چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۸۴ - - ۳۹۲۸
همكاري شهرداري با مؤسسات شهرسازي جهان
خداحافظ!  تهران بي توازن
001827.jpg
عكس:هادي مختاريان
ماني راد
شايد در چند دهه اخير ما توانستيم ثابت كنيم كه حتماً  قرار نيست، معماري هر دوره تاريخي داراي مشخصه باشد و مثلاً  سبكي ويژه را بوجود آورد. معماري حتي معماري شهرسازي ما در دهه هاي پيشين به خوبي اين فرض تاريخي را مردود كرده و هويتي جديد را شكل داده است.
تهران، اين شهر پر وصله و پينه، پر از ساختمان هاي تو در تو و كوچك و بزرگ، شايد الگويي ويژه باشد براي اين سبك معماري جديد. اگر چشمي در اين شهر پرهياهو بچرخانيم، ساختمان هاي متعددي را مي بينيم كه فارغ از هرگونه تناسب در كنار هم رشد كرده اند، بزرگراه ها و خيابان ها بي توازن در اين شهر دراز كشيده اند و پراكندگي جمعيت شهري هم حال و روز بهتري ندارد.
تهران، شهري بي توازن است؛ شهري كه اگر چه نظمي ندارد، اما شايد با اندكي تسامح، بتوان روحيه نظم پذيري را در درون آن سراغ گرفت. فكر كردن به نابساماني اين شهر، سرگيجه آور است. شايد به همين دليل است كه اين گزارش هم رنگي از آن گرفته. قرار بود كه شروع گزارش با اعلام خبري باشد مثل اين: شهرداري تهران براي پنج سال آينده از همكاري مؤسسات شهرسازي جهان استفاده مي كند. قرار بود كه اين گزارش با حرف هاي مهندس جليل حبيب اللهيان رئيس مركز مطالعات و برنامه ريزي شهرداري تهران آغاز كنيم كه گفت: همكاري مركز آتليه شهرسازي و معماري پاريس (اپور) براي چند سال ادامه داشت و ما براي تهيه طرح جامع تهران از مشاوره هاي آنها استفاده كرده ايم. او گفت كه شهرداري تهران قصد دارد اين همكاري را نه تنها با اپور بلكه با نهادهاي تخصصي كه در زمينه توسعه و عمران شهري فعاليت دارند، ادامه دهد.
آغاز يك حركت
در كشور ما مشكلات معماري و شهرسازي ابعاد مختلفي دارد. يكي از اين ابعاد سازماندهي تشكيلات و نحوه مواجهه و روبه رو شدن با مشكلات و موانع گوناگون است. بي ترديد اروپايي ها در اين زمينه تجربيات بسياري دارند كه ما بازتاب آن را در شهرهايشان مي بينيم. توجه به شهرهايي چون پاريس، لندن، برلين و وين اين ادعا را ثابت مي كند. مهندس بهزادفر، دبير شوراي راهبري طرح هاي موضعي- موضوعي تهران، با بيان اين مطلب، بر همكاري شهرداري تهران با مركز آتليه شهرسازي و معماري پاريس (اپور) تأكيد مي كند. او دليل بسامان بودن شهرهاي اروپايي را داشتن ساختار تشكيلاتي در طرح و اجرا مي داند. بهزادفر، با توجه به همكاري شهرداري تهران با اپور، مي گويد:  ما نمي خواهيم كپي برداري كنيم. تنها هدفمان استفاده از تجربيات سازماندهي آنان است. اپور با هدف ارتقاي كيفيت محيطي- شهري شكل گرفت و توانست پس از آزمون و خطاهاي مختلف امروز به جايي برسد كه نظمي در ساختار معماري شهري ايجاد كند. هدف از ارتباط و مشاوره با اين مركز به كارگيري مكانيسمي خاص است تا بتوانيم راهي نو در اين عرصه بپيماييم. چقدر اين سخن مي تواند اميدواركننده باشد. ما سالهاست روياي شهري همگون را در سر مي پرورانيم و تهران را به هيأت شهري زيبا در مي آوريم تا در آن زندگي كنيم. اگر نه اين شهر ربطي به زيستگاهي دلخواه براي زندگي يا حتي شهري مناسب ندارد. بهزادفر مي گويد: ما از تجربه سازماندهي و مديريت اپور براي بسامان كردن تشكيلات استفاده مي كنيم. اين مركز داراي يك تجربه مديريتي معمارانه و شهرسازانه است كه در پاريس اتفاق افتاد. بعد از آزمون و خطاهاي فراوان به تشكيلات منسجمي رسيد كه ما آن را نداريم؛ شايد اين يكي از مهمترين دلايل بي ساماني شهر ماست.
شهري عاري از هويت
آيا معماري ما داراي هويت ويژه اي است؟ ما توانسته ايم در دهه هاي اخير هويتي معمارانه- شهرسازانه را بوجود آوريم؟! مشخصه هويتي دوران معاصر چيست؟!  بله، ما هويت معماري- شهرسازي داريم. قرار نيست كه حتماً  مشخصه اي خاص هويتي را شكل دهد. هويت معماري ما، فاقد ارزش معماري است. ما در دهه هاي اخير از ارزش هاي معمارانه، در ساخت بناها استفاده نكرده ايم. البته اين هويت تبلور مديريت در دهه هاي گذشته است. در واقع اين فاقد مشخصه اي خاص بودن، بازتاب بيروني ناتواني ما بوده است. اين حرف هاي مهندس بهزادفر ما را به اصفهان و كاشي هاي آبي مي برد. ما را در ساختمان هاي قديمي شهر مي چرخاند و دوباره مي آورد پاي همين ميز مي نشاند. اگر در تاريخ، معماري صفوي شكل گرفت،  به خاطر آن بود كه هويت آنان را بروز داد؛ اين معماري بازتاب ناتوانايي هاي ماست؛ بازتاب هويتي است نداشته. شايد اين سخن مهندس بهزادفر، تلخ باشد، اما نگاه سرد علم به معماري شهرسازي تهران است. شهر تهران، واجد هويتي است كه ضعف در شهرسازي معماري ما را آشكار مي كند.
اما اين حرف ها عليرغم واقعي و تلخ بودن، نويدي هم در پي دارد؛ نويدي كه روزهاي آينده را روشن تر مي كند و اميد را بيشتر. اين شهر در هم جوش، اين تل آهن و سيمان و فولاد، اين كلانشهر كه اكنون به هيأت هيولايي در آمده، قرار است جامه اي نو بر تن كند. با تصويب شوراي شهر تهران، شهرداري تهران اجازه همكاري با آتليه شهرسازي و معماري پاريس (اپور) و يا حتي ايوريف را يافته و استفاده از تجربياتشان در سازماندهي تشكيلات مي تواند نويد بخش روزهاي بهتري براي شهروندان اين هيولاي خفته در دامان البرز باشد.
تأملي كوتاه و ...
اين پايان ماجرا نيست. اگر چه آغاز اين گزارش بر نگراني ها افزود، اما قرار است در اين بخش خبرهاي خوبي هم نوشته شود؛ البته نه از زبان  ما، بلكه مهندس بهزادفر. وي در پاسخ به سؤال ما كه از چه زماني اين همكاري آغاز شده و آيا تا به امروز دستاوردي داشته ايم يا نه، گفت: اگر چه در حدود چند سالي است كه مشاوره آغاز شده، اما عملاً  آغاز فعاليت جدي، از يك سال پيش بوده است. بازديدهاي متعددي از سوي دو طرف صورت گرفته و هم اكنون شهرداري تهران قصد دارد تا مركز مطالعات و برنامه ريزي شهرداري تهران را به نهادي تبديل كند با عنوان نهاد تهيه طرح هاي جامع و تفصيلي. البته اگر اين اتفاق بيفتد، دورنماي بسيار مثبتي به وجود مي آيد. شايد واژه هايي چون دورنماي مثبت مثل زنگ در گوش هر آدم بارها بپيچد.
نمي خواهيم سري به آمار و ارقام بزنيم. نمي خواهيم عمر متوسط مسئوليت شهرداران تهران را بدانيم كه مثلاً  كمتر از 15 ماه است. ما حتي نمي خواهيم در آرزوي نظام ثبات مديريتي باشيم. تنها زنگ واژ ه  دورنماي مثبت در گوشمان طنين مي اندازد. فكر شهري يكپارچه و با نظام شهرسازي معماري منسجم، چندان دور از ذهن نيست. در واقع، بسيار دست يافتني هم است. اما فكرهايي كه مثل يك پتك، گاهي اوقات بر سرت مي افتد و تو حتي صداي زنگ واژه هايي چون دورنماي مثبت را فراموش مي  كني، آزار دهنده است.
بازگشت به نقطه آغاز
شايد در چند دهه اخير ما مي توانستيم ثابت كنيم كه حتماً  قرار نيست، معماري هر دوره تاريخي داراي مشخصه باشد، اما مسلماً  پس از دوره اي كوتاه هويتي معمارانه شكل مي گيرد؛ هويتي كه شايد از مشخصه هاي معمارانه سرشار باشد. مهندس بهزادفر در رابطه با چگونگي استفاده از تجارب فرانسوي ها مي گويد: ما نمي توانيم كپي برداري كنيم. اين اتفاق، در صورت بروز، بسيار خطرناك است. در واقع ما بايد سالها با آنها كار كنيم و فعاليت مشترك داشته باشيم. امكاني بوجود آيد تا آنها ما را نقد كنند و ما نيز آنها را به چالش بكشيم. در اين پروسه تبادل اطلاعات وتجربيات شكل مي گيرد.
ما مي توانيم بر مبناي اطلاعاتي كه از آنها به دست مي آوريم، اولين هسته هاي نهاد تهيه طرح هاي جامع و تفصيلي را شكل دهيم. مركزي كه شايد بتواند قدرتمندانه تر از اپور به فعاليت بپردازد. بي ترديد اين همكاري ها در سايه فعاليت هايي است؛ انجام مطالعات گسترده و پي در پي. راه دور و درازي در پيش رو ديدن و گام به جاده پيشرفت نهادن، زمان مي خواهد. بهزادفر مي گويد: مدتها طول مي كشد كه ما بتوانيم تجربيات آنها را ايرانيزه كنيم. شايد در كشورهاي اروپايي، آنها به سادگي بتوانند از طرح ها و برنامه هاي همديگر كپي برداري كنند؛ چرا كه هم به لحاظ فرهنگي و هم به لحاظ اجتماعي و حتي جغرافيايي نزديكي و مشابهت دارند. اما ما نمي توانيم كپي برداري كنيم. چرا كه ساختار فرهنگي- اجتماعي و ... ما بسيار متفاوت است و تجربيات تاريخي مان نيز مختلف.
شنيدن اين واژه، مانند موج در ساحل آرميدن است. مانند نسيمي در سحرگاهي بهاري. ما در يكي دو سال آينده، قدم هاي مثبت بسياري برمي داريم، البته اگر اين حركت ادامه يابد. اين تهران، اين شهر پرهياهو، اين هزار پاره بدقواره، شايد به همت دست هاي كساني كه قصد هويت بخشي به آن را دارند، بتواند روزگاري شهري شود سرآمد. شهري دوست داشتني. حالا جز رژه هياهو بر آسمان نيمه آفتابي اين شهر و ساختمان هاي تو در تو، هيچ چيز نيست كه اين شهر را در ذهنمان جان دهد، رژه اشكال كج و معوج و رنگ هاي تف شده در بزرگراه  ها و خيابان ها. تهران، اين شهر بي توازن، سخت بيمار است انگار...

شهر قصه
حديث گم شدن در شهر
رسول  آباديان - اگر اهل رمان و داستان خواندن باشيم قطعاً متوجه خواهيم شد كه رد پاي عنصر شهر و شهرنشيني آن چنان بر انديشه بسياري از نويسندگان سنگيني كرده كه گونه اي ادبي تحت عنوان نوشتن شهري پديد آمده است.از اين پس در همين ستون به معرفي آثار بزرگي مي پردازيم كه عنصر شهر در آنها نمود بارزي دارد.
كشور آخرين ها: رمان كشور آخرين ها نوشته پل  استر نويسنده پرآوازه آمريكايي كه توسط خجسته كيهان به فارسي برگردانده شده يكي از رمان هاي بزرگ محسوب مي شود كه انديشه شهري را به شدت مورد تاخت و تاز قرار داده است. شهري كه استر ساخته است شهري بي روح، خشن و بي هويت است كه آدم هايش فقط و فقط مي لولند و آرام آرام به اشيايي بدل مي شوند كه بر قدرت تخريب هر انديشه و خيال مثبتي به ديده  انكار مي نگرند.اين كار كه تشكيل دهنده اوليه تريلوژي نيوريورك است آن چنان در تصور تصوير اين شهر موفق عمل كرده كه خواننده ناخودآگاه احساس مي كند انگار هيچ جنبنده با احساسي در آن جا يافت نمي شود و هرچه هست خاك است و آسفالت و بتون.كشور آخرين ها به شيوه شناخته شده نامه ها و سفرنامه ها نوشته شده است، يعني آنچه را كه خواننده مي خواند حاصل تجربه هاي شخصيتي است كه گويي در گردابي مهيب و ناشناخته به نام شهر گرفتار آمده است. آنابلوم يعني سازنده كليدي كليت رمان در سفري آليس وار پا به شهري مي گذارد كه نيمه گمشده سمبليكش يعني برادر در آنجا ناپديد شده است. نامه هاي برادر به خواهر و خواهر به مخاطب به عنوان شعور جمعي اجتماعي اين كار را شكل داده اند و استر در پرداخت هاي استادانه خود آن چنان احساس باور را در خواننده ايجاد كرده كه خروش آتشفشان  وار شهر مو را به تنش سيخ مي كند.گم شدن شخصيت برادر در شهر ممكن است در خوانش اول گم شدني فيزيكي به نظر آيد اما در مراحل بعد متوجه خواهيد شد كه استر قصد داشته اين مسئله را عنوان كند كه گم شدن هويت در شهري اين چنيني يك اپيدمي است و خاص يك فرد يا يك جريان نيست.در چنين شهري هر قدر بيشتر بگردي كمتر به دست مي آوري و اين به دست آوردن چيزي در حد و اندازه از دست دادن است. آنابلوم دختر جواني است كه نماد پاكي و معصوميت است؛ پاكي و معصوميتي كه خواه ناخواه درگير فضاهاي در حال رشد بيروني است، يعني اين كه او چه بخواهد و چه نخواهد بايد گام در راهي بگذارد كه ديگران برايش پديد آورده اند.
آنابلوم ناخواسته پا به دنيايي مي گذارد كه اولين شرط ورود به آن فراموش كردن تمام چيزهايي است كه اندوخته و باور كرده و پرورش يافته، او به شهري ناآشنا سفر مي كند؛ شهري كه يادآور جنگل ها در افسانه هاي قديم است.
آنابلوم به مثابه ساز و كاري مدرن از آليس است كه در سرزمين عجايب دنياي ديگرگوني را تجربه مي كند و آنچه دستگيرش مي شود و به جز حقارت و تبديل شدن به بخشي از بدنه شهر چيز ديگري نيست، او انگار به يكي از هزاران خشت سازنده هر بناي شهري مبدل مي شود؛ بنايي كه هر خشتش نمادي از انسان هاي ساكن در آن شهر هستند.

شهر آرا
ايرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
درمانگاه
عكاس خانه
|  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  درمانگاه  |  عكاس خانه  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |