دوشنبه ۴ خرداد ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۸۸
ادبيات
Front Page

به مناسبت هفتادو پنجمين سالگرد تولد كريم مشروطه چي (سؤنمز)، شاعر تبريزي
شكارچي مضمونها
007386.jpg

زكريا طرزمي
روز جمعه اول خردادماه ۸۳ درفرهنگسراي ارسباران تهران، هفتاد و پنجمين سالگرد تولد كريم مشروطه چي (سؤنمز)، شاعر و اديب آذربايجاني گرامي داشته شد. در اين مراسم، گروه كثيري از شعرا و نويسندگان آذربايجاني و اهالي فرهنگ و هنر حضور داشتند. كريم مشروطه چي، مؤلف آثار فراواني به زبان هاي تركي و فارسي است كه بسياري از آنها از جمله: عيسانين سون شامي، آمان داغلار، حسرت چلنگي، املاميزحقينده و... پيش از اين ودر سال  هاي متمادي در صفحات گوناگون روزنامه همشهري معرفي شده اند. وي، همچنين منظومه سترگ حيدربابا يا سلام استاد شهريار را به فارسي برگردانده است كه در بين پنج ترجمه معروف حيدربابا، جزو بهترين ها به شمار رفته است.
به مناسبت هفتادوپنجمين سال تولد اين شاعر تبريزي، نوشته اي آماده شده كه در پي مي آوريم.
در گلزار ادب فارسي، سخنوران نامداري كه از خطه آذربايجان برخاسته اند، فراوان اند. هر كدام از آنها را مي توان از بنيانگذاران كاخ رفيع ادب و فرهنگ اين مرز و بوم برشمرد. خاقاني شرواني استاد قصيده، نظامي گنجوي خداوندگار داستانهاي بزمي، صائب تبريزي انديشه نگار بديع معاني و صدها شاعر و نويسنده پرآوازه ديگر كه ذكر نام هر كدام به تأليف تاريخ ادب جداگانه اي نياز دارد.
اگر موقعيت سوق الجيشي و جغرافيايي اين منطقه را به امتيازهاي فوق العاده فرهنگي آن علاوه كنيم، شايد اهميت آذربايجان در تاريخ اجتماعي و سياسي ايران بخصوص تحولات فرهنگي سده هاي اخير بيشتر معلوم شود. اين تحولات كه همزمان با تغييرات اجتماعي و ادبي در قفقاز و آسياي صغير صورت گرفت، از طريق شعراي آذربايجان و نويسندگان و روشنفكران آن به بدنه فرهنگي ايران منتقل شد. به همين خاطر است كه محقق فرهيخته معاصر ايران، تبريز را شهر اولين ها ناميده است، زيرا كه علاوه بر عوامل معنوي، لوازم مادي توسعه فرهنگي نيز از اين شهر آغاز شد و به ساير نقاط ايران انتقال يافت. اولين مدرسه به سبك آموزشهاي نوين، اولين چاپخانه و نخستين كتابخانه عمومي در تبريز تأسيس شد(۱).
گرچه نيما به حق پدر شعر نو لقب گرفته است و نقش وي در دگرگون سازي شعر سنتي ايران انكارناپذير است، اما آغازگر اين دگرگوني را توسط جعفر خامنه اي از شعراي صدر مشروطيت دانسته اند(۲) در زمينه داستانهاي كوتاه و سبك ساده نويسي در نثر و نمايشنامه نويسي، باز جاي پاي نويسندگان آذربايجان به روشني مشهود است(۳). واقعيت امر اين است كه ظهور اين تحولات غالباً از طريق يك زبان واسط صورت گرفته كه رجال فرهنگي آذربايجان بدان آشنا بوده اند وآن زبان تركي بوده است. درست است كه آثار معروفي كه در ادبيات كلاسيك زبان تركي به وجود آمده، اكثراً در تعامل و همنشيني توامان با شاهكارهاي شعراي فارسي زبان ايران سروده شده، اما تحولات سالهاي اخير در زبان تركي كه همزمان با تحولات اجتماعي و سياسي كشورهاي ترك زبان بويژه عثماني صورت گرفته، موجب دگرگوني در ادبيات كشورهاي همجوار، بخصوص ايران گشته است كه شهريار از بارزترين پيشروان نهضت ادبي ايران، مدعي است سبك رمانتيسم حاكم بر اشعار وي، تحت تأثير شعراي عثماني قرن نوزده بوده است؛زيرا كه جذاب ترين، دلنشين ترين و در عين حال متفاوت ترين بخش مجموعه ديوان شاعر همانا مكتب شهريار ناميده مي شود كه اشعاري چون هذيان دل، شب و علي، دو مرغ بهشتي... را شامل مي شود.
007389.jpg

شعراي معاصر آذربايجان با وجود آشنايي با ادبيات كلاسيك ايران، تحت تأثير اين شيوه از سخن پردازي نيز هستند. شعر معاصر تركي آذري ضمن اشتراك مفاهيم با شعر فارسي، با استفاده از منابع فولكلوريك و آداب و رسوم ملي خود به قالبهاي نويني از بيان شعري دست يافته كه بي شك مديون نوآوري شعراي بزرگ دهه هاي اخير اين زبان است. بولود قره چورلو (سهند)، حبيب ساهر، حيدر عباسي(باريشماز)، عباسعلي يحيوي (ائلچي)، احمد شايا (آلاو)، خانم حميده رئيس زاده (سحر)، خانم احساني (نسيم)، خانم نگار خياوي و كريم مشروطه چي (سؤنمز) و... را مي توان نسل بعداز شهريار از پيروان اين شيوه شمرد.
كريم مشروطه چي در سوم فروردين ۱۳۰۷ در تبريز، شهر مورد علاقه خود به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي را در دبستان جامي (گلزار) به پايان برد. پايان اين دوره با شروع جنگ جهاني دوم مصادف بود. شاعر به خاطر مضايق معيشتي خانواده، ناچار از ترك تحصيل شد و در كارخانه بافندگي شمس به تريكوبافي و بعدها به كار دفتري مشغول شد. در سال ۱۳۲۸ همزمان با گذراندن دوره سربازي، در كلاسهاي شبانه ادامه تحصيل داد. دوران جواني شاعر با نفوذ جريانهاي مختلف فكري و اجتماعي در صحنه سياسي ايران مصادف بود. او سرودن شعر را در اين دوران آغاز كرد. گرچه سروده هاي نخستين او تحت تأثير ادبيات مذهبي بود، اما به مرور مسائل اجتماعي، فلسفي و بعضاً عرفاني نيز موضوع آثار وي قرار گرفت. به همين خاطر شخصيت ادبي او در كوران بحرانهاي اجتماعي دهه سي پخته تر گرديد و زبان شعري او نيز به همين منوال صيقل خورد.
007392.jpg

دوستي نزديك شاعر با مرحوم عبدالله واعظ(۵) در طرز تفكر و تربيت معنوي وي تأثير عميقي به جاي گذاشت، به همين خاطر بود كه بعدها براي شركت در درسهاي خصوصي آن مرحوم علاقه خاصي نشان مي داد. مشروطه چي بعداز سالهاي ۱۳۳۲ به تهران مهاجرت مي كند. به هنگام اقامت در تهران، به دليل گرايشهاي معنوي و عرفاني، بخصوص روح عدالت طلبي كه از دوران جواني در نهاد او به ارث مانده است، در كلاسهاي شرح مثنوي كه به همت علامه شيخ محمد تقي جعفري وعبدالله واعظ در تهران تشكيل شده بود، شركت مي كند.
شاعر كه بعداً در بانك تهران استخدام شده بود، در سالهاي دهه پنجاه در پي قبول مسئوليتي، مجدداً به تبريز باز مي گردد. در اين دوره است كه تحت  تأثير محيط آذربايجان، سرودن شعر را به صورت جدي آغاز مي كند:
اوگوندن كي، ديليم «لهجه» ساييلدي
ياتميش طبعيم بير ديسكينيب آييلدي
بو آييقليق اؤلكه ميزه ياييلدي
دامارلاردا غيرت قاني قاينادي
پاسلي قلم اليميزده اؤينادي.
(آنگاه كه زبانم را خوار شمردند
طبع خفته ام هراسان از خواب بيدار شد
نور آگاهي در دل مردم درخشيدن گرفت
خون غيرت در رگ شاعران جوشيد
قلمهاي زنگ زده در دستان مان به جنبش درآمد)(۶)
به دليل مضايق حاكم بر فضاي فرهنگي قبل از انقلاب در ايران، شاعر امكان نشر آثار خود را پيدا نمي كند. اولين آثار چاپي شاعر با نام هاي «آغيرايللر» (سالهاي سخت) و «عيسانين سون شامي» (شام آخر عيسي) بلافاصله بعداز انقلاب اسلامي در سال ۱۳۵۸ در تبريز چاپ مي شود و از سال ۱۳۵۹ كه به تهران باز مي گردد، ضمن همكاري با مجله وارليق، سروده هاي خود را به طور منظم اكثراً در اين مجله منتشر مي كند و بعداً در سالهاي ۷۰ و ۱۳۸۰ چند دفتر شعر و يك سفرنامه كه حاصل گشت و گذار او در جمهوري آذربايجان است، تحت عنوان «حسرت چلنگي» منتشر مي كند، كه مشاعره هاي او با شعراي آذربايجان را نيز شامل مي شود.
* * *
علي دشتي در كتاب «شاعر ديرآشنا» درباره حافظ و مقايسه او با خاقاني مي نويسد: «خصوصيتي كه در گفته هاي آنان مشهود است، اين است كه هر دو، صنايع شعري و تناسب لفظي را به حد وسواس مراعات مي كنند و هر دو معاني و تخيلاتي در ذهن دارند كه الفاظ را براي بيان آن به كار مي برند، نهايت، در حافظ اين خصوصيت مسلم تر است و در خاقاني آثار تكلف بيشتر مشهود مي گردد» (ص ۹۱/۹۰).
اين سخن را مي توان در مقايسه اشعار سؤنمز با ميراث گرانقدر حبيب ساهر بر زبان آورد، با اين فرق كه«تكلف» مورد تأكيد دشتي را بايد به «تبحر» تبديل كرد؛ يعني سؤنمز تخيلات ذهني خود را بسيار لطيف و خيال  پردازانه بر زبان مي آورد و ساهر مآب به نقش بندي تصاوير ذهني خود مي پردازد، اما با سادگي ويژه خود. او براي نمايش هنر شعر و شاعري لب به سخن نمي گشايد، بلكه دردي دارد كه به خاطر بيان آن، زبان شاعرانه انتخاب مي كند و از اين رو، شعرش حالت جذبه و شور و هيجان مي يابد.
اين لطافت بر اغلب اشعار وي سايه افكنده است. اگر از «وصيت اسكندر» و يا «وفاي سگ»(۷) نيز سخن مي گويد، اين لطافت را مي توان به عينه ديد و شاهد بود كه آميزه اي از عدالتخواهي و انسان دوستي پيوسته چون هاله اي، اطراف مهوشان ديوان وي را فراگرفته است.
007395.jpg

زبان شعر او به طور كلي بسيار ساده است. اساس منظومه ها و اخوانيه هاي وي آن است كه وقايع و اتفاقات و حالات روحي و رواني را كه مبتني بر واقعيت باشد، به طرز حقيقت نمايي صرف بيان نمي كند. مي توان ادعا كرد كه شعر او زبان حسب حال و واقعيت است. تجريدي و انتزاعي نيست و پيوسته اين احساس را به ذهن خواننده متبلور مي سازد كه ماجرا و يا حالت شرح   داده شده، حقيقتي است كه در واقعيت اتفاق افتاده است؛ مانند شعر «قوشلار دا سئويرلر» (پرنده ها هم دوست دارند)(۸) كه منتج به تأكيد لزوم امنيت و رعايت حق مسكن، نه تنها براي انسانها، بلكه براي پرندگان هم مي شود:
ايسته ييب دئسين كي، آشياندا، او
نفرتله قارشيلار نگرانليغي
نه اولار اوفاجيق قوش اولاندا، او
قوشلاردا سئويرلر امن- امانليغي.
او، در همه اندرزهاي خويش، شاعري صادق و عامل به اندرز است. از اين رو، در محتوا نيز شعر او خشك، بي روح، كتابي و مدرسه اي نشده، بلكه حاصل زندگي و تجربه خود وي است. يعني اغلب اشعار خود را «زنده» سروده و به كنجي نخزيده است كه شعر بسازد، بلكه به ضرورت زمان و حالات روحي خود دست به قلم برده است.
«لطافت» و «تعادل» در زندگي، انديشه ورزي و خلاقيت هنري، شايد سبب آن شده است كه سؤنمز، كمتر به شعر غنايي و تغزل بپردازد. اما به هر روي، موسيقي و عشق جانمايه شعر او را تشكيل مي دهد. در اينجا چند بيت از اشعار عاشقانه اش را مثال مي آوريم:
ديليم آرام توتماز دلبريم آرام اولان يئرده
وئرر آرامين الدن دلبريم، دل رام اولان يئرده
او گول رخساريني هر لحظه زلفون اؤپسه، غبطه م يوخ
اوزاق احسان صواب اولماز ياخين ارحام اولان يئرده
لبون قوي لبلريم اوسته، مگر عقلين آزيب گؤنلوم
شرابي كوزه ده ايچسين بولوردان جام اولان يئرده
نه دن ديوانه يم بيلمم، گزيم قوي زلفونو تئل- تئل
آراشديرماق گركدير مطلبي، ابهام اولان يئرده
گؤزل ليكدن، دئديم هيكلتراش بير آبيده يونسون
دئدي نئيليم بئله مرمر كيمي اندام اولان يئرده
يازاندا شعريني، سؤنمز! بئله ريب و رياسيز ياز
شرفلي ننگي ترجيح ائت شرفسيز نام اولان يئرده.
اغلب اشعار سؤنمز به دليل سادگي و رواني بيان، بلافاصله قابل درك است و نيازي به توضيح و تفسير ندارد؛ و در عين حال، به قدر كافي، از زيبايي و ظرافت برخوردار است:
اوزده نئجه قاش يئري وار، گؤز يئري
هر سؤزون ده، اؤز وقتي وار، اؤز يئري
سؤزو سؤيله اؤز وقتينده، يئرينده
سونرالارا قويما قالا سؤز يئري(۹)
بيان شعر به قدري ساده، روان، پرمحتوا و صميمانه است كه از شعر سهل و ممتنع استاد سخن سعدي كه به همين مضمون سروده است، پيشي مي گيرد. مقايسه كنيد:
دو چيز طيره عقل است، دم فرو بستن به وقت گفتن و، گفتن به وقت خاموشي
علاوه بر استخدام كلمه دور از ذهن «طيره»، وابستگي عناصري از مصراع نخست به بخشي از مصراع دوم، تكلفي است كه شعر سؤنمز فاقد آن است.
آثار سؤنمز در عين سادگي و بي تكلفي، بعضاً  داراي آن چنان بدايع لفظي است كه قبل از او در آثار ديگران ديده نشده است. به عنوان نمونه مي توان شعر «من سيزله ميشم» او را نام برد. چنانچه استاد سخن و صاحب قلم سحرآميز دكتر مهدي روشن ضمير در نامه اي به شاعر مي نويسد:
«... آنان كه مرا مي شناسند،  مي دانند كه من اهل مجيزگويي نيستم و تا از نوشته اي شديداً  متأثر نشوم، دست به قلم نمي برم. آن شب كه بنده را سرافراز نموده بوديد، شعر «منسيزله ميشم» شما و «كپنك» آقاي محمد مدرس به كالبد فرسوده من روح دميد و تأثير عجيب باورنكردني در دل من باقي گذاشت به نظر بنده شعر راستين عبارت پردازي و قافيه سازي نيست. آن دو قطعه شعر نيز چنين حال و هوايي داشت و جان ما را براي چند لحظه از اين خاكدان به در برد و با كيهان نورد خيال در آسمانها به سير و صفا واداشت. خدا يارتان باد! شايد يكي از ويژگي هاي شعر خوب آن باشد كه از همان بيت نخست چنگ در دل ما زند و تا بيت بازپسين رهايمان نسازد.
بير گؤيرچين كيمي دنسيزله ميشم- بولبولم، يازدا چمن سيزله ميشم... تا مي رسيم به «وطن سيزله ميشم»، «من سيزله ميشم» و «سن سيزله ميشم» ... راستي اين «سيزله ميشم»ها را چگونه مي توان به پارسي ترجمه كرد؟... نه، نشد!  آن همه تأثير عجيب كه اين شعر به ظاهر كوچك در دل حساس من بر جاي گذاشت، تنها هنگامي در دل خواننده ديگر اثر خواهد كرد كه نخست شعر خود را بخواني، سپس تعبير و تفسير مرا. چنين كنيد، چنين كنيد!...) (دو شاعر بزرگ، مولانا و شهريار. ص ۵/۳۷۴)
اين توصيه استاد دكتر روشن ضمير، به راستي حكايت از عمق ادراك مضامين عاليه اشعار شاعر دارد؛ در عين حال، نشان دهنده ظرفيت ويژه زبان تركي است.
سؤنمز، سخن بيهوده بر زبان نياورده ، ولي سخنان ژرفا كاوانه اش را بسيار ساده و روان سروده است. كمتر شاعري توانسته است عمق مفاهيم را با سادگي و دلنشيني بيان، يك جا جمع كند.
يارانيشيم بوراخيلسا اؤزومه
آي اولمارام، او، گونشدن پاي ايستر
گونش اوللام، ائل قيزيشار كؤزومه
ايشيغيمدان اولدوز ايستر، آي ايستر
(اگر آفرينش مرا به خودم وابگذارند، هرگز به ماه شدن راضي نمي شوم، زيرا او از خورشيد بهره مي جويد. خود خورشيد مي شوم كه خلق از آتشم گرمي بگيرد و ماه و ستارگان از من كسب نور كنند.) شاعر در اين ابيات، ارزش معنوي هر فرد و هر ملت را قبل از همه چيز، در استقلال و اتكا به خود جست وجو مي كند و در مقام استقلال كه لازمه اش توانايي و غناي مادي و معنوي است، آرزو دارد، ديگران را در برخورداري از امكاناتش سهيم سازد؛ و در اين مورد، شعر حافظ را در ذهن ما تداعي مي كند كه گفته است:
تا ساغرت پر است، بنوشان و نوش كن! 
سؤنمز شعر عاشقانه كمتر مي گويد، اما خود، شاعر عشق است، سراينده مهر، محبت و دوستي است. مهر ورزيدن و مورد مهر ديگران قرار گرفتن را با ارزش ترين نعمتها مي شمارد:
سئومكله سئويلمك بؤيوك نعمت دير
كيم سئوه بيلميرسه، حياتي سرت دير
سئويله بيلمه مك ان بؤيوك درددير
بير ائله درددير كي،اؤرنگي يوخدور
هر كيمين عشقي وار، دي نه يي يوخدور؟
و مي گويد: آنان كه عاشق اند، چه چيز ندارند؟ و آنان كه به ظاهر همه چيز دارند، ولي دلشان از گوهر مهر و محبت خالي است، چه دارند؟
در قطعه شعري كه به مناسبت تولد فرزندش مي سرايد، راه و رسم و برنامه زندگي شرافتمندانه را براي او ترسيم مي كند: وقتي در يك شب بهاري ديده به جهان گشودي، يك لحظه تبسم گذرايي در لبانت شكوفه زد، ولي بلافاصله چهره ات درگرفت و مشتهاي كوچولويت گره خورد و فريادت بلند شد. گويي مي خواستي بگويي كه حوادث گوناگون حيات را، همچون عروسكهايم به بازي خواهم گرفت و اگر بدين وسيله گره مشكلات گشوده نشد، با آنها به طور بي امان به مبارزه برخواهم خاست. شاعر، در بندپاياني مي گويد: نامي كه من براي تو انتخاب كردم، نامي است موقتي و گذرا؛ و اگر در سراغ نام ناميرا و جاويدان هستي، آن نام را بايد خودت كسب كني!
كريم مشروطه چي در كنار همه نكات برجسته و قابل اعتنايي كه در حيات ادبي خود، به دست آورده است، از يك منظر ديگر نيز براي ما عزيز است و آن اين كه، وي خود را پيرو ستايشگر استاد سخن، شهريار تبريزي مي  داند. بارها از او نام مي برد؛ به شاگردي وي فخر مي ورزد و در اقتفاي سخن بلند وي در منظومه «حيدربابا يا سلام» داد سخن مي دهد، حتي به زبان گوياي حيدربابا در فارسي بدل مي شود. «زبان شهريار» بودن، كار سهلي نيست، ولي او توانسته است كلام والاي اين منظومه را در زبان فارسي كه در تصاوير ذهني شهريار ملك سخن ،خمير و مومي بيش نبوده، به نيكويي جان بخشد و به اين زبان با برگردان زيبايي از كلام اعجاب انگيز افسونگر تبريزي، اعتبار بخشد:
حيدربابا، به شوق سلامي، زيارتي
باز آمدم كه با تو كنم خواب راحتي
گيرم مگر ز توسن اين عمر سبقتي
شايد كه عهد كودكي آيد سراغ ما
خندد چو گل به روي پر از اشك داغ ما
حيدربابا، كشيدي ام آخر به سوي خويش
برگشت آب رفته دوباره به جوي خويش
گم كردي ارچه يوسف خود را به كوي خويش
يعقوب پير من! ، تو بدان همت سترگ
دريافتي مرا و رهاندي زكام گرگ
نوآوري و نوزايي در آفرينش شعري وي، برپايه اخذ قوت و الهام از گذشته هاي پربار از يك سو و هم آغوشي «اخلاق» و «زيبايي» از سوي ديگر قرار دارد. يعني او شاعري است كه با جاري ساختن گذشته در حال، به انديشه فردا مي نشيند و «استتيك» و «اتيك» را دو برادر توأمان و همزاد مي شناسد. او ضمن آن كه مفتون زيبايي است، مبلغ اخلاق نيز است. هيچ چيز را به دور از «اخلاق»، زيبا نمي شناسد و هر چيز مقيد به اخلاق را نيز «صاحب جمال» مي داند. از اين رو، مي توان ادعا كرد كه اهداف شعر انسانگراي قرن ما، در خلاقيت او تبلور يافته است؛ و از اين كه مضامين شعري خود را، مانند پروين اعتصامي، از طبيعت و حيات اجتماعي مي گيرد، استاد يحيي شيدا، به حق او را «شاعر مضمون ياب» ناميده است.
پانوشتها:
۱- تبريز شهر اولين ها، صمد سرداري نيا. چاپ اول، ۱۳۸۱
۲- از صبا تا نيما، چاپ پنجم، جلد ۲، ص ۴۵۳
۳- همان، ص ۸۸
۴- مصاحبه با نويسنده (زندگي و شعر شهريار).
۵- فرزند فاضل و عارف مرحوم ميرزا حسين واعظ، از مشروطه خواهان مشهور آذربايجان.
۶- «آغيرايللر»، چاپ دوم، ص ۷۸
۷- هر دو «آغيرايللر»
۸- «آمان داغلار» چاپ دوم، ص ۹۲
۹- «شئه مونجوغو»، چاپ دوم، ص ۳۰.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |