مجسمه مينياتور مولانا با شناسنامه اي كاملا ايراني
غمزه غزل در پيچش مو
|
|
عكس:علي اكبر شير ژيان
شهره مهرنامي
گفته بود: بشنو از ني چون حكايت مي كند و حال - 800 سال بعد - در بازي اعداد بحور عروضي و موسيقي، دسته موهاي پريشانش دوباره بر خاك ايران زمين نقش بسته بود.
گفته بود: اين ني از جدايي ها شكايت مي كند كه موهايش اين چنين پريشان تر از هر زمان مي نمود. گفته بود: يار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا كه محاسني اينچنين زيبا خلق شده بود و گفته بود: يار تويي، غار تويي، خواجه نگه دار مرا كه حالا از خم و تاب احساس وعرفان شرقي دوباره سر از خاك برگرفته و دستش را به سويت دراز كرده بود و مي گفت اگر دستت را به من بدهي با عرفان شرقي آشنا مي شوي.
روبه رويم بر تارك موج عرفان جهان قد برافراشته بود و نگاهش به بيكران بود. دستار و كلاه هميشگي را نداشت؛ خودش بود، خود وجودش، درونش، زبانش و احساسش كه من باور كردم مولاناست؛ حضرت مولانا!
در تنديسي به بزرگي سه متر از خاك و گل و سنگ زادگاهش دوباره زاده شده بود؛ با چهره اي از خود درونش. آنقدر عظيم بود كه تمام آن از پشت شيشه گالري ديده نمي شد. اين اولين مجسمه مينياتور مولانا، به سبك نشانه گرايي در حجم با تلفيقي از موسيقي، نشانه شناسي، اسطوره، رمزگرايي عرفان و هندسه است كه شايد مهد تمام آنها خاك اين مرزو بوم بوده.
خلق لحظه به لحظه آن را مردم عاشق، يك سال و نيم از پشت شيشه همين گالري در دستان هنرمند و عاشق محمدرضا نيك سيرت فر ديدند و اين عشق را ستودند.او مي گويد: شش سال براي تحقيق در اين سبك وقت صرف كردم و يك سال و نيم به صورت زنده در معرض ديد عموم، مولانا را براساس انديشه هايم از او ساختم. مولانا با شمايلي همراه با كلاه بلند و دستار معروف است، ولي اين مولانا بر اساس خصيصه هاي دروني مولانا ساخته شده و جواز اين حركت را هم از شعر موسي و شبان خودش گرفتم.
ما زبان را ننگريم و قال را
ما روان را بنگريم و حال را
نيك سيرت فر ادامه مي دهد: به اين ترتيب، تلفيق عروض و موسيقي شعر يار مرا، غار مرا در ريش به كار رفته، يعني پيچ هاي ريش برحسب اعداد عروض است و بيت بشنو از ني در موها كار شده و به همين ترتيب هفت دستگاه موسيقي و پنج آواز در پيچش شال ها و 12 مقام، 6 شعبه، 48 گوشه و 24 اصل مقام هاي موسيقي پيش از اسلام در شال پشت سر كار شده و بعد از اسلام هم در پيچ و تاب شال جلو. مولانا را با اين حال و هوا نديده بودم؛ مولاناي هميشگي نبود، اماحافظ هم نبود، سعدي هم نبود، خود مولانا بود. وقتي از استاد دليل ساخت چنين مجسمه اي را پرسيدم، گفت: تا حالا مجسمه اي كه شاخصه مجسمه ايراني باشد بعد از مجسمه هاي هخامنشي نداشته ايم؛ مجسمه اي كه مثل مجسمه مصري نشان دهنده خصوصيات آن قوم و ملت باشد. در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيدم كه ايراني ها پارچه را از اريب پارچه مي برند و ديگر تمدن ها از راستا و قامت، بنابراين هر كس كه مي خواهد خالق يك اثر هنري باشد، بايد دستش به قلبش وصل باشد. با احساسش كار كند، اما در تمدني مثل يونان يا رم، احساس بعد از انديشه است.وقتي اين خصوصيات را ديدم به ادبيات غني ايراني دست يافته و خواستم مجسمه اي بنا كنم كه اين خصوصيات را داشته باشد .اين مجسمه ساز ادامه مي دهد: اما در تحقيقاتم به خصوصياتي رسيدم كه تبديل به يك سبك شد؛ مثل پيچش موهاي ايراني ها كه در سبك نشانه گرايي در حجم، متفاوت با چهار تمدن ديگر بود . به عقيده او هنر ايراني بدون عنوان نيست و تيتر بزرگ عشق را با خود يدك مي كشد و عشق در فرهنگ ايراني معنا شده است.
او مي گويد: نهايتا به اين نتيجه رسيدم كه وقتي معناهايي وجود دارند كه مي توانند تبديل به حجم شوند و پيشينه اي كهن هم وجود دارد كه براي امروزي ها مانده، ما هم بايد آثاري از خود به جاي بگذاريم كه براي آيندگان ما نشان از اعتقادات امروز ما داشته باشد. اگر به اين مجسمه نگاه كنيم هر تكه از شال و پارچه اگر از مجسمه جدا شود خصيصه هاي ايراني در آن نمايان است، چرا كه هيچ قسمتي بدون تحقيق ساخته نشده .
همين موقع ميهماني از در رسيد و به استاد گفت: اين كارهاي دلي را بگذار براي 60 سالگي به بعد؛ اگر يك اجراي زنده در كشورهاي عربي برگزار كني تا نوه و نتيجه هايت مي توانند تا آخر عمر پايشان را دراز كنند .
مجسمه ساز گفت: 60 سالگي اگر بخواهم يك دايره بكشم، ذوزنقه از آب درمي آيد . او مي گويد: هيچ حمايت كننده مالي نداشتم و قدرداني و بخشش، چيزهايي بوده كه از اين هنر به من رسيده. من در اجراي زنده خود ساعات خوش هنري خود را با مخاطبان تقسيم كردم. هر هنرمندي حمايت كنندگان خود را به هر درجه اي كه برسد فراموش نخواهد كرد . نيك سيرت فر براي ساخت مجسمه هايش از خاك استفاده مي كند و در اين باره بر اين باور است كه در زمان هاي گذشته پهلوانان و دلاوران زيادي در اين سرزمين از خود رشادت هاي زيادي نشان داده اند و طبل هاي صلح و جنگ زيادي را نواخته اند كه فرياد داوري ايشان در آسمان اين سرزمين طنين داشته و وقتي خاك و گرد و غبار توسط باد جابه جا مي شده، اين يادگارها را براي ملت هاي سرزمين هاي ديگر به ارمغان مي برده و از بالاي آتشكده هاي قديمي مي گذشته و از سوختن گرد و غبار در بالاي آتشكده ها همانند سوختن شمع، دودي متصاعد مي شده كه پيچش پوشش مجسمه هايم همانند پيچش آن دودهاست و حالا من از خاك اين سرزمين براي ساخت مجسمه هايم استفاده مي كنم كه تمام اين خصوصيات را در خود دارد و تلفيق موسيقي نشان فرياد اين دليران و نواي طبل صلح و جنگ هايي ست كه نواخته شده. خاك و گچ و سنگ سرزمين ما ارزشي بيش از اينها دارد، چرا كه براي حفظ آن خون هاي زيادي ريخته شده.
به عقيده او اگر مجسمه سازي بخواهد از كوه بيستون مجسمه فرهاد را بسازد، فقط بايد دستش را به قلبش ببرد و براساس احساسش جرم زمان را از روي سنگ بردارد تا مجسمه فرهاد از دل سنگ بيرون بيايد.
اين مجسمه ساز معتقد است كه هر كدام از كارهايش يك اولين است و در اين باره مي گويد: مجسمه هليا اولين مجسمه مينياتوري در جهان است كه برايش اسطوره اي توسط استاد ابراهيم ميرزاي ناظر - زبان شناس ايراني به زبان اوستايي و آوانويسي ترجمه شده و مجسمه مولانا اولين مجسمه اي ست كه در ساخت آن از تلفيق عروض و موسيقي در حجم استفاده شد.او مي گويد خاك مجسمه هايي را كه از اين به بعد براساس اسطوره خواهم ساخت از مكان هاي ديرينه ايراني خواهم آورد؛ براي مثال مقداري از خاك بم را براي مجسمه آناهيتا استفاده خواهم كرد.
او درباره ثبت آثار خود مي گويد: سبك پنج اثر خلق شده در واحد ثبت آثار كتابخانه ملي با عنوان سبك نشانه گرايي در حجم در قالب مينياتور پارسي ثبت شده كه يكي از آنها مولاناست كه اين ثبت پنج ماه به طول انجاميد و هر كسي بخواهد مي تواند براساس اين تحقيقات و سبك، مجسمه اي بسازد و حتي دانشجويان مي توانند به اين تحقيقات اضافه كرده و از آن استفاده كنند .نيك سيرت فر ادامه مي دهد: حاميان من فقط از لحاظ معنوي با من همراه بوده اند و كسي كمك مادي در اين راه به من نكرد و چون براساس معنويات درون خود مجسمه، آن را ساختم، توانستم ارتباط خوبي با مخاطبان برقرار كنم. چه آقاي ابراهيم ميرزاي ناظر و چه عبدالرضا نوذري كه كار موادشناسي اين مجسمه را بر عهده داشت يا مادرم كه تنها به تشويق او بود كه اين كار را شروع كردم و در ميان راه از دستش دادم و مي خواستم كار را نيمه رها كنم و دوست داشتم اختتاميه مجسمه را با او بگيرم، ولي به دلگرمي مخاطبانم و مردمي كه هر روز پيگير بودند، كار را ادامه دادم و به اتمام رساندم .
ولي حتما شما هم سراغي از مجسمه مينياتوري مولانا بگيريد و به زايش اين هنر در خاك كشور، به خود غره شويد.
پيشنهاد سمبل خليج فارس
اين استاد مجسمه ساز، پيشنهادي مبني بر ساخت سمبلي از خليج فارس را ارائه داده بود تا در محل نصب شود كه با آن موافقت نشده بود و برعكس كشورهاي عربي حاشيه خليج فارس از او خواسته بودند تا در ازاي ميليون ها دلار، سمبلي از خليج به اصطلاح عربي بسازد تا در محل نصب كنند كه استاد با آن موافقت نكرده بود. جاي كمي تفكر دارد و بحث كه چرا در سرزمين مهد هنر و ادب و فرهنگ، اينگونه كارها ناديده گرفته مي شود.
|