چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۴ - - ۳۸۴۰
برنامه سرگروه هاي هواداران براي بازي جمعه
عصر پرهيجان بچه  هاي خيابان
004956.jpg
عكس :محمد رضا شاهرخي نژاد
مهرداد مشايخي
به اين پيشينه توجه كنيد: اولين تشكل غير رسمي هواداران در فوتبال ايران را شاهين داشت. قهوه  خانه  هاي حوالي ورزشگاه امجديه (شيرودي) جايگاه فعالاني بود كه تصميم مي  گرفتند روي سكوها چه كساني تشويق شوند؛ افرادي كه حكم ليدر تماشاچيان را در استاديوم داشتند، با جذب بازيكنان و نزديكان باشگاه، شعارهايي ترتيب مي  دادند. اغلب سرگروه  هاي آن موقع تعلقاتي داشتند كه امروز شايد كمتر ديده شود... آنها تصوير توده مردم را در فوتبال ساده شاهين جست  وجو مي  كردند. شعار ديروز پدرم، امروز خودم، فردا پسرم فداي تو اي شاهين پلاكاردي بود كه فراتر از تشويق  هاي خاص فوتبال نشان مي  داد . (شروع مطلبي از اميرحسين ناصري در مورد هواداران فوتبال و ليدرهاي آنها)
هواداران و تماشاگران فوتبال در تمام سطوح، روي دست  اندركاران فوتبال تاثيرگذارند؛ از مربي گرفته تا مدير باشگاه، بازيكن، داوران و حتي رئيس فدراسيون فوتبال. آنها در بازي  هاي بزرگ حتي روي رفتارهاي آني و كوتاه  مدت بازيكنان و داوران تاثير مي  گذارند. به همين دليل هم اگر به تماشاچيان و آنچه در سكوها مي  گذرد، بي  تفاوت باشيم، به يكي از اركان مجموعه فوتبال بي  توجه بوده  ايم.
آ.ث ميلان
رضا اسماعيلي، مشاور كاظم اوليايي و رئيس كانون پيشكسوتان و انجمن هواداران باشگاه استقلال معتقد است: روي سكوها و بين هواداران، اتفاقات مثبت و منفي زيادي مي  افتد كه مي  خواهيم از همه آنها باخبر باشيم. به همين دليل از فدراسيون فوتبال و مسئولان درخواست كرده  ايم اجازه بدهند در بازي جمعه دو دوربين مخصوص باشگاه استقلال، تماشاگران را چك كند .
او كه تصميم دارد براساس طرحي، تمام پيشكسوتان باشگاه استقلال (تاج) را جمع كرده و از آنها تقدير كند، خبر مي  دهد كه انجمن هواداران استقلال قصد دارد با فرهنگسازي، زمينه حضور بانوان در ورزشگاه  ها و روي سكوها را آماده كند. به نظر او بايد اين جو را به وجود آورد، چون معتقد است تماشاچي  هاي فوتبال در ايران در گذشته نشان داده  اند كه از فرهنگ بالايي برخوردارند. بعد مثال مي  زند: در سال 64 يا 65 يعني قبل از اينكه در انگلستان نرده  هاي دور زمين را بردارند، حدود 125 هزار نفر بازي پرسپوليس و استقلال را تماشا كردند. بازي بخوبي تمام شد و همه به خانه  ها برگشتند و هيچ اتفاقي نيفتاد. بنابراين مي  شود در ايران فضايي به وجود آورد كه بانوان و بچه  ها هم بدون هيچ مشكلي به ورزشگاه بيايند . بگذريم، ليدرهاي هواداران استقلال در بازي جمعه، لباس  هاي متحدالشكل مي  پوشند و سعي مي  كنند تماشاچي  ها را طوري هدايت كنندكه به كسي توهين نشود. آنها قرار است فقط تيم خودشان را تشويق كنند. اسماعيلي وقت را غنيمت مي  داند تا از محمد دادكان، رئيس فدراسيون فوتبال كه مورد كم  لطفي بعضي از تماشاچيان قرار گرفته بود، عذرخواهي كند و بگويد كه آنها استقلالي واقعي نبودند.
اسماعيلي مي  گويد: راستش را بخواهيد به تماشاچي و ليدرها در فوتبال توجهي نمي  شود. تماشاچي در ايران ساعت  ها روي سكو منتظر شروع بازي مي  ماند و براي سرگرم كردن آن، هيچ برنامه  اي وجود ندارد. چه اشكالي دارد كه قبل از بازي، دكتر محمد اصفهاني يا يك خواننده پاپ ديگر براي تماشاچي  ها آواز بخواند؟ چه اشكالي دارد از حسن تارزان و محمد بوقي و آقايدالله هم تقدير شود؟ چه مي  شود اگر هواداران و ليدرها هم در حد خودشان اسپانسر داشته باشند؟ از هر كدام از كوچه  هاي جواديه، 60 جوان 15 تا 18 ساله به استاديوم مي  آيد، در حالي كه در طول هفته هيچ جايي براي تخليه انرژي و هيجان نداشته اند. حالا ما مي  خواهيم اين تخليه هيجان در جهت مثبت باشد .
رئيس انجمن هواداران تهران كركري خواندن ليدرها و هواداران را عادي مي  داند، اما توهين به بازيكن و مربي و ... را نه: در بازي ملوان اتفاق بدي افتاد؛ تماشاچي  هاي ميزبان شروع كردند به ناسزا گفتن به اميرخان و تيم استقلال. من از اين مي  ترسيدم كه مبادا هواداران استقلال مقابله به مثل كنند؛ به همين خاطر سريع با موبايل به ليدرها گفتم كه فقط شعار بدهيد: فدراسيون شاهد باش فدراسيون شاهد باش. حالا او انتظار دارد ساختمان قبلي استقلال را در اختيار انجمن هواداران و كانون پيشكسوتان قرار دهند تا بتواند اين انجمن  ها را سامان دهد.
سوگلي ستاره  ها از آسمون مي  باره هركي اينو خوب مي  دونه، استقلال قهرمانه.
منچستر
اما پرسپوليسي  ها هم برنامه  هاي خودشان را دارند. سعيد جهانگيري كه سرپرستي ليدرهاي هواداران پرسپوليس را به عهده دارد، مي  گويد: تصميم گرفته  ايم شعارها را يك  دست كنيم و همه هماهنگ باشند، طوري كه از بي  نظمي و بي  احترامي به مسئولان و بازيكنان حريف جلوگيري شود. به همين دليل هم در يك اطلاعيه، شعارها را نوشته و در 50 هزار نسخه تكثير مي  كنيم. بالاي اين اطلاعيه نوشته شده: همه با هم دست به دست هم براي سربلندي تيم محبوب خود .
خبر ديگر اينكه پرسپوليسي  ها امسال براي اولين بار شعار استقلال سوراخه را از شعارهايشان حذف مي  كنند.
سعيد هم معتقد است كه اگر در اداره ورزشگاه موقع بازي از ليدرها كمك گرفته بشود، جو ورزشگاه بهتر از اينكه هست، مي  شود. در حالي كه به نظر او هيچ  كس اهميت چنداني به ليدرها و هواداران نمي  دهد: وقتي بازي به خوبي و خوشي تمام شود، هيچ مسئولي از ليدرها تشكر نمي  كند، ولي كافي ست ترقه  اي توي زمين انداخته شود؛ آن وقت است كه همه دنبال ليدرها مي  گردند. مثل بازي صبا پرسپوليس كه يك تماشاچي ترقه انداخت و بعد از بازي، بلافاصله نيروي انتظامي مرا خواست .
پرسپوليسي  ها در نظر دارند تا بسته  هاي غذايي حاوي خرما، پنير و نان را براي هواداران شهرستاني تيم آماده كنند؛ هواداراني كه از شب قبل خود را به ورزشگاه مي  رسانند.
تماشاچيان دو تيم از ساعت  ها قبل به ورزشگاه مي  آيند و براي ديدن بازي لحظه  شماري مي  كنند. همين موضوع به اندازه كافي مي  تواند اعصاب هواداران را تحريك كند، اما فقط اينها نيست. سعيد جهانگيري مي  گويد: ورزشگاه امكانات رفاهي ندارد. اگر كسي بخواهد از جايگاه 32 (جايگاه پرسپوليسي  ها) به دستشويي برود، مشكل دارد. آب   آشاميدني مزه عجيبي دارد؛ بعضي  ها به شوخي مي  گويند كه آب درياچه مجموعه ورزشي ست. ساندويچ غير بهداشتي يكهزار و 500 تومان و سانديس 300 تومان فروخته مي  شود. به اينها يك سوت اشتباه داور را اضافه كنيد؛ متوجه مي  شويد كه چقدر جو براي تنش آماده است.
پرسپوليس اول بشي، آخر بشي، دوستت داريم / بين همه تيم  هاي دنيا، بين همه تيم  هاي دنيا، عشق است تيم پروين.

دستفروشان فقط به يك نكته مي انديشند
مغازه اي با صد هزار مشتري
مهديا گل  محمدي- دستفروش هاي تمامي نقاط تهران هر روز تعداد زيادي عابر را با چشم ها و عبارات تكراري بدرقه مي كنند، اما هيچ كدام از اين دستفروش ها طي چند ساعت، يكصد هزار عابر را نمي بينند. تنها جايي كه دستفروش ها اقبال روبه رويي با اين همه جمعيت را دارند استاديوم آزادي ست، آن هم هنگام بازي هاي ملي يا دربي معروف شهر تهران بين تيم هاي باشگاهي استقلال و پيروزي كه طرفداران را از شهرهاي مختلف براي چند ساعت به تهران مي كشاند. با اينكه استاديوم آزادي در هر طبقه صاحب 36 بوفه است، بازهم اجناسي وجود دارند كه فقط به دست دستفروش ها توزيع مي شود. فروشنده ها از اين واقعيت باخبرند كه بسياري از طرفداران شهرستاني كه برخي اجناس در شهرشان يا روستايشان كمياب و ناياب است، چه اشتياقي براي خريد يا سوغاتي بردن دارند، بنابراين انواع پوشاك ورزشي، بوق و شيپور، پرچم هايي غالبا در رنگ هاي آبي و قرمز، عينك هاي آفتابي و انواع و اقسام خوراكي ها را به اصطلاح بساط مي كنند و به بازارگرمي براي آنها مي پردازند. خوراكي ها شامل تخمه، آجيل، بستني و ساندويچ جلوه اي گول زننده و باطني نامعلوم دارند. با اينكه خيلي از فروشنده ها سعي در توزيع بهداشتي آنها دارند، گرد و خاك و نبود پوشش مناسب براي آنها منجر به آلودگي خوراكي ها شده است. با اينكه ساماندهي وضعيت شهري وظيفه نيروي انتظامي و شهرداري هاست عقل سالم ايجاب مي كند كه قسمت عمده نظم شهري در گرو ساماندهي وضعيت اشتغال جوان هاست. فردي كه هيچ منبع درآمدي براي تامين خانواده و خرج اجاره و دارو و درمان ندارد، چاره اي جز روآوردن به مشاغل مذكور پيش روي خود نمي بيند.
اسم اين يكي محسن است؛ 25 ساله و قد كوتاه، توي دستش دو تا پرچم قرمز و آبي گرفته و داد مي زند پونصد تومن پونصد تومن . وقتي مي فهمد براي تهيه گزارش به استاديوم آمدم، چشم ها و گوشش هايش تيز مي شود و هفت، هشت تا كلاه كاغذي روي سرش را بالا مي دهد و مي گويد: بابا اين همه راجع به فوتبال نوشتين آخرش چي شد. يك روز آبي برنده مي شه، قرمزها ناراحتن، يك روز هم قرمزها برنده مي شن، آبي ها ناراحتن. اين وسط هم بيچاره هايي مثل ما هميشه ناراحت و بيچاره ن، چون دو طرفي كه برنده بشه و بعدش هم جمعيت نارنجك پشت نارنجك بريزه وسط زمين، مامورها سر ما خراب مي شن و كل جنس ها براي بازرسي مي ريزه به هم. حالا يكي نيست بپرسه اگر نارنجك وارد استاديوم مي شه به ما چه ارتباطي داره؟
شايد حق با محسن است كه تعلق خاطري به هيچكدام از تيم هاي باشگاهي و رنگارنگ ندارد. هميشه تاريخ پر از جرياناتي  بوده كه افراد بدون درگيري شخصي با آنها به سبب امرارمعاش يا سلطه نظام هاي اقتصادي نادرست مجبور بوده اند خود را در جريان بازي قراردهند و مثل يك سندان اگرچه خود بدل به چيزي نمي شوند، اما بايد نقش يك ضربه گير را داشته باشند. محسن حرف هاي ديگري هم دارد. با لحني كه نشان از نارضايتي دارد، مي گويد: در اين شغل فقط زرنگي و تشخيص اجناس پرطرفدار مهم نيست، بساط دم استاديوم بعضي وقت ها نياز به آگاه بودن از راز بقا دارد. اگرچه از بچگي مادرم هر روز با زبان خوش و گوشمالي، بكن نكن هاي زيادي را گوشزد مي كرد و من هم خيلي از آنها را در نظر مي گيرم. قانون اينجا كلا يك جورايي فرق مي كند. دستفروش ها مثل مغازه دارها راحت و آسوده نيستند. براي بعضي جاها بخصوص نزديك استاديوم بايد بجنگي. اگر حس كنند كه اهل دعوا و دندون تيز كردن نيستي، خيلي زود كلاهت پس معركه است. سر ميدان تجريش و خيابان وليعصر(عج) هيچ جايي بدون سرقفلي پيدا نمي شود، يعني اگر بدون هماهنگي با بعضي ها بساط كنيم، سر و كارمان با افرادي ست كه اگر قبلا با سرقفلي دارها هماهنگي كنيم كاري با ما ندارند. اصلا اين سرقفلي ها چه جوري تعيين و به چه كسي و چه حسابي داده مي شود، من هم خبر ندارم. اما جاهايي مثل استاديوم سرقفلي اش زودتر رسيدن و رجز خواندن و يك وقتي هم زور بازوست كه معمولا از آنجا كه هر كسي پنج، شش نفر را مي شناسد، دعواي دسته جمعي هم مي شود، اما تمام اين قيل وقال ها مال قبل از شروع بازي ست، يعني زماني كه فقط شهرستاني ها پشت درهاي بسته شرق و غرب استاديوم ايستاده يا خوابيده اند .
ساعت ها از صحبت هاي محسن گذشته و با اينكه 11 - 10 هزار توماني سود كرده، بدون اينكه اشتياقي براي ديدن بازي داشته باشد به جمع و جور كردن جنس ها مشغول است تا هنگام برگشت تماشاچي ها در غياب دستفروش هاي ديگر بيشتر جنس هايش را بفروشد. مسعود عليزاده - مدير روابط عمومي استاديوم آزادي - در خصوص علل تجمع دستفروش ها معتقد است كه ساماندهي دستفروش هاي اطراف استاديوم بدون هماهنگي و توليد وسايل پرطرفدار مانند پرچم و شيپور و ديگر وسايل امكانپذير نيست، چرا كه برخلاف حضور 72 بوفه در داخل استاديوم، از آنجا كه يگان ويژه جلو فروش برخي كالاها همانند پرچم را مي گيرد، دستفروش هاي بيرون استاديوم، اقبال تماشاچيان پرهيجان را به دست آورده اند. توجيه يگان ويژه نيز در جلوگيري از فروش پرچم به خاطر چوب پرچم ها و سر و صداي شيپورهاست كه در برخي موارد خطرات و مزاحمت هايي را در پي دارد.
چنانچه توليد كنندگان با توجه به محدوديت هاي اعمال شده توسط يگان ويژه اقدام به توليد كالاهايي بدون خطر و مطابق با نظر يگان ويژه كنند، بوفه هاي داخل استاديوم نيز قادر به فروش چنين اجناسي شده و از بار تجمع دستفروش ها و فروش تنقلات و خوراكي هاي مضر و زباله ساز جلوگيري مي شود.

كمبود امكانات رفاهي در ورزشگاه پير شهر
سال  هاي دور آزادي
امير موسي كاظمي- خداحافظ بيضي بزرگ توخالي. مي  دانم نمي  شنوي؛ گوش  هايت سال  هاست كه سنگين شده. اينكه خوب است؛ هركس ديگري جاي تو بود، كر مي  شد با آن بمب و نارنجك  هاي دست  ساز. دندان  هايت چطورند؟ رديف پايين را مي  گويم كه تازه گذاشته  اي، خيلي  هاش شكسته، نه؟ عيب ندارد؛ هر وقت رديف بالا را گذاشتي، اينها را هم درست مي  كني، مثل چشم  هايت؛ همان  ها كه از آن بالا همه چيز را ديدند، خاموش بودن چراغ  ها را و برنداشتن نرده  ها را و زير دست و پا مردن زنده  ها را. همان روز كه يك هلي  كوپتر، فرشته نجات شد و يك هلي  كوپتر فرشته مرگ. يادت كه هست؟ از همان روز عيد بود كه خيلي  ها قيدت را زدند، من هم، پس خداحافظ بيضي بزرگ توخالي. خداحافظ آزادي.
سال  هاي دور
دست خودم نيست. هر بار اسم دربي به ميان مي  آيد، قل مي  خورم به سال  هاي دور. همان روزهاي سرد پاييزي كه پنج صبح شال و كلاه مي  كرديم به سمت استاديوم. همان موقع كه فكر مي  كرديم اولين نفريم، اما هميشه ته صف بوديم؛ صفي كه به عشق جايگاه دوآتشه  هاي قرمز و آبي هر لحظه طويل  تر مي  شد و عريض  تر. آن روزها خبري از صندلي نبود، براي همين درها كه باز مي  شد، پتويي را ولو مي  كرديم روي سكوهاي سيماني و اندازه دو سه برابر تعدادمان جا مي  گرفتيم. خوراكمان روبه  روي جايگاه بود و آفتاب داغش، البته آن وقت سال آفتاب رمقي نداشت كه آزارمان بدهد، اما آنقدر هم بي  بخار نبود كه بعد از 8-7 ساعت سياهمان نكند. ساعت 11-10 كه مي  شد ديگر طبقه اول جايي براي نشستن نداشت و كم  كم طبقه دوم رنگ مي  گرفت. از همان ساعت  ها بود كه فريادها يكي مي  شد و اولين لرزه  ها تن پير ورزشگاه را تكان مي  داد. پرچم  هاي قرمز و آبي كه در طول مسير ورودي گله به گله روي زمين پهن بودند، حالا به پرواز درمي  آمدند و بالا و پايين مي  رفتند. هرچه به ظهر نزديك مي  شديم، تخمه آفتابگردان و تخمه  ژاپني جاي خود را به ساندويچ  هاي نحيف كالباس مي  داد و نوشابه  هاي زرد و سياه جاي چاي داغ را مي  گرفت.
يكي دو ساعتي كه از ظهر مي  گذشت، ديگر طبقه دوم هم جاي سوزن انداختن نبود. درهاي بالا بسته مي  شد و يكصد و اندي هزار نفر درون ديگ جوشان آزادي قل  قل مي  كردند. گاه  گاهي فرياد ولش كن، ولش كن همه نگاه  ها را به يك نقطه جلب مي  كرد و خيلي زود هم ول مي  شد. فرياد روبه  رو آماده باش گاهي پرسپوليسي  ها را حاكم ورزشگاه مي  كرد و زماني براي استقلالي  ها حكم تير خلاص را داشت. همه اين شل  كن و سفت  كن  ها تا زماني بود كه تيم  ها وارد استاديوم نشده بودند، به محض اينكه سروكله بازيكنان، مربيان يا دارودسته يكي از دو تيم درون راهروهاي رختكن پيدا مي  شد، ورزشگاه مي  رفت روي هوا. بدتر از آن، زماني بود كه تيم  ها نفرات اصلي خود را براي گرم كردن به درون زمين مي  فرستادند. ديگر تا لحظه ورود رسمي تيم  ها به زمين و قرائت قرآن، ورزشگاه رنگ آرامش به خود نمي  ديد. كمي بعد نوبت به گوينده معروف استاديوم مي  رسيد كه هم  نوا با فرياد موافق و مخالف تماشاگران، اسامي بازيكنان دو تيم را اعلام مي  كرد. از اينجا به بعد همه چيز تحت  الشعاع جريان بازي بود. هر موقعيت خطرناك مثل سوزني، تماشاگران خسته از ساعت  ها انتظار را به هوا بلند مي  كرد و برعكس نفس هواداران حريف را بيشتر مي  گرفت. اگر در اين ميان گلي به ثمر مي  رسيد، نيمي از ورزشگاه منفجر مي  شد و نيمي ديگر در سكوتي تلخ فرو مي  رفت. هر سوت داور هم همين عكس  العمل را درپي داشت، منتها با ادبياتي متفاوت  تر. نيمه اول كه به پايان مي  رسيد، جمعيت به سمت سرويس  هاي نه چندان بهداشتي و محدود ورزشگاه هجوم مي  آوردند. اين در حالي بود كه هيچ اميدي به بازگشت نداشتند و معمولا مجبور مي  شدند نيمه دوم را سرپا و از روي پله  هاي پر از آدم تماشا كنند. در اين ميان دستفروشان وضعيت متفاوتي داشتند. براي آنها و اجناس دوست  داشتني  شان هميشه جا بود. سيگار، چاي، آدامس، تخمه، ساندويچ، كيم و بستني، همه چيزهايي بود كه در آن ظرف زماني و مكاني گير مي  آمد.
نيمه دوم هم قصه همان قصه بود.
سال  هاي نزديك
از آخرين باري كه به ورزشگاه آزادي رفتم، ماه  ها مي  گذرد؛ همان روز خوبي كه به پاياني بد منتهي شد؛ پنجم فروردين  ماه 84. از آن سال  هاي دور تا اين سال نزديك، تنها تفاوتي كه ورزشگاه پيرشهر به خود ديده است، يكي مجهز شدن طبقه اول به صندلي  هاي پلاستيكي و رنگ و لعاب سكوهاست و ديگري راه  اندازي اسكوربورد ورزشگاه. طبقه دوم همچنان به سكوهاي سيماني خود پايبند است و سرويس  هاي بهداشتي هنوز همان است كه بود. حكومت دستفروش  ها و عدم نظارت كيفي بر محصولات عرضه شده از سوي آنها، معضلي ست كه به نظر مي  رسد هيچ عزمي براي به سامان رسيدن آن وجود ندارد و بدتر از همه اينها رفتار نامناسب پرسنل نيروي انتظامي با تماشاگران است كه همچنان بر سر جاي خود باقي ست. دربي 59 در راه است و ورزشگاه پيرشهر باز ميزبان انبوه تماشاگران متعصب خواهد بود؛ تماشاگراني كه در قرن بيست و يكم هنوز بايد ساعت  ها قبل از بازي به استاديوم بروند و با كمترين امكانات رفاهي روز خود را سر كنند. شايد تا دربي 60 اتفاق ويژه  اي سرنوشت تماشاگران در ورزشگاه آزادي را پس از سال  ها سامان دهد؛ تنها شايد.

يادداشت
پردردسرترين خريد تماشاگران
سايه يكتا
تماشاي يك بازي فوتبال بين دو رقيب قديمي، نه تنها براي علاقه مندان به فوتبال، بلكه براي آنهايي كه گرايش چنداني به اين قبيل مسابقات ندارند، هم بسيار جذاب و پرهيجان است.
آنهايي كه تصميم مي گيرند هيجان هاي اين بازي را از جعبه جادويي دنبال كنند، دور از گرما يا سرماي بيرون، در خانه مي نشينند و همراه با تخمه شكستن و چاي نوشيدن بازي را دنبال مي كنند.
اما در اين ميان بسياري هستند كه لطف بازي را فقط در تماشاي مسابقه از نزديك يعني در داخل استاديوم مي دانند. آنها سرما و گرماي هوا را به جان مي خرند و راه طولاني را تحمل مي كنند كه البته طي اين راه براي آنها نه تنها رنجي ندارد، بلكه نيمي از لطف مسابقه است؛ ميني بوس هايي كه با پرچم هاي آبي و قرمز راهي ورزشگاه مي شوند، هواداراني كه تا نيم تنه از پنجره ها بيرون آمده اند و پرچم را مي چرخانند و شعار مي دهند.
ورزشگاه از دور پيداست. حالا مرحله تهيه بليت فرا مي رسد، اما تهيه بليت چگونه است؟
بليت هاي استاديوم آزادي در 3 قيمت عرضه مي شوند. جايگاه 2 هزار توماني، طبقه پاييني هزار توماني و طبقه دوم 500 توماني است.
جايگاه در ضلع غربي ورزشگاه و در پايين ترين قسمت واقع شده است. كساني كه از اين قسمت به تماشاي بازي مي نشينند، بهتر از بقيه مي توانند به زمين بازي اشراف داشته باشند. علاوه بر اينكه مي توانند روي صندلي بنشينند، گرما يا سرماي سكوهاي خالي را حس نمي كنند.
طبقه اول، براي تماشاي بازي بهتر از طبقه دوم است، زيرا به زمين نزديكتر است و علاوه بر آن صندلي  هم دارد، اما طبقه دوم خالي از صندلي ست، يعني تماشاگران بايد روي سكوها نشسته و بازي را دنبال كنند.
اما براي تماشاي يك بازي پرطرفدار همچون مسابقه بين دو تيم پرطرفدار تهراني استقلال و پرسپوليس، هواداران از چه ساعتي بايد براي تهيه بليت به ورزشگاه مراجعه كنند؟
اين بخش، قصه طول و درازي دارد، حتما شما هم به كرات از برنامه هاي ورزشي تلويزيون ديده ايد كه هواداران گاه از شب قبل پشت درهاي ورزشگاه مي خوابند تا جزو اولين نفراتي باشند كه بليت  تهيه مي كنند.
آنهايي كه بليت جايگاه را مي خواهند بيش از بقيه بايد بجنبند، چون بليت اين بخش محدود است؛ حدود 500 بليت كه بيش از نيمي از آن به اطرافيان و نزديكان فوتباليست ها و مسئولان دو تيم و دست اندركاران ورزش كشور اختصاص يافته است.
و حالا حدود 100 هزار نفر مانده اند و كمتر از 500 بليت جايگاه. هر چند كه همه آنها خواستار بليت جايگاه نيستند، اما مطمئنا تعداد بليت ها به اندازه متقاضيان نيست.
حالا اين را همه مي دانند كه زماني كه عرضه به اندازه تقاضا نباشد، بازار سياه و افزايش قيمت ها را به دنبال خود مي آورد.
سيستم غلط فروش بليت در كشور ما يعني عدم پيش فروشي اصولي و قانوني، باعث مي شود در روز مسابقه هر كس زودتر رسيد برنده باشد.
بليت هاي معدود جايگاه به دست آنهايي مي رسد كه شب در كنار ورزشگاه خوابيده اند، آنها حالا هم مي توانند خودشان از بليت ها استفاده كنند و هم اينكه در بازار سياه آن را به چند برابر قيمت بفروشند. بليت هايي 2 هزار توماني گاه تا 10 هزار تومان هم به فروش مي رسد. آن شخصي كه خواهان تماشاي بازي در جايگاه است، ديگر 2 هزار تومان يا 10 هزار تومان برايش فرقي نمي كند.
آنهايي هم كه عاشق كسب و كار در بازار سياه هستند، استاديوم ها را از قلم نمي اندازند.

اين نبرد سنتي
سيد حسام فروزان
فوتبال و سينما دو پديده شگفت قرن بيستم هستند؛ پديده هايي كه اگر چنين فراگير نمي شدند، قرن بيستم مشخصه هاي ديگري مي يافت. در دنيايي هستيم كه پديده ها چند وجهي شده اند و ديگر نمي شود براحتي در مورد چيزي حكم قطعي صادر كرد. پديده ها با تارهاي پيدا و ناپيدا درهم تنيده شده اند و چنان مي نمايند كه تفكيك ناپذيرند.
فوتبال فقط بازي دو تيم 11 نفره نيست. بازي هاي ديگري هم در كار است. اقتصاد و فرهنگ و اجتماع و سياست هم نقش دارند. نظام سرمايه داري همچون ديگر عرصه ها قواعد و اصول را تعيين كرده است. بازيكنان همچون بردگان عهد باستان خريد و فروش مي شوند و كاركردشان تا زماني كه ساق هاي طلايي داشته باشند ادامه دارد. سياستمداران همچون شاهان دوران باستان بر جايگاه ويژه مي نشينند و نتيجه سياست ورزي پشت پرده خود را تماشا مي كنند. جنگ گلادياتورهاي روم باستان، در صورت مدرن خود به جنگ بازيكنان در  اين مستطيل سبز تبديل شده است. تماشاگران هم كه هميشه هستند، مي نشينند و تماشا مي كنند و هيجان زده مي شوند. عجيب نيست كه سينما هم چيزي براي تماشا كردن دارد. اغراق نكرده ايم اگر تمدن امروز را تمدن تماشا بناميم. ما به انواع نمايشگرها خيره مي شويم و دركمان به واسطه آنهاست؛ از تلويزيون و صفحه مانيتور گرفته تا بيل بوردهاي تبليغاتي. انسان امروز بيش از هر زماني تماشا مي كند. ظاهرا حضور در ورزشگاه و ديدن مسابقه زنده بر تماشاي آن از تلويزيون برتري دارد، اما فوتبال بازي كردن يك چيز است و تماشاي آن چيزي ديگر.
فوتبال براي خودش فرهنگ و تاريخ و واژگاني دارد. بازي سنتي دو تيم از يك منطقه را دربي مي گويند. دربي شهري ست در انگلستان كه دو تيم اصلي آن هرسال با هم بازي مي كرده اند. اين بازي اكنون ادامه ندارد، اما  اين واژه براي  اين نوع بازي ها به كار مي رود. دربي يك هماوردي تمام و كمال است. دو تيم همشهري تنها نماينده طرفداران بي شمارشان نيستند. آنها گاه نماينده گروه سياسي يا ركني از اركان قدرت هستند. در اسپانيا بازي بارسلونا و اسپانول يك دربي سياسي ست. بارسلونا جمعيت اسپانيايي هاي معتقد به مليت كاتالاني را نمايندگي مي كند و اسپانول طرفداران اسپانياي متحد را. گاهي هم  اين هماوردي جنبه مذهبي پيدا مي كند. در اسكاتلند دربي ميان گلاسكو رنجرز و سلتيك كاملا جنبه مذهبي دارد. سلتيك نماينده كاتوليك هاست و رنجرز نماينده پروتستان ها.
بازي برزيل و آرژانتين يك دربي بين المللي است.  اين دو ملت از قديم با هم رقابت داشته اند و فوتبال عرصه ايست، براي نمايش اين رقابت تاريخي. هرسال چند نفر در جنجال هاي  اين بازي كشته مي شوند. بازي انگلستان و آلمان هم جنبه جهاني دارد. هربار كه  اين دو تيم در برابر هم قرار مي گيرند، رويارويي تاريخي وينستون چرچيل و آدولف هيتلر در جنگ جهاني دوم به ذهن مي آيند.
در ايران اما دربي سنتي تهراني ها خالي از جنبه هاي سياسي يا مذهبي ست.  اين دو تيم نماينده دو گرايش سياسي نيستند. ليگ فوتبال  ايران حرفه اي نيست و حتي بزرگترين باشگاه ها فرسنگ ها از تعريف باشگاه حرفه اي دورند. استقلال مالي وجود ندارد و اسپانسر باشگاه ها برحسب موقعيت تغيير مي كند و نمي شود يك گروه را طرفدار دائمي  يك تيم دانست.
هميشه در دربي پايتخت طرفداراني از جنوبي ترين بخش هاي تهران؛ كساني كه از اسلامشهر و شهرري و جاده خاوران خودشان را به ورزشگاه آزادي مي رسانند تا بازي را ببينند. هر دو تيم طرفداران آتشيني دارند كه بارها جنجال به پا كرده اند. بيشترين نيروي امنيتي براي كنترل  اين بازي به كار برده مي شود. احتمال برخورد و درگيري تماشاگران هميشه هست، اما  اين جنجال بر سر چيست؟ كسي به پاسخ نمي انديشد؛ تنها بازي ست كه بايد ادامه پيدا كند.

شهر آرا
آرمانشهر
ايرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
در شهر
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  در شهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |