چهارشنبه ۴ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۳۴
ايرانشهر
Front Page

بافت فرسوده و خانه هايي كه از تاريخ آمده اند
وقتي آن شهر كوچك بود
004503.jpg
عكس: ساجده شريفي
كاظم برآبادي
در لحظه مواجه با آن ديوارهاي آجرچين قديمي، آن درهاي چوبي كلون دار و آن سردرهاي زيبا، توفاني از احساسات گوناگون به سراغمان مي آيد؛ لحظه اي ميل داريم اين كوچه هاي تنگ و تاريك را بسرعت طي كنيم و به آرامش كذايي خيابان ها و محله هاي نوساز خودمان برسيم ، لحظه اي مايليم كه در اين محله ها كه انگار از تاريخ جدا افتاده اند و چون مشتي نمونه خروار، يادآور روزهاي گذشته اند، آنقدر آهسته گام برداريم تا سكوت مقدس و تاريخي اين ساختمان هاي آجرنما، اندكي پريشان نشود و لحظه اي ديگر، چون كارشناسي، اين ساختمان ها را مانعي بر پيشرفت شهر مي دانيم و لحظه اي ديگر... ؛ درست همان طور كه با بزرگان فاميل (پدربزرگ ها و مادربزرگ ها) رفتار كرديم و به جاي استفاده از آنها به عنوان چراغي براي روشن ساختن آينده، آنها را به تبعيد ابدي آسايشگاه هاي سالمندان سپرديم.
آن روزها وقتي كه شهر كوچك بود، بافت اصلي شهر تشكيل مي شد از دو خيابان اصلي كه همديگر را در مركز شهر قطع مي كردند، مسجد جامعي، بازاري، حمامي و ... و چندين و چند خانه كه به تناسب تملك  صاحبخانه هايشان در شمال، جنوب، شرق يا غرب شهر قرار داشتند. در واقع هر شهر يك محله نسبتا بزرگ بود كه مردم را با رشته هاي فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي به هم مرتبط مي كرد، اما به ناگهان شرايط تغيير كرد، فلشي به سمت شمال شهرها كشيده شد تا شهرها در آن جهت پيشرفت كنند و دور بمانند از اصل خويش! 
طرح جامع و ضوابط ساخت وساز منطقه اي كلانشهرها ارجحيت ساخت وساز را براي شمال شهرها قائل شد و شهرها آرام آرام شروع به بزرگ شدن كردند و براي اين بزرگ شدن و تورم به اصل و ريشه خود پشت كرده و اگر امروز مشكلي به نام بافت فرسوده در شهرها مانع بسياري از فعاليت هاي خدماتي، امدادي، شهرسازي و... شده است، بايد سرمنشا را در تاريخ نيم قرن گذشته سياست هاي شهرسازي ايران جست وجو كرد.
اما اكنون وضعيت بافت هاي فرسوده نياز به توجه و ارائه راهكارهاي عملي دارد، به طوري كه احياي اين بافت (چه در شهرها و چه در روستاها) و بالا بردن ضريب مقاومتشان در برابر زلزله چند سالي ست كه در دستور كار دولت ها و ديگر ارگان هاي مسئول قرار گرفته است. اما با نگاهي دوباره و كندوكاوي در درون مسئله روشن مي شود كه در اين زمينه هيچ اتفاق فرخنده اي نيفتاده است، جز اينكه بافت هاي سنتي و فرسوده شهرها هر روز فرسوده تر و در مقابل تغيير مقاوم تر شده اند.
مشكلات زيادي براي نزديكي به اين بافت ها، بررسي مشكلاتشان و احتمالا طراحي طرح هاي بازسازي وجود دارد، اما اين مشكلات در برابر مشكل اجرا، پيش پا افتاده اند. مي شود مشكل اجرا را از مثال هاي ساده اي دريافت. ضوابط منطقه اي جديد، يكي از آن مشكلات دست و پا گير اين عرصه است؛
ضوابط منطقه اي جديد، ابزاري قانوني ست با قدمت چند دهه اي كه استفاده از آن براي ترميم وضعيت بافت هاي فرسوده و رسيدگي به اوضاع محله ها و منطقه هاست. با اين همه ضوابط منطقه اي جديد كه در مواردي مانع هر گونه كار ساختماني (بازار بازارچه و بناهاي تاريخي) و در محله هاي سنتي مستلزم عقب نشيني به منظور تعريض معابر بود، در عمل به عنوان حكم توقف كار بازسازي و نوسازي عمل كرد. در بازار و بازارچه كه به اصطلاح در طرح قرار گرفته اند، هر گونه عمليات ساختماني چه به علت ممنوعيت قانوني و چه به علت لزوم عقب  نشيني، عملا متوقف شد. افزون بر آن، ذهنيت حاكم بر بازار و بازارچه، مبني بر اينكه حوزه طرح روزي تخريب مي شود، موجب شد كه هيچ گونه بهسازي و مرمت و حتي نگهداري هم در عمل، انجام نگيرد. اگر بپذيريم كه استاندارد ابعاد مغازه هاي اين منطقه معمولا 3 متر عرض و 4 متر طول است، طبيعي به نظر مي رسد كه دست كم با 3 متر عقب نشيني، جايي براي بازسازي نمي ماند! به جز اين مورد، موارد ديگري هم بايد در اين قضيه لحاظ شود؛ مانند وضعيت تملك كه در اكثر اين مغازه ها، مشاع بوده و در بسياري موارد به خانه هاي پشت مغازه ها تعلق دارد كه همين مورد در عملي شدن طرح ها وقفه ايجاد مي كند.
اما در مورد خانه هاي فرسوده، اگر متوسط زيربنا را در اين خانه ها 100 متر مربع درنظر بگيريم، بازسازي آنها نيازمند از بين روي 25 تا 43 درصد زمين است، با توجه به اينكه اين واحدها در كوچه هايي با عرض كمتر از 3 متر واقع شده اند و از اين رو به تراكم
120 درصد محدودترند، در نتيجه انگيزه اي براي بازسازي باقي نمي ماند. در كل، طرح جامع و ضوابط منطقه اي با رويكرد بخصوص و نوع قانونگذاري كه دارد، به هيچ عنوان پاسخگوي نياز چيزي بيشتر از 60 درصد بافت هاي شهري ايران نيست!
خانه هايي كه از تاريخ ما آمده اند
يكي از مواردي كه در مواجهه با بافت هاي فرسوده وبازسازي آنها به چشم مي خورد، با قدمت بودن آنهاست. اكثر بافت هاي فرسوده ايران (چون در قديم بدنه اصلي شهر را كه حول بازار، مسجد جامع شهر و ... تشكيل مي  دادند) در درون خود نقاط تاريخي ويژه اي را گنجانده اند كه در باور مردم به عنوان نقاط مهم فرهنگي، تاريخي يا حتي مذهبي شناخته مي شوند، بازسازي اين مناطق و اين نقاط ويژه در پاره اي مواقع با مشكلات مخصوصي رو به روست، چرا كه مردم معمولا از بازسازي اين اماكن ممانعت به عمل مي آورند. تجربه اي كه اين عمل از آن نشأت گرفته، كارهايي ست كه دولت براي احيا و بازسازي انجام داده، اما به علت تغيير برنامه ها در نيمه راه رها شده و آن مكان به صورت خرابه اي، خراب تر از پيش نمايان مانده است؛ مانند تجربه اي كه در امامزاده قاسم تهران با آن رو به رو بوديم يا در هر شهري گواهي براي آن مي توان يافت! اگر در تصميم گيري ها و سياستگذاري هايي كه براي احياي اينگونه بافت ها در نظر گرفته مي شود، بحث فرهنگسازي ترميم و بازسازي گنجانده شود و از طرفي مردم شاهد مشكلات مديريتي و سهل انگاري هاي اجرايي از طرف مديران نباشند، ستاره اقبال بازسازي اينگونه مكان ها خواهد درخشيد، زيرا با توجه به نگاه ويژه مردم به اين نقاط كه عموما مذهبي يا تاريخي هستند، در مورد مسائل اعتباري بازسازي به مشكلي برنخواهيم خورد.
وقتي كه جايي براي ديدارها نيست
در همين راستا بايد گفت كه يكي از معضلاتي كه در صورت عدم توجه به بازسازي بافت هاي فرسوده بروز مي كند، مشكل نبودن صحنه اي براي حضور اجتماعي مردم در مراسم مخصوص است. در قديم، اين محله ها به عنوان مركزي براي تجمع مردم و برقراري روابط اجتماعي آنها بوده است، به عنوان مثال بازارها، بازارچه ها و تيمچه ها علاوه بر برطرف كردن نيازهاي اقتصادي مردم، گوشه چشمي هم به عواطف انسان ها و روابط اجتماعي آنها داشته اند، اما تخريب اين اماكن و عدم جايگزيني مكاني مناسب سبب سرگرداني مردم، سرد شدن روابط اجتماعي آنها و ... مي شود. در تئوري هاي جديد كه در مورد بافت هاي فرسوده ارائه مي شود، هميشه به موضع بازسازي، بازآفريني و ايجاد كاربري جديد به جاي تخريب و نابودي و حتي مرمت اشاره شده است. چرا كه حتي اگر مرمت اينگونه بافت ها را به عنوان اولويت اجرايي در دستور كار قرار دهيم، چون اين اماكن از نيازهاي جديد مردم به وجود نيامده اند، با مردم ارتباط برقرار نخواهند كرد و پس از مدتي از بافت شهري كه حضور روزمره مردم در آن جاري و ساري ست، به يك بافت گوشه نشين و بي هويت تبديل مي شود.
اما نگرشي كه با احيا و ايجاد كاربري به پروسه بافت هاي فرسوده مي نگرد، نه تنها در پي حفظ و نگهداري اين محل ها به عنوان شاخصه هاي فرهنگي و تاريخي ست، بلكه با ايجاد امكانات و طراحي هاي جديد، سعي دارد آنها را با زندگي جديد مردم پيوند دهد. بايد اذعان كرد كه حيات بافت هاي فرسوده در شرايط امروز جامعه ما تنها در اين صورت به وقوع مي پيوندد و اين تنها راه حل است.
جواب 99 سئوال، پول است
اما تمام اينها را گفتيم و نگفتيم آنچه كه بافت فرسوده را در كشور ما به معضلي پيچيده، نگران كننده و غيرقابل چشم پوشي بدل كرده، نه حجم 60 درصدي بافت هاي فرسوده كشور است، نه اينكه مصالح غيراستاندارد، 20 درصد از ساختمان هاي كشور را ساخته اند؛ مشكل اصلي، تامين اعتبار است. بافت هاي فرسوده براي احيا، نياز به بودجه دولت و سرمايه هاي بخش خصوصي دارند كه از هيچ طرف حمايت نمي شوند. اگر بپذيريم كه دولت با توجه به وسعت 60 درصدي بافت هاي فرسوده كشور، توان تامين اعتبار بازسازي آنها را ندارد، لاجرم بايد به اميد دستان بخش خصوصي بود، اما چند مسئله، حضور بخش خصوصي را در اين پروسه، مشوش و كمرنگ مي كند؛ اول آنكه ساخت و ساز در اكثر نقاط ايران سودي در حدود 35 تا 50 درصد دارد، اما در محدوده بافت هاي فرسوده، اين سود به كمتر از 20 درصد تقليل مي يابد. از عوامل اين تقليل سوددهي مي توان به مشكلات عرصه خدمات دهي براي حضور در اين مناطق اشاره كرد. مسئله دومي كه مانع از سرمايه گذاري بخش خصوصي در بافت هاي فرسوده مي شود، مشكلات قانوني ساخت و ساز در اين مناطق است. اكثر ساختمان ها و خانه هاي اين مناطق يا مشاع هستند يا سرقفلي و چون براي ساخت و ساز در اين مناطق نياز به طي مسيرهاي پرپيچ و خم قانوني هست، از تمايل اهالي به ساخت و ساز داخلي حضور در اين عرصه كاسته مي شود و نكته آخر توجه طرح هاي جامع و ديگر مسائل اجتماعي به نقاط شمالي شهرهاست. اين نقاط كه هم از نظر پرستيژ منطقه اي در شرايط بهتري قرار دارند و هم از نظر امكانات رفاهي، بيشتر تمايل سازندگان را براي ساخت و ساز برمي انگيزند. علاوه بر اينكه سود ساختمان سازي در آن مناطق بسي بيشتر از نقاط جنوبي و مركزي شهر است، پس با اوصاف ياد شده، حضور بخش خصوصي در اين عرصه توجه مادي و اقتصادي درستي ندارد و دولت نيز به دليل دست تنگي توانايي اين حضور را ندارد، حال اين بافت ها را كه در شرف نابودي هستند، چه چيزي مراقبت و نگهداري مي كند؟
حكايت دلارهاي مشكل گشا
كارشناسان معتقدند كه تنها راه علاج بافت هاي فرسوده، حضور سرمايه گذاران خارجي ست. سرمايه گذاران خارجي كه در كشورهايشان با سود 4 درصدي بانك ها مواجهند، براي سرمايه گذاري در بافت هاي فرسوده ايران سر و دست مي شكنند، چرا كه در اينجا با حداقل سود 14 درصدي بانك ها مواجهند. علاوه بر اين مسئله با ورود اين سرمايه گذاران به ايران، تكنولوژي هاي نوين آن طرف آبي هم به كشور نفوذ مي يابند؛ تكنولوژي هايي كه براي بازسازي بافت هاي فرسوده به آنها محتاجيم. عرصه ساخت وساز داخلي هنوز قادر نيست كه با امكانات و فن آوري هاي در دست، به حضور در اين بافت ها اقدام كند، اما كشورهايي در دنيا (مانند چين،  استراليا،  كانادا و آلمان) هستند كه در اين زمينه، فن آوري هاي جديد و كارايي طراحي كرده اند. اما در اين راه هم معضلات فراواني هست؛ اولين مسئله، مربوط به پرداخت تعهدي از طرف ايراني براي اطمينان خاطر دادن به طرف سرمايه گذار خارجي ست. ايران از آن دست كشورهايي ست كه به دلايلي، ريسك سرمايه گذاري در آن بالاست و به اعتباري جزو 10 كشور ضعيف دنيا در اين خصوص است. سرمايه گذاران خارجي هرچند مايل به سرمايه گذاري در اين خصوص اند، اما نيازمند ارائه تعهداتي از طرف مقابل هستند. چند صباحي ست كه در دولت و مجلس اين بحث ادامه دارد، اما هنوز نتيجه دندان گيري از آن حاصل نشده است. باتوجه به شرايط بحراني بافت هاي فرسوده در ايران، به نظر مي رسد كه بايد زمان آن رسيده باشد كه توجه به اين بافت ها در اولويت طرح هاي عمراني كشور قرار بگيرد. از طرفي توجه به اين بافت ها با شعار دولت جديد كه همان عدالت اجتماعي براي همه است، همخوان است، چرا كه توجه به بافت هاي فرسوده در توزيع و پخش امكانات رفاهي و اجتماعي، تعادلي بين مناطق مركزي شهرها و نقاط شمالي آن به وجود مي آورد.
گره گشايي هاي مديرانه
شايد در پايان، اشاره به راهكاري كه در چند شهر ايران (مانند زنجان، مشهد و...) توسط دولت براي سامان بخشي به وضعيت بافت هاي فرسوده اجرا شده، بد نباشد. سازمان مسكن در يك تصميم گيري مديريتي با خريد تكه اي زمين در اين مناطق، علاوه بر تشويق ساكنان محل براي بازسازي يا نوسازي خانه هاي خود، تعريض كوچه ها و خيابان ها، افزايش مقاومت بناها و... سبب شده كه قيمت زمين در اين مناطق بالا برود و مردم به سود نسبي از بازسازي هاي خود برسند و از آن منظر دلخوش باشند. اين حركت با وجود اينكه نياز به منابع مالي هنگفتي ندارد، اما در بعضي از شهرهاي ايران نتايج مثبتي به بار آورده كه مي تواند الگوي مناسبي براي ديگر مديران شهري باشد.
وقتي كه شهر كوچك بود
وقتي كه شهر كوچك بود، اين خانه ها محل امني براي دور هم نشستن هاي شبانه سرد زمستان و ايوان نشيني هاي بعدازظهرهاي گرم تابستان بود. اكنون كه آنها ما را به مرحله جديدي از زندگي اجتماعي و شهري رسانده اند، تنها و غريب گذاشتن آنها، بريدن و قطع كردن آخرين حلقه هويت فردي و اجتماعي ماست. گذشتن از اين مرحله و رسيدن به مرحله نويني در زندگي جديد، نيازمند بهره مندي از عناصر فرهنگي، معماري و تاريخي همان خانه هايي ست كه كوچه هاي تنگ و تاريك و كثيفش اكنون پاي اراده ما را در بازگشت به آنها سست كرده؛ آنها را از ياد نبريم تا از ياد نرويم!

موجود زنده
بافت هاي تاريخي به دلايل متعددي در شهرسازي اهميت دارند؛ يكي از اين علت ها، وجود مركزيت هميشگي براي وحدت بخشي به پيكره شهر است. اين امر زندگي سالم و روان را در يك شهر تضمين مي كند. از سوي ديگر بافت قديم با ارزش كالبدي، تاريخي و فرهنگي نهفته در خود بهترين نشانه هويت شهري ست و در عين حال حيات و رشد اين بافت مانع از فرسودگي شهر از درون شده و توسعه بي رويه آن را محدود مي كند.
بررسي هاي كارشناسي نشان مي دهد بافت هاي قديمي به دليل جايگاه خود در مركزيت شهر، از بهترين محدوده ها براي تمركز خدمات تجاري، اداري، سياسي و اقتصادي به شمار مي روند. جنبش  جهاني حفاظت ميراث تاريخي در دوره هاي اوليه خود، در عرصه مرمت تك بناها، پاسداري از ارزش هاي محيط شهري و مجموعه هاي تاريخي، تجربه هاي بي شماري اندوخته است. با اين حال در مورد نگهداري بافت هاي كهن بويژه در چارچوب زندگي جديد شهري، موضوع هاي حل نشده، هنوز بي شمارند و روزانه بر تعداد آنها افزوده مي شود. اين پديده در كشورهاي در حال توسعه به دليل گسست فرهنگي - تاريخي از يك سو و سرعت تغييرات امروز از سوي ديگر، ابعاد فاجعه باري يافته است. بهسازي، نوسازي، تجديد حيات و روان بخشي بافت قديمي بايد متضمن پيوند حيات گذشته و امروز شهر باشد و سمت و سوي توسعه و چشم  انداز آينده آن را تعيين كند. همچنين در احياي بافت  هاي تاريخي بايد موضعي عمل كرده و از اقدامات گسترده كه الزامات مالي، اجرايي، حقوقي و حتي مديريتي گسترده مي  طلبد، پرهيز كرد. در عين حال بايد توجه داشت كه اقدامات، مرمت بافت را مورد توجه قرار دهد و مداخلات گسترده را به دنبال نداشته باشد. مرمت بايد از طريق برگزيدن درست كانون  هاي مداخله صورت پذيرد تا اين كانون  ها در پيرامون خود منجر به توسعه شهر شوند.

يادداشت روز
به دنبال راه حل سوم
مهرداد مشايخي
چند سال پيش كه همكارمان از پاريس برگشت، اولين چيزي كه در مورد بناهاي آنجا گفت، اصرار آنها براي حفظ بناهاي قديمي شهر بود؛ البته نه حفظ بناهاي مشهور تاريخي، بلكه همين خانه  ها و بناهاي مسكوني يا ديگر بناها كه شهروندان مورد استفاده قرار مي  دهند. توضيح اين همكار قديمي از اين قرار بود كه شهرداري پاريس حتي براي تعويض يك در چوبي قديمي، صاحبخانه را بازخواست مي  كند، چراكه شهروندان موظف هستند بافت تاريخي شهر را با جزئيات كامل حفظ و نگهداري كنند.
پرداختن به نوسازي بافت  هاي فرسوده باعث شده تا در مورد نحوه بازسازي بافت  هاي فرسوده تاريخي هم نظريه  هايي مطرح شود، اما هنوز هيچ ايده  اي به طور كامل تاييد نشده است. در اين بين نگرش موزه  اي بر شالوده حفاظت از ميراث فرهنگي استوار است و مداخله در بافت  هاي تاريخي را در جهت حفاظت از آنها نمي  پذيرد.
در اين روش حفظ شهرها به شكل تاريخي و بدون مداخله بر مقتضيات زندگي امروز ترجيح داده مي  شود. در نتيجه ساكنان اين بافت  ها به دليل كاستي و نارسايي  هاي زيرساخت  هاي شهري كه ريشه در چنين بينشي دارد، ناگزير به ترك بافت مي  شوند. در چنين شرايطي به دنبال از هم  پاشي بافت اجتماعي، بافت كالبدي نيز در معرض تخريب قرار مي  گيرد.نگرش موزه  اي در تسلسلي منطقي به تهديد فرصت  هاي زندگي منجر شده و در مواردي حتي نسل  هاي بعدي محكوم به زندگي با ارزش  هاي ديگران مي  شوند و ناگزير از زندگي در فضاهايي هستند كه از ضرورت  هاي زندگي آنها ناشي نشده است.
فرآيند سير نگرش موزه  اي، شهر را به موزه  اي تغييرناپذير مبدل مي  كند. چنين رويكردي با روح تحولات معماري و شهرسازي در تعارض است . معضل نگرش موزه  اي، زماني كه به جاي تك  بناها در قسمتي از بافت شهري مطرح مي  شود، آثار خود را بيشتر آشكار مي  كند. اتخاذ چنين ديدگاهي مجموعه  هاي باارزش تاريخي را كه بايد به ارتقاي كيفيت  هاي كاركردي فضاهاي زندگي شهري كمك كنند به معضل  هاي اغماض  ناپذير تبديل كرده و آثار وجودي آنها را در حيات شهر تا حد پادگان نظامي پايين مي  آورد. مثال بارز دراين  باره، مجموعه  هاي تاريخي كاخ گلستان و باغ ملي (ميدان مشق) است كه به رغم ارزش  هاي تاريخي به دليل تلفيق نشدن با ساختار شهري، ضمن از بين بردن پيوستگي فضايي به خوانايي قلمروهاي پيرامون خود لطمه زده  اند. اين مجموعه  ها در شرايط فعلي فاقد هرگونه نقش مطلوب در شهرند و جز تشديد معضلات دسترسي پياده و آثار نامطلوب فضايي ناشي از آن، كاركرد جدي ديگري ندارند. هر اثر معماري و هر فضاي شهري با تمام پيشينه  اي كه دارد، زاده ضرورت    هاي كاركردي زمان خود است و بر همين اساس بايد از قابليت  هاي اين آثار در جهت ارتقاي كيفيت فضاهاي شهري بهره گرفت.صيانت موزه  اي ناتوان از مقابله با تخريب  هاي اجتماعي، فرهنگي و كالبدي ناشي از سياست  هاي پاكسازي، طرح  هاي تفصيلي توسعه مجدد، طرح  هاي راه  سازي و نظاير اينها بوده و همواره در معرض تهديد مرزهاي توسعه است.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   خبرسازان   |   در شهر  |   سفر و طبيعت  |   علمي  |
|  شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |