سه شنبه ۹ اسفند ۱۳۸۴ - - ۳۹۳۳
گزارشي از سومين همايش تجليل از پيرغلامان اباعبدالله
هزاران دل در حلقه زلف
002151.jpg
اميد سليماني
مداحان و ثناگويان اباعبدالله در محفلي كوچك اما پرصفا در حلقه اي به دور هم جمع شده بودند. ميعادگاه آنان حسينيه جماران در جوار يادگاه پير جماران بود، سادگي جماران از عمق آزادگي از حيات دنيوي امام انقلاب حكايت مي كرد. مگر مي شد كسي در آنجا ديوارهاي كاهگلي، زيلوهاي ساده و آن همه بي ريايي و سادگي را ببيند و بخواهد در تعلق دنيا باشد، دايم چنين زمزمه مي شد براي سلامتي پيرغلامان اباعبدالله صلوات بوي مدح قهرمان كربلا به مشام مي رسيد و هركس غرق در انديشه بود كه بگويد السلام عليك يا اباعبدالله صدا و عطر قرآن همه را در فضا به خود آورد. نواي امام حال و هوايي ديگر را به وجود آورد: محرم و صفر است كه اسلام را زنده نگه داشته است ، موسم مرثيه براي سالار شهيدان فرا رسيد و اينجا حسينيه است.
تجليل از پيرغلامان اباعبدالله عنوان همايشي بود كه طي آن از 14پيشكسوت اين عرصه تقدير مي شد و خوشا به حال آنان كه حنجره خود را وقف بزرگ مرد تاريخ كرده اند، خوشا به حال آنان كه پيرغلام اويند و چه بهتر از اين سعادتي.
مهندس ضرغامي، حجت الاسلام حسن خميني، دكتر علي عسگري، دكتر خجسته(معاونت صدا وسيما) و گيل آبادي(مدير شبكه راديويي جوان) و جمع كثيري از مداحان پيشكسوت و جوان از جمله مدعوين اين همايش بودند.
مدير شبكه راديويي جوان باب آغاز اين مراسم را براساس فهم و توصيه مقام رهبري عنوان مي كند. وي با اشاره به اينكه در دوره اول و دوم اين همايش از 39 پيرغلام تقدير شده مي گويد: تكريم از عزاداري اصيل و صحيح، طرح الگوهاي ماندگار و تقدير از كساني كه يك عمر در مدح و ثناي اهل بيت فعاليت كرده اند و جلوگيري از انحرافات و بدعت ها، هدف برگزاري اين مراسم است. حسين گيل آبادي پيرغلامان را به بلبلان عصمت و طهارت تشبيه مي كند كه به طور مكرر و با آموزش سينه به سينه با بهره گيري از تعليمات ديني و علماي اسلام با استفاده از زبان خوب، شعر محكم و محتواي جامع و برگرفته از توحيد و نبوت همت گمارده اند.
وي با اشاره بر آفت مداحي در برخي از مداحان جوان، نداشتن آشنايي با سيره اهل بيت را دليل آن عنوان مي كند و مي افزايد: نوآوري و ابداعي كه برگرفته از يك شناخت كامل از اهل بيت و همسو با دين اسلام و بهره گيري و از اين پيرغلامان باشد اين آفات را از بين مي برد.
ضرغامي معتقد است كه تكريم و تجليل از مداحان و پيرغلامان اباعبدالله در حقيقت تجليل از اصل و پايه دين است، وي مداحان را ظرفيت ارزشمندي براي زنده نگاه داشتن اسلام بر مي شمارد.
رئيس سازمان صدا و سيما با اشاره به اينكه امام حسين(ع) و يارانش اگر در مقابل ظلم و جور سكوت پيشه مي كردند، هم اكنون در پهنه تاريخ نام و يادي از اسلام نبود، مي گويد: پيرغلامان اهل بيت در احيا و زنده نگهداشتن اين واقعه بزرگ تاريخ سهم بسزايي ايفا كرده اند و سردمداران كفر و الحاد هرچه مي كوشند كه شيعيان را از چنين مكتب با اصالتي دور كنند به ناكامي مي رسند.
ضرغامي ارتباط چنين محافلي را با فعاليت هسته اي در آن مي داند كه هرچه مجالس حسيني پر رونق تر باشد و توسل به اهل بيت اصيل تر و واقعي تر باشد، استقامت در مقابل جرم و جنايت استكبار و دفاع از عزت و شرف و آزادگي آسانتر و هدفمندتر مي شود.
وي نقش مجالس حسيني و تكريم از ارادتمندان ائمه را در جلوگيري از تحريفات و بدعت هاي اشتباه واقعه عاشورا، مهم و مؤثر ارزيابي مي كند و معتقد است كه هرچه مباني فكري جوانان عميق شود و با ابزارهاي مختلف مذهبي تعميق يابد، حتماً جوان ها با ضمانت و حاشيه امنيت بيشتري در صحنه جامعه نقش خواهند داشت و نقطه قوتي در حركت هاي اجتماعي و به دور از تمامي برنامه ريزي دشمنان به مسير الهي خود ادامه خواهد داد.
ضرغامي، ابعاد مختلف قيام اباعبدالله را عقل و منطق، حماسه و عاطفه و احساس عنوان و چنين بيان مي كند كه تصور نادرستي است كه عده اي مي انديشند كه وعاظ و روحانيون بخش منطقي قيام عاشورا را تبيين كنند و بعد احساسي و عاطفي صرفاً وظيفه مداحان است.
وي مي افزايد كه با نفوذپذيري و تأثيرگذاري مداحان، آنان نه تنها در بعد عاطفه و احساس بلكه مي توانند منطق حماسه را در مديحه سرايي ها و ذكر توسلات و مرثيه سرايي ها به كار گيرند.
سرسبزي ما از چمن عاشورا است
پيرغلامي از استان اردبيل كسي جز حاج محمدباقر تمدني نبود كه تريبون را در اختيار گرفت، با صداي دلسوخته و سالخورده اش هنوز هم از اباعبدالله سخن مي گفت:او مي گويد كه من بشرم و حسين(ع) هم بشر، اما اگر حسين(ع) نبود من هم نبودم
در نغمه هايش چنين به گوش مي رسد:
سرسبزي ما از چمن عاشورا است
دوام اسلام در زنده نگه داشتن عاشورا است
باغ جنت بارور گرديده از بوي حسين(ع)
مي كند قرآن نماز عشق بر سوي حسين(ع)
از هلال عيد پرسيدم چرا خم گشته اي
گفت تا شايد شوم مانند ابروي حسين(ع)
و چه غريبانه اين مرثيه بر شب هفت عاشورا خوش نشست.
تا مرا ياد است چشمم بوده و احسان تو
زمان ماه رخسار پيرغلامي از شهر مشهد فرا رسيده بود، پيرغلامي كه بيش از 50 سال با صدا و نفسش، مردمان را به فلسفه عاشورا نزديك و آشنا مي كرد، وي نقل مي كند كه ائمه اي فرموده كه هرگاه مي خواهيد گريه كنيد، نخست براي جدم حسين(ع) گريه كنيد.
ارادتش به امام رضا(ع) بيش از هر چيزي نمايان است قبل از ذكر مصيبت حادثه جويان عاشورا، در گام اول مديحه سرايي اش از امام رضا(ع) سخن مي گويد، نغمه هايش شوري در جمع ايجاد كرده كه فضا چنان پر احساس متجلي شده بود كه حسينيه غرق در شيون بود.
نازم همت بالا كه تو را بود، حسين
كه قيامت سبب رشد و بقاي دين است
هر كه صلح و صفا خواست، دست به دامان تو زد
عزت هر دو جهانش به خدا تأمين است
چه كنم، گرنكنم گريه به مظلومي تو
گريه آبي است كه بر آتش دل تسكين است
هرچه گل در باغ، يكسر چيده بود
بزم عشق و عاشقي برچيده بود
تاب ديگر، در تن بلبل نبود
بوي گل مي آمد اما، گل نبود
۶۵سال خواندن براي اباعبدالله
ماشاءالله لطفعلي زاده از استان كرمان با 75 سال و با سابقه 60ساله در مداحي، پيرغلام ديگري بود كه معتقد بود كه برگزاري چنين همايشي سازنده و اصلاح گراست.
لطفعلي زاده از اينكه بعضي از شهرها در اصالت و محتواي عميق عاشورا دوري كرده اند انتقاد مي كند، مي گويد: عده اي از مداحان اشعاري را مي  سرايند كه در حد و شايسته امام حسين(ع) نيست. اين پيرغلام به جوانان توصيه مي كند كه به خاطر امور مادي هيچگاه به مداحي نپردازند.
در پايان مراسم پيرغلامان 14 استان شامل علي عابدپور از مازندران، حسن فخري از خوزستان، محمدرضا ذاكر از شيراز، محمدباقر تمدني از اردبيل، فيروز زيرك كار از آذربايجان شرقي، محمدعلي قرباني از لرستان، حسين نصيري از مشهد، احمد مشجري از كاشان، مرتضي اشتري از اصفهان، عباس سليماني زاد از قم، حاج حسن احمدي از تهران، ماشاءالله لطفعلي زاده از كرمان، اصغراحمدي و علي نكويي از تهران مورد تقدير قرار گرفتند. از محمدعلي مجاهدي نيز در بخش ويژه همايش به عنوان شاعر و محقق ديني تجليل شد.

مسجد همت و نوگرايي اسلامي
002154.jpg
روح الله مهرپارسا- نزديك به نيم قرن پيش كه مرحوم آيت الله ملكي به عنوان امام جماعت در مسجد همت (واقع در تجريش) شروع به فعاليت نمود هنوز در مساجد شميران پديده اي به نام كتابخانه جايگاهي نداشت تا برسد به اين مهم كه مسجد مستقلاً داراي نشريه هم باشد. مرحوم ملكي با توجه به دارا بودن 2 هنر سخنوري و صاحب قلمي از اين موهبت هاي الهي در آن سالهاي خفقان به خوبي بهره مي گرفت. علاوه بر اقامه جماعت و جلسات پر بار در مسجد اقدام به انتشار ماهنامه اي به نام نشريه مسجد همت هم مي نمود. همزمان با اين حركت فرهنگي نيز كتابخانه عمومي مسجد را راه اندازي كرد. مكاني كه اكثر جوانان و نوجوانان تجريشي كمبود آن را در آن سال ها كه شميران با فقر فرهنگي روبه رو بود احساس مي كردند.
به تدريج قلم و بيان و برخوردهاي معلم گونه مرحوم ملكي كار خودش را كرد و مسجد همت در حقيقت مركز روشنفكران مذهبي شميران شد. در صفوف نماز جماعت مسجد قريب به اتفاق مأمومين جوان بودند. مسجد حالت سكون سنتي قبل از مرحوم ملكي را نداشت و هر روز به دنبال حركتي جديد بود. از طرفي هم به مناسبت هاي مختلف جشن و سوگ سخنرانان ويژه جهت وعظ و خطابه دعوت مي شد؛ اين روند در ادامه مسجد همت را در سال هاي آغازين دهه 50 به كانون مبارزات ديني و سياسي در سطح شميران تبديل نمود.
در پي تغيير روش ها و به قول رژيم باز شدن فضاي سياسي كشور در سال 1355 شمسي، مسجد همت از جمله مساجدي بود كه در سال 1356 اقدام به برپايي نمايشگاه كتاب در صحن مسجد كرد. كاري كه تا آن وقت كمتر معمول بود و سابقه چنداني نيز نداشت. بالاخره سال 1357 فرا رسيد و سرانجام انقلاب پيروز شد. بدون شك در تحركات انقلابي و راهپيمايي ها، تهيه و تنظيم شعارها و به طور كلي كار تبليغاتي در اين زمينه مسجد همت با مديريت مرحوم ملكي در شميران حرف اول را مي زد.
بعد از پيروزي انقلاب تعدادي از جوانان شميران كه مي توان گفت در حقيقت شاگردان مرحوم ملكي و تربيت يافتگان مسجد همت بودند در سطوح مختلف از وزارت، معاونت وزير، سفير، مدير، نماينده مجلس و تعدادي نيز در مراكز انتظامي، اداري و فرهنگي جهت مشاركت در راستاي امور اجرايي كشور مسئوليت پذيرفتند و الحق از عهده اجراي مسئوليت هم به خوبي برآمدند.
در حال حاضر مسجد با گسترش فضا و توسعه فعاليت ها از مساجد پركار منطقه و همچنان نيز مورد اقبال جوانان است و راه مرحوم ملكي همچنان ادامه مي يابد. يكي ديگر از ابتكارات آقا شيخ مصطفي ملكي كه آن زمان (اواخر دهه 40 اوايل دهه 50) بسيار بجا و به موقع صورت گرفت تحول در سبك عزاداري خياباني بود. با توجه به همزماني عزاداري حسيني در اين ايام مناسب است گزارشي مختصر و مفيد از اين ابتكار جهت الگو گرفتن هيأت ها بيان بشود: در آن سالها بيش از يك قرن مي گذشت كه سبك عزاداري در شميران به همان روش سنتي شامل سينه زني يا زنجيرزني اداره مي شد. وسايل عزاداري هم به غير از نخل كه در داخل تكيه به حركت در مي آمد بقيه به دنبال دسته به بيرون تكيه منتقل مي گرديد مثل انواع علامت، حجله هاي گرد و مستطيل شكل، حجله قاسم، گهواره علي اصغر و انواع بيرق و چلچراغ. هر كدام از اين وسايل تعدادي خدمه هم داشت كه مي بايست جهت تعويض افراد براي استراحت در دسته كنار آن وسيله حضور داشته باشند البته اين روش هنوز هم ادامه دارد و هيچ گونه تحولي كه حاكي از نوگرايي در روش ها باشد به چشم نمي خورد. مرحوم ملكي در آن سالهاي ياد شده طرح دسته اي را ريخت كه فاقد هرگونه وسيله سنتي عزاداري بود.
در حقيقت هماهنگي فرهنگ تشيع با روش تجدد خواهي بود كه الحق هم خوب از آب درآمد و تا آن تاريخ اين سبك نه تنها در شميران بلكه در تهران و سطح كشور هم بي سابقه بود. اين دسته يك راهپيمايي اعتراض  آميز عليه يزيد و يزيديان زمان به حساب مي آمد. بدون شك رژيم هم چندان رضايتي نسبت به اين گونه تحركات نداشت! حال به شرح سازمان اين دسته ابتكاري مي پردازيم. يك پرچم پهن دو چوبه كه دو نفر آن را حمل مي كرد كه به پرچم هيأتي معروف است جلوي دسته كه نام مسجد و هيأت مربوطه با احاديثي انقلابي با ترجمه به چشم مي خورد. در پشت اين پرچم عزاداران مسجد همت (اكثراً جوانان) در صفوفي منظم با لباس مشكي و حالت عزا قرار داشتند كه با فاصله هايي شعارهاي كوبنده در قالب احاديث بر روي تابلوهايي با خطي زيبا نوشته شده بود كه در فاصله هاي 2 يا 3 متر در حالي كه پايه هاي چوبي آن در دست افراد بود در بين صف با نظمي چشمگير قرار داشتند. در كنار اين تابلوها هم پرچم هايي به رنگ هاي عموماً سبز و قرمز حركت داده مي شد. در انتهاي صف عزاداران، آيت الله ملكي به اتفاق معمرين و پيرمردهاي محل قرار داشتند و در پشت آنان زنان نمازگزار مسجد با حجاب كامل به چشم مي خورد. در بين صفوف عزاداران قاري خوش الحان مسجد همت مرحوم حاج عباس صالحي كه جزو بهترين قاريان صاحب سبك آن سالها بود به طرزي قرآن مي خواند كه بيننده اين صحنه و شنونده آيات را به ياد شهداي كربلا مي انداخت و بي اختيار اشك از چشمان عزاداران جاري مي شد.
پس از قرائت چند آيه سخنگوي پر حرارت مسجد همت حاج قاسم البرزي با آن بيان گرم و كوبنده آغاز سخن مي نمود و در ادامه حركت و در جملات كوتاه و مقطع از قيام حسيني، حريت، آزادي و زير بار ظلم نرفتن كه حقيقت برخاسته از حماسه عاشوراست حرف مي زد و شنونده را از حالتي تخديري و در خود فرو رفتن به جنب و جوش وامي داشت و پس از قطع سخن او مجدداً مرحوم صالحي به قرائت آيات انتخاب شده از قرآن درباره جهاد و شهادت همراه با ترجمه مي پرداخت. اين دسته با وقار و سنگيني خاصي از تكيه پائين تجريش حركت نموده و پس از پيمودن بازار تجريش به تكيه بزرگ تجريش مي رسيد و در طول پيمايش دسته، عاشقان حسيني كه نذر داشتند با افتخار مبادرت به قرباني گوسفند جلو اين دسته مي نمودند. دسته با توجه به اينكه هيچ كدام از وسايل سنتي عزاداري را با خود نداشت وليكن به گفته اكثر علاقه مندان به ايجاد تحول در سبك عزاداري از بار معنوي والايي برخوردار بود و عزاداران ضمن گوش دادن به آيات قرآن با سخنان و شعارهاي انقلابي در حقيقت از ره آورد معنوي عاشورا اشباع مي شدند و اين اقدام در دوران خفقان آن سالها، تأثير بسيار مثبت در روحيه اهالي گذارده بود.

كوتاه
يوسف بهمن آبادي- تغييرات اجتماعي و فرهنگي در جوامع در حال گذار از جمله ايران كه به پديد آمدن انديشه ها، تفكرات و رفتارهاي متفاوتي ميان نسل هاي جديد و قديم شده است، موضوع جامعه شناسي نسلي است.دكتر غلامرضا غفاري، استاد دانشگاه تهران- يكي از مولفان كتاب جامعه شناسي نسلي در ايران است كه با همكاري دكتر تقي آزاد ارمكي، در قالب يك تحقيق كاربردي كتاب را به نگارش درآورده است.گفت وگوي حاضر نيز در رابطه با تحولات نسلي و عوامل بروز آن است كه با دكتر غلامرضا غفاري انجام شده است.
***
* ما در جامعه با نوعي آهنگ افزايش آسيب هاي اجتماعي از قبيل طلاق، اختلافات خانوادگي، ناهنجاري ها و... هستيم، آيا مي توان اين آسيب ها را نتيجه افزايش تفاوت نسلي يا شكاف نسلي دانست؟
- ببينيد نسل ها، خودشان به تنهايي عامل آسيب هاي اجتماعي نيستند. هر چند كه تفاوت هاي نسلي يك دوره كاملا متفاوتي از عقايد، بينش ها، رفتارها و نگاه ها را مطرح مي سازد، مي تواند زمينه بروز آسيب هاي اجتماعي را فراهم كند.
اگر چنين چيزي باشد، طبيعتاً شكاف نسلي مطرح مي شود كه در آن به نوعي از گسست نسلي نيز صحبت خواهد شد. در هر جامعه اي آسيب هاي اجتماعي وجود دارد، اما مي دانيد كه ميزان اين آسيب ها در همه جوامع يكسان نيست.
معمولاً تجربه تاريخي و اجتماعي نشان مي دهد كه جوامعي كه همواره در مرحله گذار تاريخي هستند، آسيب هاي اجتماعي خودشان را بيشتر نشان مي دهند و در چنين مرحله اي احساس خطر نسبت به آسيب هاي اجتماعي براي افراد اين جوامع خيلي بيشتر است. به رغم آنكه افراد اين جوامع آسيب ها را تجربه مي كنند، ولي به نوعي نگراني و تشويش خاطري هم نسبت به آنها دارند.
به عبارت ديگر، نسلي كه رفتار منفي انجام مي دهد نسبت به آن، قضاوت ها و داوري ها منفي است و نسلي ديگر آن را منفي نمي داند. به عنوان مثال، درست است كه قبح طلاق در نسل قبلي نسبت به نسل جديد بيشتر است، اما اين امر، به اين معنا نيست كه آن را تأييد كنيم و نگاهي مثبت به آن داشته باشيم.
از اين رو، انحرافات اجتماعي را نمي توان با تفاوت هاي نسلي تبيين كرد. چرا كه وقتي يك جامعه تغيير مي كند، تغييرات اجتماعي يا فرهنگي را بايد در كليت جامعه در نظر بگيريم، يعني هم در عوامل ساختاري و هم در عوامل غيرساختاري آن كه نسل ها بخشي از آن را شكل مي دهند.
* به نظر شما، شكاف هاي نسلي ريشه در چه عواملي مي تواند داشته باشد؟
- عوامل مختلفي را مي توان مطرح كرد. اگر ما برگرديم به تعريفي كه از شكاف نسلي مطرح كرديم و آن را ملاك قرار دهيم به اين معنا كه وقتي يك نسلي منافع، انتقادات، آرمان ها و ارزش هاي خود را به صورت متفاوت از نسل قبل تعريف مي كند ما بايد ببينيم كه اين تفاوت ها از كجا ناشي مي شود.
در بررسي علل اين تفاوت ها مي بينيم كه بخشي از آن تحت تأثير تغيير و تحولاتي است كه در جامعه رخ مي دهد. معمولاً در جايي كه تغييرات اجتماعي و فرهنگي را در شكل سريع، حاد و گسترده آن تجربه مي كنيم و در مقابل مي بينيم كه اين تغيير و تحولات در سطح صورت مي گيرند و به عمق نمي رسند با شكاف هاي نسلي مواجه مي شويم.
يعني اگر جامعه اي تغيير و تحولات خودش را در شكل تدريجي داشته باشد در عين حال هم اين تغيير و تحولات ناظر بر ابعاد زيربنايي و روبنايي جامعه باشد، ديگر اين تغيير و تحولاتي كه در يك محيط اجتماعي صورت مي گيرد به شكاف نسلي منجر نمي شود.
اما زماني كه با تغييرات خيلي تند مواجه مي شويم - حال ممكن است اين تغييرات ريشه در داخل داشته باشد يا در بيرون- تغييراتي كه براي نسل هاي قبلي غريب و بيگانه است و با پنداشت هاي آنها همخواني ندارد، بالطبع اينگونه تغيير و تحولات به شكاف نسلي منجر مي شود. چه بسا كه اگر اين تحولات گسترده باشد، شكاف نسلي زمينه را براي گسست و انقطاع نسلي فراهم مي آورد.
* شما به عوامل ساختاري و غيرساختاري در افزايش شكاف هاي نسلي اشاره كرديد. لطفاً بيشتر توضيح دهيد؟
- ما اگر كليت جامعه را در نظر بگيريم بايد قائل به ساحت هاي مختلف و ابعاد مختلف باشيم. به عبارت ديگر، جامعه را بايد با فازهاي مختلف آن در نظر بگيريم. فازهايي اعم از نظامي، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و... كه مطرح مي شود و مجموع افراد جامعه در آنها توزيع شده اند.
همين بحثي كه تحت عنوان واحدهاي نسلي مطرح كرديم در اين واحدهاي مختلف چيده شده اند. حال اگر بنا باشد كه نگاه هاي ما در جامعه تنها به واحدهاي خاص و فازهاي خاص باشد، چنين امري باعث مي شود تا جامعه را دچار يك حالت قطبي و نامتوازن درآوريم. مثلاً بعد سياسي را در نظر بگيريم در حالي كه تمام بدنه جامعه در فاز سياسي خلاصه نمي شود و يا حتي بعد فرهنگي يا ديني و روي آنها متمركز شويم به نوعي جامعيت و كليت جامعه را به فراموشي سپرده ايم و در واقع، چنين ديدگاهي به اين منجر مي شود كه ما آن ساختار عام را نگاه نكنيم و در نتيجه اين ساختار عام زمينه را براي بروز يك نوع انقطاع ها و شكاف هايي فراهم مي كند، شكاف هايي كه يكي از آنها مي تواند نمود خود را در شكاف نسلي بروز دهد.
* به نظر شما، آيا افزايش جمعيت شهرنشيني و تغييراتي كه ميان جمعيت شهر و روستا ايجاد مي شود، مي تواند عاملي براي افزايش شكاف نسلي باشد؟
- اگر بحث شكاف اجتماعي را در معناي عام و كلي آن مطرح كنيم ، بالاخره اين عدم توازن ها و تحولات جمعيتي كه به وجود مي آيد روي شكاف هاي اجتماعي تأثير مي گذارد كه در مجموع شكاف نسلي را يكي از شكاف هاي اجتماعي مي دانيم.
ادامه دارد...

اصولي نامه
امير مهنا
آقاي اصولي شب خيلي دير به خانه رسيد، تمامي اهل خانواده اش حسابي نگران و دلواپس شده بودند، همسرش در حالي كه زير لب چيزهايي مي گفت او را برانداز كرد و گفت: تو را به هر كسي مي پرستي كمي به فكر اين بچه هاي بيچاره باش، بيا و دست بردار از اين دوچرخه قراضه.
آقاي اصولي كه چشم هايش سياهي مي رفت اصلاً  ناي جواب دادن نداشت، با هزار زحمت لباس هايش را كند و به رختخواب رفت و خيلي زود خوابش برد. به دليل خستگي يادش رفت كه ساعت را كوك كند تا برايش زنگ بزند.
او در حالي كه از فرط خستگي نمي توانست حتي خودش را تكان بدهد تا صبح روي يك دنده خوابيد.
دنياي فردا دنياي عجيبي بود، آقاي اصولي به موقع از رختخواب بيرون آمد و در كمال مسرت صبحانه اش را خورد و دوچرخه نازنينش را سوار شد و زد به راه.
خيابانها خلوت خلوت بود و آسمان آبي آبي، پرنده ها در كمال شادي مي خواندند و درختان سبزتر شده بودند، آقاي اصولي ديد كه نيازي به ركاب زدن ندارد، دوچرخه انگار بال درآورده بود و خودش با شتاب رو به جلو حركت مي كرد.
همه افرادي كه آقاي اصولي در مسير رفتنش مي ديد بلااستثناء لبخندي شيرين بر لب داشتند، چاله چوله خيابان ها برطرف شده بود و صداي بوق هيچ ماشيني به گوش نمي رسيد.
آقاي اصولي نمي فهميد كه چه طور يك شبه آن همه اتفاق خوب افتاده است، فقط با خوشحالي به اطرافش نگاه مي كرد و لذت مي برد.
او ديد كه هر وسيله نقليه اي راه مخصوص به خود را دارد، دوچرخه ها از يك مسير، موتورسيكلت ها از مسيري ديگر و ماشين ها از مسيري ديگر عبور مي كردند.
او ديگر نيازي نداشت كه نگران برخورد با وسيله اي ديگر يا بالعكس باشد، همه چيز داشت به خوبي و خوشي پيش مي رفت.
آقاي اصولي حالا ديگر تصنيف قديمي را زمزمه نمي كرد بلكه دوست داشت ديگران را هم از صداي زيباي خودش بهره مند كند.
او احساس كرد كه همه جنبنده هاي زمين دارند از صدايش لذت مي برند، از مسير خانه تا رسيدن به چند خيابان آن طرف تر فقط دو سه دور ركاب زده بود، حالا دوچرخه اش برايش عزيزتر شده بود چون كه مي ديد صدها دوچرخه سوار ديگر خيلي مرتب و منظم از مسير مخصوص به خودشان حركت مي كنند.
ماشين ها آن قدر آرام حركت مي كردند كه آقاي اصولي فكر كرد هيچ اتفاق ناگواري از اين پس نخواهد افتاد و هيچ كس ديگر لازم نيست نگران رفت و آمد خود و بچه هايش باشد.
آرزوي آقاي اصولي به واقعيت پيوسته بود. او ديد كه بسياري از مردم ماشين هايشان را كنار گذاشته اند و سوار بر دوچرخه به اين طرف و آن طرف مي روند. او با خودش فكر كرد كه ديگر هرگز در خبرها نخواهد خواند كه هواي شهر در وضعيت هشدار است، به آسمان آبي نگاه كرد و ته دلش آرزو كرد كه هميشه به همين رنگ باقي بماند.
كودكاني كه بدون ترس به مدرسه مي رفتند بيشتر از هر چيز ديگر آقاي اصولي را خوشحال كرد، تمام وسايل نقليه گويي در يك حركت هماهنگ تصميم گرفته بودند كه حق و حقوق آنها را رعايت كنند.
در مسيري كه آقاي اصولي طي كرده بود هيچ كس از چراغ قرمز عبور نكرده بود، هيچ كس خط كشي عابر پياده را ناديده نگرفته بود و هيچ كس براي رسيدن زودتر مزاحم ديگران نشده بود و هيچ بوق نامربوطي به صدا درنيامده بود.
ظاهراً  آقاي اصولي به آرزوي ايده آلش رسيده بود. همه چيز خوب و مرتب بود، او مطمئن بود كه از اين به بعد دير به اداره نخواهد رسيد و هيچ همكاري او را متهم به رانت خواري نخواهد كرد.
دوچرخه همچنان به پيش مي رفت. تا رسيدن به اداره راه زيادي باقي نمانده بود،. آقاي اصولي براي اولين بار دلش مي خواست كه مدت زمان بيشتري در راه باشد چون حسابي وقت داشت.
بالاخره به اداره رسيد، دربان اداره با حرارت تمام با او سلام و عليك كرد و از او خواست دوچرخه اش را در جايگاه مخصوص دوچرخه ها در حياط اداره بگذارد.
دربان براي او گفت كه امروز تمام همكاران حتي آقاي رئيس هم با دوچرخه به اداره آمده اند. جالب اين  كه دوچرخه آقاي رئيس هم هيچ چيزي از دوچرخه هاي ديگر زيادتر نداشت.
آقاي اصولي نگاهي به رديف دوچرخه ها كرد، لبخندي زد و گفت: به اين مي گن يه كار حسابي
دربان حرفش را تأييد كرد و گفت: وسيله بي آزار، كم خرج و بدون دود.
هر دو خنديدند.
آقاي اصولي با احترام خداحافظي كرد و پله هاي اداره را بالا رفت، در راه با تمام همكاران خندان و سرحال سلام و عليك كرد. در راه پله آقاي رئيس را ديد كه با لبخند شيرين به او صبح بخير گفت.
وقتي به اتاق كارش رسيد همه همكارانش از جا بلند شدند و با او دست دادند.
همه چيز عالي بود، آقاي اصولي هم آن خوش خلقي ها را به حساب پاكيزگي هوا گذاشت، تمام همكاران تك به تك به خاطر حركتي كه او شروع كرده بود تشكر كردند و قول دادند كه از اين به بعد به غير از دوچرخه با هيچ وسيله ديگري رفت وآمد نكنند.
آقاي اصولي لبخندزنان پشت ميز كارش نشست و آبدارچي بلافاصله برايش يك چاي داغ آورد. او تصميم گرفت در كمال آرامش چايش را بنوشد و كار روزانه را شروع كند.
همين كه استكان چاي را به دهانش نزديك كرد صدايي بلند تمام وجودش را به هم ريخت؛ صداي زنش بود كه مي گفت: خجالت بكش مرد، لنگ ظهره، مگه تو كار و زندگي نداري؟
آقاي اصولي از خواب شيريني كه ديده بود دوباره به واقعيت هاي تلخ پرتاب شد...
ادامه دارد...

ايرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
درمانگاه
عكاس خانه
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  درمانگاه  |  عكاس خانه  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |