هنر معاصر ايران در گفت وگو با دكتر حميد كشميرشكن
چيزي بگو، حرفي بزن!
پريس تنظيفي
دكتر حميد كشميرشكن فارغ التحصيل مقطع دكتراي رشته تاريخ هنر با گرايش هنر معاصر از دانشگاه آكسفورد است. او در همين دانشگاه به تدريس نيز اشتغال داشته است. موضوع تحقيق كشميرشكن هنر معاصر ايران است. هنر معاصر ايران از دگرديسي هاي خاصي برخوردار است كه هنوز كمتر به آنها پرداخته شده است. كشميرشكن به زودي دستاوردهاي تحقيقي خود را در اختيار ديگر محققان كشور قرار خواهد داد. وي مي گويد: دگرديسي هاي تاريخي در هنر كشور از تغييرات زيادي برخوردار است. اين گفت وگو به منظور پرده برداري از اين دگرديسي ها از منظر آكادميك انجام شده است.
|
|
|
|
* هنر معاصر ايران دامنه وسيعي از گرايش ها و رويكردهاي فكري و تكنيكي را در بردارد و شما به عنوان يك محقق در زمينه تاريخ هنر معاصر از چه زاويه اي به اين مسأله پرداخته ايد؟
- تاريخ هنر معاصر كشور به شكل متعارف آن در تحقيقات من مطرح نيست بلكه بيشتر تلاش كرده ام تا همانگونه كه در هنر معاصر جهان رويكرد ها را مورد بررسي قرار مي دهند، هنر معاصر ايران را بررسي كنم. اين امر به معناي آن است كه هنر معاصر ايران را از نظر سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي مورد بررسي قرار دهم و جنبش هاي فكري و اجتماعي كشور و واكنش هاي هنري آن را يافته و ثبت كنم. در اين ميان تأثيراتي كه اتفاقات و جريان هاي هنري كشورهاي ديگر بر هنر و جامعه معاصر ايران برجا گذاشته است، از اهميت خاصي برخوردار است.
به واقع در اين تحقيق به دنبال يافتن و نشان دادن تأثيرات مختلف اجتماع بر هنر و بر عكس هستم و به هنر در زمينه خلق آن توجه دارم.
* هنر معاصر واژه اي وسيع است كه در كاربرد روزمره آن گستره اي تا حد صد سال را نيز دربردارد، منظور دقيق شما از كاربرد اين واژه چه محدوده اي از زمان است و اين هنر بيش از همه در كدام جنبش يا فرآيند اجتماعي ريشه دارد؟
- تمركز تحقيقات من بر مسأله هنر ايران در چهل سال اخير است. در خلال اين سال ها ارتباط عميقي بين هنر معاصر كشور و جريان موسوم به روشنفكري برقرار بوده است. در دهه ۱۹۶۰م (۱۳۴۰ش) تفكر بومي گرايي (nativism) بر اين جريان حكمفرما بود و تأثير خود را بر پيدايش جنبش ها و حركت هاي هنري ايران برجا گذاشت. به واقع در يك شكل كلي مي توان رابطه اي عميق بين جريان هاي فكري كشور و حركت هاي هنري پيدا كرد.
*شما به تحقيق در مورد بخشي از تاريخ هنر معاصر كشور پرداخته ايد كه از دو پارگي خاصي برخوردار است. در واقع به هنگام مطالعه اين بخش از تاريخ ايران مي توان آن را به دو بخش تقسيم كرد و سرفصل آن را مقطع زماني انقلاب دانست. به اين ترتيب يك بخش از اين تاريخ مربوط به چيزي حدود ۴۰ تا ۲۰ سال پيش مي شود و بخش ديگر در مورد ۲۰ سال پيش تاكنون است. برخوردها، رويكردها و تمايلات هنري در اين دو فصل از يكديگر مجزا هستند. اين فصل بندي چه تأثيري در تحقيقات شما برجا گذاشت؟
- آنچه به آن اشاره كرديد مسأله اي حساس در تاريخ هنر ايران است. از جهاتي مي توان تشابهات بين هنر رايج در دو مقطع مورد بحث يافت اما برخي رويكردها به كلي در دو مقطع دگرگون شده است. آنچه مسلم است متصدي مستقيم هنر در تاريخ ۴۰ سال اخير كشور دولت بوده است و تحولات اجتماعي در هر دو مقطع مورد اشاره شما به شكل پررنگي در هنر بروز كرده است. با اين وجود رويكرد هاي هنري در اين دو مقطع متفاوت هستند.
* تغيير رويكردهاي اجتماعي موجب تغيير ساختارهاي هنري است. در ايران در دو مقطع شاهد بروز دوگونه رويكرد متفاوت به هنر بوده ايم. هر چند كه برخي از نظام هاي حاكم بر هنر روندي يكسان را طي كرده اند. با اين وجود آيا مي توان براي هنر كشور يك سير توالي تاريخ تشخيص داد؟
- تشابه رفتاري برخي جريان هاي مؤثر بر هنر در طول ۴۰ سال گذشته، وجود دارد كه موجب مي شود نتايج متوالي شود؛ براي نمونه مي توان به مسأله نسبت «سنت و مدرنيته» اشاره كرد. مسأله هايي همانند «هويت» و «معاصر بودن» نيز از جمله ديگر سرفصل هايي است كه در طول سال هاي گذشته همچنان در صدر مسائل فكري هنرمندان بوده است.
* مسأله «سنت و مدرنيته» يك عنوان كلي است كه به هنگام انجام يك بررسي علمي بايد به زيرشاخه هاي بسياري تقسيم شود. بررسي رويكردهاي اجتماعي در هنر نيز عنوان كلي است كه آن را مي توان به زيرشاخه هاي متعددي تقسيم كرد. يكي از زيرشاخه هاي اين عنوان كلي تأثير احزاب در نگره ها و رويكردهاي هنري است. بررسي اجتماعي اين پديده در هنر كشور به چه نتيجه اي منتهي شده است؟
- تأثير احزاب در دگرديسي هاي هنري كشور تاكنون به شكل يك سرفصل خاص مورد بررسي قرار نگرفته است، اما نمود آن شاخص است و رويكردها و جريان هاي وسيعي را در دوره اي از هنر معاصر كشور در اين زيرفصل قرار مي دهند.بايد توجه داشت رويكردهاي دولتي به هنر پيش از انقلاب جرياني متفاوت با آنچه پس از انقلاب رخ مي دهد دارد اما از همه مهمتر جرياناتي است كه در سال هاي اول پيروزي انقلاب اسلامي در هنر كشور وجود دارد. در سال هاي اول انقلاب يك گسست به شكلي آشكار در هنر ايران رخ مي دهد و انديشه انقلاب كه بر جو هنري كشور حاكم شد با هر نوع «مدرنيسم هنري» آنگونه كه پيش از انقلاب رايج بود به مقابله برخاست و هنرمند را به سمت نوعي تفكر برگرفته از آرمان هاي «اسلام جهاني» سوق داد. اين صفت انقلاب بود كه با نظم پيشين به مخالفت برخيزد و بنياني نو در افكند. تأكيد بر انديشه اسلام با ناسيوناليسم حاكم بر جو هنري پيش از انقلاب تعارض شديدي ايجاد كرد. با سپري شدن زمان و در دوران پس از جنگ تحميلي رويكردهاي اجتماعي هنر بار ديگر دستخوش تغيير مي شود اين بار به منظور بيگانه ستيزي و مبارزه با تهاجم فرهنگي، دولت ترويج نوعي از ملي گرايي با اتكا به بخشي از تاريخ ايران را در شرح وظايف مديران هنري قرار مي دهد. هنرمندان انقلابي رويكردي در هنر را سرلوحه كار خود قرار دادند كه ريشه در هنر انقلاب هاي ديگر كشورهاي جهان داشت و براي نمونه مي توان همساني هاي زيادي بين آثار اين دسته از هنرمندان با آثار هنرمندان انقلابي سوسياليست رئاليستي و هنرمندان انقلابي مكزيك و كوبا يافت. در واقع هنر در هنگام بروز انقلاب هاي قرن بيستم رفتاري مشابه در كشورهاي مختلف جهان بروز مي دهد و به همين دليل، مشابهت فراواني در هنر انقلابي كشورهاي مختلف جهان مي توان يافت.
* به اين ترتيب شاهد وقوع يك گسست بزرگ بين هنر پيش از انقلاب و هنر پس از انقلاب هستيم. در اين صورت مسأله بازگشت به هويت فرهنگي چگونه توجيه مي شود؟
- مسأله بازگشت به هويت فرهنگي يا (traditionalism) خود يكي از ويژگي هاي انقلاب اسلامي ايران بود و خود اين امر باعث ترويج ويژگي هايي در هنر كشور شد كه پيشتر به آنها اهميت و بهايي داده نمي شد، براي نمونه رويكرد دوباره به نگارگري در كشور از دستاوردهاي هنري انقلاب بود. خوشنويسي و نقاشي خط نيز به عنوان نمونه هاي ديگري از هنر واجد هويت ايراني در كشور مورد تأكيد قرار گرفت. در اين دوران محافل اتفاقات هنري كه توسط محافل رسمي برنامه ريزي مي شد بيش از پيش مروج همين گونه هاي هنري بود. اين تأكيد تا پايان جنگ تحميلي ادامه يافت اما پس از پايان آن، رويكردهاي هنري بار ديگر دچار دگرديسي شد. اين دگرديسي تنها در سطح مديريت هنري نبود بلكه به دليل تغيير شرايط جامعه، خود هنرمندان هم دستخوش اين دگرديسي شدند و هنرمندان انقلابي نيز اين تغييرات را بروز دادند. در واقع هنر ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي را مي توان به دوره هاي متفاوتي تقسيم كرد كه شامل هنر ايران از ابتداي انقلاب تا پايان جنگ، بعد از جنگ تا ۱۳۷۰ و سرآخر هنر ايران پس از ۱۳۷۰ است.
* ويژگي هاي متفاوت دو دوره پس از جنگ چيست و چرا شما دو دوره جدا از هم براي هنر پس از جنگ قابل هستيد؟
- بعد از جنگ تا سال ۱۳۷۰ شاهد بروز حركت هاي انفرادي در هنر كشور هستيم كه هنوز قدرت و توان لازم براي دگرديسي كلي را ندارد، اما از سال ۱۳۷۰ به بعد با ظهور نسلي از هنرمندان جوان يك باره با نوعي گرايش وسيع هنري در كشور روبرو مي شويم كه به عناصر سنتي هنر بومي ايران مي پردازند، در شرايطي كه اين گرايش به شكل عمده و جدي در هنر مكتب سقاخانه توسط هنرمندان دهه ۴۰ و ۵۰ شمسي تجربه شده بود. البته بايد در نظر داشت گرايش به اين ويژگي ها با برگزاري دوسالانه ها تشديد شد زيرا اين دوسالانه ها بروز اين ويژگي ها در اثر را دال بر ايراني - اسلامي بودن اثر قلمداد كردند.
*آيا تأكيد چند نمايشگاه دوره اي بر نوعي از هنر باعث تغيير نگرش هنري يك كشور مي شود؟
- در ايران و برخي ديگر از كشورها كه از اوضاع مشابهي برخوردارند، نبود يك بازار قوي هنر مسبب بروز اين رخداد است، زيرا در اين شرايط حامي هنر منحصر به نهادي خاص مي شود و به اين ترتيب هنر رسمي رشد كرده و به سمت و سويي خاص هدايت مي شود.
* اين مسأله كه هنر رسمي سمت و سويي مشخص دارد، محل مناقشه نيست، اما نمي توان انكاركرد كه در سال هاي دهه ۵۰ و سال هاي نخستين دهه ۶۰ نوعي از هنر در كشور پا گرفت كه مستقل از بازار هنر فعاليت مي كرد. اين هنر جنبه انتقادي داشت و مديون آرمان هاي هنرمند براي جامعه خود بود. هنرمندان اين جريان متوجه تأثير اثر خود بر كل جامعه بودند و به اين ترتيب دست به خلق و تكثير آثار خود مي زدند. نمونه اين تلاش ها در چاپ سيلك اسكرين و پخش پوسترهاي انقلابي توسط برخي از هنرمندان شناخته شده كشور بود. چه عاملي باعث شده است تا در تقسيم بندي هنري شما اين بخش از هنر در سال هاي اخير جايي نداشته باشد؟
- هنر منتقد و رويكرد اجتماعي در هنر كشور همچنان به حيات خود ادامه داده است و تأثير آن بر هنر رسمي نيز قابل پيگيري است. اما بايد در نظر داشت فضاي هنر كشور در سال هاي اخير باز شده است و ديدگاه ها از تماميت خواهي كمتري برخوردار است و به اين ترتيب فضا براي بيان انديشه متفاوت تا حدودي مهيا شده است.
*شما به حضور هنرمنداني خاص در جريان هاي رسمي هنري كشور اشاره مي كنيد در شرايطي كه اين حضور با تغيير بيان هنري همراه بوده است. هنرمنداني كه در جريان هنر اجتماعي و منتقد در سال هاي انتهايي دهه ۵۰ و ابتداي دهه ۶۰ فعاليت مي كردند، اكنون با چرخش رويكرد هنري، به خلق آثاري انتزاعي بدون هيچ بيان مشخصي روي آورده اند و تلاش دارند تا راه تاويل پذيري آثار هنري را به كلي مخدوش كنند. اين هنرمندان از هنرمنداني اجتماعي و منتقد تبديل به تزئين سازاني بي صدا شده اند. دستمايه آثار اين هنرمندان يا نقش و نگاره هاي هنر ۴۰۰ تا ۵۰۰ سال پيش ايران به شكلي تزئيني است و يا نوعي آبستره اكسپرسيونيسم با رنگ هاي گرم و چشم نواز است كه كوچكترين بازتابي از جامعه هنرمند را به همراه ندارد. اين دگرديسي چگونه رخ داده است؟
- به نظر مي رسد كه شما قايل به نوعي جريان خنثي گرايي (neutralism) در هنر كشور هستيد و براي اين منظور شاخص هاي هنري خاصي را در نظر گرفته ايد. هر چند امكان طبقه بندي هنرمندان برجسته اي در اين طبقه وجود دارد اما افرادي در نسل جديد هنرمندان ايران هستند كه همچنان آثاري با شاخصه هاي بارز اجتماعي و انتقادي خلق مي كنند. البته نمي توان پوشيده داشت كه طيف وسيعي از هنرمندان كشور به جريان هنر خنثي گرا تعلق دارند. زبان هنرمندان جديد نسبت به زبان هنرمندان دهه ۶۰ و ۷۰ ميلادي تغيير كرده است اما در صورتي كه به شكل دقيق هنر معاصر مورد موشكافي و بررسي قرار گيرد، هنرمندان خوبي در اين جريان هنري كشف مي شوند.
|