سه شنبه ۶ دي ۱۳۸۴ - - ۳۸۸۵
خبرسازان
Front Page

سالن هاي سينما،همچنان كافي و استاندارد نيستند.اما گويا اتفاقاتي افتاده است
چه تماشاخانه اي در راه است...
007830.jpg
عكس: گلناز بهشتي
ليلي نيكونظر
داخلي، دفتر كار، حدود 7 و 8 شب
محمدرضا صابري مدير امور سينمايي مجموعه شهيدچمران- به ايرج قادري كارگردان فيلم پرفروش آكواريوم - كه تازه از گرد راه رسيده، خبر مي دهد كه سالن اسكيت مجموعه هم قرار است به زودي يك سينماي مدرن شود، اما ايرج قادري كه تازه از ديدن فيلمي در سالن تازه تاسيس جوان۲ آمده، ترجيح مي دهد راجع به فيلم حرف بزند.
خبر خوش تماشاخانه اي در راه
قرار بود فقط از صابري راجع به سينما آفريقا بپرسيم كه او ما را با انبوهي از خبرهاي مربوط به ساخت و ساز و تعمير تماشاخانه هاي قديمي شهر غافلگير كرد. محمدرضا صابري علاوه بر آنكه مدير امور سينمايي مجموعه شهيدچمران است، عضو شوراي صنفي نمايش و عضو هيات مركزي انجمن سينماداران ايران هم هست و از آنجايي كه اين سينماها (سينما آفريقا، قيام، پاراموند، سينما تئاتر جوان 1 و 2، سينما تئاتر كوچك در تهران و سينما نخل خرمشهر (تازه تاسيس) و سينما ساحل اهواز) زير مجموعه هاي مجموعه شهيد چمرانند (مجموعه شهيد چمران، مجموعه فرهنگي- ورزشي كاملي، وابسته به بنياد مستضفان است) محمدرضا صابري بهترين كسي بود كه مي توانست از آخرين اخبار تماشاخانه هاي شهر بگويد، خصوصا اتفاقاتي كه در حيطه نظارتي گستره مسئوليتي اش در سطح زيرمجموعه هاي نامبرده مي افتد.
سالن شماره 3 سينما تئاتر جوان
ساخته مي شود
قرار است سالن اسكيت مجموعه، سالن شماره 3 جوان شود. 470 نفر ظرفيت داشته باشد و به گفته صابري، صندلي هاي شيك و جديدترين سيستم هاي نمايشي، صوتي و تصويري. صابري مي گويد: مي خواهيم مدرن ترين سالن سينمايي كشور باشد . كار بازسازي اين سالن از اوايل بهمن شروع مي شود و به زعم صابري اگر به مشكل خاصي برنخورند، ظرف مدت پنج ماه به بهره برداري مي رسد.
لطفا از اين سالن هم ديدن كنيد!
سالن شماره 2 سينماي جوان، همزمان با ولادت امام رضا(ع) افتتاح شده است. يكصد نفر ظرفيت دارد و تا پيش از آن، سالن مخروبه اي بوده كه هيچ استفاده خاصي از آن نمي شده. صابري مي گويد:  تمام مسائل ايمني را رعايت كرده ايم و اين سينما، درجه ممتاز گرفته است. هنوز صندلي هاي اصلي سالن نيامده و دكوراسيون سينما ناقص است، اما به زودي سالن شيكي مي شود . صابري راست مي گويد، سينماي خانوادگي خوبي شده است، سالن شماره 2، اين روزها حكم مسعود كيميايي را نمايش مي دهد.
آفريقا، آفريقا، سينما آفريقا!
اصلا براي پيگيري همين خبر، خودمان را به محمدرضا صابري رسانديم. شنيده هاي غلط ما حاكي از اين بود كه قرار است تراس تابستاني سينما كه در گذشته يك سالن رو باز نمايش فيلم بوده و در ايام انقلاب سوخته و در تمام اين سال ها بلااستفاده بوده، دوباره بازسازي شود و اين در نوع خودش خبر حيرت آوري بود، چرا كه در اين دود و دمي كه ميدان وليعصر(عج) تهران را دربرگرفته، فكر يك سينماي روباز به نظر عجيب مي رسيد. صابري شنيده هاي ما را تكذيب مي كند و از بازسازي تراس و استفاده از آن به عنوان سالن شماره 2 سينما آفريقا به شكل سالني سرپوشيده خبر مي دهد. سالن، 370 صندلي خواهد داشت و با سازه هاي سبك ساخته خواهد شد، چرا كه كارشناسي كرده ايم و به اين نتيجه رسيده ايم كه با توجه به ميزان استحكام و قدمت ساختمان و تراس، مي بايست از سازه هاي سبك استفاده كنيم. آپارات ها را از همين حالا خريداري كرده ايم، جديدترين سيستم دالبي ديجيتال را هم همين طور و همه را ماه آينده تحويل مي گيريم . تراس روباز سينما آفريقا از سال 47 تا سال 57 فعال بوده است و اما خبر ديگري راجع به آفريقا ،  سينما آفريقا: به زودي سالن اصلي را هم بازسازي مي كنيم، يك بازسازي كلي. هر يكهزار صندلي را تعويض مي كنيم، آكوستيك هاي سالن را هم همين طور. كفپوش سالن را عوض مي كنيم، آپارات ها را هم. پرده نمايش را هم تعويض مي كنيم و به خاطر آنكه تعطيلي سينما طولاني نشود، در كوتاه ترين مدت زمان ممكن به بهره برداري اش مي رسانيم، انشاءالله بعداز جشنواره در ايام محرم و صفر تعطيلش مي كنيم و در عيد نوروز بازگشايي اش . راستي براي بازسازي سالن شماره 2 آفريقا هم يك بازه زماني 18 ماهه در نظر گرفته اند. صابري همچنين از خبر ساخت سه سالن سينمايي در شهرك غرب تهران خبر مي دهد.
اگر حمايت شويم، حل است!
حسين علم الهدي (معاون اجرايي مدير كل ارزشيابي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي)، محمدباقر پسران (مديرعامل مجموعه شهيد چمران)، مهندس محمد فروزنده (رياست بنياد مستضعفان)، مهندس احد محمدي (مديرعامل سازمان سياحتي كشور) و همچنين مهندس مس چي (مديرعامل سينماشهر) اين روزها دست به دست هم داده اند تا پروژه هاي ساخت و ساز سينماهاي كشور را راه بيندازند و جلو ببرند. به قول صابري اگر حمايت باشد و اصول و منطقي هم باشد همه چيز حل است. صابري مي گويد: اگر مسئولان همچنان حمايت كنند و در مناطقي از شهر كه نياز به سالن هاي سينما و نمايش فيلم محسوس است، سالن بسازند، پروژه ها تا آخرين مراحل موفقيت مي روند . صابري براي اثبات حرفش مي گويد: تمام سينماهايي كه در جاي مناسبي ساخته شده اند، جواب گرفته اند و فروش مي كنند، مثل سينما ايران، سينما فرهنگ و همين سينما جوان خودمان. متاسفانه اغلب سينماهاي ما در بافت هاي قديمي شهر ساخته شده اند؛ فرض كنيد در لاله زار. حالا اگر ميدان ونك را در نظر بگيريد، سينما دارد؟ ندارد .
فيلم خوب فيلمي است كه بفروشد!
محمدرضا صابري همچنين در ادامه حرف هايش و در اواخر گفت وگويمان از مشكلات سينماداري مي گويد و اينكه: سينما را فيلم خوب زنده مي كند. براي ما سينمادارها هم فيلم خوب، يعني فيلمي كه بفروشد؛ مكس در يك روز در يك سينما 4 ميليون تومان فروخته است،  در حالي كه در همان راسته فيلم ديگري
750 هزار تومان فروش كرده. فيلم خوب مي فروشد و وضع سينما روبه راه مي شود و مسئولان هم براي مدرن كردن سالن هاي سينما توجيه اقتصادي دارند. هر چند كه سالن خوب هم در جذب مخاطب موثر است. در دبي يك سينما هست به نام گراندسينما . سينما متعلق به يك ايراني است. اين سينما 10 سالن نمايش دارد، اما سالن انتظارش است كه مخاطب را جذب مي كند. من خودم شخصا رفتم آنجا كه آن سالن را ببينم. خب، ما هم بايد به اينها توجه كنيم وگرنه در زمانه ماهواره و DVD چرا آدم ها همچنان سينما بروند؟ اگر نتوانيم تفريح ها و جذابيت هاي حاشيه اي براي سالن هاي سينمايمان ايجاد كنيم شكست خورده ايم. بايد به سالن هاي سينمايي بوفه هاي شيك بياوريم، كافي نت هاي ارزان. به خاطر همين هم براي سينماي آفريقاي 2 يك برآورد 18 ماهه كرديم، چرا كه اين را در نظر گرفته ايم كه براي مخاطبي كه از ونك مي خواهد به ميدان وليعصر(عج) بيايد بايد جذابيتي ايجاد كرده باشيم، به همين خاطر مي خواهيم سينماي شيك و مدرني باشد، آسانسور از روي نما اضافه كنيم و كارهاي اين چنيني انجام دهيم و در ادامه صابري در پاسخ پرسشي كه از او داشتيم، مي گويد: نه اينكه ما بگوييم فيلم ارزشي ساخته نشود؛ ما مي گوييم ما سينماداريم و براي سينمادار فيلم خوب، فيلمي است كه بفروشد. فيلم هاي طنز و ملودرام مي فروشند. هر كس وظيفه اي دارد. معيار فيلم خوب براي ما اين است. خب، گفتيم فيلم ارزشي هم ساخته بشود، ولي ارشاد بايد حمايت كند و سوبسيد بدهد، مثل همان كاري كه با گروه آسمان باز انجام دادند. يعني فرهنگ 2، ايران 3 و فلسطين 3 كه فيلم هاي خاص نشان مي دادند و مخاطب هاي خودشان را داشتند. هر چند كه گاهي فيلم هاي خاص هم مخاطب خودش را پيدا مي كند، مثلا در مورد فيلم ننه گيلانه اين اتفاق افتاد. فيلم پرفروش شد و مخاطب خودش را پيدا كرد .
سالن اسكيت هم در كنارش ساخته مي شود!
موقع خروجمان از دفتر محمدرضا صابري از جلو سالن اسكيت رد مي شويم. اين همان سالني است كه قرار است به زودي تماشاخانه شود. هر چند كه صابري مي گفت: يك سالن اسكيت شيك هم براي مجموعه مي سازيم، به فكرش هستيم .

نماي نزديك
قهرمان اصولگرا
امروز ساعت 18 فيلمخانه  ملي جوليا را نمايش مي دهد؛ فيلمي از
فرد زينه مان با بازي ونسا رد گريو كه براي همين فيلم جايزه اسكار هم گرفت.
مسعود پويا اينكه منتقدان طرفدار نگره مولف، زينه مان را قبول نداشتند، چيزي از ارج و قرب استاد نمي كاهد. اندرو ساريس در فهرست طبقه بندي كارگردانانش زينه مان را در اين فهرست قرار داده:  كم قدر تر از آنچه به نظر مي رسند . اما آيا واقعا زينه مان شايسته چنين صفتي است؟ آيا جز اين است كه منتقدان طرفدار نگره مولف با بيشتر كساني كه آكادمي اسكار فيلم هايشان را تحويل مي گرفت مشكل داشتند؟ گذشت زمان پاسخ مناسبي به اين سؤالات داد. خود ساريس هم سال ها بعد، خيلي از حرف هايش را پس گرفت. در حال حاضر گفتن اينكه زينه مان مولف نيست، تا حد يك شوخي نه چندان بامزه قابل پذيرش است.
بيشتر فيلم هاي زينه مان يك مايه مركزي دارد و آن حضور آدمي آرمان  گراست كه از اصولش عدول نمي كند، حتي اگر اين كار به قيمت جانش تمام شود. براي اينكه بدانيد زينه مان چه فيلمساز فوق العاده اي است، كافي است دو فيلمي كه بر اساس  روز شغال استاد، بازسازي شدند را به خاطر بياوريد.
چه نسخه هاليوودي اش (شغال) و چه نمونه ايراني اش (روز شيطان). جوليا هم از آثار شاخص اين فيلمساز صاحب سبك است. مثل بيشتر فيلم هاي استاد، در اينجا هم با قهرمان اصولگرا مواجهيم؛ آدمي كه در برابر قدرت مي ايستد و از پرداختن بهايش هم ابايي ندارد. يكي از آدم هاي اصلي فيلم، ليليان هلمن نمايشنامه نويس معروف است و اصلا فيلم بر اساس نمايشنامه اي از هلمن ساخته شده است.
جوليا ماجراي ليليان است كه مي كوشد به ياري دوستش داشيل همت، اولين نمايشنامه اش را بنويسد. ليليان به ياد دوست دوران كودكي اش جوليا مي افتد؛ دوستي كه هميشه راهنماي او بوده است و حالا به وين رفته تا زيرنظر فرويد تحصيل كند. جوليا البته در آنجا درگير برخوردهاي دانشجويان فاشيست و يهودي است. جوليا، ليليان را هم درگير ماجراهاي سياسي مي كند و چندي بعد يك پاي خودش را از دست مي دهد، ولي همچنان بر سر اصول و عقايدش مي ايستد.
فيلم در اواسط دهه 70 ساخته شد؛ زماني كه ماجراي فلسطين همه دنيا را تحت تاثير خود قرار داده بود و جوليا هم يك فيلم كاملا سياسي است. با همان مخالف خواني هايي كه زينه مان در آن استاد است. جوليا با آنكه بار سياسي اش زياد است، هرگز مبدل به بيانيه سياسي نمي شود. چون هر چه باشد پشت دوربين كارگرداني  مثل زينه مان حضور داشته كه حواسش به بازي ها و ميزانسن هاست نمي گذارد كه فيلم از ريتم بيفتد. عده اي نيمه اول جوليا را كمي كند و حتي كسل كننده مي دانند، اما اگر فيلم را ببينيد متوجه مي شويد كه زينه مان به اين تامل و مكث براي شناساندن شخصيت هايش نياز داشته و جوليا به لحاظ شخصيت پردازي از فيلم هاي شاخص دهه 70 هاليوود است. فيلم حاصل ريزه كاري ها و جزئيات فيلمسازي است كه در اوج پختگي اجازه نمي دهد مضمون بحث انگيز بر فرم اثر سايه بيندازد. به همين خاطر است كه جوليا گرچه به زمانه اي مشخص پرداخته و از تحليل سياسي هم ابايي نداشته، اما مطلقا فيلمي تاريخ مصرف دار نيست.
ونسا ردگريو بازيگر فيلم كه همه از تمايلات
ضد صهيونيستي اش خبر داشتند - وقتي براي گرفتن جايزه اسكار روي سن رفت، با وجود همه توصيه هايي كه به او شده بود، به انتقاد از سياست هاي صهيونيست ها در فلسطين پرداخت. اين از موارد احتمالا نادر تاريخ سينماست كه بازيگر و نقش در انطباق كامل قرار داشته اند؛ هر دو اصولگرا و معتقد به آرمان ها؛ درست مثل كاراكترهاي ديگر فيلم هاي زينه مان .

مونولوگ-4
راز فصل ها
ساجده شريفي
روز اول زمستان را در كوه گذرانده ام. خداي نزديك، شهر دور، هواي تميز و دل چركين من از روزمره اي كه آن پايين انتظارم را مي كشد. خم كوه را بي عصا پايين مي آيم و زير لب زمزمه مي كنم امروز روز اول دي ماه است من راز فصل ها را مي دانم و... . اگر چه هنوز بوي زمستان نمي آيد.
روز دوم زمستان باران تندي مي آيد و شيشه ماشين را مدام پر مي كند از شيطنت هايش. خداي نزديك، هواي تميز و شهر و دل من مثل هميشه. اين بار كمي بدون پاييز.دلم مي خواهد از دفترچه تلفنم يك شماره تصادفي دربياورم و تلفن كه برداشته شد، برايش شعر ديروز را بخوانم، اما نمي شود، چون امروز روز دوم دي ماه است. براي آن شماره تصادفي SMS مي زنم: امروز روز دوم دي ماه است! جواب مي آيد: فردا هم روز سوم دي ماه است. تا تهشم كه بريم، راز فصل ها رو نمي فهميم .
امروز روز سوم دي ماه است. نه باران مي آيد، نه راز فصلي گشوده مي شود. خيابان ها، عادي تر از هر روزند و آفتاب بي شرم وزن گرمايش را با دريدگي تمام انداخته است روي شانه هاي نحيف و زمستان زده شهر. شهري ها ژاكت هايشان را تاب مي آورند، مگر؟
امروز روز سوم دي ماه است و با خودم عهد كرده ام روزنامه اي نخرم. به هيچ خبري هم گوش نمي دهم. نذر مي كنم و از ميدان راه آهن تا تجريش را پياده مي روم. رديف آوازي عبدالله دوامي در هر دو گوشم مي خواند و دوربين دست گرفته ام تا سومين آفتاب زمستاني را در پايتختي كه چنارهاي قشنگي در خيابان وليعصر(عج) اش قد كشيده است، عكاسي كنم. مي داني عكاسي با نگاتيو، خست مي آورد و در تصوير كردن اين شاخه هاي بي برگ درهم، آنقدر خيس شده ام كه راز فصل ها همچنان گشوده نمي شود.حوالي تجريش، دوامي به عشاق راست پنجگاه مي رسد و صداي نحيف پيرمرد مسخ اذان موذن زاده مي شود. ... حي علي خيرالعمل...
وقتي تو را مي خوانند چاره اي نداري. وضو مي گيرم و در صحن امامزاده صالح نماز مي برم. ميان دو سجده، زمين را بو مي كشم. بوي زمستان از لاي مرمرها و پيشاني هاي روبه سجود بيشتر مي آيد؛ بوي زمستان جان گرفته اي كه سرما رحمتش است و سالگشت بهار نوبرش. خورشيد كه به غرب زمين پيچيده، سرما دريده تر مي شود. از وليعصر(عج) پايين مي آيم تا خيابان ويلا. مثل زمستان هاي هر سال بايد يك شيشه آب اسطوخدوس بگيرم كه تا آخر زمستان دوام بياوريم و گرم بمانيم، اگر داغي خورشيد بي شرم امسال بگذارد. 3 روز گذشته و سايه پاييز رفته مستدام است. چشم هايم را مي بندم و از كنار كليسا مي گذرم. از صليب هاي سفيدش شرم دارم. امسال فكر مي كنم نيامدن زمستان تقصير ماست. آنقدر مقصر كه رويم نمي شود حتي به خدا چيزي بگويم، از نيامدن زمستان، نباريدن برف، نچرخيدن فصل. يك جاي كار قصور از ماست كه از صبح مي خواهم سر خودم را شيره بمالم و به روي خودم نياورم كه تولد مسيح(ع) دارد مي گذرد و امشب عيد كريسمس است.عيد را كه نمي شود بي خيال شد. شهري كه عيدهاي كريسمس برف نداشته باشد، طبيعي است كه خجالت بكشد از آوردن بابانوئل به خيابان، از كاج كاشتن و چراغ به آن آويختن و از تبريك گفتن SMSاي: همشهري عزيزم... . مگر مي شود نگفت،  مگر مي شود خودم را به فراموشي بزنم. مي توانم ازروزنامه، راديو و تلويزيون پنهان شوم؛ با صليب سفيد كليساي خيابان ويلا چه كنم؟
يك بار ديگر، از دفترچه تلفن، يك شماره تصادفي، SMS مي زنم: همشهري عزيزم امروز، روز سوم دي ماه است. من راز فصل ها را نفهميده ام، اما كريسمس براي فهميدن من روز شماري نمي كند. عيد پاك مي آيد مثل امروز كه مباركت باشد انشاءالله؛ البته ما را ببخش و بيامرز از اين خزان كه در همه شهر پيچيده است .روز چهارم زمستان، حوالي ظهر تگرگ بي نظيري مي بارد و از بالاي بام تهران، ابر و خورشيد، سايه روشن شان را آن چنان روي برج هاي پايتخت انداخته اند كه چشم را به جنون مي كشند... هنوز مي شودبراي آمدن برف به تولد مسيح(ع) دلخوش بود.

|  آرمانشهر  |   ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   جهانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |
|  در شهر  |   شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |