يكشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۵۳
برگزاري همايش علمي توسعه  محله اي
مشاركت حداكثري در اداره شهر
030702.jpg
دكتر محيط طباطبايي جامعه شناس، مي گويد: مهمترين مشكل فرهنگي تهران، نبود حس شهروندي است. شهروند بودن يعني تعلق خاطر به آن شهرداشتن. در اين 50 سال اخير، نگاه مردم به تهران از يك شهر تبديل شده است به يك كاروانسرا و اقامتگاه موقت. اين مساله حتي در شهرسازي هم ديده مي شود، مثلا پياده رو براي يك شهر از خيابان مهمتر است، چون محل ارتباط مردم است. اما در شهرسازي كنوني تهران پياده رو كمترين اهميت را دارد. مردم مثل يك دسته وسيله حركتي سريع بيرون مي آيند و به نقطه مورد نظر خود مي روند. معلوم است در اين شرايط فرصتي براي همزيستي با شهر ندارند. با اين نبود حس تعلق، طبيعي است، افراد به راحتي خانه اي با خاطرات قديمي را بفروشند و به جاي آن برج بسازند.

سهيلا بيگلرخاني
بچه محل بودن خاصيت گذشته را ندارد. نه عرقي، نه تعصبي. مردم ابر شهر استحاله شده اند و محله شده نوستالژي آدم هاي ديروز. حتي نام محله هاي تهران شده بخشي از موسيقي فولكلوريك عتيقه اي كه وجود ندارد. شب هاي گل بندگ چه ناتمومه...
مي گويند هر چه در ايران هويت محله ها رنگ مي بازد، در كشورهاي توسعه يافته، توجه به محلات، محور توسعه قرار مي گيرد. چه، توسعه واحدهاي يك شهر، يعني همان محلات مي تواند زمينه ساز توسعه شهر باشد. اين دليل كساني است كه محله را جدي گرفته اند و قرار است به زودي همايش علمي - كاربردي توسعه محله اي را برگزار كنند.
در اين همايش كه از روز پانزدهم تا نوزدهم اسفند ماه از سوي سازمان فرهنگي - هنري و معاونت امور اجتماعي و فرهنگي شهرداري تهران برگزار مي شود، كارشناسان و مديران با اهدافي چون توانمند سازي نظام مديريت شهري بر اساس ايجاد و توسعه نهادهاي محله اي، شناخت و بازآفريني ارزش هاي هويت محله اي در فرآيند توسعه شهري و ... گرد هم مي آيند.
به اعتقاد كارشناسان شناسايي يك محله مي تواند در شناسايي و پيش بيني نوع آسيب هاي اجتماعي آن محله و در نتيجه ارايه راهكار مناسب اين آسيب ها، موثر باشد.
معتمدي، معاون سازمان بهزيستي از مديران شركت كننده در همايش است. وي درباره رابطه توسعه محله با كاهش جرايم مي گويد: بسياري از آسيب هاي اجتماعي كه در سطح محلات شكل مي گيرد را مي توان با مشاركت خود مردم تعديل كرد.
وي يكي از كليدهاي اصلي كاهش آسيب  هاي اجتماعي را مشاركت مردمي مي داند؛ مشاركت مردمي كه از طريق توسعه محيط هاي فرهنگي و اجتماعي محله ها امكانپذيز است.
آنهايي كه مسن ترند، احتمالا به ياد مي آورند كه ريش سفيدها و بزرگان محل با بسياري از جرايم و مجرمان برخورد مي كردند و اين برخوردها گاهي نقشي موثرتر از ماموران انتظامي داشت.
به گفته معتمدي محله ها بيش از هر چيز به نهادها و محيط هاي فرهنگي نيازمند هستند.
دكتر شيخاوندي، جامعه شناس و استاد دانشگاه مي گويد:  در قديم حسن محله اين بوده كه انزواي انساني را از بين مي برده. در جريان تجدد در ابرشهرها ويژگي  كالبدي و فرهنگي محله ها تغيير كرد و هم محله اي ها كه با هم آشنا بودند يك مرتبه در جريان خيابان زدگي، هجرت زدگي و هجوم جمعيت مهاجر قرار گرفتند. در نتيجه مردم محلات با هم غريبه شدند.
شايد در گذشته اشخاص در محله خود احساس امنيت مي كردند، اما همين غريبگي و تنهايي در ابرشهر، به محله هم سرايت كرده و ديگر حتي كنار همسايه ها بودن هم چيزي براحساس امنيت افراد نمي افزايد. چه بسياري از همسايه ها شايد حتي نام همديگر را هم ندانند. دكتر شيخاوندي مي گويد: امنيت، ارتباط مستقيم با تعلق خاطر دارد. وقتي افراد در يك منطقه و محله اي كه نسبت به آن احساس مالكيت دارند،زندگي مي كنند، احساس اعتماد بيشتر است. سرمايه اجتماعي يكي ديگر از عوامل احساس امنيت است. امروزه ارج، مقام، منزلت و اعتباري كه در گذشته وجود داشت، وجود ندارد.
به اعتقاد دكتر شيخاوندي احياي محله علاوه بر هويت بخشي مي تواند نظارت جمعي را نيز احيا كند به شكلي كه پيش از آنكه پليس به داد مردم برسد، خود مردم به داد يكديگر برسند. مثلا اگر وكيلي در محله به صورت داوطلبانه براي افراد نيازمند به مشاوره حقوقي، در محله صحبت كند بسياري از مسايل حل خواهد شد.
در گذشته پليس محلي وجود داشت كه در خيابان ها حضور داشتند و چنانچه مشكلي پيش مي آمد پليس سريعا حاضر مي شد.
به اعتقاد كارشناسان، مشاجرات خانوادگي، خشونت عليه زنان و كودكان، طلاق، اعتياد و بزهكاري كودكان و نوجوانان كه روز به روز در حال افزايش است، بيش از همه درسطوح خانوادگي، همسايگي و محله اي تكوين پيدا مي كند. از اين رو امنيت مطلوب در محلات مختلف بدون مشاركت موثر شهروندان كلانشهر تهران غير ممكن است.
بخش عظيمي از زندگي افراد به طور طبيعي در سطح خانوادگي، همسايگي و محلي است و ارتباطات روزمره، در اين سطح اجتماعي در شكل دهي به رفتارها، نگرش ها، اطلاعات و توانايي هاي افراد بسيارموثر است. غنا بخشيدن به زندگي و مناسبات خانوادگي وهمسايگي در محلات و افزايش مشاركت مردم محله ها براي ساماندهي به اين مناسبات اوليه مي تواند مثل يك تمرين براي تقويت زندگي اجتماعي باشد.
اگرچه امروز سايه آسمانخراش ها روي محله ها آوار شده، اما محله نفس مي كشد.
به زعم بسياري از كارشناسان، محله رشد و توسعه پيدا نمي كند، مگر از طريق توسعه فرهنگي. به عبارتي وقتي زمينه هاي ارتقاي فرهنگي يك محله فراهم آمد، مي توان انتظار داشت، محله از لحاظ اجتماعي، امنيت و حتي اقتصادي مكاني مناسب براي زندگي ساكنانش است. مشايي رئيس سازمان فرهنگي- هنري شهرداري تهران در حاشيه همايش علمي - كاربردي توسعه محله اي مي گويد: بنيان توسعه همه جانبه،توسعه فرهنگي است و توسعه فرهنگي قبل از مديريت فرهنگي بايد متكي بر سرمايه هاي فرهنگي باشد.

راهپيمايي ايراني در نيويورك
شهر نيويورك قرار است امسال براي دومين سال پياپي خيابان هاي خود را براي رژه ايرانيان ساكن شمال شرق آمريكا و به خصوص ايالت هاي نيويورك و نيوجرسي و كانتيكت باز كند. قرار است رژه روز بيستم مارس، (۳۰ اسفند) از ساعت 12 در خيابان مديسون و در حد فاصل خيابان هاي چهل و يكم و بيست و هفتم برگزار شود.
از اواسط بهار كه هوا رو به گرمي مي گذارد نيويورك شنبه و يكشنبه هر هفته شاهد برگزاري بزرگداشت روز ملي قوم ها و گروه ها و ملت ها است؛ راهپيمايي پورتوريكويي هاي خوشگذران تا رژه ايرلندي ها كه ظاهرا قديمي ترين گروهي هستند كه چنين مراسمي را اجرا مي كنند. مسلمان ها هم روز خود را دارند و نمايش خود را، غير از عاشورا.
ايراني ها اولين اعلام حضور گسترده خود را پارسال در خيابان ها داشتند. 3 - 2 سال پيش از آن، در اندازه بستن يك خيابان كوتاه و ارايه و فروش غذاها و اجناس ايراني اقدام كرده بودند كه به بازارچه خياباني بيشتر شبيه بود تا چيز ديگر... ،اما امسال، اوضاع بهتر است، با شكوهتر و شلوغ تر.

بارك الله ايلام
030705.jpg
حتما شنيدن اين خبر جاي خوشحالي دارد، مخصوصا كه خبر مربوط به استان محروم ايلام و كاهش مرگ ومير باشد. مدير كل راه  و ترابري ايلام گفته است، اين استان به تازگي از حيث كاهش مرگ و مير ناشي از تصادفات جاده اي مقام نخست را كسب كرده است.
عطاءالله قادري به خبرنگار ايرنا گفته، ميزان تلفات جاده اي در استان ايلام امسال بيش از 132 درصد كاهش داشته است. قادري در مورد دلايل اين اتفاق مهم در كاهش مرگ و مير جاده اي اقدام هايي را مثل ساماندهي تقاطع هاي همسطح، خط كشي، نصب علايم، نصب گاردريل و حفاظ ها در كنار راه ها، رفع اختلاف  سطح به وجود آمده و انجام برف روبي  به موقع ذكر كرد. اما نكته عجيب در اين خبر اينكه اين مقام مسوول به ميزان آمار كشته شدگان جاد ه اي در استان ايلام اشاره اي نكرد.

كمك ها قطع شد
با آنكه هنوز يك ميليون مهاجر افغان در ايران اقامت دارند، سازمان ملل اعتبارات آموزشي و بهداشتي مهاجران افغان را قطع كرده است. حسيني، مشاور وزير و مدير كل امور اتباع و مهاجران خارجي وزارت كشور گفته: از سال 81 كه بازگشت مهاجران افغان به طور رسمي آغاز شده است تاكنون حدود يك ميليون و 400 هزار مهاجر داراي مدرك به كشورشان بازگشته اند كه از ابتداي امسال 170 هزار مهاجر غير قانوني افغان نيز در ايران دستگير شده اند.

خنجر از پشت!
030708.jpg
شايد خبري كه مهر پنج شنبه گذشته روي خروجي خود فرستاد را شنيده باشيد، بايد تيترش را بزنيم؛ عجيب ولي واقعي! به نوشته اين سايت شركت خدمات مسافرتي و جهانگردي پيشواز آ... در مكاتبه با برخي محيط هاي اداري سراسر كشور از آنان براي شركت در نمايشگاه بين المللي دبي دعوت كرده است كه در متن دعوتنامه از نام جعلي، خليج عربي به جاي خليج فارس استفاده كرده است. به قول شاعر چنان كه دست تطاول به خود گشاده منم...


بليت هست، براي همه
از اينكه در صف ايستاديد و واريس كهنه شما عود كرد، از اينكه كلي فرياد زديد و دست به يقه شديد و اعصابتان ريخت به هم، از اينكه كلي به چهارستون بدنتان فشار وارد شد و ... ناراحت نباشيد، تلاش هاي شما به ثمر نشسته است. بله، تا آنجا كه اعلام شد بليت به همه مي رسد. مدير كل حمل و نقل كالا و مسافر سازمان راهداري حمل و نقل جاده اي با اشاره به نگراني مسافران نوروزي براي تهيه بليت و ازدحام آنها در مراكز فروش گفت: چنانچه بليت مسيري به اتمام برسد، اتوبوس فوق العاده اختصاص داده مي شود. آدم نژاد گفت امسال از حداكثر ظرفيت ناوگان براي خدمت رساني به مسافران استفاده خواهد شد و هيچ مسافري بدون بليت نخواهد ماند. وي با بيان اينكه نمايندگان سازمان راهداري و حمل و نقل جاده اي در پايانه ها حضور دارند و پاسخگوي شكايات و تقاضاهاي مردم خواهند بود، گفت: ستاد نوروزي استان تهران با شماره تلفن هاي 8890472 و 8921503 پاسخگوي افرادي كه نتوانند بليت تهيه كنند، خواهد بود و در شهرستان ها نيز ستادهاي نوروزي در مراكز استان ها به درخواست هاي مردم رسيدگي مي كنند.

قانون جديد
مبلغ جريمه در تهران 40 هزار ريال 
030699.jpg
۱۰۳۳ -عدم استفاده از كلاه ايمني توسط راننده و سرنشين موتورسيكلت در حين رانندگي، تخلف محسوب مي شود.
به دليل كم تعادل بودن وسايل نقليه دوچرخ، رانندگان اين وسايل حتما بايد از كلاه ايمني استفاده كنند چرا كه در صورت بروز هر حادثه اي، اعم از برخورد با وسايل ديگر يا زمين خوردن سرنشينان به دليل برهم خوردن تعادل وسيله دوچرخ، آسيب پذيرترين بخش بدن سر آنها مي باشد.

داستان هاي زرد و آبي و سفيد و نارنجي
تاكسي سواري به جاي مطالعه
030720.jpg
عكس : گلناز بهشتي 
تهران اونيو- ديرتر از دفتر بيرون آمدم تا از شدت ترافيك كاسته شده  باشد. سوار تاكسي اي  شدم كه از اتوبان به طرف شمال شهر مي رفت. تاكسي كه چه عرض كنم، حاصل ازدواج فاميلي. آنقدر قراضه بود كه آدم ياد ماشين مشتي ممدلي مي افتاد. سرعت اش كه از 50 بالا  رفت، منتظر بودم كاپوت پاره بشه. چشمم به ماشين بغلي افتاد كه با حركات دست به در طرف من اشاره مي كرد. در را با احتياط باز كردم و به سرعت و با تمام قوا آن را به هم زدم. ماشين با سرعت در اتوبان در حال حركت بود. راننده از آينه كج و معوج اش نگاهي به عقب انداخت و پس از مدتي فرياد زد: كي پياده شد كرايه شو نداد؟
بانو ...
سه تايي منتظر تاكسي تجريش بوديم. يه پيكان نزديك شد، چراغ زد و كمي جلوتر از ما وايساد. موقع رد شدن يك لحظه صورت راننده رو ديدم و از جنسيتش تعجب كردم. راننده زن تا حالا نديده بودم. با اين حال، تجربه هاي قبلي وادارم كرد به دوستام تذكر بدم، نه بچه ها، اين شخصيه، سوار نشيم. چند باري بوق زد و ديد كه ما نگاه نمي كنيم، عقبي آمد. وقتي به ما رسيد، خم شد و شيشه طرف مسافرو پايين كشيد: ده بيايد تو ديگه!
- ممنون، اما ما تاكسي مي خوايم.
- خب مگه فكر مي كنين اين چيه؟
دوستام به من نگاه كردن، منم به راننده. پنجاهو داشت. كنار زد، از ماشين بيرون آمد و كاغذايي رو نشونمون داد كه ثابت مي كرد مجوز داره.
سه تايي مون نشستيم صندلي پشت و راننده هم پشت رُل. اولين باره كه مي بينم دختري سوار ماشين نمي شه. مي دونين، يه زمان معلم زبان انگليسي بودم، تو دبيرستان. مدتيه بازنشسته شدم و حوصله ندارم تو خونه بشينم. از توي آينه نگاهي به ما انداخت. ابروهاتونم كه برنداشتيد. اينم تازگي داره. مگه شما دخترا شوهر نكرديد؟
هر سه بار هم: نه  
خوب، اگه مي خوايد من چندتايي پسر ِ شاخ شمشاد سراغ دارم.
هرسه به هم نگاه كرديم. خانم راننده نمي دونست كه دوستاي من يكسال نشده كه پدرشون فوت كرده و براي خريد لباس رنگي به تهران اومدن.
سفر روشنگرانه 
...
- بله؟
- بلانسبت شما موهندس، يه مشت ... ريختن تو خيابون. يه پرايد انداختن زير پاشون نه انگار.... نه، جون من نيگا، اين ... ،بالاخره تكليفتو روشن كن كه اين ور مي خواي بري يا اونور.
- بعله.
- آقا ما درست بشو نيستيم. خلاص. استغفرالله، اينو ببين عين كنه چسبيده به ما.... (پنجره پايين كشيده مي شود) هو، كدخدا. داري خلاف مياي.... عوضي (...) راسيتش آي ِ موهندس، هرچي نباشه، نيست شغل ما اينه، يه جورايي باس احساس مسووليت بكنيم. از من بپرسي، راننده تاكسي عين دكتر زنان ميمونه...
- بله؟
- يني انيس و مونسه، راز نگردار. همش فكريم همين رانده تاكسيا اگه مث من يه كم احساس مسووليت كنن و جامعه رو روشن كنن شايد، شايد بد ِ صد سال يه كم اين ترافيك وا شه....
- بعله... آقا من پياده مي شم. چقدر ميشه؟
- دو تومن.
در طول اين سفر روشنگرانه درون شهري، راننده روشنگر پنج بار در محل توقف ممنوع ايستاد، دو بار ورود ممنوع رفت، يك چراغ قرمز را رد كرد، و تقريبا در تمام طول مسير حتي 15 ثانيه هم بين خطوط نراند ، و سه برابر قيمت معمول از من كرايه گرفت.
پيرمرد
قرار بود ساعت 10 ماشين آژانس دنبالم بيايد، از فرمانيه ، قطعات چوب سمباده خورده را 2-لتي در ماشين بگذارد و روانه خيابان ابوريحان اش كند. 30:2 مي آيد. پيرمرد سفيدموي و هيكل مند. مي رويم يك سر خيابان آذربايجان - يك استوديوي مونتاژ - و بعد هم قرار است راهي پامنار شويم، راسته پلكسي فروش ها.
راديو از نقص حافظه در پيري مي گويد و راننده كه روغن زيتون (روزي يك قاشق) را تجويز مي كند براي روزگار پيري و جمله اي افزون: ما كه پير نيستيم، براي پيرها....
ماهرانه كوچه پس كوچه هاي جمالزاده و باستان را مي پيچيد و هيچ راننده بالاي شهري اين جاها رو اينطور بلد نيست. صحبت از درندشتي تهران است و مي بيند كه همه جا را بلدم، اين است كه گپ مان گل مي اندازد. از ساختمان هاي قديمي جمهوري به سوختن بناي مسعوديه دو هفته قبل مي رسيم. مي گويد كه در اصل راننده بيابان است، ترانزيت، عشق جاده است و نيمروي صبحانه، روي چراغ الكلي، پاي كوه. مي گويد كه پنج سال حبس كشيده و جوانتر از آن است كه موي سفيدش مي نمايد.
مي پرسد كه ازدواج كرده ام يا نه و چه خوانده ام، از برادر خوانده متمولش مي گويد كه مي خواهند برايش آستين بالا كنند و دنبال آدمي تحصيلكرده با وجنات من مي گردند. كسي كه چشم به مال و منالش نداشته باشد و او را به خاطر خودش بخواهد. مي گويم بگذاريد خودش پيدا مي كند، كسي كه او را به خاطر وجودش بخواهد. مي گويد عشق چيز خوبي ست و كمياب. مي گويد كه در تركيه، سالها پيش زني را از مزاحمت ترك ها نجات داده، مي گويد كه 3 سالي گه گدار تلفني گپي مي زدند و هميشه قرار بوده شوهر ِ زن (كه از قضا سرهنگ هم بوده) او را كه زنش را نجات داده شام ميهمان كند، اما به رحمت خدا رفته.
به پامنار كه مي رسيم، چوب ها را از ماشين خالي مي كنيم. مي گويد كه صبر كنم و از صندوق عقب عكس كاميون ترانزيت قرمز رنگش را نشانم مي دهد و عكس پيش از حبسي اش، با سبيل سياه و موي سياه. مي گويد كه يك قهوه خانه آذري مي شناسد كه مي تواند آنجا كوفته تبريزي ميهمانم كند،... و من تشكر مي كنم. اين روزها رمان نمي خوانم... بيشتر تاكسي سوار مي شوم.
كنار بزرگراه 
گمانم آن موقع پسرم يازده ماهي بيشتر نداشت، تب كرده بود، با آمدن زمستان و اولين نم برف و سوز، و من دستپاچه و ناوارد. تاكسي سرويس هاي محل هيچكدام ماشين نداشتند. لباس گرم تنش كردم و به خود چسباندمش و بيرون زدم به قصد اولين تاكسي دربستي.
به اولين آدرس ايستاد؛ جوانكي كه تا مقصد را گفتم و او قيمت را، بي چانه زدن سوار شدم. شيشه ها تا بالا بسته بود و به همين خاطر لباس گرم پسرم را كمي بازتر كردم. لحظاتي بعد راننده سيگاري آتش زد. توضيح دادم كه پسرم مريض است و كوچك و خواستم كه لطفا سيگارش را خاموش كند. به تندي برگشت و گفت كه نمي تواند و اگر خيلي ناراحتم پياده شوم ؛برخوردي كه توقع آن را نداشتم و به گمانم كم سابقه بود، حالا از خيابان ها به بزرگراه افتاده بوديم و شدت برف كمي بيشتر. يكي به دويي كرديم؛ او با صداي بلند و من آهسته كه پسرم بيدار نشود. كنار بزرگراه ايستاد و گفت كه پياده شويم، ماشين خودش است و حق دارد سيگار بكشد. مانده بودم عصباني باشم و داد بزنم يا بغض كنم و گريه راه بيندازم. توضيح دادن بديهيات درباره وسيله نقليه عمومي و رعايت حق ديگران و... به او كار احمقانه اي بود.
كنار بزرگراه پياده شديم به انتظار ماشين بعدي....

روياهاي كودكي زير چرخ ماشين
030723.jpg
030726.jpg
030729.jpg
ديگر كسي سراغ پهلوان پنبه هاي 15 - 10 سال پيش را نمي گيرد. چه، اينكه آنها همه يا دنياي خاكي را براي ما گذاشته اند يا ديگر دل و دماغ زنجير پاره كردن و انتظار كشيدن براي هوراهاي مردم عامي و عادي را ندارند. از اين هم بگذريم پهلوانان نوستالژيك كودكي ما هيچ كدام از ما را تربيت نكردند تا جانشيني برايشان باشيم. اما در اين دوران بي پهلواني، سايتي اينترنتي عكس هايي اختصاصي را در لابه لاي خبرهايش گذاشت كه خاطرات تلخ و شيرين ساليان گذشته را زنده ولي تلخ تر مي كرد.
براي انسان هاي مدرن اين زمانه، ديدن كودكي كه دستش را زير چرخ هاي ماشين مي گذارد و اجازه مي دهد از رويش رد شود، غير قابل قبول است. اما در اين ابر شهر دود گرفته و خاكستري، پدري يا مردي چنين بلايي را سر كودكي آورده است و حتما از كارش آنقدر راضي بوده كه مي خواهد باز هم به كارش ادامه دهد. با اين حال اگر كودكان 8 - 7 ساله تان باور نمي كنند كه شما به چشم خود پاره شدن زنجير هاي به چه كلفتي را ديده ايد، حتما با ديدن اين عكس ها، جعبه جادويي زمانه شان را به رخ ما نمي كشند. ما هم دنيايي داشتيم!

در شهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
محيط زيست
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  محيط زيست  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |