چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۴۰
در شهر
Front Page

خسارت، هديه هميشگي تماشاگران فوتبال به شركت واحد
استقبال با فرش سبز، بدرقه با مشت و لگد
004968.jpg
عكس :منصور نصيري
ساناز الله بداشتي
فرقي نمي كند چه آبي برنده باشد، چه قرمز، بعد از بازي، هيچ اتوبوس از لگدهاي بي امان تماشاگرنما ها! بي نصيب نمي ماند. روي صندلي ها دراز مي كشند و مدام با جفت پاها به پنجره هاي شيشه اي ضربه زنند تا شيشه ها از جا در بيايد، دست ها را بر زمين مي گذارند و با پا به هواكش هاي سقف اتوبوس لگد مي زنند تا سقف نابود شود، بعد از همه اين تلاش ها به جان صندلي هاي اتوبوس مي افتند و با ضربه هاي پي درپي، آن را از پايه جدا مي كنند و به يادگار با خود مي برند!
راننده يكي از اتوبوس هاي ورزشگاه آزادي به خوبي به ياد مي آورد كه اين اتفاقات در اتوبوس حامل تيم برنده پيش آمده است: اگر مسافران اتوبوسم بازنده ها بودند كه پايان راه اتوبوس را بايد به قبرستان خودروها مي بردم!
تصاوير را بدون لحظه اي درنگ، تند و تند به ياد مي آوريد. آنقدر تكرار شده است كه ديگر پس از پايان هر بازي كه يكي از طرفين، استقلال يا پرسپوليس باشد، اين اتفاقات غيرقابل تصور نيست. كارشناس نيست، اما به خوبي مي داند كه هر وقت تماشاگران زمان بيشتري را در انتظار بازي (پيش ازشروع) در استاديوم گذرانده اند، خرابكاري بيشتر بوده است: وقتي خسته مي شوند، هيجان دوستان و رفقا هم بر آنها تاثير مي گذارد و به جان اتوبوس ها مي افتند .
شايد از همين روست كه گفته مي شود شركت واحد گاهي اتوبوس هاي از خط خارج شده را به استاديوم اعزام مي كند؛ البته اين راننده به ياد نمي آورد كه تا به حال اتوبوسي بدون شيشه، صندلي و هواكش براي جابه جايي تماشاگران به ورزشگاه اعزام شده باشد.
هر سال در پايان ليگ برتر فوتبال، مسئولان شركت واحد از خسارت واردشده به اين شركت گلايه مي كنند كه شايد چاره اي انديشيده شود، اما انگار مشكل حل شدني نيست.
بازهم شيشه ها شكسته مي شود و اتوبوس ها يك به يك از ناوگان حمل و نقل شهري كنار گذاشته مي شوند. آخرين گلايه منتشر شده از سوي مدير عامل شركت واحد شهر تهران از وارد آمدن 70ميليون ريال خسارت به اين ناوگان خبر مي دهد.
از 69 دستگاه اتوبوس كه چند هفته پيش مصطفي نوريان براي جابه جايي تماشاگران تيم هاي پرسپوليس و شهيد قندي يزد به ورزشگاه آزادي اعزام كرده است، 34 دستگاه شكستگي كامل دارند كه بايد مجددا شيشه و صندلي هاي جديد روي آنها نصب شود.
در اين شرايط است كه مديرعامل شركت واحد تهران بار ديگر از مسئولان تقاضا مي كند كه براي حفظ بيت المال و سرمايه هاي ملي، تجربه هاي كارآمد خود را به اجرا بگذارند.
وضعيت قرمز
تقاضاي نوريان شايد از اين روست كه خاطره تجمع رانندگان شركت واحد و توقف خدمت رساني به تماشاگران فوتبال در سال 82 را به مسئولان يادآوري كند.
رانندگان اتوبوس هاي شركت واحد كه پس از بازي استقلال و پرسپوليس در اعتراض به خسارت هاي وارد شده به خودروها، مقابل سازمان نظارت بر اتوبوس ها و ميني بوس ها تجمع كرده بودند، از ادامه ارائه خدمات حمل و نقل به تماشاگران فوتبال امتناع كردند.
به گفته مدير عامل وقت شركت واحد تهران، يك ميليارد ريال هزينه، از اعزام 250 دستگاه اتوبوس به اين مسابقه به شركت واحد تحميل شده بود.
گلايه صرافين هفته بعد از اين اعتراض نيز تكرار شد؛ تماشاگران عزيز فوتبال، اين بار پس از بازي ايران و كره شمالي در ورزشگاه آزادي به 30 دستگاه ميني بوس و 5 دستگاه اتوبوس نزديك به 15 ميليون ريال خسارت وارد كردند. بنابراين مدير عامل وقت اين شركت از توقف ارائه خدمات حمل و نقل به تماشاگران فوتبال خبر داد و بار ديگر از مسئولان تقاضا كرد كه به حفظ بيت المال توجه كنند.
البته به نظر مي رسد كه بعد از اين تهديد، سازمان تربيت بدني مسئوليت تامين هزينه خسارت شركت واحد را براساس فروش بليت برعهده گرفت، اما براي كاهش ميزان خسارات به هيچ راه حلي فكر نكرد. تا آنجا كه يك سال پس از اين گلايه، اين بار مسئولان حراست ورزشگاه آزادي نيز از تخريب 2هزار و 43 صندلي پس از بازي استقلال و پرسپوليس و تحميل 200 ميليون ريال خسارت به ورزشگاه خبر دادند. هواداران اين دو تيم، سرويس هاي بهداشتي و هواكش هاي ورزشگاه را نيز از لطف خود بي نصيب نگذاشته و به آنها نيز آسيب جدي وارد كرده بودند.
وضعيت شايد سفيد
۱۱ سال است كه شركت واحد از نگراني هاي خود نسبت به تخريب هاي بعد از بازي هاي فوتبال هشدار مي دهد، اما انگار در گذر زمان به فراموشي سپرده يا شايد هم در درياي بي توجهي غرق شده است.
بازيكنان محبوب فوتبال، تماشاگران را به آرامش دعوت و از تماشاگرنما ها انتقاد مي كنند، مسئولان نيروي انتظامي از برخورد شديد با تماشاگرنماها خبر مي دهند و يگان ويژه مسلح به باتوم را در ورزشگاه مستقر مي كند. حراست ورزشگاه آزادي نيز شرايط خوب و ايمن را براي تماشاگران وعده مي دهد، اما مسئولان شركت واحد همچنان از افزايش خسارت ها مي نالند؛ موضوعي كه شايد اين بار بايد زنگ هاي هشدار را براي مسئولان سازمان تربيت بدني به صدا درآورد.
فروش به روز بليت هاي مسابقه هاي ليگ برتر و بخصوص دربي دو تيم پرطرفدار استقلال و پرسپوليس، علاقه مندان را مجبور مي كند كه از اولين ساعت شروع به كار ورزشگاه آزادي، بوق هاي پرسروصدا و پرچم هاي رنگي را برداشته و براي نشستن در بهترين صندلي (!) ورزشگاه، راهي آزادي شوند؛ آزادي كه قرار است 12 ساعت ديگر ميزبان دو تيم پرطرفدار پايتخت باشد.
انتظار، سخت و طاقت فرساست و اين سختي در سرماي پاييزه، دوچندان مي شود. در اين شرايط براحتي مي توان تصور كرد كه اوضاع پس از برد يا باخت هر يك از تيم ها چگونه است و اين يعني اينكه بايد به خاطر بسپاريم كه خشونت و تخريب زاييده شخصيت و فرهنگ افراد نيست؛ تاثيري ست كه محيط و عوامل بيروني بر نفوذ آن در خوي انساني مي گذارد.
شكستن شيشه ها و صندلي ها يا نابود كردن سقف اتوبوس، آينه اي از رفتار متقابل است؛ رفتاري كه با بي توجهي به حق شهروندي، پاسخي نه چندان دلچسب مي گيرد. فراهم آوردن بهترين شرايط تفريح و سرگرمي و ايجاد محيط هاي بانشاط و شادي براي جواني كه با فرار از روزمرگي هاي زندگي به جامعه روي مي آورد، اولين قدمي ست كه شرايط را به جاده آرامش هدايت مي كند.
نيروي انتظامي و مسئولان حراست ورزشگاه آزادي برنامه هاي تنظيم شده مسئولان سازمان تربيت بدني را به اجرا مي گذارند؛ برنامه هايي كه مي توانند به شكل  ديگري ارائه و اجرا شوند.
جمعه نزديك است و هواداران استقلال و پرسپوليس در راه. اين بار، وضعيت قرمز به مديريت جديد سازمان تربيت بدني سپرده شده كه شايد قدم به وضعيت سپيد بگذارد.
مديريت جديد، حتما خوب مي داند كه ميهمانان با پرچم هاي آبي و قرمز در راهند و استقبال با فرش سبز كافي نيست؛ بدرقه به يادماندني ست!

بررسي علل خشونت گرايي تماشاگران فوتبال
رفتار نيروي انتظامي، موثرترين راه كاهش خشونت
معاونت اجتماعي نيروي انتظامي بالاخره پس از چندين سال كه مسئولان شركت واحد از برخورد تماشاگران با اموال عمومي و تخريب شديد اتوبوس هاي يگان حمل ونقل شهري گلايه كردند، تحقيقي را در دومين فصلنامه مطالعات امنيت اجتماعي منتشر كرده كه بر اساس آن احساسي بودن رفتار، تيم گرايي، جماعت بودن، كينه توزي و سن، بيشترين اثر را بر خشونت گرايي تماشاگران فوتبال داشته است.
در اين تحقيق كه به سفارش معاونت اجتماعي ناجا توسط جهاد دانشگاهي تهران انجام شده، در كنار اين عوامل، وجود نيروي انتظامي و برخورد ماموران با تماشاگران نيز بر كاهش و افزايش خشونت تاثيرگذار بوده است.پايگاه اقتصادي- اجتماعي، نقش چنداني در خشونت گرايي آنها نداشته است. اين درحالي ست كه در برخي كشورهاي اروپايي بويژه انگلستان در بروز پديده خشونت در فوتبال نقش طبقه كارگر تاثيرگذار بوده است.
تحقيقات محققان انگليسي فضا و جو حاكم بر ورزش فوتبال را تا حد زيادي تقويت كننده خشونت عاطفي دانسته و البته تركيب اين عامل را با عوامل اثرگذار بيروني كه سبب شكل گيري رفتارها و نگرش هاي خشونت آميز و حتي مخرب مي شود نيز بي اثر نخوانده است.
اما نتايج تحقيقات محققان ايراني نشان مي دهد كه در ايران خشونت ها و درگيري ها عمدتا شكل سازمان يافته داشته اند و به طور عمده به همان روز بازي هاي حساس محدود بوده اند و متاسفانه اعمال خشن و تخريب گرايانه افراد آشوبگر، نه تنها تماشاگران و هواداران تيم رقيب، بلكه بازيكنان، داور و... را نيز دربرمي گيرد. نحوه برخورد ماموران نيروي انتظامي در كل اين شرايط، موثرترين عامل در كاهش و افزايش خشونت گرايي تماشاگران فوتبال است.
نيروي انتظامي هم براي حفظ نظم و انضباط مسابقه هاي فوتبال از ماموران يگان ويژه تيپ امام خميني (ره) كمك مي گيرد. ماموران اين يگان هم كه تنها به باتوم مسلح هستند، براي انجام اين وظيفه، نظم و كنترل را نيز با آن برقرار مي كنند، اما انگار اين روند گاه شدت مي يابد و اين يعني افزايش خشونت در تماشاگران پس از خروج از زمين هاي بازي ورزشگاه آزادي.
همه اين نشانه ها به محققان ايراني كمك كرد كه دو راهكار اجباري و اقناعي را به نيروي انتظامي پيشنهاد كنند. براساس راهكار اجباري، بازرسي منظم و بدون تبعيض، جريمه و تنبيه، جلوگيري از ورود آشوبگران شناخته شده، تاكيد بر نشستن و جلوگيري از ايستادن هاي بي مورد و نظارت مداوم بر تراكم جمعيت در تغيير رفتار خشونت آميز تماشاگران تاثيرگذار است؛ راهكاري كه امروز از سوي نيروي انتظامي تا حدي مورد استفاده قرار مي گيرد، اما در كاهش ميزان خشونت پس از بازي ها آنچنان تاثيرگذار نيست كه تخريب ها به خاطر سپرده نشود. شايد به همين دليل است كه محققان نيز راهكار اقناعي (پيشگيرانه) را پيشنهاد مي كنند؛ راهكاري كه در آن با تدارك مناسب وسايل اياب وذهاب، تعيين زمان مناسب بازي ها، استفاده مطلوب از رسانه ها، پذيرش اخلاق ميزباني، فراهم آوردن زمينه هاي بروز مشروع هيجان هاي جمعي در ورزشگاه ها، تشويق و پاداش و فرهنگسازي با تاكيد بر ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي براي كاهش چشمگير بروز خشونت به نيروي انتظامي پيشنهاد شده است؛ هدفي كه با برنامه ريزي دقيق از سوي نهادهاي متولي برگزاري مسابقه ها بويژه سازمان تربيت بدني (فدراسيون فوتبال) و نيروي انتظامي و با همكاري با مطبوعات پرمخاطب و صدا وسيما به دست مي آيد. مهم آن است كه نيروي انتظامي اساسا به كنترل و بازدارندگي مي پردازد و سازمان تربيت بدني و فدراسيون فوتبال در راستاي مديريت موثر جهت پيشگيري از خشونت هاي احتمالي در عرصه فوتبال فعاليت مي كند.
تكليف نيروي انتظامي كه بيش از ساير نهادهاست پس از پايان بازي ها دوچندان مي شود؛ آنچنان كه بايد با عملكرد مخفيانه و پنهاني، اسكورت و محافظت و بازرسي و نظارت، متهمان به خشونت را از جمع خارج كرده و از همه گير شدن شرايط خشن جلوگيري كند. تحقيقي كه به سفارش معاونت اجتماعي ناجا انجام شده، بهترين و عملي ترين راهكارها را براي پيشبرد اهداف امنيتي نيروي انتظامي ارائه داده اما متاسفانه نيروي انتظامي با گذشت دو سال از تاريخ انجام اين تحقيق تنها راهكار اجباري و برخورد قهرآميز را پيش رو قرار داده است؛ برخوردي كه در همكاري با يگان هاي ويژه شدت بيشتري به خود گرفته است. شايد گام هاي آرام تر، اثري استوارتر و ماندگارتر بر شرايط بگذارد؛ شرايطي كه نحوه شكل گيري آن شايد بازتاب رفتار نيروهاي حافظ نظم است.

يادداشت
ضد فوتبال
004971.jpg
ميثم قاسمي
پكي محكم به سيگارش مي  زند. صدايش درنمي  آيد. اشك در چشم  هايش حلقه زده است. پفي مي  كند و دود سيگارش را بيرون مي  دهد. زير لب چيزهايي مي  گويد كه چندان مفهوم نيستند. روي سكو خشكش زده است. مات مات به زمين فوتبال نگاه مي  كند. صداي خش خش جاروي پيرمردي كه زباله  ها را جمع مي  كند هم به گوشش نمي  رسد. سرباز وظيفه جوان به سراغش مي  آيد، اما انگار او هم نمي  تواند مرد را ازجايش بلند كند. كنارش مي  نشيند. سوز سرما به صورتشان مي  كوبد. چراغ هاي استاديوم خاموش مي  شوند.
***
اين تصوير را تا به حال چند بار ديده  ايد؟ اصلا تا به حال چند بار خودتان اينگونه روي سكوهاي سرد استاديوم آزادي خشكتان زده، وقتي تيم محبوبتان در پايان 90 دقيقه مغلوب به رختكن رفته است؟
پس از هر بازي استقلال و پرسپوليس، گروه زيادي از تماشاگران دو تيم در استاديوم و خانه  هايشان واكنش  هايي احساسي از خود بروز مي  دهند كه تعجب  آور است. به ياد دارم هنگامي كه استقلال در آخرين بازي فصل مقابل ملوان بندر انزلي شكست خورد و قهرماني را به پرسپوليس واگذار كرد، روزنامه  ها نوشتند كه چند نفر در نقاط مختلف كشور يا سكته كردند يا اقدام به خودكشي!
چرا گروهي اين چنين ديوانه  وار به يك تيم فوتبال علاقه  مند هستند؟ دلايل مختلفي مي  توان براي اين علاقه ذكر كرد. روان  شناسان و جامعه  شناسان و حتي فيلسوفان زيادي راجع به فوتبال و عشق طرفداران سخن گفته  اند و مطلب نوشته  اند، اما انگار هيچ  كدام براي رفتارهاي غير عقلاني آدم  ها توجيه مناسبي نيستند.
كسي بدرستي نمي  داند چه مقدار پول توسط حدود يكصد هزارنفر تماشاگر براي تماشاي بازي استقلال و پرسپوليس خرج مي  شود و البته با اين پول چه كارها كه نمي  توان انجام داد. از سوي ديگر زماني كه توسط اين همه آدم براي ديدن بازي صرف مي  شود نيز بسيار چشمگير است. اگر فرض كنيم هر نفر چهار ساعت براي رفتن به استاديوم و ديدن بازي وقت بگذارد (رقمي كه حداقل است و بسيار بيشتر از اين وقت صرف مي  شود)، بيش از 45 سال وقت صرف ديدن تنها يك بازي مي  شود! آن هم تنها براي تماشاگراني كه به استاديوم مي  روند. كساني كه از خانه  هايشان بازي را تماشا مي  كنند را نيز مي  توان در نظر گرفت كه آن وقت رقمي به مراتب بزرگتر حاصل مي  شود. تمام اين ارقام نجومي به اضافه ناراحتي  ها و استرس  هايي كه بر اعصاب ميليون  ها آدم وارد مي  شود، براي چيست؟ اگر عقلاني به موضوع نگاه كنيم، تنها براي ديدن بازي چند جوان كه هنوز 20 سالشان هم نشده است و با يك كنترل توپ، ميليون  ها تومان پول به حسابشان واريز مي  شود!
در حالي كه جوانان از سرتاسر كشور با حداقل امكانات براي ديدن اين بازي به استاديوم آزادي مي  روند، بازيكنان اين دو تيم در بدترين شرايط با خودرو ماكسيما به ورزشگاه مي  آيند و تنها يك قسط قراردادشان از درآمد 10 سال بسياري از مردم ايران بيشتر است!
واقعيت اين است كه خودمان را مي  كشيم براي آنكه ديگران لذت ببرند. فوتبال روز جمعه را نگاه نمي  كنم، چون وقت، پول و اعصابم را دوست دارم!

يادداشت آخر
دلتنگي براي ستاره  اي كه نيست
نيما رسول زاده
اولين بار كي بود كه بايد انتخاب مي كردم كه آبي ام يا قرمز؟ چند سالم بود؟ اصلا چطور هيجان طرفداري از يك تيم پرطرفدار را كشف كردم؟ چطور شد لذت نشستن و داد زدن و هورا كشيدن براي يك تيم در كنار آدم هاي ديگري كه مثل تو فكر مي كنند را تجربه كردم و دلم خواست تكرارش كنم؟
يادآوري هر خاطره اي هيجان انگيز است، اما هر بار نزديك دربي استقلال و پرسپوليس، ياد تجربه كاملا شخصي و هيجان انگيزي در طرفداري از اين دوتيم مي افتم كه فكر نمي كنم فرد ديگري هم آن را به اين شكل تجربه كرده باشد.
***
اولين بار توي بازي هاي تيم ملي بود كه ديدمش؛ قد بلند و چهار شانه، آمادگي جسماني اش را انگار از ورزش ديگري با خود به فوتبال آورده بود. يك بازي كافي بود تا همه دنبال اسم آن دروازه باني بگردند كه توپ از خط دروازه اش رد نمي شد و با اعتماد به نفس فوق العاده و محسوسش، تبديل به مهره اي ترسناك براي مهاجمان تيم هاي حريف ايران شده بود. مي گفتند مرحوم دهداري او را از تيمي درجه دو، سه در آن روزگار (تام اصفهان) كشف كرده. الحق هم كشف ، اصطلاح مناسبي براي احمدرضا عابدزاده بود؛ دروازه باني كه برگ درخشاني از تاريخ فوتبال اين سرزمين شد.
***
حالا وقت انتخاب بود؛ بايد ميان يكي از دو رنگ آبي و قرمز انتخاب مي كردم، بايد طرف يكي را مي گرفتم تا وقتي با دوستان مدرسه اي ام حرف مي زدم، رنگي باشد كه برايم مقدس باشد، تيمي باشد كه قلبم برايش بتپد و براي اينكه وقتي همه خانواده كنار هم مشغول تماشاي دربي هستيم، من هم جايي ميان آن همه كركري و شادي و ناراحتي داشته باشم، بايد انتخاب مي كردم.
***
روي خط دروازه كه مي ايستاد، مي ترسيد. ورزيده بود و مثل ستون. كم پيش مي آمد كسي بتواند اين ستون را براي گرفتن توپي به دردسر بيندازد. او هرچند پيراهنش سبز بود، اما حالا همه جا صحبت از اين بود كه به استقلال آمده و ديگر يك آبي پوش است.حالا دليل خوبي براي انتخاب داشتم؛ دليلي كه لازم نبود به كسي بگويم، اما ته دلم مطمئن بودم عشق آبي بودن به اينكه براي او، براي بهترين دروازه بان تاريخ فوتبال ايران هورا بكشي، كافي است.
و من استقلالي شدم و تمام حجتم براي استقلالي شدن، مردي بود كه به او لقب عقاب آسيا دادند.
***
لحظه لذت بخشي بود، وقتي نيمه آبي پوش استاديوم هم صدا فرياد مي زدند:
شهر ما شهر ميلانه...تيم ما، آث ميلانه...
عقاب آسيا با ماست، احمد رضا عابدزاده...
عقاب آسيا كم كم نشان مي داد كه علاوه بر آمادگي بدني فوق العاده اش، بشدت باهوش و موفق است، چون مي داند براي كدام توپ كجا بايستد. عقاب حالا داشت تجربه كسب مي كرد.
***
به نظر شما، مصدوميت عقاب، فاجعه نبود؟ به نظر مي  رسيد بعد از آن جراحت لعنتي كه روي پايش انجام شد، بايد فوتبال را كنار بگذارد و ما هم بايد با پديده استثنايي فوتبالمان خداحافظي مي  كرديم.
تصورش را بكنيد! پسر كوچولوي قصه ما حالا بزرگ هم شده و در تمام مدتي كه دروازه  بان  هاي تيم ايران و تيم استقلال، گل  هايي مي  خورند كه اگر احمدرضا بود، نمي  خورد، او نشسته و زل زده به چهره خندان پوستري كه از عابدزاده دارد؛ از او كه با گرفتن استثنايي پنالتي  هاي حريفان، سهم بزرگي از قهرماني ايران در پكن داشت. فكر خداحافظي با عقاب سخت بود، مخصوصا وقتي روي آسفالت خيابان نمي  توانستي مثل او شيرجه بزني و مثل او تيمت را نجات بدهي.
***
عقاب اگر برنمي  گشت كه عقاب نبود. او برگشت، اما به تيمي كه باورت نمي  شد. بعد از آن عمل خطرناك پا كه منجر به كوتاه شدن يكي-دو سانتي  متري پاي راستش شد، برگشتن او به معجزه مي  مانست، اما معجزه  اي كه تكليفت با آن روشن نبود. او به پرسپوليس رفته بود و براي قرمزها بازي مي  كرد. حالا اگر قرار بود مثل يك آبي باتعصب و غيرتي رفتار كني، بايد وقتي او توپ مي  گرفت، هو مي  كردي و فرياد نارضايتي سر مي  دادي. حالا بايد وقتي او ناكام از دفع يك توپ، بعد از يك دايو دردناك روي پاي راستش به زمين مي  افتاد، شادي مي  كردي و فرياد سوراخه سوراخه سر مي  دادي! اما اين انصاف نبود.
***
شايد اولين روزي كه فهميدم يك استقلالي هستم را يادم نيايد، اما اولين روز پرسپوليسي  شدنم را يادم است؛ نشسته بودم توي استاديوم و همخوان با كناري  هايم فرياد مي  زدم:
شهر ما شهر مونيخه... تيم ما بايرن مونيخه
عقاب آسيا با ماست، احمدرضا عابدزاده...
دليلي نداشت وقتي سنگربان محبوبم در فوتبال براي تيم ديگري مي  جنگد، من رقيبش را دوست بدارم. همين شد كه احساس مي  كردم اينكه رنگ خون آدم قرمز است، خيلي مهمتر از اين است كه رنگ آسمان، آبي ست.
***
احمدرضا مثل هر فوتباليست ديگري، بازي حرفه  اي را كنار گذاشت، اما وقتي او را هر روز و هر روز در يك باشگاه بدنسازي مي  ديدم كه سنگين و پيگير ورزش مي  كند، به اين ايمان پيدا مي  كردم كه او دليل كافي براي يك تغيير رنگ بزرگ است.خاطره التماس دروازه  بان ذخيره ايران در بازي پلي آف ورود به جام جهاني با ژاپن كه احمد توروخدا اين سه دقيقه رو هم دووم بيار و بعد او كه با دنده شكسته دوام آورد، با آن نمايش خيره  كننده ميان استراليايي  هاي موذي و حرفه  اي، هميشه مطمئنم مي  كند درست انتخاب كرده  ام.
و حالا كه او نيست، حالا كه بعد از آن مشكل خطرناك مغزي، نيست و به يادش نيستيم، ديگر نه كشتي شكسته قرمزرنگ سلطان برايم مهم است، نه هواپيماي آبي  رنگ امير كه اندازه يك بالون هم بالا نمي  رود. ديگر دربي، ستاره  اي ندارد كه به خاطرش فرياد بكشم؛ ستاره  اي كه لبخندش به نيمي از استاديوم روحيه بدهد و شكستش آه از نهاد نيمي از استاديوم بلند كند. فوتبال حرفه  اي ما هرچقدر هم پيشرفت كرده باشد، مرداني از جنس احمدرضا كم دارد. همين كه دلمان براي او تنگ مي  شود، اين را ثابت مي  كند و اين روزها ما دلمان چقدر زود براي آدم  ها تنگ مي  شود.

تساوي نتيجه دلخواه است
صفر- صفر به نفع اتوبوس  ها
گيتي عابدي- ضعيف يا قوي، بي  پول يا پولدار، گرفتار حاشيه يا آنتي حاشيه، در هر سطحي كه باشند با هر وضعيتي، همچنان هواداران خود را دارند، حتي هنگامي كه مسئولان باشگاه، چشم در چشم ميليون  ها نفر، وعده و وعيدهايي مي  دهند كه هيچ  گاه رنگ واقعيت به خود نمي  گيرد، باز هم فوتبال  دوستان نمي  توانند دل از آنها بكنند يا وقتي كه فلان مربي يا بهمان بازيكن بي  توجه به احساسات طرفداران بي  شمار، براي رسيدن به اهداف شخصي  شان، تيم را به مرز نابودي مي  رسانند، آن جوان يا پير فوتبالي نمي  تواند فكر تيم محبوبش را از سر بيرون كند، نه اينكه نخواهد، نه(!) بلكه قادر نيست به تيم محبوبش پشت كند. البته شايد به دليل ريشه  دار بودن اين دو تيم است كه اينقدر هوادار دارند يا داراي نوعي طلسم هستند كه مردم را جادو مي  كنند! در هر حال، سرخابي  هاي پايتخت به دوقطبي  هاي فوتبال ايران تبديل شده  اند و با اينكه چند سالي از آخرين قهرماني  شان در ليگ برتر مي  گذرد، باز هم مردم، آنها را به نام دوقطبي  ها مي  شناسند.
در اين بين، تقابل بين دو تيم قرمز و آبي تهران هميشه هيجان  انگيز است؛ البته چند سالي مي  شود كه فقط حواشي پيرامون دربي معروف پرسپوليس و استقلال تهران جالب و بازي از لحاظ فني دچار كمبود است. جمعه 13 آبان هم يكي از روزهاي مهم فوتبال ايران است.
شايد بتوان گفت اكثر مردم ايران منتظرند تا ببينند كه در فصل جديد چه تيمي برنده دربي هميشه حساس تهران مي  شود. دوستداران آبي  هاي تهران بعد از دو تساوي مقابل فجر سپاسي و سايپا، فقط برد مي  خواهند و در مقابل، هواخواهان ارتش سرخ، در فصلي كه پرسپوليس چندان به تيم شبيه نبود، به چيزي غير از پيروزي نمي  انديشند، اما در اين بين، افرادي هستند كه خدا، خدا مي  كنند دربي بزرگ تهران با نتيجه مساوي به پايان برسد؛ آنها كساني نيستند جز رانندگان اتوبوس.
تساوي باب دل هركس نباشد، رانندگان اتوبوس را كاملا راضي مي  كند و شايد خدا را هم شكر گويند كه اين بازي برد و باخت نداشته است، چون درغير اين صورت مي  دانند كه چه بر سر اتوبوس  هاي عزيزشان مي  آيد.
در نظر بگيريد كه بازي استقلال و پرسپوليس با نتيجه  اي غير از تساوي به پايان برسد، آن وقت است كه هواداران خشمگين و زخم  خورده تيم بازنده از استاديوم آزادي بيرون مي  آيند و سوار اتوبوس  هاي شركت واحد مي  شوند تا به منزل بروند و هنگامي كه از خشم دارند منفجر مي  شوند، چه چيز بهتر از اتوبوس  هاي شركت واحد است كه عقده خود را سر آنها دربياورند؟!
با شكستن شيشه  هاي اتوبوس و درب و داغان كردن آن، حسابي خشم ناشي از باخت تيم محبوبشان فروكش مي  كند.
آيا نمي توان راه هاي بهتري براي تخليه رواني تماشاگران انديشيد تا بعد از رسيدن به تعادل رواني محيط ورزشگاه را ترك كنند و به جامعه شهري باز گردند؟
اگر پاي حرف رانندگاني كه چنين تجربه  هاي تلخي داشته  اند، بنشيني، تو هم آرزو مي  كني كه دربي با نتيجه مساوي تمام شود تا چندان خسارتي به اتوبوس  ها وارد نشود.
يكي از رانندگاني كه شاهد نابودي اتوبوسش بوده است، در اين مورد گفت: وقتي بازي تمام مي  شود، طرفداران دو تيم، خارج از استاديوم با هم درگيري  هايي پيدا مي  كنند و حرف  هاي ركيكي به هم مي  زنند و بعد كه سوار اتوبوس مي  شوند، براي خالي كردن تمام هيجانشان به جان شيشه  هاي اتوبوس مي  افتند و با هر وسيله  اي شده، آنها را از جا مي  كنند و فقط شيشه  هاي جلوي راننده سالم مي  ماند .
يكي ديگر از آقايان راننده عقيده داشت كه هواداران تيم برنده هم به اتوبوس  ها آسيب مي  رسانند. انگار فرقي ندارد كه برده باشند يا باخته، فقط مي  خواهند شيشه بشكنند و براي هم كري بخوانند، اما جالب  ترين حرف مربوط به فردي مي  شدكه مي  گفت: هر راننده  اي كه براي اين بازي  ها مي  رود، تجربه قبلي ندارد وگرنه نمي  رود. خود من يك بار رفتم، براي هفت پشتم بس بود!
دربي بزرگ سرخابي  ها نزديك است و كاري نمي  توان براي برگزار نشدنش كرد، اما شايد بتوان دعا كرد اين بازي مساوي شود تا اموال عمومي كمتر خسارت ببيند!

|  آرمانشهر  |   ايرانشهر  |   جهانشهر  |   خبرسازان   |   در شهر  |   شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |