عكس: گلناز بهشتي
ماني راد
اين گزارش قرار است بگويد كه دارالفنون در حال ويراني است. همانطور كه دو سال پيش گفته بوديم و هيچ كس نشنيد. پس گفتن از ويراني يك مدرسه قديمي، گيرم اولين مدرسه علوم جديد باشد، چه اهميتي دارد
قرار است از دارالفنون بگوئيم. قرار است ماجراي مرمت اين بناي تاريخي را با بياني شيوا و تصاويري گويا بنويسيم. مثلاً بنويسم كه: اين بنا، كه امروزه مخروبه است، روزگاري پر از هياهو و جنب و جوش بود و يا در توصيف چهره امروزي آن اين گونه بنويسيم: آفتاب ظهرگاه يك روز بهاري بر جسد بي رمق دارالفنون مي تابد و انگار اين ساختمان كه ديگر به هيئت مخروبه اي درآمده، هيچ گاه نه تلاش دانش آموزاني را براي كسب علم به خود ديده و نه حتي روزگاري مهمترين مركز دانش اندوزي كشور بوده است و يا دارالفنون مثل جسد مرده اي در ضلع جنوبي ميدان امام خميني، آرام گرفته است و خود نيز بر اين باور است كه انگار سال ها پيش مرده و ديگر هيچ گاه، قرار نيست زندگي اش را از سر بگيرد. يا مثل دو سال پيش هنگامي كه در 13 تير ماه 1383 به ديدارش رفتيم و در صفحه 21 همين روزنامه نوشتيم، دوباره قلم را برداريم و اينگونه بنويسيم:
اين بار هم مثل هميشه چه فرق مي كند كه موزه صبا باشد، يا كاخ گلستان. مهم نيست شمس العماره باشد يا كاخ مرمر. حكايت همان حكايت قديمي است. جايي دارد به آرامي ويران مي شود و تمام خاطرات و روزهاي رفته را در زير گرد و غباري از تباهي پنهان مي كند. درست مثل ارگ بم، اما اين بار بدون هيچ تكان خوردن و پس لرزه و پيش لرزه اي.
و بعد هم لابد ادامه بدهيم كه:
جايي در همين شهر در كمال خونسردي و روبه روي چشم هاي نظاره گر ما، به آرامي از يادها فراموش مي شود و مثل تلي از آتش روبه خاموشي مي رود. اصلاً مهم نيست كه اين موضوع سوژه يك گزارش باشد. حتي اهميت چنداني ندارد كه كتاب هاي قطور تاريخ را هم برداريم و در پي تاريخچه اي از آن باشيم و روزهاي زندگي اش را با دقت بيشتري مورد كنكاش قرار دهيم. اما تمام اين چيزهاي بي اهميت رخ مي دهد.
به سراغش مي رويم و با آدم هاي زيادي صحبت مي كنيم. حتي از گوشه تنگ و تاريك كتابخانه ها هم سراغي مي گيريم. همه اينها براي اين است كه يكبار ديگر گفته شود: جايي مثل دارالفنون دارد نفس هاي آخرش را مي كشد.
اما انگار اصلاً فرقي نمي كند. اين گزارش قرار است بگويد كه دارالفنون در حال ويراني است. همانطور كه دو سال پيش گفته بوديم و هيچ كس نشنيد. پس گفتن از ويراني يك مدرسه قديمي، گيرم اولين مدرسه علوم جديد باشد، چه اهميتي دارد. جز سياهه كردن روزنامه ها و صرف بيهوده مقدار معتنابهي كاغذ، ديگر چه فايده اي دارد. (البته اگر مصرف كردن كاغذ فايده محسوب شود.)
تقابل شهود و عقلانيت
بي ترديد جهان جديد، ريشه در غرب دارد. عقلانيت كه دستاورد زميني آنان بود، خيلي زود ابزار و وسائل جديدي براي زندگي انسان فراهم آورد و موجب تحول و دگرگوني اساسي در شيوه زندگي انسان معاصر شد. اگر چه اين شيوه زيستن خيلي زود دامنگير مردمان مشرق زمين شد، اما تفكر و تلقي شان از جهان هستي، همچنان بر مدار گذشته بود. مردمان شرق خيلي زود شيوه زندگي را از غربيان به عاريه گرفتند و به مانند آنان علوم جديد را آموختند و به كار گرفتند. اما، روش همان بود كه بود. اگر چه دانش جديد، آنان را به دنيايي تازه كشاند، اما در ميان برخي از آنان، غرب گريزي و شرق گرايي رواج و رونق فراوان داشت.
دانش جديد آمد كنار شهود. جايي مثل ژاپن در سال 1238 هجري شمسي اولين گام را به سمت جهان جديد برداشت. آنان با تأسيس مدرسه اي به سبك و سياق كشورهاي غربي، دانش و علوم روز را به شيوه غربيان فرا گرفتند و در كشورشان گسترش دادند. البته ما نيز چهار سال قبل از آنان موفق شده بوديم تا با جهان جديد آشتي كنيم و با احداث مدرسه دارالفنون به ترويج نگاه آنان در كنار نگاه شهود محور خود بپردازيم. اما بعد از گذشت صدوپنجاه سال از آن روزگار چشم بادامي ها، توانستند خيلي خوب نگاه عقل گراي آمده از مغرب زمين را با خوي و خصلت سخت گيرانه شان وفق دهند و از آن معجوني بسازند كه منجر به رشد و پيشرفتشان بشود.
اما حاصل بدست آمده از دارالفنون چه بود؟! ما كه از بسياري از كشورهاي ديگر شرقي در واردات علوم جديد پيشي گرفتيم، چرا نتوانستيم، دو رويكردمان را درهم بياميزيم. واقعيت اين است كه دارالفنون در واقع نه خاستگاهي بود براي ظهور علوم جديد و نه دانش آموزان از مكتب رسته و به دامان معلمان جديد بسته را جايي براي فراگيري نگاهي جديد، بلكه آن چيزي كه ارمغان دارالفنون بود، امروزه موجب ويراني اش را فراهم آورده. علوم جديد نه در دارالفنون توليد شد و نه كشف، بلكه دستاوردها تنها آموزاننده شد و همه چيز همانطور كه بود حفظ شد و تنها لباسي ايراني يافت. مونتاژ بزرگترين دستاورد اين مركز مهم فرهنگي بود. شايد امروزه تلقي همگان از حفظ بناي يادماني گذشته، نشأت گرفته از رواج اين بينش باشد. در واقع دارالفنون قرباني همان سهل انگاري شد كه خود مروج آن بود. شايد اين نكته درست باشد.
حاشيه هاي جذاب
ناچاريم كه كمي هم از موضوع اصلي مان فاصله بگيريم و به حاشيه بپردازيم. گفتن تاريخچه اي كامل از بناي محتضري كه بر بالينش رفته ايم. در يكي از روزهاي سال 1266 هجري قمري به دستور ميرزا تقي خان اميركبير، صدراعظم ناصرالدين شاه، دارالفنون پي ريزي شد. البته چندي پيشتر شخصي به نام داودخان مأمور اعزامي اميركبير، به اتريش مسافرت كرده بود تا معلماني براي اين مدرسه جديد بياورد. افتتاح دارالفنون سيزده روز پس از عزل اميركبير رخ داد. اين مدرسه در زميني واقع در ضلع شمال شرقي ميدان ارگ و جنوب ميدان توپخانه بنا شد كه پيش از آن سربازخانه بود. نقشه اين مدرسه به وسيله ميرزا رضاخان مهندس با استفاده از طرح سربازخانه وليچ لندن تهيه شده بود. او يكي از پنج محصلي بود كه توسط عباس ميرزا نايب السلطنه براي تحصيل در رشته مهندسي به اروپا اعزام شده بود و در لندن تحصيلات خود را به پايان رساند.
محمدتقي معمار (جد مادري كامران ميرزا، پسرناصرالدين شاه) در اواخر سال 1266 هجري قمري كار ساختماني مدرسه را آغاز كرد و پس از دو سال توانست در نهم دي ماه 1231 هجري شمسي، برابر با 25 ربيع الاول 1268 هجري قمري با حضور درباريان آن را افتتاح كند. در اولين سال دارالفنون تقريباً 100 دانش آموز را پذيرفت كه همگي آنان از فرزندان بزرگان و درباريان بودند. اين تعداد دانش آموز هم با درخواست محمدعلي خان شيرازي وزير دول خارجه ناصرالدين شاه از محمودخان كلانتر تهران و عزيزخان آجودان باشي نظام، به مدرسه جديد آورده شد.
كورسويي اندك
مهندس پارسي، كارشناس سازمان ميراث فرهنگي معتقد است كه مرمت دارالفنون به صورت علمي انجام نشده است. او دليل توقف طولاني مدت مرمت اين ساختمان را عدم كار دقيق كارشناسي مي داند. به نظر پارسي اشكال عمده مرمت اين بنا، اين بود كه بصورت آكادميك با اين بنابر خورد نشده و مرمت آن علمي نبوده است. از سويي نبود مرجعي ذيصلاح براي مشاوره و نظارت بر مرمت اين بنا، موجب شده كه برخي از كارهاي انجام شده در جريان مرمت، فاقد ويژگي هاي لازم تاريخي باشد. دارالفنون در سال 1305 هجري شمسي توسط شخصي به نام واسلي نيكلاي ماركف بازسازي شد. نماي حياط دارالفنون، كلاس ها و طرح قالب هاي كاشي و شعر نوشته ها در جريان همين بازسازي به وجود آمد.
از سويي فتح الله توحيدلو مسئول دارالفنون و مشاور پژوهشكده تعليم و تربيت آموزش و پرورش، دليل عمده تعليق چهار ساله مرمت دارالفنون را نبود بودجه مي داند. او مي گويد: در سال گذشته و در زمان رئيس اسبق سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري، طي نامه اي از ايشان دعوت كرديم طي بازديد از وضعيت نابسامان دارالفنون، زمينه اي را براي مرمت آن فراهم نمايد. ايشان هم قبول كرد و پس از آن، در هيأت دولت، بودجه 2 ميلياردي براي مرمت اين بنا به تصويب رساند. اما متأسفانه اين بودجه به دلايل نامشخص در اختيار پژوهشگاه آموزش و پرورش قرار نگرفت. البته مقداري از اين بودجه به حساب پژوهشكده آمد. اما بدليل ناكافي بودن، نتوانستيم، كار خاصي انجام دهيم. پس از تحولات در دستگاه اجرايي كشور، دوباره طي نامه اي از آقاي مشائي رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري براي تامين بودجه مرمت دارالفنون نامه نوشتم، اما متأسفانه، تا به امروز پاسخي در خور بدست نيامد.
توحيدلو به بودجه ناكافي وزارت آموزش و پرورش براي تامين هزينه هاي مرمت دارالفنون اشاره مي كند و مي گويد: بي ترديد وزارتخانه، بودجه لازم براي مرمت اين بنا را در دست ندارد و ناگريز بايد از حمايت سازمان هاي مرتبط استفاده كند.
از آنجا كه دارالفنون به گنجينه و مركز اسناد دارالفنون تبديل شده است و قرار است كه بخشي از اين بنا، به عنوان موزه آموزش و پرورش اختصاص يابد بنابراين لزوم فعاليت هاي فرهنگي در آن قابل تصور است.
آنچه البته از ظاهر امر برمي آيد، اين گنجينه هم اكنون ويرانه اي بيش نيست. ويرانه اي كه هر روز از عمر آن كاسته مي شود. در واقع، بر او همان مي رود كه او خود باني اش بوده.
ما وارث آن نگاهيم
شايد ديگر مجال آن نيست تا ابرو درهم كشيده به خنياگري درآييم و بر سر و سينه زنان از ويراني بنايي سخن بگوئيم كه كمتر كسي تأثيرش را در شكل گيري فرهنگ معاصرمان انكار كند. شايد ديگر مجالي نمانده تا بگوئيم: قرار بود در اواخر سال 83 دارالفنون با چهره و ظاهري آراسته، بازگشايي شود. قرار بود مركزي باشد براي پژوهش و مطالعه، قرار بود تاريخ آن زنده شود. اما چه اتفاقي افتاده از آن سال تا به امروز؛ تنها اتفاقي كه افتاده، فرسوده تر شدن آن است. چهره آن روز به روز پيرتر شده و فرتوت تر. نه از زندگي در آن خبري هست و نه تلاشي براي از سرگيري آن. دارالفنون در وسط اين شهر، ساكت و ساكن، خاموش مانده و آرام، آرام روزهاي مرگ خود را مي شمارد.
هنوز فراموش نكرده ايم روزي از روزهاي اواخر خرداد را، هنگاميكه رئيس جمهور ، در برابر دوربين هاي تلويزيون ايستاد و در برنامه تبليغاتي خود سخن از دارالفنون گفت و از مهجور بودنش. هنوز يادمان نرفته كه او گفت: من هر گاه از جلوي دارالفنون مي گذرم، دلم آتش مي گيرد. اگر چه ماهها گذشته، اما انگار اين بناي تاريخي كه به ديده بسياري چنان اهميت و ارزش دارد كه همسنگ آن نمي توان يافت، به آرامي در پرده نسيان ها به سكوتي ازلي محكوم شده است.
شايد الان فرصت آن است تا با سنگدلي بي پايان، رودرروي دارالفنون بنشينيم و شاهد ويراني اش باشيم. شايد وقت آن شده كه با قساوت، پرده از چشم برداريم و خانه اي كه ما را به جهان مدرنيته پرتاب كرده است ببينيم كه در زير هياهوي بي قيدانه پرندگان فراموش مي شود و جز تلي از خاك، در آن وجود ندارد كه رنگي از گذشته داشته باشد. دارالفنون بي ترديد، مي تواند مثل هر بناي معمولي ديگر وجود داشته باشد. اما انگار جرم او سخت تر از آن است كه بخشوده شود و بايد در ازدحام فراموشي ما و ويراني خود نابود شود. ما سنگدل نيستيم. ما هيچ گاه سنگدل نبوده ايم. اما اين نتيجه اي است كه او خود آن را به بار نشانده.
الگويي از ايراني بودن
مهندس رضا موسوي كارشناس ميراث فرهنگي در گفتگويي كوتاه از منظر كارشناسي به آسيب هاي وارده به دارالفنون پرداخت.او زمان چهار سال براي مرمت اين بنا را بسيار نگران كننده دانست و افزود: در برخورد با آثار تاريخي و مرمت آنان مي توان دو نكته را مورد توجه قرار داد. اول اينكه كار مرمت بر روي يك ساختمان تاريخي بايد در زماني كوتاه و بادقت بالا انجام گيرد. د ر غير اين صورت احتمال دارد كه آسيب جدي به بنا وارد شود. هيچ مرمت گري نمي تواند در مرمت يك بناي تاريخي اهمال كرده وبنا به دلايلي مانند نبود بودجه يا دلايلي ديگر كار مرمت بنا را ناتمام گذارد. چرا كه در اين صورت احتمال آسيب جدي به بنا زياد است . موسوي با اشاره به اينكه با اين كار عمر بنا و اسكلت آن مورد آسيب جدي قرار مي گيرد گفت: اين درست مثل اين است كه كسي را به دليل بيماري قلبي به اتاق عمل مي برند و عمل جراحي روي او انجام مي دهند. پس از شكافتن قلب دكتر متوجه مشكل مغزي در بيمار مي شود و دست از عمل مي كشد.مسلما نمي توان بيمار را در آن حال رها كرد تا اول مغزش جراحي شود بعد قلبش. بي شك اگر او را در آن حال رها كنند او خواهد مرد. بناي تاريخي هم اينگونه است. در مرمت هر بناي تاريخي بايد حداقل زمان را در نظر گرفت تا آسيب هاي وارده به ساختمان بسيار تقليل يابد.مهندس موسوي دومين مورد در مرمت بناهاي تاريخي را عدم برآورد بودجه مناسب اعلام كرد و افزود:در كشور هاي ديگر براي مرمت بنا ابتدا كار كارشناسي انجام مي گيرد. يعني عده اي به منظور تعيين بودجه لازم براي مرمت مدتها كار كارشناسي انجام مي دهند.
او در مورد ايجاد سيستمي براي برآورد بودجه بناهاي تاريخي گفت:البته انجام كار كارشناسي براي برآورد كردن بودجه لازم براي مرمت بنا هاي تاريخي نه هزينه بر است و نه كار سخت و پيچيده اي. حداكثر هزينه براي برآورد بودجه يك بنا كمتر از پنج ميليون است. اين رقم در مقايسه با بودجه هاي كلان براي مرمت يك بنا مسلما رقمي ناچيز است.