شنبه ۲۹ شهريور ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۷۲- Sep, 20, 2003
كشتي قهرماني جهان در نيويورك
صعود يا نزول كشتي؟
011470.jpg
الدار كورتانيدزه قويترين كشتي گير فعلي جهان در ۳۲ سالگي قهرماني جهان در نيويورك را نيز تجربه كرد. قدرت بدني فوق العاده كورتانيدزه هرگز اجازه نمي دهد حريف از توانايي هاي فني خود بهره ببرد. نه رسول، نه جديدي و نه حيدري حريف اين گرجي پر قدرت نشدند و نخواهند شد.

محمدرضا منصوريان- از ديدگاه اهل فن حضور ملي پوشان كشتي آزاد ايران درسي و هفتمين دوره پيكارهاي كشتي آزاد قهرماني جهان در شهر نيويورك آمريكا حضوري مقتدرانه نبوده است. مستند گويش اين عده اين است كه تيم ايران در يك فاصله يك ساله دو پله سقوط كرده و از مقام اول دنيا به رتبه سومي تنزل يافته است.
اما واقعيت اينجاست كه مقايسه آن مقام اولي و اين مقام سومي مقايسه مناسبي براي رسيدن به نقطه اي كه به نفع كشتي باشد نيست و اصولادر دنياي امروز كه سرعت تحرك در تمامي زواياي ورزش غيرقابل كنترل و به كمترين زمان ممكن رسيده است چگونه مي توان چنين مقايسه هايي را علمي و يا در مسير تفكرات نوين و بينش علمي قرار داد. آنچه كه در سال ۲۰۰۲ در تهران براي كشتي ما حاصل شد و ما عليرغم شكست بزرگاني نظير طلايي، دبير و حيدري براي چهارمين بار بر سكوي قهرماني جهان جلوس كرديم، درحقيقت دست آوردي در حد و اندازه هاي امروز كشتي ما نبود و همه مي دانيم كه چگونه توانستيم با بهره گيري از تمامي مزاياي ميزباني كه امروز در همه دنيا مرسوم است اين افتخار تاريخي را نصيب خود سازيم.
در تهران فهميديم كه كشتي ما نيازمند نگاه تازه است. اما قهرماني جهان ما را در خواب غفلت فروبرد ، با وجود كاستي ها و موانع ايجاد شده مهره هاي شاخص همان تيمي كه ما را در تهران قهرمان جهان كردند در يك فاصله كوتاه در ميدان بسيار پايين تر يعني بازي هاي آسيايي بوسان حاضر شدند و با قبول شكست هاي پي درپي مقام پنجم تيمي را نصيب كشتي ما كردند. در اين ميدان هم شكست هاي سنگيني براي مردان كشتي ايران حاصل شد و آنها با كارنامه اي بسيار ضعيف از اين ميدان خارج شدند. درحقيقت در سال ۲۰۰۲ كسب مقام پنجم تيمي در آسيا واقعيت كشتي ايران بود نه قهرماني جهان.
جنگ و دعواهاي مرسوم در ورزش بعد از بازي هاي آسيايي فضاي كشتي را تحت الشعاع قرار داد و متوليان امر به جاي آن كه با نگاه واقع بينانه اي مشكلات كشتي را لمس كنند، راه چاره را در تغييرات مديريتي در اين ورزش ديدند و محمدرضا طالقاني جانشين اميررضا خادم شد. غافل از اين كه كشتي در درون خود داراي اشكالاتي بود كه در آن مقطع چاره كار در اين تغييرات نبود و به جاي آن كه از روي اصول و منطق با مشكلات كشتي روبه رو شويم، با كمي تغيير در ديدگاهايمان راه كج را كج تر كرديم.
011465.jpg

در يك فاصله يك ساله طالقاني كسي نبود كه بتواند به تنهايي مشكل گشاي كشتي باشد. و هم اينكه عليرغم گفته هاي قشنگش كاملا پيدا بود كه حركت تازه اي در برنامه هايش ديده نمي شود و همچنان معتقد به اداره كشتي با همان روش سنتي است كه سخت به آن پايبند است.
مسئله مهم تر اين كه در ميان اين رفت و آمدها متأسفانه شكاف اختلاف نزد مربيان هم عميق تر شد و نتيجه اين كه بسياري از نخبگان امر مربيگري دست از فعاليت كشيده و خود را از كنار تشك هاي تيم ملي دورساختند.
حال با گذشت يك سال و اتفاقاتي كه بر كشتي ما وارد آمد، به وضوح مشاهده مي كنيم - كه راه حل صحيح مشكلات و نارسايي كشتي در آمدن و رفتن مهره ها نيست و چاره  كار تمسك به تفكراتي نوين و پويا همراه با انجام اعمالي صحيح تر و سرمايه گذاري هاي بيشتري است.
پيدا كردن راه حل هاي صحيح تر در اين نيست كه ما بخواهيم ميزان تشخيص و قضاوت خود را براساس گفته هايي قرار دهيم كه خارج از منطق و اصول است. امروز شنيده مي شود كه مي گويند مقام سومي كشتي ايران در آمريكا مقام بدي نيست. و ما هم با صراحت مي گوئيم كه اين مقام در حد شأن و لياقت هاي كشتي ايران نيست.
اگر استدلال گويندگان اين سخن سقوط روس ها و پيدا شدن قطب هاي تازه و تغيير قوانين است، جواب ما هم اين است كه تمامي شرايط موجود براي همه كشورهاي صاحب كشتي يكسان است و تازه مگر همين روسيه كه ما امروز سقوط آن را دليل حرف هايمان قرار مي دهيم همان تيمي نيست كه مردانش در نيويورك صاحب ۳ مدال طلا شده اند. و اين سه مدال طلا يعني اين كه اين كشور با طراحي مناسب در داشته هاي خود نگاهي بسيار جدي به بازي هاي المپيك آتن دارد و ما هم با اين همه معضل و مشكل نويد قهرماني در المپيك را در بوق و كرنا مي كنيم. بياييد صادق باشيم، براي تيمي كه دستش حتي از كسب يك مدال طلا در مسابقه هاي جهاني كوتاه مانده است در يك فاصله يك ساله مي خواهيد چه نسخه اي را تجويز كنيد كه با آن قهرماني در المپيك را جشن بگيريد!؟
011475.jpg
تايمازوف بر مك كوي آمريكايي در سنگين وزن غلبه كرد. هيچكس فكر نمي كرد، اما مك كوي شكست خورد. غول آمريكايي ها كه غرور عجيبي هم  داشت مغلوب تكنيك و تدبير تايمازوف شد.در مديسون اسكوئر گاردن هرگز سرود آمريكا نواخته نشد.

بياييد واقع بين باشيم. كشتي با چنين ذخاير عظيمي زماني مي تواند به اوج كارآيي و ترقي برسد كه از محاصره عوام فريبي ها و ناهنجاريها خارج شود. تبليغات سالم تري داشته باشد و در مسير اهداف بلندپروازانه خود و تولد حيات تازه اش مورد حمايت همه جانبه مسئولين ورزش قرار گيرد.
خلأ رواني
نكته مهمي كه كشتي ما را در نيويورك آزار داد موقعيت رواني و جسماني قهرمانان ملي مان بود. اگر بخواهيم به صورت منطقي به اين مشكل نگاه كنيم بايد علل و عوامل آن را شناسايي و سپس درصدد چاره برآييم.
خلأ رواني قهرمانان ما داراي شرط ها و پيش شرط هايي است كه نيازمند پژوهش هايي عميق تر و ريشه اي تري است. پيشگويي هاي اوليه نشان مي دهد كه پر كردن خلأ هاي رواني اين عده زماني با نتيجه گيري مطلوب همراه مي شود كه آنها به صورتي واقعي از حمايت هاي لازمه برخوردار شوند و در جايگاهي كه شايسته آن هستند قرار گيرند. آنها در مقايسه با رقباي جهاني خود را كم مي بينند و اين نكته خيلي آزارشان مي دهد. قهرمانان از جمله كساني هستند كه نيازهاي روزمره آنها نبايد برايشان مشكل آفرين شود.
حفظ توازن روحي و رواني قهرمانان بي تأثير در موفقيت هاي آنها نيست. همه بايد در قبال اين مسئله احساس مسئوليت كنند.
در كشتي هاي پاياني نيويورك و آنجا كه همه به انتظار انجام مبارزاتي دلپذير از سوي كشتي گيران اعزامي ما بودند، به يكباره شاهد آن بوديم كه به دور از همه پيش بيني ها كشتي گيران ما با شرايط نامناسب جسماني به روي تشك آمده و يكي بعد از ديگري و به دور از اندازه ها و لياقت هاي خود و نمايش ضعف جسماني محسوس نتايج را به حريفان خود واگذار كردند.
مورد مشخص تر كشتي گيران ۵۵ و ۷۴ كيلوگرم تيم ايران بودند كه در دو كشتي آخر ضعف جسماني شان بسيار محسوس بود.
تفكر غلطي در جامعه امروز كشتي ما وجود دارد كه مربيان خارجي نمي توانند به حال كشتي ما سودمند باشد. اين تفكر اشتباهي است.
در حال حاضر بافت مربيگري در كشتي ما بافت فرسوده و كهنه اي است و مهم تر اين كه اكثريت مربيان كشتي ايران در حال حاضر با تكنولوژي روز ورزش بيگانه اند و در تمرينات يوميه خود هنوز هم با روش هاي سنتي و قديمي شاگردان خود را آموزش مي دهند و اين ايراد بزرگ و عمده ما در امر آموزش است.
بي تدبيري واضح در اين است كه ما چنين غيراصولي بخواهيم جذب مربيان خارجي براي كشتي ايران را نفي كنيم. به نظر مي رسد استخدام مربيان خارجي از هر منظري كه غيرقابل فايده باشد، حداقل مي تواند شوك بسيار مناسبي براي خارج شدن از فضاي كنوني قلمداد شود. شيوه هاي نوين تمريني، مسئوليت پذيري و از همه مهم تر آگاهي به اصول علمي ورزش حداقل خاصيت هايي است كه مربيان وطني مي توانند در كنار همكاران خارجي خود بيش از پيش با آنها آشنا شوند.
مشكل كمرگيري
مورد ديگري كه كشتي ما در نيويورك خود را در برابر آن آسيب پذير نشان داد اجراي فن كمرگيري و روبه رو شدن با آن بود. ريشه اصلي ضعف قهرمانان كشتي ايران دراجراي اين فن  تنها مربوط به آنها نيست. اين مشكل در ديدگاه هاي مختلفي است كه درباره اين فن اعمال مي شود. در وهله نخست قهرمانان كشتي بايد بپذيرند كه اجراي اين فن بخشي از مقررات كشتي است و رندي و خامي در رابطه با آن چاره نجات نيست و در مرحله بعد آموزش آن در كشور بايد با همان شيوه و جديتي باشد كه در مسابقه هاي جهاني و مهم بين المللي منظور مي شود. اين كه داوران عزيز ما به دليل بعضي حساسيت ها در قضاوت هاي داخلي شان به نوعي كدخدامنشانه از كنار آن عبور كنند نتيجه اش اين مي شود كه يك كشتي گير اهميت اين فن را به درستي درك نكرده و در مسابقه هاي مهم تر نيز به دليل آموزش و فراگيري غلط دچار مشكل  شود.
نگارنده معتقد است كه كشتي گيران خوب ما براي فراگيري اين فن به صورت صحيح هيچ مشكلي ندارند و رفع اين مشكل صرفا بايستي از طريق قضاوت هاي صحيح تر از سوي داوران انجام شود.

منچستر يونايتد در بورس فروش
011485.jpg
مسيح فرزانه-روزنامه «گاردين» چاپ لندن در شماره اخير خود با درج اين مطلب كه باشگاه منچستر يونايتد با قيمت ۶۰۰ ميليون پوند به چند شريك فروخته خواهد شد، به جنجال و حاشيه بزرگي دست زده است. اين روزنامه مي نويسد، همانگونه كه در جولاي امسال «رومان آبراموويچ» مالك يك شركت نفتي بزرگ باشگاه چلسي را با مبلغ ۱۵۰ ميليون پوند خريداري كرد، حالا نوبت منچستر يونايتد است تا به يك مؤسسه شركاي بزرگ واگذار شود. يكي از اين افراد «جان دي مول»، رئيس اسبق شركت «ان دي مول» است، كه سابقه رياست در يك شركت تلويزيوني را دارد.
شركت سابق وي در سال ۱۹۷۹ تأسيس گرديد و سرمايه اين كمپاني در سال ۲۰۰۰ به ۳/۳ بيليون پوند افزايش يافت. در چند ماه اخير نيز چند كنسرسيوم و افراد مختلف براي خريد اين باشگاه اقدام نموده اند. البته كارشناسان امر اعلام كرده اند كه چنانچه قيمت و يا ارزش اين باشگاه بزرگ معادل ۶۰۰ ميليون پوند باشد، مطمئناً بايد اين تيم را جزو ثروتمندترين وپرارزش ترين باشگاه هاي دنيا قلمداد كرد. يكي ديگر از اين افراد، يك ايرلندي به نام «جان مگ نير»، است كه به همراه «جي، پي مك مانوس» ۴/۱۱ درصد از سهام بورس اسب دواني ايرلند را به خود اختصاص داده اند. نفر بعد كه شامل اين كنسرسيوم مي شود، «درموت دسموند» است كه ۲ درصد از سهام باشگاه «سلتيك گلاسكو» را نيز دراختيار دارد و نفر بعدي يك مولتي ميليونر اسكاتلندي به نام «هري دابسون» است كه او نيز ۵/۶ درصد از سهام باشگاه «سلتيك» را در مالكيت خود دارد.
البته مسئولان «منچستر» و «ديويد جيل» مدير جديد اجرايي اين تيم بارها عنوان كرده اند كه تنها ۴۵ درصد از سهام اين تيم را دراختيار شركا قرار خواهند داد. اما اين مسائل به مشكلاتي نيز دامن زده است و براي علاقه مندان به فوتبال در انگلستان يك سئوال پيش آورده است و آن اين است، كه در صورت فروش باشگاه وضعيت و جايگاه «سرآلكس فرگوسن» كه ۱۷ سال است در اين تيم جاخوش كرده است چيست؟
عده اي نيز نگران افت فاحش سهام باشگاه در بورس لندن هستند، سهام اين تيم از ۱۶۸ پنس به ۱۰۳ پنس كاهش يافته است. در اين ميان صحبت از يك «روسي» ناشناخته نيز به گوش مي رسد، مردي كه به تنهايي ۵ بيليون پوند ثروت دارد! به هر صورت اگر «منچستر يونايتد» نيز فروخته شود به صف تيمهايي نظير «چلسي، فولام با رياست يك مصري به نام «محمد ال فائو»ويا پورث موئي با رياست يك صرب به نام «ميلان مانداريچ» خواهد پيوست.
«كيت هريس» يكي از ملاكان بزرگ شهر منچستر و رئيس يكي از بانكهاي انگلستان كه در خريد باشگاه چلسي به «آبراموويچ» كمك شاياني نمود در مصاحبه با شبكه ۵ راديو «بي.بي.سي» اعلام نمود: كه چنانچه سرمايه گذاران خوبي براي خريد «منچستر» اعلام آمادگي كنند و سرمايه فراواني را وارد اين باشگاه كنند، مطمئناً اين تيم مجدداً به صف تيمهاي برتر بورس و بازار فوتبال بازخواهد گشت و قول مي دهم كه اين سوددهي به خارج از مرزهاي انگلستان نيز نفوذ كند.

سايه روشن ورزش
من و آرش
011480.jpg
امروز يه هفته س كه با خودم كلنجار مي رم كه بالاخره با اين پسر نيمه فارسي دان بروم يا نروم. از ارنج كانتي تا نيويورك. تماشاي مسابقات كشتي ايروني ها و يادآوري خاطراتي كه هر كدوم واسه من يه دنياس. پسرم آرش حالا ۲۲ سال داره. خيلي كار كردم كه فارسي ياد بگيره، اما شرايط و محيط بالاخره، اونو جوري بار آورد كه لهجه آمريكايي پيدا كنه در حاليكه طي اين ۲۳ سال حتي براي يك بار هم با اون غير زبون فارسي صحبت نكردم.
مدرسه و اجتماع و دانشگاه اجبارا او را به شيوه خود اونا بزرگ كرد. من و مادرش خيلي سعي كرديم كه لااقل ايران و ايراني بودن يادش نره. اون چند سالي هم براي تحقيق به كلمبيا رفت و مجبور بود با پاسپورت آمريكايي خود، آمريكايي باشه و آمريكايي حرف بزنه. راس قضيه اينه كه بيشتر فشار اون باعث شد تا دو تا بليت توسط اميرحسين در نيويورك رزرو كنيم و راه بيفتيم. در سالن مديسون اسكوئر گاردن كه براي ما ايروني ها خاطرات بوكس محمدعلي كلي را يادآوري مي كنه غوغايي بود. ايروني ها نزديك به دو هزار نفر مي شدن. در دس هر كدومشون پرچمهاي ايران به چشم مي خورد. از آرم جمهوري اسلامي تا شير و خورشيد و... در هوا تكون مي خورد. حس عجيبي داشتم. حال خاصي شدم اشك در چشمونم جمع شده بود. نتونستم تحمل كنم به هواي خريد نوشابه از كنار پسرم بلند شدم و رفتم در راهرو پشت شروع كردم هق هق زدن و رفتم تو دستشويي تو آينه خودمو نگاه كردم، تمام موهايم سفيد شده بود. گريه ام شدت گرفت، يك نفر كه نمي دونم ايروني بود يا آمريكايي از شستن دست خود گذشت و منو تنها گذاشت. از راهرو وارد ورودي سالن شدم.
پسرم را ديدم پرچم آمريكا دستش بود و ايستاده بود و هورا مي كشيد. دوباره زدم زير گريه. تو دلم گفتم، تخم سگ تو بچه ايروني. تو خون و ژن ايروني داري، اين پرچم چيه تو دستات. فكر نمي كردم اين اندازه احساساتي باشم و كم جنبه. به خودم نهيب زدم «خجالت بكش، بس كن. اون اينطوري بزرگ شده، تو نمي توني با زمان بجنگي.»
هر طوري برگشتم و در كنار آرش قرار گرفتم، عينك نيمه دودي و طبي خود را به چشم زدم تا آرش قرمزي چشمونم را نبينه. دلم لك زده بود براي هورا كشيدن. «خدايي» اومد روي تشك ايروني ها فرياد كشيدن.
ايران، ايران، خدايي، ايران، ايران و... يك لحظه از خود بي خود شدم و با آنها فرياد زدم ايران. پسرم با تعجب به من نگاه كرد. گفت: ددي، ايران را دوست داري (به زبان آمريكاييها) با آرامش و به زبان فارسي گفتم آره، پسرم، كشور منه، كشور ايرانه، كشور تو هم هس، ايرانه، تو هم ايراني هستي آرش جان. با تعجب به من نگاه كرد، يك لحظه بهت زده روي صندلي خود نشست.
كال آندرسون آمريكايي روي تشك آمده بود. آرش با بقيه آمريكايي ها همصدا شده و فرياد زد:A. S.U .. . A. S.U
به نقطه تلخ و سياهي رسيده بودم. در مقابل احساسات او چگونه بايد رفتار مي كردم. در حاليكه تمام وجودم لبريز از احساس ايراني بودن و ايران بود.
در مخمصه بدي گرفتار شده بودم. نمي دونم احساس منو درك مي كنين يا نه. لحظه غريبي بود. يكطرف ايران بود و طرف ديگر آمريكا. من و پسرم در مقابل هم. عجب تقدير شومي. چه بايد مي كردم. آرش پسر من بود و ايران كشور من.
اين نسل گريخته به ينگه دنيا تماما چون من اين مشكل را دارند. در سالن خيلي از جوانان ايراني پرچم آمريكا در دست داشتن، هر چند تعدادشان كم بود.
اما اكثر بالاي پنجاه ساله ها با تمام وجود ايران را فرياد مي زدن. اين فاصله عشق ميان دو نسل را چگونه پر كنيم. چگونه توجيه كنيم. به آنها چه بگوئيم، چه كنيم شايد اين اتفاقات را بتوان يك فاجعه توصيف كرد. براي ما كه روي جبر دچار اين حادثه شده ايم، شرايط خاصي داريم. باورتان ميشه يا نه؟ يك وجب از خاك اون آبادان جنگ زده را به اين سرزمين پهناور نمي دم. باورتان نميشه كه دلم براي ايران لك زده. مي خواهم دست زن و بچه ام را بگيرم و بيام ايران، حتي اگر برام مشكل پيش بياد كه نمي ياد. اما در مقابل موقعيت بچه هام چه كنم. يعني بدون اونا راه بيفتم؟ زنم دل اينكارو نداره، منم ندارم، اما باور كنين مي خوام راه بيفتم بيام ايران. من فرهنگ و مليت و هويت خودم را در حال فنا مي بينم.
پسر من نامش آرش است. من به ايراني بودن خود افتخار مي كنم. ديگر كشتي ها را نگاه نكردم، در بيرون از سالن سيگاري روشن كردم و از داخل پنجره ها فرياد ايران ايران بيرون مي آمد و گاه صداهايي كه خدايي را تشويق مي كردن. گاه سكوتي بر كل مجموعه حاكم مي شد، روي پله اي نشسته و به دوردست نگاه كردم.
در انتهاي ساختمانهاي بلند نيويورك تكه ابري بر آسمان سنگيني مي كرد و هلي كوپتري از جلوي آن گذشت و رفت. يك لحظه دستي بر شانه ام خورد.
برگشتم به بالا نگاه كردم. آرش در يك دستش پرچم ايران بود و در دست ديگرش پرچم آمريكا. اشك در چشمانم حلقه زد. بلند شدم صورتش را بوسيدم. تعجب كرد و گفت: ددي گريه مي كني؟ ديگر طاقت نياوردم، زدم زير گريه و هق هق بلند. بغلم كرد.
آرش پسر قوي و ورزيده اي است. بازوانش مرا در آغوش گرفت. احساس امنيت كردم. اين آرش ها بايد در ايران باشن، اين آرش ها ستونهاي فرهنگ ايران زمينند. آرش پرچم ايران را بالا گرفت و دست مرا نيز بالا برد تا با يكديگر آنرا تكان دهيم.
فرياد ايران ايران از سالن به گوش مي رسيد و من هنوز فاصله ام با آرش فكر مي كردم كه كمتر شده بود.
منصور - ك

لاليگا در فصل جديد
مالاگا
نام رسمي: مالاگا كلاب فوتبال
011495.jpg

سال تأسيس: ۱۹۲۱
رئيس باشگاه: سرافين رولادن
سرمربي: خوانيد داموس
آدرس سايت: www.malagafc.es
ورزشگاه اختصاصي: ال روسالد (۲۰ هزار نفر)
لباس اصلي: پيراهن سفيد و آبي
لباس دوم: پيراهن مشكي
حامي مالي: Andalacia-unicaja
طراح لباس: آمبرو
بودجه: ۲۹ ميليون پورو
افتخارات
قهرمان رقابت هاي دسته دوم اسپانيا: ۲ بار (۱۹۸۸-۱۹۸۷)، (۱۹۹۹-۱۹۹۸)
قهرمان رقابت هاي دسته دوم منطقه جنوب: (۱۹۵۲-۱۹۵۱)، (۶۷-۱۹۶۶)
مقام فصل پيش: چهاردهم
پيش بيني مقام اين فصل: بين شانزدهم تا بيستم
اسامي بازيكنان مالاگا
دروازه بان: فرانسيسكو آرنانو، كالاتايدو
مدافعان: الكسيس، فرناندو سانز، رائول ايزاناتا، جوسمي، ليتوس (پرتغال) روبرتو روخاس (شيلي) و نيسنته والكاري
هافبك ها: گراردو، خوانيتو، ايوان ليكو (كروواسي)، لوكه، مانو، ميگوئل آنجل، مارسلو رومرو (اروگوئه)
مهاجمان: مانوئل كانابال، فردريكو اينسائو (آرژانتين) كوكي، ادگارد (اوگاندا) ديه گو آلونسو (اروگوئه) گيخيو (سونيس) سالوا
مالاگا اگر چه روي نقشه اسپانيا به عنوان يكي از شهرهاي بزرگ اين كشور به شمار مي رود و پيشرفت هاي عمده در زمينه هاي صنعتي، علمي و محيط زيست در اين شهر به خوبي به چشم مي خورد اما در صنعت فوتبال هيچ گونه پيشرفتي نكرده است.
مالاگا به دليل نزديك بودن به تنگه جبل الطارق يكي از شهرهاي حساس از نظر سياسي نيز به حساب مي آيد زيرا در اين منطقه اسپانيا مانند پلي ميان دو قاره اروپا و آفريقا موقعيت حساسي را دارد.
حراج ستاره ها
011500.jpg

مالاگا فصل پيش با تمام تلاشي كه به خرج داد تنها توانست مقام چهاردهم لاليگا را به دست آورد همين امر باعث شد تا مقامات بلندپايه اين باشگاه تصميم به تغيير مربي اين تيم بگيرند و راموس را جايگزين پيرو كردند.
البته با گذشته چند هفته از لاليگا هنوز اين تيم به موفقيت چشمگيري دست نيافته و در جدول در پايين ترين مكان ايستاده است .كارشناسان فوتبال اين كشور پيش بيني كرده اند كه فصل حيات مالاگا در لاليگا به پايان رسيده و اين تيم به طور حتم در پايان اين فصل به دسته دوم سقوط مي كند.
البته يكي از دلايل ناكامي اين تيم فروش دو ستاره خط حمله به نام هاي ديلي والدز يانامايي و داريو سيلوا اروگوئه اي به باشگاه هاي «ناسيونال مونته ويدئو» و «سويا» ست.
اين دو بازيكن فصل پيش موفق شدند هر كدام ۱۰ گل براي تيمشان به ثمر برساندند. اين تعداد گل در حالي به ثمر مي رسد كه مالاگا فصل قبل تنها ۴۴ گل به ثمر رساند.
كمبود اين دو مهاجم اكنون در خط حمله مالاگا كاملاً مشهود است. مالاگا با بودجه ۲۹ ميليون يوريي در اين فصل لوكه (آتلتيكومادريد) خوانيتو و اينياكي گويتيا (آموريو) فدريكو اينسوا (اينديپندنيته) از باشگاه هاي مختلف به استخدام خود در آورد.
011490.jpg

راموس مالاگا را نجات مي دهد
راموس سرمربي جديد مالاگا با تأييد اين نكته كه راه دشواري را در اين فصل در پيش دارد گفت: ما با مشكلات زيادي بويژه در خط حمله مواجه هستيم. هدف اصلي ما در اين فصل تنها ماندن در لاليگا است و براي رسيدن به اين خواسته بايد با اصلاح ضعف  ،خود را به ميانه جدول نزديك كنيم.
هواداران مالاگا عليرغم تمام پيش داوري ها معتقد هستند كه گروه راموس توانايي بقا در لاليگا را دارند.
ماركا روزنامه پر تيراژ اسپانيا تنها راه نجات اين تيم را خريد ۲ مهاجم پر قدرت كه قابليت هاي شوت زني داشته باشند مي داند.

ورزش
ادبيات
اقتصاد
سياست
فرهنگ
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |