سه شنبه ۲ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۱۵
قاتل مادربزرگش را به خاطر جواهرات خفه كرد
پيرزن ديگر النگو ندارد
قاتل: قتل كار من بود. حدود يك ماه بود كه بيكار بودم. مشكل مالي داشتم. بچه مدرسه اي داشتم. احتياج داشتم و ناچار بودم. چون دلم نمي خواست از زن و بچه ام خجالت بكشم
010206.jpg
گزارش امروز ما مربوط به هرم آفتاب و گرماي تابستان نيست. گزارش امروز ما مربوط به زمستان و گرماي گرانقدر كرسي است. زمستاني كه گذشت براي «محمدرضا.الف» پايان خوشي نداشت. چون به هر حال او مادربزرگ را كشته بود. آن هم براي ۷ عدد النگو و يك عدد انگشتر. البته محمدرضا به خاطر بي پولي و سرگرداني ناشي از اعتياد شديدش مرتكب چنين عمل ننگيني شده است و خودش در اعترافاتش عنوان كرده كه از يك سال پيش چشمش به دنبال النگوهاي مادربزرگ بوده و در صدد به دست آوردن آنها به هر نحو ممكني بوده است.
قتل كار من بود. حدود يك ماه بود كه بيكار بودم. مشكل مالي داشتم. بچه مدرسه اي داشتم. احتياج داشتم و ناچار بودم. چون دلم نمي خواست از زن و بچه ام خجالت بكشم.
و يكدفعه اين فكر به كله اش مي زند. «طلاهاي مادر بزرگ را در خانه مادرم، در دستش ديده بودم. چشمم آنها را گرفته بود.»
حادثه روز جمعه اتفاق افتاد. «جمعه بعدازظهر ساعت ۴ در خانه باز بود و رفتم تو، مادربزرگم زير كرسي خوابيده بود. با سيم سفيد كه از سر راه پيدا كرده بودم دست و پايش را بستم و دهانش را هم بستم. قصد كشتن او را نداشتم. فقط دست و پايش را بستم كه به دنبالم نيايد و سر و صدا هم نكند. بعد ۷ النگوكه توي دست چپش بود را درآوردم. انگشتر را امتحان كردم، در نمي آمد. چون به يكي از بندهاي انگشتش گير كرده بود.»
محمدرضا قصد كشتن مادر بزرگ را نداشته. لااقل خودش اينطور ادعا مي كند. براي اثبات ادعايش دليل هم مي آورد. «اگر مي خواستم او را بكشم كه در حياط را باز نمي گذاشتم. من بعد ازبرداشتن النگوها در حياط را روي هم گذاشتم و آن را نبستم كه اگر كسي آمد بتواند به او سر بزند. از خانه خارج شدم و فرداي آن روز طلاها را به همراه يكي از دوستانم به مبلغ ۲۰۰ هزار تومان فروختيم.»
پس از كشف واقعيت، دختران مادربزرگ كه اتفاقا يكي از آنها مادر محمدرضا هم هست از قاتل شكايت مي كنند. بي آنكه از ابتدا درخواست قصاص و ديه و حتي عودت اموال مسروقه را داشته باشند. مادربزرگ چرا مرد؟ تمام مساله به روسري بر مي گردد كه محمدرضا براي ساكت كردن او به زور در دهان او مي كند و مادربزرگ بي آنكه بتواند نفس بكشد مي ميرد. مادربزرگ كه ۸۳ ساله بود و بسيار ناتوان، بي آنكه بتواند چيزي بگويد به دام مرگ مي افتد.
اما اينكه محمدرضا چطور به دام افتاد، هم براي خود ماجرايي است. پس از كشف قتل، اولياي دم موضوع مظنونيت خود را نسبت به خواهرزاده خود مطرح مي كنند. «او سال هاست كه به خانه مادرمان چشم دارد و از سال ها قبل قصد اخذ وكالت از مادرمان را داشت و در روز كشف جسد هم به ما گفته چيزي در رابطه با رفت و آمدهاي مادربزرگ به كسي نگوييد و حتي يك بار هم به ما گفته بود، مي خواهيد كه كلك او را با سيانور بكنم؟! تا همه ما راحت شويم؟ گفتيم نه، ما راضي نيستيم، مادرمان با نان پختن ما را بزرگ كرده...» اما اين ادله براي دستگيري متهم كافي نبود.
تا اينكه يكي از دوستان محمد به نام «حسن.ت» دربازجويي ها عنوان كرده كه «محمدرضا به من گفت كه به دنبال يك نفر مي گردم تا طلاهاي مادربزرگم را به سرقت ببرم كه من گفتم، نه كسي را مي شناسم و نه خودم حاضرم، چون توبه كردم دست به سرقت نزنم.» حتي محمدرضا به رفيقش كه ظاهرا سابقه سرقت هم داشته پيشنهاد مي كند كه «برويم چشم هايش را ببنديم. من خودم جاي همه چيز را مي دانم و او را خفت(دست و پايش را ببنديم) كنيم، ولي در مورد كشتن مادربزرگ چيزي به من نگفت، فقط گفت او را خفت كنيم.»
با همين مدارك و مستندات كارآگاهان اداره آگاهي به سراغ محمدرضا مي روند. بنا به آنچه كه در پرونده محمدرضا ثبت شده است اظهارات اطرافيان محمد نشان مي دهد كه متهم از ماه ها پيش در فكر انجام چنين عملي بوده است.
با تمام اين حرف ها، خانواده محمدرضا و اولياي دم مادربزرگ از شكايت خود در رابطه با قتل مادربزرگ صرف نظر مي كنند و محمدرضا تنها به خاطر اقداماتي كه موجب اخلال در نظم جامعه و خوف شده و براي جلوگيري از گسترش چنين اعمال شنيعي او را به سه سال حبس و به خاطر سرقت طلاهاي مادربزرگ به ۹۱ روز حبس و ۷۴ ضربه شلاق تعزيري با احتساب ايام بازداشت قبلي محكوم كرده است.
عزيز محمدي - رئيس شعبه ۷۱ دادگاه كيفري استان تهران

آنجا
سگ يا كيف دستي؟
داستان زني را بخوانيد كه قصد داشت سگ بيچاره اش را به عنوان يك بار دستي به داخل هواپيما ببرد.
مسوولان محافظت از حيوانات در شهر نورنبرگ آلمان متوجه سگي شدند بسيار لاغر كه به دنبال صاحبش در مركز شهر در حال حركت بود، اين سگ ۱۲ كيلوگرم وزن داشت و به شدت از گرسنگي رنج مي برد. اين سگ هم اكنون در محلي كه مخصوص نگهداري سگ هاي فراري است نگهداري مي شود. رئيس اين مركز مي گويد: «تا به حال با وضعيت هاي مشابه زيادي مواجه شده ام، ولي اين مورد واقعا جنايت است. اين سگ بايد در حالت عادي دو برابر وزن فعلي وزن داشته باشد.»
اما بشنويد از صاحب سگ كه علت كار خود را اينگونه توجيه مي كند كه مي خواسته وزن سگش را به ۵ كيلوگرم برساند تا بتواند سگ را به عنوان بار دستي خود به داخل هواپيما ببرد. اين زن مي گويد او هميشه مراقب سگش بوده.
هنوز مشخص نيست كه آيا اين خانم با جريمه مواجه خواهد شد يا خير؟
جريمه براي مرگ 
خبري بخوانيد از مردي آلماني كه به خاطر ازدواج با زني ديگر وانمود كرده بود در يك سانحه رانندگي درگذشته است.
پليس در تحقيقات انجام شده لاستيك موتور مرد را در نزديكي رودخانه اي پيدا مي كند و براي يافتن جنازه مرد توسط قايق هاي مخصوص در رودخانه مشغول جست وجو مي شود و سرانجام موتور متلاشي شده وي را مي يابد، اما خبري از جنازه نبوده است و آنها گمان مي كنند كه مرد فوت شده و جنازه را نيز سرعت آب رودخانه با خود برده است.
يك ماه بعد مرد ۵۴ ساله در ميان بهت همسرش به خانه بر مي گردد و او نيز براي اينكه پليس تحقيقاتشان را متوقف كند به آنها اطلاع مي دهد كه همسرش زنده است. پليس به منزل آنها مي آيد و براي تلف كردن وقت نيروهاي پليس مرد را ۹هزار يورو جريمه مي كند.
دزدان احمق
عده اي از سارقان قصد دزدي از يك فروشگاه را در برزيل داشتند. هنگامي كه اين سارقان وارد فروشگاه مي شوند تفنگ يكي از دزدان از دستش مي افتد و ساير دزدان را دچار وحشت مي كند. دزدان كه مي بينند اوضاع خراب است پا به فرار مي گذارند. در اين حين و در زمان سوار شدن به روي موتور، گلوله اي از تفنگ يكي ديگر از سارقان شليك مي شود كه باعث برخورد گلوله با پاي همكارش مي شود وآنها از روي موتور به پايين مي افتند.
رئيس پليس محلي در خصوص اين سرقت مي گويد: «اين يكي از بامزه ترين و در عين حال ساده ترين سرقت ها بود. اين دزدان واقعا احمق و نامرتب بودند.»

اينجا
آدم ربايان به دام افتادند
طي گزارش به ماموران ۱۱۰ پنج آدم ربا كه اقدام به ربودن و آزار و اذيت دو زن جوان كرده بودند، دستگير شدند.
پنج نوجوان كه با تهديد چاقو دو زن جوان را به زور به آپارتمان خود برده و مورد آزار و اذيت قرار داده بودند، باتماس همسايه ها با پليس، به دام افتادند.
پرونده اين آدم ربايي توسط مظفري قاضي شعبه ۱۱۸۴ دادگاه اطفال رسيدگي مي شود.
يكي از دو زن كه توسط آدم ربايان ربوده شده بود به قاضي پرونده گفت، در خيابان در حال قدم زدن بوديم كه يك خودرو در مقابل ما توقف كرد.
سرنشينان آن حالت عادي نداشتند و مدام مي خنديدند. آنها ابتدا با خنده ازما خواستند تا سوار خودروشان شويم، اما وقتي مقاومت ما را ديدند چند نفر از سرنشينان با در دست داشتن چاقو به سمت ما آمدند و گفتند اگر سوار نشويم و يا سروصدا راه بيندازيم ما را خواهند كشت.
خيلي ترسيده بوديم براي همين بدون هيچ عكس العملي سوار خودرو شديم.
آنها ما را به يك آپارتمان كه چند خيابان بالاتر بود بردند. با اينكه مي ترسيدم من را با چاقو بكشند شروع به سروصدا كردم شايد همسايه ها صداي ما را بشنوند و به كمكمان بيايند.
همين طور هم شد. يك ربع بعد از اينكه داخل آپارتمان آنها شديم ماموران پليس به آنجا آمدند و آنها را گرفتند.
ماموران پس از بررسي آپارتمان موفق به كشف ۳شمشير يك متري و چند قمه شدند.
متهمان در حال حاضر به دستور قاضي پرونده براي تحقيقات بيشتر در بازداشت به سر مي برند.
جسد حلق آويز
كارآگاهان ويژه قتل اداره آگاهي كرمان تحقيقات خود را براي شناسايي عامل يا عاملان قتل مرد جواني كه حلق آويز شده بود آغاز كردند.
پس از كشف جسد مرد جواني كه با شال دور كمر از يك درخت در مقابل ترمينال كرمان حلق آويز شده بود، ماموران ويژه قتل اداره آگاهي در صحنه جنايت حضور پيدا كردند.
كارآگاهان فرضيه خودكشي اين مرد جوان را عنوان كردند.
در تحقيقات اوليه ماموران مشخص شد مرد جوان بلوچ و عضو يك باند بزرگ قاچاق موادمخدر بوده است.
همچنين ماموران در تحقيقات خود متوجه شدند كه مقتول با يكي از اعضاي باند بر سر پول درگير و تهديد كرده بود كه اعضاي باند را لو خواهد داد.
به دست آوردن اين اطلاعات فرضيه جديدي مبني بر قتل اين مرد را براي كارآگاهان به وجود آورد.
تحقيقات كارآگاهان ويژه قتل اداره آگاهي كرمان براي پيدا كردن سرنخي از عامل يا عاملان اين جنايت ادامه دارد.

حوادث
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
در شهر
سفر و طبيعت
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |