چهارشنبه ۱۸ شهريور ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۹۰
ستون ما
ميهمان هامان برمي گردند
اديب وحداني 
نشستن و حرف زدن با افغان ها كار خيلي معمولي نيست، درست به همان دليل كه بعضي از آرايشگاه ها حاضر نمي  شدند موهاي اهالي اين كشور را كوتاه كنند.
خانواده هاي متلاشي شده اي كه به ايران آمده بودند و افراد تنهايي كه در كشور ما ميهمانمان بودند شرايط سختي را داشتند، درست مثل ميزبان هاشان كه دوره اي از تنگي معيشت را مي  گذراندند. وضع خاصي كه اهالي كشور افغانستان در ايران داشتند، حدود يك دهه بعد طبق اتفاق طبيعي  به اسم (تقاص) براي ايرانياني كه در جست وجوي كار به ژاپن سفر مي     كردند تكرار شد: عده اي كه تنها جرمشان ميل به خوب كار كردن بود به خاطر فعاليت هاي معدود ديگري تقاص پس دادند.
درددل افغان ها شنيدني است يا بود. هم به خاطر گويش خاص و فارسي پاكيزه اي كه صحبت مي  كردند و هم به خاطر دست پري كه از تجارب زندگي سخت داشتند.
عشق آنها به اسلام و علاقه اي كه به مردم ايران نشان مي  دادند وجود داشت، آزردگي هاي ناشي از برخي برخوردهاي آناني كه فكر مي  كردند در اتوبوس ها به خاطر وجود افغان ها صندلي خالي پيدا نمي  شود و صف نانوايي ها هم به همين خاطر طولاني است را در صحبت با آنها مي  شد شنيد. يك كتاب را كه قرض مي  كردند همهغ غششاشن به ترتيب مي  خواندند و كتاب رانوتر از اول تحويل مي  دادند. افغان هايي كه من مي  شناختم وقتي هيات عزاداري در پاركينگ يك برج در حال ساخت برگزار مي  كردند، همه مودب بودند. آن افغان ها حتي پاي همديگر را لگد نمي  كردند و فقط از اين مي  ناليدند كه اسم كشورشان به درستي برده نمي  شد.
آنها خوب مي  دانستند كه ميهمان اند و مي  دانستند كه ما هم مي  دانيم احترام ميهمان بر صاحبخانه واجب است و علاقه آنها به صاحبخانه هم بايد لاجرم ايجاد مي  شد كه هيچ كدام هميشه نشد. نقد ادبي، شعر فارسي، رمان و... براي بعضي از آنها دوست داشتني بود و بعضي از آنها خوب مي  نوشتند، شنيده ام كه از يكي دو نويسنده افغان كتاب به فارسي هم چاپ شده.
افغانستان يك واقعيت فرهنگي ايران است و پر از خاطره هاي تلخ و شيرين براي ما. خاطره حمله محمود افغان و اشرف افغان و البته تيمور لنگ قسمتي از حافظه تاريخي ايرانيان است. حالا چند سالي ميهماني آنها در كشورمان به آن خاطره ها افزوده شده و به نظر مي  رسد با فاجعه ترور خبرنگاران و سياستمداران ايراني به دست طالبان، سبد خاطرات تلخ ديگر جايي براي پرتر شدن ندارد.
الان پيوند دو كشور به خاطر وجود تعداد زيادي كودك دومليتي بيشتر هم شده است و در كنار همه اين تلخي ها، آرزوي روزي براي شادي و شيريني بين كشورهامان.يك ميليون افغان به خانه بازگشته اند

يك ميليون افعاني
آنها كه مانده اند، مي مانند؟
015274.jpg
افغا ن ها از سرزمين ما مي روند. از آنها تنها يك مشت خاطره باقي مي ماند.
آرش برهمند
اعلام ضرب الاجل براي خروج اين مهاجران تا پايان سال جاري نشان دهنده آن است كه دولت نيز مي داند ديگر عده باقيمانده به ميل خود، ايران را ترك نخواهند كرد
ما عادت كرده ايم به افاغنه حاضر در ايران به چشم جمعيتي كم سواد نگاه كنيم اما نظري كوتاه به پيشينه فعاليت هاي فرهنگي اين مهاجران در ايران شائبه بي فرهنگ بودن اين اجتماع را ازميان مي برد
سرانجام به نظر مي رسد تراژدي پناهندگان افغان در ايران به پايان يك فصل سرنوشت ساز نزديك مي شود.
اكنون كه يك ميليون نفر از اين همسايگان مصيبت زده خاك ايران را داوطلبانه به قصد موطن اصلي خود ترك كرده اند و پيش بيني مي شود بيش از ۲۰۰ هزار تبعه افغان ديگر نيز تا پايان امسال و آغاز بهار سال آتي همين راه را در پيش گيرند، كمتر از يك سوم كل جمعيت آنها در اين سوي مرزها باقي خواهند ماند كه پس از پايان فرصت تعيين شده براي ترك اختياري ايران، ديگر مهاجر غيرقانوني تلقي مي شوند و طبق دستورالعمل فعلي، جز اخراج عاقبتي ندارند.

اگرچه رايزني هاي مقامات كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل با دولتمردان تهران در اين زمينه ادامه دارد، ولي با توجه به آخرين مواضع ايران و وضعيت فعلي افغانستان به نظر نمي رسد خللي در تصميمات گرفته شده وارد شود.
ريشه در تاريخ 
اگرچه طي دهه هاي اخير همواره شاهد جنجال هاي فراوان بر سر شمار انبوه مهاجران افغان ساكن ايران بوده ايم، اما در حقيقت جمعيت دهه اخير اين پناه جويان در ايران قابل قياس با آنچه كه اولين موج اصلي مهاجرت افغان ها به حساب مي آيد نيست. بحران سال ۱۳۵۷ افغانستان و به قدرت رسيدن كمونيست ها در اين سرزمين سيل پناه جوياني بالغ بر ۵/۳ ميليون نفر را روانه ايران كرد كه روز به روز نيز بر تعداد آنها افزوده مي شود. تنها پديده اي كه موفق شد اين هجوم را متوقف كند سرنگوني سرخ ها در كابل بود كه باعث شد مهاجران حاضر در ايران در گروه هاي بزرگ صدهزار نفري به ميهنشان بازگردند. در آن زمان هنوز اميدهاي فراواني براي آينده روشن كشوري تازه استقلال يافته وجود داشت.
اما ديري نپاييد كه سختگيري و درگيري هاي داخلي ميان مجاهدين افغان با عقايد و اقدامات جنايت آميز گروه نوظهور طالبان همراه شد و با شعله كشيدن اولين شعله هاي جنگ، مهاجران باز هم به اقليم هاي همسايه و به ويژه ايران روي آوردند كه گذشته از مشتركات زباني و فرهنگي روابط چندان حسنه اي با طالبان نداشت و به اين ترتيب برخلاف پاكستان گزينه اي مناسب تر براي اقوام غربي افغانستان به شمار مي آمد.
نگاه متفاوت 
اگرچه باور آن سخت است ولي هيچ يك از اين ملاحظات سبب رونق دوباره مهاجرت افغان ها به ايران نشد و رويكرد جديد ايران به مساله مهاجران از تمايل افغان ها براي مهاجرت بيشتر به اين سرزمين كاست.
شرايط جنگي و موقعيت سياسي آن زمان خود ايران، دولت مركزي را ناچار ساخت نسبت به رژيم گذشته سختگيري بيشتري در پذيرش پناه جويان به خرج دهد و همين اجتناب از اعطاي كارت آبي (مجوز پناهندگي) جان تازه به معضل قاچاق در مرز هزار كيلومتري ايران - افغانستان بخشيد. به ويژه كه شرايط جغرافيايي خاص اين مرز ناهموار و ناامن كنترل آن را دشوارتر مي ساخت.
اين عصر را بايد عصر اردوگاه نشيني مهاجران افغان دانست كه طي آن مهاجران در اردوگاه هايي چون (عسگرآباد)، (تل سياه) و (سفيد سنگ) سكني داده شدند. چنين اردوگاه هايي ويژه آوارگان فاقد مدارك قانوني بود. برخي از اين اردوگاه ها براي چندين سال متوالي تمام هستي خانواده هاي ساكن در آنها بودند.
دولت ايران كه در آن زمان به سبب تحريم هاي ايالات متحده از همكاري اجباري سازمان هاي بين المللي و كمك هاي مالي و امنيتي محروم بود، نگرشي سختگيرانه به ساكنان اردوگاه ها داشت. چنين نگرشي پيش از آنكه معلول بدبيني باشد به سبب عدم تمايل ايران براي درگيري دراوضاع داخلي افغانستان پديد آمد.
قلب ايران 
برخورد سليقه اي، منطقه اي و پر فراز و نشيب با مهاجران افغان نيز يكي ديگر از كاستي هاي ايران در مواجهه با پناه جويان به حساب مي آيد.
در اغلب استان هاي مرزي به ويژه خراسان، نيروهاي دولتي موشكافانه و دقيق به پديده مهاجرت افغان ها نگاه مي كردند و اگرچه در اين مناطق اصطكاك طبيعي ميان بوميان و مهاجران كمتر بود ولي جمعيت بالاي آنها در اين استان ها اتخاذ سياست هاي كنترلي را اجتناب ناپذير مي ساخت كه چه بسا به سختگيري نيز دامن مي زد.
همين فضا بخشي از تازه واردان را به حركت به سوي استان هاي مركزي تر واداشت كه اگرچه در اين مناطق ديگر از ذره بين مقامات انتظامي و امنيتي خبر چنداني نبود، ولي تقابل اجتماعي بيشتري وجود داشت.
ناگفته نماند كه شعله ور ماندن جنگ خانمان سوز در خود افغانستان و حتي گسترش يافتن زبانه هاي آن هم سبب مي شد افغان ها در كشوري چون ايران كه از امن ترين سرزمين هاي مجاور براي آنها بود باقي بمانند و نه تنها سختگيري يا مقاومت محلي آنها را دور نمي ساخت، بلكه حتي آن دسته اي كه به سبب فقدان مدارك اقامت از ايران اخراج مي شدند هم بلافاصله به كمك گروه هاي گسترده قاچاق دوباره به ايران بازمي گشتند.
نزديك به يك دهه طول كشيد تا نگاه سازمان يافته اي به معضل افغان هاي مقيم ايران شود كه مبناي آن سرشماري سال هاي ۸۰-۷۹ از اين گروه مهاجر بود. طي طرح (ساماندهي اتباع بيگانه) شمار افغان هاي پناهجوي حاضر در خاك كشور ۲ ميليون و ۵۰۰ هزار نفر تخمين زده شد كه استان خراسان با ۴۰۰ هزار افغان رتبه اول را در كل كشور دارا بود.
پس از اين سرشماري بود كه پناه جويان اسناد اقامت جديدي دريافت كردند.
عصر جديد
اين جمله كه (فروريختن برج هاي دوقلوي تجارت جهاني در نيويورك زندگي افغان ها را بيش از آمريكايي ها دگرگون كرده است) حقيقت دارد.
با سرنگوني طالبان در اوايل سال ۸۱ توافقنامه اي سه جانبه ميان ايران، افغانستان و سازمان ملل متحد بسته شد. هدف از انعقاد اين قرارداد اعمال فشار بر افغان ها يا تشويق آنها براي بازگشت به موطن خود بود. از آن زمان تاكنون بيش از يك ميليون نفر به افغانستان بازگشته اند كه اكثريت قريب به اتفاق آنها داوطلبانه بوده است. اگر شمار مهاجراني كه تا پايان سال اعزام مي شوند را هم درنظر بگيريم متوجه مي شويم ايران به پايان مرحله بازگرداندن داوطلبانه افغان ها رسيده است. اعلام ضرب الاجل براي خروج اين مهاجران تا پايان سال جاري هم نشان دهنده آن است كه دولت نيز مي داند ديگر عده باقيمانده به ميل خود، ايران را ترك نخواهند كرد.
بنابراين چاره اي جز اخراج اجباري افغان ها نيست. استدلال ايران براي چنين اقدامي متكي به قوانين بين المللي است كه برمبناي آن با پايان جنگ و درگيري هاي قومي در افغانستان، ديگر اتباع مهاجر اين كشور (پناهجو) دانسته نمي شوند و هيچ يك از همسايگان همچون گذشته ملزم به نگهداشتن آنها نيستند.
تفاوت دو تعريف 
كلمه (پناهنده) با همتاي ديگرش يعني (مهاجر) تفاوتي بنيادي دارد كه حكم قوانين بين المللي درباره آنها را هم متفاوت ساخته است.
مهاجران به اختيار خود تغيير مكان مي دهند و هدف از مهاجرت بهبود وضعيت خود يا خانواده به ويژه در زمينه اقتصادي است. پس مهاجران گزينه هاي ديگري نيز پيش روي دارند ولي گزينه كوچ به كشوري ديگر براي آنها مطلوب ترين است.
اما پناهندگان به سبب تهديد محيط يا دولت، ناچار به كوچ هستند. جنگ، تبعيض، شكنجه و تعقيب سياسي مهمترين عوامل پناهندگي هستند. پناهندگان در معرض جدي ترين خطرها از سوي موطن خود قرار دارند و اگر سرزمين مقصد، آنها را نپذيرد حكمي همچون حكم دولت مبدا را براي آنها صادر كرده است و به همان اندازه مقصر شناخته مي شود.
همين تفاوت در انگيزه (مهاجران) و (پناهندگان) سبب مي شود پذيرش گروه اول اختياري و ميزباني گروه دوم اجباري باشد.
حل شده در اجتماع 
علت اينكه تعداد كثيري از افغان هاي مقيم ايران حتي با وجود فرصت هاي جديدي كه موطنشان دراختيار آنها مي گذارد تمايلي به بازگشت ندارند حل شدن اين عده در جامعه ايران است، به گونه اي كه آنها به صورت قسمتي از خود اين اجتماع بومي درآمده اند.
نگاه به قسمت هاي ابتدايي همين نوشتار هم نشان مي دهد از ورود اولين دسته پناهجويان افغان به ايران نزديك به ۳۰سال مي گذرد. پس با اين حساب يك نسل كامل از افغان ها كاملا در خاك ايران متولد و بزرگ شده اند و هم اكنون نوبت به فرزندان آنها رسيده است. آخرين آمار رسمي وزارت كشور هم نشان مي دهد بيش از ۸۰۰ هزار تبعه افغانستان در داخل مرزهاي ايران متولد شده اند.
ازدواج همين دسته با اتباع ايراني و تولد فرزندانشان آنها را حتي ريشه دارتر هم ساخته است. آمارهاي رسمي تعداد زنان ايراني را كه با پناهجويان افغان ازدواج كرده اند، ۸۳ هزار اعلام مي كنند ولي تخمين زده مي شود آمار حقيقي بسيار فراتر از اين عدد باشد.
حتي اگر خود افغان هاي ايراني هم تمايل به بازگشت داشته باشند، همسران ايراني آنها رغبت چنداني به اين امر ندارند. دوري از خانواده و احساس غربت را كه درنظر نگيريم تازه به مساله محدوديت هاي فرهنگي شديد اجتماع سنتي افغانستان مي رسيم كه براي زنان تربيت شده در ايران طاقت فرسا به نظر مي رسد.
حرفه هاي سياه 
قانون ايران محدوديت هاي بسياري را بر سر راه فعاليت رسمي مشاغل افغان هاي پناه جو نهاده بود كه اين جمعيت عموما غيرمتخصص را به سوي فعاليت در حرفه هاي دشوار چون ساختمان سازي، كشاورزي و نظافت اماكن سوق داد.
همين محدوديت ها و عدم حمايت قانوني سبب شد قرارداد آنها اغلب به صورت موقت بوده و بيمه و هزينه هاي جانبي درميان نباشد. ملاحظات اخير، كارفرمايان را به سوي اين نيروي كار كم خرج و كم دردسر سوق داد كه امكان رقابت را از همتايان ايراني آنها مي گرفت؛ همتاياني كه به سبب موقعيت قانوني و اجتماعي مطلوب تر خود مزاياي بيشتري را طلب مي كردند. آخرين آمارهاي رسمي در اين باره هم حضور بالغ بر ۵۰۰ هزار كارگر افغان را نشان مي دهد. از همين رو برخي مقامات، خروج اين عده را راه حلي بر معضل رو به گسترش بيكاري مي دانند. براي قضاوت در اين مورد تنها مي توان نشست و منتظر آن بود و ديد آيا جوانان ايراني مي توانند خلا ناشي از رفتن اين نيروي كار سختكوش و كم توقع را پر كنند؟
تعداد افغان هايي كه دور از چشم دولت به فعاليت گسترده تجاري يا توليدي مي پردازند هم كم نيست اما اغلب اين فعاليت ها پنهاني و به كمك پوشش يك شريك ايراني صورت مي گيرد.
اگرچه كارفرمايان بخش خصوصي به ندرت حقوق اين عده را رعايت مي كنند اما صرف حضور در محيطي امن و وجود حداقل امكانات رفاهي چون مدرسه، افغان ها را به حضور در ايران قانع مي سازد.
ادبيات مقاومت 
ما عادت كرده ايم به افاغنه حاضر در ايران به چشم جمعيتي كم سواد و تيره بخت نگاه كنيم اما حتي نظري كوتاه به پيشينه درخشان فعاليت هاي فرهنگي اين مهاجران در ايران شائبه بي فرهنگ بودن اين اجتماع را ازميان مي برد.
در عصر استيلاي كمونيسم و قدرت گيري طالبان، سبكي درميان هنرمندان افغان مهاجر بروز كرد كه بي شباهت به جريان هاي ادبي داخل خود ايران نبود و به آن (ادبيات مقاومت) گفته مي شد. اين سبك بيشتر درميان آثار نظم و نثر، خود را نشان داد و از آنجا كه مخاطب عام را هم هدف گرفته بود تا حدود زيادي به اهداف خود رسيد. اما متاسفانه اين خلاقيت ادبي بعدها موتور محركه فعاليت هاي سياسي شد كه از جلاي هنري آن كاست.
تحصيل دانشجويان افغان در دانشگاه هاي ايران نسل جديدي از اين هنرمندان را پديد آورد كه براي چاپ آثار خود به محفل هاي ادبي و نشريات دانشجويي متكي بودند. همانگونه كه انتظار مي رفت اغلب چنين آثاري در استان خراسان ظهور پيدا كرد.
فعاليت كانون هاي ادبي افغان به ندرت تحت نظارت مستقيم دولت ايران قرار داشت و اغلب آنها تنها با فعاليت ضمني مقامات به حيات خود ادامه مي دادند.
اكنون رجعت اين نشريات به موطن اصلي خود نيز آغاز شده است.
حركت جهاني 
چه خوب و چه بد، بازگشت افغان هاي ساكن ايران به ميهنشان جزئي از يك حركت جهاني است و با توجه به كاهش ۱۰ درصدي شمار پناهندگان در سراسر جهان طبيعي به نظر مي رسد ايران به عنوان دومين كشور پناهنده پذير جهان سهم بيشتري از اين كاهش داشته باشد. اكنون پاكستان با ميزباني يك ميليون و ۲۰۰ هزار پناهنده رتبه اول اين فهرست را به خود اختصاص داده است. درمجموع از سال ۲۰۰۲ تاكنون نيز ۳ ميليون و نيم پناهنده افغان به كشورشان بازگشتند كه پايان يكي از فصول تلخ كوچ مردم اين كشور را نشان مي دهد. اين پايان بدون شك به همان ميزان كه بر زندگي افغان ها تاثير خواهد گذاشت بر آينده ايرانيان هم موثر خواهد بود.

ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
طهرانشهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |