گزارشي از بيستمين دوره شب هاي شعر عاشورا- شيراز
بيستمين واژه هاي عاشورايي
محمدرضا شالبافان
نام «شب شعر عاشوراي شيراز» براي اهالي شعر و به ويژه شعر آييني بسيار آشناست. سلسله همايش هايي كه كم كم در حال تبديل شدن به يك جريان هستند و امسال براي بيستمين سال متمادي شعردوستان را ميهمان واژه هاي متبرك به نام سالار شهيدان كردند. زيباترين تعبيري كه با نام شب هاي شعر عاشورا پيوند مي خورد سخن دكتر غلامرضا كافي است. دكتر كافي كه اين بار در هيأت مجري شب هاي شعر با مخاطبين سخن مي گفت بارها از شب شعر عاشورا به عزاداري فرهيخته نام برد. اين تعبير يك امر را كاملا روشن مي كند.شب شعر عاشورا را يك تكيه و هيأت عزاداري است كه قرار است در آن با علم و آگاهي و فرهيختگي به آستان حسين(ع) دست نياز دراز شود.
تفاوت عمده شب شعر عاشورا با كنگره هايي كه هر چند سال يكبار به دامان بزرگان عاشورا متوسل مي شوند يك كلمه است: مردمي بودن.
تمام اين كنگره ها در بدو تاسيس پيشوند نخستين را يدك مي كشند و احتمالا يكي دو سال ادامه مي يابند اما با تغيير مدير، تغيير نگرش، تغيير و كاهش بودجه و... به خاطره ها مي پيوندند. به اين گونه است كه امروز با همه دبدبه و كبكبه ها به جز شب شعر عاشوراي شيراز هيچ كنگره يا همايش ديگري در خصوص ادبيات عاشورايي وجود ندارد.
اين شب شعر با عمق وجود برگزاركنندگان گره خورده است. اين مساله تا آن جاست كه وقتي در اوايل دهه هفتاد بنيانگذار شب شعر عاشورا _ مرحوم فرهنگ _ بدرود حيات مي گويد. برگزاري آن را به پسر ارشدش وصيت مي كند.
از طرف ديگر به گمان من اين گره خوردگي در دل شاعران نيز هست.
شاعراني كه معمولا معترض، مضطرب و عصباني اند در شب شعر عاشورا كه اين سال ها با عطر بهار نارنج نيز آميخته است بسيار آرام و متين اند.
البته اين را بايد اضافه كرد كه اين سلسله شب شعرها خود را از آفت بزرگ جشنواره ها و كنگره ها _ داوري- به كلي به دور داشته اند. رسم اين شب شعرها آن است كه حدود ۳۰-۲۰ نفر به شب شعر دعوت مي شوند، شعر مي خوانند همه صله يكساني دريافت مي دارند. صله اي كه براي بسياري از آن ها بيشتر ارزش معنوي دارد. از طرف ديگر از هشت سال پيش شب هاي شعر دانشجويان و طلاب نيز در عصر روز اول در كوي ارم دانشگاه شيراز _ تالار فجر برگزار مي شود و ده، دوازده شاعر دانشجو و طلبه هم مهمان شب شعر مي شوند.
پس از سالهاي آغازين تصميم برگزاركنندگان بر اين بنا شد كه هر سال يك سوژه در رابطه با اين واقعه عظيم معرفي شود تا شاعران در رابطه با آن شعر بگويند و به ستاد شب شعر ارسال كنند. در برخورد اول اين كار چندان جالب به نظر نمي رسد. همين امر باعث شد تعداد زيادي از شاعران از شب شعر عاشورا كنار بروند.
اما اگر به اين عمل با دقت به ذات عزاداري واربودن اين شب شعر بنگرينم متوجه علت آن مي شويم. اين سلسله شب هاي شعر بيش از آن كه قصد داشته باشد مجموعه اشعار و شاعران، قدرتمند عاشورايي را گردهم آورد قصد دارد شاعران را با ابعاد تاريخي، ارزشي و معرفتي عاشورا آشناتر كند و براي مدتي هم كه شده _ در خلوتشان _ ايشان را به سمت تفكر و تخيل در عاشورا ببرد. امسال هم سوژه اشعار، سكينه (س) و حميده بنت مسلم بود. البته شب شعر طلاب و دانشجويان از محدوديت سوژه برخوردار نيست و آنان با هر سوژه اي مي توانند به سراغ محشر عظيم كربلا بروند.
حاج احد ده بزرگي در افتتاحيه دوره بيست و يكم «عون و محمدبن عبدالله» دو پسر حضرت زينت را به عنوان سوژه هاي سال آتي معرفي كرد تا شاعران واژه هاي خود را ميهمان اين بزرگان بكنند.
امسال بيستمين خزان از شب شعر عاشوراي شيراز گذشت و اين در حالي بود كه تعداد قابل توجهي از شاعران مدعو، كمتر از اين عدد بهار، به چشم ديده بودند و شب شعر عاشورا به حق مي تواند مدعي تاثيرگذاري بر يك نسل از ادبيات آئيني باشد.
آن چه مسلم است شب شعر عاشورا را با گذشت بيست دوره شناخت صحيحي از خود و مخاطبان خود دارد و تلاش كرده آسيب هاي خود را بشناسد و آن ها را برطرف كند كه تا حد قابل توجهي از پس اين كار برآمده است.
«ماهي ها»
سيدحسين متوليان _ تهران
اسير موج هاي سركش تقدير ماهي ها
و مي ميرند شايد زود، شايد دير ماهي ها
گروهي سايه امن خدا بر نعش اقيانوس
گروهي در سرير فتنه تزوير ماهي ها
شبي كاش آبي قلبم اسير چنگشان مي شد
كجاي جنگلند اين گله هاي شيرماهي ها
دل دريا گرفت از موج ماه هاي سرگردان
و از امواج دريا خسته و دلگير ماهي ها
فرود كارواني _ بارشان امواج موج افكن _
به نخلستاني از تاثير بي تاثير ماهي ها
تمام لشگر ارديبهشتي تيرباران شد
به دستان عطش در دوزخي از تيرماهي ها
«خذيني يا سيوف الارض» اين را گفت و اين يعني
مرا در بر بگيريد آي، اي شمشير ماهي ها!
سپس خورشيد ماهي دل به دريا زد به خاك افتاد
كسي آن سوي دريا بانگ زد: «تكبير ماهي ها!»
تمام شهر مي ديدند بعد از كل كشيدن ها
به جاي تور، جان دادند در زنجير ماهي ها
«شعر بي انتها:
زهرا اسكندري _ شيراز
شعر تو آغاز راه دردي كه بايد بماند
اي آخرين تكيه گاه مردي كه بايد بماند
با كاروان موج مي خورد، هي خيمه در خيمه آتش
در داستان غريب و سردي كه بايد بماند
آن سو خزاني كه كم كم پيچيده در پاي خيمه
اين سو بر برگهاي زردي كه بايد بماند
حالا تو و كوله بار افتاده از دوش تاريخ
حالا تويي يادگار فردي كه بايد بماند
لبريز عطر خدايي بيداري لحظه هايي
انديشه اي را تو آغاز كردي كه بايد بماند
مانده است بار بزرگي بر شانه هايت سكينه
اي شعر بي انتهاي مردي كه بايد بماند
» رباعي ها «
ميلاد عرفان پور _ ۱۶ ساله
در جاري لحظه ها خدا پيچيده است
خورشيد گلوي عشق را بوسيده است
بر سينه زنان فرشته ها مي گويند
امروز سكينه داغ بابا ديده است
» مسير جنون «
حافظ ايماني _ مشهد
بتاب اي همه خورشيد در شبي كه منم
كه عرضه مي شود از عشق مطلبي كه منهم
براي قهر تو رگهاي گردنم كافي است
بيابزن و بگو» نحن اقربي «كه منم
تو سر به نيزه ترين آفتاب تاريخي
و سربلندترين داغ، زينبي كه منم
به دست علقمه دف را شهيد خواهم كرد
به رسم رقص عطش رسم مذهبي كه منم
بچرخ تا بوزد باد در مسير جنون
كه آب تشنه شود بر همان لبي كه منم
و آن حديث خداوند عاشقان كه تويي
و اين حكايت يا رب و ياربي كه منم
به يال اسب تو حبل المتين گره خورده است
به ريسمان تو بسته است مركبي كه منم
الا مسيح من اي شمس كربلاي غزل
بدم به شور خراساني تبي كه منم
» بدرود «
ندا هدايتي فرد _ شيراز
جاري شده آه مثل غزل در باد
مثل نسيم غمزده اي تا بود
مثل خيال قاصدكي غمگين
در گريه هاي يك شب دردآلود
آمد كنار خيمه و چشمانش
لبريز از تلاطم دريا شد
يك لحظه با خيال خود انديشيد
يك كاسه آب اگر كه به دستم بود
اما براي بدرقه وقتي نيست
اينجا هوا، هواي مه آلودي است
با نيزه ها كه منتظرند انگار
يك كاسه خون كنند غزل را زود
يك كاروان غمزده را انگار
دارند مي برند به سمت شام
از تيغ هاي سرخ بپرسيده آه
اين كاروان چگونه تو را پيمود
هي خيمه، خيمه، خيمه حرم مي سوخت
در موج موج خيس نگاهي كه
مي ديد با تو منظره هايي را
كه ذره ذره ذره تو را فرسود
بايد كسي شبيه خودت باشد
با دست هاي بسته غزل سازد
از اصطكاك درد به بالي كه
جاي فرشتگان خدايي بود
بايد كسي شبيه خودت آرام
بايد كسي شبيه مستور
تا سالهاي سال ببارد تا
هرگز نگويد آه! پدر بدرود...
|