شنبه ۲۳ دي ۱۳۸۵
تفاوت هاي بين فرهنگي
فردگرايي يا جمع گرايي؟
008913.jpg
در دهه هاي اخير روانشناسي اجتماعي با بحراني چالش برانگيز دست به گريبان بوده  است كه حاصل آن وداع اين علم با روياي دستيابي به قوانين جهان شمول در حوزه شناخت و رفتار انسان بوده  است. مسئله اين بود كه تحقيقات تجربي اين واقعيت را به وضوح روشن مي كرد كه بسياري از قوانين روان شناختي كليدي كه تا آن زمان جهان شمول انگاشته مي شد، معرف فرهنگ اروپايي و آمريكايي بوده و قابليت كمي براي تعميم به فرهنگ  هاي ديگر دارند. در نتيجه اين باور در ذهن اكثر روانشناسان پرورش يافت كه تمامي يافته هاي روانشناختي وابسته به فرهنگ بوده و بايد در تعميم آنها به فرهنگ هاي ديگر احتياط فراواني كرد.در اين ميان شاخه اي از روانشناسي اجتماعي، با عنوان روانشناسي بين فرهنگي، سهم بسياري در به چالش كشيدن جريان غالب روانشناسي ايفا كرده است. روانشناسان بين فرهنگي با انتشار يافته هاي تجربي در مورد تفاوت هاي معني دار بين فرهنگي بر محدوديت هاي تصور غالب روانشناسي اجتماعي كه ناشي از كم توجهي به مسئله فرهنگ بود، تاكيد مي ورزيدند. نوشتار حاضر درصدد ارايه چارچوبي براي درك و تفسير تفاوت هاي بين فرهنگي است.
برخي از فرهنگ ها (مانند فرهنگ هايي كه از طريق شكار كردن امرار معاش مي كنند) نسبتا ساده   اند و بعضي ديگر (مانند جوامع اطلاعاتي) پيچيده. يك فرهنگ همچنين مي تواند باز يا بسته باشد. بسته يا باز بودن يك فرهنگ بسته به اين است كه يك فرهنگ تا چه حد روي مجموعه اي از هنجارهاي مشخص ارزشي و رفتاري تاكيد مي ورزد و در عين حال به چه ميزان در آن، در صورت نقض هنجارها از جريمه و تنبيه استفاده مي شود. فرهنگ ها همچنين در ميزان فردگرايي و جمع گرايي با هم تفاوت دارند.گرچه ويژگي هاي فرهنگي نامحدودند؛ اما از اين ميان فردگرايي و جمع گرايي مورد توجه خاص روانشناسان بين فرهنگي قرار گرفته اند به نحوي كه اكثر تحقيقات اين علم حول محور اين دو سازه فرهنگي سامان يافته است. نظر به نقش مهمي كه اين دو ويژگي فرهنگي در روانشناسي بين فرهنگي بازي مي كنند در زير به معرفي آن دو مي پردازيم.
فردگرايي و جمع گرايي
در ذهن آمريكايي ها فردگرا بودن نه تنها خوب است، بلكه جزو ويژگي هاي اصلي يك آمريكايي محسوب مي شود. با اين وجود خاستگاه اين واژه را بايد در جايي ديگر جستجو كرد. به نظر مي آيد؛ اين واژه در ابتدا در دوران انقلاب فرانسه براي توصيف تاثير مخرب حقوق فردي بر روي بهروزي ملت ها به كار گرفته شد. در آن دوران گروهي از انديشمندان نسبت به پيشرفت روزافزون جنبش حقوق فردي ابراز نگراني و حتي وحشت مي كردند. اين گونه احساس مي شد كه فردگرايي عاقبت اجتماع را متلاشي خواهد كرد . متعاقبا از فردگرايي تحت عنوان يك جهان بيني ضد اجتماع ياد مي شد كه ساختارهاي اجتماعي را در هم خواهد شكست.در واقع انديشمندان غربي از مدت ها پيش متوجه تفاوت هاي جوامع فردگرا و جمع گرا شده بودند. دوركيم در نوشته هاي خود همبستگي ارگانيك و همبستگي مكانيكي را در مقابل هم قرار مي دهد. در منظر وي روابط زودگذري كه در جوامع پيچيده بين افراد شكل مي گيرد (همبستگي ارگانيك) نشان از نوعي تمركز بر فرد دارد. حال آن كه پيوندهاي دائمي شكل گرفته در بين افراد در جوامع سنتي (همبستگي مكانيكي) نشان گر نوعي تمركز بر جمع است. ماكس وبر نيز پروتستانتيزم فردمحور اروپاي غربي را در مقابل كاتوليسيزم جمع محور قرار مي دهد. در نظر وي اولي ارتقا دهنده اتكا به  خود و پيگيري منافع شخصي و دومي ارتقا بخش روابط دايمي و سلسله  مراتبي است.
فردگرايي: مفروضه اصلي فردگرايي اين است كه افراد از هم مستقل اند. به بيان ديگر فردگرايي جهان بيني است كه فرد را در وهله اول قرار مي دهد و اجتماع را در وهله دوم. در اين جهان بيني حقوق بيشتر از وظايف مورد تاكيد قرار مي گيرد. ارزش هاي فردگرايانه شامل مسئوليت شخصي، آزادي انتخاب، تحقق تمامي پتانسيل هاي فردي و احترام به استقلال ديگران است.
جمع گرايي: مفروضه اصلي جمع گرايي اين است كه گروه هاي اجتماعي و افراد متقابلا تعهداتي نسبت به هم دارند. اين گروه ها شامل خانواده، طايفه، قوم، گروه مذهبي و ...هستند. خصيصه اصلي جوامع جمع گرا تعهدات و انتظارات متقابل فراوان بر اساس موقعيت هاي اجتماعي افراد است. در اين جهان بيني فرد جزوي از اجتماع محسوب مي شود و واحد هاي اجتماعي با سرنوشت، اهداف و ارزش هاي مشترك در اولويت قرار مي گيرند.
شيوع فردگرايي و جمع گرايي
فردگرايي غالبا در جوامع پيچيده، باز، صنعتي و ثروتمند ديده مي شود. همچنين فردگرايي غالبا در كشورهايي كه چندين نظام هنجاري در آنها وجود دارد (كشورهاي چندفرهنگي) به چشم مي خورد. در عين حال اين ويژگي فرهنگي در بين طبقات بالا و متخصصين هر جامعه  و در ميان افرادي كه زيادتر تحت تاثير رسانه هاي ارتباط جمعي آمريكايي قرار دارند، شيوع بيشتري دارد. نهايتا هرچه افراد يك جامعه از اينترنت بيشتر استفاده كنند، رابطه آنها با اعضاي خانواده و اطرافيان كمتر شده و اين فرآيند نهايتا به فردگرايي بيشتر مي انجامد.
جمع گرايي در فرهنگ هاي ساده، بسته، سنتي و در حال توسعه بيشتر ديده مي شود. علاوه بر اين جمع گرايي در جوامع نسبتا همگن (كه در آنها هنجارهاي گروهي به طور گسترده اي پذيرفته مي شوند)، در جوامعي با جمعيت فشرده و جوامعي كه در آنها مشاغل تا حد زيادي به هم وابسته  اند، شيوع بيشتري دارد و نهايتا اين ويژگي فرهنگي در ميان افراد مسن جوامع، اعضاي خانواده هاي بزرگ و گروه هاي مذهبي شايع است.
تفاوت ساختاري عميق بين فرهنگ ها
روانشناسان بين فرهنگي صرفا به كشف تفاوت هاي بين فرهنگي قناعت نكرده اند. آنها در عين حال در پي باز كردن جايگاهي ويژه براي فرهنگ به عنوان يك ساختار مولد در جريان غالب روانشناسي بوده اند. به بيان ديگر آنها در پي دستيابي به اصول ساختاري عميقي بوده اند كه بتوان ساير تفاوت هاي بين فرهنگي را بر اساس آن تبيين كرد. توجه اختصاصي به فردگرايي و جمع گرايي از بين فهرستي نامحدود از ويژگي هاي فرهنگي از اينجا ناشي مي شود كه اكثر روانشناسان بين فرهنگي تقابل بين دو ساختار فردگرايي و جمع گرايي را به عنوان تفاوت ساختاري عميق و زيربنايي بين فرهنگ ها معرفي كرده اند.تمامي فرهنگ ها بايد با مسئله مهم رابطه بين فرد و گروه مواجه شوند و پاسخي براي آن پيدا كنند. دو پاسخ اساسي براي اين مسئله وجود دارد؛ يكي اولويت دادن به فرد در مقابل گروه و ديگري اولويت دادن به گروه در مقابل فرد. اين اولويت بندي پايه اي سازمان دهي ارزش ها را در مورد اين كه آيا بايد وابستگي بين خود و ديگران را بيشينه كرد يا كمينه به شدت تحت تاثير قرار مي دهد. چنان چه راهبرد انتخابي يك فرهنگ كمينه سازي اين وابستگي باشد، ويژگي فردگرايي در آن فرهنگ شكل مي گيرد. در مقابل اگر راهبرد انتخابي يك فرهنگ، بيشينه  سازي اين وابستگي باشد، ويژگي جمع گرايي در آن فرهنگ شكل مي گيرد. هنگامي كه يكي از اين دو راهبرد انتخاب شد (البته به صورت ضمني و تحت تاثير عوامل بي شمار) تجليات گسترده آن در بافت هاي متفاوت (به طور مثال در تعريف خود، تربيت فرزند، رابطه با والدين، ازدواج، حتي رابطه با اجداد و نوادگان و ....) ظاهر مي شود.به طور خلاصه فردگرايي و جمع گرايي مهم ترين و زيربنايي ترين ويژگي هاي فرهنگي بوده و ساير ويژگي هاي ديگر فرهنگي بر پايه اين دو شكل  مي گيرند.
ارزش خودمختاري
نظريات سلامت روان در كشورهاي فردگراي آمريكاي شمالي و اروپايي بر روي خودمختاري و مفاهيمي چون خودتعيين گري (self-determination)، استقلال و تنظيم رفتار از درون و ... به عنوان زمينه ساز سلامت روان تاكيد فراواني مي كنند. تحقيقات تجربي انجام شده در اين فرهنگ ها نيز مويد اين نظريات است. در فرهنگ هاي فردگرا، دستيابي به سلامت روان در گرو به فعليت رساندن خود تصور مي شود. به منظور فعليت بخشي به خود نيز از فرد خواسته مي شود كه در مقابل فرهنگ پذيري مقاومت نشان دهد، مستقل عمل كند،  خود را از درون اداره كند و به دنبال تاييد و پذيرش ديگران نباشد. همچنين از او خواسته مي شود كه خود را بر اساس استانداردهاي شخصي ارزيابي كند و خود را از سنت ها (ترس ها، اعتقادها و قوانين جمعي) رها سازد. در واقع خودمختاري ارزشي است كه به دلايل تاريخي در غرب جايگاه ويژه اي يافته است؛ اما در شرق نه تنها تاكيد زيادي بر آن نمي شود، بلكه گاهي بر مفهوم متضاد آن يعني همرنگي (conformity: تمايل به شبيه كردن رفتارها و نگرش هاي خود به رفتارها و نگرش هاي اكثريت يا فردي ديگر) تاكيد مي شود. نتايج تحقيقات روانشناسان بين فرهنگي در ساير حوزه هاي كليدي، جريان غالب روانشناسي را متوجه اين امر كرد كه نبايد از تفاوت هاي چشم گير بين فرهنگي غافل شد و يافته هاي دانشمندان آمريكايي و اروپايي لزوما قابل تعميم به ديگر فرهنگ ها نيستند. در نتيجه در بعضي از كشورهاي غيرغربي روانشناسان سعي كردند تا در حد توان از سلطه روانشناسي غربي خارج شده و روانشناسي مخصوص به فرهنگ خود را شكل دهند.

تازه هاي انديشه
حقوق اساسي حكومت
008910.jpg
نويسنده: دكتر جعفر بوشهري/ناشر: شركت سهامي انتشار/تاريخ و نوبت چاپ:اول- 1385
بها: 5750 تومان
گروه انديشه: حكومت چيست و منشأ آن كدام است؟ به عبارت بهتر؛ اگر حكومت را اجتماعي سازمان يافته از اشخاصي بدانيم كه در قلمروي مشترك سكونت دارند و از قدرت عالي يا حاكميت بهره مندند، مي  توان پرسيد كه چرا و چگونه چنين پديده اي (حكومت) در تاريخ شكل گرفت و تاكنون چه مراحلي از سير تحول خود را پيموده است؟
كتاب «حقوق اساسي حكومت» با توجه به اين مسائل، در هفت فصل عمده سامان يافته است.
روشنگري مدرنيته
008916.jpg
نگاهي به روشنگري مدرنيته و ناخرسندي هاي آن/اقتباس و ترجمه: دكتر محمد ضيمران /انتشارات: علم‎/ نوبت و تاريخ چاپ: اول- 1385 / شمارگان: 3300 نسخه‎/ بها: 4500 تومان
گروه انديشه:كتاب «نگاهي به روشنگري مدرنيته و ناخرسندي هاي آن» با استفاده از آراي پژوهشگران و فيلسوفاني چون فردريك بايزر، آندرو بوي، دن بيري زيل، ژرژ دي ژيواني و مايكل فاستر مي   كوشد تا مهم ترين و اصلي ترين خط سير تحول انديشه روشنگري را در سه طيف ذهنيت، معرفت و زيبايي به بحث بگذارد. در همين رابطه در پيش درآمد كتاب مي  خوانيم: «هدف نگارنده آشنا كردن خواننده با بحث ها و گفتگو هايي است كه ميان  انديشمندان روشنگري در مورد ذهنيت مدرن، درون مايه پيشرفت، خردباوري، تجربه انگاري، آزادي، برابري و عرفي گرايي، روش هاي علمي... و به طور كلي نقش روشنگري در شكل گيري نهايي مدرنيته و پي آمدهاي آن است.»
شرط بينايي
آن چه هميشه مي  خواستيد درباره لكان بدانيد، اسلاوي ژيژك و...، ترجمه مهدي پارسا، گام نو، 1385
گروه انديشه:هيچكاك چهره شاخص سينما و محل اتصال سه ژانر كلاسيك، مدرن و پست مدرن محسوب مي  شود. اين ويژگي نزد لكان، سه نحله روان كاوي، هنر و فلسفه را در برمي گيرد. اما در اين ميان تلاش ژيژك و همكيشان اش فضايي جذاب ايجاد كرده است. اينان حلقه محوري خود را بر مفهوم نگاه به مثابه ابژه a كوچك كه در فضاي سه حلقه اي گره برومي جاي مي  گيرد، قرار مي  دهند و از آن به عنوان لكه يا نقطه كوري كه «شرط بينايي» است ياد مي  كنند.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |