت تر از مورد اول نيست، هزينه هاي گوناگوني ست كه با چند برابر شدن مسير به دوش جامعه گذاشته مي شود؛ ساده ترين اين هزينه ها مصرف سوخت بيشتر و آلودگي هاي ضمني بيشتر و فرسودگي هاي ذهني شهروندان است. حتما بازهم مي گوييد: مگر در يك شب، چند خودرو اين مسير را پيموده اند و مسير اضافي چقدر بوده است كه حساب و كتاب هايي از اين دست قابل طرح باشد؟
عرض مي كنم؛ همانگونه كه پيشتر هم گفتم، موردي كه در اين مقال به آن پرداختم، مثال ساده و پيش پا افتاده اي ست كه تنها بهانه پرداختن به كاستي هاي ما در برنامه ريزي هاست و مي توان با بزرگ كردن ماكت هايي از اين دست، به مشكلات كلان جامعه شهري نيز واقف شد؛ وقوفي كه خيلي از سرگرداني ها و دور خود چرخيدن ها را منتفي مي كند.

اعداد اساسي
۲۰‎/۰۰۰
رابطه بين  اعداد هميشه جالب است بخصوص اگر اين رابطه تاثير مستقيمي در يك موضوع اجتماعي داشته باشد. اگر اين موضوع اجتماعي شهري بعد از مدتي به يك معضل تبديل شود، آن وقت توجه به اين اعداد اهميت بيشتري پيدا مي كند. اين پاراگراف را با دقت بخوانيد: براي رفع آلودگي هواي شهر تهران با جايگزيني 20 هزار اتوبوس به جاي تردد 20 هزار خودرو سواري منوكسيدكربن موجود در هوا 13 برابر كاهش مي يابد، يعني اگر تنها 20 هزار اتوبوس به ناوگان حمل و نقل عمومي اضافه كنيم و فرهنگ استفاده از آن را جايگزين استفاده از 20 هزار خودرو سواري كنيم، مي توانيم منوكسيدكربني را كه در هوا وجود دارد تا 13 برابر كاهش دهيم. تازه اين كار يك خاصيت ديگر هم دارد و آن از بين رفتن نحوست عدد 13 است.
بررسي هاي سازمان بهينه سازي مصرف سوخت كشور نشان مي دهد كه با فرض اينكه هر اتوبوس معادل 10 دستگاه خودرو سواري مسافر جا به جا كند، با تردد 2 هزار دستگاه اتوبوس، از حجم 20 هزار دستگاه خودرو سواري مسافركش در سطح شهر تهران كاسته مي شود. استفاده از 30 هزار خودرو شخصي به جاي 2 هزار دستگاه اتوبوس در ناوگان حمل ونقل شهري باعث مي شود ميزان منوكسيد كربن هوا 13 برابر و ميزان هيدرات هاي كربن موجود در هوا 6/1 برابر افزايش يابد. در مورد آلاينده  Nox اين موضوع برعكس است چرا كه بر اساس اين بررسي، ميزان آلاينده اكسيدهاي نيتروژن در اثر تردد 2 هزار دستگاه اتوبوس ديزلي، 5/35 گرم در هر كيلومتر است. اين در حالي ست كه تردد 20 هزار خودرو سواري 09/1 گرم در هر كيلومتر پيمايش Nox توليد مي كند.
۵‎/۰۰۰‎/۰۰۰‎/۰۰۰
وحيد حاجي الياسي- امسال بيش از 5 ميليارد دلار اعتبار براي تامين كسري بنزين توليد داخل موردنياز است. در حالي اين اعتبار صرف پرشدن باك هاي خالي خودروهاي فرسوده و پرمصرف مي شود كه بيش از 3ميليون  و۵۰۰ هزار بيكار قطعي در كشور وجود دارد و هنوز بسياري از استان هاي بزرگ اين كشور پهناور زرخيز، منطقه محروم محسوب مي شوند.متاسفانه بسياري از كساني كه كار مي كنند و شغلي دارند، به رغم كسب درآمدها فقير محسوب مي شوند، چرا كه درآمدشان آنقدر اندك است كه آنها را زير خط فقر قرار دهد و نه در وضعيت متعادل.درحال حاضر مصرف بنزين در كشور حدود 67 ميليون ليتر در روز است. قيمت هر ليتر بنزين در بازارهاي جهاني 400 تومان است، درحالي كه پمپ بنزين ها در تمامي نقاط ايران بنزين را به قيمت 80 تومان عرضه مي كنند. به اين ترتيب قيمت واقعي بنزيني كه مي سوزد 26 ميليارد و 800 ميليون تومان است، حال آنكه مردم تنها 2 ميليارد و 360 تومان براي مصرف اين حجم فرآورده به دولت مي پردازند.در چنين شرايطي چه بنزين در داخل كشور توليد شود، چه مجبور باشيم آن را از خارج مرزها وارد كنيم، درآمدهايمان به هدر رفته است، چراكه مردم از حدود 24 ميليارد تومان از حقوق خود در هر روز محروم مي شوند. جالب اينجاست كه تنها حدود يك چهارم خانواده هاي ايراني مالك خودرو هستند. با اين حساب اين يارانه گزاف نه تنها دردي از مردم دوا نمي كند، بلكه به دليل توزيع نامناسب و غيرهدفمند، مشكلات عديده اي چون ترافيك سنگين، آلودگي شديد هوا و... را به وجود مي آورد. آيا بهتر نيست 5 ميليارد دلاري كه
قرار است صرف واردات بنزين شود را نه به ساخت پالايشگاه كه به احداث خطوط حمل ونقل ريلي و افزايش ضريب حمل ونقل عمومي اختصاص داد؟ در اين صورت همه مردم از امكانات موجود به طور يكسان بهره مند خواهند شد.

از شهر
رهايي از ترافيك شب هاي قدر
004470.jpg
امير موسي كاظمي- الغوث، الغوث خلصنا من النار يا رب اين را همنوا با جمع مي گويي و دوباره دل به دعا مي سپاري. آواي ناله هاي جانسوز از گوشه و كنار مجلس يك دم قطع نمي شود و هر از گاهي صداي ناله اي از سر دلسوختگي توجه ات راجلب مي كند.
بغض آنقدر گلويت را مي فشارد كه چاره اي جز بيرون ريختن آن نمي يابي. كمي آنسوتر و درست به فاصله يك در آهني، جمعيت زيادي زير سقف آسمان و روي پاره هاي روزنامه و مقوا، بخار هواي سرد را با طنين آوايي كه از بلندگوهاي مسجد برمي خيزد، بيرون مي دهند.
باز هم آنسوتر و در كنار جدول هاي كم آب خيابان، انبوهي از ماشين ها و موتورهاي پارك شده يا در حال توقف، قطار شده اند، بي توجه به قانون ممنوعيت پارك دوبله يا توقف در برابر پل. اين مي شود كه كمي آنسوتر، خيابان به پاركينگي براي خودروهاي روشن تبديل شده و كاري هم از دست كسي برنمي آيد.
بازشدن گره ترافيكي به عزمي نياز دارد كه بايد پيش از سردادن اين آواي روحاني مي بود. همان هنگام كه سيل احياكنندگان قربه الي ا... اما بي توجه به ظرفيت ترافيكي محدود اماكن مذهبي، خيابان هاي شهر را ميزبان خودروهاي شخصي شان قرار دارند.
آواي الغوث، الغوث از گوشه و كنار شهر به گوش مي رسد؛ به همان وضوحي كه صداي بوق ممتد خودروهاي گير كرده در گره ترافيكي شهر گوش ها را آزار مي دهد. اين ماجرا مختص مكان خاصي نيست. مهديه تهران، امامزاده صالح، مسجد ارك، مصلي، حسينيه ارشاد، مسجد  النبي و تمام اماكني كه به واسطه سابقه تاريخي يا حضور واعظان و مداحان خاص، مورد توجه مردم قرار مي گيرند، چنين وضعيتي دارند؛ البته اين تصويري از وضعيت ترافيكي اين اماكن در هنگام برگزاري مراسم احياست. در واقع معضل وقتي رخ نشان مي دهد كه مراسم به پايان رسيده و هر كس براي رسيدن به مقصد تا وقت سحر به هر كاري دست مي زند.
در چنين شرايطي شايد بهترين پيشنهاد براي در امان ماندن شهر از وضعيت ترافيكي ويژه شب هاي قدر، استفاده از خدمات شركت واحد اتوبوسراني به جاي بهره بردن از خودروهاي شخصي باشد؛ خدماتي كه از ساعت 19 الي 21 شب هاي قدر از ميادين امام خميني (ره)، انقلاب، خراسان، شهر ري و بازار دوم نازي آباد به سمت حرم مطهر امام (ره) و بعد از پايان مراسم به مبادي اوليه برقرار خواهد بود.
البته استفاده از خدمات ناوگان اتوبوسراني شامل افرادي مي شود كه مرقد مطهر امام (ره) را براي برپاداشتن احيا انتخاب مي كنند، اما براي ساير اماكن مانند مصلي، مهديه تهران، مسجد ارك، مسجد النبي، حسينيه ارشاد، حرم حضرت عبدالعظيم، امامزاده صالح و ... ظاهرا هيچ راهي نيست جز رعايت دقيق قوانين راهنمايي و رانندگي و همكاري با ماموران نيروي انتظامي. در اين ميان نقش پليس در تغيير موقت وضعيت ترافيكي خيابان ها غيرقابل انكار است.
بنابراين اگر ديديد خياباني كه هميشه از آن عبور مي كنيد، ورود ممنوع شده است يا خياباني كه قبلا عبور از آن ممنوع بوده براي شما باز شده، تعجب نكنيد.
شب هاي احيا مثل خيلي از شب هاي خاص تهران، مثل شب عيد نوروز، مثل شب هاي مسابقات مهم فوتبال، مثل روز سيزده به در و ... ، براي تردد در شهر نياز به برنامه ريزي و هماهنگي دارد. هماهنگي پليس، دستگاه هاي ترافيكي و رسانه ها.
نكته آخري كه در مورد مسايل ترافيكي اين شب ها بايد يادآوري كنيم اين است كه اگر با خودروشخصي رفت و آمد مي كنيد و به مراكز احيا و عزاداري مي رويد به هيچ وجه دوبله پارك نكنيد. سعي كنيد خودرو خود را كمي دورتر از محل مورد نظر پارك كرده و بقيه راه را پياده طي كنيد.

|  آرمانشهر  |   ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   جهانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |
|  در شهر  |   شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |