شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۵
نگاهي به دو نمايش «امشب بايد بميرم» و «دو متر در دو متر جنگ» در تئاتر شهر
زنان اثيري، مردان كارتوني
005568.jpg
مختار شكري پور
نقالي نقلي در سينه دارد و مي خواهد براي ديگران باز گويد؛ مرتب از بيان نقل اش طفره مي رود ولي به هر حال به نقل داستان زندگي استاد «ناصر نوربالا» و خانواده اش مي پردازد. استاد ناصر نوربالا به خاطر تهمت هايي ناروا از دانشگاه اخراج شده است و در اين ميان هم مشكلات رفتاري و اخلاقي فرزندان و بي احترامي هاي فرزند پسرش و نق زدن هاي مكرر زنش و در كل بحران هاي خانوادگي اش تأثير مخرب مضاعفي بر قضيه اخراج شدن او از دانشگاه گذاشته و او را به مرز خودكشي مي كشانند، اما در اين گيرودار زني اثيري و زيبا كه مي تواند فرشته مرگ هم باشد در درون او حضور دارد و فقط براي خود استاد محسوس است، او را همراهي و راهنمايي مي كند و...
اين خلاصه اي بود از قصه نمايش «امشب بايد بميرم» كه «نصرالله قادري» آن را بر اساس متني از خودش هر روز در ساعت ۱۹ در تالار چهارسوي تئاتر شهر با بازي: انوشيروان ارجمند، محبوبه بيات، معصومه كريمي، شهراد وثوقي و... روي صحنه مي برد.
تنهايي، يأس، از هم گسيختگي خانواده و فاصله هاي ذهني پدر و مادر با فرزندان و با يكديگر، اضمحلال رفتاري و اخلاقي در كانون خانواده، لغزش ها و خطاهاي جبران ناپذير فرزندان، گرفتار شدن در دامن نيازهاي كاذب و سطحي و انحرافي و در نهايت طغيان استاد و ساير اعضاي خانواده در مقابل مسائل پيراموني از جمله تم هاي مطرح شده در اين نمايش هستند.
در نمايش «امشب بايد بميرم» تلنگري بر ذهن تماشاگر در خصوص پرهيز از نيفتادن در دامن بلاها و بحران هاي گوناگون اجتماعي زده مي شود. از اين لحاظ است كه مي توان اين نمايش را، نمايشي بيداركننده و آگاهي بخش تلقي كرد كه كاركردش تصحيح كردن رفتارهاي اجتماعي ناپسند مي باشد. ضمن اين كه كارگردان و نويسنده از ابراز اظهارنظرهاي صريح شعاري و تعيين تكليف براي تماشاگر در برخورد با موضوع نمايش نيز پرهيز كرده و در عوض به كندوكاوي در موقعيت ها و بحران هاي تلخ اجتماعي پرداخته است. او در اين فضا ذهنيتي به تماشاگر نمايش القاء مي كند تا هوشيارانه تر با مسائل اطراف خود برخورد كند. نويسنده در اين مسير آگاهي بخش سعي در تقويت ايمان و خويشتن داري اخلاقي داشته و بار ديگر تماشاگر و آدم هاي نمايش را به سمت ارزش هاي انساني و رفتارهاي اخلاقي رجعت داده و قباحت جريانات كاذب و سطحي را در نظر او مجسم مي كند.
علاوه بر اين در نمايش برخوردي طنز آميز با جريانات كاذب زندگي طبقات مرفه شده است، هر چند كه بار اصلي طنز در اين نمايش بر عهده «انوشيروان ارجمند» در دو نقش «نقال و نوكر خانه استاد» است و لحظات بسيار زيبايي به وجود مي آورد. به خصوص آنجا كه همه اش از جهنم مي گويد و... البته درج اين نكات طنز در نمايش ضمن زنگ تفريحي براي تماشاگر، نقشي هدف مند و تعيين شده در جهت پرداخت به مضمون دارند. ناگفته نماند كه «قادري» در دل پرداخت به لايه ها و وجوه واقع گرايانه اجتماعي، گاهگاهي هم تيك هاي فلسفي به ذهن تماشاگر مي زند و او را در مسير شناخت دقيق تري از مسائل هستي شناسانه و اعتقادي، كه اتفاقاً ارتباط بسيار تنگاتنگي با موضوعات طرح شده در نمايش دارند؛ مي اندازد.
005571.jpg
نمايش هايي كه از «نصرالله قادري» ديده ايم؛ بيشتر داراي فضاهاي اغراق آميز بودند ولي اين بار «قادري» تا حدودي از اين فضاهاي اغراق شده فاصله گرفته و بيشتر در فضايي رئاليستي كه در آن گوشه ها و جلوه هايي گوناگون از بحران هاي اجتماعي پيرامون به نمايش درمي آيند؛ سير كرده است هر چند كه در طراحي صحنه اغراق ها همچنان وجود دارد و به طراحي صحنه بسيار بيشتر از آنچه كه لازم است توجه نشان داده است. البته اين را نيز بايد بپذيريم كه مجسمه هاي سفيد مصلوب شده و تكه هاي آويزاني كه شبيه قلب و گوشت هستند و سوختن شمع ها در دست هايي سفيد؛ همه مي توانند نشانه هايي بصري از آدم هايي باشند كه در مقابل چشم هاي تماشاگر دچار اضمحلال، بي هويتي و يأس شده اند اما نكته آنجاست كه روابط و مناسبات ميان آدم هاي نمايش و اتفاقاتي كه در صحنه مي افتد به صورت كمال و تمام گوياي اين بحران ها و يأس ها و بي هويتي ها هستند و ديگر لازم نبود كه چنان طراحي صحنه سنگيني در نمايش كار شود. به هر حال فاصله گرفتن «قادري» از ايجاد فضاهاي اغراق آميز را بايد به فال نيك گرفت. زيرا فضاهاي غلوآميز و اغراق شده نمايش هاي قبلي وي چنان بود كه ديالوگ ها محكم و كوبنده اما زجرآور بر سر تماشاگر آوار مي شدند و اگر هم انديشه اي در آنها نهفته بود؛ مفاهيم به صورت لازم منتقل نمي شد.گويا اين روش كار كردن اشتباه محرزي است كه تعدادي از كارگردانان تئاتر ما همچنان به آن دچار هستند و نمي پذيرند كه تماشاگر امروز ديگر براي درك مفاهيم و مسائل انساني نيازمند داد و فرياد نيست. بلكه اين منطق و استدلال موجود در نمايش است كه او را به قضاياي موجود آگاه مي كند. بايد پذيرفت كه تئاتر مورد هجوم قرار دادن تماشاگر نمايش با ديالوگ هاي سريع و كوبنده و ايجاد فضاهاي اغراق آميز نيست بلكه مخاطب امروز تئاتر در فضايي ساده و انديشمندانه به عمق مسائل پي مي برد. در واقع آنچه كه سنگيني و اقتدار يك نمايش را جلوه گر مي سازد؛ بيشتر محتواي نمايش و انديشه هاي دورني شده نهفته در آن است كه اگر در شكل اجرايي و فرمي مبتكرانه و روايتي جذاب ارائه گردد؛ مخاطب ارتباط بسيار بهتر و مفيدتري با آن برقرار مي كند.
از اينها كه بگذريم روايت پردازي «قادري» در اين نمايش يكي از ويژگي  هاي عمده و قابل اين نمايش است. اين كه روايت داستان زندگي استاد «ناصر نور بالا» و خانواده اش توسط يك نقال ارائه مي شود. نقالي كه از نمايش هاي سنتي ايراني آمده و داستاني از جامعه مدرن امروز براي مخاطبي از عصر مدرن حكايت مي كند. بدين ترتيب كه نقل نقال با روايتي كه به صورت خطي دنبال مي شود آميخته مي شود و در واقع نقال در اين روايت بيشتر پاره هاي اين روايت را به هم چفت و بست مي دهد. در اين روايت گاهي رفت و برگشت هاي روايي و گريزهايي از خط اصلي قصه را هم شاهديم كه اين گريزها عمدتاً شامل بخش ها ي سوررئال اين نمايش است. آنجا كه استاد با زن اثيري نمايش در ارتباط است. البته اين را بايد گفت كه اين زن اثيري در همه جا با استاد است چه در كانون خانواده و چه در خلوت هايشان ولي در جاهايي از نمايش اين ارتباط جداي از پيكره  روايت خطي نمايش قرار مي گيرد و همان جاهاست كه مي توان آن را بخش هاي سوررئال آن تلقي كرد. جالب آنجاست كه اتفاقات رئال پيراموني استاد به صورتي هماهنگ شده و مقبول با اتفاقات سوررئالي ذهن استاد تركيب شده و اين تركيب ويژگي هاي ساختارشكنانه و مبتكرانه اي در شيوه روايت پردازي «قادري» پديد آورده كه به رغم بعضي ناهماهنگي ها، جذابيت هاي خاصي به اين نمايش داده اند. علاوه بر اين جلوه هاي طنزآميز، نقش عمده اي در تبيين اتفاقات نمايش دارند و «قادري» از اين نكات طنز به عنوان تمهيدي براي پيشگيري از خستگي مخاطب و نيز پربار شدن بار دراماتيك قصه بهره برده است. با وجود اين ويژگي هايي كه عنوان شد، قصه نمايش «امشب بايد بميرم» در بعضي از مقاطع دچار ابهام هايي شده كه گمان مي رود ناشي از سردرگمي نويسنده و يا شايد اهمال هاي او در جمع و جور كردن پاره هاي روايي قصه نمايش اش است. اين پاره هاي ناهماهنگ شامل قسمت هايي كه در خواب استاد اتفاق مي افتند با قسمت هاي بيداري او هستند. به هر حال همين كه «قادري» دست به يك دگرگوني و دگرديسي در شيوه روايت زده است و سعي كرده است كه كمتر در ورطه فضاهاي اغراق آميز بغلتد؛ خود يك امتياز و ويژگي  در كارنامه اش محسوب مي شود.
آسيب شناسي جنگ
نمايش «دو متر در دو متر جنگ» از ديگر نمايش هاي پرتماشاگري است كه اين روزها در تالار كوچك (شماره۲) تئاتر شهر با كارگرداني «نيما دهقان» و با بازي: فرزين صابوني، هدايت هاشمي، سينا رازاني و عليرضا محمدي و بر اساس نمايشنامه اي از «حميد رضا آذرنگ» روي صحنه رفته است.
«دو متر در دو متر جنگ» نمايش كمدي موزيكالي است كه با رويكردي هجو آلود پديده جنگ را به نقد و چالش كشيده است. اين برخورد هجوآلود با جنگ باعث شده است كه خشونت و رعب و وحشت نهفته در جنگ تلطيف و ملايم شود به طوري كه پيامدهاي تلخ جنگ در نظر تماشاگر همچون يك شوخي مي نمايد و همين برخورد باعث سمت و سو يافتن ذهنيت تماشاگر به مفهوم صلح و آرامش و امنيت و گرامي داشت اين مفاهيم شده است.
005574.jpg
«نيما دهقان» در اين نمايش برخوردي كاريكاتوريستي و اغراق  شده با آدم هاي نمايش داشته و در جهت خلق فضايي فانتزي تا حدودي موفق عمل كرده است. او وجوه موزيكال و كارتوني نمايش را بسيار برجسته كرده، اما توجه بيشتر به اين مسأله باعث غافل ماندن او از داستان پردازي و پرمايه كردن بافت داستاني از لحاظ پرداخت به اتفاقات و ديالوگ  شده است. به همين خاطر كنش ها و واكنش هاي فرعي بازيگران و همچنين ميزانسن هاي نمايش در بسياري جاها تكرار شده و شاهد اتفاقات جديدي در قصه جهت پرداخت دقيق تر و بهتر به مضمون  نمايش نيستيم. بسياري جاها اتفاقات بر اساس بداهه پردازي هاي بازيگران شكل گرفته است. گمان مي رود كه اين خلأ به آنجا برمي گردد كه كارگردان چندان به نمايشنامه «حميدرضا آذرنگ» متكي نبوده و فقط يك طرح داستاني ساده و مختصر از نمايشنامه گرفته و ديگر، بر مبناي اتودهايي كه در حين تمرينات نمايش و تعامل  هايي كه با بازيگران و مشاورانش داشته است به اجراي كارش پرداخته است. مشخص است كه «نيما دهقان» نه چندان خلاقيتي در جهت وارد كردن و خلق اتفاقات داستاني، كه موقعيت هايي دراماتيك ايجاد كنند و همچنين پردازش به ديالوگ هايي هدفمند كه تفكري پشت آنها در خصوص موضوع نمايش نهفته باشد؛ انجام نداده است. با اين وجود اتفاقات نمايش و ديالوگ هاي آن وجوه مختلف موضوع را نشان نداده و به همين خاطر اين عناصر به غنا و تبيين مضمون كمكي نكرده اند. براي همين است كه بازيگران در بسياري جاها به بداهه پردازي و تكرار مكرر حرف ها، حركات و رفتارهاي شبيه به هم روي آورده اند. البته در مقاطعي از نمايش اتفاقات خوبي از اين دست مي افتد. آنجا كه يكي از فرماندهان (هدايت هاشمي) به سرباز تحت امرش(فرزين صابوني) دستور رفتن به مأموريت مي دهد ولي سرباز از رفتن به مأموريت سر باز مي زند و با اداهاي كودكانه پافشاري بر به مأموريت نرفتن مي كند و پاهايش را بر زمين مي كوبد. اگر دقت كنيم اين اتفاق بسيار ساده و جزيي علاوه بر ايجاد يك فضاي كمدي ديدني، مي تواند بيان كننده ترس و وحشت سربازي باشد كه با موقعيت هراسناكي مثل مأموريت رفتن مواجه شده است. البته اين موقعيت دشوار را بيشتر كساني مي توانند درك كنند كه در جنگ حضور داشته و اين موقعيت را از نزديك لمس كرده باشند نه تماشاگراني كه فقط جنگ را در فيلم ها و يا تلويزيون  ديده اند. در واقع همين اتفاق و اتفاقات ديگري از اين دست است كه مي تواند اشاره اي به پيامدهاي ناگوار پديده جنگ داشته باشند و بر همين مبنا است كه يك آسيب شناسي از جنگ صورت مي گيرد كه اين بهترين و ناب ترين پيامي است كه اين نمايش مي توانست آن را بيشتر در خود داشته باشد.
از اين مسائل كه بگذريم بايد به قرينه سازي هاي كارگردان در دو دسته دو نفره جنگ و شباهت دقيق اعمال هر دو طرف جنگ اشاره كرد كه تا حدودي جالب درآمده است هر چند كه توازني كه بايد در انتخاب بازيگران مد نظر واقع نشده است زيرا هدايت هاشمي و فرزين صابوني در مقابل سينا رازاني و عليرضا محمدي بسيار قوي تر و بهتر عمل مي كنند كه اين ضعف گروه دوم بيشتر به نامناسب بودن و انتخاب نادرست «عليرضا محمدي» مربوط است وگرنه «سينا رازاني» در كنار بازيگري قدرتمند كه جنس بازي متناسب با اين نمايش مي داشت؛ مي توانست به يك موازنه كامل از لحاظ جنس و زيبايي بازي ها بينجامد. در ضمن بازيگران بيشتر تيپ در نظر مي آيند تا شخصيت كه گمان مي رود انتخاب عمدي كارگردان بوده است.
در پايان بايد گفت كه نمايش «دو متر در دو متر جنگ» به رغم برخي كاستي ها در داستان پردازي، روايت پردازي و پرداخت بهتر به مضمون و پيام نمايش، مي تواند نمايشي ديدني و البته سرگرمي ساز درخصوص آسيب شناسي جنگ آن هم در مقياسي وسيع و جهاني باشد. جالب آنجاست كه در پايان نمايش دو طرف درگير جنگ در كنار هم ضمن بازگويي تبعات و پيامدهاي ناگوار فارغ از دنياي فيزيكي و جسماني با صلح و آرامش در كنار هم به زندگي جاودانه شان ادامه مي دهند. هر چند كه زخم هاي جنگ را هنوز در فراخناهاي روحشان حس مي كنند.

گفت وگو با هادي مرزبان كارگردان برگزيده جشن تئاتر
با تئاتر نفس مي كشم
005580.jpg
پژمان پرواز
*آقاي مرزبان، در حال حاضر چه مي كنيد؟
- الآن مشغول تمرين  آماده سازي تله تئاتر «استاد معمار» نوشته ايبسن هستم كه مجيد مظفري، لادن مستوفي، فريبا كوثري، محمد عمراني، علي رامز و شهرام نوشين در آن ايفاي نقش مي كنند. همچنين مقدمات نمايش بزرگ «پايين، گذر سقاخانه» نوشته آقاي رادي را فراهم مي كنم.
* قبل از شروع تئاتر در نظر شما چه معنا و مفهومي دارد؟... البته به طور عام.
- ما قبل از اين كه روي صحنه براي مردم كار كنيم، بايد خودمان را درست كنيم. وقتي با خودمان صادق بوديم، آن وقت با مردم يك رنگيم. يا به قول برشت اگر ما نتوانيم خودمان را تربيت و اصلاح كنيم، واعظ غير متعظي هستيم كه خودش براي ديگران بگويد. «مرگ خوب است ولي براي همسايه !» .
* شما به عنوان كسي كه تجربه فعاليت در عرصه سينما، تئاتر و تلويزيون را داريد، كدام را بيشتر ترجيح مي دهيد؟
با وجود داشتن چند تجربه سينمايي، به دليل ميزان استقبال گسترده، تلويزيون را بيشتر دوست دارم و آن را ترجيح مي دهم، هرچند در چند سال گذشته به دليل داشتن كارهاي صحنه اي، دو سه كار بزرگ از كارگردانان عزيزي را كه خيلي دوستشان دارم رد كردم. اما در هر حال، نسبت به آن دو، تئاتر صحنه اي در اوج ايده آل هاي من است و اگر قرار است روزي تئاتر كار نكنم بهتر است هيچ كاري انجام ندهم چون با تئاتر نفس مي كشم و با تئاتر زنده ام. سريال هاي تلويزيون هم طيف هاي مختلف مخاطب دارد. اما تله تئاتر يا همان تئاتر تلويزيوني درجا مي زند.
الآن الحمدالله تئاتر وضع بهتري پيدا كرده بنابراين تله تئاترها هم بايد به لحاظ مالي حمايت شوند.
* مفهوم تئاتر براي مردم يعني چه؟ يا تئاتر براي همه؟... اين واژه چندان ملموس و عيني نيست و هنوز با زندگي عموم ممزوج نشده... چه بايد كرد؟
- از استقبال مردم پشت گيشه  هاي بليت تئاتر، به ميزان بالا يا پايين بودن فرهنگ آن جامعه خواهيم رسيد. هرچه قدر تئاتر با استقبال بيشتري روبه رو شود، جامعه از هر نظر موفق تر است. شايد به همين دليل باشد كه ما بچه هاي تئاتري اعتقاد داريم اگر يك بودجه براي هنر نمايش در مملكت هزينه مي شود، در مسائل ديگر مثل اعتياد، زندان و ناهنجاري هاي اجتماعي صرفه جويي خواهد شد. تئاتر از رابطه بين آدم ها صحبت مي كند، تئاتر انسان مي سازد. اينجاست كه رابطه مستقيم دارد با خود انسان و انسانيت. بايد به اميد روزي باشيم كه نياز به تئاتر در جامعه ما حس شود، يعني خانواده ها در برنامه ريزي بودجه و مخارج زندگي، هزينه اي را هم براي تئاتر در نظر بگيرند.
* در واقع خود خانواده ها بايد به اين نتيجه برسند...
- صددرصد. البته يك طرف ما مجريان هستيم كه بايد كاري كنيم كه تماشاگر تئاتر به سالن بيشتر روي بياورد.
يك طرف هم خود خانواده  ها هستند. يعني در يك خانه متوسط فرهنگي، وقتي پدري راه هاي مختلف را مي رود تا بچه هايش كتاب بخوانند و مطالعه داشته باشند، بايد كاري كند كه بچه ها حداقل  ماهي يك تئاتر بروند، چون بچه به فكر كردن عادت مي كند و به اطرافش كنجكاوانه نگاه خواهد كرد. ما بايد خيلي چيزهايي را كه مي بينيم و احتمالاً آدم هاي معمولي نمي بينند با ظرافت خاص در آئينه صحنه نشان دهيم.
* شايد بتوان گفت ارتباط دوسويه بين مخاطب و هنرمند در تئاتر ضرورت دارد.
- اين دو لازم و ملزوم هستند. من بدون تماشاگر هيچم و او بدون من چيزي ندارد. ما با هم هستيم. فلسفه وجودي تئاتر همين است؛ من باشم، تو باشي و محلي براي نمايش و ما به يكديگر مي آموزيم. متأسفانه سال ها بوده كه ما عادت به فكر كردن نداشتيم. در يك دوره اي سعي شده كه در اين كشور مردم فكر نكنند، ولي الآن اين گونه نيست. يك نوجوان ۱۵ساله مي ايستد و حرفش را مي زند. پس حالا بايد عادت به تبادل فرهنگي داشته باشيم. خانواده وقتي به تغذيه فرزندش فكر مي كند تا بيمار نشود، بايد بداند براي اين كه دچار ويروس هاي اجتماعي نشود، لازم است به تئاتر برود و با آن اخت و نزديك شود. اميدوارم روزي برسد كه تئاتر جزو جريان روزمره زندگي  ما باشد و ماهي نيايد كه كسي تئاتر نديده باشد!
* انواع تئاترهاي تلويزيوني، راديويي، صحنه اي و خياباني تا چه اندازه حائز اهميت هستند؟... كدام مهم تر است؟
- تئاتر، تئاتر است. آن تئاتري را مي شود گفت كه نفس به نفس تماشاگر باشد. به هر حال تله تئاتر يك مقداري از واقعيت تئاتر دور است. در تله تئاتر اداي تئاتر را درمي آوريم، نقش تئاتر را بازي مي كنيم چون به قسمي نزديك به صحنه و تلويزيون است. تئاتر هويت خود را از زنده بودنش مي گيرد، از توليد به مصرف رسيدن آن، شايد به همين دليل باشد كه مي گويند تئاتر هنري است ميرا، چون در لحظه اي كه خلق مي شود مي ميرد. فردا، اتفاقي كه ديشب افتاده نيست. اگر تئاتر، تئاتر باشد اتفاق جديدي مي افتد. در زندگي ما هم همين است. روزها برنامه ريزي شده است اما بالاخره ممكن است مسائل متعددي پيش بيايد و تئاتر يعني همين. فلسفه زنده بودن يعني همين و پويايي نيز همين طور. چه براي بازيگري كه هر شب روي صحنه مي رود و چه براي من كارگردان اين اتفاق مي افتد.
005577.jpg
* در اين ميان چه عنصري حرف اول را مي زند؟
- من خودم به حس بازيگر بيش از همه چيز وابسته ام. شايد گفته شود چون بازيگرم مي دانم چه كار كنم. تمام هم خود را به كار مي برم كه به آن حس صحيح بازيگر برسم، چون واقعي است و دروغ نمي گويد. هميشه گفته ام كارگردان يك قابله است. اين بازيگر است كه يك موجود جديد از وجودش خلق مي شود. هنر من بايد در اين باشد كه اين موجود را سالم بگيرم تا عيب و ايرادي پيدا نكند.
فرق من با قابله اين است كه تا آخرين شب زندگي اين موجود با او هستم. تئاتر مثل موجودي زنده است. گاهي وقت ها كه يك نمايش زودهنگام از صحنه كنار مي رود مي گويم جوان مرگ شد، چون مثل يك انسان روح دارد.
* اين طور به نظر مي رسد كه بيشتر با آقاي رادي كار مي كنيد...
- من معتقدم هر آدمي در هر صنف و رشته اي كه هست بايد تكليف خودش را روشن كند. دورنماي زندگي اش را ببيند. به عنوان كسي كه خودم را عمله هنر مي دانم و بدون اغراق عضو كوچكي از اين خانواده ولي خيلي پركار و زنده و مي خواهم حالا حالا زند  ه باشم و كار كنم و با نمايش هايم نفس بكشم و با آن هم كلام شوم و با مردم اجتماع ارتباط برقرار كنم. بايد تكليفم روشن باشد.
از من گذشته كه بخواهم مردم را سرگرم كنم و اساساً براي اين كار نيامد ه ام. هيچ گاه بنا نداشته ام تا از راه تئاتر درآمد و حقوقي كسب و ارتزاق كنم. به قول سعدي غرض از كاشتن برزگر، گندم است، كاه به تبع حاصل آيد. من كه مي خواهم تئاتر كار كنم بايد ببينم چه بگويم، يعني چه؟ تماشاگر آرام آرام با من ارتباط برقرار مي كند. آئينه من در اجتماع را مي بيند كه در كدام جهت بيشتر نگه مي دارم. بزرگترين دغدغه من در تمام طول زندگي فقر و بي عدالتي بوده و هست. گرسنگي را خوب مي دانم يعني چه و بي عدالتي را هم همين طور. هر دو را هم خيلي خوب تجربه كردم. تنها وسيله اي كه مي توانم از اين دو مقوله حرف بزنم و دغدغه هايم را بازگو كنم، تئاتر من است. دنبال مهملي هستم كه از فقر و گرسنگي، اختلاف طبقاتي و بي عدالتي حرف بزنم.
مي گردم همدلي پيدا كنم تا با من همسو باشد. اكبر رادي اين گونه است. در تمام آثار او، فريادي عليه بي عدالتي است. فرياد گرسنگان و درماندگان. من با او همسو مي شوم و پيوند ميموني بين ما به وجود مي آيد. گاهي اوقات ناراحت آثار ايشان هستم وقتي مي بينم در فلان شهر يا فلان سالن اجرا مي شود و در سطح مي گذرد و حتي قبل از اين كه خود استاد متوجه اين قضيه شود من مدعي مي شوم كه اي كاش اين چنين نمي شد. تكليف كارم روشن است و اگر چيزي ياد گرفتم يا نه، شاگرد زرنگي هستم يا تنبل، فرياد و حرفم را مي زنم، چه اندازه به گوش مخاطبين برسد الله اعلم.
* بد نيست كمي هم در مورد جشن خانه تئاتر و برگزيده شدن خودتان بگوييد.
- امسال آقاي اكبر رادي نمايشنامه نويس، دانيال حكيمي بازيگر و بنده به عنوان كارگردان ملودي شعر باراني برگزيده شديم. البته ابتدا اين ماجرا باعث طنز شد، چون هم زمان طبق معمول كه سينما به تئاتري ها پز مي دهد، به آنها سمند دادند و به ما فريم عينك! خنديديم كه ما دنبال معنويت هستيم و گشتيم و جوابي پيدا كرديم كه اين عينك سمبل است. اما بعداً معلوم شد كه منتخبين به فستيوال تئاتري كه اواخر خردادماه در آ لمان برگزار مي شود، مي روند.
البته من هميشه با ماجراي اول، دومي در هنر به خصوص در تئاتر موافق نبودم، چون تئاتر و مقام تئاتر برتر از آن است كه روي سكو بايستد و اين را در شرايطي مي گويم كه امسال انتخاب شدم. رمز و راز هنر تئاتر آن ناشناخته هاست. به آن زيروبم هاست كه هر كسي با ديد خودش سراغ اين كار مي رود. بگذاريم هر تماشاگر و هر منتقد از منظر خودش با تئاتر برخورد كند و اين ارجح است. چرا تئاتر تلويزيوني را مي گوييم غيرواقعي است؟ چون دوربين صحنه و اتفاق را انتخاب مي كند. در اينجا هم به همين دليل مي گويم اين اول، دومي در شأن تئاتر نيست. هرچند ممكن است در دنيا هم رسم چنين باشد.
* به سراغ «استاد معمار» از هنريك ايبسن رفتيد. با توجه به بزرگداشت اين نمايشنامه نويس، چه شد كه او را انتخاب كرديد؟
- بزرگداشت ايبسن و ديدن آثار او حائز اهميت است، اما يك سؤال مطرح مي شود و آن اين كه آيا ما واقعاً خودمان بزرگاني نداريم كه به آنها بپردازيم؟ هرچند ايبسن ايبسن است و من در كارهايم كه ديالوگ ها را تحليل مي كنم ديالوگ ها تنها مربوط به اين نويسنده مي تواند باشد و بس. ولي چرا خودمان را باور نكنيم؟ ايبسن متعلق به كل دنياست؛ همان گونه كه فردوسي، حافظ، مولانا چنين بوده اند. من هميشه در جست وجوهايم به اين نكته تأكيد دارم كه اول خودمان را بشناسيم، بعد مرغ همسايه هرچند كه مي دانم كمي غاز است!
* يك پرسش اساسي هميشه مطرح: «تئاتر حرفه اي و آماتور» و عقيده هادي مرزبان در اين باره به عنوان آخرين سؤال.
- تئاتر ما همواره با مشكل  مالي روبه رو بوده كه ظاهراً حل شده و حالا نوبت برنامه ريزي است. بايد جايگاه افراد مشخص شود. ما نمي توانيم بگوييم در تئاتر به صورت مساوي سالن به همه مي دهيم و ده شب اجرا كنند و بروند.
شايد يك نمايش حتي يك شب هم اضافه و نمايشي ديگر يك ماه هم كم باشد! اينها ارزيابي هنري است و مسئولين نمي توانند تعيين كنند. مردم هستند كه بايد بگويند؛ مردمي كه خوب مي فهمند. ما تماشاگران فهيم و بسيار نجيبي داريم. گاهي به شوخي مي گوييم اگر چنين نبود، آن وقت در نمايشي كه ابتدايي ترين اصول تئاتر رعايت نشده، با گوجه فرنگي پذيرايي مي كردند، اما ما شرقي هستيم و نجيب. تماشاگران ما مثل سابق نيستند با كراوات و فكل كه آخر شب در فلان هتل و رستوران بحث كنند و مخاطب ما در حالي كه همسرش ترك موتور نشسته، جلوي تئاتر شهر مرا مي بيند و محاسن و معايب كارم را تذكر مي دهد. بايد با اعتقاد كار كرد و از جنبه هاي تبليغي دور بود. من هميشه چنين كرده ام و به اين اصل استوار خواهم بود؟

نگاه
هدف تئاتر كشف و شهود آرمان هاي انساني است
عزت الله مهرآوران كه اكنون نمايش ركاب را در تالار قشقايي در حال اجرا دارد، مي گويد: جنگ و تبعات پس از آن بهترين سوژه براي نگارش نمايشنامه هايي است كه بتوانند از نظر محتواي دراماتيك با مخاطب ارتباط خوبي برقرار  كنند.
وي گفت: در سالهاي گذشته متاسفانه توجه چنداني به موضوعات جنگي در حوزه هنرهاي نمايشي نشده است.
اين نمايشنامه نويس افزود: براي خلق شيوه اي جديد در حوزه نمايشنامه نويسي بخشي از داستان زندگي يك رزمنده پس از جنگ را با الهام از شيوه نگارش آثار برتولدبرشت براي اجراي صحنه اي آماده كرده ام.
وي گفت: اينكه دست روي دست بگذاريم تا ديگران برايمان ديكته كنند، چگونه و از چه بنويسيم چندان اميدواركننده نيست.
نمايش ركاب آخرين ساخته مهرآوران است كه حكايت رزمنده اي را به تصوير مي كشد كه پس از جنگ قصد دارد با دوچرخه به سفر دور دنيا برود و پيام صلح و دوستي را به جهانيان برساند.
مهرآوران معتقد است هدف از اجراي يك اثر نمايشي كشف  و شهود آرمان هاي انساني است.
مطالبات هنوز پرداخت نشده
نحوه پرداخت مطالبات هنرمندان تئاتر موضوعي است كه از سال گذشته تاكنون، ذهن هنرمندان اين عرصه را معطوف به خود كرده و با آغاز سال جديد بسياري از هنرمندان تئاتر چشم انتظار پايان اين فصل هستند و اميدوارند، تا شايد پيش از آغاز فصل تابستان بتوانند مابقي مطالبات خود را دريافت كنند.
علي اصغر دشتي كارگردان نمايش «دن كيشوت» با انتقاد از شيوه پرداخت دستمزد هنرمندان تئاتر مي گويد: تاكنون توانسته ايم ۵۰ درصد مبلغ قرارداد خود را دريافت كنيم، در صورتي كه طبق وعده مسئولان اداره كل، قرار بود تسويه حسابها تا پايان سال انجام شود.
وي با اشاره به اينكه شيوه پرداخت دستمزدها نسبت به سالهاي قبل نامناسب تر شده است، گفت: يك روز مانده به تعطيلات يك فقره چك به ما پرداخت شد در شرايطي كه هزينه بيمه گروه در سفر اسپانيا نيز هنوز پرداخت نشده است.
وي افزود: با توجه به اينكه دفتر حسابداري اداره كل مركز هنرهاي نمايشي اعلام كرده است، زمان پرداخت مابقي دستمزدها مشخص نيست.
بسيارعجيب است كه آقاي پارسايي اعلام كرده است، از تابستان امسال، تسويه حساب تمام گروهها در پايان هر فصل انجام مي شود.
كوروش نريماني ، كارگردان نمايش «دن كاميلو» كه موفق به دريافت ۵۰ درصد از مبلغ قرارداد خود شده است، مي گويد: مي دانم كه مسئولان اداره كل هنرهاي نمايشي، تلاش خود را كرده اند اما شكل نامنظم پرداخت بودجه هميشه ما را دچار مشكل كرده است.
نريماني كه بزرگترين مشكل پرداخت دستمزدها را تعويق و بي برنامگي، مي داند ادامه داد: بايد پرداخت دستمزدها ضابطه مند باشد و اين اصلا درست نيست كه هنرمندان تئاتر هرگز اطمينان ندارند كه چه زمان و به چه شكلي دستمزدهايشان را مي گيرند.

هنر
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
شهرآرا
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |