دوشنبه ۳۰ تير ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۱۳- July, 21, 2003
چهره هاي نامي موسيقي از زنده ياد استاد امانوئل مليك اصلانيان مي گويند
ژرفناي موسيقي
001565.jpg
امانوئل مليك اصلانيان پيانيست، آهنگساز، نظريه پرداز در سال ۱۲۹۴ شمسي در تبريز متولد شد. او استاد موسيقي دانشگاه تهران و هنرستان عالي موسيقي بود. وي تحصيل كرده در كنسرواتوار هامبورگ در مركز موسيقي برلين است.
اصلانيان خالق آثاري چون گلبانگ، افسانه آفرينش،  پروانه، فانتزي براي تار، تنبك، سنتور و اركستر، آذربايجاني كنسرتو پيانو و... بوده است.
آثار او بارها توسط اركسترهاي بزرگ جهان و اركستر سمفونيك تهران به رهبري فرهاد شكوه، حشمت سنجري و علي رهبري اجرا شده است.
از شاگردان او مي توان به فريده بهبود، ميناسكاتيان، الميرا آزادي، پري پركسنلي، فوزيه مجد، فريدون ناصري، فرهاد فخر الديني ، فرشاد سنجري، مريم حسابي،چيستا غريب، فريدون ناصحي، گلارا صدقي، ليدا بربريان، كامليا مسيح، گاليك بابائيان، پيمان سلطاني و... اشاره كرد.
امانوئل مليك اصلانيان در ۲۳ تيرماه ۱۳۸۲ در تهران درگذشت. پيكر او را روز ۲۶ تيرماه در آرامگاه ارامنه به خاك سپردند. روزنامه همشهري نظر چند تن از شاگردان گذشته و حال آن زنده ياد و برخي چهره هاي موسيقي را درباره ويژگيهاي هنري و انساني مليك اصلانيان پرسيده است كه مي خوانيد. يادش گرامي باد.

كامليا مسيح:
آقاي چكناوريان همه جور اثر اجرا مي كند،
جز آثار اصلانيان!
من يكي از شاگردان قديم آقاي اصلانيان هستم. از همان سال هاي اولي كه به ايران آمدند، من با ايشان شروع به كار كردم و در تمام اين سال ها هميشه در ارتباط با ايشان بودم. من فكر مي كنم متأسفانه به دليل سطح ضعيف فرهنگي ما در زمينه موسيقي كلاسيك و تواضع بسيار زياد آقاي اصلانيان هيچ وقت در زمان حيات ايشان فعاليتي براي اجرا و انتشار آثار ايشان نشد. حتي آن كساني كه مي توانستند كاري انجام دهند و تمام مراكز موسيقي مثل تالار رودكي و حتي آقاياني مثل فريدون ناصري كه رهبر اركستر سمفونيك بودند و با افتخار اعلام كردند كه شاگرد ايشان بودند، يك بار حاضر نشدند و تلاش نكردند آثار ايشان را اجرا كنند. يعني ما بعد از انقلاب هرگز قطعه اي از آقاي اصلانيان نشنيديم و اين به نظر من ننگي است براي اهالي موسيقي. از خودم شروع مي كنم تا تمام افرادي كه در موسيقي كلاسيك در اين دوران فعال بودندكه چه در نوشتن مقاله، ارائه CD و اجراي آثار توسط رهبران اركستردر باره استاد كوتاهي كردند. در اين دو سه سال اخير فعاليت در حوزه موسيقي كلاسيك چشمگير شد. كسي مثل آقاي چكناوريان همه جور اثر را اجرا مي كند. اما يك قطعه از آقاي اصلانيان اجرا نمي شود و اين واقعاً يك علامت سؤال است. آقاي اصلانيان معتقد بودند كه: «من قطعه را به وجود آوردم و ديگر نبايد به دنبال اجراي آن بدوم. اين وظيفه اجرا كنندگان است.» و حق داشتند. اين روزها براي من خيلي سخت است. براي اينكه همه صبر كردند تا لحظه اي كه ايشان از دنيا رفتند و حالا افتخار مي كنند كه آقاي اصلانيان استادشان بوده. حتي در اين مدت يك بزرگداشت براي ايشان برگزار نشد. آقاي اصلانيان يكي از متواضع ترين افرادي است كه در موسيقي وجود داشته ولي ما بايد او را به نسل هاي بعد مي شناسانديم. به هر حال من افتخارم اين است كه از بچگي با ايشان كار كردم و نه فقط درس موسيقي كه درس انسانيت از او ياد گرفتم. او يك هنرمند فروتن، متواضع و بي نياز به همه چيز بود. واقعاً بي نياز بود و متأسفانه كمبود ايشان جبران نخواهد شد.
آذين موحد:حضوري خالصانه بر صحنه
نمي دانم چرا سخن گفتن درباره پروفسور اصلانيان اين چنين برايم دشوار است. هر چه فكر مي كنم نمي توانم بيانم را سازمان دهم. حضور ايشان هنوز برايم بسيار قوي است و لحظاتي كه با او داشتم بسيار زنده. علت اين دشواري به واقع اين است كه معمولاً در رثاي يك هنرمند همگي از يك وجه خاص و قابل توجه او سخن مي گويند. اما درباره پروفسور اصلانيان بازتاب هنر، تفكر و وجودش چنان گستره وسيعي داشت كه تمركز تنها بر يك يا دو عنصر بسيار دشوار است. كساني كه از نزديك با ايشان و نوازندگي شان آشنا بودند مي دانند چه مي گويم. اينكه چگونه براي حضور قوي اما خالصانه و انساني بر صحنه، قانون انرژي را در وجود خويش جستجو مي كرد تا به هنگام نواختن قطعه با آن زندگي كند، مي دانند چه مي گويم. كساني كه با استادي ايشان آشنا بودند و اين كه چگونه براي تفسير قطعات به عمق آنان فرو مي رفت و تك تك عناصر موسيقي را مي يافت و ارتباط ها را دوباره مي شناخت مي دانند چه مي گويم. كساني كه با قطعات آهنگسازي ايشان آشنا بودند و اينكه چگونه براي دستيابي به رنگ و بوي ايراني سازمان آ هنگسازي غرب را زيرورو مي ساخت و فنون جديد را جستجو مي كرد مي دانند چه مي گويم.
كساني كه با روحيه عرفاني و نظريه هاي ايشان آ شنا بودند و اينكه چگونه تلاش مي كرد تا در همه چيز كمال را جستجو كند مي دانند چه مي گويم. كساني كه با سوابق كاري ايشان آشنا بودند و اينكه در راه توسعه جهان بيني و تثبيت دوباره فرهنگ و تمدن ايران چه دغدغه هايي داشت مي دانند چه مي گويم. پروفسور اصلانيان در سكوت و فروتني عرفاني خود به ما مي آموخت. به ما مي آموخت كه موسيقي هدف نيست، زندگي است. وسيله اي براي بودن. و امروز پس از خاكسپاري او به معناي تلاش پي بردم. بودن براي شخصي چون او ابدي است. در اين جهان و  آن جهان و فضيلت او چراغ راه ما.
فريده رهنما:چرا ما حيات را دوست نداريم
بايد يك جور هم صدا خجالت زده بشويم. يعني ما بايد خجالت بكشيم. تمام مردم اين سرزمين و تمام كساني كه دست اندركار هنر و موسيقي اند، خجالت بايد بكشند. نه از اين كه آقاي اصلانيان از ميان ما رفته، بلكه يكي از بزرگترين هنرمندان بين المللي ديگر در بين ما نيست. او جزو معدود كساني است كه در دنيا داراي روش نواختن پيانو بود. چرا ما حيات را دوست نداريم و منتظريم كسي بميرد و بعد به سراغش برويم. من شخصاً دوست ندارم با مرگ آوران هم صدا بشوم. اين هم صدايي با مرگ آوران بر خلاف آن چه فكر مي كنيم حتي در فرهنگ اين سرزمين هم نبوده. هنرمندي كه ساليان دراز در همين سرزمين به سر برده و خيلي از ما حتي كارهاي او را نشنيده ايم. چرا در زمان حيات او، روزنامه ها و مجلات ويژه نامه اي براي او نشر نكردند؟ چرا در زمان او هيچ كس درباره روش او در آموزش پيانو تحقيقي نكرد؟
او كسي بود كه كارش موسيقي بود يعني اصل اصل زندگي، او با توانايي هاي فراوان آمد و در اين سرزمين نشست و بي توجه مرد.
فريدون ناصري:
اصلانيان يك فيلسوف و متفكر بود
اگر قرار باشد خلاصه بگويم، بايد گفت كه آقاي اصلانيان اولاً تحصيلات عالي موسيقي را در آلمان و در هامبورگ و شهرهاي ديگر آلمان انجام دادند. ايشان پيانو، آهنگسازي و رهبري اركستر خواندند. خيلي مهم است كه معلم ايشان شاگرد «فرانس ليست» يعني بزرگترين پيانيست تاريخ بود و استتيك و فلسفه موسيقي درس مي داد. با چنين شرايطي اصلانيان بزرگ شد. او مدت ها رييس كنسرواتواري بزرگ در آلمان بود. مسئله اين است كه اصلانيان يك فيلسوف و متفكر بود و در حالي كه بزرگترين موسيقي دان مملكت ما بود.بسيار بي ادعا و فروتن بود. او در خانه موسيقي رييس كميته آهنگسازان بود و تمام كارهاي او روي ادبيات ايران شكل گرفت. او حافظ، سعدي، مولانا و... را عميقاً مي شناخت. او موزيسيني بود كه نظير نداشت و شايد قرن ها بگذرد تا مانند او پيدا شود.
غلامحسين غريب:
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
اصلانيان رفت. مانند متفكران و هنرمندان بزرگ ديگري كه آنها هم از ميان ما رفتند. حشمت سنجري، مرتضي حنانه، نيما يوشيج و... امانوئل مليك اصلانيان هم رفت.
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
اصلانيان تا لحظه  آخر زندگي هميشه در حال تدريس بود. و اي كاش شاگردان و هنرجويان او راهش را ادامه دهند. او در آهنگسازي استادي بزرگ بود و آثار پرارزشي به جا گذاشته. اما من بيشتر مي خواهم به بعد آموزشي وجود اصلانيان بپردازم. چون تخصص خود من، «مديريت آموزش موسيقي علمي» است و همراه اين موسيقيدان بزرگ، سال ها در كنسرواتوار ايران (هنرستان عالي موسيقي) كار مي كرديم. مليك اصلانيان هميشه مورد احترام و مهر من بوده و خواهد بود. در طول ۴۰ سال دوستي و آشنايي مان، هرگز نديدم در مقابل مشكلات ناله كند. حالا كه او رفته در غيبت اش ناله و زاري كردن در خور آن استاد بزرگ نيست. اما در هر حال چون دوست يك دل، صميمي، يار و همكار عزيز من رفته است، ناگزير مي گويم كه «وه چه بيهوده است خواندن مرثيه در مرگ او.»
چيستا غريب :
برداشت زيبا از زندگي
من هر چيز را كه در مورد پيانو ياد گرفتم مديون ايشان هستم. چه از نظر تكنيك و چه از نظر شناخت قطعه موسيقي و چه از نظر شناخت زندگي.
چون ايشان از زندگي برداشت زيبايي داشتند و واقعاً كلاس هاي ما درس موسيقي نبود. درس زندگي بود. حتي دوره اي كه من در انگلستان بودم، اساتيد خوبي داشتم و روي موزيكاليته خوب كار مي كردند. اما هيچ كدام از آنها توانايي ايشان را نداشتند و حتي تكنيك آقاي اصلانيان چيز ديگري بود. تمام شاگردان او همين نظر را داشتند.
فوزيه مجد:مراقبه در موسيقي
آقاي مليك اصلانيان از چند جنبه كارهاي اساسي انجام داده اند. در تمام كارهاي ايشان شخصيت عجيب او منعكس بود. از بابت نوازندگي پيانو ايشان نه تنها پيانيست بسيار ماهري بودند، بلكه مخترع يا مبدع يك روش تكنيك پيانويي بودند كه به نظر من فوق العاده مهم بود و من از اين بابت روي اين مسأله  صحه مي گذارم كه خودم دوراني شاگرد ايشان بودم و درست در دوراني بود كه بعد از ليسانس به ايران برگشته بودم و ذهنم باز بود و نسبت به نوع تدريس ايشان به اين مسأله برخورد كردم و در اولين برخورد ايشان گفتند كه من در نوازندگي پيانو تكنيكي پيدا كرده ام و تو بايد با اين روش جديد كار كني. كه البته در ابتدا اين مسأله براي من سنگين بود. ولي بعد متوجه شدم كه ايشان چقدر از اين روش تدريس مطمئن بودند و چقدر اين روش به من كمك كرد و من بعد از ۶ ماه متوجه شدم كه چقدر در نوازندگي روان تر شدم. كه اين كار بسيار مهمي در سطح دنيا بود و نمي دانم كه راجع به اين روش آيا هيچ وقت چيزي نوشته شد و به عنوان يك تئوري چاپ شد يا نه؟! و من با اطمينان مي گويم كه در اين رشته او خيلي ممتازتر از كساني بود كه من در غرب ديده بودم. از اينها گذشته ايشان انسان متفكري بودند و با يك بينش عميق به اين مسأله پي برده بودند كه با يك روش خاصي مي شود انگشت     ها را خالي نگه داشت و من تصور مي كنم كه خالي بودن انگشت ها، مقدور مي ساخت كه انرژي بين انگشت و سلسله اعصاب، بدون هيچ ايرادي در جريان باشد. ايشان مي گفتند موسيقي براي من هدف نيست، وسيله است نوعي Meditation است و با كاري كه انجام مي دهم، مراقبه مي كنم با موسيقي و مي دانيد كه اين نوع نگاه به هنر دنياي بسيار خاصي را عنوان مي كند و در كار آهنگسازي شون هم تأثير گذاشته. من ايشان را آهنگسازي بسيار مهم مي دانم و خيلي متأسفم كه نسل جوان ما كارهاي ايشان را نشنيده.
هرمز فرهت:انسان بشر دوست
من آقاي مليك اصلانيان را از سال ۱۹۵۷ مي شناسم و در سال هايي كه در ايران بودم بين سال هاي ۱۹۶۹ تا انقلاب با ايشان تماس نزديك داشتم و به نظر من نه تنها او موسيقي دان برجسته و پيانيست قابلي بود، بلكه انسان خيلي فهميده، با معرفت و بشر دوستي بود. بين موسيقي داناني كه در ايران بودند، بدون شك مليك اصلانيان جزو نخبه ترين شخصيت ها بود. هم به ميزان فرهنگ موسيقي كه داشت، قابليت هاي مختلف به عنوان يك آهنگساز و پيانيست و موسيقي شناس و از همه اينها مهم تر به عنوان يك انسان شخصيت برجسته اي بود. واقعاً اين خبر كه به من داديد خيلي برايم ثقيل بود و تأسف آور.
همين طور اهميتي كه آقاي مليك اصلانيان داشت، به عنوان يك معلم بود. چون تعداد خيلي زيادي از ايرانياني كه طي ۵۰ سال گذشته پيانو مي زدند و به جايي رسيدند شاگرد ايشان بودند. آقاي مليك اصلانيان در آهنگسازي دو مرحله طي كرد. مرحله اول با يك شيوه سنتي تري از نظر سبك آهنگسازي كلاسيك غربي كار مي كرد و در مرحله دوم، ايشان جهش هاي خيلي نويني داشت و به شيوه مدرن تري روي آورده بود و حتي معتقد بود كه آتيه موسيقي كلاسيك غرب، خودش را از سبك هاي قديمي خواهد رهانيد و مردم فقط به سبك هاي نوين و مدرن گرايش خواهند داشت.
علي رهبري: متواضع و فروتن
من فكر مي كنم ما ايراني ها خيلي خوش شانس هستيم. چون آدم هايي مثل مليك اصلانيان بر حسب تصادف به ايران آمدند. نه كسي زحمت كشيده (در هيچ دوره اي) و نه كسي مي دانسته كه اين آدم ها چه كساني هستند و اين تصادف خيلي به نفع بچه هاي ايراني بوده و آنقدر بچه هاي ايراني پيش ايشان پيانو ياد گرفتند، هارموني ياد گرفتند و فرهنگ ياد گرفتند چون برحسب اتفاق چنين آدمي در ايران بوده و فكر نمي كنم هيچ كس قدر اين آدم ها را به اندازه اي كه بايد، بداند. البته طبق معمول كسي كه فوت مي شود تازه همه به يادش مي افتند.
ايشان پيانيست بسيار ماهري بود كه در سال ۱۹۷۳ در تالار رودكي با هم برنامه داشتيم. يك بار هم در نورنبرگ آلمان با من كنسرت داشت و من سه سال رئيس هنرستان عالي تهران بودم و ايشان در آن زمان درس مي دادند و عليرغم اينكه آهنگساز و نوازنده  برجسته اي هم بود، معلم بسيار برجسته اي بود. آقاي اصلانيان جزو معدود كساني بود كه بچه ها را با راه هاي مدرن در زمينه آهنگسازي آشنا كرد و خيلي زياد تواضع داشت. نتيجتاً اين تواضع و فروتني را در موسيقي او به خوبي مي توان ديد.

سايه روشن موسيقي
منوچهر صهبايي و اجراي آثار پرويز محمود در بلغارستان
001570.jpg

منوچهر صهبايي اگرچه چند سالي است، در ايران كاري را رهبري نمي كند و اواخر سال گذشته نيز اعتراضي جدي به نحوه اجراي سمفوني خسوف داشت، اما از جمله رهبران اركستر صاحب نامي است كه در خارج از ايران آثار ايرانيان را رهبري مي كند. تازه ترين تلاش اين رهبر خوش ذوق اجراي اثري از پرويز محمود، از آهنگسازان نامي موسيقي ايراني است. صهبايي اواسط تيرماه در بلغارستان قطعه كنسرتينو محمود را اجرا كرد. محمود كه ۷ سال قبل دار فاني را وداع گفت، در سال ۱۳۵۲ در آمريكا اين قطعه را براي ويلن و اركستر نوشت. وي قبل از مهاجرت به آمريكا آثار متعددي نوشته بود كه نتهاي آنها همگي مفقود شدند. به نظر مي رسد، به غير از اين اثر باقي آثار محمود يا مفقود يا غيرقابل دسترسند.
محمود در اين اثر سعي كرده تا نشان دهد كه مي توان بين مقامهاي موسيقي ايراني با موسيقي سمفونيك هماهنگي به وجود آورد. به تعبير دقيق تر وي قطعه اي به فرم موسيقي سمفونيك و در مقام همايون «مي» نوشته كه به رهبري صهبايي و اركستر فيلارمونيك بلغارستان اجرا شده است.

فخر الملوك وزيري!!
هفته گذشته نوشتيم كه يكي از خبرگزاري   هاي معروف، مدام در ارسال خبر و به خصوص هنگام نام بردن از اسامي خاص اشخاص و اعلام، دچار اشتباه مي شود. هفته گذشته به اشتباه نام خانوادگي نيما فرهمندبافي را «نيما فرح» نوشتند و اين هفته هم نام قمر الملوك وزيري را فخر الملوك! شايد نويسنده خبر شب قبل سريال «فرمان» و بازيگري خانم خوروش در نقش فخر الملوك را ديده كه بي اختيار چنين نامي را به جاي بانوي آواز ايران نگاشته است. اگرچه و خوشبختانه،  اين خبرگزاري چند ساعت بعد نام اصلي قمر را در اصلاحيه آورد تا حداقل بخشي از اشتباهش را جبران كند.

«اسكناس» پس از «تودورنگي» و«نون ودلقك»
توجه به برخي مفاهيم اجتماعي، چند سالي است كه در برخي از كارهاي موسيقي پاپ ظهور و بروز پيدا كرده است. از جمله اين آثار «تو دورنگي» و «نون و دلقك» بود، اگرچه كاست دومي، چند ماهي به دليل شبهه سرقتي بودن آهنگ و مضمون شعر، محل نزاع اهل موسيقي بود.
در هر حال به تازگي شنيديم كه شاهكار بينش پژوه، كه چند ماه قبل از انتشار بدون اجازه شعر و آهنگهايش توسط شادمهر عقيلي (در كانادا) شكوه كرده بود، آلبومي با عنوان اسكناس را با همكاري بهروز صفاريان به بازار موسيقي پاپ عرضه مي كند. در اين اثر ناهنجاريهاي قشر مرفه و سرمايه دار جامعه به نقد كشيده شد و در كنار آن برخي مشكلات جوانان در قالب ترانه ها، عنوان مي شود.
001580.jpg

كار مشترك دولت آبادي و لطفي
در عالم هنر توليد و انتشار برخي آثار هنري حاصل حوادثي تصادفي است. از جمله اينها، خبر انتشار «كاست» «كليدر» رمان معروف محمود دولت آبادي با تار محمدرضا لطفي است. البته برخي ها شايد اين پرسش را طرح كنند كه چگونه رماني ۱۰ جلدي را مي توان در يك كاست يك يا يك و نيم ساعته جاي داد، اما ماجراي چگونگي همكاري اين دو چهره سترگ عرصه ادبيات و هنر مي تواند پاسخي قانع كننده براي اين پرسش باشد. ماجرا از آنجا آغاز مي شود كه نشستي مشترك در منزل يكي از علاقه مندان ايراني به هنر و ادبيات در كشورسوئد برگزار مي شود كه هر دوي اين بزرگواران هم حضور داشتند و در نهايت مضرابهاي لطفي، دولت آبادي را سر شوق مي آورد و چند ساعتي شخصيت هاي كليدر با تار لطفي در فضا جولان پيدا مي كنند. اما از آن چند ساعت كار تنها يك يا يك و نيم ساعت به دست مدير نشر ثالث مي رسد و وي نيز با گفت وگو با دولت آبادي و كسب اجازه از وي و قول خواندن و نگارش مقدمه اي در ابتدا و در جلد نوار با انتشار آن موافقت مي كند. بايد منتظر ماند و ديد كه نتيجه كار از ديد علاقه مندان موسيقي و ادبيات چه مي شود.
001585.jpg

تمهيد شادي براي شهروندان آلماني
در حالي كه در ايران برگزاري برخي از كنسرتهاي موسيقي كه استقبال فراوان شهروندان را به دنبال دارد، با هزار مانع و رادع روبه رو مي شوند، خبرگزاري ها خبر دادند كه دست اندركاران برگزاري جشن سالانه موسيقي «تكنو» در آلمان اعلام كرده اند كه اگر تعداد شركت كنندگان در اين مراسم كمتر از پانصدهزار تن باشد، مراسمي را برگزار نخواهند كرد. اين رقم ۵۰۰ هزار نفر را در ذهن داشته باشيد و آن را با رقمهاي ۴ تا ۵ هزار نفر ايران، كه اسباب تكدر خاطر برخي ها را فراهم مي كند، مقايسه كنيد. جالب توجه اينكه مسئولان شهر برلين براي جمع آوري زباله سال گذشته اين مراسم ۵۰۰رفتگر را به كار گرفتند، تا نزديك به ۱۰۰ تن زباله را در مسير ۶/۴ كيلومتري اين مراسم در مركز برلين جمع  كنند.
طبيعي است براي برخي اين حجم هزينه و امكانات براي اين گونه مراسمها غيرقابل هضم خواهد بود، اما در دنياي امروز بخشي از وظيفه  حاكمان تزريق و حمايت از شادي و شادي پراكني در ميان شهروندان است كه البته به تناسب فرهنگ و هويت هر كشوري و مطابق با عرف و سنن هر كشور مي تواند متفاوت باشد.

نگاه امروز
موسيقي دان چند وجهي
001575.jpg
پيمان سلطاني
آتش اين بار به قله زد و من بيش از آنچه كه فكر كنيد شرمنده و خجلت زده ام و اعتراف مي كنم كه بي اندازه به او نيازمند بوده ام و پاسخ مناسبي به محبت هاي او نداد ه ام. بگذاريد از اين رسم كليشه وار وغم زده و سياه پوش رها شوم و اين را بگويم كه امانوئل مليك اصلانيان در مقام يك انسان، متفكر و موسيقي دان در انزوا از پيش ما رفته است. انساني در ساحت يك قصه نانوشته و مخفي و موازي با يك سلسله مراتب دروني تاريخ. تاريخي كه او براي ما در آثارش بجا گذاشته است به وسيله تاريخ هاي رسمي بيان نشده است.
گرايش هاي فلسفي او متصل به فلسفه تحليلي و فلاسفه اي چون برتراند راسل، ژان پل سارتر و ويتكنشتاين بوده است و از سوي ديگر وابستگي هايشان به عرفان و نزديكي به مولانا، ذن و متافيزيك حضور نشان مي دهد كه او انساني چند وجهي و يك عليت تاريخي بوده است. او همگام با يك قصه مادرسالار گام برمي دارد و در مقابل آن ذهنيت پدرسالارانه و تاريخ مذكر در تعارض با تاريخ تك خطي تمام روح عصر خودش را دروني مي كند. عنصر وجود براي او وابسته به درك ديگري بوده است. اما حالا ديگر نوشتن تاريخ و خيال او غيرممكن است. اما مي دانم كه بين سكون مطلق و حركت؛ بين ايستايي و پويايي، بحران مي شكند و انسان هاي بزرگ در آن دخالت دارند. غيبت امانوئل مليك اصلانيان بحران موسيقي را به نهايت مي رساند و هميشه در بحران است كه انقلاب به وقوع مي پيوندد. هميشه در تاريخ دنيا يك عده مسكوت گذاشته شده اند و يك عده هستند كه سلسله مراتب تاريخ دروني را كشف مي كنند من فكر مي كنم كشف اين تاريخ نه به وسيله وزيري و نه به وسيله صبا بلكه از طريق آقاي اصلانيان كشف شده است، اين را قبلاً نيز بارها گفته ام. مهم نيست كه اصلانيان شاگرد پاول هيندميت بوده است. مهم نيست كه رياست چه مكان هايي را به عهده داشته است و مهم نيست كه چه مدارك و القاب و عناويني داشته است. مهم اين است كه او قبل از هرچيز آدم بوده است به معناي انسان اين انسان شريف در سال ۱۳۳۱ شمسي در مهمترين دوران آزادي بيان ايران به وطن بازمي گردد و شروع به فعاليت مي كند و در اين ناموزوني تاريخ كه هميشه متعلق به دنياي سوم بوده است. افسانه آفرينش را بوجود مي آورد. باور كنيد اگر از اسناد تاريخ واقعي استفاده كنيم عاليترين نمونه اي كه در مقابل ناموزوني تاريخي، اشرافيت، نژادپرستي و... قرار مي گيرد اصلانيان است.
در عرفاني كه اصلانيان به آن اعتقاد داشت صورت مسأله  اين چنين است كه هيچ اصلي قابل انتقال به ديگري نيست. بنابر اين در اين مراحل عرفا به سكوت قانع مي شوند زيرا احساس در اين موقعيت آنقدر شخصي است كه نمي تواند در زمره علم قرار گيرد. لذا با اين تئوري اصلانيان نمي تواند هيچ شاگردي داشته باشد. امانوئل مليك اصلانيان انسان ترين، با شرف ترين، مدرن ترين و مهم ترين موسيقي دان عصرماست. دلم برايش تنگ شده است. من دلداده اويم. بدرود، استاد عزيز.

موسيقي
ادبيات
اقتصاد
آلبوم
زندگي
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  آلبوم  |  زندگي  |  سياست  |  موسيقي  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |