آغاز تبديل دارالفنون به موزه
دارالفنون جايي براي ديدن، نه آموختن
|
|
در قانون اساسي سال 1309 به صراحت به حفظ و نگهداري و شناسايي آثار ملي اشاره شده است. با توجه به اينكه اين قانون مشتمل بر بيست ماده است و در آن مجازات هايي براي متخلفان از اين قوانين تعيين شده است، اما متأسفانه هنوز در حفظ و نگهداري آثار تاريخي- فرهنگي سرزميني با تاريخ هفتاد هزار ساله تلاش قابل توجهي صورت نمي گيرد
مرضيه سبزعليان
غروب 28 شهريور، من و حدود چهل نفر از دانش آموزان سال هاي دور دارالفنون، از روي يك تخته نيم بند شده بنايي كه پلي ميان خيابان ناصرخسرو و مدرسه دارالفنون بود، سكندري خورديم و از روي تلي از خاك و راهروي طويلي كه روزي بخشي از بهداري پشت مدرسه دارالفنون بود گذشتيم. اينجا طاق نماهايي با آجرهاي تكيده بيرون افتاده اش هيچ نشاني از دارالفنون 160- 150 سال قبل ندارد.
اما اميركبير هنوز چشم به راه يكي از جنس خودش مانده است. او سال هاست همين طور يك بند ايستاده كنج اتاق مديريتي كه آن هم، آن روزها بخشي از بهداري پشت دارالفنون بود. اميركبير همين جا توي بوم دو متري با كلاه بوقي و سبيل از بناگوش در رفته ايستاده است.
من حتي سنگيني نگاهش را روي دستنوشته هاي خبري ام حس مي كنم، وقتي محمد مهدي اسلامي رئيس پژوهشگاه مطالعات وزارت آموزش و پرورش از موزه و گنجينه اسناد شدن دارالفنون حرف مي زند و مهدي پازوكي مي گويد: متأسفم كه شش سال رئيس سازمان ميراث فرهنگي كشور بودم و يك قران هزينه مرمت دارالفنون نكردم.
وقتي پسر بچه هاي سال هاي 1340 و حتي 1326 دارالفنون جمع شدند، رفتيم و در يكي از همان كلاس هاي درس نشستيم تا آنها بگويند از ناملايمات و آسيب هايي كه ساختار اوليه دارالفنون را طي سال هاي متمادي تهديد كرد، گله مند هستند و حالا با تبديل آن به موزه بيشتر از هر وقت ديگر نگران فراموش شدن ماهيت علمي- آموزشي دارالفنون شده اند.
آن روز شايد اميركبير از توي بوم رنگي اش بيرون آمد و لحظه اي كنار محمدعلي سپانلوي شاعر و محمدعلي نجفي - كارگردان سربداران- و خيلي از نويسنده ها و مترجم ها نشست و افتخار كرد به دارالفنوني كه ماحصل آموزشش اين افراد است و حتماً دلگير هم شد و يادش آمد كه به خاطر همين دارالفنون و ايده هاي اميركبيري اش سيزده روز قبل از افتتاح دارالفنون در حمام فين كاشان به قتل رسيد. ولي حالا دارالفنون از نفس افتاده است و بيشترين نشانش همان سر در كاشي كاري شده و مزين به نام دارالفنون است، همين قدر كه اين سر در هم نباشد كافي است تا فراموش كنيم و يادمان برود روزي دارالفنوني داشته ايم.
وقتي ماهيت آن از يك مركز علمي- آموزشي به موزه و گنجينه اسناد تغيير كند، وقتي خبري از آن ايوان هاي وسيع مقابل پنجاه كلاس دارالفنون نباشد و حدود 130 اصله درخت زردآلو، توت، گوجه و شاتوت حياط وسيع دارالفنون از ريشه درآيد، يا ماركوف روسي در سال هاي 1312 تا 1313 آنقدر معماري خاص روسي را در مرمت دارالفنون دخيل كند و ايوان هاي سنتي ايراني را تبديل به راهروهايي شبيه مدارس مدرن اروپايي كند يا حتي در سال هاي 45 تا 1360 كه مدرسه دارالفنون به مركز تربيت معلم واگذار شد، براي ساختن آشپزخانه، سرويس بهداشتي و تأمين سيستم حرارتي و برودتي آنقدر در آن الحاقات اضافي ايجاد شود كه ديگر هيچ نشاني از طراحي ميرزا رضاي مهندس باشي و ايده هاي اميركبير در سال هاي 1264 هـ.ق باقي نگذارد.
ما امروز دنبال چه مي گرديم؟
دارالفنون دوره ناصرالدين شاه؟!
اعتراف يك مسئول
مهدي پازوكي، عضو هيأت علمي سازمان ميراث فرهنگي كشور مي آيد و پشت به تخته سبز و بزرگ كلاس مي نشيند.
دارالفنون از پا افتاده او را آنقدر صادق مي كند كه بي هيچ دغدغه اي مي گويد: در سال 1377 مسئوليت سازمان ميراث فرهنگي را برعهده گرفتم، اما متأسفم از اينكه شش سال مدير سازمان بودم و يك قران هزينه مرمت دارالفنون نكردم.
متأسفانه سهل انگاري ميراث فرهنگي كشور نه تنها در مورد دارالفنون بلكه در حفظ، مرمت و حتي شناسايي آثار تاريخي- فرهنگي اين سرزمين با تاريخ هفتاد هزار ساله به قدري زياد بوده است كه عده اي از صاحب نظران معتقدند حدود صد هزار اثر تاريخي- فرهنگي در ايران وجود دارد و عده ديگري معتقدند يك ميليون و پانصد هزار اثر تاريخي- فرهنگي داريم، ببينيد تفاوت آراء تا كجاست؟
اگر ايران كشوري به وسعت جزيره كيش و به قدمت كشور نيوزيلند بود، كافي بود تا اين سازمان ميراث فرهنگي بتواند پيشينه تاريخي- فرهنگي خود را حفظ كند.
پازوكي حرف مي زند و رنگ رضايت را مي شود توي صورت بچه هاي ديروز دارالفنون ديد. كريمي يكي از همين دانش آموزان مي گويد: جانا سخن از جانب ما مي گويي و پازوكي ادامه مي دهد، البته علاوه بر بعضي تنگ نظري ها، كمبود بودجه سازمان يكي از علل مهم به فراموشي سپردن دارالفنون و ديگر بناها و آثار تاريخي – فرهنگي است، به عنوان نمونه در حدود سال 1377 در استان تهران حدود چهار هزار اثر فرهنگي – تاريخي را شناسايي كرده ايم نكته قابل توجه اين كه به عنوان مثال در سال 1380 مجموع اعتبارات مورد نياز براي اين چهار هزار اثر تاريخي حدود يك ميليارد تومان برآورد شده بود و ما به ناچار مجبور بوديم اين بودجه را صرف بناهايي كنيم كه متولي نداشتند و از آنجا كه آموزش و پرورش متولي دارالفنون بود بودجه اي صرف آن نشد.
همچنين پازوكي به ويژگي هاي خاص مدرسه دارالفنون اشاره كرد كه موجب شده است آن جز ميراث تاريخي – فرهنگي ايران به شمار آيد و گفت: مدرسه دارالفنون نخست به جهت آن كه اولين سيستم آموزش مدرن در ايران بوده است و به آموزش علوم جديد مانند؛ فيزيك، شيمي و... پرداخته و همچنين به دليل بازسازي و موقعي كه در سال 1310 تا 1312 ماركوف معمار روسي در دارالفنون انجام داده در فهرست ميراث فرهنگي كشور ثبت شده است.
اما متاسفانه در امر مرمت و حفظ آن چندان موفق نبوده ايم، چنانچه در سال 1384 حدود يك و نيم ميليارد تومان براي مرمت دارالفنون اختصاص دادند و قبل از آن كه اين بودجه در اختيار مسئولان پروژه قرار بگيرد با انتقال رياست سازمان اين بودجه به 320 ميليون تومان در سال كاهش يافت و اين در حالي است كه طي يك برآورد كارشناسانه مدرسه دارالفنون براي مرمت و بازسازي و رسيدن به بهره برداري حدود دو ميليارد تومان بودجه نياز دارد.
پازوكي يكي از دلايل كاهش اين اعتبار را عدم بازديد مشايي از دارالفنون عنوان كرد و گفت: تا مسئولان به بازديد دارالفنون نيايند و اوضاع نابسامان آن را نبينند اين احساس نياز را درك نخواهند كرد. چنانچه خود من چند سال مسئوليت سازمان را برعهده داشتم اما به خاطر آن كه مشكلات دارالفنون را از نزديك لمس نكرده بودم هيچ احساس نيازي براي مرمت دارالفنون هم وجود نداشت، من اميدوارم آقاي مشايي بتوانند در اولين فرصت از دارالفنون بازديد كنند تا اين ضرورت را هر چه بيشتر درك كنند و بتوانند اعتبار بيشتري براي بازسازي اين مكان در اختيار پروژه قرار دهند و اگر اين اتفاق نيفتد ما با اعتبارات موجود تنها مي توانيم تا آبان ماه عمليات بازسازي را ادامه دهيم و سپس بايد منتظر اعتبارات سال آينده بمانيم.
در پايان پازوكي به قانون حفظ و ثبت آثار ملي در قانون اساسي سال 1309 اشاره كرد و گفت: با توجه به اين كه اين قانون مشتمل بر بيست ماده است و در آن به صراحت به حفظ و مرمت آثار تاريخي – فرهنگي اشاره شده و همچنين مجازات هايي براي متخلفان از اين قانون تعيين شده است. اما متاسفانه هنوز در حفظ و نگهداري آثار تاريخي سرزميني با چنين قدمت و پشتوانه فرهنگي وسيعي با مشكلات عديده اي مواجه هستيم.
موزه به جاي مدرسه
محمدمهدي اسلاميه رئيس پژوهشگاه مطالعات وزارت آموزش و پرورش درباره كاربري تازه دارالفنون پس از مرمت به عنوان موزه كه زيرنظر پژوهشگاه قرار مي گيرد، گفت: دارالفنون با تبديل شدن به موزه و گنجينه اسناد در آينده نزديك به مهمترين بخش علمي كشور تبديل مي شود.
پس از پايان كار مرمت دارالفنون و ايجاد موزه و گنجينه اسناد تعليم و تربيت كشور، در دارالفنون مي توانيم اسنادي از نظام آموزشي و تعليم و تربيت كشور را كه تاكنون از ديد دنيا پنهان مانده را به نمايش بگذاريم.
مهدي اسلاميه آمار و ارقامي از تعداد اين اسناد و سال هاي جمع آوري آنها در اختيار ما نمي گذارد و مي گويد: با توجه به اين كه 31 استان داريم و از طرفي وزارت آموزش و پرورش در هر كدام از آنها اركان هاي متعددي دارد كه هر كدام به دهها معاونت و سازمان وابسته است و هر كدام اسناد قابل ارايه اي موجود دارند، جمع آوري آنها نيازمند زمان و برنامه ريزي است. از طرفي تا زماني كه دارالفنون از نظر محيطي و فيزيكي آماده نشود، گردآوري آنها در شرايط نامناسب موجب بروز آسيب هاي جبران ناپذيري به اين اسناد مي شود. اما به طور كلي عمده اين اسناد متعلق به سال 1275 خورشيدي به بعد است.
محمدمهدي اسلاميه در پاسخ به دانش آموزان ديروز، مبني بر اينكه چرا دارالفنون تبديل به موزه مي شود؟ ارزش دارالفنون بيشتر از فضا و بنا، مربوط به بخش علمي – آموزشي آن است، گفت: زماني سطح علمي و آموزش كشور رشد مي كند كه ما يك نقشه علمي از نظام آموزشي داشته باشيم و همچنين پژوهش زماني ارزشمند مي شود كه متكي به سند علمي باشد، تا بتوان به آن تكيه كرد بنابراين پژوهشگران، محققان و نويسنده هاي وابسته به پژوهشكده هاي كشور مي توانند به لوح هاي فشرده و كپي اسناد دسترسي پيدا كنند و آنها را مورد بررسي و مقايسه قرار دهند. هر چند اين پاسخ دانش آموزان سال هاي 1340 و حتي 1326 را قانع نكرد و آنان مصر بودند كه بايد ماهيت علمي – آموزشي دارالفنون حفظ شود و اين جا به محل تجمع اهل علم و فن تبديل شود.
زنگ تفريح
زنگ تفريح اين بار بدون ضرب آهنگ چكش و يك ورقه فولادي زده مي شود من و سپانلو، محمود حكيمي، محمدعلي نجفي و خيلي هاي ديگر كه تا آن روز مي توانستم در مجموعه شعرها، داستان ها و فيلم ها پيدايشان كنم، كنار حوض دارالفنون كه حالا خالي از آب قنات شاهي بود ايستاديم و عكس يادگاري گرفتيم.
بعد در يك خلوت كوچك سپانلو را كشاندم به روزهاي مدرسه دارالفنون و پرسيدم روزهاي مدرسه كتك هم خورده ايم؟
سپانلو خنديد و گفت: نه، در دارالفنون معلم ها كتك نمي زدند و خبري از فلك مكتبخانه ها نبود.
و حالا خاطره سپانلو با چاپ مجموعه داستان نيزه هاي پارس همراه شده كه اولين اثرش را ميان همكلاسي ها و با حمايت مسئولان دارالفنون فروخت اما وقتي محمدعلي نجفي كارگردان فيلم سربداران را مي برم به روزهاي تحصيل رابطه رشته رياضي و مهندس شدن را با كارگرداني نمي فهمم. اما شايد بتوان شيطنت هاي نجفي و هرازگاهي فرار و سر از تئاترهاي لاله زار در آوردن را كنار كارگرداني سربداران گذاشت.
اما بعضي از آدم ها جان مي دهند براي قصه شدن، مثل همين تراب.
خاطره تراب براي همه پسربچه هاي ديروز دارالفنوني با رشوه پنج قراني و تراب در را باز كن عجين شده. خانلرخاني، سپانلو، همايون شريفي راد با هم حرف مي زنند و مي گويند: انگار همين ديروز بود جمع مي شديم مقابل در مدرسه، كنار تراب و داد مي زديم تراب در را باز كن و باز كه نمي كرد، آن قدر جمعيت زياد مي شد و فشار مي داديم تا تراب بيچاره مي خورد توي ديوار و در باز مي شد و بعد سر از تئاتر لاله زار درمي آوريم.
حالا غروب شده، ديگر نه تراب درباني است و نه اصلاً دارالفنوني، از روي تلي از خاك و در تاريكي راهرو هايي كه پر از غبار فراموشي ايام شده، مي گذريم و اميركبير را توي بوم رنگي اش با دارالفنوني كه به سختي روي پاها ايستاده تنها مي گذاريم، مي رويم و بي خيال هوس اميركبير مي شويم كه دنبال يكي از جنس خودش مي گردد.
|