چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵
ادبيات
Front Page

بازتاب
دو دهه شعر دانش آموزي
شاعراني نوجوان با شعرهايي بزرگسال
000531.jpg
سيد اكبر ميرجعفري
سه هفته پيش در صفحه شعر، گزارشي از نشست «شعر دانش آموزي»درج شد. هفته پيش يادداشتي با عنوان «دليل واقعي جوانمرگي» به قلم عباس ثابتي را در نقد قسمت هايي از سخنان جواد محقق در آن نشست خوانديم. اين هفته يادداشتي از سيد اكبر ميرجعفري درباره همين موضوع برايمان ارسال شده است.جالب است كه هم نويسنده يادداشت هفته پيش و هم سيداكبر ميرجعفري كه به نوعي جوابيه  اي بر يادداشت قبلي نوشته، از شركت كنندگان در اردوهاي شعر دانش اموزي بوده اند. سيد اكبر ميرجعفري از غزل سرايان موفق نئوكلاسيك در دهه هفتاد بوده است.به قلم او كتاب معتبر«حرفي از جنس زمان، نقدي بر بيست سال شعر پس از انقلاب اسلامي» نيزمنتشر شده است .
۱- «شعر دانش آموزي» ؛ اين عنوان شايد چند معني را به ذهن متبادر كند اما مقصود نگارنده «شعري است كه شاعر آن دانش آموز است.» اين روزها به مدد روزنامه ها، مجلات، فرهنگسراها و خانه هاي فرهنگ محافل زيادي را سراغ داريم كه همه يا بعضي از شركت كنندگان آن دانش آموزاني هستند كه شعر مي گويند و در اين محافل به ارائه آن مي پردازند. اگر حدود دو دهه پيش را به يادآوريم، روزگاري را مواجه مي شويم كه از اين محافل خبري نبود يا كمتر خبري بود. درست دو دهه پيش چيزي به نام شعر دانش آموزي نه به رسميت شناخته مي شد و نه جريان قابل توجه و تأملي بود. در همين شرايط جماعتي كه در اداره كل فرهنگي هنري آموزش و پرورش مشغول فعاليت بودند، تصميم مي گيرند در اردوهاي دانش آموزي براي شعر هم جايي را در نظر بگيرند. چنين شد كه بعد از يكي دو سال اردوهاي شعر اين اداره جزء مهمترين و پربارترين اردوها شد. اين حقير از آنجا كه وظيفه خود مي دانم از خادمان هر جريان سالم فرهنگي به نيكي و سپاس ياد كنم، در اين نوشته تا جايي كه حافظه ياري كند يا حافظه دوستان به ياري ام بيايد، از تأثيرگذاران اين جريان نام خواهم برد. شايد نام بردن از خسرو آقاياري به عنوان كارشناس مسئول اين اردوها و قدرت الله نيكبخت به عنوان كارشناس، اين سئوال را در اذهان برانگيزد كه اينان مگر جز وظيفه اداري و كارمندي خود، خدمت ديگري هم ارائه كرده اند؟ پاسخ اين است كه اگر همه كارمندان فرهنگي دولت مي توانستند مانند اين بزرگواران مثمرثمر واقع شوند، دنياي فرهنگي و ادبي ما گلستان بود!به هر حال جماعتي كارمند(!) توانستند جرياني را سامان دهند كه آثار آن امروزه در بيشتر سطوح فرهنگي كشور به وضوح ديده مي شود. بررسي اين جريان به تمام و كمال در اين مثال نمي گنجد، اما فهرست وار به آن اشاره مي شود. هر سال تعداد زيادي از دانش آموزان شاعر آثار خود را به ادارات كل شهرستان ها ارسال مي كردند.كارشناسان شعر در اين ادارات پس از بررسي و انتخاب،  آثار برگزيده را به اداره كل فرهنگي هنري ارسال مي كردند و دانش آموزان از همين طريق به اردوي شعر دعوت مي شدند. اين اردوها كه به واقع يك همايش فرهنگي به حساب مي آمد، تابستان پرباري را براي دانش آموزان شاعر به ارمغان مي آورد. شاعران دانش آموز ضمن ارائه آثار خود و شنيدن آثار هم سن و سالان شاعر خود، در كلاس هايي كه توسط مدرسان اردوها اداره مي شد، شركت مي كردند. بنابراين اين دوره چند روزه (كه گاه تا دو هفته نيز طول مي كشيد) بيشترين تأثير را بر ذهن و زبان شاعران دانش آموز داشت. نقد شعر، طرح مباحث تئوريك شعر، معرفي آثار برتر شعر و مجال گفت و گو و ارائه نظرات دانش آموزان ازبرنامه هايي بود كه در اين كلاس  جريان داشت. بسياري از شاعران جواني كه امروز نام و آثارشان زينت بخش جرايد و محافل ادبي كشور است، در همين اردوها شركت جسته اند و از اين رهگذر توشه هاي زيادي برگرفته اند. براي نمونه (تا آن جا كه حافظه ياري كند) مي توان كساني چون: محمد رمضاني فرخاني، شعله گلرخي، انسيه موسويان، آرش شفاعي، قاسم رفيعا، عباس چشامي، فاطمه سالاروند، محمدسعيد ميرزايي، سارا حيدري، مريم رزاقي، نيره السادات هاشمي، مهتاب بازوند، برادران موسوي،  برادران و خواهران ميرشكاك، محسن وطني، علي رضا سپاهي لائين، حميد هنرجو، فرشيد فرهمندنيا، راضيه بهرامي، معصومه ناصري و ... را نام برد كه سرآغاز دوره شاعريشان در همين اردوها پايه گذاري شده است. طرفه اين بود كه بسياري از اين شاعران پس از گذشت ۱۰الي ۱۵ سال از دوره آغاز شاعري هنوز هم آثار دانش آموزيشان جزء بهترين آثارشان است و گاه حتي اشتهارشان نيز مرهون شعرهايي است كه در ۱۷-۱۶ سالگي سروده اند. همين جا لازم است به اين موضوع توجه شود كه اگر سنين دوره راهنمايي و متوسطه، دوره نوجواني محسوب مي شود و خوانندگان آثار شاعران نوجوان (شاعراني كه براي نوجوان شعر مي سرايند) بايد نوجوانان علاقمند به شعر باشند، پس چرا خود اين نوجوانان به زبان بزرگان شعر مي گويند؟ به لطف الهي هر ساله شعرهاي ارائه شده در اين اردوها به صورت كتاب چاپ مي شد و هم اكنون اين مجموعه ها موجود است. به تحقيق مي توان گفت حتي يك نمونه شعر هم در اين مجموعه ها نمي توان يافت كه به زبان نوجوانانه (زباني كه شاعران نوجوان بدان شعر مي گويند) سروده شده باشد. اين در حالي است كه شاعران اين اشعار يا نوجوانند يا در عنفوان جواني! به راستي خواننده اين همه شعر كودك و نوجوان كه شاعران حرفه اي خود را دارند، كيست؟ بگذريم... اما اردوهاي شعر دانش آموزي؛  پرباري اين اردوها به چند عامل بستگي داشت، كه برخي را برمي شمريم:
اگر سنين دوره راهنمايي و متوسطه، دوره نوجواني محسوب مي شود و خوانندگان آثار شاعران نوجوان (شاعراني كه براي نوجوان شعر مي سرايند) بايد نوجوانان علاقه مند به شعر باشند، پس چرا خود اين نوجوانان به زبان بزرگان شعر مي گويند؟
الف- مربيان و مدرسان دلسوز
مربيان و مدرسان اردوهاي دانش آموزي چه آنها كه در شهرستان ها شاعران دانش آموز را ياري و هدايت مي كردند و چه آنها كه به عنوان مدرس در كلاس هاي اردوها حاضر مي شدند، به واقع از سر علاقه و بي هيچ چشمداشتي به راهنمايي دانش آموزان شاعر مي پرداختند. از اين جمع مي توان به نام هايي چون مرحوم محمدعلي مرداني، مرحوم نصرالله مرداني، مرحوم محمد عباسيه كهن، احد ده بزرگي، محمد خليل جمالي، جواد محقق، محمدرضا سنگري، ميرهاشم ميري،  مصطفي محدثي، محمد جواد محبت، مريد محمدي، پژمان ديّري، همايون عليدوستي، محمدكاظم علي پور، عباس براتي پور و .... اشاره كرد كه با تمام توان در خدمت دانش آموزان شاعر بودند.ارتباط شاعران با مربيان و مدرسان تنها به روزهاي برگزاري اردو خلاصه نمي شد. گاه نامه  نگاري هاي اين دانش آموزان با مربيان و مدرسان خود در تمام طول سال ادامه داشت (و شايد هنوز هم ادامه دارد!) در بين مدرسان كساني چون محمدرضا سنگري بودند كه به اعتراف خود و شهادت اين بنده حتي يك نامه را هم بي پاسخ نمي گذاشت. با اين وصف اردوهاي دانش آموزي براي بسياري از مشتاقان «وعده ديدار» بود!
ب- استمرار برنامه ها
برنامه هاي اداره كل فرهنگي هنري تنها به برگزاري اين اردوها خلاصه نمي شد. بلكه به عناوين مختلف شاعران دانش آموز گرد هم مي آمدند و از مصاحبت همديگر بهره مي بردند. علاوه بر برنامه هايي كه در شهرستان ها برگزار مي شد، هر ساله همايش هاي سراسري در شهرهاي مختلف ارتباطات مدرسان و دانش آموزان را بيشتر مي كرد.
پ- برنامه هاي جنبي اردوها
معمولاً در بيشتر اين اردوها بنا به تقارن روزهاي برگزاري با مناسبت هاي مذهبي، گونه هايي از شعر آييني پيگيري مي شد. اين بخش از برنامه نيز به صورت جداگانه شركت كنندگان و برگزيدگان خود را داشت. به عنوان نمونه مجموعه شعرهاي عاشورايي كه در چند دوره از اين اردوها جمع آوري شده به صورت مستقل (هر سال يك كتاب) به چاپ رسيده است. گاه اين مجموعه ها حاصل شعرهايي است كه شاعران در همان ايام اردو درباره يكي از موضوعات آييني سروده اند. بي ترديد علاقه شخصي كساني چون محمدعلي مرداني، احد ده بزرگي و محمدرضا سنگري به شعر آييني در اين جريان بي تأثير نبوده است. نمونه شعرهاي آييني كه در اين مجموعه ها به چشم مي خورد،  هنوز هم از شعرهاي شاخص آييني شاعران اكنون جوان(!) است. برنامه هاي اين اداره كل هنگامي كه در اوج مي درخشيد، مسير ديگري را پيش گرفت. البته برگزار كنندگان آن اردوها نيز بيكار ننشستند و همان فعاليت ها را در جاهاي ديگر چون كانون پرورش فكري و ... پي گرفتند اما ...!

بومي سرود
يك كتاب از جنوب شرق ايران
تيز تك شتري دارم شيدا نام

000534.jpg
عكس :جوادگلزار
زهير توكلي
چندي پيش كتابي با عنوان «صد ليكو» توسط نشر مشكي به بازار آمد. اين كتاب گردآوري و ترجمه «منصور مؤمني» حاوي صد قطعه از يك گونه از شعر فولكلور بلوچي است. ليكو، شعري ست دو مصراعي و مقفي با وزن هجايي. آنچه مي خوانيد، گفت وگويي با مؤمني است درباره اين كتاب.
* معناي ليكو چيست؟
- معناي مشخصي برايش سراغ ندارم. در كردي قالبي شبيه ليكو هست به نام «كلمه» ، در افغاني هم قالب مشابهي داريم به نام «لَندي» به فتح لام.
* تنها نمونه شعر بومي (فولكلور) بلوچ همين ليكو است؟
- خير، نمونه مشابهي از تك بيتي ها هست به نام «موتك» كه بيشتر مخصوص مجالس سوگواري است ولي ليكو در اغلب موارد شعري بزمي است.
* در واقع بيش از شعريت، با تصنيف مطابق است؟
- دقيقاً؛ اصلاً ليكو بدون اجراي موسيقايي، خوانده نمي شود و «ليكوخواني» يكي از نمونه هاي موسيقي سنتي بلوچستان است. شاعر مشخصي هم ندارد.
* چرا  در ترجمه ليكوها از زبان فاخر و سخته اي استفاده كرده ايد؟ با توجه به اين كه شعر، شعر محلي است و در زبان مبدأ علي القاعده اين مقدار فاخر نيست.
- دو نكته را در ترجمه مورد نظر قراردادم؛ يكي اين كه چون اين شعرها با موسيقي اجرا مي شوند، موسيقي جهش استيتك به زبان محاوره اي شعرها مي دهد.بنابراين در برگردان فارسي، كاملاً غياب عنصر موسيقي و انتقال آن قسمت از زيبايي هايي را كه موسيقي به ترانه عطا كند مراعات كردم و در بازسازي سعي بر انتقال آن داشته ام،اگر چه زبان فاخر شده باشد و حتي از تكرارهايي كه در خود ترانه نيست، اما ليكو خوان آن را در اجرا تكرار مي كند، استفاده كردم. نكته دوم اين است كه صد در صد به زبان اصلي وفادار ماندم و ترجمه من از ليكوها در اين كتاب، مطلقاً ترجمه آزاد نيست.
* در اين ليكوها، همنشيني هايي بين كلمات ايجاد شده است كه با خوانش شعر مدرن فارسي بخصوص شعر دهه هفتاد بسيار آوانگارد و تكان دهنده است مثل ليكوي شماره ۱۵ و تركيبي مثل «آدامس لبانت» ؛نظر شما چيست؟
- ليكو عين زندگي بلوچي است به هيچ وجه از آنچه زندگي بلوچ هست جدا نمي شود و به طرز غريبي قدرت استفاده از واژگان دم دستي را دارد، به هيچ وجه ذهن در كشمكش استفاده از كلمات در محور جانشيني نمي افتد. نكته ديگر درباره ليكو، انعكاس احساسات لحظه اي و آني، آن هم در جريان محاوره ي روزمره بلوچ است.برآيند اين دو عامل باعث مي شود كلماتي در شعر وارد شود كه شاعر حرفه اي فارسي زبان به اين سادگي ها جرأت ايراد آنها در شعر را پيدا نكند، بنابراين در عين بدويت ،برخي از ليكوها بسيار مدرن جلوه مي كند.
* ليكوهايي كه در اين كتاب مي خوانيم، اكثراً عاشقانه اند، آيا ليكو مضمون واحدي مثل عشق دارد؟
- تهيه اين كتاب حدود ۴ سال وقت گرفت و ۴۰۰ ليكو جمع آوري شد. در اين كتاب صد تا از آن ۴۰۰ تا و بيشتر با گزينش محور «عشق» آورده شده است والا ليكو مضامين مهم تري هم دارد.
* مثل...؟
- ليكو راوي دلتنگي هاست؛ دلتنگي هايي كه از خشونت ها و هيجان هاي يك زندگي عشيره اي در دوردست سرچشمه مي گيرد. يكي از مضامين مهم ليكو، غربت در وطن است كه در فقدان اهرم قدرتي به نام عشيره كه در قديم بود و نسل به نسل كمرنگ تر مي شود شكل مي گيرد؛ تو گويي در وطن هستند اما وطن اصلي يعني عشيره كجاست؟ و چه نقشي در دنياي شهرنشيني امروز دارد؟ ليكوهايي مثل ليكوي شماره ۸۳ يا ليكوي شماره ۳۰ يا ليكوي شماره ۱۰ بر محور اين مضمون شكل مي گيرند.
* حالا برمي گرديم به گزينش همين كتاب و مضمون اصلي آن يعني عشق. يكي ديگر از جنبه هايي كه در خوانش مدرن شعر فارسي از اين ليكوها به چشم مي آيد، فاصله  گذاري و به اصطلاح سپيد خواني هايي است كه بين برخي از مصاريع اشعار عاشقانه به چشم مي خورد. ريشه اين فاصله گذاري ها در شعري كه به نظر مي رسد در بيان عشق كاملاً صريح است، چيست؟
- يك نكته اين است كه آن خشونت و بي پروايي زندگي عشيره اي حتي در بيان عشق، باعث اتفاقاتي در ليكو مي شود كه در فرهنگ و زبان مبدأ كاملاً رئال است اما در خوانش فارسي تأويل هاي شاعرانه پيدا مي كند، مثل ليكوي شماره ،۶۴ وقتي كه مي گويد قاتلم واقعاً مي خواهد بگويد من به خاطر عشق تو پايش بيفتد آدم هم مي كشم. اما وقتي كه در ترجمه به عنوان يك شعر عاشقانه خوانده مي شود اين كلمه قاتل تأويلات گوناگوني پيدا مي كند. ديگر اين كه ناموس در فرهنگ بلوچ بسيار حريم دارد و جدال هاي ناموسي، خونين ترين و در عين حال محترم ترين جدال ها هستند. از طرف ديگر، به مقتضاي نگاه بدوي و كاملاً رئال آن هم رئاليسم زندگي يك بلوچ، عشق در ليكو اصلاً جنبه نمادين ندارد بلكه كاملاً اروتيك است تركيب پارادوكسيكال آن حرمت ناموس و اين اروتيسم منجر به ليكوهايي مثل ليكوي شماره ۹۸ يا ليكوي ۷۶ شده است كه تعبيرهايي كوتاه، محجوبانه و بسيار درخشان از خواهش عشق هستند. درخشان به خاطر آن كه همين پرده حجب و حيا كه بر يك خواهش عاشقانه افتاده است ، در خوانش مدرن قابليت يك دنيا تأويل را به شعر عطا مي كند.
000528.jpg
چند قطعه از كتاب «صد ليكو»
(۸۳)
نامه اي بده
تهران ام من
آه از همت اين ياران
آه
هنوز زندان ام من
(۳۰)
شكار كرده ام من
خرگوشي شكار كرده ام
پسري ندارم
تا شاد كند مرا
(۱۰)
ابرها كبودند و انباشته
مي بارد باران
كفش هاي علي جان اما
پوتين سربازي ست
(۶۴)
با همان سطل كوچك آبم ده
براي چشمان توست
فقط براي چشمان توست
اگر قاتلم من
(۹۸)
ساعت يازده و نيم است و وقت
وقت خواب
بستري بنداز
(۷۶)
از خواب خواب
بيدار كردمش
روبه روم بنشين
آشنا كن مرا با خود
(۵)
مردمان
منزل برداشته به كوهستان مي شوند
باد شمال بوزد اي كاش
بويتان را بياورد
(۶)
تيزتك شتري دارم
شيدا نام
جان تو پيداست زيبا
پيداست
از حرير پيراهنت
(۷)
كبوتر چاهي
بال مي زند
مي نشيند
دلم را برمي دارد از ريشه

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |