دوشنبه ۱۱ فروردين ۱۳۸۲ - سا ل يازدهم - شماره ۳۰۱۲ - April.1,2003
جنگ و چپ بي ثبات
006960.jpg
روبرت كاگان
ترجمه: رضا سادات
هيأت حاكمه آمريكا در توجيه اقدام «پيشگيرانه» خود در حمله به عراق به مباني تئوريكي از جمله نظريه جنگ عادلانه فيلسوف معاصر مايكل والزر متوسل مي شوند. اما اكنون والزر خود از مخالفان جنگ است و اين مخالفت خود را در نشريه اش «ديسنت» نيز بيان كرده است. آنچه مي خوانيد مطلبي است كه در طرفداري از جنگ و حمله به اين تغيير موضع والزر نوشته شده كه در نوع خود خواندني است.
•••
«آيا تصميم گيري در مورد به كارگيري قوه قهريه موضوعي است كه بايد در سطحي گسترده و چندجانبه صورت گيرد؟» مايكل والزر از فلاسفه ليبرال صاحب نام استاد اخلاق و تئوريسين هاي معروف اين سوال را زماني نه چندان دور در مقاله اي كه در نيورپابليك منتشر شد، مطرح كرد. پاسخ او به اين سوال به طور صريح و بي پرده اي منفي نبود. با اشاره به اينكه مباحثات جاري در مخالفت با يكجانبه گرايي بحث داغ آمريكايي هايي است كه مخالف حمله به عراق هستند، والزر ادعا مي كند كه مخالفان جنگ اشتباه مي كنند. او اصرار دارد در برخي موارد استفاده يكجانبه از زور و قوه قهريه مي تواند موجه باشد و حتي تأكيد مي كند: «در برخي موارد حتي به كارگيري قوه قهريه به لحاظ اخلاقي ضروري است. »
عراق در زمره اين موارد است. هنگامي كه كشوري چون عراق از تسليحات كشتارجمعي برخوردار است و همه مي دانند در گذشته از اين سلاح ها استفاده كرده است، مخالفت بخش اعظم اعضاي سازمان ملل متحد با اقدام قهرآميز دليل مناسب و كافي اي براي چشم پوشيدن از به كارگيري قوه قهرآميز عليه عراق از سوي هريك از كشورهاي عضو كه توان اقدام عليه عراق را دارند، نيست. به واقع والزر اين گونه استنتاج مي كند «چنانكه ما آمادگي نداشته باشيم گاهي اوقات يكجانبه و رأسا وارد عمل شويم براي حيات واقعي در جامعه بين المللي آماده نخواهيم بود.» مقاله كوتاه والزر مملو از نكات حكمت آميز و ديدگاه هاي شفاف بود اما پيش از آنكه بيش از اين به جلو برويم لازم است دو نكته را آشكار كنم: اول، مقاله والزر در آوريل ۱۹۹۸ و ماه ها پس از آنكه دولت كلينتون درپي اجتناب صدام حسين از پذيرش بازرسان تسليحاتي سازمان ملل و دسترسي آنها به نقاط مشكوك مشخص تقريبا در آستانه جنگ با او قرار گرفت، منتشر شد. او به ديدگاه هاي ويلسوني حمله برد كه براساس آن جامعه بين المللي بر اساس همان قواعدي رفتار مي كند كه جامعه مدني به آنها پايبند است.
در جوامع مدني حاكميت در زمينه به كارگيري زور از نوعي انحصار مشروع برخوردار است و در زمينه استفاده واقعي از قوه قهريه هم از مشروعيت نيم بند و تقريبي برخوردار است. افراد منفرد نيازي به اقدام يكجانبه براي دفاع از خود نمي بينند چرا كه حاكميت و مجموعه اركان كشور از آنها دفاع مي كند. بنابراين اينان هيچ دليل موجهي براي به كارگيري يكجانبه قوه قهريه ندارند. آنها مي توانند به پروسه دموكراتيك احقاق حقوق خود و نقشي كه قانون ايفا مي كند روي آورند بي آنكه از حدوث چيزي كه به غايت غيرقانوني است در حق خود نگراني داشته باشند.
اما سيستم بين المللي متفاوت است. از آنجا كه هيچ حاكميت بين المللي اي از حق انحصار قدرت برخوردار نيست به اعتقاد والزر هيچ كشوري نمي تواند سرنوشت خود را به نهادهاي بين المللي يا قوانين بين المللي تفويض كند. هيچ كشوري نمي تواند بپذيرد ابهامات موجود در زمينه منافع حياتي اش با رأي عمومي در شوراي امنيت رفع شود چرا كه در صورت به خطا رفتن اكثريت و حدوث آنچه براي آن كشور مشكل آفرين باشد، شوراي امنيت قادر به انجام كاري در جهت رفع عملي مشكل نيست. در چنين شرايطي هركس يا هر جامعه اي كه بتواند كاري در توقف اين روند انجام دهد محق خواهدبود و شايد ديگر اين تنها يك حق نباشد كه يك وظيفه خواهد بود. والزر از آناني كه اين مبحث شفاف را رد مي كنند ابراز انزجار مي كند. مخالفت آنها به اعتقاد او تا حدودي ريشه در اميد آنها به تبديل شدن هر چه بيشتر جامعه بين المللي به جامعه اي مدني دارد و آنان از رهگذر اين آرزوي اميدوارانه مي گويند اقدام يكجانبه پروسه تبديل جامعه بين المللي به جامعه انساني يكپارچه خدشه وارد مي آورد. والزر همچنين بر اينكه ايالات متحده مي تواند به رژيم هاي كنترل تسليحاتي اتكا كند ، باور نداشت.
او مي گفت مي توان اميد داشت كه رژيم هاي بين المللي بتواند تسليحات كشتارجمعي را تا حدودي كنترل كرده و روند اشاعه آنها را كند كند و از اين جهت كار كردن براي اشاعه چنين ديدگاهي را تأييد مي كرد اما تا زماني كه چنين تلاش هايي به نتيجه مي رسد و نتيجه اي قابل اعتماد از آن حاصل مي آيد، (هرچند تاكنون در عمل چنين نبوده است) كماكان اقدام يكجانبه راهكاري مشروع است. والزر با يادآوري اين مباحثات راه را براي جنگ پيشگيرانه در شرايط خاص بازمي داند. شرايطي مثل عراق. درست است كه جنگ هاي بازدارنده و پيشگيرانه تحت قوانين بين المللي عموما مردود شمرده شده است. تا قبل از تكثير تسليحات كشتارجمعي ملت ها راه هاي ديگري براي رويارويي با تهديداتي كه فرارويشان قرار مي گرفت به جاي جنگ پيشگيرانه داشتند اما در دوره اي كه تسليحات هسته اي، شيميايي و بيولوژيك كه در خفا توليد مي شوند، به ناگاه و بدون اخطار قبلي مورد استفاده قرار مي گيرند و پيامدهايي فاجعه آميز دارند در اختيار بسياري قرار گرفته شرايط كاملا فرق مي كند.
در چنين دنيايي كشوري مثل آمريكا مي تواند به منظور پيشگيري وبازدارندگي به طور يكجانبه براي استفاده از چنين تسليحاتي يا حتي توليد و نگاهداري آنان وارد عمل شود و اين اقدام، مشروع خواهد بود. اين دورنمايي ناخوشايند را به تصوير مي كشد اما آن گونه كه والزر تأكيد مي كند اين زندگي واقعي در جامعه بين المللي است.
به هر حال اين چيزي است كه والزر در سال ۱۹۹۸ به آن اعتقاد داشت. امروز والزر با جنگ عليه عراق مخالف است. مبناي مخالفت او اين است كه جنگ جاري نه عادلانه است و نه ضروري. او اذعان مي دارد (اين بار هم در نشريه نيورپابليك) كه ايالات متحده ادله و شواهد لازم براي دست زدن به اقدامي يكجانبه يا جنگي پيشگيرانه را در اختيار ندارد.
ايالات متحده از جانب تسليحات كشتارجمعي عراق با تهديدي جدي و واقعي روبه رو نيست. اسرائيل و ساير همسايگان عراق از تسليحات كشتارجمعي عراق در معرض تهديد هستند اما هيچ يك از آنها از ايالات متحده نخواسته اند به دفاع از آنان برخيزد. با اين اوصاف به نظر مي رسد مباحثات شفاف در مورد مشروعيت اقدام به شكلي محو شده و جاي خود را به مخالف داده است. امروزه والزر هنوز اصرار دارد هنگامي كه عراق در دهه ۹۰ با بازرسان تسليحاتي بازي موش و گربه راه انداخته بود امكان تهاجمي الزامي و مشروع عليه اين كشور وجود داشت. چه چيز تغيير كرده است؟ بي شك زندگي واقعي در جامعه بين الملل دستخوش تحول نشده است. قطعا ماهيت تهديدي كه از جانب تسليحات كشتارجمعي عراق وجود دارد متحول نشده است. همسايگان عراق در دهه نود يا در سال ۱۹۹۸ هم به ايالات متحده اجازه دفاع از خود را نداده بودند يا لااقل موضع آنها با جنگ عليه عراق تفاوت چنداني با مواضع امروزشان نداشته است. اينكه ادعا كنيم ادله آمريكا براي اقدام پيشگيرانه عليه عراق امروز و به رغم پشت سر گذاشتن حوادث يازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ ضعيف تر از ادله چهار سال پيش است سخيف و احمقانه به نظر مي رسد.
قلب اعتقادات ايدئولوژيك والزر شرم آور است اما متأسفانه او تنها نيست. كساني كه ديروز طرفدار مداخله رهايي بخشي در كوزوو، بوسني و هائيتي بودند امروز مخالفان ليبرال سرسخت حمله به عراق شده اند. چه چيز عوض شده است؟ تنها كسي كه بر كاخ سفيد حكم مي راند.
منبع: واشنگتن پست ۳۰ دسامبر ۲۰۰۲

نقاب جنگ
006965.jpg
ژان بودريار*
ترجمه: سهيلا قاسمي
اين جنگ برنامه ريزي شده، شبيه يك عروسك خيمه شب بازي است كه استقرار نظم امنيتي جهان را بر پايه هاي تروري پيشگيري كننده بنا مي كند.
•••
ما به طور بالقوه گروگان هاي قدرت هستيم و با ائتلاف همه قدرت ها برعليه مردم مواجهيم اين مسئله امروزه به دليل جنگي كه عليرغم عقايد جهاني صورت مي گيرد كاملا قابل مشاهده است
«نه موافق و نه مخالف، درست برعكس» اين تيتر فيلمي است از سدريك كلاپيش. نه موافق و نه مخالف جنگ «درست برعكس» به اين معنا است كه بين جنگ و غيرجنگ تفاوتي وجود ندارد و پيش از اظهارنظر بايد در مورد مقررات اين واقعه هشيار باشيم. به هر حال اين جنگ يك غيرحادثه است و اظهارنظر كردن در مورد يك غيرحادثه بيهوده خواهد بود. در ابتدا بايد بدانيم كه اين جنگ چه چيز را پنهان مي كند، چه جايگاهي دارد و براي دفع چه چيز است. نيازي به جست وجوي طولاني مدت نيست: حادثه اي كه با غيرحادثه تضاد دارد، همان واقعه يازدهم سپتامبر است.
تحليل ما بايد فراتر از علاقه به مسخ، پاك كردن و يا تبرئه كردن حوادث اصلي باشد. چيزي كه اين جنگ را موهوم و تا حدي غيرقابل تصور مي كند تنها به شكل يك طلسم است. (چون اين جنگ غايت مشخصي ندارد و در اصل نه الزامي به آن است و نه دشمن حقيقي اي ديده مي شود. صدام تنها يك عروسك خيمه شب بازي است. ) طلسم حادثه اي كه پاك كردن آن كاملا غيرممكن است. چيزي كه موجب شده اين جنگ پيش از وقوع پايان ناپذير به نظر برسد نيز همين دليل است. در حقيقت، اين جنگ خيلي وقت است كه شروع شده و تعليق آن هم بيشتر به جنبه شيادانه آن مربوط مي شود. اين جنگ، سرآغاز جنگي بي پايان است كه تاكنون سابقه نداشته و اين تعليقي كه در شروع آن به چشم مي خورد، در آينده به وقايعي بدل خواهد شد كه باج گيري و ترور را به صورت يك اصل جهاني براي پيشگيري گسترش خواهند داد.
اين مكانيسم در فيلم جديد استيون اسپيلبرگ با عنوان «گزارش اقليت» قابل مشاهده است. در اصل براي پيشگيري از جنايات آينده، كماندوهاي پليس جلوي جناياتي را مي گيرند كه هنوز روي نداده اند. سناريوي جنگ عراق هم دقيقا به همين شكل است. يعني اين جنگ براي حذف اعمال جنايتكارانه آتي كه هنوز سر از تخم بيرون نياورده اند (احتمال استفاده صدام از سلاح هاي كشتارجمعي) صورت مي گيرد. در اين ميان سوالي غيرقابل مقاومت مطرح مي شود: آيا واقعا چنين جنايات احتمالي اي روي خواهند داد؟ ما هرگز جواب اين سوال را نخواهيم فهميد چون پيشاپيش براي جلوگيري از آنها برنامه ريزي شده است.
صدام اهميت چنداني ندارد، اما آنچه كه از طريق او حاصل مي شود، به هم ريختن اتوماتيك تمامي آن چيزي است كه مي تواند در آينده روي دهد. يعني نوعي پيشگيري در ابعاد جهاني. نه فقط پيشگيري از جنايات، بلكه پيشگيري از تمامي حوادثي كه ممكن است نظم جهاني كه نوعي برتري طلبي نيز در خود دارد را برهم زند.
از بين بردن «شر» به هر شكلي كه باشد، از بين بردن دشمني كه از اين پس ديگر وجود نخواهد داشت (چون به راحتي قتل عام مي شود) و از بين بردن مرگ و مير اهداف اين جنگ هستند: «رساندن ميزان مرگ به صفر» هدف امنيت جهاني مي شود. اصل حقيقي، پيشگيري و تسليم دشمن است، اما بدون تعادل و توازن در ترور. اين تسليم بدون استفاده از جنگ سرد، اين ترور بدون توازن و اين پيشگيري سرسختانه تحت عنوان امنيت، تبديل به يك استراتژي جهاني خواهد شد.
«شر» چيزي است كه بدون پيش بيني حادث مي شود، بنابراين هيچ پيشگيري اي در مورد آن ممكن نيست. حادثه يازده سپتامبر نيز اين چنين بود. به همين دليل است كه يازده سپتامبر يك حادثه است و به صورت ريشه اي با غيرحادثه جنگ تضاد دارد. يازده سپتامبر حادثه اي غيرممكن و غيرقابل تصور است. اين حادثه پيش از ممكن شدن تحقق مي يابد (حتي فيلم هاي فاجعه نيز آن را پيش بيني نكرده اند. برعكس اين فيلم ها قدرت تخيل را فرسوده كرده اند. ) اين هم جزو همان نظم ريشه اي غيرقابل پيش بيني است. (جايي كه پارادوكسي يافت مي شود كه طبق آن چيزها تنها پس از وقوع ممكن مي شوند. )
تفاوت اين امر با جنگي از پيش برنامه ريزي شده و قابل پيش بيني كه ديگر نياز به وقوعش حس نمي شود در همين جا است. اين جنگ قبلا به صورت بالقوه حادث شده، پس ديگر يك حادثه به شمار نمي رود. در اينجا حقيقت، در افق بالقوگي قرار گرفته است. اين بالقوگي با درك اين حقيقت كه جنگ فعلي نوعي دوگانگي درخود دارد تشديد مي شود: اين جنگ كلون سازي خليج فارس است و بوش نيز كلوني از بوش پدر است. پس اين دو حادثه كلون سازي شده هستند و از سويي ديگر حادثه اي صليبي را نيز در خود دارند.
از اينجا است كه بهتر مي فهميم اين جنگ به چه دليل جنگي جانشيني، شبح يك حادثه و حادثه اي به صورت عروسك خيمه شب بازي با تصوير صدام است. خود آمريكايي ها هم آن را ريشخند مي كنند: به همراه حادثه يازده سپتامبر به طور همزمان كار عزاداري و پيشگيري آغاز شد. اينكه حادثه يازده سپتامبر مي توانست در گذشته با همان اصول پيشگيري از بين برود آرزويي نااميدانه و بي پايان است.
اما حالا، استراتژي نهايي يا حداقل نتيجه مورد نظر اين حق السكوت پيشگيري كننده چيست؟
هدف جلوگيري از جنايات، برقراري «خير» و تصحيح روند غيرمعقول جهان نيست. حتي نفت و ملاحظات ژئواستراتژيكي نيز دلايل نهايي نيستند. منطق نهايي، برقراري نوعي نظم امنيتي و خنثي سازي عمومي مردم بر پايه يك غيرحادثه مطلق است. به نوعي پايان ماجرا همين است، اما به هيچ وجه نشان ليبراليسم فاتح يا اعمال دموكراتيك را ندارد؛ چيزي كه فوكوياما معتقد است بر پايه يك ترور پيشگيري كننده به همه حوادث ممكن پايان مي دهد.
ترور در همه جا اشاعه مي يابد و سرانجام سيستم خودش را نيز زير نشان امنيت ترور مي كند. پيروزي تروريسم در اينجا است. اگرچه برنده جنگ بالقوه در زمين قدرت هاي جهاني بوده اند اما بايد گفت كه در طرح سمبليك با پيدايش اين بي نظمي عمومي تروريسم فاتح بوده است. وانگهي اين سوء قصد يازده سپتامبر است كه روند جهاني سازي را به پايان رسانده نه روند بازار و سرمايه ها اما روند سمبليك و اساسي تسلط جهاني، با فراهم كردن ائتلاف همه قدرت هاي دموكراتيك، ليبرال، فاشيست و استبدادي و جمع كردن شريك و همدست به دنبال دفاع از نظم جهاني است. همه اين قدرت ها در مقابل يك بيگانه قد علم كرده اند و همه دليل تراشي هايشان ادعاي مخالفت با «شر» است. با اين حال تمامي جهان بر عليه اين قدرت جهاني قد علم كرده اند و «ضد قدرت» سمبليكي به نام تروريسم نيز به اين قدرت يورش مي برد. اين قدرت باعث به وجود آمدن غرور و نخوت مي شود و بي اندازگي قدرتش كل جهان را وامي دارد كه به جنگ غيرقابل فهمش احترام بگذارند.
اين ترور پيشگيري كننده بدون در نظر گرفتن اصول خود (اصول انسان دوستانه و دموكراتيك) به يك پايان دردناك منجر مي شود مثل حادثه تئاتر مسكو كه دقيقا به اپيزود «گاو ديوانه» شبيه است: همه گله كشته مي شوند و دليل آن تنها دورانديشي و احتياط است. گروگان ها و تروريست ها در قتل عام با هم آميخته اند، پس بنابراين آنهابه طور بالقوه همدست هستند و اصل تروريست در مورد همه مردم تعميم داده شده است. اين فرضيه الزامي قدرت است. مردم نيز تهديدي تروريستي براي اين قدرت به شمار مي روند. تروريسم در اعمال خود در جست و جوي اين همبستگي مردم است و آن را نمي يابد. اما در اينجا، اين خود قدرت است كه با خشونت، اين همدستي ناخواسته را به وجود مي آورد.
ما به طور بالقوه گروگان هاي قدرت هستيم و با ائتلاف همه قدرت ها برعليه مردم مواجهيم. اين مسئله امروزه به دليل جنگي كه عليرغم عقايد جهاني صورت مي گيرد كاملا قابل مشاهده است.
اين وضعيت كلي به «ويريليو» كه از جنگي جهاني سخن مي گويد، كاملا حق مي دهد. نتيجه سياسي بسيار غم انگيز اين حوادث، زوال مفهوم جامعه بين المللي و به طور كلي تر زوال تمامي سيستم انتخابات و قانونگذاري است. اين راهپيمايي هاي اخير اعتراض آميز مردم جهان بر عليه جنگ كه به نظر مي رسد يك ضد قدرت علم كنند، تنها نشانه هاي نگران كننده يك شكاف هستند: شكاف در انتخابات. چرا كه هيچ كس طالب جنگ نيست، اما با اين حال اين اتفاق با رضايت كم و بيش مستتر تمامي قدرت ها روي مي دهد.
ما از اين پس به دنبال قدرت دولتي ناب هستيم: قدرتي بدون سلطه. تا زماني كه قدرت، سلطه خود را از انتخابات به دست مي آورد، تا زماني كه منطقي سياسي وجود دارد، اعمال قدرت مي تواند توازن خود را به دست آورد. با اين حال مي تواند مورد اعتراض و مخالفت نيز واقع شود. اما از بين رفتن اين حاكميت جا را براي قدرتي بي اندازه باز مي كند كه نمي توان هيچ مخالفتي با وضعيت وحشيانه آن داشت (نوعي وحشي گري غيرطبيعي و تكنولوژيكي). اين قدرت كه هيچ مرجع قانوني و حتي هيچ دشمن واقعي اي هم ندارد (چون دشمنش را تبديل به يك شبح جنايي مي كند) بي هيچ پيچيدگي اي به ملت خود باز مي گردد.
اما حقيقت كامل قدرت، غايت آن هم هست. يك قدرت كامل كه فقط برپايه پيشگيري، مجاب كردن، امنيت و كنترل بنا شده از نظر نمادين آسيب پذير است. چنين قدرتي نمي تواند وارد بازي شود و سرانجام منزوي مي شود. اين ضعف، اين عجز دروني قدرت جهاني كه تروريسم به روش خود آن را آشكار مي كند، همانند يك نگراني بي اختيار است كه پس از يك عمل ناموفق آشكار مي شود. «جهنم قدرت» كاملا به همين صورت است. يازده سپتامبر از نقطه نظر قدرت همانند يك مبارزه طلبي عظيم است كه قدرت جهاني در برابر آن حيثيت و اعتبار خود را از دست داده است. اين جنگ به هيچ وجه نمي تواند تحقير يازدهم سپتامبر را پاك كند. چيز وحشت انگيزي در اين امر وجود دارد و آن اين است كه اين نظم جهاني بالقوه مي تواند به همين سادگي وارد «حقيقت» شود.
اين حادثه تروريستي بسيار غريب مي نمود و غرابت و شگفتي آن نيز غيرقابل تحمل بود. «غيرجنگ» نيز آغازگر نگراني اي شبيه به ترور است. منبع:ليبراسيون
پي نوشت:
* ژان بودريار استاد فلسفه دانشگاه پاريس است. او يك پست مدرن منتقد فرهنگ، اقتصاد و ارتباطات و رسانه ها به شمار مي آيد. از كتاب هاي او مي توان به نظام اشياء، جامعه مصرفي و توليد معكوس اشاره كرد.

يادداشت فرهنگي
فارنهايت بي نهايت
«فارنهايت ۴۵۱» فيلمي است از فرانسوا تروفو. كمتر كسي است كه اين تابلوي هنري را تماشا كرده و تحسينش نكرده باشد. شايد به اين دليل كه داستان آن همانند تم اصلي رمان «قلعه حيوانات» منحصربه فرد است و راه را بر هرگونه تقليدي مي بندد. سينماگر فرانسوي و رمان نويس انگليسي هرچه براي گفتن درباره اين موضوع بوده گفته اند و جاي هيچ بالا و پاييني نگذاشته اند.
فيلم تروفو در سرزميني خيالي در آينده اي نه چندان دور رخ مي دهد كه حاكمانش از همان دسته كساني هستند كه امروز به آنها مستبد يا توتاليتر مي گوييم. آنها آدم هاي بدي نيستند، فقط براي زندگي و حكومت قواعدي دارند كه در مورد آنها با كسي شوخي نمي كنند. (احتمالا اين قضيه فقط به مقوله «اختلاف نظر» برمي گردد و به همين دليل هم جايي براي سرزنش باقي نمي ماند. مهم نيست كه تنها قاضي اي كه ميان حاكمان مستبد آن شهر خيالي و مردم حكم مي كند، گلوله هاي سربي باشد). مهم ترين اختلاف نظر ميان ساكنان و حاكمان شهر تروفو بر سر مسئله اي به نام «كتاب» است. اعضاي كابينه تحت تأثير دستورات رهبران حزب معتقدند كه خواندن كتاب بزرگ ترين خيانت روحي و معنوي به بشر است و خسارات عظيم و جبران ناپذيري به بار مي آورد. به همين دليل هم به مأموران دستور مي دهند هر كتابي را كه پيدا مي كنند بسوزانند و هر كتابخواني را كه مي يابند دستگير و مجازات كنند. نتيجه را حتما خودتان حدس مي زنيد: صحنه هاي مهيبي از آتش سوزي كتاب ها و تيرباران آدم ها. دست بر قضا يكي از مأموران امنيتي، در حين انجام وظيفه، ناخواسته مرتكب فعل حرام مي شود و شروع به خواندن كتاب مي كند. حالا ديگر او ميوه ممنوعه را خورده است و هيچ چيز ديگري نمي تواند از عواقب مصيبت باري كه از خواندن و فهميدن يك كتاب ناشي مي شود جلوگيري كند. شوق خواندن؛ و اين همان فاجعه اي است كه دودمان بشريت داستان تروفو را بر باد مي دهد.
قضيه لو مي رود و مأموران دايره كتابسوزي به دنبال آن جنايتكار، شهر را زيرورو مي كنند. كتابخوان بيچاره، باز هم در يك حادثه اتفاقي، مطلع مي شود كه بقيه خيانتكاران شهر در دهكده اي دورافتاده گرد آمده اند تا از چنگال قدر قدرت قانون فرار كنند. درنگ نمي كند و بي مقدمه به محل اسكان اپوزيسيون بينوا در آن دهكده دوردست مي رود. تمام شاهكار تروفو در همين سكانس هاي آخر فيلم خلاصه مي شود. آدم هايي كه در دهكده جمع شده اند، در راستاي سياست هاي اداره ميراث فرهنگي حكومت پيشين، هركدام تمامي صفحات يك كتاب را به خاطر سپرده اند و نام كتاب مربوطه را هم روي خود گذاشته اند. يكي «سرخ و سياه» استاندال است، يكي «بي نوايان» ويكتور هوگو و ديگران هم لابد «پيرمرد و دريا» و «جنگ و صلح» و «غرور و تعصب» و «جنايت و مكافات». زيباترين صحنه فيلم هم همان سكانس پاياني است كه يكي از خيانتكاران در حال مرگ، پيرمرد و دريا را به كودكي مي آموزد تا شاهكارهاي ادبي سينه به سينه نقل شوند و زنده بمانند.
لابد مي پرسيد خوب، اين حرف ها چه ربطي داشت به «فارنهايت ۴۵۱»؟ فارنهايت ۴۵۱ درجه اشتعال كاغذ است.
در خبرها آمده است كه بيش از صد تن روشنفكر و نويسنده در بيانيه اي خطاب به نيروهاي آمريكايي و انگليسي نسبت به از بين رفتن آثار تاريخي و باستاني عراق هشدار داده اند. چندي پيش هم در همين روزنامه گزارشي از آثار باستاني در معرض تهديد عراق درج شده بود كه در خلال آن فهرستي از اماكن كهنسال و تاريخي در گوشه و كنار تمدن بين النهرين ارائه شده بود و از در خطر بودن آنها اظهار تأسف شده بود: بازمانده هاي شهر نينوا، ايوان مدائن، زيگورات هاي شهر باستاني اور، باتلاق «هلال حاصلخيز» كه گفته مي شود محل قرار گرفتن شهرباستاني بابل بوده است و باغ هاي معلق هم در همين شهر واقع بوده اند (چه صفت غريبي براي يك باغ). هميشه در چنين اوضاعي سيل يادداشت ها و مقاله ها به روزنامه هاي جهان سرازير مي شود كه آثارباستاني متعلق به همه ساكنان اين كره خاكي است و حفاظت از آنها بر همگان اعم از مهاجم و غيرمهاجم واجب است. اين آثار، هويت فرهنگي هر سرزمين اند و صلاح نيست به خاطر اهداف آني و آتي، حتي اگر توسعه و بسط مدرنيزاسيون و دموكراسي باشد، لطمه ببينند. از همه اين حرف ها كه بگذريم ملت و تمدني كه پيشينه و تاريخش را از دست بدهد، آينه اي براي تأمل در احوالات حال و آينده نخواهد داشت. تمامي اين حرف ها صحيح بودند و بر پايه منطقي استوار و استدلالي عقلاني ارائه مي شدند؛ گرچه براي تحريك احساسات سياستمداران قدرت خواه، دستمايه اي از نوستالژي و در برخي موارد سانتي مانتاليسم هم در خود داشتند. ولي بدبختانه يا خوشبختانه تا به حال گوش هيچ مهاجم قدر قدرتي بدهكار اين «ننه من غريبم»ها نبوده است و كوبيدن آب در هاون بيانيه و مقاله و اعلاميه هم تأثيري در تخريب آثاري چون مجسمه هاي بودا نداشته است. حرف ها همچنان گفته مي شوند و بمب ها همچنان ريخته. گويا با ديوانه ها بايد به زبان ديگري سخن گفت.
ساكنان جزيره فارنهايت ،۴۵۱ اين شانس را داشتند كه معشوق هنري شان از جنس كلمه بود و مي توانستند آن را با به خاطر سپردن و انتقال سينه به سينه نجات بدهند و جاودانه كنند. اما بدبخت كساني كه تمام آمال زيبايي شناختي خود را در اهرام ثلاثه مصر، يا كاخ هاي افسانه اي تخت جمشيد و يا بازمانده هاي تمدني چندهزار ساله متجلي مي بينند. عشاق مسكين آثار هنري غيرمنقول، هيچ شانسي براي اينكه محبوبشان را به خاطر يا جاي ديگري بسپارند، ندارند. جالب اينكه در اين بلبشو عده اي به فكر نقشه برداري دقيق از ابنيه تاريخي برآمده اند تا در صورت لزوم، در يك اقدام عاجل به بازسازي آن بپردازند. با رعايت احترام و ادب نسبت به صاحبان نظريه فوق چاره اي جز يادآوري حكايت آن بينوا مرد روستايي نمي ماند كه در مناظره اي يك طرفه با اصفهاني ها و شيرازي ها ادعا كرد كه در روستاي او هم احداث چند اثر باستاني گران سنگ آغاز شده است. از اين روست كه ما سرنشينان سفينه «فارنهايت بي نهايت» عاجزانه از نيروهاي متخاصم جنگ اخير استدعا مي كنيم به خاطر رعايت حال دل ما بيچاره ها هم كه شده كمي بيشتر مواظب باشيد.
لابد مي پرسيد خوب، اين حرف ها چه ربطي داشت به «فارنهايت بي نهايت»؟ فارنهايت بي نهايت. . . .

حاشيه انديشه
006970.jpg
•دفاع در پناه آثار باستاني
انجمن روزنامه نگاران و نويسندگان حامي ميراث فرهنگي:يك بار ديگر، مانند اولين جنگ خليج فارس در سال ،۱۹۹۱ نيروهاي عراقي در پناه آثار باستاني سنگر گرفته اند. به كار گرفتن اين استراتژي از سوي بغداد به دليل توجه ويژه جهانيان به تمدن چهار هزار ساله اين كشور است.
براساس گزارش سايت خبري آركئولوژي مگزين، روز ۲۶ مارس ۲۰۰۳ (۶ فروردين ۸۲)، در جلسه ستاد مركزي ارتش آمريكا در جنگ عراق، مطرح شد كه نيروهاي عراقي تجهيزات نظامي و ارتباطي خود را در نزديكي قصر دو هزار ساله تيسفون در نزديكي ساحل رود دجله مستقر كرده اند. در زمان جنگ خليج فارس در سال ۱۹۹۱ نيز عراقي ها عمدا هواپيماهاي جنگنده خود را در نزديكي بناي چهار هزار ساله زيگورات اور قرار داده بودند.
در پاسخ به اين نگراني ها، مسئولان نظامي آمريكا و انگليس به استفاده خود از بمب هاي هوشمند و هدف گيري هاي دقيق براي محدود كردن خسارات فرهنگي اشاره كرده اند.
به گزارش ميراث خبر با اين وجود، تنها پس از گذشت ۸ روز از آغاز جنگ در عراق، يونسكو اعلام كرد كه بعضي از سايت هاي باستاني عراق هدف حملات هوايي مهاجمان قرار گرفته اند. يك شبكه تلويزيوني نيز به صورت زنده بمباران قصرالظهور در بغداد را - كه محل نگهداري آثار هنري بسياري است - پخش كرد. همچنين شايع شده است كه در جريان حملات هوايي، موزه ملي بغداد نيز اشتباها هدف قرار گرفته است. اين در حالي است كه يونسكو همچنان به تلاش خود براي وادار كردن آمريكا به محترم شمردن ميراث فرهنگي عراق ادامه مي دهد.
با توجه به سابقه نابودي آثار باستاني در خلال جنگ و پس از آن، هم اكنون تلاشي بين المللي در سطح باستان شناسان و كارشناسان آثار هنري براي محدود كردن اين ويراني ها در عراق به وجود آمده است. مسئولان موزه بغداد مجسمه هاي سنگي خود را در ميان گوني هاي شني قرار داده اند تا آنها را از لرزش هاي ناشي از انفجار محافظت كنند. آنها همچنين روي سقف موزه خود كلمه UNESCO (يونسكو) را نقش كرده اند تا اهميت فرهنگي اين مكان را به جنگنده ها و بمب افكن هاي مهاجم گوشزد كنند. كاركنان موزه هم اكنون به صورت شبانه روزي در محل موزه زندگي مي كنند تا آن را در برابر چپاول احتمالي محافظت كنند، آنها همچنين آموزش ديده اند تا هنگام نياز، آثار باستاني ۳۲ گالري اين موزه را در مدت يك روز به مكاني مخفي منتقل كنند.
در سال ۱۹۹۲ مقامات عراقي گزارش دادند كه چهار هزار قطعه اثر باستاني ارزشمند در جريان جنگ خليج فارس از موزه هاي عراق ناپديد شده اند. تا سال ۱۹۹۸ تنها ۲۰ قطعه از اين آثار به موزه ها بازگردانده شده بود. تحريم هاي پس از جنگ، توان اقتصادي دولت عراق را براي مرمت و نگهداري آثار باستاني و تصويب قوانيني در جهت حفظ اين آثار محدود كرد.
جنگ در افغانستان نيز نتايج مشابهي داشته است. پس از خارج شدن ارتش شوروي سابق و سقوط جمهوري دموكراتيك افغانستان در سال ،۱۹۹۲ حملات گروه هاي درگير به كابل براي كنترل اين شهر باعث نابودي ۶۰ درصد كلكسيون سكه هاي بسيار قديمي و نفيس اين شهر شد. در زمان حكومت طالبان نيز اين دولت، آثار باستاني غيراسلامي در موزه كابل را نابود كرد. مردم تنگدست اين كشور نيز همچنان به چپاول سايت هاي باستاني اين كشور ادامه مي دهند.
در ايالات متحده، مجموعه داران و كارشناسان آثار هنري، شامل اشتون هاوكينز مشاور قبلي موزه متروپليتن نيويورك، شوراي سياست هاي فرهنگي آمريكا را براي كمك به حفظ و نگهداري آثار باستاني و ميراث فرهنگي عراق تشكيل دادند. اعضاي اين شورا اوايل ژانويه با مسئولان وزارت دفاع آمريكا ديدار كردند و نسبت به وجود هزاران سايت باستاني در نقاط مختلف عراق و ويراني احتمالي آنها هشدار دادند.

• كنگره آمريكا و حفظ آثار فرهنگي عراق
نماينده جمهوريخواه ايالت پنسيلوانيا، لايحه اي را به كنگره آمريكا برده است كه در صورت تصويب شدن، تمام افراد حكومتي درگير در جنگ عراق را وادار مي كند تا «از وارد آوردن خسارت به آثار باستاني و فرهنگي اين كشور خودداري كنند. »
فيل اينگليش نماينده پنسيلوانيا روز ۲۵ مارس اين لايحه را تقديم كنگره آمريكا كرده است و اين لايحه هم اكنون براي تصميم گيري به كميسيون روابط بين الملل ارجاع شده است.
به گزارش ميراث خبر در اين لايحه آمده است «تمام كساني كه از طرف دولت آمريكا در جنگ عليه عراق شركت دارند، بايد تمام اقدامات پيشگيرانه لازم براي حفظ آثار باستاني عراق در جريان جنگ را تا زمان آرام شدن اوضاع به عمل آورند. »
در اين لايحه «دستيابي به اهداف آمريكا و نيروهاي متحد درگير در جنگ عراق و نيز حفظ جان نيروهاي مسلح آمريكا و نيروهاي متحد و حفظ جان شهروندان عراقي» مقدم شمرده شده است.
اين لايحه تمدن هايي را كه در عراق امروز شكل گرفته اند برشمرده و آورده است شهرها و روستاهاي عراق «مكان بعضي از نخستين نشانه هاي تمدن بشري و بيش از ۱۰ هزار سايت باستان شناسي ثبت شده و ده ها هزار سايت حفاري نشده است. »

انديشه
اقتصادي
خارجي
سياسي
علمي
صفحه آخر
|  اقتصادي   |   انديشه   |   خارجي   |   سياسي   |   علمي   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |