پژمان پرواز
*آقاي مرزبان، در حال حاضر چه مي كنيد؟
- الآن مشغول تمرين آماده سازي تله تئاتر «استاد معمار» نوشته ايبسن هستم كه مجيد مظفري، لادن مستوفي، فريبا كوثري، محمد عمراني، علي رامز و شهرام نوشين در آن ايفاي نقش مي كنند. همچنين مقدمات نمايش بزرگ «پايين، گذر سقاخانه» نوشته آقاي رادي را فراهم مي كنم.
* قبل از شروع تئاتر در نظر شما چه معنا و مفهومي دارد؟... البته به طور عام.
- ما قبل از اين كه روي صحنه براي مردم كار كنيم، بايد خودمان را درست كنيم. وقتي با خودمان صادق بوديم، آن وقت با مردم يك رنگيم. يا به قول برشت اگر ما نتوانيم خودمان را تربيت و اصلاح كنيم، واعظ غير متعظي هستيم كه خودش براي ديگران بگويد. «مرگ خوب است ولي براي همسايه !» .
* شما به عنوان كسي كه تجربه فعاليت در عرصه سينما، تئاتر و تلويزيون را داريد، كدام را بيشتر ترجيح مي دهيد؟
با وجود داشتن چند تجربه سينمايي، به دليل ميزان استقبال گسترده، تلويزيون را بيشتر دوست دارم و آن را ترجيح مي دهم، هرچند در چند سال گذشته به دليل داشتن كارهاي صحنه اي، دو سه كار بزرگ از كارگردانان عزيزي را كه خيلي دوستشان دارم رد كردم. اما در هر حال، نسبت به آن دو، تئاتر صحنه اي در اوج ايده آل هاي من است و اگر قرار است روزي تئاتر كار نكنم بهتر است هيچ كاري انجام ندهم چون با تئاتر نفس مي كشم و با تئاتر زنده ام. سريال هاي تلويزيون هم طيف هاي مختلف مخاطب دارد. اما تله تئاتر يا همان تئاتر تلويزيوني درجا مي زند.
الآن الحمدالله تئاتر وضع بهتري پيدا كرده بنابراين تله تئاترها هم بايد به لحاظ مالي حمايت شوند.
* مفهوم تئاتر براي مردم يعني چه؟ يا تئاتر براي همه؟... اين واژه چندان ملموس و عيني نيست و هنوز با زندگي عموم ممزوج نشده... چه بايد كرد؟
- از استقبال مردم پشت گيشه هاي بليت تئاتر، به ميزان بالا يا پايين بودن فرهنگ آن جامعه خواهيم رسيد. هرچه قدر تئاتر با استقبال بيشتري روبه رو شود، جامعه از هر نظر موفق تر است. شايد به همين دليل باشد كه ما بچه هاي تئاتري اعتقاد داريم اگر يك بودجه براي هنر نمايش در مملكت هزينه مي شود، در مسائل ديگر مثل اعتياد، زندان و ناهنجاري هاي اجتماعي صرفه جويي خواهد شد. تئاتر از رابطه بين آدم ها صحبت مي كند، تئاتر انسان مي سازد. اينجاست كه رابطه مستقيم دارد با خود انسان و انسانيت. بايد به اميد روزي باشيم كه نياز به تئاتر در جامعه ما حس شود، يعني خانواده ها در برنامه ريزي بودجه و مخارج زندگي، هزينه اي را هم براي تئاتر در نظر بگيرند.
* در واقع خود خانواده ها بايد به اين نتيجه برسند...
- صددرصد. البته يك طرف ما مجريان هستيم كه بايد كاري كنيم كه تماشاگر تئاتر به سالن بيشتر روي بياورد.
يك طرف هم خود خانواده ها هستند. يعني در يك خانه متوسط فرهنگي، وقتي پدري راه هاي مختلف را مي رود تا بچه هايش كتاب بخوانند و مطالعه داشته باشند، بايد كاري كند كه بچه ها حداقل ماهي يك تئاتر بروند، چون بچه به فكر كردن عادت مي كند و به اطرافش كنجكاوانه نگاه خواهد كرد. ما بايد خيلي چيزهايي را كه مي بينيم و احتمالاً آدم هاي معمولي نمي بينند با ظرافت خاص در آئينه صحنه نشان دهيم.
* شايد بتوان گفت ارتباط دوسويه بين مخاطب و هنرمند در تئاتر ضرورت دارد.
- اين دو لازم و ملزوم هستند. من بدون تماشاگر هيچم و او بدون من چيزي ندارد. ما با هم هستيم. فلسفه وجودي تئاتر همين است؛ من باشم، تو باشي و محلي براي نمايش و ما به يكديگر مي آموزيم. متأسفانه سال ها بوده كه ما عادت به فكر كردن نداشتيم. در يك دوره اي سعي شده كه در اين كشور مردم فكر نكنند، ولي الآن اين گونه نيست. يك نوجوان ۱۵ساله مي ايستد و حرفش را مي زند. پس حالا بايد عادت به تبادل فرهنگي داشته باشيم. خانواده وقتي به تغذيه فرزندش فكر مي كند تا بيمار نشود، بايد بداند براي اين كه دچار ويروس هاي اجتماعي نشود، لازم است به تئاتر برود و با آن اخت و نزديك شود. اميدوارم روزي برسد كه تئاتر جزو جريان روزمره زندگي ما باشد و ماهي نيايد كه كسي تئاتر نديده باشد!
* انواع تئاترهاي تلويزيوني، راديويي، صحنه اي و خياباني تا چه اندازه حائز اهميت هستند؟... كدام مهم تر است؟
- تئاتر، تئاتر است. آن تئاتري را مي شود گفت كه نفس به نفس تماشاگر باشد. به هر حال تله تئاتر يك مقداري از واقعيت تئاتر دور است. در تله تئاتر اداي تئاتر را درمي آوريم، نقش تئاتر را بازي مي كنيم چون به قسمي نزديك به صحنه و تلويزيون است. تئاتر هويت خود را از زنده بودنش مي گيرد، از توليد به مصرف رسيدن آن، شايد به همين دليل باشد كه مي گويند تئاتر هنري است ميرا، چون در لحظه اي كه خلق مي شود مي ميرد. فردا، اتفاقي كه ديشب افتاده نيست. اگر تئاتر، تئاتر باشد اتفاق جديدي مي افتد. در زندگي ما هم همين است. روزها برنامه ريزي شده است اما بالاخره ممكن است مسائل متعددي پيش بيايد و تئاتر يعني همين. فلسفه زنده بودن يعني همين و پويايي نيز همين طور. چه براي بازيگري كه هر شب روي صحنه مي رود و چه براي من كارگردان اين اتفاق مي افتد.
* در اين ميان چه عنصري حرف اول را مي زند؟
- من خودم به حس بازيگر بيش از همه چيز وابسته ام. شايد گفته شود چون بازيگرم مي دانم چه كار كنم. تمام هم خود را به كار مي برم كه به آن حس صحيح بازيگر برسم، چون واقعي است و دروغ نمي گويد. هميشه گفته ام كارگردان يك قابله است. اين بازيگر است كه يك موجود جديد از وجودش خلق مي شود. هنر من بايد در اين باشد كه اين موجود را سالم بگيرم تا عيب و ايرادي پيدا نكند.
فرق من با قابله اين است كه تا آخرين شب زندگي اين موجود با او هستم. تئاتر مثل موجودي زنده است. گاهي وقت ها كه يك نمايش زودهنگام از صحنه كنار مي رود مي گويم جوان مرگ شد، چون مثل يك انسان روح دارد.
* اين طور به نظر مي رسد كه بيشتر با آقاي رادي كار مي كنيد...
- من معتقدم هر آدمي در هر صنف و رشته اي كه هست بايد تكليف خودش را روشن كند. دورنماي زندگي اش را ببيند. به عنوان كسي كه خودم را عمله هنر مي دانم و بدون اغراق عضو كوچكي از اين خانواده ولي خيلي پركار و زنده و مي خواهم حالا حالا زند ه باشم و كار كنم و با نمايش هايم نفس بكشم و با آن هم كلام شوم و با مردم اجتماع ارتباط برقرار كنم. بايد تكليفم روشن باشد.
از من گذشته كه بخواهم مردم را سرگرم كنم و اساساً براي اين كار نيامد ه ام. هيچ گاه بنا نداشته ام تا از راه تئاتر درآمد و حقوقي كسب و ارتزاق كنم. به قول سعدي غرض از كاشتن برزگر، گندم است، كاه به تبع حاصل آيد. من كه مي خواهم تئاتر كار كنم بايد ببينم چه بگويم، يعني چه؟ تماشاگر آرام آرام با من ارتباط برقرار مي كند. آئينه من در اجتماع را مي بيند كه در كدام جهت بيشتر نگه مي دارم. بزرگترين دغدغه من در تمام طول زندگي فقر و بي عدالتي بوده و هست. گرسنگي را خوب مي دانم يعني چه و بي عدالتي را هم همين طور. هر دو را هم خيلي خوب تجربه كردم. تنها وسيله اي كه مي توانم از اين دو مقوله حرف بزنم و دغدغه هايم را بازگو كنم، تئاتر من است. دنبال مهملي هستم كه از فقر و گرسنگي، اختلاف طبقاتي و بي عدالتي حرف بزنم.
مي گردم همدلي پيدا كنم تا با من همسو باشد. اكبر رادي اين گونه است. در تمام آثار او، فريادي عليه بي عدالتي است. فرياد گرسنگان و درماندگان. من با او همسو مي شوم و پيوند ميموني بين ما به وجود مي آيد. گاهي اوقات ناراحت آثار ايشان هستم وقتي مي بينم در فلان شهر يا فلان سالن اجرا مي شود و در سطح مي گذرد و حتي قبل از اين كه خود استاد متوجه اين قضيه شود من مدعي مي شوم كه اي كاش اين چنين نمي شد. تكليف كارم روشن است و اگر چيزي ياد گرفتم يا نه، شاگرد زرنگي هستم يا تنبل، فرياد و حرفم را مي زنم، چه اندازه به گوش مخاطبين برسد الله اعلم.
* بد نيست كمي هم در مورد جشن خانه تئاتر و برگزيده شدن خودتان بگوييد.
- امسال آقاي اكبر رادي نمايشنامه نويس، دانيال حكيمي بازيگر و بنده به عنوان كارگردان ملودي شعر باراني برگزيده شديم. البته ابتدا اين ماجرا باعث طنز شد، چون هم زمان طبق معمول كه سينما به تئاتري ها پز مي دهد، به آنها سمند دادند و به ما فريم عينك! خنديديم كه ما دنبال معنويت هستيم و گشتيم و جوابي پيدا كرديم كه اين عينك سمبل است. اما بعداً معلوم شد كه منتخبين به فستيوال تئاتري كه اواخر خردادماه در آ لمان برگزار مي شود، مي روند.
البته من هميشه با ماجراي اول، دومي در هنر به خصوص در تئاتر موافق نبودم، چون تئاتر و مقام تئاتر برتر از آن است كه روي سكو بايستد و اين را در شرايطي مي گويم كه امسال انتخاب شدم. رمز و راز هنر تئاتر آن ناشناخته هاست. به آن زيروبم هاست كه هر كسي با ديد خودش سراغ اين كار مي رود. بگذاريم هر تماشاگر و هر منتقد از منظر خودش با تئاتر برخورد كند و اين ارجح است. چرا تئاتر تلويزيوني را مي گوييم غيرواقعي است؟ چون دوربين صحنه و اتفاق را انتخاب مي كند. در اينجا هم به همين دليل مي گويم اين اول، دومي در شأن تئاتر نيست. هرچند ممكن است در دنيا هم رسم چنين باشد.
* به سراغ «استاد معمار» از هنريك ايبسن رفتيد. با توجه به بزرگداشت اين نمايشنامه نويس، چه شد كه او را انتخاب كرديد؟
- بزرگداشت ايبسن و ديدن آثار او حائز اهميت است، اما يك سؤال مطرح مي شود و آن اين كه آيا ما واقعاً خودمان بزرگاني نداريم كه به آنها بپردازيم؟ هرچند ايبسن ايبسن است و من در كارهايم كه ديالوگ ها را تحليل مي كنم ديالوگ ها تنها مربوط به اين نويسنده مي تواند باشد و بس. ولي چرا خودمان را باور نكنيم؟ ايبسن متعلق به كل دنياست؛ همان گونه كه فردوسي، حافظ، مولانا چنين بوده اند. من هميشه در جست وجوهايم به اين نكته تأكيد دارم كه اول خودمان را بشناسيم، بعد مرغ همسايه هرچند كه مي دانم كمي غاز است!
* يك پرسش اساسي هميشه مطرح: «تئاتر حرفه اي و آماتور» و عقيده هادي مرزبان در اين باره به عنوان آخرين سؤال.
- تئاتر ما همواره با مشكل مالي روبه رو بوده كه ظاهراً حل شده و حالا نوبت برنامه ريزي است. بايد جايگاه افراد مشخص شود. ما نمي توانيم بگوييم در تئاتر به صورت مساوي سالن به همه مي دهيم و ده شب اجرا كنند و بروند.
شايد يك نمايش حتي يك شب هم اضافه و نمايشي ديگر يك ماه هم كم باشد! اينها ارزيابي هنري است و مسئولين نمي توانند تعيين كنند. مردم هستند كه بايد بگويند؛ مردمي كه خوب مي فهمند. ما تماشاگران فهيم و بسيار نجيبي داريم. گاهي به شوخي مي گوييم اگر چنين نبود، آن وقت در نمايشي كه ابتدايي ترين اصول تئاتر رعايت نشده، با گوجه فرنگي پذيرايي مي كردند، اما ما شرقي هستيم و نجيب. تماشاگران ما مثل سابق نيستند با كراوات و فكل كه آخر شب در فلان هتل و رستوران بحث كنند و مخاطب ما در حالي كه همسرش ترك موتور نشسته، جلوي تئاتر شهر مرا مي بيند و محاسن و معايب كارم را تذكر مي دهد. بايد با اعتقاد كار كرد و از جنبه هاي تبليغي دور بود. من هميشه چنين كرده ام و به اين اصل استوار خواهم بود؟