يكشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۷۷
شهر آرا
Front Page

مرد، خستگي، قهوه خانه
بهانه بود قل قل قليان
007302.jpg
عكس: علي اكبر شير ژيان
محمد مطلق
نيمكت هاي كهنه چوبي با آن رنگ هاي سبز و آبي براق تا همين سال هاي نه چندان دور آرامشي عميق در جان خسته مردان شهر مي ريخت. قهوه چي با دست هاي پر استكان لبريز از چاي خوش رنگ و داغ، نعلبكي ها را با آن موسيقي دلنشين اش با ورود هر تازه واردي مدام به ته استكان مي كوبيد تا با بازي شوخ استكان و نعلبكي، خوشامدي گفته باشد به مرد تازه وارد و بعد موسيقي اش آرام آرام گم مي شد در قلقل قليان و چهچهه بلبل و قناري و قمري.
پيرمردها مشغول معامله تسبيح هاي شاه مقصود و صندلوس بودند با آن انگشترهاي درشت عقيق و ساعت هاي سيكو پنج مردانه؛ تسبيح ها با آتش فندك هاي نفتي امتحان مي شد:
- نه اجزا نيست .
منظورشان پلاستيك بود. ساعت ها را زير زبان پنهان مي كردند و گوش ها را با انگشت كيپ تا كيپ مي گرفتند تا از نبض دقيق شان مطمئن شوند و انگشترها آنقدر به سفيدي دست ها كشيده مي شد تا ردي سياه از فلز باقي  مانده باشد.
- نه، نقره اش خوب است!
تا همين سال هاي نه چندان دور، پيش از آنكه قهوه خانه ها انزوا  كده اي شوند براي مرور خبرهاي روزنامه و نيمرو خوردن هاي دور از چشم همكاران، جايي براي تكيه زدن در جمع مردانه دوستان بودند و خبر از حال هم گرفتن و گوش دادن به راديو هفت موج مبلي؛ اصلا بهانه بود قل قل قليان. پاي درد دل ابراهيم راستگو مي نشينيم. او 59 سال دارد و قهوه چي و آشپز قهوه خانه اي است كه هم سن خود اوست؛ پيش از آنكه از پله هاي چايخانه فردوسي پايين بروي، گرماي مطبوعي صورتت را نوازش مي دهد و بوي ديزي و قليان بي تابت مي كند؛ اما نه حتي چايخانه فردوسي هم با آن طاق هاي هلالي هيچ نشانه اي ندارد از قهوه خانه هاي قديم.
ابراهيم مي گويد: 30 سال است اينجا كار مي كنم، حالا هم اجاره اش كرده ام؛ 7 ميليون پيش و ماهي يك ميليون اجاره . وقتي مي خواهد برگردد به سال هاي نه چندان دور،  لبخند تلخي مي زند و آهي نصفه نيمه مي كشد:
آنوقت ها خيلي خوب بود، اينجا پر مي شد از سرهنگ ها و كارمند هاي بازنشسته؛ مي گفتند، مي خنديدند، ما هم با قليان هاي كاشان و اصفهان پذيرايي مي كرديم. يك راديو هفت موج بزرگ هم داشتيم كه بعدها با تلويزيون عوضش كردند، اما همين چند مدت پيش تلويزيون و يكسري از وسايل قديمي را جمع كرديم و داديم به سمسار . به قول اخوان تلويزيون جاي نقال ها را گرفت و همين بهتر كه حسرت در دل اخوان ثالث نمانده باشد.
پيرمرد با دو انگشتش كه دور تا دورشان را چسب زخم پيچيده به جايي نامعلوم اشاره مي كند و مي گويد:
ها ... توتون! توتون ها خيلي خوب بود. توتون كاشان ملايم بود كه آدم هاي ملايم هم مي پسنديدند، اما توتون اصفهان كمي تندتر و خشك تر. نظامي ها و هنرمندها بيشتر دوست داشتند اصفهان بكشند، اما حالا همه اش شده خوانسار كه هم تندتر از اصفهان است هم تلخ تر؛ البته خوانسار خوب هم پيدا نمي شود. اين قليان ها همه اش الكي  است. جوان ها رفته اند سراغ قليان ميوه اي، اما قليان ميوه اي كه نشد قليان . ناز قليان كشيدني  است و من / آنقدر مي كشم كه دود شوم .
قهوه چي ها بايد از حمامي ها هم زودتر سركارش حاضر شوند، سماورها را روشن كنند، ديزي ها را بار بگذارند و ميز و صندلي را مرتب كنند تا عابراني كه صبح علي الطلوع بي صبحانه به خيابان زده اند يا مسافراني كه نيمه شب به شهر رسيده اند، مامني براي آرامش سحر داشته باشند. ابراهيم مي گويد:
كار سختي است، ولي وقتي مشتري را مي بيني كه راضي بيرون مي رود خستگي به تنت نمي ماند. قديم ها بهتر بود؛ قهوه خانه ها شلوغ تر از اين مي شد، همه دور هم جمع مي شدند و حرف مي زدند، اما حالا هر كسي كه وارد مي شود دنبال كنج خلوت مي گردد. علاقه مردم به چاي و غذا خوردن در اين جور جاها كم شده، مگر كساني كه مجبورند؛ كسبه اطراف و آنهايي كه از زور خستگي مستاصل شده اند .
در سال هاي نه چندان دور، هر قهوه خانه را با يك ويژگي خاص مي شناختند. بعضي از قهوه خانه ها حياطي بزرگ داشتند با حوضچه و فواره اي كوچك. بعضي از قهوه خانه ها محل تجمع هنرمندان بودند و گاه پستوهايشان را براي نوشتن نمايشنامه هاي ابزورد اجاره مي دادند. با سيرابي و تكه اي پاچه گوسفند به عنوان عصرانه از مشتريان پذيرايي مي كردند و باز هم قل قل قليان بهانه بود.
007320.jpg
اگر به اروميه رفته باشيد، نرسيده به ميدان مركز قهوه خانه اي در طبقه دوم مغازه اي خواهيد ديد كه مشتريانش همه شاعرند؛ شاعران كشاورز بديهه سرا كه چاي مي نوشند و با قل قل قليان شعر مي سرايند؛ بزرگ مجلس، شعرش را با مدح يكي از بزرگان دين آغاز مي كند، شاعر بعدي وارد ميدان مي شود و با احترام به او گوشزد مي كند كه چه سويه هايي از مقام آن بزرگوار را فراموش كرده اي؛ شاعر بعدي، شاعر بعدي و ... .
آنجا بايد اهل سكوت باشي و شنيدن، وگرنه قهوه چي در كمال احترام عذرت را خواهد خواست.
قهوه خانه ها تا همين سال هاي نه چندان دور، محلي براي باليدن و نفس كشيدن در ادبيات فولكلور بودند و همين طور مزمزه كردن مدام شعرهايي كه ستون هاي ادبيات كلاسيك ما را پي افكنده اند؛ اين را از شاهنامه خواني و نمايش هاي روحوضي قهوه خانه هاي قديم تهران تا ترانه عاشيق هاي آذري مي تواني ديده باشي. جالب آنكه بدانيد سبك هندي كه شاخه قدرتمند و مردمي شعر كلاسيك ماست در قهوه خانه هاي اصفهان شكل گرفت. احمد قهوه چي كه ديگر در قهوه خانه اش صداي هيچ بلبلي به گوش نمي رسد، مي گويد: مثلا راه آهن، قديمي ترين محل تهران است، اما از آن رسوم قديمي قهوه خانه هايش هيچ خبري نيست . او هم مثل ابراهيم آذري است و سفارش مي كند تا براي ديدن قهوه خانه هاي سنتي به تبريز برويم، اروميه، مياندوآب، اردبيل و مراغه. مي گويد: قهوه خانه مي خواهيد برويد قهوه خانه عاشيق دهقان، آن وقت مي بينيد چاي و قليان با صداي ساز و داستان سارا و اصلي و كرم يعني چه؟
راه قهوه خانه را برف گرفته سارا
مرا ببخش
سارا كه به رودخانه افتاد تا همسر خان نشود، عشق به چوپان را ميان مردان قهوه خانه نشين آذري جاودانه كرد:
بگوييد چوپان ديگر به روستاي ما نيايد
خونش به ناحق ريخته خواهد شد
بگوييد سيل، ساراي تو را برد
دختر بلندبالاي چشم آبي را
اصلا قلقل قليان بهانه بود وگرنه تا همين سال هاي نه چندان دور، قهوه خانه ها محلي بودند براي جويا شدن از حال يكديگر، پيش از آنكه انزواكده اي باشند براي نيمرو خوردن هاي دور از چشم همكاران. احمد قهوه چي آنقدر كار دارد و هي مي آيد و مي رود كه نمي تواني بپرسي از گلريزان هاي قديم چه خبر؟ با اين همه در ميان تق وتق استكان و نعلبكي و قل قل قليان هاي تلخ و بدمزه خوانسار همين قدر مي فهمي كه قديم ها مشتريان ما تنها براي ديزي و نيمروي ناهار اينجا نمي آمدند. آنها به هم عادت كرده بودند و قهو ه چي به همه آنها. وقتي براي يكي مشكلي پيش مي آمد، پچ پچ ها گر مي گرفت، وقتي چند روز مدام سرو كله يكي پيدا نمي شد، همه به هول و ولا مي افتادند كه چه خبر از فلاني، اتفاقي نيفتاده باشد؟ حالا همه دنبال گوشه خلوتي هستند تا دور از چشم ديگران ناهاري نصفه- نيمه بخورند و بروند دنبال كار .تا همين سال هاي نه چندان دور، قهوه خانه ها بوي فرهنگ قهوه خانه اي مي دادند، آنجا جرات نمي كردي سيگارت را با آتش سر قليان روشن كني، وقتي استكانت را برمي گرداني، يعني دنبال شر و مرافعه اي. اصلا توي قهوه خانه همه چيز با همه چيز حرف مي زد، مثل انساني باستاني كه تاريخي يكهزار ساله را از سر گذرانده باشد. وقتي شيلنگ قليانت را روي ميز مي گذاشتي يعني اينكه بايد قهوه چي به آتش نيمه جانش برسد و هيچ گاه تمام پيچ هاي شيلنگ را باز نمي كردي؛ اين يعني جواني و خام و هنوز رسم قهوه خانه نشيني را بلد نيستي. اگر مي خواستي قليانت را به بغل دستي ات تعارف كني مي بايست سر قليان را برمي داشتي و دودش را فوت مي كردي بيرون. قهوه چي از اينكه چاي نمي نوشي و فقط به گپ و گفت وگو با بغل دستي ات مشغولي، هيچ وقت ناراحت نمي شد،  اصلا قهوه خانه با گپ و گفت وگوها جان مي گرفت، اما بايد نعلبكي ات را روي استكان برگرداني تا قهوه چي ديگر برايت چاي نريزد.قهوه خانه يعني تاريخي دور، تاريخي پر از حماسه و ترديد، تاريخي پر از گفت وگوهاي سياسي روزانه و مرور آنچه كه تاريخت از سر گذرانده است. ديگر جاي تعجب ندارد كه اين تاريخ دور، جمله هاي قهوه چي را مثل الماس تراش داده باشد تا همچون رمزي بي بديل در ادبيات قهوه خانه اي خوش بنشيند: پسر يك نيمروي دو قاشقه آماده كن . اصلا قل قل قليان بهانه بود.

پرسه
دنياي درهم و برهم
007305.jpg
سفره خانه ها امروز، هم مروج مظاهر زندگي مدرن هستند و هم برتنور سنت مي دمند. براي ما ايراني ها عادت شده كه همه چيز را درهم و برهم ببينيم، سفره خانه اي كه در جنوبي ترين نقطه تهران پيتزا و بيف استراگانف سرو مي كند در رستوران به ظاهر شيكي در شمال شهر كه ديزي را به سبك غذاخوري هاي بين راهي جلو مشتري مي گذارد؟!
موضوع رعايت كردن مسائل بهداشتي در قهوه خانه ها و برخي سفره خانه ها را هم بايد به بروز ناهنجاري هاي اخلاقي در بسياري از مكان هايي كه نام پاتوق را برگزيده اند، افزود. اينكه يك عده در مكاني دور هم جمع شوند با هر تركيبي و به هر شكلي، مروج فرهنگ بومي ايران نيست. در واقع بايد به فرهنگ غالب قهوه خانه نيز توجه كرد؛ جايي كه رفته رفته و در گذر زمان به پاتوقي براي تجمع افراد بزهكار، بيكار و بروز رفتارهاي نابهنجار اجتماعي تبديل شده است و به بهانه مكاني براي تفريح،گذران وقت يا استراحت توجيه مي شود و هرگونه اقدام براي سر و سامان بخشيدن به آن مهر محدوديت آزادي مي خورد!
جنجال مخالفت با ممنوعيت قليان كه چندي پيش از سوي تريبون هاي رسمي و محافل عمومي مطرح شد، با سكوت بانيان آن منتفي شد.
ماه ها پيش كه موضوع ممنوعيت قليان، مطبوعات و رسانه ها را فرا گرفت، وزارت بهداشت كه گفته مي شد، عامل اصلي اعمال اين ممنوعيت است، با انتقاد برخي روبه رو شد. اين وزارتخانه ، غيربهداشتي و زيانبار بودن استفاده از قليان را عمده ترين دليل اين ممنوعيت اعلام كرده بود. هنوز مدت چنداني از اجراي طرح جمع آوري قليان ها و ممنوعيت قليان كشي در انظار عمومي نگذشته بود كه خيل عظيم جمعيت قليان كشان چنان در جلوي قهوه خانه و برخي سفره خانه ها تجمع مي كردند كه گويي بر سر كشف يك يافته پزشكي رقابت مي كنند.
سفره خانه هاي سنتي كه ظاهرا تحت نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد قرار دارند در ابتدا از سوي ممنوع كنندگان، مكاني فرهنگي براي استراحت مردم تلقي شده اند كه نبايد در اين اماكن، قليان مورد استفاده قرار گيرد. با اين همه، هنوز در برخي سفره خانه ها نه تنها قليان ممنوع نيست،  بلكه ديگر اثري هم از خانواده نمي توان در آن ديد!
سايت بازتاب چندي پيش در گزارشي مدعي شد كه برخي از فعالان سفره خانه هاي سنتي ، ممنوعيت قليان در سفره خانه را با انگيزه از بين بردن رقابت بين قهوه خانه ها و سفره خانه هاي مدرن مي دانند.
حال اساس كار سفره خانه چه قرابتي با مدرنيته دارد خدا مي داند. كشيدن قليان پيش از فراگير شدن سيگار در ميان خانواده هاي ايراني مرسوم بوده است، اما اكنون استفاده از آن در ميان برخي جوانان به يك عادت مخرب تبديل شده به ويژه قليان هاي ميوه اي كه گفته مي شود، به ميزان بالايي سلامت ريه را تهديد مي كند.
تنباكويي كه در قليان مصرف مي شود از نامرغوب ترين نوع تنباكوست. اين تنباكو به دليل نامرغوب بودن، قابل استفاده در سيگار نيست. به همين دليل آن را با 16 نوع ماده شيميايي به عنوان سس و اسانس شيميايي ميوه تركيب مي كنند و با نام توتون ميوه اي مي فروشند. اين امر بيماري زايي دود را چند برابر مي كند.
قليان كشي در ملأ عام غير از آثار سوئي كه براي سلامتي افراد دارد به يك سنت مخرب تبديل شده كه چون جنبه سنتي دارد و به ظاهر هم موضوعي شخصي است، نمي شود از آن انتقاد چنداني كرد.
موضوع بهداشت سر ني هاي قليان باتوجه به افزايش روزافزون بيماري هاي مختلف، دليل ديگري است كه استفاده از يك ني قليان براي چندين نفر را در يك روز خطرناك مي كند، به طوري كه پس از مشاهده چند مورد بيماري كه بر اثر تماس با ني قليان مشترك به وقوع پيوست، از آن پس سر ني هاي يك بار مصرف كه براي هر فرد به طور مجزا مورد استفاده قرار مي گيرد، از سوي قهوه خانه داران و صاحبان برخي سفره خانه ها در اختيار مشتريان قرار گرفت. اين كار هرچند كه به افزايش ضريب ايمني كمك كرد، اما در عمل نمي تواند مضرات استفاده از يك ني قليان مشترك را براي چند نفر، آن هم در جامعه اي وسيع كاهش دهد.
موضوع ديگري كه رسانه ها در همين ارتباط آن را پيگيري كردند ممنوعيت استفاده از قليان براي زنان و اختصاص اتاقي خاص براي مردان قليان كش بود،
به طوري كه در برخي رسانه ها آورده شده بود كه براساس دستور جديد، صاحبان رستوران هايي كه مشتريان آنان در حال مصرف قليان باشند و كساني كه در اماكن عمومي قليان بكشند با جريمه نقدي و توقيف قليان روبه رو مي شوند. در همين رابطه به طور آزمايشي، به صاحبان اماكن عمومي اجازه داده شده است براي مدتي محدود اتاق هاي خاصي را منحصرا براي استفاده مردان از قليان اختصاص دهند.
اما سردار طلايي - فرمانده نيروي انتظامي تهران بزرگ-  خبرممنوعيت قليان براي زنان را تكذيب كرد و گفت: نيروي انتظامي به هيچ وجه در مورد دستور ممنوعيت استفاده از قليان در مكان هاي عمومي،  دخل و تصرف نمي كند و تنها مجري است. وزارت بهداشت استفاده از قليان را براي همه اعم از زن ومرد ممنوع كرده است و نيروي انتظامي نيز همين طرح را طبق دستور پياده مي كند .
اما رحيم  شايان راد - رئيس اتحاديه قهوه خانه هاي سنتي در تهران - چندي پيش درگفت وگو با ميراث خبر گفته بود كه حضور بانوان در قهوه خانه هاي سنتي كوهپايه اي نظير دربند، دركه، فرحزاد و... به منظور گذراندن ساعتي از وقت خود و همچنين استفاده از چاي و قليان و غذاهاي سنتي بيانگر اين موضوع است كه بانوان ايراني علاقه قابل توجهي به حضور در اين فضاي سنتي از خود نشان مي دهند، بنابراين اتحاديه قهوه خانه هاي سنتي هميشه درصدد اين بوده است كه برخي از قهوه خانه هاي سنتي را به بانوان اختصاص دهد تا خانم ها مجبور به پيمودن مسافتي طولاني تا قهوه خانه هاي كوهپايه اي نشوند.
شايان راد در ادامه با اشاره به حضور بيشتر آقايان در قهوه خانه ها گفت: از آنجا كه از ديرباز تا به امروز قهوه خانه ها بيشتر پاتوقي براي آقايان بوده است، خانم ها كمتر توانسته اند جدا از خانواده هاي خود در اين اماكن حضور يابند.
شايان راد در پايان ابراز اميدواري كرد كه استفاده از پرسنل ميزبان خانم اعم از مديريت قهوه خانه، آشپز و خدمه مي تواند در جلب اعتماد بانوان به اين فضاي سنتي اقدامي موثر باشد چرا كه در سال هاي اخير فضاي سنتي قهوه خانه ها به دليل حضور افراد ناباب سبب شده بود تا بسياري از بانوان نتوانند به نحو مطلوب از اين اماكن استفاده كنند.
روزگاري معروف ترين مكان هاي عمومي تهران قهوه خانه هايش بود. نخستين قهوه خانه ها در ايران در دوره صفويان، در زمان شاه عباس و در اواخر قرن دهم در اصفهان پديدار شد. در ابتدا قهوه خانه همان طور كه از اسمش پيداست، جاي قهوه نوشي بود. اما با آمدن چاي به ايران و پذيرش طعم آن ميان مردم، كم كم جاي قهوه تنگ شد و چاي جاي آن را گرفت اما نامش را نه.
در دوره قاجار ، قهوه خانه ها در تهران گسترش پيدا كردند و قليان هم به قهوه خانه و رسومش اضافه شد. با جاافتادن قهوه خانه ميان توده مردم، اين مكان توانست با كاركرد اجتماعي فرهنگي ويژه نيز خودنمايي كند. اما اين پاتوق فرهنگي در گذر زمان به مكاني براي تجمع افراد ناباب و بيكار تبديل شد، چيزي كه تا امروز نيز ادامه دارد.

يادداشت اول
روزگار سپري شده
ميثم قاسمي
قهوه خانه ها روزگاري مامن خسته مرداني بودند كه از كار روزانه و نامردي هاي زمانه به تنگ آمده بودند و مي خواستند لختي بياسايند. هر محله قهوه خانه اي داشت در كنار سقاخانه و زورخانه و اين نمادهاي دنياي آن زمان بودند. قهوه خانه ها مركز مبادله اخبار و اطلاعات و تحليل وقايع بودند. از همه قشر آدمي را مي شد آنجا يافت. آن روزها كه هنوز جايي به نام كافه و بعدها كافي شاپ درست نشده بود، قهوه خانه ها گرچه فضايي تماما مردانه داشتند، اما تنها مركز تجمع بودند. پيش از آنكه واژه انتلكتوئل وارد ادبيات ايران شود و بعدتر برايش ما به ازاي بيروني پيدا شده و اين واژه فرانسوي به روشنفكر ترجمه شود، قهوه خانه تنها جايي بود كه مي شد در آنجا نشست و بر سر موضوعي سخن گفت. ظهور روشنفكر به نوعي مساوي بود با از رونق افتادن قهوه خانه ها. روشنفكران شايد كسر شأن خود مي ديدند كه با هر قشر آدمي نشست و برخاست كنند. آنها از پاريس آمده بودند با آن كافه هاي معروف. پس ايران هم كافه دار بايد مي شد تا جايي براي نشستن و گپ زدن روشنفكران داشته باشد. كافه فردوسي و كافه نادري نام آشناترين كافه هاي تهران شدند و روشنفكران زيادي را در خود جمع كردند. بعدها روشنفكر بودن مد روز شد. پزهاي روشنفكرانه همه گير شدند و همه ديگر به كافه رفتند به جاي قهوه خانه. قليان جايش را به سيگار داد و قهوه جايگزين چاي شد. اين طوري بود كه قهوه  خانه ها از رونق افتادند و مانند گذشته ازدحام جمعيت را در خود نمي ديدند. كافه ها گرچه توانستند از رونق قهوه خانه ها بكاهند، اما هيچ گاه كاركردي مانند قهوه خانه نيافتند؛ البته از ابتدا هم قرار نبود چنين كاركردي داشته باشند.
امروزه قهوه خانه ها تقريبا كمتر نشاني از گذشته دارند. نه نقاشي ديواري هست و نه تختي. كسي براي گوش دادن به راديو يا تماشاي تلويزيون به آنجا نمي رود. ميز است و صندلي و كاشي هاي بي رنگ روي ديوار. البته هنوز ديزي و املت و كباب تابه مانده اند.
اين روزها دسته اي ديگر از مراكز تجمع هم ايجاد شده اند به نام سفره خانه سنتي. سفره خانه ها را شايد به طنز بتوان پست مدرن ترين مولفه دنياي امروز خطاب كرد! هم ديزي هست و هم پيتزا، هم انواع بستني ها و هم چاي. ديگر مانند قهوه خانه فضايي تمام مردانه ندارند و البته مانند قهوه خانه  ارزان هم نيستند. اين هم از اختراعات ما ايراني هاست كه پاي در مدرنيته داريم و سردر سنت. به قول مولوي :
اين سو كشان سوي خوشان وان سو كشان با ناخوشان
يا بشكند يا برجهد كشتي در اين غرقاب ها

يادداشت دوم
روزهايي نه چندان روشن
مهرداد مشايخي
هنوز هم همان جا جمع مي شوند. همان جا دور هم. آنجا مي تواني از هر چه بخواهي حرف بزني، اما معمولا سرحرف با هر چه شروع مي شود به يك موضوع ختم مي شود. بيشتر از 30 سال از آن سال هاي باشكوه محله مي گذرد. ديگر در آنجا كمتر كسي ياد فيلم مي افتد و سراغي مي گيرد، اما هنوز همان جا جمع مي شوند. ممكن است گاهي در راسته لاله زار و كوچه پس كوچه هاي آن قدمي بزنند. حتي ممكن است در قهوه خانه اي چند پله پايين تر از سطح خيابان ديزي يا كبابي خورده باشند، اما منوچهري را رها نمي كنند؛ خيابان منوچهري، پشت كوچه ارباب جمشيد. پاتوق همچنان پاتوق است، حتي اگر به شهرت رسيده هاي سينما فراموش كرده باشند، حتي اگر استوديوهاي فيلمسازي از آنجا كوچ كرده باشند، حتي اگر داد و قال عتيقه فروش هاي كنار خيابان، به منوچهري حال و هواي ديگري داده باشد. چاي اول - داغ و لب سوز - كه به نيمه مي رسد، وقت آن است كه سر حرف باز شود؛ حرف هايي از جنس
40 30 سال پيش؛ ديالوگ فيلمي از ميان دعواي كلاه مخملي ها؛ خاطره تحسين آميز گذرايي از كيميايي يا گله؛ رفاقتي با قريبيان، بهروز يا امكانيان؛ مشتي به ياد ماندني از بيك كه غفلتا نصيب شده و آه آخر كه: همه فراموشمان كرده اند . آنها جاي ديگري را براي جمع شدن دور هم به رسميت نمي شناسند. ارباب جمشيد و قهوه خانه كوچه پشتي، آخرين حلقه اتصال آنهابه سال هاي عشق سينماست. هر چند كه هنوز هم هرازچندگاهي كارگرداني به سراغ بدلكاران و سياهي لشكران اين قهوه خانه بيايد. آنجا جاي آسودگي است، آنجا پاتوق است، يعني جايي براي اثبات اتصال خود به گروهي با حرفه اي مشخص، يا ويژگي هاي يكسان. خاطره در آنجا نقش سند اتفاقات گذشته آنها را دارد. با هر كدام كه حرف بزني رد پاي كنار دستي اش را در خاطرات و گذشته اش مي بيني. پاتوق آنها و اشباع خاطره هاي مه آلود يا آفتابي حالا همه چيز آنهاست؛ گذشته، جواني و امكاني براي كارهاي بعدي آنهاست. پاتوق ها، هر چند كه هميشه به همه چيز حاضران آن تبديل نمي شوند، اما معمولا گوشه اي از زندگي آنها را پر مي كنند. پاتوق ها اگر خود رسميت نداشته باشند، رسميت مي دهند؛ گاه شناسنامه كاري معتبر به استناد رفقا و همكاران گرد هم آمده در پاتوق، حاصل گذران ساعت هاي متمادي در آنجاست، گاه پيشنهاداتي براي كار و گاه هيچ، جز نقل چند خاطره و گذاشتن چند قرار بي حضور. قهوه خانه ها كه دوره اي نقش پاتوق بي زوال طبقه متوسط و پايين جامعه ايراني را بازي مي كردند، حالا روزهاي انزوا را انتظار مي كشند؛ روزهايي كه گمان نمي رود چندان دور باشد.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   جهانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   سفر و طبيعت  |
|  شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |