زهره خوش نمك
سفر يعني ماجرا، اگر اهلش باشي، خطر كردن و ديدن و مكاشفه. باروبنه را برداري و راه بيفتي تا تاريخ را ببيني. فرهنگ كوچه به كوچه و قاره به قاره را. كوه و دشت و كوير يا جنگل و حيات وحش و آدم ها را . همه آنچه چشمانت را گرد مي كند و دور از روزمرگي و مثل ديروز بودن. تا برگردي چنته ات پر است از آنچه ديگران ندارند و كوله تجربه ات. اگر همراهت باشد بلدي كه خود سري پر درد دارد در اين راه، سفر پربارتر خواهد بود و به يادماندني تر. كسي كه عاشق باشد و تشنه؛ نه از سر بيكاري و معطلي نان شب، سفر را پيشه كرده باشد و هدايت گردشگر را. غلامعباس جعفري از اين دست آدمهاست. راهنماي سفرهاي ماجراجويانه در طبيعت.
مرد ريز اندام و چهره سوخته از سوز برف و هرم آفتاب كه سفر را از مدرسه شروع كرد و حالا براي ديدنش بايد منتظر باشي تا از كوير لوت برسد يا هيمالياي نپال، دل آفريقا يا آلپ اروپا. پامير تاجيكستان و دماوند خودمان، يا از ميان قبيله هاي سياه سياهپوستان و...
از صعود صخره اي بازگشته باشد، قله كوهي، ميان شن هاي روان يا خيابان هاي پاريس و ايتاليا و مجارستان و... سرمازدگي را سوغات صعود زمستاني آورده باشد تا دو ماهي را با زانو راه برود يا سوختگي بدن را از روزها و روزها زير تيغ آفتاب راه رفتن. بيابان را وجب كرده باشد پشت ويزور دوربين كه همراهش تا ناكجاآبادها رفته است با شاتري كه خوب مي داند كجا بچكد تا بيننده را مدهوش آن همه زيبايي كند.
عباس ليدري مي كند براي ماجراجويان آمريكايي، اروپايي و انگليسي تا دستمزدش بشود توشه سفر ديگرش. كه سفر را جهاد مي داند. با محقق همراه مي شود و هنرمند و دانشمند و گردشگر.
سال ها در فدراسيون كوهنوردي فعال بوده است و چهره اي مطرح در اكسپديشن جهاني. مدرس تجربي مردم شناسي فرهنگي در يك موسسه آموزشي است از بس كه تجربه كرده و فرهنگ ها را لمس. از غرب تا شرق دنيا.
معتقد است ضرب المثل ها براساس وضعيت اقليمي شكل گرفته اند براي همين «سايه سر» در جنوب يعني بزرگي و در شمال يعني مزاحمت. معتقد است ارتفاع، عنصر ساده فرهنگ ساز است و در لهجه و گويش، پوشاك، ضرب المثل ها، موسيقي، رقص، معماري و ... ردش را مي بيني. براي همين در كوير چشم ها تنگ مي شوند، پوست صورت كشيده، شكل دندان ها و پوست گلو و فونتيك آوازها عوض مي شود و در معماري تأثير مي گذارد. پس خانه ها پشت به آفتاب ساخته مي شوند و در كوهستان رو به آن. ساز هم تابعي مي شود از اقليم. ساق پاي درنا مي شود «دوزله» و گرنه «فلوت» را مي سازند از «ني» نيشكر. براي همين موسيقي دشت و كوه و جلگه با هم متفاوتند و ليدر همه اين دانسته هاي اكوتور را بايد به مسافر منتقل كند، با بياني متفاوت وگرنه مسافر به تو چه كار دارد.
عباس چم و خم ليدري تور را خوب مي داند و چم و خم راه را. چه براي ديدن باشد، چه حل مشكلات در كشوري مثل ايران كه به قول او هنوز به گردشگر خارجي مثل جاسوس نگاه مي شود. مي گويد مسافر هر كشور، ويژگي هاي خود را دارد. يكي غرغرو است، يكي حساس. يكي رمانتيك، يكي خشن و آن ديگري ترسو و ... در حالي كه در ايران همه شرايط براي پاسخگويي به نياز سليقه هاي مختلف وجود ندارد. هنوز امنيت لازم براي گردشگران تأمين نمي شود. دستشويي مناسب بين راهي نداريم. پذيرايي مان بد است. برنامه هاي هواپيما به راحتي كنسل مي شوند و تو نمي داني به توريستي كه براي ديدن يك روزش برنامه ريزي كرده اي، چه بگويي. اينجاست كه راهنماي تور، بايد يك تنه پاسخ نبود امكانات و بي برنامگي كشور را براي توريست داشته باشد. دروغ بگويد بد است، راستش را بگويد بدتر.
مي گويد: اين در حالي است كه در ۱۴۱۰ كيلومتري كه در مجموع با دو تور در نپال طي كردم، يادم نمي آيد چادري زده باشم. همه كار را متخصصان كار كه با تور همراهند، انجام مي دهند. نپال كشوري كه هيچ نداشت به جز حشيش و سيب زميني، حالا چيپس دارد و توريسم. براي دريافت مجوز صعود به قله اورست براي ۵ نفر بايد ۷۰ هزار دلار بپردازي و در مقابل هر نفر اضافي ده هزار دلار.
لندينگ هواپيما در فرودگاه نپال در فصل صعود از اورلي فرانسه بيشتر است، در حالي كه به جاي ما دوبي و قطر از اين فرصت بهره گرفته اند و از فرودگاه اين كشورها مسافران ترانزيت مي شوند. قبل از اين براي رفتن به نپال، بايد دو شبي را در راه مي مانديم، اما با پروازي كه دبي و قطر گذاشتند از تهران به نپال ارتباط برقرار شده. اين پروازها در فصل صعود كه ۴۵ روز است، كوهنورد و گردشگر مي برند و در بقيه سال كارگر مي آورند. اين در حالي است كه ما هنوز بايد نگران امنيت گردشگر باشيم.
باز فرودگاهي هست و مأموري مسئول و آشنا به كار حوزه ويزا كه به شدت مراقب مسائل ويزاي توريست هاست. حرف من اين نيست كه نبايد مراقب توريست بود، در تمامي دنيا مراكز امنيتي كاملاً در جريانند كه شما از مرز كه وارد شديد چه مي كنيد و كجا رفتيد، اما اين كنترل به شدت نامحسوس و در عين حال دوجانبه است. يعني در همان حالي كه مراقبند اين توريست به آثار باستاني صدمه نزند در همان حال هم مراقبند كه به بهانه هاي مختلف به توريست اجحافي از سمت و سوي هتل داران و رستوران دار و راننده و راهنما و فروشنده فرش اعمال نشود. مسافر كه به كشور مي آيد، دل تو دل راهنما نيست تا امنيت و آسايش گردشگر فراهم شود. از فرودگاه تا فرودگاه دغدغه و استرس گريبان راهنما را مي فشارد تا همه چيز رو به راه شود. كافي است راه بنداني تمامي نقشه هاي راهنما را براي رسيدن به موقع به پرواز به هم بريزد و خدا رحم كند كه اين پرواز پرواز خروج نباشد!
|
|
عباس معتقد است از اين همه سايت باستاني و طبيعت گوناگون، توان كسب درآمد نداريم. درحالي كه به خاطر كوه هاي بلند و كويرهاي گسترده و اقليم متنوعي كه داريم، مي توانيم تعداد زيادي توريست طبيعت گرد داشته باشيم. اما حالا اكوتورمان مي شود تنگه واشي و به جاي جذب گردشگر، آژانس هاي ما با قيمت هاي پايين گردشگر وارد مي كنند. اين نوع تور خود نيز طلب مي كند كه راهنماي تور هم به جاي كتابچه اطلاعات راجع به منطقه، دفتري از جوك در جيب داشته باشد. در بخش مسافران ورودي هم آژانس هاي ايراني با روش ناجوانمردانه شكستن قيمت تا مرز ورشكستگي رقيب پيش مي روند و چوب حراج به اين سرزمين مي زنند. قراردادهاي آژانس هاي دولتي را ببينيد كه تور ۳۰۰ دلاري براي يك هفته بازديد توريست هاي كشور ژاپن از ايران مي فروشند. اين يعني ارزان فروختن اين مرز و بوم و اين در حالي است كه كرايه مترو و تاكسي يك ايراني در يك هفته در ژاپن از ۳۰۰ دلار بيشتر است. براي ورود مسافر به ايران از هيچ تبليغي فروگذار نيستيم.
هزينه هاي سرسام آور نمايشگاه ها را مي دهيم و با اين همه تبليغات، ميهمان دعوت مي كنيم به خانه اي كه نه آب دارد و نه گاز و نه برق! مسافر براي آرامش و لذت به سفر مي رود. وظيفه ما تأمين نياز اوست و سعي مي كنيم در قبال پولي كه از وي مي گيريم، امكانات مورد نيازش را نيز فراهم كنيم. براي همين براي تهيه اين امكانات از مردم محل كمك مي گيريم و اين گونه درآمد صنعت توريسم در لايه هاي زيرين جامعه هم توزيع مي شود. وقتي در يك برنامه چند روزه كوهنوردي حدود ۵۰۰ هزار تومان دستمزد براي چند نفر كه با اسب و قاطر بارهاي كوهنوردان خارجي را جابه جا مي كنند، پرداخت مي كني، در واقع ايجاد يك درآمد اضافي براي كوهپايه نشينان كرده اي و خود اين درآمد اضافي تبعاتي دارد كه ماندن در روستا يكي از آنها است. براي همين شعار امسال روز جهاني كوهستان جهانگردي، پيشگيري از فقر در روستاها نامگذاري شده است.
عباس، دل پري دارد از وضعيت گردشگري كشور و بي آنكه بپرسي يك ريز مي گويد از مشكلات. مجالي براي پرسش نمي گذارد: ما بلد نيستيم خوب تور بفروشيم، در حالي كه تركيه اين كار را مي كند براي همين آژانس ها با ۲۶۰ هزار تومان تور به تركيه مي برند. در حالي كه با توجه به قيمت بليت هواپيما، اين رقم با هر محاسبه اي غلط در مي آيد، اما برنامه اي در آن مي گنجانند كه ۱۴۰۰ دلار خرج دارد. چرا كه آنها با اين قيمت وسوسه انگيز فقط يك تور خالي به شما مي فروشند، اما پايتان را كه از هواپيما پايين گذاشتيد، دست به جيب مي شويد. از آب به شما مي فروشند تا انواع غذاها در تنوع منوي رستوران ها و لباس ها و.... بر كه مي گرديد مي بينيد كه ۵ دلار، ۵ دلار، ۱۵۰۰ دلار پرداخته ايد. اين يعني در سبد ديدن تور. فروختن تور و توزيع درآمد آن در بين همه قشرهاي جامعه، نه مثل اينجا كه درآمد ارزي يك سر به جيب آژانس دار و هتل دار و هواپيمايي مي رود و بقيه بايستي نان خشك سق بزنند و نق! براي همين است كه وزير جهانگردي تركيه به ايران مي آيد، هر روز هم به زبان فارسي يك گوشه از تركيه را برايمان چهار رنگ در روزنامه هاي رسمي تبليغ مي كنند؛ چرا؟ چون بازار دارند. ما حدود ۴ ميليون مسافر خروجي داريم كه نزديك به يك ميليون شان به گفته مقامات ترك سال قبل از تركيه ديدن كردند. سرانگشتي حساب كنيد ببينيد چقدر مي شود. اما از همين كشور تركيه به غير از راننده هاي ترانزيت، ما چند عدد توريست داشته ايم. آمار ورودي توريست واقعي چقدر است. به آمار رسمي توجه نكنيد. عده اي زائر از پاكستان و يك مشت كاسب از سمرقند، دردي را از صنعت توريسم حل نخواهد كرد. توريسمي كه مي آيد مشهد و زيرانداز مي اندازد كنار خيابان و مي خوابد را مي خواهيم چه كنيم؟
اروپايي ها از نپال كه بخواهند بروند لهاسا براي زيارت پوتالا پالاس ۶۰۰ دلار فقط پول هواپيما بايستي بپردازند تا برسند آنجا. در ورودي هر موزه و زيارتگاه در قبال پول زيادي كه از تو مي گيرند، تمامي اطلاعات را در يك لوح سي دي تحويلت مي دهند تا در فرصت مناسب به تماشا بنشيني و براي ديگران نمايش دهي تا ترغيب شوند و آنها هم براي تماشاي تبت بيايند.
عباس معتقد است كه فعالان صنعت گردشگري كشور به دنبال «ايزي ماني» هستند و حاضر نيستند خود را براي كار هموار كنند. منتظرند دولت همه امكانات را تأمين كند كه اين هم اگر قرار بود درست شود تا حالا شده بود.
او را بگذاري ساعت ها از مشكلاتي مي گويد كه سال ها گريبانگيرش بوده است و اين مسائل وقتي آزاردهنده تر مي شود كه تجربه ديگر نقاط دنيا را هم داشته باشي و ذهنت مدام در حال مقايسه باشد. اگر حتي به آن عادت كرده باشي. مي پرسم از مكان هايي كه مي توان در ايران ديد و كمتر كسي از آن خبر دارد؛ مي گويد: «ول كنيد خانم، بگذاريد دست نخورده باقي بمانند و سالم! وقتي نمي توانيم از قبالشان درآمد داشته باشيم و حفظش كنيم بهتر كه ناشناخته بمانند.»
سراغ عكس هاي او را مي توان در نشنال جئوگرافيك و نشريات خارجي گرفت و البته در سايت خودش كه «آزادكوه» نام داده اش. به قلم خودش: «براي بعضي ها آزادكوه كوهي است بلند كه در بلاد يوش واقع شده، اما براي ما چيزي وراي اين حرف ها. ما اون سال ها با اين نام عشق ورزي را مرور مي كرديم. دويدن را تمرين و خستگي را از ياد مي برديم. با اين نام ما دلمان در پي كوه ها بود و كوه ها چه بلند و ما چه دلتنگ...»
عباس در وبلاگش خلوت مي كند با لحظات تلخ و شيرين سفرش. از حوادث مي گويد، سقوط همسفرانش و مرگ يارانش و از شگفتي ها و فرهنگ ها. قلمش به تصاويرش طعنه مي زند در تصوير ذهنش «امشب تو شلوغي خيابون، لاي اون همه ماشين، توي او همه بوق و دود و دعوا، ياد برف هاي ساكت و سرد كوه هاي بلند اكونگاكوا افتادم. ياد سفر به قاره آمريكاي لاتين. ياد بالارفتن تا بلندترين نقطه اين قاره و بازگشتن به مندوزا سرزمين آفتاب و انگور. به آرژانتين ...»
مصاحبه را تنظيم مي كردم كه شنيدم عباس به همراه هادي ساعي تكواندوكار قهرمان المپيك، مشعل اين المپيك زمستاني ۲۰۰۶ تورين را روز ۲۳ دسامبر در قسمتي از مسير شهر پالرمو ايتاليا حمل كردند. اين مشعل در مراسمي در منطقه باستاني المپياي يونان روشن شده بود. كاستاس فيليپيديس ۱۹ ساله اين مشعل را به همراه شاخه اي از برگ درخت زيتون در دستان خود روشن و حمل كرد تا او نخستين فرد از زنجيره ۱۰ هزار و ۵۳۵ نفري باشد كه اين مشعل را حمل مي كنند. او و هادي رفتند تا با حمل مشعل المپيك زمستاني تورين از شهر تراپاني ايتاليا به سمت پالرمو، ايران را بر سر زبان ايتاليا و دنيا اندازند. كه حمل اين مشعل تلاشي براي نزديكي فرهنگ ها و آشتي دادن كشورها است. او خودش را آتش بيار معركه خطاب كرده است!
راستي عباس خيلي وقت هم نيست كه ازدواج كرده است. همسرش فرخنده صادق، يكي از نخستين زنان ايراني است كه به قله اورست صعود كرد و حالا ليدر قله هاست مثل خودش. براي همين براي ديدن اين زوج با هم بايد ماه ها منتظر ماند تا سفر به اتمام برسد. هر يك در گوشه اي از دنيا.