دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۷۴
لبخندي نثار هفدهمين نمايشگاه بين المللي كتاب تهران
شازده كوچولو در سياره كتاب

اكبر اكسير - شاعر و نويسنده آستارايي
006513.jpg
آدمي گاه در رويا مسائلي را مي بيند كه در واقعيت جز رويا! نيست. البته رويا ديدن و رويا پردازي هم از جمله پيشه هاي شريفي است كه اهل قلم و فرهنگ، در آن دستي چيره دارند و گاه و بي گاه مرتكب اين فعل شريف مي شوند.
طنز پرداز شهرستاني ما كه دستي در شعر هم دارد، در روياي خود نمايشگاه هفدهم را بي نظير تصوير كرده است.
ساعت ۶ صبح در ترمينال غرب كه پياده شديم اولين چيزي كه نظر مسافران را به خود جلب كرد انبوه پرده هاي خيرمقدم نمايشگاه كتاب بود. مسافرين محترم نمايشگاه كتاب! خوش آمديد، مقدمتان گرامي باد. بلافاصله با شنيدن اطلاعيه بلندگوي ترمينال به بوفه هدايت شديم. ديدار صدها مسافر ريز و درشت از چهار گوشه ايران در محل بوفه ترمينال غنيمت بود. بعد از صرف صبحانه كامل بلافاصله خواستم خود را با هر وسيله ممكن حتي وانت بار به نمايشگاه كتاب برسانم كه راهنماي نمايشگاه حاضر در ترمينال با احترام تمام ما را قانع كرد كه سرويس ويژه نمايشگاه از سوي شهرداري تهران در مقابل درب اصلي آماده انتقال مسافرين شهرستاني است،با نظم خاصي سوار شديم و بعد از ده دقيقه تابلوي ورودي نمايشگاه مشاهده شد. درود بر مسئولين طرح ترافيك كه با يك برنامه ريزي خاص خدمت بزرگي به اهل كتاب كرده بودند،بطوري كه جز سرويس هاي اياب و ذهاب نمايشگاه هيچ خودرويي در خيابان هاي مسير نمايشگاه وجود نداشت. در مقابل درب ورودي نمايشگاه از سوي مسئولين عاليرتبه وزارت ارشاد، صنف ناشران، مسئول فرهنگي شهرداري و محيط زيست با رويي باز استقبال شديم و چون به ساعت شروع نمايشگاه سه ساعت باقي بود و تا ساعت ۱۰ حوصله كسي سرنرود، در محوطه باصفاي نمايشگاه پايين تر از فواره هاي بلند، روي سكوهاي زيبا و راحتي اسكان داده شديم كه با اولين روز افتتاح سينماي روباز نمايشگاه مصادف بود و به افتخار ما شاعران و نويسندگان كتاب دوست شهرستاني، براي اولين بار فيلم مصائب نشر را نمايش دادند و اتفاقاً فيلم جالبي بود، بويژه بازي يارانه كتاب در نقش باراباس. اين فيلم كه از مصائب نويسنده و ناشر ايراني حكايت داشت توانست ۳ ساعت تمام ما را در فضاي فرهنگي قرار دهد. ساعت ۱۰ صبح درهاي اصلي نمايشگاه و سالن هاي كتاب باز شد و بلافاصله مأمورين مؤدب نمايشگاه به احترام ميهمانان شهرستاني وارد سالن شدند و مقامات و مسئولين موجود در سالن ها را به خارج از نمايشگاه هدايت نمودند، تا شهرستاني هاي كتاب دوست بتوانند با آرامش تمام به بازديد از غرفه ها بپردازند. نمايشگاه امسال با سال هاي قبل تفاوت چشمگير داشت. جا دارد در همين جا از مسئولين خوش ذوق نمايشگاه امسال سپاسگزاري نمايم. امسال بهترين و مناسب ترين جاي نمايشگاه را بطور رايگان به ناشران شهرستاني داده بودند و ناشران دولتي كه در طول سال نه غم كاغذ داشته و نه غم اخذ مجوز كتاب برخلاف سال هاي قبل به جاهاي پرت و پنهان نمايشگاه هدايت شده بودند تا به انبوه كتاب هاي روي دست مانده شان بنگرند و كمي به خود بيايند. شاعران و نويسندگان جوان شهرستاني در كنار غرفه هاي انتشاراتي با تمام افتخار ايستاده بودند و به شاعران و نويسندگان پيشكسوت تجديد چاپي! امضا مي دادند. در سراي اهل قلم قيامتي برپا بود، يك شاعر شهرستاني با لهجه غليظي شعرهاي مجموعه جديدش را مي خواند و تمام خبرنگاران و عكاسان به تهيه گزارش و خبر مشغول بودند. ساعت كه نزديك ناهار شد، راديوي محلي نمايشگاه اعلام كرد، مسافرين محترم كتاب، شاعران و نويسندگان محترم شهرستاني لطفاً به بوفه پشت مسجد تشريف بياورند. چه پذيرايي جالبي! قبل از شروع ناهار نمايندگان اداره كتاب و صنف ناشران با عرض خوش آمديد و خيرمقدم به هر نفر بن ۵۰ هزار توماني كتاب هديه كردند كه اشتهاي حاضرين را برانگيخت. بعد از صرف ناهار و استراحت كوتاه در سالن هاي پيش ساخته ويژه مسافرين و صرف چايي و كيك وارد غرفه مطبوعات ادبي شديم. تمام سردبيران و مديران مسئول ماهنامه هاي ادبي تهران كه تا ديروز براي اهل قلم شهرستاني تره هم خرد نمي كردند با تراكت هاي خوش خط «خوش آمديد شاعران و نويسندگان شهرستاني»، از ما استقبال شاياني كردند. مسئول محترم شعر يكي از ماهنامه ها كه از شاعران بزرگ و بزرگوار است، با دسته گلي از طرف همكاران ماهنامه هاي ادبي تهران مقدم ما را گرامي داشتند و مژده دادند كه از اين پس آثار كليه اهل قلم شهرستاني بدون نوبت به چاپ خواهد رسيد، حتي زودتر از بچه هاي تهران! لحظه بسيار خاطره انگيزي بود. نماينده ماهنامه  ادبي آثار شاعران و نويسندگان شهرستاني را جمع آوري كرد تا در اسرع وقت تقديم خوانندگان تهراني كند. عكاسان هنري چپ و راست عكس مي گرفتند و مصاحبه مي كردند و يكي از خبرنگاران از كمبود عكس و خبر اهل قلم شهرستاني گلايه داشت. يكي از نكات مثبت نمايشگاه امسال تخفيف ۵۰ درصدي كتاب به شهرستاني ها بود كه در ازاي تسليم بليط اتوبوس داده مي شد. ناشرين محترم تهراني نيز در يك اقدام بشردوستانه دست به ابتكار جالبي زده بودند. نام شاعران و نويسندگان ناشر - مؤلف جوان شهرستاني را مي خواندند و قرارداد ۳۰ درصدي با آنها منعقد مي كردند و حتي حق القلم آنها را پيشاپيش مي پرداختند كه براي من هم كه براي مجموعه شعر جديدم نه قراردادي داشتم و نه حق البوقي گرفته بودم بد نشد. ناشر شريف از بابت فروش كتاب علي الحساب يك ميليون ريال طي چكي به من تقديم نمودند. ساعت نزديكي هاي ۱۰ شب بود، همه خسته شده بودند، بعضي از بچه ها كه شام نخورده بودند آماده خداحافظي بودند تا با اتوبوس به شهرستان برگردند و در اين موقع يكي از مسئولين محترم نمايشگاه با اصرار تمام آنها را منصرف كرد و به ما فرمود كه شهرداري تهران به افتخار ما ضيافت شامي در خانه شاعران ايران ترتيب داده اند كه معاونت فرهنگي شهرداري تهران اضافه كرد به مدت سه روز مهمان هستيم. از طرف روزنامه هاي همشهري، جام جم، ايران جمعه و كتاب هفته نيز هدايايي به رسم يادبود شامل دو سكه طلا به حاضرين اهدا شد و ما در عرض سه روز از نقاط مختلف نمايشگاه ديدن كرديم. اولين باري بود كه با خيال راحت توانستيم از طريق تلفن خصوصي با خانواده هايمان تماس بگيريم و از دستشويي مديران استفاده كنيم و يك لحظه احساس خستگي نكرديم و به ويژه وقتي كه از قول مسئولين هواپيمايي ايران شنيديم كه بليط برگشت تا استان مربوطه رايگان خواهد بود .از خوشحالي داشتيم پر در مي آورديم كه آقاي محمد ولي زاده ناشر نسل جوان كه انتشارات داستان سرا را به سراي شاعران و نويسندگان پويا بدل كرده وارد جمع شد و بعد از سخنراني مختصري از شاعران شهرستاني درخواست كرد هرچه زودتر يك قطعه عكس و يك شعر كوتاه با ذكر محل تولد و تاريخ تولد و آثار خود را جهت چاپ در سالنامه شاعران شهرستاني تحويل دهند تا سالنماي ۸۴ با نام نامي آنها مزين شود و مثل سالنماهاي مشابه نباشد كه عكس و مشخصات شاعران با هم نمي خواند! خلاصه بعد از سه روز پذيرايي در حالي كه انبوهي كتاب چاپ اول هديه گرفته بوديم و عكس هاي زيادي با اهل قلم و دوستداران و طرفداران خود انداخته بوديم با مسئولين دلسوز كتاب و نمايشگاه خداحافظي كرديم. هدايا توسط تاكسي بارهاي رايگان شهرداري تا ترمينال آزدي حمل شد و من كه دلم نمي خواست از چنان فضاي دل انگيزي خداحافظي نمايم، سوار اتوبوس تعاوني ۸ تهران- اردبيل شدم تا خود را به آستارا برسانم و گزارشي از ديدار خود از نمايشگاه هفدهم را براي ويژه نامه كتاب همشهري بنويسم. هنوز اتوبوس از درب غربي ترمينال خارج نشده بود كه تازه متوجه شدم بليط رايگان هواپيما به مقصد رشت به نام من رزرو شده است، بلافاصله فريادي زدم و آقاي راننده ترمز محكمي زد و مرا از خواب خوش نمايشگاه بيدار كرد!

حاشيه نمايشگاه كتاب
نمايشگاه و برپايي جشن كتاب
نمايشگاه كتاب به نوعي جشنواره كتاب نيز هست .از جشنواره فيلم و موسيقي و تئاتر چيزي كم ندارد به نظرم فقط شب اختتاميه و مراسم جايزه دهان اش را كم دارد. در طول مدت برپايي تمام غرفه ها لبريز از تماشاچي محض مي شود كه با حسرت جانكاه جلوي ويترين غرفه ها مي مانند دستي به سر و روي كتاب مي كشند و قيمت پشت جلد را مي نگرند و آرام و خاموش و خيلي مؤدبانه دوباره سر جايشان مي گذارند. در اين نمايشگاه كه هياهوي تماشاگرانش بهترين موسيقي متن است اگر شانس يارتان بود گذشته از كتاب شايد به ديدار نويسنده كتاب هم نائل آمديد امضايي مي گيريد و خوش و بشي مي كنيد پاي درد دل آنها مي نشينيد و ناشران بدقول را از نزديك مي بينيد و كتابهاي جورواجور و اغلب قفسه  پركن آنها را زيارت مي كنيد كه با كاغذ سهميه و به قيمت آزاد عرضه شده است. جشنواره كتاب را در همين زمان كه اوايل گل سرخ است و ابتداي بهار و شكوفايي طبيعت مي توان باشكوهتر از اين برگزار كرد به طوري كه مردم را گروه گروه به اين جشن كشاند و با پذيرايي مسئولين آنها را با مقوله كتاب و كتاب خري آشنا كرد و آشتي داد و حتي همزمان با نمايشگاه، آثار اهل قلم را در موزه مانندي جاي داد و خيلي كارها براي كتاب و پديد آورندگان آن كرد كه اگر خودكار بيك من ته نمي كشيد همه را مي شمردم فعلاً شب بخير!
006510.jpg

نمايشگاه كتاب و كمدي حضور مؤلف ناشر جوان ...
يكي از برنامه هاي جالب نمايشگاه فروش كتاب جديد الانتشار با حضور مؤلف مي باشد .شاعر جواني كه با هزار بدبختي مبلغي قابل توجه به ناشر داده تا آثارش را قبل از جوانمرگي چاپ و پخش نمايد با چه ابهتي كنار غرفه مربوطه مي ماند تا شايد كسي براي گرفتن امضا و عكس يادگاري به او نزديك شود و كتابش پرفروش ترين كتاب نمايشگاه سال باشد كه مي بينيد اصلاً خبري از اين مسايل نيست تازه داغ كهنه اش وقتي داغتر مي شود كه مي بينيد بازديد كنندگان هر كتابي غير از كتاب شاعر جوان را پرس وجو مي كنند. اينجاست كه بحران مخاطب عقده اي مي شود بزرگ بر دل اين شاعر جوان! (خود مؤلف ناشر) و تازه متوجه تعريف و توصيف ناشر مباشر مي شود كه آن  همه تشويقات فقط به خاطر مشتي ريال بود نه معرفي شعر جوان و خدمت فرهنگي ،چون ناشر زرنگ قبل از رساندن كتاب به نمايشگاه سرمايه اوليه و سود لازم را نقداً دريافت كرده و ديگر برايش مهم نيست اين كتاب رابفروشد يا نه و اين واقعيت تلخ را شاعر جوان وقتي متوجه مي شود كه نمايشگاه تمام شده و ايشان با انبوهي از كارتن كتاب در ترمينال منتظر رسيدن اتوبوس شهرستان است. حالا شما خواننده محترم اين حاشيه پيدا كنيد پخشي، فروشنده، خريدار و خواننده محترم مجموعه شعر را! آن هم از نوع جوان!

نويسنده در نمايشگاه
محمد منصور هاشمي، نويسنده كتاب هويت انديشان و ميراث فكري فرديد
*جناب هاشمي كمي در مورد كتاب ميراث فكري فرديد توضيح دهيد؟
- هويت انديشان و ميراث فكري فرديد، متضمن يك تك نگاري در مورد فرديد است، زندگينامه و آثارش، البته منظور فقط آثارش نيست بلكه مكتوباتي كه در آن اثر گذاشته از جمله آثار دانشجويانش و افكارش كه در ديگران اثر نهاده است. در اين كتاب بيشتر مي خواستم ببينم كه ديدگاه فرديد در چه كساني مؤثر بوده و رهاورد اين تأثير چيست؟ من سعي كردم وجوهات آن را توضيح دهم، اين يك بخش عمده اي از كتاب است اما كتاب به همين بخش خلاصه نمي شود، بخش هاي ديگري هم دارد، مبتني بر مفهوم هويت. به نظر من فرديد اولين فيلسوف دوره جديد ايران است و آن مفهوم محوري كه فرديد براي ما طرح كرده يا آنچه كه به عنوان انديشه براي ما باقي مانده و اهميت دارد يك هويت است، بعد اين مفهوم هويت را در انديشه متفكران ديگر كه من آنها را هويت انديش مي بينم در مقابل دين انديش، پيگيري كردم، اين پيگيري به هويت انديشان در انديشه هاي جلال آل احمد، احسان نراقي، داريوش آشوري، رضا داوري، داريوش شايگان خلاصه مي شود و ضميمه اي هم در اين كتاب پيرامون سيد جواد طباطبايي اضافه كرده ام، در حقيقت يك دوره ماجراي هويت انديشي را در فرديد تا وضع فعلي دنبال كردم.
* بخش عمده كتاب بر كدام قسمت استوار است؟
- كتاب يك كليت پيوسته دارد، در واقع به صورت پيوستار تهيه شده است. يعني ماجرايي كه در فصل فرديد شروع مي شود و در پايان فصل شايگان تمام مي شود، به عنوان مثال در فصل هويت و هويت انديشي، فصل تحقيق آن جداي از آن وجه نظري پشت كتاب، فرديد وجه شاخصي است، چون در مورد خود فرديد هيچ تك نگاري مستقلي نشده بود شايد مجموعاً در دو سه كتاب مثل كتاب مهرزاد بروجردي در مورد فرديد صحبت شده باشد، اينجا من ۱۶۰ صفحه راجع به فرديد تك نگاري كردم كه به معني تحقيقي كلمه، يك كار جامعي است.
مهرنوش قربانعلي نويسنده چشم انداز شعر معاصر
* كتاب چشم انداز شعر معاصر ايران مربوط به كدام مقطع تاريخ شعر است؟
- از نگاه منتقدان و صاحب نظران شعر اين كتاب مرور شعر ۸۰ ساله ايران است، البته من اين دوره ۸۰ ساله را با چهارده نفر مورد بررسي قرار دادم و گمان مي كنم توانستم به زواياي پيچيده اين دوره دسترسي پيدا كنم.
* به چه افرادي بيشتر پرداختيد؟
- در واقع از كساني كه آغاز گر نقد در ايران محسوب مي شوند تا كساني كه در دهه هفتاد كار خود را آغاز كردند، نمايندگان هر دوره و سني حضور دارند: منوچهر آتشي، آزاد، مسعود احمدي، علي باباچاهي، عبدالعلي دستغيب، محمدعلي سپانلو، عنايت سميعي، علي صالحي، كاميار عابدي، مهرداد فلاح، محمود فلاكي، شمس لنگرودي، محمود نيكبخت.
* اهميت كتاب را نسبت به كتاب هاي ديگر چگونه مي بينيد؟
- من در واقع اين كتاب را با كتاب هاي ديگر چاپ شده در مورد شعر معاصر نمي توانم مقايسه كنم، فكر مي كنم در نوع خودش يك كار منحصر به فرد است.

چهار گوشه نمايشگاه از چندنگاه!
رضا قنبري
006504.jpg
006498.jpg

سرآغاز
من روزنامه نگارم، شعر و داستان هم مي نويسم. با كتاب بزرگ شده ام و بي كتاب نمي توانم زندگي كنم. اما هنگامي كه كودك بودم، هيچ كس برايم كتاب نمي خريد، حتي خواندن كتاب در خانواده ما بد بود و مادرم اعتقاد داشت كتاب آدم را ديوانه مي  كند. اما من هنوز ديوانه وار كتاب مي خوانم.
هر سال كه نمايشگاه كتاب شروع به كار مي كند، مثل اسيري كه به خانه اش مي رود، من هم براي چند روز به خانه ام مي روم. من خانه ام را (نمايشگاه كتاب) دوست دارم. در آن اهالي خانواده را مي بينم و گاهي هم در مورد خانه ام مي نويسم. مثل الان!...
اطلاع رساني؛ به چه صورت
هر گوشه اي از نمايشگاه را كه نگاه مي كني، جمعيت موج مي زند. زن، مرد، جوان، پير!
اما در اين شهر كتاب با خيابانها و سالنهايي طويل و وسيع، هر كس راه و مقصد خود را چطور بايد پيداكند؟ اگر كسي دنبال سالن، كتاب و ناشر خاصي باشد، در اين شهر، چگونه بايد آن را پيدا كند؟ مراكز اطلاع رساني، تنها امكان در اين موردند. چادرها و اتاقك هايي كوچك كه آدمهاي زيادي دور آنها جمع شده اند. هر كس سؤالي مي پرسد و شخصي كه داخل اتاقك نشسته با سر در گمي و خستگي سعي مي كند به جماعت عجول پاسخ بگويد. كسي نام ناشري را مي خواهد، كسي ديگر دنبال فلان سالن است و آن ديگري مي خواهد بداند فلان ناشر در كدام سالن و كدام غرفه است. جمعيت زياد است و مراكز اطلاع رساني كم و محدود! نسبت مراكز اطلاع رساني به نسبت جمعيت مثل يك است به هزار!
با خانمي جوان كه بي صبرانه ميان انبوه جمعيت ايستاده صحبت مي كنم:
* سلام، ممكنه به چند سؤال من جواب بدين؟
- در مورد چي؟
* در مورد اطلاع رساني، فكر مي كنيد اطلاع رساني نمايشگاه چطور است؟
- زياد خوب نيست. انگار خودشون هم اطلاعات زيادي ندارند. فقط يه نقشه نمايشگاه مي دن دستتون.
*الان دقيقاً  دنبال چه اطلاعاتي هستين؟
- مي خوام بدونم كتابهاي كارشناسي ارشد علوم انساني رو توي كدوم سالن پيدا مي كنم.
* اين مركز اطلاع رساني نتونست كمكي بكنه؟
- نه!  گفتن برم مركز اطلاع رساني كامپيوتري.
اين جماعت منتظر را ترك مي كنم و قدم مي زنم. به مركز اطلاع رساني كامپيوتري مي رسم. جمعيت زيادي اينجا ايستاده اند و بي صبرانه منتظر راهنمايي هستند. شايد حدود صد تا صد و پنجاه نفر زن و مرد با سؤالاتي گوناگون، مسئولين اين مركز را بمباران مي كنند!  دختراني كه پشت كامپيوترهايشان نشسته اند، صبورانه و خسته سعي مي كنند به تك تك سؤالات پاسخ بدهند.  آقايي را كه جواب سؤالش را گرفته صدا مي كنم و با او مشغول صحبت مي شوم:
* ظاهراً  جوابتان را گرفتيد؟
- بله، اما حدود ۲۰ دقيقه از وقتم رفت!
* شما فكر مي كنيد اطلاع رساني نمايشگاه خوب است؟
- ببينيد مسئولان اين مركز خوب راهنمايي مي كنند، اما در واقع نيروي انساني و امكاناتشان كم و محدود است.
* فكر مي كنيد چه كاري مي شود انجام داد كه اطلاع رساني بهتر شود؟
- فقط با افزايش اين مراكز اطلاع رساني.
من هم با او كاملاً  موافقم، نسبت مراكز اطلاع رساني به جمعيت، بسيار كم و محدود است. هر سال همين مشكل در نمايشگاه ديده مي شود، ولي ظاهراً  هيچ وقت قرار نيست اين مشكل برطرف شود. جمعيت، همچنان مركز اطلاع رساني كامپيوتري را دوره كرده اند. هنوز هم صدها سؤال در هوا معلق مي ماند كه شايد كسي به آن پاسخ گويد!
از نمايشگاه چه مي خواهيد؟
006501.jpg
006507.jpg

حالا به سراغ بازديدكننده ها مي روم و سؤالات مختلفي را از آنها مي پرسم؛ از نمايشگاه، كتاب و خريد كتاب و ...
حداقل يك ميليون تومان!
* چند دوره به نمايشگاه آمديد؟
- تقريباً  هشت دوره.
* اسم و سن تان را به ما مي گوييد؟
- عليرضا ميري، ۲۵ ساله.
* كتاب هم خريديد؟
- بله، فعلاً  چند كتاب خريدم، اما قيمت ها زياد است، فكر نكنم بتوانم همه كتابهايي را كه مي خواهم بخرم.
* واقعاً  فكر مي كنيد كتاب گران است؟
- تقريباً  بله!
* مثلاً وقتي قيمت كتاب را با گوشت و بنزين مقايسه كني، كتاب باز هم گران است؟
- نمي دانم، سؤال سختي است.
* فايده و كاركرد نمايشگاه كتاب چيست؟
- خب آدم مي تواند همه كتابها را يك جا ببيند و انتخاب كند.
* چقدر پول براي خريد كتاب آورديد؟
- سي هزار تومان.
* فكر مي كنيد پولدارها كتاب مي خرند؟
- شايد بخرند، شايد هم نه!
* دوست داشتي چقدر پول داشتي تا همه كتابهايي كه مي خواهي بخري؟!
- حداقل يك ميليون تومان!
صف طولاني دستشويي ها و ترافيك
* خانم سلام، ممكنه به چند سؤال جواب بديد؟
- شما خبرنگاريد؟!
* بله، تا الان كتاب خريديد؟
- نه، هنوز نتوانستم انتخاب كنم.
* دنبال چه كتابهايي مي گرديد؟
- بيشتر كتابهاي كمك درسي و اگر شد كتابهاي داستاني.
* يعني نمي دانيد كتابهاي كمك درسي ات را از كدام ناشر بخواهي؟
- اسم چند ناشر كه كتب كمك درسي دارند را مي دانم، اما بايد از بين آنها انتخاب كنم.
* چندمين بار است كه به نمايشگاه مي آييد؟
- ششمين بار است.
* در اين شش سال، چه چيزهايي در نمايشگاه تغيير كرده؟
- فكر مي كنم، تقريباً  هيچ چيز.
* بدترين چيز نمايشگاه؟
- صف طولاني دستشويي ها و ترافيك!
* هنوز هم به من مشكوكيد كه خبرنگارم يا نه؟!
- (مي خندد و چيزي نمي گويد)
* دوست داشتيد نويسنده بوديد؟
- تا حالا به اين موضوع فكر نكردم.
... و اين كودكان زيبا!
سالن كودك آنقدر شلوغ است كه به نظر مي رسد جمعيت در آن راه نمي رود، ايستاده است! اين سالن تنها جايي در نمايشگاه است كه مي تواني در آن كودكان معصوم و زيباي زيادي را ببيني. جلوي غرفه كانون پرورش فكري كودكان، شلوغتر از هر جاي ديگري است. در دست بيشتر كودكان كتاب و لوازم سرگرمي ديده مي شود. با بچه ها، اين گلهاي زيبا و هوشيار گپ زدم كه مي خوانيد:
كتاب،  عروسك، ساندويچ
* خانم كوچولو، سلام. اسمت چيه؟ چند سالته؟
- (مي خندد) سوسن قادري نژاد. هفت ساله.
* چند تا كتاب خريدي؟
- فعلاً  سه تا.
* هر كتابي كه دوست داري، مامانت مي خره؟
- بله. تا حالا خيلي كتاب خريده  برام.
* خودت كتابها را مي خوني يا اين كه مامانت برات مي خونه؟
- مامانم برام مي خونه.
* شعر دوست داري يا داستان؟
- هم شعر، هم داستان.
* اسم يه كتاب كه دوست داري رو به ما مي گي؟
- (كمي فكر مي كند) يادم نمي آد!
* چي رو توي نمايشگاه دوست داري؟
- كتاب، عروسك!، ساندويچ.
* (روبه مادرش مي  كنم) شما هر كتابي كه خواست براش مي خريد يا راهنمايي اش مي كنيد؟
- سعي مي كنم براي انتخاب كتاب راهنمايي اش كنم، در كنار اين، به انتخاب خودش هم احترام مي گذارم. البته خودش بيشتر به خاطر تصويرهاي كتابها، آنها را انتخاب مي كند.
* وقتي بچه بوديد، براي شما كتاب مي خريدن؟
- نه!، اما وقتي بچه بودم كتاب خوندن رو دوست داشتم.

كوتاه از نمايشگاه كتاب تهران
ساعت نمايشگاه مناسب است!
در حالي كه برخي از ناشران از زمان نمايشگاه ابراز گله مندي مي كنند، يك كتابفروش و ناشر كهنه كار، زمان ياد شده را بسيار مناسب مي داند. ماكان زهرايي كه در زمينه پخش و فروش كتاب تجربه هاي فراواني دارد و كتابفروشي «كارنامه» وي در نياوران تا ۱۱ شب (و حتي روزهاي تعطيل) به روي علاقه مندان باز است، به خبرنگار ما مي گويد: مشتريان در شلوغي و ازدحام، كتابها را انتخاب مي كنند و سپس در دو ساعت پاياني نمايشگاه دست به خريد مي زنند.
وي البته آمار خاصي براي اين گفته  خود ارائه نكرد، اما براساس تجربه اي كه در اين كار دارد معتقد است خريداران واقعي در همان زمانهاي انتهايي پديدار مي شوند.
رونق نشر آثار مرتبط با انديشه سياسي ايران و اسلام
چند سالي است كه حوزه انديشه سياسي اسلام و ايران و مباحث پيرامون آن با اقبال علاقه مندان روبه رو شده است و آثار متعددي در اين زمينه تأليف يا ترجمه شده اند. در اين ميان چند ناشر هستند كه به شكلي ويژه  به اين مباحث مي پردازند.
از جمله اين ناشران انتشارات بوستان كتاب قم است كه بخشي ويژه تحت همين عنوان در مجموعه كارهاي خود گشوده است و تاكنون چهره هاي شاخص تاريخ انديشه سياسي اسلام، همانند فارابي، خواجه نصير، علامه كشفي، گروه اخوان الصفا و ... را به صورت كتاب معرفي كرده است. اين ناشر همچنين برخي متون كهن حوزه انديشه سياسي را در هيئت هاي پاكيزه و با تصحيح مناسب به چاپ سپرده است.
همچنين بايد از انتشارات كوير هم نام برد كه علاوه بر آثار قديمي سيد جواد طباطبايي،  مجموعه انديشه ايراني دوران معاصر را هم تدوين و انتشار داده كه آخرين آنها درباره محمد فرديد است. در هر حال خوانندگان علاقه مند اين حوزه ها مي توانند ضمن سركشي به ديگر كتابها و ناشران، گوشه چشمي هم به اين سه ناشر داشته باشند.
ميراث مكتوب
نشر ميراث مكتوب در دوران كاري چندين ساله خود توانسته به محل و مرجعي براي علاقه مندان نسخه هاي خطي تبديل شود. اين مركز در دوره كاري تازه اش، ميزگردهاي تخصصي هم برگزار مي كند تا فهم و دانش مخاطبانش را بيش از پيش ارتقاء دهد.
امسال هم شنيديم كه اين ناشر و مدير آن اكبر ايراني برگنجينه ۱۵۰ عنواني خود ۱۷ عنوان ديگر هم افزوده اند. تا يادمان نرفته از مجموعه ديگري كه آقاي ايراني در آن دست اندركارند، يعني مجموعه قلم، هم ياد مي كنيم. اين مجموعه كه اندك اندك به مرز ۱۰۰ عنوان مي رسد؛ تلخيص متون كهن با توضيحات مناسب براي جوانان است كه با استقبال خوبي هم روبه رو شده است.

با نويسندگان در نمايشگاه
اميرعطايي؛ نويسنده پيامبر آريايي
اين كتاب موضوعي است،يك اثر تاريخي است يعني مسير تاريخي زرتشت را بررسي كرده تا ساسانيان، من به اين صورت حركت نكردم، من موضوعي تحقيق كردم، چند فصل را اختصاص دادم به تأثيرات ايران بر اديان دنيا، يكسري را اختصاص دادم به بازشناسي اديان كهن، يعني اسم اصلي اينها چه بوده مثلاً ما الان مي گويم آيين مهرپرستي، در حالي كه آنها در آن موقع آيين ميلاد مي گفتند، يا مي گفتند كيش پهلوي، اينها را من بررسي كردم و دقيق تر نشان دادم، كه مكتب هاي مغانه، كيش ها، طريقه هاي تصوف ميانه، به چه نام هايي بوده و وجود داشته و چه كارهايي و چه اعمالي انجام مي دادند. در يك كلام يك كتاب نسبتاً جالب و متفاوت است، چون من مستقيماً به خود تورات مراجعه كردم، خود انجيل، خود وداها، تمام آثار افلاطون را تحقيق كردم، تمام كارها را يكايك كار كردم و ريشه هاي مغانه را در اينجا به صورت روشن نشان دادم اميدوارم كه اين كتاب مورد علاقه همه قرار گرفته باشد.
* اين چندمين كار شماست؟
- قبل از اين كتاب هاي ديگري هم منتشر كردم. اولين كتاب من «نبرد خدايان» كه حدود ۱۳ سال پيش نوشتم، «آفرينش خدايان» دومين كتاب من است كه در مورد اسطوره هاي ايراني است. من در «نبرد خدايان» درباره برخورد ستاره دنباله دار با زمين بررسي كردم، اين را از تمام اسطوره هاي دنيا در آوردم به چه صورتي اتفاق افتاده چه تأثيراتي داشته مثلاً در ايران به صورت اهريمن، در اماكن ديگر به صورت اژدها درآمده، دومين كتاب من از كيومرث تا منوچهر كار كردم.
صفاءالدين تبراييان ؛نويسنده كتاب آقاي خاكستري
اين كتاب به قطع وزيري، در ۸۱۰ صفحه، در ۱۷ فصل تنظيم شده است، من در اين كتاب نگاهي داشتم به فعاليت هاي نخست داريوش همايون در دوره اي كه متفقين ايران را به اشغال خود در آورده و سپس عضويت همايون در گروهي به نام «انجمن» از جمله اولين فعاليت هاي وي محسوب مي شد. اولين فعاليت مطبوعاتي ايشان نشريه اي است به نام «جام جم» كه نشريه سوسياليست هاي انقلابي ايران است. جالب است بدانيد كه سهراب سپهري عضو اين گروه بود كه در بيابان هاي يوسف آباد هم قسم شد كه اين كار را ادامه دهند. ورود همايون به تشكل پان ايرانيسم، حضور دكتر داود منشي زاده كه در آن سالها از اروپا به ايران آمده بود و عضو سومكا مي شود، بخش ديگر اين كتاب به طور مفصل در مورد سومكا صحبت مي كند، يك ليست كاملي از اعضاي سومكايي ها منتشرشده است.
يكي از بخش هاي مهم كتاب فعاليت همايون در مؤسسه انتشارات فرانكلين است، تلاش ايشان در نفوذ به جبهه ملي ايران، نقشي كه در ماجراي جدايي بحرين از ايران ايفا كرد، تأسيس مؤسسه آيندگان و نقشي كه آيندگان در مطبوعات آن روز به عنوان قطب سوم مطبوعات ايفا كرد و چگونگي تأسيس اين روزنامه و تأمين اعتبار آن و اينكه منابع مالي آن از كجا مي آمده است، بخشي از اين كتاب است. بخش ديگر كتاب در مورد ازدواج هما زاهدي و علت جدايي هما از عبدالحسين اتحاديه و تحليلي بر حزب رستاخيز است كه چطور عمر اين حزب ۱۳۰۸ روز بيشتر نينجاميد، حضور همايون در هيأت دولت و برآمدن جمشيد آموزگار و نقش وي در سخنگوي هيأت دولت و وزير اطلاعات و جهانگردي از ديگر مباحث كتاب است.

هنر
ادبيات
علم
فرهنگ
|  ادبيات  |  علم  |  فرهنگ   |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |