چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۵
درباره روش تفسيري علامه طباطبايي
قرآن با قرآن
006066.jpg
سهند صادقي بهمني
گر چه قبل از علامه نيز روش تفسير قرآن با قرآن معمول بوده است و برخي از مفسران به آن عمل مي كرده اند مانند زمخشري كه معتقد است محكمترين معاني قرآن آن است كه از خود قرآن فهميده شود اما اين روش نزد علامه علاوه بر اينكه به كمال خويش مي رسد داراي معاني ديگري نيزهست.اين مقاله در 5 محور ، روش تفسيري علامه طباطبايي را بررسي مي كند.
روش علامه يعني تفسير قرآن به قرآن را مي توان بدين صورت بيان كرد كه او شيوه هاي گوناگوني در فهم آيات در پيش مي گيرد از جمله:
الف) استمداد از تعدادي از آيات قرآن در بيان معناي مجمل و مهم در آيات ديگر به عنوان مثال علامه در آيه 68 سوره مائده، براي تفسير عبارت لستم علي شيء از همين آيه و آيات ديگر استفاده كرده است. به اين نتيجه رسيده است كه لستم علي شيء كنايه اي است از اينكه اهل كتاب فاقد پايگاهي هستند كه بتوانند با تكيه بر آن، تورات و انجيل و ساير كتب آسماني را به پا دارند؛(1) با اين توضيح كه اگر كسي بخواهد كاري را با شدت و قوت انجام دهد، لازم است كه به جايگاه استواري كه در آن قرار گرفته، تكيه كرده يا با آن ارتباط پيدا كند. به عنوان مثال، كسي كه بخواهد چيزي را به طرف خود جذب كرده يا از خود دور كند يا چيز سنگيني را حمل كرده يا آن را به پا دارد، قبلاً پاي خود را در زمين محكم مي كند و سپس آنچه مي خواهد، انجام مي دهد. به دنبال آن، ايشان مي افزايند: اين مطلب در امور معنوي، مانند اعمال روحي انسان نيز صادق است(2).
ب) گاهي علامه، معنايي را از ميان معاني مطرح شده در آيه مي پذيرد و آن معنا را به ضميمه قرائن موجود در آيه مورد بحث و با آيات ديگر تاكيد مي كند. به عنوان مثال در آيه 30 سوره بقره، علامه اين تفسير را برگزيده كه خلافت در آيه براي جانشين خدا در زمين بوده و نه جانشيني نوعي از موجودات زميني كه قبل از انسان در زمين مي زيستند. اين جانشيني، اختصاص به شخص آدم(ع) ندارد، بلكه فرزندان وي همگي بدون اختصاص به فرد خاصي در اين مقام، با او شريكند. علامه، عام بودن خلافت را با آياتي از قرآن كريم، مورد تاكيد قرار مي دهد؛ از جمله اذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح و آيه ثم جعلناكم خلائف في الارض و آيه و يجعلكم خلفاء الارض .
ج) در پاره اي از موارد، با استفاده از برخي آيات، معنايي را توضيح داده و مقصود آيه را تبيين مي كند. به عنوان مثال در آيه 12 سوره قيامت - الي ربك يومئذ المستقر -  علامه با استناد به بعضي آيات، استقرار در روز قيامت را تنها در محضر خداوند سبحان دانسته و بنابراين، محل استقراري جز او نيست و پناهگاهي جز او وجود ندارد تا بتوان بدان پناه برد و از عذاب الهي در امان ماند. اين مطلب، از آيات ذيل استفاده مي شود: يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحاً فملاقيه . و آيه ان الي ربك الرجعي و آيه ان الي ربك المنتهي و آيه كل شيء هالك الا وجهه له الحكم واليه ترجعون .
د) استعانت از قرآن در تعيين معناي اصطلاحي خاص كه در تعدادي آيات وارد شده است. مانند: تبيين معناي دعا و استجابت و توبه و توحيد و رزق و عبادت و جهاد و مفاهيم ديگر كه در قرآن كريم به چشم مي خورد. علامه در تبيين و توضيح معاني اين موضوعات، علاوه بر استناد به آياتي كه مربوط به اين موضوعات است، تفكر و بينش خود را نيز دخالت مي دهد.
ه) در بيان داستان هاي قرآن كريم، علامه روش قرآني خويش را كاملاً به كار برده است. وي آيات مربوط به داستان ها را جمع آوري كرده، به ترتيب تاريخ نزول، مرتب مي كند. بر اين اساس، قصه هاي قرآن نوعي تفسير موضوعي به شمار مي رود.
شيخ محمد شلتوت از روساي پيشين دانشگاه الزهرا در قاهره بر اين باور است كه مفسران در فهم قصه هاي قرآن، يكي از اين سه روش را در پيش گرفته اند:
۱ - روش تأويل داستان: در اين روش، كلام را از مدلول لغوي خود به معناي ديگري تغيير مي دهند، بدون اينكه هيچ گونه قرينه اي بر اين تأويل موجود باشد. از آن جمله معتقدند كه زنده كردن مردگان توسط عيسي(ع)، زنده كردن روحي بوده است، و مورچه در داستان سليمان(ع) را به عنوان قبيله اي كوچك در نظر گرفته اند و ستارگان را در داستان ابراهيم(ع)، به گوهرهاي نوراني كه داراي نور عقلي و غيرمحسوس هستند، تأويل كرده اند. بيضاوي از برخي متصوفه نقل كرده است كه آنان معتقدند مائده اي كه خداي تعالي نازل كرد، عبارت است از حقايق و معارف؛ چرا كه معارف الهي مانند غذاي روح است؛ چنان كه خوردني ها غذاي جسمند.
۲ - روش خيال پردازان: اين روش با روش نخست، از يك جهت مشابه است و از جهت ديگر تفاوت دارد. از اين لحاظ كه خيالپردازي در مورد قصه ها، همان تغيير الفاظ از معناي حقيقي آن است، با روش نخست توافق دارد، اما الفاظ را از معاني حقيقي اش، به آن واقعيتي كه گمان مي رود و ادعا مي شود كه مقصود و مراد است تغيير نمي دهند، بلكه آن را به خيال - كه واقعيت خارجي ندارد- سوق مي دهند. بنابراين لازم نيست كه آن قصه درست باشد و يا از آنچه درگذشته واقعاً روي داده است خبر دهد. از جمله اين تفاسير آن است كه قصه آدم(ع) با ملائكه و شيطان و درخت را به نوعي خيالپردازي حمل نموده اند.
۳ - روش افراطي در قبول روايات:  اغلب مفسران از اين روش پيروي مي كنند و به گونه افراط آميزي، روايات منقول از طرق مختلف را در فهم قصه قرآني، دخالت مي دهند و هر آنچه را در ارتباط با قصه وارد شده، بيان و تفصيل آنچه در قرآن آمده مي دانند و روايات منقول پيرامون آن قصه را بعد از قرآن، به عنوان دومين منبع در فهم قصه مي آورند.
شيخ شلتوت پس از بيان اين سه قسم روش فهم قصص قرآني، هيچ يك از روش هاي مزبور را نمي پذيرد. وي روش خود را چنين بيان مي كند:
شناخت آيات قرآن، با درنظرگرفتن دلالت لغوي الفاظ بر معاني و بيان واقعيتي كه تعبير صحيح از قصه قرآني است، بدون اينكه به استناد روايات بي اساس، چيزي به آن افزوده شود يا با مستندكردن كلام الهي به خيالات، معاني آن تغيير داده شود يا الفاظ از معاني اصلي اش بدون هيچ قرينه اي به معاني ديگر تغيير يابد(3). اگر روش علامه را در بيان قصص قرآني پيگيري كنيم، درمي يابيم كه كاملاً با روش وي در تفسير يعني تفسير قرآن به قرآن، تطابق و هماهنگي دارد. روايات منقول درباره قصه اي، مؤيد داده هاي نصوص قرآني مي گردد، بدون اينكه انگيزه اي براي تأويل كلام قرآني در دلالت لغوي اش وجود داشته باشد و آيه از دلالت لغوي تأويل گردد يا معناي آيه بر خيالپردازي حمل شود.
از خلال اهميتي كه علامه به قصه هاي قرآني مي دهد، درمي يابيم قصه در الميزان به دو شيوه است: الف- قصه قرآني، ب- قصه روايي. قصه روايي، تابع مضمون قصه قرآني و توضيح دهنده جوانب و جزئيات تفصيلي است كه قرآن كريم به آنها نپرداخته است، در صورتي كه با هيچ كدام از نصوص كتاب الهي متعارض نبوده و با عصمت انبيا و عدل الهي و مانند اينها مخالف نباشد. علامه طباطبايي در توضيح داستان قرآني به آيات ناظر بر داستان استناد كرده است؛ به اين صورت كه آيات پراكنده را جمع  آوري كرده و قصه كاملي ارائه مي دهد كه در آن ترتيب حوادث و وقايع داستان- همان طور كه در قرآن آمده- مراعات شده است. تبيين قصه قرآني، از انواع تفسير موضوعي قلمداد مي گردد كه دعوت به اين شيوه تفسيري در عصر جديد مرسوم گرديده است.
در توضيح قصه روايي، علامه به كتب حديث، تفسير و مغازي (تاريخ غزوات پيامبر اعظم(ص)) و كتب سيره و تاريخ و تورات و انجيل استناد نموده است و به بيان روايات جعلي و ضعيف و اسرائيليات نپرداخته، بلكه به توجيه روايات مختلف و رد روايات اسرائيلي كه مخالف عقايد حقه و عصمت و انبيا است، اهتمام ورزيده و روايات را به داده هاي نص قرآن و قصص قرآني عرضه مي كند. در صورتي كه موافقت داشته باشد، آن را پذيرفته و در غير اين صورت، آن را رد مي كند.
علامه در بيان موارد اختلاف در قصه بين قرآن كريم و كتاب هاي مقدس، نصوص را از تورات و انجيل مي آورد و گاهي اين اختلافات را ذكر مي كند؛ مانند قصه ابراهيم(ع) در تورات و قرآن كريم. به عنوان مثال، پس از ذكر داستان ذكريا(ع) و يحيي(ع) در قرآن كريم و انجيل، در ذيل داستان مي گويد: بر خواننده متدبر و منتقد لازم است تا آنچه را از انجيل ها نقل كرديم، با آنچه ذكر شده، مقايسه كند تا بر موارد اختلاف در قصه دست يابد (4). علامه، گاهي در توضيح مطالب، به تفصيل بحث كرده و به اطناب در بيان داستان ها كشيده شده است. به عنوان مثال، در قصه طوفان نوح در مباحث علمي مربوط به زمين شناسي و تاريخ، به تفصيل بحث كرده است. به علاوه، مباحث فلسفي طولاني در ارتباط با دوگانه پرستي را طرح كرده است(5). شايد بتوان گفت كه پرداختن به اين نوع مطالب، اطناب محسوب نمي شود و مفسر را از وظيفه خود يعني تفسيركردن خارج نمي سازد، چرا كه دفاع از شبهاتي است كه در مورد قصص قرآني منتشر شده است. اين مطلب تا حدود زيادي درست است، زيرا شبهات دشمنان درباره آيين اسلام، از جمله قصص قرآني، بايد رفع گردد. چه بسا به دليل كليت موضوع و جوانب گسترده آن، به اين مهم پرداخته نشود، اما نبايد تفسير، به اين گونه مباحث طولاني بپردازد؛ با توجه به اينكه وظيفه تفسير كشف مدلولات و مقاصد آيات قرآن است.
سرانجام، علامه روش تفسير قرآن به قرآن را در ترجيح و موازنه بين گفته ها و آراي گذشتگان به كار برده و در عين حال به اين روش به عنوان اصلي در قبول يا رد روايات، استناد مي جويد.
ر) اصل سياق در تفسير قرآن به قرآن علامه طباطبايي در روش مخصوص خويش، در تفسير آيات قرآن از آيات ديگر به عنوان قرائن منفصله در فهم كلام الهي كمك مي گيرند. بنابر اين بايد انتظار داشت تا از سياق آيات به عنوان يكي از قرائن حاليه در فهم كلام الهي استفاده كنند تا آيات در ضمن و زمينه سياقشان فهميده شود، زيرا شك نيست كه سياق آيات، تاثير زيادي در آگاهي به معاني و كشف مراد از آنها دارد؛ همچنان كه هيچ مفسري نبايد آيه اي از قرآن را تقطيع كرده و به صورت مجرد و جدا از شرايط زماني و مكاني و بدون درنظرگرفتن آيات قبل و بعد، آن آيه را تفسير نمايد. به عنوان مثال، اگر آيه نودوششم سوره صافات والله خلقك و ما تعملون را جدا از سياق آيه تفسير كنيم، معنايش اين است كه خداي تعالي هم بندگان و هم افعال آنان را خلق كرده است ، اما با درنظرگرفتن سياق آيات درمي يابيم كه آيه مزبور به نقل از كلام ابراهيم(ع) خطاب به قوم خود و نكوهش آنها به علت عبادت بت هاست و معناي آيه به اين صورت درمي آيد كه خدا شما و آنچه را كه از بت ها مي سازيد، خلق كرده است. (6)
علامه در تفسير الميزان، از سياق به چند صورت استفاده كرده است:
۱ - براي كشف معاني و روشن شدن مقصود آيات: به عنوان مثال در سوره يونس، آيه شانزدهم قل لوشاء الله ماتلوته عليكم و لا ادراكم به فقد لبثت فيكم عمراً من قبله أفلا تعقلون مي فرمايد: معناي آيه به طوري كه از سياق برمي آيد، اين است كه امر نزول قرآن مربوط به مشيت خداست، نه مشيت پيامبر(ص)؛ زيرا من فرستاده خدايم و اگر خدا مي خواست، قرآن ديگري نازل مي كرد و مشيت او به اين قرآن تعلق نگرفته بود، من اين قرآن را براي شما نمي خواندم و آن را به شما ياد نمي دادم. من پيش از نزول اين قرآن، عمري را در بين شما به سر برده و با شما زندگي كرده ام و شما اين را دريافته بوديد كه من هيچ خبري از وحي نداشتم. اگر اين مسأله مربوط به من و به دست من بود، قبل از اين به اين امر مبادرت مي كردم. پس اين امر به هيچ وجه مربوط به من نيست و تنها مربوط به مشيت خداست. مشيت او به اين قرآن تعلق گرفته است، نه غير اين قرآن كه اكنون آن را مشاهده مي كنيد. آيا تعقل نمي كنيد؟
۲ - گاهي علامه در تعيين معناي برخي الفاظ آيات، از سياق كمك مي گيرد.
۳ - علامه در قبول و رد برخي روايات، از سياق كمك مي گيرد. ايشان استفاده از اين اسلوب را درباره رواياتي كه شأن نزول را بيان مي كند، بسيار به كار برده است و در قبول اكثر اين روايات آنچه را مناسب سياق ديده، پذيرفته است.
۴ - علامه در ترجيح آراي مفسران بر يكديگر، از سياق آيات مدد مي جويد.
۵ - ايشان، سياق آيات را به عنوان اصلي در تعيين مكي و مدني بودن آيه به كار مي بندد.
متن كامل را در همشهري آنلاين بخوانيد.
www.hamshahri online.ir

تازه هاي انديشه
006060.jpg
ازتاريخ به فلسفه
نگرشي برتاريخ فلسفه اسلامي، زيرنظر: ادوارد كريگ، ترجمه: محمود زارعي بلشتي، انتشارات : اميركبير، چاپ اول 1385 ، شمارگان :2000نسخه.
گروه انديشه: دراين كتاب پرويزمروج واليورليمان به چند جريان عمده درفلسفه مدرن اسلامي اشاره مي كنند، كه شامل 1- جريان چالش غرب با اصول فلسفي اسلام سنتي وتمايل به ارائه صورتي ازتفكر كه متمايز باشد.2- جريان فلسفه سنتي اسلامي درايران كه به قويترين شكل خود ادامه يافت . 3- سومين جريان فلسفه مدرن اسلامي ، اقتباس بسياري از فيلسوفان اسلامي ازآراء فلسفي اساسا غير اسلامي جهت فهم مسائل نظري است.
"فلسفه عرفاني دراسلام " به قلم سيد حسين نصر است . ازنظر وي نزديكترين واژه عربي به فلسفه عرفاني ، حكمت ذوقيه است . اصطلاح mystical philosophy شامل ديگر انواع تفكر درزمينه اسلامي است كه حكمت الذوقيه درقلب آن قرار دارد كه درمقابل حكمت البحثيه است .افندي گروه هاي كلامي شيعه مانند خوارج ، مرجئه ، جبريه ، قدريه ، اشاعره ومعتزله به بحث گذاشته شده ومتعرض برخي موضوعات كلامي و درنهايت گرايش هاي روش شناسانه وعلل افول علم كلام مي شود . ازنظر افندي كلام به چند دليل توسعه نيافت :اول شكاف عميق آن با فلسفه و دوم نبودن زبان مشترك بين متكلمين ومخالفان آن ها كه موجب شد فعاليت آن ها بيشتر فرقه اي باشد تا علمي.
006063.jpg
دين پژوهان
دوره جديد مردادوشهريورنشريه دين پژوهان منتشر شد. اين نشريه كه هردوماه يك بار منتشر مي شود، ويژه اخبار دين پژوهي است. درسرمقاله اين شماره آمده است كه امواج دين خواهي درخاور وباختر فرصت تازه اي براي دين ودين مداران ايجاد كرده وبستر مناسب وچشم اندازروشني را برابر اسلام پژوهان گشوده است و طرح هاي جديدي چون جنبش نرم افزاري و نهضت آزاد انديشي وتوليد علم بر اين بستر روييده است.دراين شماره مقاله هايي چون لازمه دين پژوهي: تفكيك تبليغ از تحقيق ، دانشگاه مفيد قم ؛ هم حوزه وهم دانشگاه ، آشنايي با موسسه امام خميني ، گزارشي ازهمايش دين ومدرنيته و اخباردين پژوهي.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
شهرآرا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |