دوشنبه ۲۲ دي ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۸۰
طرح يك ديدگاه:
رقابت بد است
000993.jpg
ابراهيم اصلاني
بله! درست خوانده ايد «رقابت بد است»، هيچ گونه اشتباه چاپي رخ نداده است و يا علامت سؤال(؟) از قلم نيفتاده است. آموزه هاي علم روانشناسي تربيتي، با رقابت از هر نوع آن مخالف است.
رقابت موضوعي بسيار مهم در مباحث سياسي، اقتصادي، هنري، تربيتي و غيره است. شايد تصور دنيايي بدون رقابت غيرممكن به نظر برسد. رقابت جز جدايي ناپذير زندگي مردم شده و در همه ابعاد زندگي ريشه دوانيده است. در شرايطي كه رقابت امري پذيرفته شده در جامعه امروزي است چگونه مي توان با آن مخالفت كرد؟ آيا رقابت بد است؟
اغلب مردم براي اين سؤال كه «درباره رقابت چه فكر مي كنند؟» پاسخي تكراري دارند، ابتدا رقابت را به دو نوع رقابت سالم- ناسالم (يا خوب- يا بد و يا مثبت- منفي) تقسيم كرده و بعد توضيح مي دهند كه رقابت سالم خوب است و يا رقابت نبايد ناسالم باشد. به عبارت بهتر، اين تصور وجود دارد كه دو نوع رقابت وجود دارد كه فقط يكي سازنده و مؤثر است.
رقابت، ابزاري انگيزشي است كه در شرايط و موقعيت هاي گوناگون مورد استفاده قرار مي گيرد. رقابت، شايع ترين ابزار انگيزشي است و براي خيلي ها، تنها ابزار است. براي افزايش توليد و توسعه اقتصادي رقابت را توصيه مي كنيم، براي بهبود كيفيت كالاها، چاره كار را در رقابت مي بينيم. در سياست هم اعتقادي جدي به رقابت وجود دارد، رقابتي كه گاه به افراطي غيرقابل كنترل كشيده مي شود. در تربيت و بخصوص تربيت رسمي (آموزش و پرورش) هم كه رقابت حرف اول را مي زند. بهترين توصيه مدارس و معلمان براي ايجاد انگيزه تحصيلي در دانش آموزان، ايجاد و تقويت حس رقابت است. براي والدين هم استفاده از رقابت امري روزمره و ضروري محسوب مي شود.
در هر حال، رقابت آن قدر عموميت دارد كه كمتر كسي در ضرورت استفاده از آن شك مي كند. بديهي و عادي تلقي كردن رقابت، منجر به شبهه و غفلتي بزرگ مي شود. بزرگترين شبهه درباره رقابت آن است كه تعريف مشخص و شفافي درباره آن وجود ندارد؛ اين موضوع بسيار بيش از آنچه فكر مي كنيد مهم است. همه فقط به كاربردهاي رقابت و سالم و ناسالم بودن آن مي انديشند و كسي به معنا و مفهوم آن اهميتي نمي دهد. اين نقيصه هم در سطح عامه ديده مي شود و هم در سطح خاص (مقامات و افراد تأثيرگذار).
معناي رقابت
تاكنون به اين موضوع فكر كرده ايد كه معناي رقابت چيست؟ ما چون به معناي رقابت توجه نمي كنيم، لذا به راحتي آن را مترادف با واژه مسابقه هم به كار مي بريم؛ در صورتي كه رقابت و مسابقه كلماتي هم معني نيستند. معناي اين دو كلمه متفاوت است و طبعاً كاربردهاي آنها نيز متفاوت خواهد بود. به تعاريف مسابقه و رقابت توجه كنيد:
مسابقه: كوششي براي وصول به هدفي كه مورد نظر ديگري نيز هست.
رقابت: كوششي براي پس انداختن ديگري از وصول به هدفي كه مورد نظر هر دو طرف است.(۱)
هم مسابقه و هم رقابت، كوششي براي وصول به هدفي مشترك است، با اين تفاوت كه رسيدن به هدف در رقابت، منوط به پس انداختن و پشت سر گذاردن ديگري است. با مثال هايي موضوع روشن مي شود. خداوند در قرآن مي فرمايد: «در كارهاي نيك، سبقت گيريد»(۲) تا به حال با دقت در مفهوم اين آيه انديشيده ايد؟ اگر كسي كار خيري انجام داد، خداوند ثوابي به او عطا مي فرمايد و اگر كسي ديگري، خيري بزرگتر يا كوچكتر انجام داد، خداوند به او هم متناسب با كارش ثواب مي دهد، اما اين بدان معنا نيست كه چون كار خير يكي بزرگتر است، خداوند از ثواب يكي كم كند و به ثواب ديگري بيفزايد. يا اگر شما ورزش كنيد كه سالم بمانيد و ديگري هم با همين هدف ورزش كند، چيزي از همديگر نمي كاهيد. در رقابت چنين نيست و اگر كسي چيزي را به دست آورد، ديگري از آن محروم مي شود. در فوتبال يك تيم اول مي شود و تيم هاي ديگر در رديف هاي بعدي قرار مي گيرند. در مدرسه وقتي دانش آموزي شاگرد اول مي شود، بقيه در رتبه هاي دوم به بعد قرار مي گيرند.
ما عادت كرده ايم بگوييم مسابقه دو و ميداني و يا مسابقه فوتبال و به راحتي كلمه رقابت را هم به جاي مسابقه به كار مي بريم، اما در واقع، فوتبال و دوو ميداني رقابت هستند، نه مسابقه. ورزش كردن اگر به قصد برد و باخت و پس انداختن ديگري نباشد، مسابقه است. بنابراين در رقابت، محدوديت هدف وجود دارد، در صورتي كه مسابقه چنين محدوديتي ندارد و هدف براي همه قابل دسترسي است.
چرا رقابت بد است؟
دلايل زيادي براي اثبات اين موضوع وجود دارد، اما مشكل آنجاست كه تغيير دادن نگرش ها كار سختي است. وقتي رقابت با زندگي ما آميخته مي شود و ساليان سال در ابعاد مختلف زندگي حضور داشته است، پذيرفتن نگرش جديد كار آساني نخواهد بود.
بيراه نخواهد بود اگر بگوييم موضوع رقابت بحثي بسيار جدي، پيچيده و داراي ابعاد غيرقابل تصور است. هم پذيرش رقابت و هم نفي آن تبعاتي فلسفي، روانشناختي، جامعه شناختي و غيره دارد و به طور كلي مي تواند تمام ابعاد مسائل انساني را تحت تأثير قرار دهد. شما اگر بپذيريد كه با رقابت زندگي كنيد بايد تبعات آن را هم بپذيريد. به همين ترتيب تصور دنيايي بدون رقابت تبعات خاص خود را خواهد داشت كه البته دشواري ها و دردسرهاي آن فوق العاده زيادتر خواهد بود.
وقتي مي گوييم رقابت بد است، به طور حتم شما شواهدي از آثار مثبت آن ارائه مي دهيد. مثلاً در مسائل تحصيلي، رقابت مي تواند عامل تحرك و ايجاد انگيزه براي دانش آموزان باشد. بله! رقابت مي تواند آثار مثبتي داشته باشد و ما را قانع سازد كه پديده اي خوب و مفيد است. اما اگر بدانيد كه آن چه آثار و عواقب منفي دارد، از خير آثار مثبتش خواهيد گذشت. بگذاريد در پاسخ به اين سؤال كه «چرا رقابت بد است» به دلايلي اشاره كنيم: (۳)
اول- مبناي اصلي رقابت مقايسه است.
وقتي افراد را به رقابت وامي داريم، در واقع به نوعي آنها را با يكديگر مقايسه مي كنيم. مقايسه با يك اصل روانشناسي منافات دارد: اصل تفاوت هاي فردي. اگر مي پذيريم كه انسانها با هم متفاوتند و هر انساني موجودي منحصر به فرد است، پس چه اصراري به مقايسه آنها با يكديگر داريم؟ چرا به زور مي خواهيم انسان هايي با شخصيت ها و قابليت هاي متفاوت را در قالب هاي تحميلي و از پيش تعيين شده قرار دهيم؟ مي توان گفت كه تمايل به استفاده از رقابت، با ضعف نگرش هاي انسان گرايانه ارتباط دارد.
دوم- در رقابت هميشه برنده و بازنده وجود دارد.
موضوع انسان هاي برنده و بازنده بسيار مورد توجه عده اي از روانشناسان بوده است. با گسترش نهضت روانشناسي انسان گرا اين موضوع اهميت بيشتري يافته است. چرا هميشه بايد سعي كنيم كه افراد جامعه را در دو قطب برنده- بازنده قرار دهيم؟ آيا القاي حس برتري طلبي و سلطه جويي ابزار مناسبي براي اعتلاي شخصيت انسان هاست؟ آيا انسان ها زماني خوشبختند كه برنده شدنشان را بر ديگران جشن بگيرند؟  و آيا اين نگرش با اصول انساني- ديني سازگاري دارد؟
سوم- در رقابت تعداد بازنده ها بيشتر از برنده هاست.
شايد تاكنون در مدارس شاهد اعطاي جوايز به شاگردان اول تا سوم يا نفرات برتر بوده ايد. تعداد محدودي جايزه مي گيرند (و معمولاً هم بيشتر وقت ها جايزه ها را اينان تصاحب مي كنند) و بقيه دست مي زنند و برنده ها را تشويق مي كنند. چون رقابت منجر به برنده شدن عده اي مي شود ما دلمان را خوش مي كنيم كه رقابت آثار مثبتي دارد. در رقابت تبليغاتي هم اين نكته قابل تأمل است. شركتي كه در رقابت تبليغاتي برنده مي شود حتي اگر كيفيت محصولش پايين تر از كالاهاي مشابه باشد بالاخره سود خود را مي برد و بازنده ها هميشه كساني نيستند كه واقعاً قابليت هاي كمتري دارند.
چهارم- در رقابت برنده ها به اندازه اي مورد توجه قرار مي گيرند كه بازنده ها فراموش مي شوند.
در سياست، اقتصاد، هنر و هر سوژه ديگري، اين برنده ها هستند كه مورد توجه اند و بازنده ها حتي اگر قابليت ها و ارزش هايي هم داشته باشند به تدريج فراموش مي شوند. يك اثر مخرب رواني رقابت در همين موضوع نهفته است. فرد برنده براي اين كه فراموش نشود تنور رقابت را داغ تر مي كند و هميشه سعي مي كند برنده باقي بماند. يك ترس عمده و هميشگي برنده ها اين است كه برنده بودنشان را حفظ كنند. در موارد زيادي، در رقابت هدف تغيير مي كند و فرد به جاي تلاش در نيل به هدف اصلي، تلاش خود را مصروف برنده بودن و برنده ماندن مي نمايد و حتي ممكن است كه هدف اصلي براي او ديگر ارزش خود را از دست بدهد. در هر حال ترس از عقب افتادن و فراموش شدن جزيي از رقابت و رقابت طلبي است. در رقابت بازنده ها به تدريج فراموش مي شوند.
پنجم- رقابت به نفع قوي ترهاست تا ضعيف ترها.
در فوتبال، در صنايع مختلف، در سياست و حتي در يك مدرسه، اكثراً قوي ترها در رقابت برنده اند. تا به حال توجه كرده ايد كه مثلاً در يك مدرسه از ابتداي سال تحصيلي كه رقابت بين بچه  ها آغاز مي شود و به عبارت بهتر، رقابت از طرف عوامل مدرسه و والدين ايجاد مي شود، به مرور زمان عده اي كه قوي ترند رتبه هاي برتر را به خود اختصاص مي دهند و بقيه از آنها فاصله مي گيرند. بعد از مدتي، فقط قوي ترها با هم مبارزه مي كنند و ضعيف ها فقط به نظاره مي نشينند. اين فرايند منجر به ايجاد و بسط خود پنداره منفي در عده  زيادي از دانش آموزان مي شود، يعني آنها به اين باور مي رسند كه هر چه زور بزنند و تلاش كنند بي فايده است.
ششم- كنترل رقابت اغلب ناممكن است.
برخلاف اين تصور كه مي توان براي رقابت حد و مرزي تعيين كرد عملاً كنترل رقابت و تعيين محدوده و نقطه پايان براي آن اغلب ناممكن است. معمولاً ما در مدرسه، خانه، محيط ورزشي، زندگي شخصي و غيره، رقابت را آغاز مي كنيم ولي از كنترل آن عاجز مي مانيم. يك بعد مهم رقابت بعد عاطفي است كه ماهيتاً كنترل آن كار آساني نيست.
***
خوب اين چند دليل، باز به دلايل بيشتري نياز داريد؟! به دلايل زياد ديگري هم در مخالفت با رقابت مي توان اشاره كرد ولي آنچه كه اينجا مي آيد بحثي روزنامه اي است و تا همين حد قابل طرح است. طرح اين موضوع حداقل براي عده اي بخصوص مدارس، معلمان و مربيان، والدين و ساير افراد و مرتبط با مسائل انساني مي تواند قابل تأمل و تفكر باشد. حداقل مي توان به اين نتيجه رسيد كه كاربرد رقابت، اولاً به جنبه هاي انساني قضيه بيشتر توجه كنيم. ثانياً درباره آثار مثبت آن دچار اغراق و خودفريبي نشويم و ثالثاً- به دنبال شناسايي ابزارهاي انگيزشي ديگر هم باشيم. اين نكته از اهميت بيشتري برخوردار است و مي تواند نكات قبلي را هم تحت تأثير قرار دهد، اگر جامعه با ابزارهاي انگيزشي ديگري و بخصوص روش هاي مشاركتي و همچنين روش هايي كه جنبه هاي معنوي دارند آشنا شود، ديگر خود را به رقابت محدود نخواهد كرد.
نكاتي براي انديشيدن
۱- بحث رقابت از منظر انساني- ديني بايد به شدت مورد تأمل و تحقيق قرار گيرد. رقابت با مباني دين اسلام تقابلي آشكار دارد. مطالعه و بررسي آيات و روايات به يافته هاي جديد و شگفت آوري منجر خواهد شد.
۲- رقابت محصول غرب است و بنا نهادن جامعه اي بر مبناي رقابت ما را غربي تر خواهد كرد همچنان كه اين اتفاق افتاده است و دارد سرعت مي گيرد! چرا جامعه و نظام ما بدون انديشه اي بنيادي به استفاده از رقابت تمايل نشان مي دهد؟ رقابت ها (يا مسابقه هاي) قرآني چه معنا و مفهومي دارد؟
۳- عجيب است كه در جوامع غربي بخصوص در مباحث تربيتي و آموزشي، رقابت دارد جاي خود را به مشاركت مي دهد ولي ما هنوز رقابت را به عنوان تنها ابزار انگيزشي مي شناسيم! در آموزش و پرورش ايران گهگاه چيزهايي در باب روش هاي جديد انگيزشي گفته مي شود ولي چندان جدي نيست! چه زماني بايد متوجه شويم كه استفاده از رقابت يك انحراف تربيتي محرز براي جامعه ماست؟
پي نوشت ها:
۱) اين تعاريف مبناي پژوهشي دارند. جهت اطلاع از مباني تعاريف ارائه شده مي توانيد به پايان نامه  كارشناسي ارشد نگارنده مراجعه كنيد: مقايسه اثربخشي سه روش رقابت فردي، تلاش فردي و رقابت گروهي/ به راهنمايي دكتر علي اكبر سيف/ دانشگاه علاوه  طباطبايي/ سال تحصيلي ۷۵-۷۴
۲) قرآن: مائده/ ۴۸
۳) پايان نامه/ اصلاني

نگاه
ايجاد ضربتي يا امحاي نامحسوس؟!
000990.jpg
مدتي است بحثي تحت عنوان اشتغال نيروهاي جوياي كار در كشور مطرح شده است. حتي شورايي با تركيب عالي براي ايجاد ضربتي اشتغال ايجاد گرديده است. اهميت موضوع به قدري است كه مقام معظم رهبري آن را از مهم ترين دغدغه هاي خاطر خود دانسته اند. رياست محترم جمهوري نيز نظارت مستقيم بر عملكرد شوراي ايجاد ضربتي اشتغال را به عهده گرفته است. اما در اين ميان، مشاغلي وجود دارند كه سالهاست ايجاد شده، ولي بدون متصدي مانده، يا روبه نابودي مي روند. اهميت برخي از اين مشاغل، مي تواند به اندازه بها دادن به پيشرفت و توسعه كشور باشد. ولي متأسفانه با وجود احساس نياز جامعه، سير آنها به سمت نابودي و امحا است. شايد اين امر به بهانه سياست تقليل نيروي انساني و جهت جلوگيري از اسراف و تبذير و در يك جمله به بهانه «صرفه جويي» است. ولي اگر صرفه جويي به معناي درست مصرف كردن باشد، اين مشاغل مي توانند از درست ترين محل هايي باشند كه بهترين ثمرات را در پي داشته باشند؛ همانطور كه خالي ماندن آنها مي تواند مخرب ترين اثرات را برجا گذارد.
از جمله نهادهايي كه پست هاي حساسي از آنها بدون متصدي مانده اند، مدارس دولتي وزارت آموزش و پرورش هستند، به عنوان مثال در تعداد زيادي از مدارس كتابخانه ها، آزمايشگاه ها، كارگاه ها و حتي در مواردي، امور دفتري و خدمات ماشيني، بدون متصدي مانده اند. علاوه برآن وجود مشاور و مربي بهداشت در مدارس جامعه اي كه داعيه پيشرفت و توسعه را دارد و در پي حل مشكلات خود از طرق علمي است، بسيار ضروري به نظر مي رسد.
طبق آخرين آمار حدود ۵۰۰۰ مدرسه در تهران و ۱۳۰۰۰۰ مدرسه در سطح كشور وجود دارند كه اگر هر كدام از آنها، براي كمتر از نيمي از اين پست ها، متصدي نداشته باشند (البته نمونه ها، آمار و ارقامي فراتر را نشان مي دهند) به راحتي مي توان نزديك به ۴۰۰۰۰۰ جوان جوياي كار و متخصص را از جرگه بيكاران خارج كرده و در اين خلأهاي حساس مشغول به كار نمود. علاوه برآن، بسياري از معضلاتي كه در اثر كمبودهاي عاطفي و رواني در جامعه وجود دارد، از اين طريق قابل پيشگيري خواهد بود. مانند سوءتغذيه در دانش آموزان به كمك علم پزشكي و حل ريشه اي مسايل و مشكلات نوجوانان و جوانان به كمك علم مشاوره و البته آموزش و آماده سازي آينده سازان براي زندگي مفيد در جامعه اي اسلامي.
حال بايد به اين نكته انديشيد كه آيا نبايد در اين زمينه تأمل بيشتري صورت بپذيرد؟ آيا صرفه جويي كوتاه مدت، بيشتر از پيشگيري هاي ميان مدت و بلندمدت اهميت دارد؟ اگر امروزه ثابت شده كه پيشگيري بهتر از درمان است، آيا بهتر نيست كه بودجه هايي براي اين پيشگيري هاي بسيار حساس در نظر گرفته شود تا هزينه درمان هاي گرانبها تر را نپردازيم و مهم تر آن است كه از اين طريق، مي توان حداقلي از انتظارات جوانان را كه مثمرثمر بودن در جامعه و به دست آوردن شغلي مفيد و سالم است، تأمين كرد.
عادل خالقي

نوعي نگاه فرهنگي
چند ضربه تبر۱۷۰ ميليون ضرر!
000984.jpg
حسين نامي ساعي
چهل ، پنجاه سال پيش، تمام فكر و ذكرش تبر و خرش بود؛ اول صبح كه از خواب بيدار مي  شد، با شكم خالي، گرسنه و تشنه راهي جنگل مي شد. از همان ابتداي حركت به هر گوشه اي چشم مي انداخت، به محض اين كه دو، سه تا دار و درخت مي ديد، از خرش پايين مي پريد و با تبر به جانش مي افتد و تا تكه تكه اش نمي كرد، دست بردار نبود. نزديكي هاي شب هم كه به خانه مي آمد، آن قدر بر خر بي نوا بار مي زد كه زبان بسته، در حالي كه شكمش به زمين مي ساييد، نفس زنان مي آمد. با اين وجود آقا اسماعيل بي انصاف و دنيا پرست هم مثل فرعون بر بالاي چوب ها، روي خرش لم مي داد.
تمام زندگي اش وابسته به چوب بود. بيشتر براي قطع كردن آفريده شده بود تا وصل كردن. كارش نابود كردن بود تا ساختن. خشك و تر هم حالي اش نمي شد. پركردن جيب برايش از جان و مال مردم مهم تر بود.
قديم ها خودش بود و تبر و خرش و حالا خودش و اره الكتريكي و ارابه دودي اش!
دو، سه دهه پيش از صبح تا شام به سختي سه، چهار تا درخت را ريشه كن مي كرد و حالا با اين كه پير و ضعيف شده بود، به بركت تكنولوژي مثل آب خوردن بيش از صد تا درخت را هم قطعه قطعه مي كند. بله! آقا اسماعيل تبرزن با قطع هر درخت كه به طور ميانگين قادر است پنجاه سال ديگر به زندگي ادامه دهد، نزديك به ۱۷۰ ميليون تومان از سرمايه كشور را هدر مي دهد.
۲۷ ميليون تومان اكسيژن، ۵۴ ميليون تومان هزينه كنترل آلودگي هوا، ۳۲ ميليون تومان هزينه تنظيم و افزايش رطوبت هوا، ۲۸ ميليون تومان هزينه كنترل فرسايش و حفظ حاصلخيزي خاك، ۲۷ ميليون تومان هزينه ايجاد آشيانه و پناهگاه براي پرندگان و حيوانات كه در مجموع ۱۶۸ ميليون تومان مي شود.
آري! آقا اسماعيل ها با تخريب هرجنگل يك چرخه حيات را نابود مي كنند. تخريب جنگل ها مساوي است با نابودي بخش مهمي از ميراث طبيعي و بروز معضلات ويرانگري همچون؛ جاري شدن سيل، فرسايش خاك، تغيير اقليم و شرايط زيست محيطي، حركت زمين، محدود شدن حيات وحش و آلودگي رودخانه ها و... مساحت جنگل هاي كشور در سه دهه گذشته از ۱۹ ميليون هكتار به ۱۲ ميليون هكتار كاهش يافته. از اين رو ايران از جمله كشورهايي است كه ممكن است در آينده با خطر نابودي جنگل ها روبه رو شود. ارزش اقتصادي هر هكتار از جنگل هاي كشور سالانه ۱۱ ميليون ريال تخمين زده شده است، با در نظر داشتن اين مبلغ و با توجه به كاهش ۷ ميليون هكتار از مساحت جنگل هاي كشور به آساني با يك حساب ساده مي توان دريافت كه تنها در يك سال:
۰۰۰/۰۰۰/۱۱* ۰۰۰/۰۰۰/۷
۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۷۷=
هفتادوهفت هزار ميليارد ريال (هفت هزار و هفتصد ميليارد تومان) در نتيجه يك تخريب ۷ ميليون هكتاري ضرر عايد كشور مي شود.
چه كسي در قبال اين نابودي ثروت ملي- طبيعي مسئول است. به نظر شما چه بايد كرد؟
مقصر كيست؟ ما يا آقا اسماعيل تبر به دست؟
به يقين هريك از ما هم در اين راه قدم برداشته ايم.
بد نيست بدانيد فقط در سال گذشته در كشور بيش از يك ميليارد و صدوبيست و پنج ميليون كيلوگرم كاغذ و محصولات وابسته از قبيل لوازم التحرير، دفترچه، دستمال كاغذي و... به مصرف رسيده است.
ارزش اقتصادي هر كيلوگرم كاغذ نزديك به ۱۰۰۰ تومان است. بنابر اين صرف نظر از قطع درختان و مشكلات ناشي از آن تنها در سال گذشته مبلغي در حدود هزار و صدوبيست و پنج ميليارد تومان صرف تهيه اين محصولات شده است :
000987.jpg

۱۰۰۰ *۰۰۰/۰۰۰/۱۲۵/۱
۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۱۱۲۵=
بنابر اين به سادگي پيداست كه من و شما هم در كم كردن اين زيان و فرصت زندگي دادن به درختان و طبيعت (كه فرصتي براي خودمان نيز است) مي توانيم نقش به سزايي داشته باشيم.

فرهنگ
ادبيات
انديشه
زندگي
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |