در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هر يك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
***
آه پشه
شبي به اتفاق همسرم به منزل پدر و مادرش رفته بوديم (روحشان شاد) مي خواستيم بخوابيم كه چند پشه باعث آزار همه بودند. تصميم گرفتم با پشه كش پلاستيكي از شر آنها خلاص شوم. يكي از پشه ها روي سقف نشسته بود. بالاي صندلي رفتم كه پايه هايش فلزي بود و پشتي نداشت، همينكه خواستم پشه را بزنم يكي از پايه هاي عقبي به سمت زير خم شد. تعادل من به هم خورد، در حال افتادن، لبه تيز پروفيل عقبي حدود ۱۰ سانتيمتر پشتم را خراش عميق داد و چون با صورت به روي فرش افتادم، قسمت پهن پشه كش شكست و دسته آن مانند اهرم عمودي بين فرش و سينه من قرار گرفت و گويا به فلز تبديل شده بود زيرا خم نشد و لبه تيز شكسته آن نزديك قلبم كمي در سينه ام فرو رفت و كارم به بيمارستان و دكتر متخصص قلب كشيد.
شايد آه پشه اثر كرده بود. به هر حال هنوز بعد از سال ها آن نقطه بعضي مواقع درد مي گيرد. عاقبت متوجه نشدم پشه فرار كرد يا كشته شد، ولي دخل خودم آمد.
آه پشه گر بگيرد دامنت
اين چنين مجروح سازد بدن ات
برحذر از آه مظلوم و يتيم
دامنت گيرد عذابي بس عظيم
عبرت ار گيري تو از اين ماجرا
كاينات بر تو بگويند مرحبا
كادح