دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۲۰- July, 28, 2003
نگاهي به تكثراجتماعي و سياسي مردم عراق
يك كشور چندملت
زير ذره بين
اصولاً بافت جامعه عراق عمدتاً بافتي عشايري است. در عراق، عشيره و ايل و طايفه و قبيله نقش عمده اي در زندگي سياسي و اجتماعي مردم ايفا مي كند. ما، اين پديده را هم در ميان عرب ها و هم در ميان كردهاي عراق مي بينيم. گرچه عراق سابقه چند هزار ساله شهرنشيني دارد و از حدود هفتاد - هشتاد سال اخير نيز نهادهاي مدني در اين كشور به وجود آمدند اما روابط عشايري همچنان روابطي تعيين كننده است.
يوسف بني طرف
002770.jpg

جامعه عراق - اصولاً - موازييك رنگارنگ و متنوعي دارد. اگر بخواهيم جامعه شناسي مردم عراق را بررسي كنيم بايد از بافت ديني، مذهبي و قومي فرهنگي اين كشور آغاز نماييم.
جمعيت عراق ۲۴ ميليون نفر است كه حدود ۹۸ درصد آنان مسلمان و ۲ درصد مسيحي، يهودي، صابئي، ايزدي (يزيدي)، اهل حق و شيطان پرست اند. اينها - البته - گروه هاي كوچك ديني هستند.
تركيب جمعيتي مسلمانان نيز به شكل زير است: ۵۵-۶۰ درصد شيعه و ۴۰-۴۵ درصد سني. البته هيچ گونه آمار رسمي در اين زمينه وجود ندارد. اين از ويژگي هاي كشورهاي خاورميانه است كه اساساً از ارائه آمار جمعيت بر حسب مذهب يا قوميت پرهيز مي كنند.
از نظر قومي، ۱۵ درصد جمعيت عراق، كرد، ۳ درصد تركمن، ۲ درصد آشوري و كلداني و ۸۰ درصد عرب هستند. اين به معناي آن است كه كردها ۴ ميليون نفر، تركمن ها ۷۰۰ تا ۸۰۰ هزار نفر و آشوري ها و كلداني ها ۴۰۰ هزار نفر برآورد مي شوند.
تركمن ها عمدتاً در شهر كركوك زندگي مي كنند كه يك شهر چند مذهبي و چندقوميتي است. در آنجا عرب ها در كنار كردها و تركمن ها و به نسبت تقريباً مساوي زندگي مي كنند.
كردها از نظر مذهب و گويش و لهجه داراي تفاوت هايي هستند. در اينجا مي توان از كردهاي بهديني نام برد كه در شمال عراق هستند.
مهمترين شهر آنان، اربيل و خانواده بارزاني وابسته به آنهاست و مي توان حزب دموكرات عراق را نماينده سياسي كردهاي بهديني دانست. دوم كردهاي سوراني اند كه اغلب در سليمانيه و كركوك زندگي مي كنند و مي توان اتحاديه ميهني كردستان عراق را نماينده سياسي آنان تلقي كرد.
سوم كردهاي فيلي هستند كه شيعه مذهب اند. اينان در مناطق عراقي هم مرز با كرمانشاه و ايلام زندگي مي كنند. در اينجا تناسب و تقارن مذهبي در دو سوي مرز به خوبي مشاهده مي شود.
در نتيجه مي توان گفت در عراق ۱۸-۱۹ ميليون عرب، ۴ ميليون كرد و بيش از يك ميليون از قوميت هاي ديگر زندگي مي كنند.
تركيب مذهبي
بافت و تركيب مذهبي مردمان عراق برحسب مناطق شمال، ميانه و جنوب كشور تفاوت مي كند.
در شمال، اكثريت سني مذهب اند و اين نسبت به ۸۰-۸۵ درصد مي رسد. اينان در استان هاي نينوا، كردستان، ديالي، تاميم و سامرا زندگي مي كنند.
حدود ۹۰ درصد ساكنان شهر موصل - كه سومين شهر بزرگ عراق و در شمال اين كشور است- عرب و ۱۰ درصد كرد هستند. چهار پنجم ساكنان پايتخت - سني و يك پنجم شيعه هستند. گرچه برخي از شيعيان اعتقاد دارند كه بيش از يك سوم مردم بغداد، شيعه مذهب هستند. شيعيان در اغلب مناطق بغداد و به ويژه در شهرك الثوره (صدام سابق) و كاظمين به سر مي برند.
جمعيت شيعه از شهر كوت در جنوب بغداد آغاز مي شود و هرچه به سوي جنوب عراق برويم بر انبوهي و كثرت شيعيان افزوده مي شود. مي توان گفت حدود ۹۰ درصد مردم جنوب عراق، شيعه هستند. اينان در استان هاي بصره، نجف، كربلا، المثني و ميسان زندگي مي كنند و شهرهاي عمده آنان كوت، ناصريه، عماره، نجف، كربلا و بصره است.
البته بايد يك شهر را در جنوب عراق مستثني دانست و آن شهر زبير - در نزديكي بصره است كه اكثريت مردمش، سني مذهب اند.
اما، آشوري ها و كلداني ها از ساكنان كهن سرزمين عراق اند. بين النهرين از نخستين جايگاه هاي پيدايش تمدن در جهان است و آشوري ها و كلداني ها - كه مسيحي هستند - پيش از اسلام در اين سرزمين به سر مي بردند.
همه ما با تمدن هاي كهن و تاريخي آشور و كلده كه در شمال و جنوب عراق بودند، آشنا هستيم. آشوري ها و كلداني هاي كنوني عراق بازماندگان آن اقوام هستند. آنان با پيدايش دين مسيح به مسيحيت گرويدند اما با ظهور اسلام، دين خود را رها نكردند و جزو اهل ذمه به شمار مي رفتند. اغلب پزشكان و مترجمان دوران زرين اسلامي وابسته به اين اقليت ديني بودند.
عراق شامل دو منطقه آب و هوايي متمايز است. شمال عراق منطقه اي كوهستاني است كه آب و هواي سردي دارد و شبيه آب و هواي كردستان ايران است. اما هرچه به سوي وسط و جنوب عراق برويم، هوا گرم تر مي شود.
بغداد، اصولاً شهر سردسيري نيست و حتي گرماي آن در تابستان به پنجاه درجه بالاي صفر هم مي رسد. در جنوب و مناطق صحرانشين، هوا گرم و در بصره با رطوبت همراه است.
اصولاً بافت جامعه عراق عمدتاً بافتي عشايري است. در عراق، عشيره و ايل و طايفه و قبيله نقش عمده اي در زندگي سياسي و اجتماعي مردم ايفا مي كند. ما، اين پديده را هم در ميان عرب ها و هم در ميان كردهاي عراق مي بينيم.
گرچه عراق سابقه چند هزار ساله شهرنشيني دارد و از حدود هفتاد - هشتاد سال اخير نيز نهادهاي مدني در اين كشور به وجود آمدند اما روابط عشايري همچنان روابطي تعيين كننده است.
در ايران، اين پديده كمتر است يعني ما در تهران و آذربايجان و اصفهان و بسياري مناطق ديگر اثري از روابط عشايري نمي بينيم اما در عراق اين روابط هم در بغداد و هم در ساير مناطق كشور وجود دارند و نقش بازي مي كنند.
ضمناً  در عراق سه بعد زندگي اجتماعي را مي توان مشاهده كرد: يك بعد شهرنشيني است كه از ديرباز در عراق وجود داشته - ما در واقع نخستين پديده يكجانشيني و شهرنشيني را در بين النهرين مي بينيم. وجود شهرهاي باستاني «اور» - زادگاه حضرت ابراهيم - و نيز حيره و مداين در پيش از اسلام نشانگر اين امر است.
پس از اسلام بغداد، پايتخت امپراتوري اسلامي شد و در دوران عباسي به بزرگترين شهر دنيا تبديل گشت كه حدود يك ميليون نفر جمعيت داشت. هم اكنون پيرامون ۲۵ درصد از جمعيت كشور در بغداد زندگي مي كنند كه بافتي شهري - عشايري دارد. ما نقش شيوخ عشاير را در پر كردن خلاء سقوط رژيم عراق در فروردين ماه گذشته ديديم. بعد دوم، بعد زندگي روستايي است كه در عراق به آن «ريف» مي گويند. بعد سوم، بعد زندگي بدوي يا چادرنشيني است. در ايران به اين شيوه زندگي ييلاق و قشلاق گفته مي شود.
ناگفته نماند كه روابط عشايري بر اين دو بعد از زندگي روستايي و چادرنشيني چيرگي كاملي دارد اما سيطره اين روابط در زندگي شهرنشينان ناقص است. زيرا در شهرها، نهادهاي مدني همچون احزاب و انجمن هاي فرهنگي و اجتماعي وجود دارند كه بر زندگي مردم تأثير مي گذارند و از شدت روابط عشايري مي كاهند.
از مهمترين عشايري كه در عراق زندگي مي كنند مي توان به «بني تميم»، «بني اسد»، «زبيد»، «شمر»، «آل فتله»، «عنيزه» و «طي»، «عبيد» و «دليم» و «جبور» اشاره كرد.
به عنوان مثال عشاير بني تميم، اغلب در بصره، زبير و «دليم» اغلب در بغداد و وسط عراق، شمر در منطقه فرات وسطي، «آل فتله» در نجف و كربلا و «جبور» در موصل و شمال عراق زندگي مي كنند.
بني اسد نيز كه يكي از عشاير عمده نجف و كوفه و كربلاست بارها در اين مناطق نقشي تاريخي داشته اند. مثلاً  در تاريخ معروف است كه عشيره بني اسد در واقعه كربلا پيكر امام حسين(ع) و يارانش را به خاك سپردند. نيز همين بني اسد بودند كه آيت الله سيستاني را در ارديبهشت ماه گذشته و هنگامي كه در محاصره تفنگچي ها بود، نجات دادند.
امتداد اين قبايل و عشاير در خوزستان نيز هست. مثلاً ما، در اين استان تميمي، زبيدي، اسدي ،فتلاوي و عبيدي داريم كه وابسته به بني تميم و زبيد و بني اسد و آل فتله و عبيد هستند. البته اين گستردگي هاي فاميلي و عشايري در همه مناطق مرزي ايران مشاهده مي شود.
از ديگر پديده هاي شگفت انگيز در ميان برخي از قبايل و عشاير عراق آن است كه بخشي از افراد يك قبيله يا عشيره سني و بخشي ديگر از افراد همان عشيره يا قبيله، شيعه مذهب هستند.
مثلاً  بخشي از عشيره «شمر» كه در فرات وسطي - ميانه عراق - زندگي مي كنند، سني مذهب و بخش ديگري كه در جنوب به سر مي برند، شيعه مذهب اند.
اصولاً  عراق را از نظر جغرافيايي و تاريخي، قلب جهان اسلام و سر جهان عرب به شمار آورده اند.
پس از استقلال كشور عراق در دهه بيست قرن گذشته و تشكيل دولت نوين عراق، ما بازتاب اين تنوع قومي، مذهبي و عشايري را در حاكميت عراق ديده ايم. مثلاً  بنا به سنتي كه از سال هاي پاياني دوران عثماني و به ويژه از دوران استعمار انگليس به جاي مانده رئيس جمهور عراق، همواره از اهل سنت بوده است. گرچه احتمالاً در آن هنگام، تعداد شيعيان از سنيان كمتر بوده است اما چون نرخ زاد و ولدشان بيشتر بوده، جمعيت آنان فزوني گرفته و به اكثريت مردم عراق بدل شده است. ما شاهد چنين فراگردي درباره شيعيان لبنان نيز بوده ايم. عراق در دوران معاصر - به ويژه در دوره سلطنتي - چند نخست وزير شيعه و يك يا دو نخست وزير كرد هم داشته است. در دوره حاكميت بعثي ها نيز سعدون حمادي رئيس پارلمان، شيعه و طاها محيي الدين معروف يكي از معاونان رئيس جمهور، كرد بودند. گرچه با وجود سلطه استبدادي صدام حسين، اين منصب ها، همگي تشريفاتي و كليشه اي بود. اما طارق يوحنا ميخائيل عزيز كه يك مسيحي كلداني و معاون نخست وزير عراق بود، در سياست خارجي، بازوي صدام حسين به شمار مي رفت.
اين تنوع نه تنها در منصب هاي بالاي حاكميت بلكه در بافت دستگاه بوروكراسي عراق نيز مشهود است. همچنين اغلب احزاب مختلفي كه طي اين هفتاد - هشتاد سال اخير تشكيل شده اند، وابستگي هاي عشايري، منطقه اي، قومي و مذهبي داشته اند.
به عنوان مثال يكي از بنيانگذاران حزب كمونيست عراق «فهد» نامي است كه صابئي بود. در تاريخي معاصر و بنا به دلايل رواني و سياسي، بسياري از فعالان اقليت هاي ديني به احزاب سوسياليست يا كمونيست خاورميانه پيوسته اند و «فهد» يكي از آنهاست.
002775.jpg

يا دو تن از فعالان برجسته كرد يعني جلال طالباني و مسعود بارزاني دو حزب كرد را رهبري مي كنند. در همين زمينه مي توان به مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق يا حزب الدعوه يا حزب عمل اسلامي نيز اشاره كرد، كه توسط روحانيان و سياستمداران شيعي پايه ريزي شده اند.
ما اين گونه گوني را در پيكارهاي معاصر مردم عراق نيز مي بينيم. از آن جمله، حضور روحانيان شيعه نظير آيت الله حبوبي و آيت الله كاشاني در انقلاب ضداستعماري سال ۱۹۲۰ است كه عليه انگليسيان انجام شد. در واقع شيعيان (و نيز كردان عراق) مهر خود را بر انقلاب ۱۹۲۰ زدند. اما نه شيعيان و نه كردها از ثمره مبارزات خود در آن انقلاب بهره كامل نبردند.
اگر صف بندي نيروهاي قومي و مذهبي عراق را در مقاومت عليه استعمارگران انگليسي با صف بندي كنوني اين نيروها عليه اشغالگران آمريكايي و انگليسي بسنجيم مي بينيم كه صحنه گذشته و حال با هم تفاوت هايي دارد. در آن هنگام يعني در سال ۱۹۲۰ تقريبا همه نيروهاي قومي و مذهبي يعني سنيان، شيعيان و كردها عليه انگليسي ها متحد شدند و مبارزه كردند اما در اين هنگام يعني در تابستان سال ۲۰۰۳ كردها با آمريكايي ها همگام شده، شيعيان در پي مبارزه مسالمت آميز و گروه هاي سني مذهب به مقاومت مسلحانه دست زده اند.
در دوره حاكميت سي و پنج ساله حزب بعث و به ويژه در دوره فرمانروايي بيست و چهارساله صدام حسين بر عراق، اصولاً  ثقل حاكميت در دست يك فرد بود.
صدام حسين، وابسته به قبيله تكريت و زاده روستايي به نام «عوجه» در نه كيلومتري شهر تكريت است. «عوجه» از «عوج» و اعوجاج مي آيد و در فارسي، معناي تحت اللفظي اش «كج و معوج» است. نام و معناي اين روستا باعث رواج طنزهاي فراواني درباره صدام حسين شده است.
قدرت در عراق، در مرتبه نخست در دست صدام حسين، سپس در دستان خانواده و افراد عشيره (تكريتي ها) و در مرتبه نهايي در دست سني ها قرار داشت. به اين شكل مي توان لايه هاي پلكاني قدرت در عراق را ترسيم كرد.
واكنش نسبت به نيروهاي آمريكايي و انگليسي در عراق
اصولاً  گروه هاي قومي و مذهبي عراق، واكنش هاي متفاوتي نسبت به نيروهاي آمريكايي و انگليسي نشان داده اند.
كردهاي عراق براي همگامي و همكاري خود با نيروهاي اشغالگر، دلايلي را ارائه مي دهند كه قابل تعمق است. آنان طي هفتاد هشتاد سال اخير خود را زير ستم حاكميت عرب ها مي دانند. آنان ورود آمريكايي ها به عراق و حتي حمايتشان از كردها طي ده سال گذشته را يك فرصت تاريخي به شمار مي آورند. در صورتي كه شيعيان كه زير تأثير گفتمان انقلابي و ضدآمريكايي ايران هستند نظر مساعدي نسبت به آمريكا ندارند و ما اين را در تظاهراتي مي بينيم كه هر از چندي در نجف و كربلا و بغداد انجام مي گيرد. اما مخالفت شيعيان با اشغالگران - برخلاف مناطق سني نشين- شكل مقاومت مسلحانه به خود نگرفته است آنان - اكنون - تظاهرات و اعتراض هاي مسالمت آميز را ترجيح مي دهند و نيروهاي سياسي شان، مرحله را براي مقاومت مسلحانه، زودهنگام مي دانند.
بيشترين و خشن ترين مقاومت ها عليه نيروهاي آمريكايي، هم اكنون در شهرها و مناطق سني نشيني عراق يعني عمدتاً  در شهرها فلوجه، رمادي سامراء، بغداد و شهرك ها و نواحي مياني عراق انجام مي گيرد.
پس از سرنگوني صدام حسين به دليل تبعيض ها و محروميت ها و ستم هايي كه عليه شيعيان اعمال مي شد، شاهد آزاد شدن انرژي وسيعي در ميان آنان بوديم. در واقع ستمي كه رژيم صدام حسين عليه شيعيان عراق روا مي داشت عمدتاً  ستم مذهبي بود.
يعني همان گونه كه بر كردها ستم ملي يا قومي روامي داشت بر شيعيان ستم مذهبي اعمال كرد. اين ستم مذهبي در چند جنبه نمود پيدا كرده است: جنبه اجتماعي، جنبه سياسي و فرهنگي. جنبه اجتماعي همين اجراي مناسك و شعاير مذهبي شيعيان است كه در دوران صدام حسين كاملاً ممنوع بود. يعني طي سي سال گذشته و به خصوص پس از حاكميت صدام حسين در سال ۱۹۷۹، شيعيان عراق از اجراي مراسم عزاداري براي امام حسين(ع) كه يك سنت تقريباً هزار ساله است ممنوع شدند. مأموران دولتي و امنيتي به هيچ وجه اجازه نمي دادند كسي در كاظمين يا كربلا شعاير مذهبي مثل سينه زني و زنجيرزني و اين گونه آيين ها را انجام دهد. آنها حتي پخت و پز غذاي نذري را هم ممنوع كرده بودند. آنان در واقع در حريم خصوصي و اعتقادي مردم نيز دخالت مي كردند. اين امر براي توده هاي معتقد مذهبي، عقده ها و كمبودهايي را ايجاد كرده بود. از جنبه سياسي و فرهنگي نيز به رهبران شيعيان امكان ابراز وجود نمي دادند.
كار به جايي رسيده بود كه چاپ و نشر رساله هاي فقهي و كتاب هاي ادعيه نيز با موانع فراوان روبه رو مي شد. از همه اينها فاجعه بارتر تصفيه هاي فيزيكي مراجع تقليد و رهبران مذهبي بود كه همگي از آن مطلعيم.
مي توان گفت كه برخورد نظام مبتني بر ناسيوناليسم افراطي (عربي - سني) عليه كردها و شيعيان، برخوردي خشن و بي رحمانه بود. البته نظام صدام حسين نسبت به سني ها نيز ستم روا مي داشت اما اين ستم فقط شامل محروميت توده هاي سني مذهب از حقوق شهروندي بود: نظير آزادي بيان، آزادي مطبوعات و آزادي احزاب سياسي. اما قوميت ها و مذاهب ديگر - از ديدگاه حقوق بين المللي افزون بر حقوق شهروندي، حقوق گروهي - قومي خاص خود را دارند كه در دوران حاكميت صدام حسين از آن محروم بودند.
البته در مورد كردهاي عراق بايد گفت كه اينان نسبت به كردهاي ديگر مناطق از برخي حقوق قومي خود برخوردار بودند و در دهه هفتاد ميلادي به يك خودمختاري نيم بند نيز دست يافتند اما آنان در سال هاي اخير خواهان نوعي فدراليسم در عراق هستند. اصولاً كردهاي عراق از سال ۱۹۲۰ تاكنون در كنار زبان رسمي عربي به زبان مادري خويش درس مي خوانند و كتاب چاپ مي كنند.
در اينجا لازم مي دانم درباره محروميت شيعيان عراق به موردي اشاره كنم كه از زبان يكي از آنان شنيده ام. وي طي گفتگو يي با يك شبكه تلويزيوني عربي گفته است: «در روزهاي محرم و صفر، ممنوعيت برگزاري مراسم عزاداري آن قدر شديد بود كه ما شيعيان مجبور مي شديم هر ده - دوازده نفر مخفيانه و به دور از چشم سازمان امنيت جمع شويم و اين مراسم را برگزار كنيم».
نظام پيشين عراق در واقع از هرگونه تجمع مذهبي و تبديل آن به گردهمايي سياسي اعتراضي، هراس داشت.
اين امر در تاريخ معاصر عراق (و ايران) نمونه هاي فراوان داشته است.
جامعه شناسي عمليات تاراج و چپاول
پس از سقوط نظام صدام حسين در فروردين ماه گذشته، پايتخت و برخي از شهرهاي بزرگ عراق در معرض عمليات تاراج و چپاول قرار گرفت. در واقع تاراج شامل خانه ها، نهادهاي دولتي، حكومتي، وزارتخانه ها و حتي كاخ ها و موزه ها بوده است. اين غارتگري منحصر به بغداد نبود بلكه در موصل، كركوك، بصره و چند شهر ديگر نيز انجام شد. در شهرهاي شيعه نشين و به ويژه در كربلا و نجف اين كار صورت نگرفت زيرا انسجام اجتماعي اين دو شهر مذهبي از ديگر شهرهاي عراق بيشتر بود. آنان فوراً شوراهاي مردمي تشكيل دادند و جلوي هر نوع چپاول و تاراجي را گرفتند.
درباره تاراج گران و ماهيت آنها ديدگاه هاي مختلفي ارائه شده است. برخي از جامعه شناسان اين پديده را ناشي از سركوب اجتماعي و سياسي و اختلاف طبقاتي ميان توده هاي مردم با هيأت حاكمه مي دانند. به ويژه روي حاشيه نشينان شهرها تأكيد مي كنند.
در اين زمينه به طور مشخص روي سه گروه انگشت گذاشته مي شود؛ يكي زندانياني هستند كه دولت بعثي عراق، دو سه ماه قبل از سقوط خود آزاد كرد. در ميان آزادشدگان، شمار اندكي زنداني سياسي و اغلب از جنايتكاران، تبهكاران، دزدان حرفه اي، و قاتلان بودند.
گفته مي شود افراد اين گروه كه سابقه دار هستند از فرصت خلاء پديد آمده در عرصه قدرت سياسي استفاده كردند و به تاراجگري پرداختند. اينان در واقع از نظر وجدان اجتماعي، تعلقات ديني و مذهبي كمتري دارند.
بخش ديگر تاراجگران، افراد مشخصي هستند كه به سرقت آثار تاريخي و گرانبهاي موزه ها و كتابخانه ها دست زدند يا آنها را به آتش كشيدند. ما، اين را در دو كتابخانه عمده بغداد يعني كتابخانه ملي و كتابخانه اوقاف ديديم. اينها از مهمترين مراكز حفظ اسناد و مدارك تاريخي عراق هستند.
برخي از تحليل گران اين كارها را به گروه هاي سازمان يافته يهودي يا هوادار اسرائيل نسبت مي دهند كه گفته مي شود با آمريكايي ها به عراق آمده بودند. و در واقع در موزه ملي بغداد آثار گرانقدري وجود دارند كه عمرشان به پنج هزار سال مي رسد.
گروه ديگر برخي از ارباب جمعي و سربازان آمريكايي بودند كه شماري از آنان را در خود آمريكا دستگير كردند. مثلاً در اواخر فروردين ماه يكي از كارمندان فاكس نيوز را در فرودگاه يكي از شهرهاي آمريكا دستگير كردند و صدميليون دلار را نزد وي كشف كردند. وي اين مبلغ را از عراق آورده بود. هم چنين شماري از سربازان آمريكايي، شمشيرهاي طلا و تحفه هاي هنري را با خود برده بودند.
بخش چهارم تاراجگران، گروه هاي تهيدست و لايه هاي حاشيه نشين شهرها بودند كه البته كارهاي آنان شامل سرقت اقلامي مانند ميز و صندلي و مسايلي از اين دست بود.
كالبدشكافي مقاومت اوليه
پس از ورود نيروهاي آمريكايي و انگليسي به عراق در بيست و نهم اسفندماه گذشته، تنها مقاومت قابل ذكر در شهر بصره و توابع آن در ام القصر رخ داد، در صورتي كه بغداد به آساني و خيلي سريع سقوط كرد. اين امر پرسش هايي را در ذهن بسياري از مردم جهان برانگيخت.
ظاهراً مقاومت بصره تا زماني ادامه يافت كه سرفرماندهي عراق در بغداد پابرجا بود. اما اين شهر دوم عراق بر اثر فشارهاي نظامي قادر به مقاومت نبود و سقوط كرد.
مساله اي را كه نبايد فراموش كنيم اين است كه رژيم عراق به دلايلي كه همگان مي دانيم از سال ۱۹۹۱ مشروعيت تاريخي خود را از دست داد.
دولت آمريكا نيز با علم به اين موضوع توانست طي يكي دو سال اخير، حلقه آهنين پيرامون صدام حسين را بشكافد و در ميان نخبگان نظامي و به خصوص گارد رياست جمهوري نفوذ كند و برخي از فرماندهان عراقي را به خود جلب كند.
من يك بار گفتگويي را با ژنرال عامر السعدي - مشاور نظامي و علمي صدام حسين - شنيدم كه گفت: «مأموران آمريكايي با من تماس گرفتند و از من خواستند با آنان همكاري كنم و من نپذيرفتم.»
اين صحبت مربوط به پيش از سرنگوني رژيم عراق بود. پس از سرنگوني رژيم عراق نام عامرالسعدي را جزو ليست پنجاه و پنج نفري ديديم كه تحت تعقيب دولت آمريكا هستند.
ظاهراً كوشش هاي اين دولت براي جذب فرماندهان نظامي و افراد مؤثر در رده هاي بالاي ارتش عراق طي يكي دو سال اخير كارگر افتاد و به نظر مي آيد عدم مقاومت شهر بغداد ناشي از اين قضيه است.
در بصره نيز مقاومت - اغلب - از سوي نيروهاي هوادار رژيم پيشين يعني فداييان صدام و ميليشياهاي وابسته به حزب بعث بود. شايد ارتش نيز قدري در اين مقاومت سهيم بود اما در كوت و ناصريه، مقاومت چنداني نكرد. به همين سبب صدام حسين در پيامي كه اواسط جنگ فرستاد بيشتر از فداييان صدام و شبه نظاميان حزب بعث ستايش وتشكر كرد و نامي از ارتش عراق نبرد. گويا اين مسأله باعث دلخوري بخشي از فرماندهان ارتش عراق شد.
در واقع نيروهايي در جنوب عراق دست به مقاومت زدند كه وابسته به لايه هاي اجتماعي منتفع از رژيم  سابق بودند. ما همين قضيه را به شكل گسترده تر و متشكل تر در عمليات مسلحانه اي مي بينيم كه در روزهاي اخير عليه نيروهاي آمريكايي و انگليسي انجام مي شود.
اين عمليات - اكنون - اغلب در مناطق مياني و سني نشين عراق صورت مي  گيرد.
نبايد فراموش كنيم كه حزب بعث عراق دو ونيم ميليون نفر عضو داشت كه با خانواده هاشان ده ميليون مي شدند. اينها اگر نگوييم پشتيبان ولي به هر حال هوا دار سياسي آن نظام بودند.
در واقع در روزهاي اوليه جنگ هر چه نيروهاي اشغالگر از جنوب به شمال پيشروي مي كردند از ميزان مقاومت كاسته مي شد تا اين كه در بغداد به صفر رسيد.
در شمال - حتي در مناطق عرب نشين - مقاومتي صورت نگرفت. چند روزي پس از سقوط بغداد قراردادي ميان فرمانده لشكر پنجم و نيروهاي آمريكايي در موصل بسته شد و شهر تسليم آنان گرديد و جنگي انجام نگرفت.

نگاه امروز
ما و عراق
ما و عراق به ندرت همسايگي آرامي با يكديگر داشته ايم. با وجود بسياري اشتراكات تاريخي، مذهبي و حتي قومي اين نكته شايد عجيب به نظر برسد. اما اقتضائات ژئوپلتيكي مرز هزار و دويست كيلومتري مابين ما و عراق موجب شده است انگاره پيش گفته هماره قرين به واقعيت باشد. تقريباً اغلب مشكلات مرزي كه مي تواند استخوان لاي زخم هاي دائمي دوهمسايه باشد، در مرز ايران و عراق به چشم مي خورد. نخست مشكل دوپارگي قومي در بخش هايي از اين مرز است كه خود مي تواند هميشه به بروز تنش هاي دوجانبه يا انتقال تنش از يك سو به سوي ديگر بيانجامد. عارضه بعدي شكل توپوگرافيك بخشي طولاني از اين مرز است كه در اصطلاح جغرافياي جنگ از آن به عنوان «مرز هميشه ناايمن» نام برده مي شود زيرا حمله از آن، به سوي ديگر (به كدام سو، فرقي نمي كند) بسيار آسان تر از دفاع در مقابل همسايه مهاجم است. به عبارت ساده تر شكل مرز به گونه اي است كه اگر يكي از همسايگان قصد تهاجمي ناگهاني داشته باشد، چندان دشوار نيست كه بتواند در اندك زماني كيلومترها در خاك رقيب پيش برود.
البته بقاي او در اين خاك، ديگر وابسته به عوامل ژئوپلتيكي مرز نخواهد بود. نكته بعدي وجود معارضات ارضي در نقاطي از مرز، به ويژه محدوده اروند رود است كه به نظر لاينحل مي رسد، زيرا نياز عراق به داشتن ارتباط مستقيم به خليج فارس، هرگز موجب نخواهد شد ايران از مالكيت قانوني خود بر اين آبراهه چشم بپوشد.
اما اوضاع ۲۵ سال گذشته ، شرايط جديدي را بر فضاي رابطه دو كشور حاكم كرده است كه مي تواند اين واقعيت هاي ژئوپلتيكي را تحت الشعاع قرار دهد. ارتباط تنگاتنگ معارضين كرد و شيعه عراق با جمهوري اسلامي ايران و زندگي و تردد صدها هزار عراقي كرد و شيعه در اين مدت در كشورمان سبب تأثيرپذيري فراوان فرهنگي و عاطفي ايشان از ايران شده است. همدردي دولت و ملت ايران با مبارزين عراقي و حمايت هاي بي دريغ ايرانيان از اين مبارزين، به نوعي در ايشان احساس دين نسبت به ايران نموده است. اين احساس حتي در ميان گروه هاي سياسي كه در دهه ۹۰ با حمايت آمريكا ايجاد شدند ديده مي شود.
از سوي ديگر عشق ايرانيان به زيارت عتبات كه سال ها ممنوع يا محدود بوده است سبب شده تا ايرانيان نسبت به ايجاد شرايط باثبات سياسي و اجتماعي در آن كشور اشتياق داشته باشند. و بالاخره و مهم تر از همه خاطرات مردم عراق به خصوص شيعيان نجف از دوران زندگي امام خميني(ره) در آن خطه همراه با تأثيرپذيري ايشان از انقلاب اسلامي ايران پيمان عاطفي خوبي را در دل عراقي ها نسبت به امام خميني برافروخته به طوري كه در شرايط پس از سقوط صدام كه فضا براي برخي از ابرازنظرها مساعد شده است عامي ترين افراد تا نخبگان از ابراز اين علاقه ابايي ندارند و كساني كه در دوره پس از سقوط صدام به عراق رفته اند به خوبي شاهد اين ابراز احساسات بوده اند.
همه اين واقعيت هاي فرهنگي در صورت مديريت صحيح رهبران سياسي ايران و عراق مي تواند نگراني هاي ژئوپليتيكي را از ميان بردارد.

درس تاريخ به ايرانيان (بخش پاياني )
متفكران جديد
زير ذره بين
با وجود داوري خانم كدي كه مي گويد «من اخيرا چنين آموخته ام كه تقريبا همه پيش بيني هاي خاص در خصوص سياست ايران به احتمال بسيار زياد نادرست هستند .» ذهنيت ايشان، چنانكه اين مقاله به روشني نشان مي دهد، آكنده از پيش داوري درباره ايران است.
خاتمي و همه متفكرين جديد اعم از روحاني و غيرروحاني و همچنين بسياري از زناني كه به نحو مؤثري براي افزايش حقوق زنان تكاپو مي كردند، مجموعا سخنان و نوشته هاي بسياري را منتشر كردند كه در آنها سعي مي شد براي بسياري از ارزش هاي اسلامي و هواداران آن فضايي مدرن براي زيست ايجاد گردد و در عين حال براي حفظ هويت ايراني، جاي دادن ارزش هاي جديد درخصوص دموكراسي و قدرت انتخاب قانونگذاران توسط مردم، فضاي لازم ايجاد شود. طيف وسيع اين سخنان و نوشته هاي جديد دسته بندي و خلاصه نمودن آنها را دشوار مي سازد، اما آنها يك توهم زدايي دوگانه را تعقيب مي كنند . متفكران جديد به جاي تبعيت از ايدئولوژي واحدي همچون اسلام گرايي يا ماركسيزم، تمايل به آن دارند كه به ايدئولوژي به نحوي بدبينانه بنگرند.
بازتاب تغييرات و پيشرفت ها در نظام آموزشي كشور كه فلسفه غرب در آن نه فقط در مدارس عالي سكولار بلكه حتي در نزد برخي روحانيون جوان جايگاه بالايي يافته است، سبب شده است كه متفكران جديد اغلب هم با انديشه غرب و هم با انديشه اسلامي به خوبي آشنا باشند. اين امر به آنان مبنايي براي تفسير مجدد اسلام مي بخشد كه به شيوه مدرنيست هاي اسلامي پيشين نيست كه دوست داشتند هرچه را مي خواهند در متون اسلامي بيابند، بلكه در آن تأكيد بر روح اسلام و ضرورت تمايز قائل شدن بين آموزه هاي بنيادي آن درباره خداوند و اخلاقيات از يك سو و قواعد فقه اسلامي.
از سوي ديگر وجود دارد؛ فقهي كه زمان خاصي را بازتاب مي كرد و در طول زمان بايستي تغيير مي يافت.
تفاسير از دين را همه انسان ها مي توانستند انجام دهند و به علاوه اين چيزي است كه در زمان ها و مكان هاي مختلف، به صورت هاي مختلفي انجام مي شود.
همچنين متفكران مخالف سكولار و شجاعي نيز وجود دارند. از آن زمره اكبر گنجي است كه رهبران حاكم را فاشيست ناميد و آنان را به خاطر كشتار بسياري از مخالفان سرزنش كرد. او براي اين شجاعت خود زنداني شد. همچنين مي توان از هاشم آغاجري، استاد دانشگاه، ياد كرد كه مي گفت پيروي از رهبران كار ميمونهاست نه افراد.
اما نكته اي كه در اين جا بايد گفت آن است كه اين مخالفت ها از تاريخ كشور فراگرفته شده است و بر اين اساس است كه ايده هاي متفكرين اين كشور ايده هايي پيچيده تر و در قياس با متفكرين پيشين درخواست گرايانه تر است. در حوزه حقوق زنان، متفكرين و نشريات مختلف راه هايي پيدا كرده اند كه رهيافت فمينيستي سكولار را به افرادي كه عقايدشان بر تفاسير جديد از اسلام مبتني است، متصل مي نمايند. حمايت هاي جدي براي اصلاحات دموكراتيك در چهار انتخابات خود را نشان داده است و محصول كوشش هاي اصلاحي روشنفكرانه است. اين كوشش هاي روشنفكرانه در زمانه اي كه بسياري از روزنامه هاي اصلاح طلب ممنوع الانتشار شده اند، بر اينترنت روي آورده است و اين اميد را به انسان مي بخشد كه آينده تاريخي ايران مي تواند بهتر از گذشته اخير آن باشد.
نقدي بر مقاله خانم كدي
با وجود داوري خانم كدي كه مي گويد «من اخيرا چنين آموخته ام كه تقريبا همه پيش بيني هاي خاص در خصوص سياست ايران به احتمال بسيار زياد نادرست هستند.» ذهنيت ايشان، چنانكه اين مقاله به روشني نشان مي دهد، آكنده از پيش داوري درباره ايران است واقعيت آن است كه در اين مقاله برخي از افراد داخلي به دليل مخالفت هاي شخصي و گروهي شان با سياست هاي نظام به عنوان نمايندگان آزادي و دمكراسي معرفي مي شوند و مخالفت هاي سخت و عنان گسيخته آنان دليل آزادي خواهي است.
همانگونه كه استالينيزم (اخلاقيات استاليني) به دليل داوري هاي متصلب خود، سازشكاري و همكاري با دولت به منظور اصلاح طلبي هاي جزئي و موردي را عين خيانت و بنابراين مستوجب سخت ترين برخوردهاي فيزيكي و اخلاقي مي دانست، استالينيزم ليبرالي در شرايط كنوني نيز در ستايش و تمجيد از هر نوع مخالف خواني پرالتهاب با برخي از سياست هاي نظام ترديدي به خود راه نمي دهد و سكوت (چه رسد به سازش) در برابر نظام را گناهي نابخشودني و قابل برخورد تلقي مي كند...
همه پژوهشگران تاريخ ايران از فردگرايي شديد و استعداد نظم ستيزي ايرانيان به عنوان يك ويژگي تاريخي آنها مطلع هستند. واقعيت آن است كه در زمان حاضر مخالف خواني هاي تند، تفاهم ناپذير و تا حدي احساسي برخي روشنفكران ايراني همچون تداومي براي همان فرديت نظم ستيز و دولت گريز ايرانيان قابل تحليل است؛ يعني يك فردگرايي اصالتا ماقبل مدرن و تربيت ناشده كه خود را در قالب برخي درخواست هاي ليبرالي شديد باز توليد مي كند و با توسل به برخي پوشش هاي مدرن مجددا خود را هويدا مي سازد. به خوبي مي توان دلايل متعددي براي اين استدلال آورد كه درخواست هاي احساسي براي تحقق ارزش هاي ليبرالي، در ماهيت خود نه چندان در صدد تحقق بخشيدن به اين ارزش ها، بلكه ناله نوستالژيكي براي اعاده همان فرديت وحشي، دولت گريز، تاريخ پرهيز - و به جاي آن آينده پرداز- و نهادستيز است كه نظم را ضد آزادي و رهايي را همان آزادي تلقي مي كند و جمهوري اسلامي، هدف تكامل مدني آن را جستجو مي كند.
مي توان به سهولت نشان داد كه اين روشنفكران به بهانه برخي انتقادات درست و شكايات قابل قبول، با طرح برخي اهداف فلسفي زياده بلند و بنابراين نشئگي آور، عملا عليه فرهنگ و تاريخ خود و عليه بنيادهاي مقوم جامعه ايراني در طول سده هاي اخير سخن مي رانند...؛ موضوعي كه احتمالا به دليل تعصبات ايدئولوژيكي و پيش فرض هاي سياسي شديد خانم كدي مورد توجه ايشان نبوده است. احتمالا خانم نيكي كدي، اين استاد تاريخ ايران از زمره آن اكثريت ناظران خارجي است كه نه محتواي انديشه هاي انتقادي اپوزيسيون ايراني، بلكه صرف انتقادگرايي سياسي اين اپوزيسيون برايشان اهميت دارد. يك نتيجه خاص و موردي از اين سطحي بيني شايد عامدانه آن است كه خانم كدي در مقاله حاضر روابط تعيين كننده و اساسي بين بازار سنتي و روحانيون شيعه را كه تاكنون وجود داشته است، به سهولت و بدون توجه به مولفه هاي اساسي جديد، به دوره جمهوري اسلامي نيز تسري مي دهد و با يك پرش بلند و رويارويي تاريخ پانصد سال گذشته كشور به زمان حال پيوند مي خورد، حال آنكه ممكن است در دوره جديد گسستي در اين زمينه صورت گرفته باشد.
به علاوه نبايد غافل بود كه رابطه تاريخي روحانيت و بازار و مردم مهمترين واقعيت ساختاري بود. اين بدان معناست كه آگاهي هاي ما از اين رابطه بيشتر در سطح كاركردها (نه لزوما ماهيات) است. دانش هاي تاريخي ما از رابطه بين بازار و روحانيت بنابراين، به اصطلاح، بيشتر پديدار شناسانه است. هر ميزان اطلاعات درباره نمودها و ظواهر اين رابطه، ديدگان ما را لزوما به روي حقايق ممكن در اين مناسبات نمي گشايد. يك حقيقت قابل استدلال اين است كه روحانيت و بازار در طول تاريخ معاصر ايران، رابطه برابري نداشته اند. روحانيت به مثابه يك متغير مستقل، نيروي اقتصادي، اجتماعي و نفوذ ساختاري بازار را براي تداوم اهداف اعتقادي و اجتماعي و كاركردهاي تاريخي به كار گرفت (گرچه در مواقعي برخي از روحانيون منافع اقتصادي بازار را نيز تا حدي نمايندگي مي كردند). اين كاركردها عبارت بود از استقلال از قدرت سياسي، توان عملي هدايت مردم، تداوم و مصونيت ساختار حوزه هاي علميه و نهايتا آنچه كه از حاصل جمع همه اينها به دست مي آيد، عبارت از استمرار مندرجات دروني تشيع به مدد اتكاء به همين قشر برگزيده و توانمند است...

نگاه
نقد از درون
وقتي خبرنگار نيويورك تايمز در صفحه اول روزنامه ۱۶ فوريه ۲۰۰۳ نوشت كه در حال حاضر دو ابر قدرت در جهان وجود دارد: «آمريكا و افكار عمومي»، مغرضان در سراسر جهان اين مقاله را به عنوان مقاله اي كه اهميت و جايگاه مبارزان و فعالان اجتماعي را به رسميت شناخته زير ضرب گرفتند. اما آيا ما خود براستي عظمت مفهوم آن را درك كرده ايم؟
خبرنگار نيويورك تايمز چيزي را نوشت كه همه ما مي دانستيم و آن جنگ بين برنامه ايست كه ثروتمندان و قدرتمندان را به هزينه فقرا و زحمتكشان تقويت مي كند و برنامه اي كه اختلاف بين درآمد، ثروت، و قدرت را در جهت رسيدن به برابري و خودگرداني از بين مي برد.
اما نه موضعگيري هاي متناقض رهبران دولت هاي فرانسه و آلمان، اسپانيا و ايتاليا، تركيه و هند، آفريقاي جنوبي و مصر، شيلي و بوليوي در چشم انداز زندگي روزانه مردم اهميت تعيين كننده دارد، و نه دسيسه هاي رهبران شركت هاي رقيب تجاري آن ها. آنچه در چشم انداز اجتماعي حال و آينده مردم از بالاترين اهميت برخوردار است، مبارزه بين صاحبان قدرت و شهروندان بيدار شده جهان است. برخورد بين اين دو ابرقدرت در ميان محلات، اجتماعات، شهرها، استان ها، كشورها، منطقه ها، و سراسر كره زمين با تمام شدت ادامه دارد.
طرفداران عدالت قدرتمندتر شده اند، اما هنوز توانايي برگرداندن جريان سركوب، خشونت، و فقر را ندارند. هنوز نمي توانيم به پيروزي هاي عظيم براي صلح، توزيع مجدد ثروت، و عدالت دست يابيم. اگر هر شب كار روزانه خود در دست يافتن به موفقيت هاي قابل توجه عليه اين هيولا را ارزيابي كنيم، به ناچار با چشماني گريان از عدم موفقيت و نالان از توانمندي مراكز قدرت جهاني و ناديده گرفتن خواسته هاي مان به خواب خواهيم رفت. بدتر از همه اينكه گريان و نالان بودن انرژي ما را تلف كرده و جاذبه اهداف ما را از بين مي برد. افسرده و گنگ به رختخواب مي رويم زيرا معيارهايي را بي دليل پذيرفته ايم كه به سركوب و كنترل تلاش هاي ما منجر مي گردد.در ماههاي اخير ما نه تنها شاهد بزرگترين تظاهرات همزمان قانوني سراسر دنيا در طول تاريخ بوده ايم، بلكه شاهد عدم اطاعت مدني توده اي، مقاومت هماهنگ، جلسات بحث آزاد، تظاهرات و راهپيمايي در سطح شهرها، مناطق و كشورها، و گسترش آن در سطح خيابان ها، مدارس و همه جا بوديم. و مهمتر آنكه اين اعتراضات تنوع گسترده اي از صداها را در بر مي گرفت. مردم نه تنها به ضرورت مخالفت با اين جنگ، بلكه با هر جنگ امپرياليستي پي مي برند. مردم به ضرورت وجودي صلح نه براي اين برهه از تاريخ، بلكه صلحي فراگير و پايدار، و نه تنها صلح كه عدالت پي مي برند. مردم نه تنها به ضرورت رد بربريت، استعمار، و سلطه جويي بلكه به ضرورت ارائه گزينه ها و دفاع از بديل هاي سازنده براي سرمايه داري، مردسالاري و نژادپرستي پي مي برند. جنبشي در حال رشد است كه مي تواند دوباره و دوباره بر مبارزه اصرار ورزد، و با رشدش قدرت و نيرو بگيرد. اگر معيار ما كسب پيروزيهاي روزانه بزرگ باشد، اين جنبش هر روز كوچك و كوچك تر مي شود. اما با معيار رشد و گسترش، دامنه عمل گسترده تر، و كسب صلاحيت بيشتر در هر روز، قوي و قوي تر مي شود. و دستاوردهاي مداوم جنبش، به نيروي محركه تغيير مسير كوچك در ابتدا و سپس بزرگ در جامعه تبديل خواهد شد و هر كدام به نوبه خود شرايط زندگي مردم را بهبود بخشيده و شرايط را براي زندگي باز هم بهتر آماده مي كند، تا جايي كه بتواند دنياي تازه اي را خلق كند كه همه براي آن شادي كنيم.
البته در ماه هاي اخير شاهد بوديم كه عليرغم فعاليتهاي ما، نه تنها يورشي وحشيانه به كشوري بي دفاع صورت گرفت، بلكه براي اين تهاجم جشني بزرگ برپا شد و كوشش شد جشن پيروزي بزرگ بشريت قلمداد شود. ما بيش از حملات موشكي، بمباران  هواپيماها و هليكوپتر، و شليك تانك ها، از رسانه اي در عذاب بوديم كه جنگ را مانند يك مسابقه فوتبال نشان مي داد، مفهوم آن را مخفي و جزئيات بي اهميت را برجسته مي كرد، دروغ مي گفت و انكار مي كرد و حتي مطابق خواست صاحبان قدرت خبرسازي مي كرد.
رسانه هاي اصلي چيزي را نشان مي دادند كه خواست صاحبان قدرت بود. آنها همه حقايق مخالف را پنهان كردند. رسانه هاي دروغ پرداز با تسلط بر امواج و مخدوش نمودن آن، چنان فضاي متعفني را ايجاد كردند كه اگر كسي به صورت مستقيم به جريانات تفكر مستقل ارتباط نداشت و يا انجمن هاي ارائه دهنده اطلاعات و تحليل هاي صحيح وصل نبود، چاره اي جز تسليم به ترس و نفرت و فريادهاي حاكي از پيروزي سر داده شده در هر كوي و برزن نداشت. و جاي تعجب نيست كه عليرغم وجود آگاهي اجتماعي كه آشكارا توسط مردم به نمايش گذاشته شد، افكار امپراطوري اگرچه به صورتي گذرا ذهن بسياري از مردم را پر كرد.
اين عصر عصر خرد است. هر راننده تاكسي و بقال، پرستار و سوزن بان، خدمتكار و صندوقدار، راننده كاميون و مونتاژ كار همه و همه مي دانند كه بي عدالتي سبب بوجودآمدن هرم ثروت و قدرتي شده است كه مردم هر روز با آن در محل كار، به هنگام مراجعه به پزشك، و دادگاه و در همه زمينه ها سر و كار دارند. مردم هر چند كه ممكن است بيان نكنند، اما مي دانند كه جرج بوش بي مغز است و انتخابات ما انتخابي شرم آور بين مدافعان مختلف قدرتمندان است و به خواسته هاي ما نمي انجامد. و نيز اينكه در پشت تلويزيون و گزارش اخبار غيرواقعي، سود و قدرت خوابيده است.
احساسات مردم برانگيخته شده سوداگري و خشونت، در همه جا تبليغ مي شود و اگر قرار باشد بخشي از جامعه باشيم هر لحظه توجه ما را به خود جلب مي كند اما در نهايت در مبارزه براي تسخير مغز و قلب ما شكست خواهد خورد. مردم دارند به آگاهي، بيداري و هر چند بسيار آهسته به اعتماد دست مي يابند.
اما اين عصر، عصر جهل نيز هست. انگار عده زيادي از افراد با درجات تحصيلي بالا، دهها سال تجربه و مطالعه و دسترسي به اطلاعات نامحدود، و نيز آناني كه اطلاعات حقوقي و بهداشتي و مهندسي و مديريتي را به انحصار خود درآورده اند و اين همه دانشمند اقتصادي و سياسي و اين همه مديران و روزنامه نگاران - براي لجاجت با آگاهي و خرد ابلهانه  ترين مضخرفات را تكرار مي كنند.
ما به نام آزادي يك كشور را به انقياد درمي آوريم، ما در دنيايي طلايه دار آزادي هستيم كه از هر حركت ما مي ترسد. دمكراسي مورد نظر ما قوانين استعماري را بر كشوري ديگر حاكم مي كند و خواسته مردم آن را ناديده مي گيرد. صداي بمب هاي ما نه نداي آزادي بلكه صداي خفه كردن خشن مردم است؟  ما امپراطوري نمي خواهيم و آن را رد مي كنيم.
در كشور ما افرادي داراي بالاترين تحصيلات عاليه با رد حقايق غيرقابل انكار به فضل فروشي مي پردازند، برخلاف عقل سليم سخنراني مي كنند و عليه نجيبانه ترين احساسات اخلاقي موعظه مي كنند.
فقط اين نيست كه در آمريكا هرچه بيشتر ببينيم كمتر مي فهميم، بلكه هرچه تحصيل كرده  تر باشيم، تمايل به ناداني بيشتري داريم. ما با ايمان و شك، سياهي و روشنايي، اميد و ياس مواجهيم. از يك ديد از همه نعمات برخورداريم. از ديد ديگر، هيچ چيز در كف نداريم. اگر آرمان هايمان را در نظر بگيريم همگي به بهشت خواهيم رفت. اما اگر استخوان ها و اجسادي كه به نام ما بر زمين ريخته را در نظر بگيريم مستقيما راهي جهنم خواهيم شد. ما بايد هر روز، صرفنظر از بالا و پايين شدن ها، خود ارزيابي كنيم كه آيا مي توانيم به حركت خود در اين مسير ادامه دهيم يا نه. معيارهاي غلط تلاش هاي ما را نابود مي كنند و معيارهاي صحيح آرامش لازم براي ادامه تلاش هايمان را به ما مي دهد. براين اساس است كه به سادگي مي توانيم صحت معيارهاي خود را حس كنيم.
منبع: ZNET مايكل آلبرت
ترجمه :هما احمد زاده

سايه روشن سياست
راز جام زهر
002780.jpg

محسن رضايي فرمانده سپاه پاسداران در زمان پذيرش قطعنامه ۵۹۸ درباره نظرات متفاوتي كه پيرامون اين قطعنامه در جمهوري اسلامي وجود داشت، با سايت بازتاب گفتگو كرد.
چكيده اظهارات رضايي كه بازتاب آن را با عنوان راز جام زهر منتشر كرد به شرح زير است:
در اين دوره در مورد جنگ دو نظريه وجود داشت؛ يك نظر اين بود كه ما تا به دستاورد محكم و مطمئني به لحاظ بين المللي نرسيديم، نمي بايست جنگ را رها كنيم. بر اساس نظر دوم، ما شرايط آتش بس را بپذيريم و پس از آن دنبال اين باشيم كه در عرصه بين المللي به حقوق خود دست يابيم.
موافقان آتش بس مي گفتند كه ما نخست آتش بس برقرار كنيم، به دنبال آن مجامع جهاني به دعاوي ايران توجه خواهند داشت. اما برخي ديگر معتقد بودند كه آتش بس و توقف جنگ مي بايست، به طور همزمان صورت گيرد، چون مجامع بين المللي قابل اعتماد نيستند.
از كجا معلوم كه پس از پذيرش آتش بس، احقاق حقي صورت بگيرد و اساسا چه تضميني وجود دارد كه پس از يك فاصله چندماهه يا چند ساله دوباره جنگ در وضعيتي كه ما اصلا آمادگي نداريم از سر گرفته نشود.
گروهي كه معتقد بودند ابتدا آتش بس برقرار شود و آنگاه نسبت به احقاق حقوق در مجامع جهاني اقدام شود، هيچ گاه نمي توانستند براي اثبات نظريه خود، مستندات محكمي ارايه دهند...
نظر دولت و امام يكي بود؛ يعني اعتقاد داشتند كه آتش بس و توقف جنگ مي بايست، در يك زمان صورت بگيرد.
رئيس جمهور وقت و نيروهاي سپاهي نيز از همين نظريه پيروي مي كردند.
دبير مجمع تشخيص مصلحت درباره غرامت گرفتن ايران از عراق نيز در پاسخ به اين پرسش بازتاب كه «زماني كه رژيم بعث و صدام بر مصدر كار بود، شايد بحث مطالبه غرامت موضوعيتي پيدا مي كرد، اما اكنون كه به احتمال زياد، يك شوراي انتقالي از رهبران عراقي قدرت را به دست خواهند گرفت، آيا بازهم بحث غرامت جنگي دنبال خواهد شد؟» پاسخ داد: بله طبعا يكي از مواردي كه مي بايست مد نظر قرار گيرد، همين موضوع است.
002785.jpg

چهار دشمن مردم عراق
نماز جمعه پريروز در نجف، با دخالت هواداران مقتدي صدر به خشونت كشيده شد. درگيري هنگامي آغاز شد كه هواداران مقتدي صدر با حضور در حرم امام علي(ع)، خواستار لغو نماز جمعه به امامت آيت الله حكيم شدند.
در پي اين اقدام، هواداران آيت الله حكيم از عشاير خواستند تا در نماز جمعه حضور پيدا كنند كه در پي اين دعوت، گروه  هاي عشاير به صورت مسلحانه وارد نجف شدند. آخرين اطلاعات، حاكي از آن است كه در درگيري ايجاد شده ميان عشاير و طرفداران مقتدي صدر، دو نفر از هواداران مقتدي كشته شدند.
در پي اين حادثه رئيس مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق دشمنان مردم اين كشور را به چهار دسته تقسيم كرد.
به گزارش سايت بازتاب، آيت الله محمدباقر حكيم اين چهار گروه را مزدوران صدام، ناصبي ها، اشغالگران و برخي كشورهاي خليج (فارس) برشمرد. وي درباره گروه چهارم بدون نام بردن از كشوري خاص گفت: «برخي از آنها خانواده و مزدوران صدام را پناه دادند. موقعي كه صدام ملت را قتل عام مي كرد، كسي اعتراض نمي كرد». از زمان حمله عراق به كويت در سال ۱۹۹۰ تا زمان سرنگوني صدام حسين، رژيم عراق با هيچيك از كشورهاي حوزه خليج فارس روابط دوستانه نداشت و تنها ارتباطاتي محدود با اردن و سوريه داشت كه هيچكدام در حوزه خليج فارس نيستند.

شايد خارج شويم
دبير كل جامعه اسلامي مهندسين با انتقاد از موضع كشورهاي غربي درباره برنامه هسته اي كشورها گفت: در واقع، تكنولوژي هسته اي خطر ي است كه از چراغ جادوي مدرنيته غربي بيرون آمده و مي رود كه گريبان آن را بگيرد. اين تكنولوژي نقطه آشيل (پاشنه آشيل) غرب و ورطه اي است كه غرور بيش از حد انسان غربي براي خويش كنده است. به گزارش ايسنا محمدرضا باهنر در ادامه با تاكيد بر اينكه كشورهايي كه به قرارداد الحاقي معاهده منع گسترش سلاح هاي هسته اي پيوسته اند از كرده خود پشيمانند، درباره موضع ايران گفت: اگر فشارها ادامه يابد، امكان دارد حتي از اصل معاهده منع گسترش سلاح هاي هسته اي خارج شويم.

سياست
ادبيات
اقتصاد
زندگي
فرهنگ
موسيقي
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  زندگي  |  سياست  |  فرهنگ   |  موسيقي  |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |