سه شنبه ۸ مهر ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۸۱ - Sep.30, 2003
دموكراسي و عقلانيت
016010.jpg
اشاره: شايد در مجموع واژگان علوم سياسي و اجتماعي دموكراسي جزو واژه هايي است كه كمترين اجماع و بيشترين اختلاف بر سر نحوه تعريف و تعيين حد و مرز آن وجود دارد. از همين روست كه فيلسوفان و انديشمندان از عصر يونان باستان تا به امروز در كار انديشه و تأمل در مباني دموكراسي بوده اند.
بر اين پايه ضرورت بحث در باب دموكراسي در ايران معاصر هم از اهميت درخور توجهي برخوردار گرديده است. به خصوص آنكه با توجه به مباني فرهنگ و سنت اسلامي، به نظر مي رسد كه بتوان تلفيقي از دموكراسي و دين به دست داد. اما اينكه چگونه بايد به اين مهم نايل شد،  همت انديشمندان و نظريه پردازان گوناگون اين حوزه را مي طلبد. از اين رو صفحه انديشه كه همواره از چالشهاي فكري و فرهنگي و ارائه ديدگاههاي متفاوت استقبال مي كند، خود را موظف به فراهم سازي اين فضا براي چنين امر مهمي مي داند.
راس هريسن استاد دانشگاه كمبريج
ترجمه: دكترعزت الله فولادوند
۱. دموكراسي و شناخت
افلاطون در ديالوگ جمهوري (b489) مي نويسد: «برخلاف جريان طبيعي امور است كه ناخدا به جاشوان التماس كند كه از او فرمان ببرند.» معناي ضمني اين سخن اين است كه اگر بخواهيم به منزل مقصود برسيم، عاقلانه نيست كه فرض كنيم عقايد همه كس متساوياً صحيح و معتبر است، بلكه بايد از كساني كه مي دانند يا شناخت دارند پيروي كنيم. بنابراين، چون دموكراسي عقايد همه كس را به يك چشم مي نگرد، براي تعيين اينكه راه درست چيست و چه بايد كرد، وسيله كارآمدي نيست.
اين استدلال برپايه چند پيش فرض قابل ترديد استوار است. ممكن است بعضي از مردم بيش از ديگران درباره چيزي شناخت داشته باشند؛ اما به شرط آنكه درواقع چيزي باشد كه شناخته شود- يعني مستقل از عقايد مردم، حقيقتي درباره فلان موضوع وجود داشته باشد. ولي وقتي اين مسئله در ميان است كه دولت چه بايد بكند، دقيقاً وجود چنين حقيقت مستقلي محل ترديد و منازعه است، چون اين امر متضمن ارزشگزاري است. مي توان گفت كه هيچ گونه حقيقت مستقل و لذا شناختي موجود نيست. به عبارت دقيق تر، مي توان چنين تصور كرد كه ميان دو زمينه عمده بايد قائل به تفكيك شد: يكي زمينه اي كه در آن شناخت موجود است و مي توان آن را به متخصصان و صاحبنظران سپرد؛ ديگري زمينه اي كه در آن شناخت دست يافتني نيست و بايد به تصميم دموكراتيك اشخاص عادي و فاقد تخصص واگذار شود. مثلاً يكي از متفكران به نام بنجامين باربر سياست را حوزه عمل مي داند نه عرصه حقيقت و معتقد است دموكراسي از جايي وارد ميدان مي شود كه متافيزيك قاصر مانده است و شناخت شناسي يا بحث معرفت در دموكراسي از نوع خاصي مخصوص به خود آن است.
البته بايد توجه داشت كه استدلال به طرفداري از برتري تصميم گيري به شيوه دموكراتيك نمي تواند برپايه شكاكيت كامل درباره ارزشها صورت بگيرد، زيرا اگر هيچ حقيقتي در مورد ارزشها وجود نداشته باشد، طبعاً هيچ حقيقتي درخصوص ارزش دموكراسي نيز وجود نخواهد داشت. بنابراين، از اين مقدمه نمي توان صحيحاً نتيجه گرفت كه حقيقت اين است كه دموكراسي ارزشمند است.
عكس قضيه نيز درست است، زيرا حتي اگر وجود حقايق مستقلي را درباره ارزشها بپذيريم، باز لازم نمي آيد كه دموكراسي براي كشف آن حقايق شيوه اي نامناسب است. كاملاً امكان دارد كه حقيقت درباره اينكه دولت عموماً چه بايد بكند، آن نوع حقيقتي باشد كه مردم براي پي بردن به آن از توان كمابيش برابر برخوردارند. به علاوه، حتي اگر مردم از توان برابر بهره مند نباشند، تا هنگامي كه نتوان تشخيص داد كه كدام افراد از ديگران برترند، دموكراسي همچنان روشي مناسب خواهد بود. در استدلال افلاطون فرض بر اين است كه (۱) در اين خصوص كه چه بايد كرد حقيقتي وجود دارد، (۲) اين حقيقت براي بعضي بهتر از ديگران شناخته شده است و (۳) مي توان كساني را كه حقيقت را بهتر مي شناسند بدون اطلاع از عقايدشان، معين كرد. همه اين فرضها محل تشكيك و ترديدند.
اگر مردم كمابيش از توان برابر برخوردار باشند (يا نتوان معين كرد كه كدام كسان از ديگران برترند)، تا هنگامي كه احتمال داشته باشد همه كس بيش از آنكه اشتباه كند درست بگويد، رأي دادن و اتخاذ نظر اكثريت روش كارآمدي خواهد بود. احتمال درست بودن تصميم اكثريت در مقابل هر تصميم فردي البته قويتر است. اگر من مجبور به يك رشته نتيجه گيري درخصوص حقيقت چيزي باشم و ضمناً عضو گروهي باشم كه هر يك از اعضاي آن بيشتر پاسخ صحيح مي دهند تا غلط، بسيار بهتر است همواره از نظر اكثريت پيروي كنم تا از نظر اوليه خودم.
حتي اگر بعضي كسان به وضوح نظريات بهتري از ديگران داشته باشند، باز هم لازم نمي آيد كه تصميم گيري به شيوه دموكراتيك شيوه اي ناكارآمد است. به فرض هم كه آشكار باشد كه متخصص كيست، مردمي كه بخواهند درست را از نادرست تشخيص دهند عموماً از او پيروي خواهند كرد. به عبارت ديگر، در اين صورت نيز همان پاسخ هاي درستي به دست خواهد آمد كه اگر مطابق رأي افلاطون افراد خبره و صاحب نظر در مقام ديكتاتوري قرار مي گرفتند. دموكراسي نه تنها از جهت كشف حقايق در مرتبه پائين تر نيست، بلكه برخي مزيتهاي ديگر نيز دارد.
ولي اكنون فرض مي كنيم كه آشكار نباشد متخصص و صاحب نظر كيست. در اين صورت، البته ممكن است مردم از رأي كارشناس پيروي نكنند. اما امكان دارد كسي در مقام ديكتاتوري قرار بگيرد اما خبره و صاحب نظر نباشد. در اين حالت، پيروي از نظر اكثريت همان قدر خطر اشتباه دربردارد كه رسانيدن افراد ناصالح به مقام ديكتاتوري. پس استدلال افلاطون تنها به شرطي به كار مي آيد كه همان گونه كه او در جمهوري مي گويد، افراد خبره را بتوان به دليل آموزش و پرورش ويژه اي كه دريافت كرده اند، پيشاپيش تشخيص داد.
۲. فوايد دموكراسي
در توجيه دموكراسي دلايل ديگري نيز مي توان ارائه داد كه يكي از آنها اصول سودنگري است. به موجب اين اصل، چيزي موجه است كه به پيشبرد خوشبختي عمومي كمك كند و فايده عام داشته باشد. در مورد حكومت نيز مانند هر چيز ديگر، بايد ديد اين اصل به حصول مقصود كمكي مي كند يا نه. پاسخ پيروان مكتب كلاسيك سودنگري- يعني كساني مانند بنتام وجيمز ميل- از اين جهت در مورد دموكراسي مثبت است.
ساده ترين صورت اين استدلال در كتاب كوچك جيمز ميل موسوم به حكومت (۱۸۲۰) آمده است. او استدلال را از دو مقدمه آغاز مي كند: يكي ارزشي (يعني آنچه بايد باشد) و ديگري مربوط به امور واقع (يعني آنچه هست). مقدمه نخست اين است: هر عملي تا جايي كه به پيشبرد خوشبختي عمومي كمك مي كند، درست است. مقدمه دوم مي گويد همه در پي نفع خويشند: مردم در جستجوي چيزي هستند كه به پيشبرد منافع شان كمك كند. مسئله پيداكردن شكلي از حكومت است كه اين هر دو مقدمه توأماً در آن راست باشند- يعني شكلي از حكومت كه مردم در آن در عين اينكه نفع خويش را مي جويند، معهذا دست به كارهايي مي زنند كه به سعادت عمومي كمك كند. به آساني مي توان نشان داد كه پاسخ مسئله، دموكراسي انتخابي است. شاهان منافع شاهان، ديكتاتورها منافع ديكتاتورها و حكومتهاي جرگه اي (اليگارشيها) منافع حكومتهاي جرگه اي را پيش مي برند. ولي اگر عامه مردم زمام امور را در دست داشته باشند، منافع عامه مردم را پيش خواهند برد و در عين دنبال كردن منافع خويش، به پيشبرد سعادت عمومي نيز كمك خواهند كرد و لذا هر دو مقدمه اي كه گفتيم صادق خواهند بود.
شايد تعجبي نباشد كه بيشترين خوشبختي براي بيشترين عده به اين شرط به دست مي آيد كه اكثريت (يعني بيشترين عده) زمام امور را دست گيرند. اما اين پاسخ قائم به بعضي پيش فرضهاست. فرض بر اين است كه مردم بر وفق منافع خويش عمل مي كنند. ولي حتي اگر عموماً چنين قصدي داشته باشند (كه باز خود جاي مناقشه دارد)، لازم نيست همواره در اين راه موفق شوند، زيرا ممكن است منافع خود را تشخيص ندهند. مثلاً اغلب گفته مي شود كه مردم آينده را دست كم مي گيرند و بنابراين، منافع آني و داراي اهميت كمتر را به منافع درازمدت داراي اهميت بيشتر ترجيح مي دهند. اگر چنين باشد، تصميم گيري به شيوه دموكراتيك به نتايج كوتاه مدتي خواهد انجاميد كه به نفع رأي دهندگان نيست.
نكته ديگر مرتبط با اين امر اينكه در اين مدل ،ترجيحات چنانكه هستند در نظر گرفته مي شوند بي آنكه امكان داده شود در فرايند دموكراسي تغيير كنند. ولي اگر مردم اطلاع صحيح نداشته باشند كه چه چيزي سودمند به حال آنهاست، بهتر است پيش از رأي گيري، كاري در زمينه ترجيحات صورت گيرد. در دموكراسي همه آراء برابرند. اما مردم ممكن است درباره منافع شان اطلاعات برابر نداشته باشند. درنتيجه، امكان دارد برخي منافع بيش از ساير منافع رعايت شوند.
۳. پيامدهاي ديگر
دربرابر اين انتقاد كه سودنگري جز عمل كردن مطابق ترجيحات قبلي مردم به كار ديگري نمي خورد، جان استوارت ميل در ملاحظاتي درباب حكومت انتخابي و ويليام نلسن در كتاب توجيه دموكراسي به بيان اين اعتقاد پرداخته اند كه دموكراسي شكل موجهي از حكومت است زيرا مردم را آموزش مي دهد و به رشد مي رساند. در نظام سياسي دموكراتيك، افراد وادار به تفكر مي شوند و بهبود مي پذيرند. حتي اگر تصميماتي كه مي گيرند بهترين تصميمات نباشد، به سود خودشان است كه در تصميم گيري مشاركت كنند.
پيامد ديگري كه در توجيه دموكراسي از آن استفاده شده، تقويت ديناميسم فعاليت اقتصادي است، دربرابر سستي و كندي ناشي از برنامه ريزي و كنترل مركزي. ولي به فرض هم كه ميان دموكراسي و اينگونه آثار سودمند اقتصادي همبستگي مثبت وجود داشته باشد، روشن نيست كه اين امر به تنهايي دليل كافي براي طرفداري از دموكراسي باشد. شايد اين آثار تنها هنگامي حاصل شود كه مردم به دلايل مستقيم تر به دموكراسي دل ببندند و مثلاً آن را حكومتي عدالت پرور بدانند. اگر مردم تنها به تصور اينكه دموكراسي ديناميسم اقتصادي را تقويت مي كند پشتيبان آن باشند، نه فقط دموكراسي از كار خواهد افتاد، بلكه ديناميسم اقتصادي نيز به دست نخواهد آمد.
دموكراسي بايد وسيله اي دانسته شود براي اينكه مردم نظريات خويش را درباره درست و نادرست بهتر بپرورانند. مردم هنگامي كه درباره درست و نادرست مي انديشند، بايد فكر كنند كه چه چيزي نه تنها براي آنان، بلكه براي گروه خوب و درست است، و بنابراين، بايد در تصميم گيريها مشاركت جويند، نظريات خويش را با ديگران در ميان گذارند، گفت  وگو كنند و اگر بخت يارشان باشد، به وفاق عمومي برسند. اگر افراد به جاي نگريستن به امور از منظر منافع فردي، از ديدگاه همگاني نظر كنند، مسلماً اين امر در نحوه استدلال و داوري و تصميماتشان تأثير خواهد گذارد. آنگاه به جاي رأي دادن، بحث و مذاكره و تبادل نظر صفت مميز و وجه بارز دموكراسي خواهد شد. پس آنچه دموكراسي را از ديگر شكلهاي حكومت ممتاز مي كند، امكان گردآمدن و سخن گفتن مردم با يكديگر و نقد و بررسي هر موضوع پيش از تصميم گيري است.
اما بحث و مذاكره و مشاركت بر چند پيش فرض استوار است: يكي اينكه مردم اگر با هم كار كنند، بهتر مي توانند نتيجه بگيرند كه حقيقت چيست و چه چيزي به سود گروه است. مذاكرات جمعي بيشتر مؤدي به عقلانيت مي شود، ولو همه افراد گروه براي كشف حقيقت انگيزه يكسان نداشته باشند. پيش فرض ديگر وجود آزادي و برابري است. اگر بنا باشد بحث و مذاكره به نتيجه درست بينجامد، افراد بايد كمابيش از قدرت و اختيار برابر برخوردار باشند، وگرنه مذاكره به سود قويتران تمام خواهد شد. به اين جهت، جان رالز مي گويد براي جلوگيري از اينكه گروههاي نيرومندتر آراي مردم را بخرند، دولت بايد هزينه احزاب را بپردازد و نيازهاي مالي آنها را تأمين كند. اعتراض نظريه پردازان فمينيست نيز از اينجا آب مي خورد كه مي گويند اگر مردان و زنان پيشاپيش از حيث قدرت در دو موقعيت نابرابر باشند،  مساوات در دموكراسي صرفاً  به اين منجر خواهد شد كه قدرت بيشتر همچنان در دست مردان بماند. بحث و مذاكره خوب است، اما به شرط وجود قواعد و كنترل قوي.

ساحت
نقد گفتمان شرق شناسي
به انگيزه درگذشت ادوارد سعيد نظريه پرداز و منتقد معاصر
016018.jpg
محمدرضا ارشاد
ادوارد ويليام سعيد(۲۰۰۳-۱۹۳۵) در شهر اورشليم فلسطين زاده شد، وي تحصيلاتش را در اورشليم، قاهره و ماساچوست به انجام رسانيد و از سال ۱۹۶۳ در دانشگاه كلمبيا به سمت استاد ادبيات انگليسي و تطبيقي برگزيده شد.
گستره نظريه پردازيهاي ادوارد سعيد طيف متنوعي از زمينه هاي پژوهشي را در برمي گيرد. نظريه  ادبي، نقد موسيقي، فلسفه، سياست و نقد فرهنگي از مهمترين زمينه هايي است كه ادوارد سعيد در آنها انديشيده و قلم زده است.
ادوارد سعيد در سال ۱۹۶۶ با كتاب «جوزف كنراد» وارد عرصه روشنفكري شد. سعيد در اين كتاب و بعدها در كتاب «روشنفكران» به تبيين دقيق جايگاه فرهنگي روشنفكر و منتقد پرداخت. او به سبب درگيري با مقولات جدي فكري و بخصوص با تأثير از ميشل فوكو، در دهه ۱۹۸۰ وارد فاز جديدي از انديشه ورزي شد. اگر چه در همين دوران بود كه به واسطه نظريات بديعش در حوزه فرهنگ سيل انتقادات را از گوشه و كنار آمريكا و اروپا متوجه خود ساخت.
شايد مهمترين چرخش فكري ادوارد سعيد و نقطه گسترش نظريه پردازيهاي وي در باب متن و فرهنگ را بتوان در كتاب «سرآغازها» (۱۹۷۵)  يافت. سعيد در اين كتاب، با الهام از كتاب «علم نوين» جيامبا تيستا ويكو؛ فيلسوف ايتاليايي بين خاستگاه و سرآغاز قائل به تمايز مي شود. او خاستگاه را امري الهي- اسطوره اي و سرآغاز را فرآورده  اي بشري و دنيوي مي داند. بر همين اساس وي بعدها با تأثيرپذيري از پل والري، نيچه، فردينانددو  سوسور، لوي- استروس، هوسرل و فوكو به اثبات اين امر مي پردازد كه رمان اصلي ترين شكل «سرآغاز» در فرهنگ ادبي غرب است.
كتاب «سرآغازها» سكوي پرش ادوارد سعيد به تبيين نظريه فرهنگي و فكري خاص وي است و شايد بتوان مهمترين فعاليت فكري ادوارد سعيد را هم منتسب به اين دوران دانست.
درست پس از اين دوران بود كه كتابهاي «روشنفكران»، «جهان، متن و منتقد» و كتاب جنجال برانگيز «شرق شناسي» متولد شدند. كتاب «شرق شناسي» سعيد در كنار كتاب «ماركس و پايان شرق شناسي»  برايان ترنره در دهه هفتاد، تأثير بي سابقه اي بر گفتمان شرق شناسي گذاشت و به قولي نقطه پاياني بر آن نهاد. ادوارد سعيد در اين دوره پربار فكري، چون فوكو و دلوز معتقد بود كه هر متن (اعم از فكري، فرهنگي و اجتماعي) تحت تأثير ساختار سياسي و عناصر مسلط قدرت و تكنولوژيهاي اقتدار به ظهور مي رسد. از اين سبب هر متن صورتهاي خاصي از معنا را معيار مي داند. به همين علت، برخي افراد شيوه برخورد ادوارد سعيد را با متون فرهنگي و فلسفي گونه اي نقد دانسته اند. بدين معنا كه از ديدگاه ادوارد سعيد هر دانش يا هر متني صرفاً آنچه كه در ظاهر مي نمايد نيست، بلكه شبكه درهم پيچيده اي از مناسبات قدرت است. از همين رو شيوه  نقادانه سعيد بازيابي سرچشمه ها و سرآغازهاي دانش و متون گوناگون بوده است. به همين علت بود كه ادوارد سعيد در كتاب «جهان، متن و منتقد» (۱۹۸۳) به نقد روشنفكران مؤيد اقتدار ريگان، رئيس  جمهور وقت آمريكا پرداخت. به نظر وي نقد معاصر از لحاظ سياسي بي خاصيت و صرفاً تأييد كننده ارزشهاي يك فرهنگ خاص است. اين تمام چيزي بود كه او به چالش با آن برخاست و شايد نقطه آغاز آن را بتوان در كتاب شرق شناسي(۱۹۷۸) يافت. به نظر سعيد شرق شناسي تنها به گفتماني فرهنگي نيست، بلكه گفتماني است در دوران گفتمان مسلطي به نام گفتمان اروپا محوري. بدين معنا كه گفتمان شرق شناسان اروپايي همواره شرق را به ابژه يا موضوع شناخت خود فرو كاسته و در اين بين غرب يا- بهتر است بگوييم- فرهنگ اروپا محور غربي را در نقش سوژه (شناسا) نمايانده است. از اين محور تقابلي بنيادين؛ يعني سوژه (غرب) و ابژه (شرق) تقابلهاي ديگري پديد آمده اند؛ غرب خودآگاه/ شرق ناخودآگاه، غرب خرد مدار/ شرق احساساتي،  غرب با فرهنگ/ شرق بي فرهنگ(بربر) و... به نظر ادوارد سعيد همين عناصر سلسله مراتبي است كه زيرساخت گفتمان شرق شناسي را تشكيل مي دهد.
به هر روي- به زعم سعيد- گفتمان شرق شناسي سامانه اي (سيستمي)  از انديشه هايي بود كه از زمان ارنست رنان تا اواخر دهه ۱۸۴۰ توانست به حيات خود ادامه دهد. بر اين پايه ادوارد سعيد در كتاب «شرق شناسي» و در سخنرانيها و مقالات بعدي خود كوشيد تا به نقد گفتمان شرق شناسي بپردازد. اگر چه تجربه شخصي وي به عنوان يك فلسطيني از جمله دلايلي بود كه ادوارد سعيد را در كار نگارش «شرق شناسي» انداخت. او به عنوان يك شرقي و به تبع آن يك فلسطيني اين سؤال را از خود مي پرسيد كه آيا دستاوردهاي شرق شناسي مي تواند در شناخت آنچه كه مربوط به هويت شرقي و فلسطيني من مي گردد، مؤثر افتد؟ اين پرسشي بود كه او را به بازكاوي گفتمان شرق شناسي واداشت.
اكنون پس از گذشت بيست و پنج سال از نگارش كتاب «شرق شناسي» و سرانجام از پس ضايعه درگذشت ادوارد سعيد اين پرسش نيز همچنان به قوت خود باقي است كه: آيا شرق توانسته در مقام سوژه يا فاعل شناخت قد برافرازد؟

رويدادهاي انديشه
غرب شناسي و غرب انديشي در ايران
016012.jpg

غرب شناسي به چه معنايي مي باشد؟ تاريخچه غرب انديشي در ايران چيست؟ علل واپس  ماندگي شرق در برابر غرب را در چه مؤلفه هايي بايد جستجو نماييم؟
اينها سؤال هايي است كه دكتر محمد بقايي(ماكان) در سخنراني خود در روز شنبه آينده(۱۲ مهرماه) ساعت ۱۷ بعدازظهر در مركز بازشناسي ايران و اسلام، واقع در خيابان فلسطين شمالي، پلاك ۲۵۵ طبقه دوم، به آنها مي پردازد و ضمن تجزيه و تحليل اصطلاح غرب شناسي، تاريخچه غرب انديشي در ايران و علل واپس ماندگي شرق سرانجام به اين موضوع خواهد پرداخت كه: «پس چه بايد كرد اي اقوام شرق»؟ دكتر محمدبقايي(ماكان) از زمره اقبال شناساني است كه ده ها كتاب راجع به اقبال و انديشه هاي وي به رشته تحرير و طبع درآورده است.

همايش سنت و مدرنيته با همكاري سفارت ژاپن برگزار شد
016016.jpg

همايش سنت و مدرنيته و امكان تعامل ميان آنها از سوي گروه سياسي مركز بين المللي گفت و گوي تمدن ها و سفارت ژاپن برگزار  شد.
به گزارش ايلنا، در اين همايش هيأت ده نفره اي با عنوان «هيأت تبادلات فرهنگي و گفت و گو ميان ژاپن و خاورميانه» با سرپرستي ماسايوكي يامائوچي، استاد دانشگاه توكيو حضور داشتند.
اين هيأت ژاپني كه براي «تبادلات فرهنگي و گفتگو» به عنوان بخشي از تور خاورميانه خود از ۳۱ شهريور تا ۲ مهر به تهران سفر كردند در ادامه سفر خود به عربستان سعودي، مصر و سوريه نيز رفتند.
اعضاي اصلي اين هيأت دكتر ماسايوكي يامائوچي، سرپرست هيأت و استاد تاريخ روابط بين الملل و مطالعات منطقه اي اسلام، دكتر جيرو نموتو، رئيس افتخاري فدراسيون تجارت ژاپن و رئيس مركز همكاري هاي ژاپن در امور خاورميانه، دكتر كوسه اي موريموتو، راهب اعظم صحن معبد تودائيچي و دكتر شينيچي كيتائوكا، استاد سياست و ديپلماسي ژاپن مدرن دانشگاه توكيو هستند.
در اين همايش همچنين دكتر عباس منوچهري، استاد دانشگاه تربيت مدرس، دكتر تقي آزاد ارمكي، استاد دانشگاه تهران، دكتر غلامرضا اعواني، رئيس انجمن حكمت و فلسفه، دكتر رضا شعباني، استاد دانشگاه شهيد بهشتي، دكتر مسعود كوثري، استاد دانشگاه تهران و دكتر يدالله دادگر، استاد دانشگاه تربيت مدرس شركت داشتند.

نخستين همايش بين المللي مردم سالاري ديني در تهران
دانشگاه علامه طباطبايي و نهاد نمايندگي ولي فقيه در دانشگاه ها در دي ماه سال جاري نخستين همايش بين المللي مردم سالاري ديني را با پي گيري اهدافي چون تدوين چهارچوب نظري مردم سالاري ديني، تبيين ديدگاه هاي كليه صاحب نظران، بررسي نقاط قوت و نقد نقاط ضعف احتمالي آن، ارائه تعريف راهبردي از اين نظريه و تهيه مانيفستي جامع و كامل از اين نظريه، برگزار خواهند كرد.سازمانها و مراكزي چون سازمان صدا و سيما، مركز بررسي هاي استراتژيك رياست جمهوري، دانشگاه امام صادق(ع) و مركز مطالعات بين المللي وزارت امور خارجه نيز با اين همايش همكاري مي كنند. خبرهاي تكميلي در خصوص اين همايش از طريق دبيرخانه اين همايش اعلام خواهد شد.
مراسم هزاره ناصر خسرو در ايران
016014.jpg

تاجيكي ها هميشه سعي در برگزاري مراسم بزرگداشت و يادواره بزرگان ادب فارسي داشته اند. تا آنجا بعد از فروپاشي اتحاد شوروي و از ميان برداشته شدن موانع سياسي، هر سال با عنوان جديد، جشني نو برپا مي كنند. امسال تاجيكي ها هزاره ناصر خسرو را جشن گرفته اند. در اين گردهمايي  پژوهشگران بيش از ۱۰ كشور از اقصي نقاط جهان گرد هم آمدند، تا درباره آثار ادبي و فلسفي ناصر خسرو به بحث و تبادل نظر بپردازند.
به گزارش ايسنا به نقل از شبكه  خبري دويچه وله، در ايران نيز قرار است جشني به همين مناسبت، در سال آينده برگزار شود.

انديشه
اجتماعي
ادب و هنر
اقتصادي
آموزشي
خارجي
سخنگاه آزاد
سياسي
شهري
علمي فرهنگي
محيط زيست
معلولين
موسيقي
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
انفورماتيك
همشهري ضميمه
بازارچه همشهري
|  اجتماعي   |   ادب و هنر   |   اقتصادي   |   آموزشي   |   انديشه   |   خارجي   |   سخنگاه آزاد   |   سياسي   |  
|  شهري   |   علمي فرهنگي   |   محيط زيست   |   معلولين   |   موسيقي   |   ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |