روح الله مهرپارسا
به هر تقدير، محله ها در همه ادوار تاريخ كشور، عامل، باني، موجد و مسبب بسياري از حركات، افعال، كردار و رفتارها توسط اهالي همان محل بوده اند و هنوز با گذشت سال ها، محله ها در تمامي سطح كشور هريك براي خود تاريخي شفاهي يا مدون و مكتوب دارند .
يادش به خير؛ 44سال پيش كه به اتفاق بچه هاي باغ فردوس مولوي (شهيد محمد بخارايي، زنده ياد محمود رضواني، مهدي زارع حسيني، احمد ميرزاخاني) در دبيرستان بدر (خيابان ري بالاتر از بازارچه حمام نواب) درس مي خوانديم، در موقع برگشت به خانه با دوچرخه هايمان در طول هفته به نوبت به دليل كنجكاوي و ديدن محلات قديمي هر روز از يك محله بدين ترتيب مي گذشتيم؛ محله تكيه رضا قلي خان، محله جهودها، محله امامزاده يحيي، كوچه باغ
پسته بك، محله سرپولك و بالاخره آخرين روز هفته (پنج شنبه) را اختصاص به گذر حاج اميرآقا داده بوديم كه موقعيتش آن زمان در خيابان شهباز(17شهريور)، پايين تر از دروازه دولاب، سمت راست، انتهاي خيابان تارخ قرارداشت.
اين گذر پس از پر شدن خندق هاي اطراف تهران بنا شده بود. خاطره ديدار از اين گذر را در ذهنم همواره مرور مي كردم تا اينكه به تدريج در سال هاي بعد كه مشغول ثبت خاطرات محله هاي قديم تهران شدم با ريش سفيدي از اين محله برخورد كردم؛ يادداشت حاضر محصول آن ديدار است.
تاريخ گذر
در حاشيه خندق شرقي تهران قديم، حدفاصل كوچه قجرها و كوچه دردار بياباني وجود داشت كه يكي از افراد ثروتمند آن زمان به نام حاج ا ميرآقا فرزند حاجي اين زمين ها را خريداري كرد و در آن محله گذري بنا كرد و آن را به نام خود ناميد.
اين گذر متشكل از تعدادي مغازه به منزله بازارچه محله، حمام، سقاخانه و مسجد بود.
بازارچه اين گذر نيز بدون طاق از تعدادي مغازه در دو سوي يك كوچه پهن تشكيل شده بود. همين مغازه ها، احتياجات مردم محل را تامين مي كرد. سبك معماري اين مغازه ها، چندان قديمي نبود، اما به هرحال درهاي چوبي و بناهاي فرسوده آن ، نمايانگر ديرپايي آنها بود. اين مغازه ها به نانوايي، قهوه خانه، بقالي، كشك سايي، فرني پزي و خرده فروشي اختصاص داشت كه امروز، تعداد اندكي از آنها به همان شكل قديمي بر پا هستند و تعدادي نيز شكل جديد به خود گرفته اند.
چاه آب
همزمان با بنا شدن محله، در وسط گذر يك چاه بسيار بزرگ آب حفر و در كنار آن چند منبع بزرگ براي ذخيره آب در نظرگرفته شد كه آب، به وسيله موتور از چاه بيرون مي آمد و در منبع ها جمع مي شد. بر ديواري از گذر، يك حوض آبنماي بسيار زيبا وجود داشت كه آب از منبع ها به وسيله موتور از ارتفاع تقريبا چهارمتري در اين آب نما مي ريخت و اطراف آن شيرهاي آبي بود كه اهالي محله با دلو و سطل، آب را از آب نما به خانه هايشان مي بردند و بدين ترتيب آب آشاميدني مردم محله تامين مي شد.
در 50سال گذشته پس از اينكه تهران داراي آب لوله كشي شده، اين محله نيز از آب لوله كشي برخوردار شد، يكي از كودكان ساكن اين محله درون چاه آب افتاد و چاه مذكور از سوي دولت براي هميشه مسدود شد.
حمام زن شاه
در يكي از كوچه هاي اين محله، كوچه اعتماد باغ بسيار بزرگي وجود داشت كه متعلق به يكي از زنان ناصرالدين شاه بود. باغ مذكور را زن ناصرالدين شاه به يكي از خدمه هاي خود مي بخشد كه بعدها در زمين اين باغ خانه سازي مي شود و به فروش مي رسد. در اين باغ، حمام نسبتا بزرگي وجود داشت كه حمام سرخانه زن ناصرالدين شاه بود كه پس از تبديل باغ به خانه هاي كوچك به صورت يك حمام عمومي درآمد و به حمام زن شاه معروف شد.
يخچال
در محله گذر حاج اميرآقا يك يخچال بزرگ با ديوارهاي بلند وجود داشت كه وسعت آن، بيش از سه هزار متر بود و چال آن بيش از 20متر عمق داشت كه يخ ها را در زمستان در آن انبار مي كردند. اين يخچال متعلق به شخصي به نام رمضان كوره بود كه يخچال هم به همين نام معروف شده بود. زمستان به هنگام شب در آب نماي يخچال آب مي انداختند و روز بعد يخ ها را در چال مخصوصي مي ريختند. مقدار يخ توليدي اين يخچال به قدري بود كه در تابستان، يخ مصرفي تمام محله هاي اطراف را نيز تامين مي كرد.
قهوه خانه
در رديف مغازه هاي اين گذر يك قهوه خانه وجود داشت كه چون ديگر قهوه خانه هاي تهران باغچه بزرگ داشت و محل تجمع لوطي ها و جوانان محل بود.
شب هاي جمعه در اين قهوه خانه مراسم عزاداري برپا مي شد و اهالي محل در آن شركت مي كردند و گاهي هم دسته سينه زنان محل از اين قهو ه خانه به محله هاي اطراف مي رفت. اكنون ديگر قهوه خانه گذر حاج امير با آن باغچه مصفايش وجود ندارد. فقط خاطرات تلخ و شيرين آن به ياد ريش سفيدان امروز اين جوانان ديروز گذر همواره باقي است.
مسجد صاحب الزمان(ع)
كمي پايين تر از اين محله، نبش كوچه دردار مسجد صاحب الزمان(عج) قرار گرفته كه حدود 60سال قبل به همت و خودياري اهالي محل بنا شد و در حال حاضر يكي از مساجد فعال اين منطقه است.
سقاخانه
سقاخانه گذر حاج اميرآقا كوچك بود و يك در چوبي مشبك داشت با ديوارهاي كاشي كاري شده. يك تغار بزرگ در وسط سقاخانه قرار داشت كه در آن آب و يخ مي ريختند. محل كوچكي نيز براي
روشن كردن شمع ها داشت كه هميشه بر اثر دوده شمع سياه بود. مي گويند اهالي محل به اين سقاخانه اعتقاد خاصي داشتند به گونه اي كه هر وقت مشكلي برايشان پيش مي آمد به سقاخانه مي رفتند، نذر و نياز مي كردند و دخيل مي بستند.
مسجد كوچك
مرشد بهاري يكي از اهالي گذر كه يك مغازه بقالي داشت در اواخر زندگي مغازه خود را به مسجد كوچكي تبديل كرد و تا زماني كه زنده بود مردم در آن نماز مي خواندند. پس از مرگ مرشد، اين مسجد به علت نداشتن خادم براي هميشه تعطيل شد.