كمك هايي كه به بيراهه رفت
تور خود سازي به نفع افغان ها
|
|
عكس :گلناز بهشتي
محمد باريكاني
كاروان كه راه افتاد، آدم ها مهربان تر شدند، ديگر برايشان اهميتي نداشت كه آن دو وانت مملو از كمك هاي انسان دوستانه شان به دست چه كساني مي رسد.
تنها خانواده هاي پرجمعيت با آن لباس هاي رنگ و رو رفته كثيف و آلونك هاي كوچك چندمتري كه درست مانند كوپه هاي قطار كنار يكديگر رديف شده بودند، برايشان تاثربرانگيز بود.
پيرمرد 86ساله اي كه چون بچه دار نمي شد، سال ها پيش، برادرزاده اش را از خانه كنار دستي نزد خود آورده بود تا بزرگ كند، حالا راهنماي كارواني شده بود كه با هشت خودرو ساخت كارخانه هاي داخل مي خواستند به يك تور خودسازي بروند.
بيشتر اعضاي تور بانواني بودند كه از داخل يك كلاس خودشناسي در شمال شرق تهران مي خواستند با جمع آوري كمك هاي مردمي به مردمان محروم كمك كنند. به همين خاطر آنها يك روز تعطيل را انتخاب كردند تا از بزرگراهي در شرقي ترين نقطه پايتخت راهي حاشيه هاي جنوبي شهر شوند.
مقصد، آلونك هاي حاشيه اي جنوب شرق تهران، جايي كنار كوره هاي آجرپزي بود.
آنها ولي نمي دانستند با شروع پاييز و فصل سرما ديگر ساكنان اصلي آلونك هاي حاشيه كوره پزخانه ها به روستاهايشان بازگشته اند تا با اندوخته اي كه از كار در كوره ها به دست آورده اند زمستان را در زادگاهشان پشت سر گذارند. پيرمرد هم با وجودي كه مي دانست ساكنان اصلي و البته نيازمند به دريافت كمك هاي انسان دوستانه از تهران خارج شده اند به همراهان كاروان چيزي نگفت.
اگر بخواهيد با كاروان همراه شويد بايد پس از چند ساعت رانندگي از خط اول بزرگراه، نزديك به جايي كه بايد بسته هاي برنج، حبوبات، لباس، گوشت، مرغ و قوطي هاي روغن به دست آنها كه پيرمرد مي گويد خيلي بيچاره اند برسد توقف كنيد تا او از خودرو باري كه جلوتر از همه ايستاده است پياده شود و برنامه را براي بانوان نوعدوست و آقايان بازگو كند.
مي خواستم شما را به جاي قبلي ببرم، ولي پشيمان شدم، حالا شما را به جايي مي برم كه مردمان بدبختي در آنجا زندگي مي كنند تا زندگي شان را ببينيد و بدانيد كه چطور در محروميت زندگي مي كنند .
پيرمرد با آن صورت استخواني و كشيده اش در حالي كه به آرامي دستش را به موهاي كاملا سپيدش مي كشد رو به مرد جواني كه كنار او ايستاده است مي كند و مي گويد: اينجايي كه مي رويم زيارتتان كامل كامل مي شود . و مرد لبخند محبت آميزي به او مي زند، سرش را پايين مي اندازد و به پيرمرد مي گويد: هرطور كه شما صلاح بدانيد حاج آقا .
كاروان بار ديگر به راه مي افتد، حالا آنها در جاده خاوران تهران و در بزرگراهي هستند كه به گرمسار منتهي مي شود؛ با همان سرعت كم و حركت در خط اول بزرگراه!
گورستان ارامنه را كه پشت سرگذاشتند جاده فرعي سمت راست را به سمت برج هاي استوانه اي بلند ادامه دادند تا خانواده هاي آلونك نشين را خوشحال كنند. آلونك هاي كوره هاي آجرپزي شمس آباد جداي از آن چهار- پنج كارگر ثابتي كه براي انبار كردن خشت ها و كار ثابت در كوره مانده اند با شروع فصل سرما ديگر سرپناه رايگان افغان ها و آوارگان كرد عراق است.
پيرمرد فرمان توقف در كنار خانه هاي حاشيه كوره ها را مي دهد. كودكان افغان به استقبالش مي آيند و حاج آقا با نگاهي تند و فريادي تندتر فرمان مي راند. برين بگين مادراتون بيان بينم يالا !
زن هاي افغان از آلونك ها خارج مي شوند و براي دريافت كمك هاي انسان دوستانه شتاب مي كنند. برخي ها چادرهايشان را بين راه به سر مي كنند و مي دوند تا از كمك ها جا نمانند. ولي پيرمرد پشيمان مي شود و به كاروان فرمان حركت مي دهد. زنان افغان حالا دست خالي باز مي گردند. مسير ادامه مي يابد تا انتهاي جاده، آنجا خانواده هاي بيشتري در انتظار دريافت كمك هاي بشردوستانه نشسته اند.
۲۴ خانوار با ميانگين 5فرزند. پيرمرد نخستين باري ست كه با كمك هاي زياد به منطقه رفته است، چون ساكنان مي گويند: در ماه يكي- دوبار براي توزيع يك وعده گوشت قرباني به كوره ها مي آيد و مي رود .
كاروان ولي چيزي از اين موضوع نمي داند.
پيرمرد به آنها مي گويد: مرا كه مي بينيد هر روز سر كوره ها مي آيم و به آنها كمك مي كنم . و كاروانيان به او مي گويند: پيرمرد خداخيرتان دهد . پيرمرد سرش را پايين مي اندازد و با حالتي از غرور در جايي دورتر از اتومبيل باري، درست در مقابل در ورودي به آلونك هاي سيماني مي ايستد. ماژيك آبي را از جيب لباسش بيرون مي آورد و پشت دست هاي خانواده هاي بي بضاعت علامت مي زند. اين علامت باعث مي شود تا تقسيم كنندگان بدانند كه بايد به چه كسي كمك كنند.
جانعلي جعفري مرد 40ساله افغان ، 26سال است كه در ايران زندگي مي كند. او 8سال است كه به حاشيه كلانشهر آمده و در آلونك هاي سيماني به همراه خانواده اش زندگي مي كند. كمك ها را كه مي گيرد، مي گويد: حاجي ماهي يكي- دو بار به ما سر مي زند و فقط براي مصرف، يكي- دو وعده به ما گوشت مي رساند، ولي اين كمك ها براي اولين بار است كه به خانواده ها داده مي شود .
اشتباه نكنيد. جانعلي در كوره ها مشغول به كار نيست. روزها به كارهاي ساختماني مشغول مي شود و تنها براي استراحت در حاشيه كوره به سر مي برد؛ خانه هايي كه در بهار و تابستان به كارگران فصلي كوره هاي آجرپزي تعلق دارد. البته درآمد او به حدي هست كه بتواند خوراك خانه را تامين كند، ولي با اين وجود حاج آقا اصرار دارد كه كمك هاي انسان دوستانه مردمي به افرادي مثل او تعلق گيرد. مي گويد: براي ثبت نام دو فرزندم در مدرسه 120هزارتومان پرداخت كرده ام و البته اين مبلغ بابت سه ماه تحصيل آنهاست و پس از آن دوباره همين مبلغ را پرداخت مي كنم .
ممكن است با مشاهده وضعيت ظاهري آنها با آن لباس هاي ساده بي رنگ و رو به اشتباه بيفتيد كه آنها فقير و بي بضاعتند، ولي صديقه رضايي زن افغان كه 6فرزند دارد و 5 سال است كه در آلونك هاي سيماني زندگي مي كند 20هزار تومان بابت تحصيل فرزندان و 30هزارتومان بابت حق سرويس مدرسه هر يك از فرزندانش پرداخت مي كند.
به داخل اتاق ها كه سرك بكشيد تلويزيون هاي رنگي 14اينچ با مارك هاي معتبر و دستگاه هاي پخش را كه با آن ست شده است مشاهده مي كنيد. با اين وجود پيرمرد اصرار دارد كه آنها به نان شب محتاج هستند.
درحالي كه اندام برخي مردان افغان ساكن در حاشيه قوي ست و برخي زنانشان اندام هاي چاقي دارند. خوراكشان به گونه اي ست كه مي گويند بسته هايي را كه به ما مي دهند شايد نزديك به دو وعده مصرف شود . در ميان افغان هاي ساكن در اين منطقه ، تنها كارگران ايراني هستند كه در كوره ها مشغول به كار مي شوند و ديوار به ديوار افغان ها زندگي مي كنند.
زن 30 ساله سردشتي كه با سه دختر و همسرش به عنوان كارگر خشت زن در كوره پزخانه مشغول به كار است، يكي از همان هايي ست كه براي ثبت نام فرزندانش در مقطع اول و چهارم ابتدايي 21 هزار تومان پرداخته است. او در خصوص اين كمك ها مي گويد: در مدت دو سالي كه در كوره مشغول به كار بوده ام، حاج آقا چندين مرتبه براي دادن بسته هاي كوچك گوشت به اينجا آمده است، ولي حتي بيشتر وقت ها اين كمك ها به ما داده نمي شود و تنها افغان ها هستند كه مي توانند كمك ها را دريافت كنند .
دختر جوان كرد، ولي يكي از اعضاي خانواده 7 نفره اي ست كه سه سال است به همراه خانواده به حاشيه كوره ها آمده اند. پيرمرد شرط كمك به آنها را حضور مادر خانواده مي داند ولي از بدشانسي آنها مادرشان مشغول به كار است. التماس هاي دختر جوان به پيرمرد نتيجه نمي دهد و او عاجزانه از من مي خواهد كه در خصوص گرفتن كمك هاي انسان دوستانه با پيرمرد صحبت كنم. با اين وجود پيرمرد ماژيك آبي را تنها پشت دست آنهايي مي كشد كه افغان هستند و اينطور است كه دختر جوان ايراني با نااميدي به آلونك سيماني باز مي گردد.
مدير يك موسسه فرهنگي كه صاحب كلاس هاي مشاوره گروهي براي خودشناسي ست، توانسته شاگردانش را ترغيب به كمك هاي انسان دوستانه كند، ولي مي گويد: اين كمك ها از طريق
حاج آقا صورت مي گيرد چون فقط او را مي شناسم و فكر مي كنم كه او كمك ها را به دست صاحبان اصلي اش مي رساند . مي پرسم كه آيا چيزي در مورد درآمد آنهايي كه كمك هايشان را دريافت مي كنند، مي داند و اينكه كمك هاي انسان دوستانه شان به دست خانواده هاي نيازمند ايراني نرسيده است؟ كمي مكث مي كند و با وجودي كه از سئوالات مطرح شده چندان خوشش نمي آيد، مي گويد: ببينيد! كردها و غربتي ها در يك فصل از سال اينجا هستند و در فصل هاي سرد از اين مكان ها مي روند، ولي در اين فصل افغان ها ساكن اين مناطق مي شوند و ما بر اساس نيت كمك رساني به آنها كمك مي كنيم. با حاج آقا هم كه آشنا شديم از اين به بعد از طريق او به مردم كمك مي كنيم .
امير- كارشناس كامپيوتر - كه تازه ازدواج كرده است به همراه همسرش ماهانه مبلغي نزديك به 80 هزار تومان را بابت انجام كارهاي خيريه و كمك به نيازمندان هزينه مي كند. او هم در اين تور خودسازي همراه كاروان است كه مي گويد: بيشترين تاثير اين اقدامات برخودمان است؛ از اين منظر كه بياييم و زندگي هاي سطح پايين را ببينيم و اينكه مردم چگونه زندگي مي كنند . وقتي از او مي پرسم فكر نمي كني كه بايد كمك هايت به دست صاحبان اصلي آن برسد، مي گويد: اينكه بگوييم بايد حتما و جايي بگرديم تا افرادي كه از همه مستحق تر هستند را پيدا كنيم خيلي بلندپروازانه است. ما تنها حركتي را انجام مي دهيم كه در درجه نخست تاثيرش برخودمان است و در درجه بعد كمك كوچكي به مردم نيازمند شود .
- فكر مي كني به يك تور خودسازي آمده اي يا كمك رساني به افراد نيازمند اهميت بيشتري دارد؟
بله، مي شه گفت بيشتر به يك تور خود سازي آمده ايم. اصلا فردي كه به ديگران كمك مي كند، جنبه اصلي اش اين است كه خودش راضي شود و در درجه بعد به ديگران كمكي شود. وسوسه ما هم بيشتر يك وسوسه خودسازي ست. خب ما هم كمك مي خواهيم و با ديدن زندگي هاي اينگونه، تاثير اين اقدامات براي خودمان بيشتر است .
حالا پاي نارضايتي از وضعيت اقتصادي جامعه هم به ميان مي آيد: اگرچه خودم اصلا به كمك رساني از اين دست معتقد نيستم، ولي فكر مي كنم در سطح كلان تصميم گيرندگان اقتصاد كشور در صورت تغييري كوچك در تصميم گيري هايشان باعث مي شوند كه پيامد تصميم گيري ها وضعيت اقتصادي ميليون ها شهروند را تحت تاثير قرار دهد .
فهيمه زن ديپلمه اي ست كه خود را متخصص زيبايي پوست و مو معرفي مي كند. وارد بحث مي شود و مي خواهد كه به او پاسخ دهم. واقعا چه كاري مي شود كرد؟ مي گويد : فقرا فقيرتر مي شوند و سرمايه دارها، سرمايه دارتر. بنابراين تنها راه، كمك ملت به ملت است و در اين بخش دولت هيچ سهمي ندارد .
او اگرچه از دولت مي خواهد كه برنامه هاي اقتصادي قوي براي خانواده هاي كم درآمد تدوين كند، ولي با اين وجود بر اين موضوع تاكيد مي كند كه واقعا فكر مي كنيد مردم چقدر مي توانند از نظر اقتصادي به يكديگر كمك كنند؟ اين اجناس كه ما در اختيار آنها قرار مي دهيم، اگر بخواهند حداقل مصرف را داشته باشند، مي توانند يك هفته استفاده كنند. در حالي كه دولت بايد به اين مسائل هم توجه كند .
حالا برخي از افراد كاروان متوجه شده اند كه مي توانند كمك هايشان را هدفمند تر كنند تا به دست افرادي كه واقعا بي بضاعت هستند، برسد.
يك عكس دسته جمعي در كنار كوره هاي آجرپزي با لبخندي كه حاضران در عكس مي زنند، كافي ست تا آنها با روح سبك تري به خانه هايشان باز گردند.
كاروان كه باز مي گردد، پيرمرد به بهانه وجود يك پايگاه نيازمند در محله اش كه همان خانه كوچك دو طبقه با يك طبقه اضافه روي آن است، اعضا را به منزلش دعوت مي كند. اتومبيل ها وارد خياباني در شرق تهران مي شوند و مرد زنگ خانه اش را مي زند. جواني كه در را باز مي كند، داماد خانواده و شوهر همان دختري ست كه از خانه كنار دستي به منزل عمويش آورده شد. در خانه كه گشوده شد انباري از چاي، گوشت، برنج، روغن، خرما و ... در آن تلنبار شده بود. حالا مرد به هر يك از آنهايي كه در تور همراهش بوده اند، جعبه اي خرما هديه مي دهد و مدام زنگ خانه اش را كه نام دو نفر از بزرگان شيعيان را تكرار مي كند تغيير مي دهد. همه از او خداحافظي مي كنند و پيرمرد با آن كفش هاي لنگه به لنگه اي كه از صبح با كاروان همراه شده بود با فريادي از غرور به جمعيت اشاره مي كند و به دامادش مي گويد: پسرجان عمويت را بشناس، بشناس، عمويت را... .
تور خودسازي يك روزه كه پايان يافت، آدم ها هم رفته بودند؛ آدم هايي كه يك روز تعطيل از نقاطي در شمال شهر راه افتادند تا به مردماني پرجمعيت با لباس هايي بي رنگ و رو و كثيف با آن اتاق هاي 6 متري كه مثل كوپه هاي قطار جايي در نقاط حاشيه اي شهر، كنار كوره ها رديف شده بود، كمك كنند.
كمك هاي بي هدف
كمك رساني به نيازمندان و محرومان از سوي نيروهاي مردمي اگرچه ريشه در تاريخ ايرانيان دارد ولي در سال هاي گذشته اقداماتي از اين دست به شيوه هاي جديد جلوه بيشتري يافته است.
ايرانيان همچنان علاقه مند به كمك رساندن به نيازمندان هستند. اگرچه هنوز هم نيروهاي مردمي تلاش نوع دوستانه خود را ادامه مي دهند ولي
با اين وجود برخي گروه هاي بشردوست در قالب نيروهاي مردمي نمي دانند كه كمك هايشان بايد به دست چه كساني برسد. آنها حتي در شناسايي محرومان واقعي نيز ناتوان مي شوند و اين تنها راهنمايان بازنشسته اي هستند كه تشخيص مي دهند چگونه كمك ها را به دست افغان ها برسانند.
|