عكس ها:علي زارع
رويا ملكي
از اول شروع كنم يا آخر، فرقي نمي كند؛ به اول هم كه برسيم مي ترسي از زن بودنت. وحشت زن بودنت خفه ات مي كند. مي هراسي كه زني؛ اصلا مي ترسي كه زن باشي. حتي مي ترسي كودك باشي؛ گريزپا و ياغي. مي گريزي كه به آن سال ها برنگردي. خودت را به بزرگي مي زني، اما زن بودن نه. يك جنس ديگر. كودك باشي و زن مي ترسي از زمين و آسمان، از تمام بلاياي طبيعي و غيرطبيعي، از جنگ و آشوب؛ از هرچه امنيت را بدزدد، مي ترسي. وقتي مي شنوي در اضطرار تمام زن بودنت حس زنانه ات و تمام دنياي كودكيت به شندرغاز فروخته مي شود و تو چون كالايي دست به دست مي شوي. پا به فرار درمي آوري، تنت رعشه مي گيرد وقتي مي شنوي كه به ازايت يك گاو مي دهند يا يك اسلحه و تو قرباني خريد و فروش يك جنس ديگري. مغزت تاول مي زند از اينكه قربانيان جنگ و زلزله و سيل و هر بلاي ديگريد. پس فرقي نمي كند از اول شروع كنم يا آخر، اين قصه سر دراز دارد. هر جاي دنيا را كه بخواني ردپاي زنان و كودكان قرباني ديده مي شود.
از جنگ افغانستان تا جنگ عراق، از زلزله بوئين زهرا تا تن لرزه هاي بم. آنجا هم مي شنوي. مي شنوي
ربوده شدن كودكان از سر جنازه مادر. مي شنوي قصه تلخ زناني كه هرگز با آن آمبولانس سر از بيمارستان درنياوردند. مي شنوي ننگ سرد و خاك آلوده دختران بمي را. زماني كه ثانيه ها، بم و ساكنانش را به دل درد خاك سپرد.
دل زمين لرزيد، خانه ها بلعيده شد، ديوارها فروريخت و در پي آن حجب و حياي دختركان و زنان و كودكان آوار شد.
۸۰۰ زنداني رها شده از زندان، اولين غارتگراني كه قبل از هر گروه دولتي، كشوري و محلي شهر را در دست گرفتند و ساعتي بعد قاچاقچيان انسان از راه رسيدند. آنها رحم نكردند و در غالب امدادگر، زنان و كودكان را ربودند كه به تاييد مقامات بهزيستي در ساعات اوليه فاجعه تعرض به برخي از زنان و كودكان بم وجود داشت .
كودكان ربوده شدند؛ كودكاني سوخته آفتاب با دمپايي هاي لنگه به لنگه و حيران در خاك و خل كه نه از زمين خوردن كه از خوردن زمين گريه مي كردند.
كودكاني كه چنگ به خاك به دنبال پدر بودند و مادر. كودكاني كه رفتند پس از زلزله و از دست دادن عزيزان و بر باد رفتن مسكن و سرپرست و همه دار و ندار محقرشان در منگنه سرنوشت هاي مخوف تري گرفتار شدند.
كودكاني براي خريد و فروش مواد مخدر و فحشا يا قربانياني براي تكه تكه اعضاي بدن. كودك ربايي و خريد و فروشي كه تلخي فاجعه بم را صدچندان كرده بود و طبق آمار غيررسمي 2 هزار كودك و مطابق آمار رسمي 500 كودك را طعمه خود كرد.
كودكان بم و سرنوشت غم. اما درد اين سرنوشت، تنها زلزله نبود؛ نبود آمادگي امدادرسانان به كودكان هم بود. تناقض گويي هاي مسئولان در آمارگويي ها هم بود و همه بود و نبودهايي كه دست به دست دادند و كودكان بم را از ياد بردند.
بنابه آمارهاي اعلام شده در خبرگزاري هاي مختلف از منابع مسئول، آمارهاي رسمي از 5204 كودك و نوجوان زير 25 سال خبر مي دهد كه بي سرپرست شده اند. 2872 نفر از آنها پدر از دست داده اند و 2332 نفر از آنها هر دو را به خدا سپرده اند.
همچنين بنا به آمار ديگر نزديك به 2 هزار كودك، پدر و مادر از دست داده اند و 2هزار و 300 كودك يكي از والدين خود را.
۱۳۴ كودك، تمام اقوام خود را از دست داده اند و در 15 مركز شبانه روزي در كرمان نگهداري مي شوند.
همچنين يونيسف از مرگ 12 هزار كودك بر اثر زلزله بم خبر مي دهد و يكهزار و 800 كودك كه پدر و مادر خود را از دست داده اند و 5 هزار كودكي كه يكي از آنها را ندارند؛ آمارهايي كه هر كدام اختلاف هاي 300 تا 800 كودك را اعلام مي كند.
كودكاني كه دستخوش اتفاقات مي شوند. ربوده مي شوند، به فرزندخواندگي مي روند، قاچاق مي شوند يا كشته. اتفاقاتي كه هر كدام زواياي تيره خود را بر سرنوشت كودكانه آنها محكوم مي كنند؛ كودكان فرزند خوانده بمي كه بنا به گفته يكي از مسئولان NGO كودكان دربم، درگير كودك آزاري مي شوند و به تحصيل و ملزومات اوليه آنها توجهي نمي شود، چرا كه تعدادي از آنها به خانواده هاي وابسته واگذار شده اند و گروهي از اين كودكان هنوز در شوك و ناهنجاري هاي پس از زلزله به سر مي برند. كودكان ربوده شده كه به سرنوشت نامعلوم خريد و فروش دچار شده اند و كودكان قاچاق كه پا در ركاب قاچاقچيان مواد به ساقيان كوچكي بدل شده اند و كودكان كشته شده كه قرباني ارزش دو كليه كوچكشان شدند و يك چشم.
گروهي از كودكان بم كه سالم ماندند و در كنار خانواده هايشان... و هنوز مي توانستند مزه با پدر بودن و نوازش مادر را تجربه كنند، تنها دچار آسيب هاي عاطفي شدند و لطمات روحي از مشاهده صحنه هاي پس از زلزله. گروهي ديگر كه پدري مجروح داشتند و مادري آسيب ديده يا همراه والدين به مراكز درماني رفتند يا از همراهي بازماندند و تا مدت ها رها شده در بم از مشكلات شديد عاطفي، وحشت زدگي و استرس براي پدر و مادر رنج بردند و در حال حاضر هنوز به اين روان پريشي دچارند.
كودكان مجروح هم كه تنها به شهر ديگري اعزام شده بودند درگير دلمشغولي ها و نگراني براي پدر و مادر، دچار آسيب هاي جدي رواني و شوك هاي عصبي شدند. تعدادي از اين كودكان در بيمارستان ها ربوده شدند يا با انتقال به مركز ديگر تا مدت ها از خانواده خود دور بودند.
كودكان بي سرپرست نيز كه در بم رها شده بودند اگر از آسيب هاي اجتماعي و محيطي دور مانده باشند به دليل نبود سرپناه و بزرگ تر، دچار صدمات رواني، پرخاشگري، روان پريشي و نابه ساماني در خواب شدند و كودكان ربوده شده كه هرگز از آنها خبري نيست.
به هر حال اين وضعيت كودكان بم است. با گذشت 2 سال هنوز هم كودك بمي خواب مي بيند كه زمين دهن باز مي كند پدر را مي خورد، مادر را مي جود و خواهر را هيچ وقت بالا نمي آورد.
مديركل دفتر اجتماعي سازمان بهزيستي همان روزهاي نخست از 4 هزار كودك كه والدين خود را از دست داده اند ياد كرد. از اين 4 هزار كودك تنها حدود 100 كودك در روز سوم زلزله وارد مراكز شبانه روزي بهزيستي شدند. اين آمار طي روزهاي بعد افزوده شد، ولي هرگز از 300 نفر بالاتر نرفت.
زنان غم
اين بار بايد فاجعه را از زاويه زنانه ديد. زناني كه شوهرانشان را در خاك جا گذاشتند و بچه هايشان را يكي يكي در خاك باغچه كاشتند.
زن بمي يعني وحشت زن بودن؛ يعني دردي به نام تجارت سياه، قاچاق زنان و دختران.
بنا به آمار، يكهزار و 527 زن بي فرزند يا بافرزند شناسايي شدند كه شوهر خود را براي هميشه از دست داده اند و يكهزار و 970 نفر تمام اعضاي خانواده را به خاك سپرده اند. آمارها گرچه گنگ و ناخواناست، ولي از زن هايي مي گويد كه با ديدن غارت و چپاول در شهر، همان روزهاي اول كوله بار غصه هاي خويش را كشيدند و مهاجرت كردند؛ زناني بي سرپرست و زنان تنها كه هيچ كميته اي براي پيدا كردن و حتي پيگيري كار آنها هيچ وقت تشكيل نشد؛ زناني كه وقتي در خواب كودكان شيرخوارشان بودند، دزد گهواره شان را برد و تمام خانه شان را زمين خورد.
نقطه سر خط
زمان و ميزان قربانيان زمين لرزه هاي ايران زمين از سال 1340 به بعد بدين شرح است:
* فروردين- ارديبهشت 1339 زلزله به جان لار واقع در جنوب كشور افتاد و 450 نفر را كشت.
* شهريور- مهر 1341، 12 هزار كشته و 200 روستا در غرب تهران ويران شد.
* مرداد- شهريور 1347، حدود 10 هزار نفر در خراسان جان سپردند.
* فروردين- ارديبهشت 1351، 5 هزار و 44نفر در جنوب كشور كشته شدند.
* فروردين - ارديبهشت 1356، حدود 900 نفر در منطقه اصفهان در خاك مدفون شدند.
* شهريور مهر 1357، 25 هزار نفر در شرق ايران طعمه زمين لرزه شدند.
* آبان- آذر 1358، 600 نفر در شمال شرقي ايران جان سپردند.
* خرداد- تير 1360، يكهزار و 28 نفر در كرمانشاه كشته شدند.
* تير- مرداد 1360، يكهزار و 300 نفر در استان كرمان از ميان رفتند.
* 1361 بوشهر، 5 هزار نفر قرباني زلزله داد.
* 31 خرداد 1369، حدود 40 هزار نفر در شهر رودبار در شمال كشور كشته شدند.
* 10 اسفند 1375، حدود يكهزار و 100 نفر در اردبيل كشته شدند.
* 20 ارديبهشت 1375، يكهزار و۶۱۳ نفر در بيرجند به خاك زلزله سپرده شدند.
* و آخر بم كه داغ ارگ را بر دل تمام جهانگردان گذاشت؛ داغ تمام كنگره هاي لب ديوار آن را و داغ آن شبي كه خميازه زمين تمام تاريخ بم را بلعيد.