دوشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۷۴
سخن ناشر
نماينده ۱۵ درصد ناشران
انتقاد مدير انتشارات شباويز از اتحاديه ناشران و كتابفروشان تهران
006459.jpg
نوشته زير را خانم فريده خلعتبري مدير انتشارات شباويز و از ناشران برگزيده سال ۸۲ در پاسخ به اين پرسش ما كه چرا در بخش ناشران داخلي شركت نكرده ايد، نوشته است كه مي خوانيد. طبيعي است مسئولان اتحاديه و ديگر ناشران مي توانند به ايرادات و انتقاداتشان پاسخ گويند.
***
اتحاديه، تشكلي است كه بنابر ماهيت خود، بايد نشان از همبستگي داشته باشد و سود جمع را به منفعت فردي ارجح شمارد. اما، آيا تشكلي كه اتحاديه ناشران و كتابفروشان تهران خوانده مي شود، به راستي چنين است؟
بيش از شش هزار ناشر در تهران فعاليت دارند. به اين تعداد بايد كتابفروشان غير ناشر را نيز افزود. اعضاي اتحاديه حتي پانزده درصد شاغلان نيستند، پس هيچ گاه نمي توانند نماينده ناشران و كتابفروشان تهران باشند.
انتخابات گذشته اتحاديه به درستي نشان داد كه حتي اعضا هم به آن باور ندارند، زيرا كه آخرين نفر منتخب، اگر چه بيش از اولين نفر خود را صاحب حق مي نماياند، نتوانست حتي پانزده درصد آراي اعضا را به دست آورد. از اين رو، به جرأت مي توان گفت كه اعضاي هيأت مديره اتحاديه در حال حاضر نماينده ناشران و كتابفروشان تهران نيستند. فعاليت كتابفروشان با تعريف فعاليت هاي صنفي همخواني كامل دارد و مي تواند صنفي تلقي گردد، اما ناشران چنين نيستند. نشر يك صنعت است و ناشران صنعتگراني هستند كه به دلايل گوناگون، از جمله وجود اتحاديه، كوچك مانده اند و حتي از مزاياي مترتب بر صنايع كوچك نيز بهره اي نمي برند، چه رسد به صنعتي پيشرفته و كلان. حال آن كه نياز جامعه فرهنگي- هنري كشور حضور صنعت نشري، بنيان نهاده شده براساس قوانين حاكم بر صنايع بزرگ را ايجاب مي كند.
صنعت نشر نمي تواند و نبايد صنفي نگريسته شود و از رشد و شكوفايي بازماند. اتحاديه وظيفه دارد امتحانات به دست آمده را بدون هرگونه تبعيض و به دور از غرض ورزي هاي شخصي تصميم گيرندگان كنوني در اختيار كليه اعضا قرار دهد و اگر نماينده اي برمي گزيند، مناسب ترين باشد. آيا گزينش هاي اتحاديه، دست كم در دو سه سال گذشته و از زمان تصدي هيأت مديره جديد چنين بوده است؟ انتخاب يك فرد خاص، كه عضو جمع كوچك تر و بسته تري است كه تنها به منافع گروه خود مي انديشند و چشم پوشيدن از تمام ضوابط حاكم بر انتخاب شايستگان در همه جا و به تكرار، خلاف اين اصل را نشان مي دهد.
اتحاديه، حتي گامي فراتر نهاده است و در بسياري موارد، افراد غيرعضو را برمي گزيند، يعني اين كه در ميان اعضا هيچ فرد شايسته اي وجود نداشته است كه عهده دار نقش نمايندگي گردد و تنها دوستان غير عضو از ويژگي هاي مطلوب برخوردارند. به عبارت ديگر، اين گونه گزينش ها به آن معني است كه آنهايي كه نپيوستن به اتحاديه را برگزيده اند،  برتراند!
عجيب تر آن كه حتي براي مراسم همگاني يا زماني كه دعوت كننده نهاد ديگري است و تنها توزيع كارت به اتحاديه محول شده است، باز هم نام ناشران حق گو حذف مي گردد و حضورشان نفي مي شود. هيأت مديره كنوني تا به آن جا در عناد ورزيدن با اعضايي كه تحت انقياد درنيامده اند پيش رفته اند كه به ظاهر نيز كه شده، حاضر نيستند در شادي موفقيت هاي ملي و جهاني به دست آمده آنان شريك شوند، يا از خدماتي كه براي اعتلاي صنعت نشر انجام داده اند، سپاسگزاري به عمل آورند.
حال، اين چنين گروهي مسئوليت برگزاري نمايشگاه كتاب را بر عهده گرفته اند و به تقسيم غرفه ها ميان خود و غير خود پرداخته اند. نتيجه آن است كه ابتدا در نمايشگاه پانزدهم ديديم و اكثريت ناشران كتاب هاي كودكان و نوجوانان با محروم شدن از كليه امكانات به انبار A ۳۸ تبعيد گرديدند و دوستان ناشري كه مسئوليت سالن ها را بر عهده داشتند، حداكثر امكانات را بدون كوچك ترين هزينه اضافي در اختيار گرفتند.
اعتراض ها به جايي نرسيد و وعده هاي بي شمار براي جبران خسارات نيز به فراموشي سپرده شد. اما آن چه برجاي  ماند، افسوس از دست دادن عنوان ناشر برگزيده نمايشگاه به سبب اعتراض به نابرابري ها بود. مبالغ دريافتي و ريز هزينه هاي انجام شده در نمايشگاه ها هرگز به اطلاع اعضا نرسيده است و بسياري حتي از سرنوشت مازاد درآمد و جزئيات سفرهاي خارجي آگاه نگرديده اند.در نمايشگاه هاي شانزدهم و هفدهم، همانهايي كه نمايشگاه پانزدهم را برگزار كردند و از آن پس نيز تمامي امكانات را براي خود محفوظ داشتند، بي كم و كاست بر مسند قدرت باقي ماندند.
اگرچه كاستن از تصدي گري دولتي عملي پسنديده و سپردن اختيار به كف بخش خصوصي حركتي مطلوب است، اما دست كم تا زماني كه تشكل ها به رشد و بالندگي لازم براي خدمت صادقانه و بري از هرگونه غرض ورزي به همه اعضا برسند، نظارت بر عملكرد آنها الزامي است و شفاف سازي جزييات و پاسخ گويي بايد در اولويت مطلق قرار گيرد، كه چنين نبوده است.هر بازديدكننده اي كه به سالن ۳۸ گام بگذارد، مي تواند در باره امكانات قرار گرفته در اختيار ناشران مختلف به قضاوت بنشيند. اگر وضعيت غرفه بندي و محل استقرار ناشران در نمايشگاه هاي شانزدهم و پانزدهم را هم به ياد آورد، مي تواند بپذيرد كه بسياري از ناشران به عبث در بخت آزمايي دريافت غرفه مناسب در نمايشگاه شركت مي كنند، زيرا كه برگه هاي برنده از سال ها پيش در اختيار دوستان قرار گرفته اند!

كتاب در نمايشگاه
تاريخ عمومي جهان
006465.jpg

دايره المعارف تاريخ جهان (گروه فرهنگستان بورداس)/ زيرنظر: روژكارا تيني و فرانسوا كاراتيني/ ترجمه محمود بهفروزي/ ناشر: نشر قطره؛ چاپ اول ۱۳۸۳/ قطع رحلي، كاغذ گلاسه/ ۵۱۸ صفحه
در چند سال اخير آثار مختلفي در زمينه تاريخ عمومي جهان منتشر شده كه هر يك از آنها كاستي و فزودهاي خاص خود را دارند. اما كتاب تاريخ عمومي جهان كه در واقع ترجمه دايره المعارف تاريخ جهان منتشره در فرانسه است، در مقايسه با   آثاري كه تاكنون چاپ شده اند، برجستگي هايي دارد كه آن را از اين دسته از آثار متمايز مي كند.
كتاب نوعي تاريخ روايي است كه از ابتداي تاريخ تا حدود سال ۱۹۸۰ را شامل مي شود. توجيه گردآوردندگان براي نپرداختن به تاريخ ۲۵ ساله اخير نيز پذيرفتني است. مترجم در اين باره مي نويسد: «نگارش تاريخ اين سي سال اخير در حال حاضر، جنبه نوعي تاريخ سياسي را به خود مي گيرد و در محدوده يك تاريخ روايي نمي گنجد. مضافاً  كه بسياري از عوامل سازنده تاريخ سي سال اخير، هنوز در پرده ابهام است».
كتاب از عمده ويژگي هاي اثري مرجع برخوردار است و حاصل تلاش پي گير و بي وقفه جناب فياضي، مدير نشر قطره در مطابقت تمامي وجوه كتاب با نسخه اصلي (چه در عكس و چه در جدول و چه در موارد ديگر) كار را بسيار دقيق و با ظرافت و البته چشم نواز ساخته است. استفاده از كاغذ و چاپ نفيس هم از ويژگي هاي كتاب مرجع است تا در مراجعات مكرر آسيب نبيند، متأسفانه انتشار كتاب نفيس مدتها است در كشور ما جنبه انحصاري پيدا كرده و به ديوان هاي اشعار يكي دو شاعر بلند پايه مانند حافظ و خيام محدود شده است و خوشبختانه ناشر با اهتمام به چاپ نفيسي در اين زمينه خواسته آن سنت نيكوي كهن را نيز دوباره بازگرداند.
006468.jpg

جهان كتاب ويژه نمايشگاه
دست اندركاران ماهنامه جهان كتاب اين بار نيز ماهنامه خود را پر و پيمان و فربه تر از شماره هاي عادي، همزمان با نمايشگاه روي دكه روزنامه فروشيها فرستادند. در اين شماره كه، صفحات آگهي هاي ناشران در آن خود مي تواند راهنماي مناسبي براي علاقه مندان و بازديدكنندگان از نمايشگاه در خريد كتاب باشد، مقالاتي چون «درباره كتاب كويرهاي ايران،تابلوهايي از تاريخ روشنفكري معاصر ايران و تازه هاي بازار كتاب» آمده است.

گفت و گو با دكتر مصطفي كمال پورتراب درباره كتابهاي ترجمه موسيقي
آشوب در ترجمه!
006462.jpg
اشاره: امروزه بازار نشر ايران مملو از آثار ترجمه و حتي ترجمه هاي متعدد از يك نسخه اصلي شده است و آنچه در اين فراواني كمتر به چشم مي خورد، كيفيت ترجمه هاست. در اين خصوص با استاد مصطفي كمال پورتراب، موسيقيدان، مؤلف و مترجم كتابهاي موسيقايي گفت وگويي كرده ايم.
* استاد پورتراب! همانطور كه مي دانيد در سال هاي اخير تب كتاب هاي موسيقي و بخصوص انواع آموزشي آن در جامعه بالا گرفته و هر وقت به كتابفروشي ها مراجعه كنيم، انبوهي از كتاب هاي موسيقايي از تئوري و هارموني گرفته تا سلفژ و سازشناسي را ملاحظه مي كنيم. درصد كمي از اين كتاب ها توليد داخلي است و بيشتر آنها را ترجمه هاي قديم و جديد تشكيل مي دهد. به نظر شما كتاب هاي بازار ايران بخصوص ترجمه ها چقدر كارايي آموزشي دارند و آيا هر كتابي ولو اينكه نويسنده اش خارجي باشد، براي جوانان مفيد است؟
- ببينيد، سطح موسيقي علمي ما پايين است- البته با توجه به جمعيت كشور عرض مي كنم- يعني ما موسيقيدان هايي كه واقعاً باسواد باشند، انگشت شمار داريم. براي يك كشور شصت، هفتاد ميليوني، حدود ده نفر موسيقيدان باسواد خيلي كم است. بنابراين براي جبران اين نقيصه ما ناچاريم كه فكري بكنيم. بدين منظور در پله نخست بايد تعداد هنرستان ها را زياد كنيم و اين براي بچه ها و جوان ها مناسب است. اما چون علاقه مندان ديگري هستند كه مايل به يادگيري موسيقي هستند، براي آنها هم بايد فكري بكنيم و در حال حاضر همين كلاس هاي آزاد موسيقي هستند كه به آنها اجازه فعاليت داده  اند، هر چند صلاحيت كافي را ندارند، ولي به هر صورت بهتر از هيچ است. از طرفي بايد توجه كنيم كه هيچ چيزي از اول كامل نبوده است. بلكه آن افرادي كه شايستگي دارند بتدريج رو مي آيند و شناخته مي شوند. آنهايي هم كه شايستگي لازم را ندارند، شناخته نمي شوند و مردم كم كم  سراغشان نمي روند.
اما از آنجايي كه به قول معروف هر كتاب بدي هم به يك بار خواندنش مي  ارزد، اين كتاب هاي منتشر شده خوب اند، ولي به طور كلي بايد بگويم چيزي كه متأسفانه كسي به فكرش نبوده است، حكايت كتاب هاي ترجمه است. به نظر من كتاب هاي زبان خارجي بايد زير نظر يك گروه متخصص، اول از همه مورد تأييد واقع شود. به قول شما كتابي كه در پنجاه سال پيش نوشته شده است و بعد كسي آن را برمي دارد ترجمه مي كند، اگر پيش از ترجمه به چنين گروه متخصصي مراجعه كند، به او مي گويند كه يك كتاب روزآمد را ترجمه كند. براي مثال مربوط به سه يا پنج سال پيش باشد. اين يك موضوع و ديگر اينكه مترجمان آثار موسيقايي ما انگليسي نمي دانند و يا موسيقي مي دانند، ولي با زبان خارجي آشنا نيستند.
من به جرأت مي گويم، نود و نه درصد كتاب هايي كه در ايران ترجمه مي شوند پر از غلط است. چون اصطلاحات موسيقي را نمي دانند. در نتيجه به نظر خودشان يك واژه اي جايگزين مي كنند. شخصي چند كتابي را ترجمه كرده  است و چون در كارش تبحر داشته، لذا در پي آن بوده كه كار ويرايش فني كتاب هايش را به آدم مطلعي واگذار كند و پس از جست وجو با من تماس گرفت تا كتاب هايش را ويرايش كنم. يكي كتاب بتهوون نوشته رومن رولان، چهار جلدي است و ديگري كتاب «زندگي پر اضطراب چايكوفسكي» است. يكي ديگر هم كتاب موتزارت نوشته يان مك  لين و كتاب خيلي جالب ديگري به نام آثار كليدي موسيقي كه تمام آثار برجسته موسيقي را دو تن از موسيقيدانان فرانسوي در آن بررسي كرده اند. همه اين كتاب ها را ديگران ترجمه كرده اند و من اصطلاحات موسيقايي آنها را برابريابي فارسي كردم. به همين دليل من پيشنهاد مي كنم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي يك شورايي مركب از متخصصان تشكيل دهد كه اگر هر كسي بخواهد كتاب موسيقي چاپ بكند، آن را ابتدا به اين شورا تحويل بدهد تا بررسي شود. اين يك موضوع و ديگر اينكه اگر زبان خارجي اش خوب است، به او اجازه ترجمه بدهند. مشروط بر اينكه ترجمه اش را يك موسيقيدان ويرايش كند.
* يعني علاوه بر مميزي معمول وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، يك مميزي فني هم از سوي افراد صاحب صلاحيت صورت بگيرد؟
بله. آن وقت مردم و خوانندگان كتاب به بيراهه نمي روند. براي مثال اصطلاح Well Temper Clavier را يك آقايي چنين ترجمه كرده اند: «پيانوي خوش خلق» واژه Well Temper به معني خوش خلق است. اما پيانو كه خوش خلق و بد خلق ندارد. ببينيد اينها در كمال جسارت برمي دارند و لغات خارجي را اين طور ترجمه مي كنند. بنابراين چنين ترجمه هايي اصلاً درست نيست. ما در ترجمه هم بايد اصطلاحات فني را در نظر بگيريم و به فرهنگ خودمان هم توجه داشته باشيم. براي مثال انگليسي ها به يك شي ء پرنده ناشناس مي گويند Flying Saucer كه معني نعلبكي پرنده مي دهد، ولي همين واژه در فرهنگ ما تعريف نشده است و به جاي آن از واژه بشقاب پرنده استفاده مي كنيم كه براي همه تركيبي آشناست.بنابراين موضوع مذكور به نظر من مسأله خيلي مهمي است. زيرا اصطلاح موسيقي را فقط كسي كه موسيقي خوانده است، مي داند. براي مثال واژه حامل، اين واژه معاني متفاوتي دارد. كسي كه يك نامه اي همراهش باشد، مي گويند حامل نامه است، ولي حامل در موسيقي همان پنج خطي است كه نت هاي موسيقي را روي آن مي نويسند. وقتي كسي اين موضوع را نمي داند، طبيعتاً غلط ترجمه مي كند.
* در خصوص كتاب هاي خيلي قديمي مثل كنترپوان مدال، آيا فكر مي كنيد امروزه همچنان مي توان از اين دست كتاب ها آموخت. با توجه به اينكه نگارش آن مربوط به گذشته است و به اصطلاح به روز نيستند؟
- ببينيد همين كنترپوان مدال مربوط به دوران باروك يا باروخ است. اگر كتابي در اين خصوص، نوشته شده باشد، اعتبار خود را هميشه خواهد داشت. براي مثال فوكس يكي از نويسنده هايي است كه همان زمان كتابي نوشته و اين كتاب الان هم معتبر است. پس هر كتاب اگر قديمي بود، دليل نمي شود كه بي ارزش باشد، بخصوص براي علوم قديمي.
كنترپوان مربوط به دوره باروك است. يعني زمان باخ. وقتي در سال ۱۷۵۰ باخ از دنيا رفت، دوران باروك تمام شد. بنابراين كتابي مثل كتاب فوكس يا يپسن- كه در دنيا خيلي معروف اند- ارزش خود را دارند و با اينكه خيلي قبل نوشته شده اند، جزو بهترين كتاب ها هستند. بنابراين آن متخصصان مورد نظر كه گفتم، چون اين مسائل را مي دانند، اجازه ترجمه را هم خواهند داد و ترجمه چنين كتاب هايي لازم است. اما كتاب هاي روز، كتاب هاي ديگري هستند. يك مسائلي در موسيقي هست كه روز به روز پيشرفت مي كند كه طبيعتاً بايد در كتاب هاي جديد منعكس شود.

حاشيه نمايشگاه
نمايشگاه و لطف مسئولين عالي رتبه
از شهرستان دور و درازي رسيده باشي، بعد از نوشيدن چاي و كيك يزدي به عنوان صبحانه، خود را به سرعت و با هر قيمتي به نمايشگاه رسانده باشي و دلت خواسته باشد از اول تا آخر نمايشگاه را خسته و گرسنه در عرض يك روز گز كني و همان شب به شهرستانت برگردي، درست وسطهاي بازديد با ولعي تمام، صداي جارچي ها بلند شود: دور شو- كور شو كه جناب مدير ،نزول اجلال مي نمايند؛ چه حالي به تو دست مي دهد؟ تازه اگر تو را با نهايت بي ادبي از سالن اخراجت كنند چي؟ وقتي صحبت دوستم به اينجا رسيد عاجزانه درخواست كرد تا بنويسم كه اي مسئولين عاشق كتاب!  چه مي شود اگر يك روز قبل از افتتاح نمايشگاه تشريف بياوريد يا اين كه بعد از تعطيلي نمايشگاه يا وسط ظهر وقت ناهار به بازديد خود بپردازيد و مزاحم علاقه مندان شهرستاني نباشيد. شما بزرگواران هر ساعتي كه بياييد، خبرنگار و گزارشگر به همراه داريد و بلافاصله مراتب كتاب دوستي شما را بر همگان منعكس مي نمايند. پس تو را به خداي بزرگ اين فرصت اندك را از شهرستاني ها نگيريد، بگذاريد با عجله تمام به همه جا سر بكشند و كتابهاي جديد را از نزديك تماشا كنند؛ حالا كه پول خريد كتاب ندارند...
گفتم حاشيه نشين، درد دلت را منعكس مي كند؛ اما خودمانيم بازديد از نمايشگاه سوت و كور آِيا برازنده كتاب هست؟ اگر پيشنهاد بكني كه مسئولين محترم موقع حضور علاقه مندان را اخراج نفرمايند و به درد دل اهل كتاب گوش بدهند اين يك حرفي، هم كتاب راضي مي  شود، هم كتاب خوان!  و هم ابهت مسئول محترم حفظ مي شود!
006474.jpg

نمايشگاه و غرفه مطبوعات
بزرگترين اقدام و ابتكار مسئولين هماره محترم نمايشگاه، ايجاد غرفه مستقل مطبوعات و نشريات در محوطه نمايشگاه است، آن هم به ترتيبي كه تمام نشريات ادبي و روزنامه هاي گوناگون را مي توان در يك سالن كنار هم زيارت كرد و پاي صحبت مسئولين نشريات نشست. تنها نقص اين كار جالب برمي گردد به صاحبان غرفه ها كه شخص مسئول و خبره اي را در غرفه ها نمي گمارند. چقدر خوب بود هر روز يك نفر از بچه هاي تحريريه هر نشريه در غرفه مربوطه مي ماند و پاسخگوي خوانندگان بود. قرار دادن آرشيو كامل از نشريات در غرفه، هديه رايگان نشريه به بازديدكنندگان، دريافت نظرات و پيشنهادات فني در مورد نشريه مربوطه و حتي تحويل آثار خوانندگان در محل غرفه جهت چاپ در نشريه مي تواند از جاذبه هاي سالن مطبوعات باشد و اگر غرفه هاي مطبوعات، نه به صورت الفبايي، بلكه به صورت موضوعي تدوين و طراحي  شوند جالب تر خواهد بود و طرفداران نشريات در زمينه هاي گوناگون به راحتي به نشريه دلخواه خواهند رسيد و لابه لاي غرفه هاي ريز و درشت گير نخواهند كرد.

بحثي در باره ادبيات تأليفي كودك و نوجوان
يار در خانه و ما...
006471.jpg
چيستا يثربي
زير ذره بين
سابقه طولاني ادبيات در ايران، بايد ما را به برداشتن گامهايي استوار در حيطه كودك و نوجوان بيشتر اميدوار كند و نبايد از ياد ببريم كه ما نخست بايد دانش و خلاقيت تأليفي را تشويق كنيم و سپس بحث كتاب و كتابخواني را پيش بكشيم، بدون تفكر ملي و بومي و بدون نگاه اين مكاني و اين زماني، ادبيات ما دچار چنان بحران هويتي خواهد شد كه نسلهاي بعد، تنها مصرف كننده خوب كتابهاي ترجمه خواهند بود و از ميان آنها هرگز مؤلف و محققي برنخواهد خاست. آيا زمان آن نرسيده است كه لحظه اي از جستجو در گرد جهان دست بكشيم. يار در خانه است و ما...
مدتي است كه در عرصه ادبيات كودك و نوجوان، «ترجمه» موقعيت اول را به خود اختصاص داده است و هر چقدر كه بازار ترجمه آثار كودك و نوجوان داغ است، بازار تأليف كساد و بي رونق است. تا چند سال پيش، تنها ناشران به دنبال آثار ترجمه بودند. اما امروز در كمال تعجب شاهد هستيم كه بسياري از نويسندگان و مؤلفان خلاق حوزه كودك نيز، خود با تمايل شخصي به ترجمه آثار خارجي روي آورده اند و در اين حيطه، رقابت فشرده اي را با يكديگر آغاز كرده اند. به گونه اي كه گاهي شاهد چاپ چند باره يك كتاب ترجمه از جي.ك.رولينگ، شل سيلوراستاين، اگزوپري يا رولد دال در بازار كتاب هستيم و ترجمه هاي متفاوتي از يك اثر در بازار موجود است.
اين امر به گونه اي جاافتاده است كه حتي براي نويسندگان كودك و نوجوان نيز كاملاً عادي به نظر مي رسد. به گونه اي كه بارها مشاهده شده است كه يك نويسنده مطرح كودك، خود كتابي را براي ترجمه به ناشري پيشنهاد داده است. وقتي دليل اين امر را از او جويا مي شويم، پاسخ مي دهد كه با اين كار از دريافت به موقع حق التأليف خود مطمئن است، اما در صورت تأليف، هرگز مطمئن نيست كه به موقع حق الزحمه خود را به دست آورد و يا اساساً مبلغي عايدش شود. از سوي ديگر با كتاب ترجمه در جلب مخاطب نيز موفق تر است.
ريشه يابي اجمالي در باب اين قضيه، ما را به سوي نكاتي رهنمون مي سازد كه به تدريج شكل يك آسيب جدي را در حوزه ادبيات كودك و نوجوان پيدا كرده اند. مهمترين اين نكات، عبارتنداز:
۱- آثار ترجمه، تضمين فروش را به دنبال دارد. چون يا نويسنده اثر شناخته شده است (اگزوپري، سيلوراستاين، مارك تواين و...) و يا خود اثر (هري پاتر).
۲- ترجمه، تضمين كيفيت اثر است. گويي در اذهان عموم، «ترجمه» با ادبيات غني تري متداعي مي شود. در حالي كه واژه «تأليف» ما ادبياتي ضعيف تر، سفارشي و فاقد فانتزي و اوج و فرود را به ذهن متبادر مي كند.
۳- روي آوردن به آثار ترجمه، تضمين چاپهاي بعدي و تجديد چاپهاي متوالي يك اثر است. نمونه موفق آثار هري پاتر و سيلوراستاين اين فرضيه را بيشتر در ذهن نويسندگان و ناشران، تقويت مي كند.
۴- ترجمه، اساساً «خواندني تر» به نظر مي رسد. فانتزي و هيجان آن بيشتر است وكودك را با عشق و علاقه بيشتري با خود همراه مي كند. اين تصور نادرست باعث مي شود كه ادبيات تأليفي در نقطه مقابل ترجمه، عقيم و بي مخاطب به نظر برسد. حتي بسياري از مربيان تربيتي مدارس، تمايل چنداني براي معرفي كتابهاي تأليفي به دانش آموزان خود نشان نمي دهند؛ و وقتي دليل اين امر را از آنها جويا مي شويم، پاسخ مي  دهند كه: «ادبيات داخلي، به دليل عدم جذابيت، نمي تواند بچه را با خود همراه و در نتيجه كتابخوان كند. آنها بيشتر يا حكايات اخلاقي هستند و يا داستانهايي بدون خيال پردازي لازم.» يك مربي تربيتي در پاسخ به اعتراض من به خاطر صرف معرفي آثار خارجي اذعان كرد: «ما بايد از جايي شروع كنيم و فراموش نكنيد كه اين بچه ها نه تنها كتابخوان نيستند، بلكه در خانواده هاي آنها نيز كتاب وجود ندارد. من وقتي «هري پاتر» را به آنها معرفي مي كنم، احتمال بيشتري قايل هستم كه كودك، كتاب را تا آخر مي خواند و براي خواندن قسمتهاي بعدي نيز مشتاق مي شود و در نتيجه از اساس با مقوله اي به نام كتاب و مطالعه آشنا مي شود. حتي، مواردي را شاهد بوده ايم كه يك كتاب «هري پاتر» در خانواده دست به دست گشته  است و پس از كودك، پدر، مادر و بقيه خواهران و برادران نيز آن را خوانده اند. شما كدام كتاب تأليفي را به من پيشنهاد مي كنيد كه چنين جذابيتي داشته باشد و دست كم كودك را وادارد كه آن را تا آخر بخواند و زمين نگذارد؟»
***
مشكل اساسي از كجا نشأت مي گيرد؟ آيا به راستي ادبيات داخلي ما در قياس با ادبيات ترجمه، ضعيف و بدون كشمكش است و يا خواندن آثار ترجمه، به نوعي مد روز شده است و حضور اينترنت و چت رومها به اين معضل دامن زده است؟
اگر مطالعه آثار ترجمه به دليل افزايش مبادلات فرهنگي و اطلاعاتي به بخشي از خرده فرهنگ كودكان و نوجوانان تبديل شده باشد، به خودي خود، مشكلي ايجاد نمي كند و حتي مي تواند باعث افزايش رغبت مطالعه و ايجاد انگيزه هاي كتابخواني در مخاطبان شود. اما اگر ادبيات ترجمه، به عنوان تنها منبع رسمي و معتبر در حيطه ادبيات كودك و نوجوان تبديل شود، به تدريج تأثيري مخرب بر ادبيات داخلي باقي خواهد گذاشت كه مهم ترين آن، بي اعتمادي به ادبيات تأليفي كودك تحت هر شرايطي است و اين قضيه در درازمدت، به نوعي بحران معنايي و هويتي در ادبيات بومي دامن مي زند. بحراني كه مهم ترين مشخصه هاي آن، عدم ايجاد ريشه هاي مشترك فكري و فرهنگي ميان نسل جوان يك كشور و فقدان باورها و اعتقادات ملي با هويت ايراني و در نتيجه عدم تربيت نسل فرهيخته است. بديهي است كه ادبيات ترجمه در صورت رسوخ در همه ابعاد فرهنگي يك جامعه، به تدريج نحوه تفكر و طرز تلقي نسل كم سال جامعه را تحت تأثير قرار مي  دهد.
در بسياري از كشورهاي جهان، ادبيات ترجمه بازار خوبي را دارا است و براي مثال آثار جي.ك.رولينگ (مجموعه هري پاترها) و يا آثار سيلوراستاين به همه زبانهاي زنده دنيا ترجمه شده است. اما در كنار اين آثار، افسانه هاي بومي، فولكلور و آثار نويسندگان داخلي آن كشورها نيز از فروش خوبي برخوردار است و حتي در رسانه ها و آموزش و پرورش، به روي آنها تبليغات خاصي صورت مي گيرد. يك كودك هندي، چيني يا ژاپني، ممكن است از طريق صنعت ترجمه و يا اينترنت، با هري پاتر آشنا باشد، اما ممكن نيست آثار كلاسيك كودك و نوجوان كشور خود را نشناسد... در برنامه درسي هند و ژاپن بخشهاي فراواني به معرفي اساطير و افسانه هاي بومي و فرهنگي آن كشور اختصاص داده شده است. كودكان در مدرسه تشويق مي شوند كه حكايتها و افسانه هاي كوتاه را در زمينه ادبيات تأليفي كشورشان بخوانند و سپس آنها را به ياري هنر نمايش، بازي كنند. كمتر كودك ژاپني است كه به گذشته و تاريخ كشورش آگاه نباشد و يا قصه هاي مربوط به سامورايي ها و يا حتي قصه هاي مدرن تر (مربوط به جنگ دوم جهاني، بمباران اتمي و مسائل امروز جهان) را نخوانده باشد. اين آثار را عمدتاً نويسندگان كشور خودش مي نويسند. خواندن آثاري از اين دست، نوعي كنش كاركردي براي كودك به همراه مي آورد. يعني تأثير مسائل و وقايع گذشته را بر شكل گيري عادتهاي فرهنگي كشورش احساس مي كند و به نوعي جامعه پذير مي شود. سپس به تدريج فرهنگ و عادتهاي اجتماعي جامعه اش را از طريق ادبيات، درمي يابد و مي پذيرد.
ادبيات و داستان براي يك كودك ژاپني، تنها گذران اوقات فراغت و يا تلاش براي كتابخوان شدن نيست، بلكه به نوعي، يك شيوه تربيتي مدرن براي همخواني با عادتهاي فرهنگي اجتماع است. به همين دليل در كشورهاي ديگر، ادبيات تأليفي اهميت فراواني پيدا مي كند. چرا كه گنجينه كهن شفاهي فرهنگ را به شكلي جذاب و مكتوب به كودك انتقال مي دهد. اما چرا در كشور ما، با اين سابقه غني ادبيات و حكايات، اين اتفاق رخ نمي دهد؟ آسيب اساسي از كجاست؟
با گام زدن در ميان غرفه هاي رنگارنگ سالن كودك و نوجوان نمايشگاه كتاب و ديدن اسامي متنوع كتب ترجمه، شايد تنها يك پاسخ به ذهن برسد و آن عدم جسارت و كمبود جستجوگري در نويسندگان ايراني جهت عرضه آثار خود است.
سابقه طولاني ادبيات در ايران، بايد ما را به برداشتن گامهايي استوار در حيطه كودك و نوجوان بيشتر اميدوار كند و نبايد از ياد ببريم كه ما نخست بايد دانش و خلاقيت تأليفي را تشويق كنيم و سپس بحث كتاب و كتابخواني را پيش بكشيم، بدون تفكر ملي و بومي و بدون نگاه اين مكاني و اين زماني ادبيات ما دچار چنان بحران هويتي خواهد شد كه نسلهاي بعد، تنها مصرف كننده خوب كتابهاي ترجمه خواهند بود و از ميان آنها هرگز مؤلف و محققي برنخواهد خاست. آيا زمان آن نرسيده است كه لحظه اي از جستجو در گرد جهان دست بكشيم. يار در خانه و ما...
شايد يكي از بهترين راههاي پيشنهادي، جهت تشويق و حمايت از ادبيات تأليفي، دخالت فعال و گسترده تر برخي نهادهاي دولتي همچون آموزش و پرورش، صدا و سيما و سازمانهاي مربوط به كودكان در امر توليد و حمايت از آثار داخلي باشد. زماني كه نويسندگان داخلي، به دليل كمبود مخاطب، محجور واقع  شده اند، آموزش و پرورش مي تواند كتابهاي آنها را با چاپ جذاب، قيمت كمتر و گرافيك مناسب سن كودكان، وارد مدارس كند و در نمايشگاههاي فصلي، در معرض مستقيم ديد كودكان قرار دهد. به موازات پوشش توليدي آموزش و پرورش، صدا و سيما نيز مي تواند با تبليغ و معرفي مناسب نويسنده هاي داخلي و آثارشان، زمينه هاي جذب مخاطب را براي آنها فراهم آورد. حتي توليد نمايشهاي كوتاه تلويزيوني، بر اساس قصه هاي تأليفي نويسندگان ايران، نقش مهمي در جذب كودكان به اين گونه آثار دارد و اين كاري است كه در كشورهاي ديگر به راحتي انجام مي گيرد و در قدم بعد نهادهايي چون كانون پرورش فكري، كتابخانه ها، شوراها و... بايد زمينه را جهت پرورش نسل جديدي از نويسندگان خلاق فراهم آورند. نويسندگاني كه با نيازهاي نسل كم سال آشنا هستند و در عين حال با جهان بيني وسيع و تكنيك هاي خلاقه نگارش، به دنياي شگفت  انگيز فانتزي وارد مي شوند و كودكان را با خود همراه مي كنند.
چاپ برخي از اشعار و قصه هاي مطرح تأليفي در كتب درسي مدارس و به ويژه در مقطع دبستان، كودك را با ابعاد مختلف ادبيات بومي كشور خود آشنا مي كند. اما بايد مراقب بود كه قصه ها يا اشعاري انتخاب شوند كه علاوه بر قدرت و تكنيك ادبي، به نحوي تخيل كودك را نيز تحريك كنند و او را با جهان  زيباي افسانه ها و اسطوره هاي ايراني آشنا كنند. حتي در كتابهاي درسي مي توان از قصه هاي موفق فولكلور با ساختار و نگارشي جديد بهره جست. براي اين منظور نهاد  آموزش و پرورش بايد از همه نويسندگان مطرح و خلاق بهره بگيرد و به نوعي شورايي مركب از اين نويسندگان، جهت اجراي طرحهاي جديد تشكيل دهد.
مشاركت نويسندگان در امر آموزش و پرورش، كودكان و ارتباط بي واسطه آنها با مخاطب،  به تدريج زمينه را براي رشد و حمايت از ادبيات تأليفي آماده مي كند و نويسندگان را نيز بيش از پيش با روحيه كودكان امروز ايران آشنا مي كند و در كنار همه اينها، به طور جدي بايد در ساختارهاي قصه نويسي نوين تعمق كرد و آن گونه نوشت كه با نيازهاي روبه رشد كودكان امروز همخواني دارد. فراموش نكنيم كه ما از لحاظ منابع فكري و پشتوانه فرهنگي غني هستيم و اگر ادبيات كودك تأليفي هنوز نتوانسته است در عرصه جذب مخاطب موفق باشد، بخشي از آن به ناآگاهي ها و ساده انگاري هاي خود نويسندگان ما باز مي گردد. وظيفه نويسنده كودك در درجه اول جذب مخاطب است، به گونه اي كه لحظه اي از ماهواره، تلويزيون و بازي كامپيوتري يا اينترنت دست بكشد و كتابي را به دست بگيرد. اگر در اين مهم گام اول را با موفقيت برداشتيم، حصول گامهاي بعدي با تلاش و خلاقيت بيشتر، ميسر خواهد بود و به قول آن مربي تربيتي، بالاخره بايد از جايي آغاز كرد.
شايد نمايشگاه كتاب امسال، فرصت مغتنمي باشد كه از نويسندگان كودك آغاز كنيم. به راستي ما چقدر با كتابهاي اين نويسندگان آشنا هستيم؟ آيا تا به حال آنها را براي فرزندانمان خريداري كرده ايم؟... شايد گشت و گذاري در ميان كتابهاي داخلي ضروري به نظر برسد. نمايشگاه كتاب، فرصت بازنگري در محدوديت هاست و يادمان نرود كه ما گرد جهان مي گرديم تا كودكان خود را سرگرم كنيم و به آنها آموزش دهيم. در حالي كه شايد يار واقعي در خانه است و ما هنوز او را نشناخته ايم.

علم
ادبيات
فرهنگ
هنر
|  ادبيات  |  علم  |  فرهنگ   |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |