دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۵
مقايسه زندگي اخروي در قرآن و زندگي جاودان در عهد قديم و جديد
جاودانگي و پايان
پاول يوريويچ نشيتوف
ترجمه: سيد اميرابوالفضل خيرخواه
004842.jpg
مطالعات تطبيقي به خصوص در حوزه دين پژوهي، يكي از شاخه هاي مهم پژوهش نظري در دوران معاصراست كه متاسفانه در كشور ما چندان جدي گرفته نمي شود. در حالي كه توجه به تفاوت ها و شباهت هاي نه صرفاً ظاهري كه تنها بواسطه چنن تحقيقاتي آشكار مي شوند، مي تواند نكات مهم و بنياديني را درباره وجوه مختلف و بعضاً پنهان اديان گوناگون را آشكار سازد. با چنين رويكردي، مسلماً راه موجهه اديان و برقراري ديالوگ ميان آن ها هموارتر خواهد شد. مقاله حاضر يكي از مفاهيم كليدي مذهبي، يعني بحث كيفيت حيات پس از مرگ را با تطبيق دوكتاب آسماني،يعني قرآن وعهد قديم وجديد برمي رسد.اين مقاله پيش از اين درماهنامه خردنامه همشهري(شماره هفتم، مهرماه 1385) به چاپ رسيده است.
درنظام هاي مختلف اعتقادي و اديان گوناگون، تصورات گوناگوني از زندگي پس از مرگ ارائه شده است. حيات اخروي هم در قرآن و هم در عهد جديد نه تنها به مثابه يكي از پديده هاي طبيعي كه در عين حال داراي اصول ومبادي جاويدان است، بلكه به عنوان ساحتي براي رهائي و برطرف سازي نقصان و فناپذيري زندگي دنيوي انسان، مورد بررسي قرار مي گيرد. به مدد وجود بينش و باورهاي شهودي مذهبي كه براساس آن بر مخلوق بودن انسان و تعلق وجودشناختي وي به خداوند قادر، صحه گذاشته مي شود، در بسياري از اعتقادات، بين قرآن و عهد قديم توافق وجود دارد اما در عين حال، در بعضي موارد كه بيانگر ويژگي ايدئولوژيك و استقلال آن ها مي باشد، ميان آن ها اختلاف ديده مي شود. همين مسئله است كه توجه و اهتمام خاصي را مي طلبد. قبل از هر چيز ذكر اين نكته لازم است كه جهان بيني بنياديني كه حيات اين جهاني و آن جهاني را در مقابل يكديگر قرار مي دهد، در اين متون مقدس از ادبيات و نمود لغوي متفاوتي برخوردار است(از اصطلاحات متفاوتي استفاده مي شود). در عهد قديم اغلب سخن از عالم و زندگي جاودان در ميان است، حال آن كه در قرآن، اين دو مفهوم جاي خود را به حيات دنيوي (الدنيا) و حيات اخروي (الاخره) مي دهند. ريشه يوناني و عربي مفهوم حيات پس از مرگ ، معاني كاملاً متفاوت دارند. واژه يوناني ائون به معناي جاودانگي و كلمه عربي الاخره به معناي پايان است. اما با توجه به اين مطلب كه به طور كلي علم شناسايي كائنات و آخرت شناسي در قرآن و عهد قديم، به ميزان قابل توجهي شبيه به يكديگر است، چنين عدم تطابقي مي تواند تنها جنبه بيروني داشته باشد و با درنظر گرفتن عدم انطباق كامل دو نظام زباني مستقل، مي توان آن را توضيح داد. حصول به يك قضاوت مبرهن و متقن درباره نسبت متقابل مفاهيم ديني اي كه در پس اين معاني نهفته است، تنها به واسطه تجزيه و تحليل معاني اين كلمات در جاي جاي اين متون و آشكار نمودن كيفيت و كميت مفاهيم مندرج در قرآن و عهد قديم درباره حيات پس از مرگ، ميسر مي شود. در وهله اول اين طور آشكار مي شود كه حداقل حيات پس از مرگ، به لحاظ مفهومي در هر دو متن مقدس يكسان باشد. به طوري كه در هردو، حيات پس از مرگ به عنوان امري مثبت و مساعد تلقي مي شود. به همين علت، حيات جاودان و حيات اخروي را مي توان قبل از هرچيز به مساعدترين شكل زندگي پس از مرگ، يعني سعادت جاودانه بهشتي تعبير كرد. نكته قابل ذكر دراين مورد، آن است كه در عهد جديد توجه اندكي به توصيف پاداش هاي اخروي اي كه در اختيار مومنان قرار مي گيرد، شده است و اغلب تنها از رابطه ميان اعمال انسان و عاقبت او در حيات پس از مرگ، سخن به ميان آمده است. البته در چارچوب اهداف چنين پژوهشي كه بيشتر به مضمون عبارات اهتمام دارد، تفاوت هاي آشكار در توصيفات قرآني و عهد جديدي از بهشت، چندان مدنظر نيست.
مكان حيات پس از مرگ، در قرآن و در عهد جديد براساس اصل متضاد بودن سعادت بهشتي و عذاب هاي جهنمي، تقسيم مي شود. اگرچه ملاك اصلي اين تمايز، ارزيابي اخلاقي اعمال انجام شده در حيات زميني مي باشد، تباين بهشت و جهنم در سطوح مختلف قابل تجزيه و تحليل و بررسي است: 1- توصيفي (آتش-سرما-عذاب-آرامش)؛ 2- ارزشي(آن جا خوب است يا بد، در آن جا خوبان هستند يا بدان) و 3- متافيزيكي(نيمه زندگي- نيمه مرگ و زندگي سعادتمند و فرحبخش).
هر چند ميان حيات جاودان (كه در عهد جديد مطرح است) و حيات اخروي (كه در قرآن بيان شده است)، مفاهيم مشتركي در باب طبقه بندي حيات پس از مرگ مشاهده مي شود، اما يك تفاوت كاملاً اساسي در اين مورد بين اين دو متن مقدس وجود دارد؛ بدين گونه كه در عهد جديد حيات جاودان سخت درتضاد با عذا ب هاي جهنمي قرار مي گيرد و اين درحالي است كه در قرآن اصطلاح حيات اخروي در مورد هر دو نحوه حيات پس از مرگ، استفاده مي شود. اين تمايز و اختلاف، با مقايسه مفاهيم حيات جاودان و حيات اخروي در نسبتي كه با مفهوم دادگاه الهي دارند، قابل توضيح است. در حالي كه حيات جاودان تنها با صدور حكم مساعد خداوند براي شخص حاصل مي شود، حيات اخروي صرف نظر از چگونگي و نتيجه اين دادگاه الهي، براي انسان فعليت مي يابد؛ به بيان ديگر، مفهوم حيات اخروي به لحاظ اخلاقي بي طرف است.
در توضيح اين اختلاف مي توان چنين گفت كه در نزد يهوديان عهد باستان، انديشيدن در باب پاداش اخروي، امري معمول به شمار مي رفته و اغلب ايشان در اين انديشه بودند كه چگونه مي توان تحصيل عاقبت خير كرد. اين در حالي است كه اغلب مخاطبان و مستمعين حضرت محمد(ص) در دوران جاهليت، كساني بودند كه اساساً به حيات پس ازمرگ باور نداشتند. از اين رو نفس معرفي و بيان حيات پس از مرگ در پرتو اعتقاد به يگانگي خداوند، يكي از مهم ترين نكات در موعظه هاي قرآني است. در نتيجه قرآن به نحو بارزي، حيات پس از مرگ را تبليغ مي كند، به طوري كه تقسيم حيات آن جهاني به بهشت و جهنم در درجه دوم اهميت قرار مي گيرد.براي پاسخ گويي در پيشگاه الهي و در برابر خالق و شركت جستن در حيات اخروي يا جاودان ، انسان بايد از نو زنده شود. در عهد قديم، رستاخيز به معناي تحقق دوباره تماميت وجود انسان، بواسطه الحاق اصل جاودان روح با جسم مرده، است. البته در متون عهد قديم، اشارات دقيقي كه دلالت بر موقعيت روح در زمان ميان مرگ تا رستاخيز كند، وجود ندارد. هم اوانجليست ها با بيان معجزاتي در باب احياء مردگان و هم پطرس حواري با اظهاراتي كه در باب انسان شناسي مسيحي دارد، بر استقلال طبيعت روحاني از جسم در انسان صحه مي گذارند با اين توضيح كه منشاء روحاني، حامل كيفيت هويتي (شخصيتي ) بوده و كالبد درنهايت تابع روح است.
در قرآن، رستاخيز نه به معناي صرف آفرينش دوباره طبيعت جسماني بلكه به معناي خلق جديد و ثانوي تمام هويت انساني است كه اغلب به مثابه رجعت به سوي الله توصيف مي شود. ضرورت آفرينش مجدد كه در قرآن بر شباهت آن با خلقت اوليه بي وقفه تاكيد مي شود، بدان معناست كه با پايان يافتن راه زميني (اين جهاني) زندگي انسان تماماً متوقف شده و در بيرون كالبد ادامه اين زندگي ناممكن است.از آن جا كه در قرآن، رستاخيز به مثابه خلق مجدد تلقي مي شود، به هرگونه تلاش به منظور فهم رابطه ميان زندگي اين جهاني و حيات آن جهاني، در اصل به معناي كوشش براي دست يافتن به اسرار خلقت است كه البته چنين خواستي به معناي اتم كلمه محكوم به شكست است. در مقابل، اگر انسانِ احياء شده در حيات اخروي، قصد كند بنفسه به عقب نظر بيفكند و وقايع گذشته را به اراده خود بررسي نمايد، البته يك مانع غيرقابل رفع بر وي پديدار خواهد شد. همان طور كه آشكار است، نحوه طرح مسئله مرگ و رستاخيز در اين دو متن مقدس با هم تطابق ندارند كه اين امر به ميزان قابل توجهي به درك متفاوت اين دو از زندگي انساني برمي گردد. توضيحات انسان شناختي عهد قديم بر مبناي تعيين ماهيت انساني استوار است. در بعضي موارد اين تعيين، شكل دوگانه خود مي گيرد. به طوري كه در مواردي نفس جاودان يا روح آزاد را كه بواسطه گناه نخستين جسم مغلوب شده است، در تضاد با جسم فاني قرار مي دهد و در مواردي ديگر، شكل سه گانه تقسيم ماهيت انساني به نفس، روح و جسم مطرح مي شود. در عهد قديم بر اين نكته تاكيد مي شود كه انسان در درون خود امري مركب و متناقض است و بر همين اساس دانش منحرف شده ، اختيار و اعمال انسان لزوماً با هم موافقت ندارند.
در اين ميان اصطلاحات انسان شناسي غني در قرآن به واسطه تشريح جزئي ترين تفاوت ها در حالت روان شناختي و ساخت يك نظام مترقي در امر قانون گذاري ديني، اجازه شناخت ابعاد وجود انسان را مي دهد. همچنين به نظر مي رسد بينش قرآني مبني بر محرز بودن ايمان، منجر به نامتعارف بودن هرگونه اظهار شك نسبت به اعتقادات قرآني مي شود. چرا كه اين گونه اظهارات در وهله اول دلالت برلطمه ديدن سادگي و بساطت ارتباط انسان با خدا مي كند. مقايسه حيات جاودان و حيات اخروي با در نظر گرفتن مولفه هاي انسان شناختي فوق الذكر، به ما اين امكان را مي دهد كه به يكسري از نتايج ديگر دست يابيم.
از آن جا كه در عهد جديد، منشاء روحاني انسان، امري جاودان است، حريمي كه حيات جاودان و عالم را از يكديگر جدا مي كند، نه بر اساس محور زماني بلكه با ملاك ارزش ها معين مي شود.اگرچه سعادت بهشتي پس از رستاخيز در انتظار مومنان است، با اين وجود حصول حيات جاودان، تنها از طريق چشم پوشي از تعلقات مادي در حيات اين جهاني ميسر مي شود. در چنين شرايطي آن قدر كه تناقضات طبيعت انساني كه منجر به پريشاني افكار و اعمال و كشمكش وجداني وي مي شود، مسئله انتخاب راه درست مشكل حادي را پديد نمي آورد.
در عهد جديد، جاودانگي روح، ضامن يگانگي هويت شخص گذرنده از عالم اين جهاني به ساحت جاودانگي است و اين در حالي است كه در اين متن مقدس، توصيفات دقيقي در مورد حيات پس از مرگ وجود ندارد. در قرآن نيز با توجه به اين نكته، نمي توان يك ارتباط متوالي و تتابعي ميان حيات دنيوي و حيات اخروي برحسب يك معيار زماني (تاريخي) برقرار ساخت. درواقع نوع نگاه قرآن به مقوله وجودشناختي انسان، ديدگاهي خاص و منحصر به فرد است. براي انسان در پيشگاه الهي سرنوشت ديگري جز آن چه كه در قرآن نوشته شده است، وجود ندارد و ضامن اين هماني هويت در عوالم اين جهاني و آن جهاني به طوري كه هركس، خود جواب گوي اعمالش باشد، تنها خداوند است؛ بدين ترتيب، قدرت لايتناهي خداوند و عدالت اوست كه مي تواند انسان را به همان كيفيت و هويتي كه درحيات دنيوي داشت، از نو زنده كند و البته اين امر براساس ديدگاه هاي صرفاً راسيوناليستي آنطوري كه در تفكر مدرن مطرح مي شود، قابل درك نيست.
منبع:
www.gumer.info/bogoslov_buks/bogoslov/index.php

تازه هاي انديشه
مبدأ صوفيان
004839.jpg
علي قلي پور
تاريخ تصوف(1)/ مولفان: مهدي دهباشي، علي اصغر ميرباقري فرد‎/ انتشارات سمت‎/ چاپ اول: 1384/ شمارگان: 1000 نسخه
از آنجا كه تصوف يكي از مهم ترين ابعاد عرفان اسلامي است كه تاريخ پرقدمت آن بيانگر بسياري از مسائل ناگفته است، از طرف ديگر، خود تاريخ تصوف در بلاد اسلامي هم داراي نقاط مبهمي است كه اين كتاب به مثابه متني درسي، درصدد روشن كردن اين نقاط مبهم است.
نخستين فصل اين كتاب زير عنوان جايگاه عرفان و تصوف در معارف و علوم اسلامي به تقسيم بندي هايي بر اساس موضوع و روش مي پردازد. پس از اين تقسيم بندي، عرفان و تصوف از نگاه مولفان تعريف شده و تفاوت آنها بررسي مي شود. اشاره اي به تعاريف متقدمان و تصوير عارفان در نهج البلاغه و تفاوت عارف و زاهد و عابد، از بخش هاي ديگر نخستين فصل كتاب است. سرچشمه عرفان اسلامي فصل ديگر اين كتاب است كه در آن به جايگاه عرفان در نگاه فقها، متكلمان و فيلسوفان مي پردازد.
فصل سوم كتاب، داراي تقسيم بندي تاريخي است كه در آن سير تصوف وعرفان اسلامي از آغاز تا قرن هفتم بررسي مي شود. ابوسليمان داراني، حاتم اصم، حارث محاسبي، ذالنون مصري و برخي از عرفاي بنام ديگر، در اين فصل مورد بررسي قرار گرفته اند.
تقسيم بندي تاريخي ديگري كه در اين فصل شكل گرفته، تصوف و عرفان اسلامي در قرن چهارم هجري است.
فصل سوم كتاب به همين ترتيب به معرفي كوتاه صوفيان قرن پنجم تا هفتم هجري پرداخته است كه خواننده در خلال اين فصل با زندگي و آثار بزرگاني چون سهروردي، عين القضات همداني، سنايي غزنوي، عبدالقادر گيلاني، ابن عربي، غزالي، ابوسعيد ابوالخير و ديگران آشنا مي شود.
فصل چهارم اين كتاب را مي توان يكي از مهم ترين فصول كتاب در نظر گرفت؛ از آنجا كه اين فصل به سير و سلوك در عرفان اختصاص دارد.
ديدگاه بزرگان دين و عرفا درباره منازل سير و سلوك در كنار يك نتيجه گيري و جمع بندي كلي از مراحل سير و سلوك، نخستين بخش هاي اين فصل مهم هستند.
پس از اين بخش، سير و سلوك به صورتي جمع بندي شده درمي آيد و مولفان با وجود پراكندگي ها و اختلاف نظرها، مراحل سير و سلوك را بر اساس متون عرفاني شرح مي دهند كه اين بخش در اصل، برداشت و تاويل و تفسير مولفان از متون قدماست.
آخرين بخش كتاب كه در حكم موخره است به شرح احوال فرقه هاي مردود صوفيه اختصاص يافته است.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |