دوشنبه ۴ خرداد ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۸۸
توسط نويسنده كتاب همه مردان شاه اعلام شد
اجبار آمريكا در پذيرش واقعيت انقلاب اسلامي
007365.jpg

استيفن كينزر گزارشگر روزنامه نيوريورك تايمز و نويسنده كتاب همه مردان شاه به تازگي در مقاله اي در نشريه آمريكن پراسپكت به بررسي اوضاع داخلي ايران، روابط تهران و واشنگتن و ضرورت تغيير در نگرش آمريكا نسبت به ايران پرداخته است.
كتاب همه مردان شاه داستان سرنگوني دولت محمد مصدق توسط مأموران سيا است. پس از كودتاي سال ۱۳۳۲، ايران در مسير ديكتاتوري و فاجعه قرار گرفت. كينزر با اشاره به عدم تبعيت ايران از قوانين حقوق نشر بين المللي، ترجمه و انتشار كتاب بدون اجازه ناشر يا نويسنده را مطرح مي كند.
با اين حال، نقطه آغاز نوشته وي اخذ رويداد مسافرت به ايران در اوايل زمستان است كه به آساني صورت مي گيرد، در حالي كه در زمان تحقيق براي نگارش كتاب به سختي انجام مي شد. برخورد گرم يك ديپلمات ايراني در نيويورك با وي كه در كتابش مصدق را به عنوان رهبري دموكراتيك ستوده است، اين گمان را در وي ايجاد مي كند كه گروهي در هيأت حاكمه ايران از چگونگي روايت اين رخداد تاريخ ساز خشنود هستند. كينزر سپس به تكرار توصيف برخي محافل غربي از ساختار حاكميت در ايران مي پردازد و آن را به دوپاره تشكيل شده از يك دموكراسي فعال، مطبوعات پويا و سياستمداران اصلاح طلب از يك سو و مخالفان آن از سوي ديگر تقسيم مي كند. اين گزارشگر روزنامه نيويورك تايمز بر همين مبنا مدعي مي شود مقامات ايراني در مورد مسايل زيادي متناقض عمل مي كنند و كشمكش بين دو جناح حاكم را عامل اصلي آن مي داند. كينزر مي افزايد چند ساعت پيش از پرواز به سوي ايران، از وي مي خواهند از مسافرت به ايران چشم پوشي كند. وي چنين اظهار عقيده مي كند كه اين امر حاصل همان كشمكش داخلي در ايران است.
انتخابات مجلس هفتم، تحصن گروهي از نمايندگان مجلس در اعتراض به شماري از رد صلاحيت ها و نتايج آن موضوع ديگري است كه كينزر در ادامه به آن مي پردازد. به اعتقاد اين نويسنده، ايران از منابع طبيعي و انساني لازم براي تبديل شدن به دست كم يك قدرت منطقه اي همچون مكزيك، تركيه و مالزي برخوردار است، اما مشكلات سياسي و مسايلي همچون بيكاري، فساد، مواد مخدر و ساير معضلات اجتماعي باعث توقف روند مناسب شده است.
دوستان كينزر در ايران به وي خاطرنشان كردند مسأله تحصن در خارج از كشور نمودي بزرگتر داشت، در حالي كه بسياري از مردم معتقد بودند اين كار صرفاً نمايش سياسي اصلاح طلبان جهت كسب حمايت مردم بود و حتي اگر تأييد مي شدند، نمي توانستند انتخاب شوند.
كينزر مي نويسد مردم ايران صبوري را به هر گونه اقدام خشونت آميز ترجيح مي دهند. آنان خواهان تغيير هستند، اما نه از طريق انقلاب و به رغم خواسته گروهي در واشنگتن خواهان دخالت خارجي هم نيستند. تاريخ ايران به مردم آموخته است دخالت خارجي بدترين چيزي است كه ممكن است سرشان بيايد. در خلال نيمه اول قرن بيستم انگليسي ها ثروت نفت ايران را به يغما بردند، مأموران انگليسي و آمريكايي كودتاي ۱۳۳۲ را سازمان دهي و آمريكايي ها تا ۲۵ سال بعد از شاه حمايت كردند.
در اوايل كار دولت بوش، برخي از برنامه ريزان سياسي آمريكا گسيل نيروي نظامي را جهت سرنگوني حكومت ايران در نظر داشتند. يك مقام انگليسي در اين باره گفت همه مي خواهند به بغداد بروند، اما مردان واقعي مي خواهند به تهران بروند. اما اگر سربازان آمريكايي كه به عراق هجوم بردند، با دسته هاي گل مورد استقبال قرار گرفتند، «مردان واقعي» هم به تهران رفتند. اين در حالي است كه شماري از جنگ طلبان آمريكايي مانند ديويد فروم و ريچارد پرل در كتاب تازه خود «پايان شر» تصريح مي كنند كه حكومت ايران بايد برود.
007368.jpg
استيفن كينزر
گزارشگر روزنامه
نيوريورك تايمز

اما كينزر موضعي مخالف چنين ديدگاهي در پيش مي گيرد و براي تأييد آن تاريخ را به مدد مي گيرد. كودتاي آمريكايي ۱۳۳۲ باعث چند دهه تلاطم در ايران شد. وي تصريح مي كند مداخله نه فقط نسلي از ايرانيان را عليه آمريكا مي شوراند بلكه پيشرفت ايران را به سوي دموكراسي خاتمه مي دهد.
به اعتقاد وي، ظرف سال جاري تهاجمي به ايران صورت نخواهد گرفت. همچنين پيشرفتي در روابط تهران- واشنگتن هم رخ نخواهد داد. وي مي افزايد دليل آن است كه محافل سياست خارجي در واشنگتن و تهران شبيه يكديگر هستند.
به اعتقاد كينزر ايران كشور نظامي بسته اي مانند كره شمالي يا يك ديكتاتوري خود نابودگر مانند حكومت صدام حسين نيست. رهبران آن بسيار عاقل هستند و به نظر مي رسد اكنون تمايل بيشتري نسبت به شنيدن پيشنهادهاي واشنگتن دارند. اكنون عقايد سياسي و اجتماعي آزادتر از هر زمان ديگري در خلال نيم قرن اخير در ايران مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد و دولت بوش نتوانسته است در مورد پاسخ به اشاره هاي آشتي جويانه ايران تصميم بگيرد. كينزر با احمقانه خواندن عقيده گروهي از سياستمداران آمريكايي داير بر عدم ارتباط با ايران، تماس را توصيه مي كند، هر چند كه برخي احتياط هاي واشنگتن را در اين زمينه تأييد مي كند. وي با تأييد نگراني آمريكا در مورد توليد سلاح هسته اي توسط ايران، ياد آوري مي كند اسراييل، دشمن واقعي ايران تنها دارنده سلاح هسته اي در منطقه است. آمريكا كه رئيس جمهور آن ايران را جزيي از محور شرارت خوانده و سربازان آن در مرز غربي و شرقي كشور حضور دارند، نيز داراي سلاح هسته اي است. به اعتقاد وي، در اين شرايط، طبيعي است كه ايران براي بازداشتن آنها از حمله به خود، راهي را برود كه هند، پاكستان، كره شمالي رفتند. كينزر مي افزايد تنها در صورتي مي توان از ايران انتظار داشت دست از اين تلاش ها بردارد كه آمريكا از تهديد آن دست بردارد و جايگاهي را در ساختار امنيتي خاورميانه به آن اختصاص دهد.
اين نويسنده آمريكايي تصريح مي كند: حل مناقشه اسراييل- فلسطين پيش شرط برقراري ثبات در خاورميانه است و از آنجايي كه ايران با فرايند صلح خاورميانه سرسازگاري نداشته است، تعديل موضع آن مي تواند نيرويي ارزشمند از اين كشور بسازد.
وضعيت سياسي داخل آمريكا و تأثير آن بر سياست آمريكا در قبال ايران نكته اي ديگر است كه كينزر برآن دست مي گذارد. به نوشته وي، بسياري از دموكرات هاي برجسته معتقدند ارتباط با ايران ثمره بهتري از رويارويي دارد، اما از آن مي ترسند كه به كوتاه آمدن متهم شوند. رند بيرز مشاور امنيت ملي جان كري اخيراً گفت: «كري طرفدار مذاكراتي است كه در حال حاضر وجود ندارد چون اين دولت بسيار نسبت به عقايد ايدئولوژيك خود در برابر ايران پايبند و منتظر است تا حكومت ايران سقوط كند.» اما بيرز براي آن كه بار معنايي اين اظهارات را كاهش دهد، افزود: «جان كري نمي گويد در پي روابط بهتر با ايران است. وي در پي گفت وگو با ايران است.» گروهي از جمهوريخواهان برجسته نيز چنين اعتقادي دارند. كينزر مي نويسد سناتور ريچارد شلبي رئيس سابقه كميته اطلاعات سنا اخيراً به وي گفته است: «تماس سياست درستي است، گاه انجام آن دشوار است. رويارويي نظامي اشتباه است مگر آن كه مجبور شويم، چرا كه ايرانيان همگي به حمايت از حكومت خود خواهند برخاست. بايد به دنبال راههاي تماس با آنها باشيم و سپس منتظر تغييرات عميقي باشيم كه فكر مي كنم در راه است.»
كينزر آنگاه اين پرسش را مطرح مي كند كه ويژگي هاي سياست عقلاني آمريكا در قبال ايران چيست و در پاسخ چند نكته را يادآور مي شود. اول آن كه آمريكا بايد واقعيت انقلاب اسلامي را بپذيرد و نسبت به حل آشتي جويانه اختلاف بين دو كشور پايبند باشد. ايران در دوره گذار قرار دارد و به نفع همگان است كه اين فرايند ادامه يابد.
دوم، به دلايل تاريخي، فرهنگي و ديني، بايد با ايرانيان با احترام برخورد كرد. اگر مقامات آمريكايي لحني اتهام آميز يا آمرانه اتخاذ كنند، نمي توانند پاسخ خوبي را انتظار داشته باشند.
سوم، هرگونه تحول تنها بايد از دل مردم ايران برآيد. ايرانيان هر جناحي را كه واشنگتن تأييد كند، رد خواهند كرد، به خصوص گروهي كه در خارج از كشور مستقر باشد. بيش از يك قرن است كه مقاومت در برابر مداخله خارجي به سياست خارجي ايران شكل داده است. اشتباه است اگر تصور شود ايرانيان كمتر از گذشته آماده پذيرش دخالت خارجي هستند.
نكته آخري كه كينزر يادآوري مي كند، آن است كه آمريكا بايد به همراه متحدان خود به خصوص اتحاديه اروپا به ايران نزديك شود. وي علت اين ضرورت را موفقيت ايران در ترميم روابط با اروپا عنوان مي كند. به اعتقاد كينزر در صورت مشاركت اروپايي ها، ايران تمايل بيشتري براي آغاز گفت وگو با آمريكا خواهد داشت. بدين منظور آمريكا بايد به اين واقعيت تن در دهد كه ايران در موقعيت انقلاب يا ما قبل انقلاب قرار ندارد،  بلكه اساساً به رغم مشاجرات بين جناح هاي سياسي با ثبات است و مردم آن خواهان انقلاب يا دخالت خارجي نيستند. برخي مقامات دولت آمريكا كه مي انديشند قدرت نظامي آمريكا مي تواند هر هدفي را محقق كند، از پذيرش اين حقايق سرباز مي زنند و مي خواهند آمريكا در ايران مداخله كند.
007371.jpg

كينزر در پايان مقاله مي نويسد تنها با مقاومت در برابر اين وسوسه و دستيابي به يك توافق، آمريكا مي تواند ايران را در خاورميانه بدون جنگ وارد كند، وي اين كار را ضروري مي داند و استدلال مي كند تنش زدايي بين واشنگتن و تهران مي تواند چهره پرآشوب ترين منطقه جهان را تغيير دهد.
كينزر نتيجه گيري مي كند خويشتنداري، تماس و حمايت متحدين باعث پيروزي تاريخ ساز آمريكا در جنگ سرد شد چنين فرمولي نيز مي تواند در مورد ايران كارساز باشد.

اسپانيا ، اروپا و آقاي بوش
ايمانوئل والرشتاين*
ترجمه: يوسف عزيزي
بامداد روز پنجشنبه ۱۱ مارس ۲۰۰۴، چند بمب، تقريبا به طور همزمان در چند ايستگاه قطار در مادريد منفجر شد. در اين حادثه بيش از ۲۰۰ تن كشته و شماري زخمي شدند. اين امر، هراس انگيز و فاجعه وحشتناكي بود كه شوك آني و كوتاهي در اسپانيا و مناطق مختلف جهان پديد آورد.
طبعا نخستين پرسش درباره فاعل اين كار بود. دولت اسپانيا فورا جنبش استقلال طلب باسك (اتا) را متهم كرد كه - البته - طي چند دهه در يورش هايي دست داشت. اما در خلال چند ساعت، بسياري از افراد و ازجمله پليس ديگر كشورها گفتند كه فاعل، گروهي مرتبط با سازمان القاعده است و نه سازمان «اتا». در همان روز «اتا» به طور مستقيم و به واسطه گروه هاي سياسي هوادارانش، به شدت اين اتهام را رد كرد (درحالي كه همواره در حمله هاي پيشين، مسئوليت انفجارها را به عهده مي گرفت.) به رغم احساسات فزاينده مبني بر اين كه «اتا» مسئول انفجارهاي ايستگاه هاي قطار نيست اما دولت اسپانيا اصرار داشت كه اين سازمان، مظنون اصلي است. وزير خارجه اسپانيا از همه سفيران اسپانيا خواست تا اين ادعا را مطرح سازند.
خوزه ماريا ازنار، نخست وزير اسپانيا طي چند روز و به طور شخصي با همه سردبيران روزنامه هاي عمده اسپانيا تماس گرفت و اصرار داشت كه «اتا» را بايد سرزنش كرد. سرانجام وزير كشور اسپانيا اعتراف كرد اين امكان وجود دارد كه فاعل، گروهي مرتبط با القاعده باشد.
با فرارسيدن روز يكشنبه، همه جهان متوجه شده بود كه «اتا» مسئول نيست بلكه القاعده، مسئول است؛ گرچه خانم وزير خارجه در بامداد همان روز و به واسطه، تلويزيون، همچنان اصرار مي كرد كه «اتا» مظنون اصلي است.
علت قرائت هاي اشتباه و غيرعادي همانند اين قرائت كه اگر گمراهي عمدي از سوي دولت اسپانيا نيست پس چيست؟  براي درك اين امر بايد به ريشه هاي سياست دولت اسپانيا بازگرديم و طبعا بايد به ياد آوريم كه انتخابات پارلماني قرار بود روز يكشنبه پس  از روز انفجارها انجام گيرد. پس از حكومت فرانكو، اسپانيا به نظام دوحزبي تبديل شد كه با نظام تطبيق شده در اغلب كشورهاي غربي مشابهت دارد: حزب سوسياليست (چپ ميانه) در برابر حزب محافظه كاري كه حزب مردم نام دارد. افزون بر معادله چپ و راست كه نشانگر چنين احزابي است، اين دو حزب درباره مسايل سياست خارجي و تعامل با خواسته اعطاي خودمختاري (اگر نگوييم استقلال) به شماري از مناطق اسپانيا با هم اختلاف دارند.
اين مناطق از كاتالونيا و باسك آغاز مي شوند و به گاليسياواندلس و والنسيا و جزاير قناري مي رسند.
سوسياليست ها كه از سال ۱۹۸۲ تا سال ۱۹۹۶ به رياست فيليپي گونزالس بر دولت اسپانيا چيره بودند، براي پيوستن اسپانيا به اروپا و ايفاي نقش برجسته در نهادهاي اروپايي كوشش هاي زيادي كردند.
همچنين سوسياليست ها، نيروي مهمي در تلاش براي دستيابي به موافقت نامه ميان اسرائيلي ها و فلسطينيان به شمار مي رفتند. در مسايل داخلي، سوسياليست ها بر گرايش عدم تمركز فراوان در ساختار قانون اساسي تاكيد مي كردند؛ گرچه كوشش شان در اين زمينه كمتر از آن چيزي بود كه احزاب منطقه اي خواهان دستيابي بدان بودند.
وقتي حزب مردم در سال ۱۹۹۶ به حاكميت رسيد، كوشيد به ايالات متحده آمريكا نزديك شود و اين درحالي بود كه واشنگتن با كشورهاي اروپايي در كشمكش بود. اين مساله پس از رياست جمهوري جورج بوش، آشكارتر شد و اسپانيا به پشتيبان بسيار فعال سياست هاي بوش درعراق تبديل شد. اين كشور به عنوان عضو شوراي امنيت از تصميم هاي موردحمايت آمريكا در سازمان ملل، پشتيباني كرد و نيروهايي را براي مشاركت در اشغال عراق اعزام نمود. اسپانيا در مسايل مربوط به اسرائيل با شارون هم پيمان شد. ازنار تاكيد مي كرد كه در مسايل ايالت ها سوسياليست ها در برابر «تروريسم» و به ويژه درمورد «اتا» بسيار منعطف بودند (گرچه گونزالس پيوسته با «اتا» در كشمكش بود). ازنار آماده نبود حتي با احزاب محلي كه ميانه رو ناميده مي شدند هيچ گونه سازشي انجام دهد. حزب مردم، ميراث خوارسنت هاي فرانكويي (منسوب به فرانكو) درمورد دشمني حاد با هر نوع محلي گرايي بود. در عرصه اروپا، اسپانيا و لهستان دو كشوري بودند كه در پاييز گذشته، موافقت درباره قانون اساسي جديد اتحاديه اروپا را ناممكن ساختند. اين همان قانوني بود كه فرانسه و آلمان با قدرت از آن حمايت كردند و البته اينها دو كشوري بودند كه بيشترين مخالفت ها را نسبت به سياست هاي بوش در عراق، ابراز نمودند.
نظرسنجي ها، يك هفته پيش از انتخابات نشان داد كه حزب ازنار پيروز خواهد شد. درست است كه اكثريت حزب وي در پارلمان كاهش مي يافت اما موكدا، دولت آينده را او تشكيل مي داد. آنگاه انفجارها پيش آمد.
اكنون مي دانيم كه پليس اسپانيا طي چند ساعت به دولت اطلاع داد كه مسئوليت «اتا» در اين انفجارها تقريباً ناممكن است و گروهي وابسته به القاعده در اين كار دست دارند. اطلاعات پليس مستند بر اطلاعاتي درباره بمبي منفجرنشده و تحليل محتويات آن بود. دولت اين اطلاعات را پنهان كرد و همچنان ادعا نمود كه مسئوليت برعهده اين سازمان باسكي است. زمينه سياسي اين اقدام، آشكار است. نخست آن كه «اتا» بر انديشه ازنار و حزب مردم چيره بود؛ همان گونه كه صدام حسين و عراق بر انديشه بوش و نومحافظه كاران چيره بودند. نه ازنار و نه بوش نمي خواستند كه پرتو اساسي را بر قاعده بتابانند. افزون بر آن، ازنار مي دانست كه با فرارسيدن موعد انتخابات كه سه روز بعد مي بايست انجام شود، انتخاب كنندگان اسپانيايي درصورت اعلام مسئوليت القاعده در اين انفجارها، احساس خواهند كرد كه اين امر، بهاي دخالت اسپانيا در اشغال عراق است؛ به ويژه آن كه اكثريت قريب به اتفاق راي دهندگان (و از آن ميان هواداران حزب مردم) در سال ۲۰۰۳ گفته بودند كه با دخالت اسپانيا در جنگ مخالف اند.
لذا ازنار، دست به بازي دروغين بزرگي زد و اين كار را شخصا انجام داد. اما با فرارسيدن روز جمعه، پليس اسپانيا تهديد كرد كه دولت را افشا خواهد كرد زيرا مايل نيست به بي كفايتي متهم گردد.
درنتيجه، وزير كشور مي بايست راه را آماده مي كرد و اعلام  نمود كه دولت در جست وجوي همه گناهكاران احتمالي است. گرچه هنوز معتقد است كه «اتا» به طور مرجح گناهكارترين است، اما دلايل متضاد با اين فرضيه رو به افزايش بود. با فرارسيدن روز شنبه، تظاهراتي در نواحي مختلف اسپانيا انجام شد كه گمراه كردن ملت توسط دولت را محكوم مي كرد. بسياري از سرمقاله نويسان مطبوعات گفتند كه از نوشتن سرمقاله هايشان در روز قبل، پشيمان هستند. آنان گفتند كه ازنار فريبشان داده است. روز يكشنبه، دولت با قدرت از حاكميت بيرون رانده شد. خوزه لويي رودريگز دوباتيرو، رهبر حزب سوسياليست بلافاصله اعلام كرد كه وعده انتخاباتي خود را درباره خروج نيروهاي اسپانيايي در عراق در روز سي ام ژوئن محقق خواهد ساخت. وي اين وعده را مدت ها پيش از وقوع انفجارها داده بود.
انتظار مي رود دولت جديد اسپانيا، گفت وگو درباره عدم تمركز بيشتر در كشور را ازسر گيرد؛ به ويژه آن كه احزاب محلي نيز از واكنش عليه ازنار بهره مند شدند. وزير خارجه آينده اسپانيا بلافاصله به پاريس رفت تا با ژاك شيراك رييس جمهور فرانسه درباره تمايل اسپانيا براي پيوستن دوباره به اروپا و بررسي قانون اساسي جديد آ ن گفت وگو كند. دو هفته طول كشيد تا وزير كشور اعتراف كند كه هيچ دليلي مبني بر دخالت سازمان «اتا» وجود ندارد.
انفجارهاي اسپانيا به مساله غافلگيركننده و ناراحت كننده اسپانيا تبديل شد. كشورهاي كوچك ديگري در آمريكاي لاتين پيشنهاد كردند كه اسپانيا را الگو خواهند ساخت و نيروهايشان را از عراق بيرون خواهند كشيد (هندوراس در اين زمينه از همه صريح تر بود). اكنون اروپا به شكلي غافلگيركننده و شگفت انگيز به روند خود بازگشته است. لهستاني ها اشاره كردند كه ممكن است بعد از اين جزو مانع تراشان (قانون اساسي اروپا) نباشند و از موضع پيشين خود عقب خواهند نشست. هواداران دولت بوش، يورش سنتي خود را براي مسخ ديگران آغاز كردند.
آنان گفتند كه اسپانيايي ها ترسو و تسليم تروريسم شده اند.
اين سخنان تاثير اندكي در مردم اسپانيا و ديگر مردمان كشورهاي اروپايي داشت زيرا اين توصيف ها، آشكارا با واقعيت اسپانيا در تعارض اند.
جعلي بودن اين حمله - به ويژه - آشكار بود زيرا دولت بوش در هفته بعدي در معرض يورش موازي قرار گرفت. زيرا عمدا قرائت اشتباهي از وضع جهاني ارائه داده و ملت آمريكا را گمراه كرده بود. ريچارد كلارك، كه رياست گروه مبارزه با تروريسم در دولت بوش را به عهده داشت (و اين منصب را طي سه دولت گذشته نيز اشغال كرده بود) رييس جمهور آمريكا و همكاران اصلي اش را متهم كرد كه در سال ۲۰۰۱ عمدا سازمان القاعده را ناديده گرفتند زيرا هدفشان،  ادامه سياست تاكيد بر عراق به عنوان يك مشكل بود. اين امر در روزهاي پيش و پس از حملات ۱۱ سپتامبر رخ داد. بوش و ازنار، دو پرونده از همان گروه به شمار مي روند كه در يك خط موازي حركت مي كنند.
اتهام هاي كلارك بيهوده نيست و نگراني را در ميان انتخاب كنندگان آمريكايي دامن مي زند و البته زيان بيشتري به بوش مي رساند زيرا اين اتهام ها مورد حمايت افرادي قرار گرفته است كه به علت موقعيتشان مي توانستند از آن چه كه در شوراهاي عالي دولت بوش در سال ۲۰۰۱ مي گذشت مطلع شوند. در ميان اينان دو تن از معاونان پيشين كلارك نيز ديده مي شوند: پل اونيل وزير پيشين خزانه داري و ژنرال دونالد كريك، معاون پيشين مشاور امنيت ملي و البته بسياري از مسئولان بلندپايه ديگر را مي توان به آنها افزود. شايد بوش، زمان كافي براي جبران داشته باشد اما ايالات متحده آمريكا به احتمال قوي قادر نيست در سي ام ژوئن - تاريخي كه اميدوار است در آن يك دولت عراقي حاكم سركار بياورد - نيروهايش را به ميزاني كه اميدوار است به آمريكا بازگرداند و در نتيجه دولت بوش از دستيابي به پاداش انتخابات كه چنين گامي تامين كننده آن است، ناكام خواهد ماند. نيز اروپا نمي تواند خود را با دغدغه هاي رييس جمهور آمريكا، همگام سازد. بوش كار خوبي خواهد كرد اگر اين جمله مشهور نخستين رييس جمهور ايالات متحده آمريكا را به طور جدي درنظر بگيرد: «مي تواني همه مردم را براي مدتي فريب دهي و مي تواني برخي از مردم را براي هميشه فريب دهي اما نمي تواني همه مردم را براي هميشه فريب دهي.»
منبع: السفير

* ايمانوئل والرشتاين - استاد مطالعات پيشرفته
در دانشگاه «ييل» آمريكاست.

سياست
ادبيات
اقتصاد
انديشه
فرهنگ
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |