دوشنبه ۱۵ فروردين ۱۳۸۴ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۶۵
ناگهان محاصره شديم
شهر صورتي صورتي صورتي
031599.jpg
فرايند طراحي، توليد و عرضه پوشاك در ايران از ساختاري دوگانه برخوردار است. آنجا كه به درستي نمي شود به دلا يل آنچه كه در ايران تبديل به مد مي شود پي برد و آنجا كه مسلم است محصولا ت عرضه شده كپي برق آسا و ماهرانه ژورنال ها، مجلا ت و رسانه هاي خارجي است كه دستيابي به آنها ديگر كار بسيار ساده اي است.
سال ها پيش دوستي كلمه مد را در ايران به تابويي تشبيه كرد كه با آمدن نامش، شاخك ها تيز مي شوند، نگاه ها بر مي گردند و حساسيت ها برانگيخته مي شود، اما با مطرح شدن طرح جنجالي لباس ملي در مجلس هفتم و دريافت اين واقعيت كه اين كلمه ديگر امر ممنوعه نيست، سيل كلمات و واژه ها و اظهارنظرها و طرح ها بود كه بيرون ريخت، گويي آنها انتقام قرون را مي گرفتند! در اين بين طرح لباس ملي كانون توجه و مخرج مشترك تمام گفت وگوها بود. اين كه مي شود يا نمي شود. اين كه نهايتا گفته شد لباس ملي نوروز 84 رونمايي خواهد كرد، اينكه طرح، طرح غيرممكني است، اين كه نه، چه خوب است كه بالا خره كسي به فكر ساماندهي لباسي افتاد و اينكه هاي ديگر كه به نظر مي رسيد موجي به بلندي تاثير جدي در بازار پوشاك ايران را در پي داشته باشد اماآنها كه براي خريد عيد بازارهاي سنتي و غيرسنتي ايران را زير پا گذاشتند از هجوم پوشاك صورتي و گل بهي و ياسي و گهگاه آبي تند فيروزه اي حيرت كردند. اين دومين سال سلطه رنگ صورتي در سرزمين پوشاك ايران بود؛ پديده اي كه قيچي تيز خياطان ايراني و مارك دوزي هاي كاسبكارانه آن را تبديل به مد روز جهان مي كرد:
 خانم، اصل تركه!
  آقا! دوخت ايتالياست!
اصلا  مهم نيست كه چه رنگي به چه كسي مي آيد. وقتي رنگي مد مي شود، آمدن يا نيامدن آن به افراد در وهله آخر اهميت قرار مي گيرد.
حالا  بنفش كمرنگ، رنگ سال است (و به روايتي، ياسي يا حتي صورتي.) چه اهميتي دارد كه جيب آدم چه رنگي باشد؟ مگر رنگرزها نبايد نان بخورند؟ شايد براي رهايي از سرگيجه تغييرات پياپي رنگ مد بهتر باشد هميشه لباس هاي سفيد سفارش بدهيم و البته محض احتياط كمي هم داروي گياهي رنگرزي در رنگ هاي مختلف.
ميكله برنهارت، نويسنده و روانشناس رنگ ها معتقد است كه رنگ گل لا له بنفش، رنگ سال 2005 است. به عقيده او اين رنگ به مفهوم سلا متي است و شادابي به همراه مي آورد. رنگ مورد اشاره به انسان كمك مي كند تا اختلا فات را كنار بگذارد و احساس جدايي و تنهايي را به فراموشي بسپارد. لا له بنفش تحمل آدم را زياد مي كند، فرد را از ترس رها مي سازد و قدرت تفاهم و ادراك به انسان مي بخشد. اين رنگ شعله ور شدن آتش عشق است و مرهمي است براي بهبودي زخم هاي كهنه.
اينها توصيفات جناب رنگ شناس از رنگي است كه هنوز به طور كامل مشخص نيست از سوي چه مرجع و با چه منطقي به عنوان رنگ سال برگزيده شده است.
رنگ در فرهنگ هاي مختلف تعابير متفاوتي دارد. مثلا  سبز كه در فرهنگ ايراني از جمله به مفهوم سرسبزي و طراوت و زندگي است، در انگلوساكسون نشانه بيماري است. به همين دليل است كه در فيلم هاي كارتون، چهره شخصيت هايي را كه در حال خفگي يا بيماري حاد هستند، به اين رنگ درمي آورند.
تعابيري كه از سوي برنهارت براي توصيف رنگ سال رديف شده است، به درستي قابل اثبات نيست و كسي نمي تواند ادعا كند كه همه اين مفاهيم عينا براي اين رنگ ساخته شده اند. اگر بخش اعظمي از توده مردم بدون دليل و منطق صرفا به تبعيت از مد مي پردازند، برنهارت براي مد امسال دلا يل معنوي زيادي براي خود دارد. از جمله اينكه لا له بنفش، ايمان آدم را قوي مي كند و به روح آدميزاد تعالي مي بخشد. لا له بنفش، روح متحدالشكل بني آدم است، رنگي كه همگان را به همكاري و هماهنگي فرا مي خواند. برنهارت مي گويد: اين رنگ به منزله هديه اي است براي سلا متي، كنار گذاشتن اختلا فاتي كه در حال حاضر در سطح جهان وجود دارد و همچنين اتحاد و ...
با اين حال نظرات كارشناسان مد به طور كامل با يكديگر همخواني ندارند. كارولين سوليس، مدير بخش مد مجله هاوس اندگاردن معتقد است كه رنگ قهوه اي روشن آميخته با صورتي كمرنگ به عنوان رنگ سال مطرح است. او از روي ويترين لباسفروشي ها به اين نتيجه پي برده است.
اختلا ف بين علما معمولا  به همان سرعت كه مد بين اقشار مختلف جامعه جا مي افتد، برطرف مي شود. هميشه عده اي هستند كه پيش بيني كنند يا تصميم بگيرند چه رنگي را به عنوان مد به مردم قالب كنند. جدا از فلسفه هايي كه براي رنگ سال از سوي برنهارت مطرح شد، اين پول است كه معمولا  در اين زمينه تصميم نهايي را اتخاذ مي كند، نه فلسفه يا چيز ديگري.
يك دماغ گنده روي صورت سفيدش داشت. قيافه هاي مضحك اما كاملا  جدي را تنها در دنياي انتزاعي مي شود پيدا كرد. اين يكي هم در دنيايي غير واقعي مضحك و جدي بود.
مرد بداخلا ق، عاشق گل هاي زرد بود. مي دانستيم كه خودش غير واقعي است ، اما حداقل اين علا قه اش واقعي بود. ما شنيده بوديم كه براي نشان دادن تنفرمان به كسي بايد به او گل زرد هديه بدهيم. مرد بداخلا ق در دنيايي غير واقعي باغچه اي مي خواست از گل هاي زرد. او راه مي رفت و گل هاي زرد را با عشق مي گذاشت داخل خاك ، با اين حال وقتي به پشت سرش نگاه مي كرد ، تمام گل هاي زرد ، صورتي شده بودند. تصور كنيد اين نگاه به پشت سر چقدر مردي را كه از رنگ صورتي متنفر بود ، خشمگين مي كرد. او دندان هايش را به هم مي فشرد ، دماغ گنده اش روي آن صورت سفيد گنده تر مي شد ، اما هرچه زرد مي كاشت ، باز هم صورتي از آب درمي آمد. يكي بود كه نمي خواست دنياي غير واقعي مرد مضحك زرد باشد.
صورتي ، معرف اين مخالف صورتي بود. هنوز هم لحظه به لحظه اين قسمت از پلنگ صورتي در ذهنمان هست.
كسي نمي داند اين رنگ ها از كجا مي آيند. شايد از آسمان ، شايد از زير زمين و شايد هم از شهر لي لي پوت ها ، اما مساله اين است كه ما خيلي وقت پيش از دنياي غير واقعي بيرون آمده ايم. حالا  اگر دنيايي غير واقعي داشته باشيم هم اين دنيا جدي تر از فضاي حاكم بر ماجراهاي يوگي و دوستان يا چه مي دانيم ، همان پلنگ صورتي است؛ حداقل اينكه خودمان اينطور فكر مي كنيم!
شهر صورتي شده. عبارت دقيقترش مي شود ، شهر دوباره صورتي شده. مفهوم اين دوباره را كساني درك مي كند كه سال گذشته هم شهر را صورتي مي ديدند. حالا  ماجرا شبيه همان دنياي غيرواقعي مرد مضحك و بداخلا ق شده. انگار يكي شبيه پلنگ صورتي پيدا شده كه برابر جريان تغيير رنگ مقاومت مي كند. كسي كه گل هاي زرد ، سفيد ، قرمز يا هر رنگ ديگري را از بين مي برد و دوباره صورتي مي كارد.
اين دنيا غير واقعي نيست. مقابل آيينه مي ايستيم و زير چشم هايمان را نگاه مي كنيم. حالمان بد نيست. مطمئنيم كه دچار كوررنگي نشده ايم. رنگ شهر واقعا صورتي است. كافي است سرتان به شكل اتفاقي كمي از زمين كنده شود تا با چشم خودتان ببينيد كه شهر دوباره صورتي شده. خيلي ها مثل مردي كه در كارتون پلنگ صورتي عاشق رنگ زرد بود ، دندان هايشان را از عصبانيت به هم مي فشارند. بعضي ها به دلا يل مختلف از رنگ صورتي متنفرند ، بعضي ها از تكرار بيزارند و دنبال رنگ تازه اي مي گردند كه نيست ، بعضي ها كه دوست دارند دنيا را تنها سياه و سفيد ببينند و ... هرچه كه هست ، اين عقايد كاملا  متفاوت ، در فشردن دندان از چشم دوختن به رنگ صورتي به نقطه اشتراك رسيده اند. دنياي ما هرچه كه هست ، حداقل غير واقعي نيست و واقعيت اين است كه شهر دوباره صورتي شده.
شهر صورتي شده و ما نمي دانيم اين تكرار ازكجا آمده؟ راستش ما حتي نمي دانيم رنگ ها از كجا مي آيند. شايد از زير زمين ، شايد از كارتون پلنگ صورتي يا شايد از آسمان.
شايد امواج تكراري صورتي هم هديه اي باشد از آسمان كه در سال نو داخل صفحه تلويزيون نشسته و به شهر سرايت كرده. اين نزديك ترين فرضيه را مي پذيريم ، اما پيشينه ذهني ما - ميل به شك - نمي گذارد تا بپذيريم تمام ماجرا از آسمان به زمين شهر ما باريده.
دنبال متهم اصلي مي گرديم. اين متهم از وقتي تحت تعقيب قرار گرفت كه با تازه شدن سال ، رنگ شهر تازه نشد.گرچه تكرار يك اتفاق ، ديگر اتفاق نيست اما باز هم مي نويسيم كه در چند روز اخير چند بار سرمان به شكل اتفاقي از زمين كنده شد و شهر را صورتي ديديم. آنها كه صورتي مي پوشند ، حتي خودشان هم نمي دانند چرا دوباره صورتي شده اند. شايد ميل به تغيير در آنها از بين رفته ، شايد جعبه رنگ ها ، رنگ تازه اي ندارد ، شايد هم صورتي جذاب ترين رنگي بوده كه تاكنون به شهر رسيده. در شهري كه رنگ ها اغلب با احتياط از سفيد و سياه فاصله گرفته اند ، صورتي يك اتفاق هيجان انگيز بود. آن هم نه صورتي يواش كه به سفيد متمايل است ، رنگي كه ماهيت مستقل صورتي را فرياد مي زند. اين توجيه قابل پذيرش است. شايد به همين دليل باشد كه خيلي ها بدون دليل به حاكميت مجدد رنگ صورتي بر شهر تن داده اند. غير از اين هرچه فكر مي كنيم ، توجيهي براي دوباره صورتي شدن شهر پيدا نمي كنيم. شايد آخرين توجيه بازگشت به دنياي غير واقعي باشد. جايي كه كسي عاشق رنگ زرد است ، اما كسي هم هست كه گل هاي زرد را تبديل به صورتي مي كند. چشم هايتان را ببنديد ، تصوير اين روزهاي شهر را در ذهن مجسم كنيد و در عالم خيال دنبال پلنگ صورتي بگرديد!

سيب يعني ستاد ياري بم
031602.jpg
ايراني ها را همچنان بايد بيشتر شناخت. در اين گزارش تلا ش هاي دانشجويان ايراني مقيم كانادا براي جمع آوري كمك مالي به بم به رشته تحرير درآمده است. همان ها كه خود كم نيازمند نيستند
بهمن كلباسي- ساعا ت اوليه بامداد روز پس از كريسمس بود. من از شب كريسمس در منزل يكي از دوستانم بيتوته كرده بودم كه ناگهان با صداي صاحب خانه برخاستم. از پاي رايانه فرياد زد: زلزله، زلزله. بدون معطلي پرسيدم:   كجا؟ هميشه به بدترين حالت فكر مي كردم و نمي خواستم كلمه تهران  را بشنوم. تا گفت: بم ، ناگهان دلم ريخت. پرسيدم: ارگ بم؟ گفت: نابود شد.
ساعتي بعد همه ما توي منزل همان دوست جلوي گيرنده ها و رايانه ها ميخكوب شده بوديم. هيچ كدام از شوك ماجرا نمي دانستيم چه بايد كرد. تلفن ها هر چند ثانيه زنگ مي زد و پرسش اين بود كه براي غلبه بر اين حس ناتواني چه بايد كرد؟
صليب سرخ جهاني اولين مقصد بود. فكر كرديم براي جمع آوري كمك هاي بيشتر بايد به روند اطلا ع رساني در سطح شهر ياري رساند. در نتيجه با كپي كردن عكس هاي دلخراش زلزله و چسباندن آنها روي مقواهاي بزرگ، پوستر هاي بزرگي تهيه كرديم و بر گردن آويخته و بر سر تقاطع هاي اصلي شهر ايستاديم. همزمان تعدادي از دوستان در ميان شهرونداني كه توجه شان جلب شده بود، برگه هاي حاوي اطلا عات تماس با سازمان هاي امداد مانند صليب سرخ را توزيع مي كردند. همين حركت خودجوش دانشجويان توجه تعدادي از رسانه هاي گروهي و مردم را به عمق فاجعه جلب كرد.
تصور مي كنم كه دو يا سه روز بعد از زلزله، جمعي از گروه هاي مختلف ايراني در شهر از دانشجويان و تعداد ديگري از نهادهاي مدني و ايراني براي تشكيل جلسه اضطراري دعوت به عمل آوردند. جلسه در سالن اجتماعات يك هتل تشكيل شد. از همان آغاز جلسه، مشكلا ت سابقه دار جامعه ايراني مشهود شد. چند نفري كه احساس مي كردند چون گذشته هر سه نقش دعوت كننده، صحنه گردان و رئيس جلسه را بر عهده دارند، سنگ اندازي هايشان را شروع كردند. اختلا فات قديمي ها هم كه چون هميشه سر باز كرده بود. ناگهان در حالي كه در گوشه اي از سالن نشسته بوديم، به جاي چه كنيم براي هم ميهنان زلزله زده، بايد فكر مي كرديم كه چه كنيم آن دو آقا كه وسط جلسه و در مقابل چشمان يكي از نمايندگان مجلس كانادا و ديگران دست به يقه شده بودند، بيش از اين آبروريزي نكنند و آن ديگري را قانع كنيم كه ما همه اينجا هستيم كه كمك كنيم و بنا نيست كسي پولي به جيبي بزند يا شهرتي به دست آورد. با همه اين حرف ها، بايد خوشحال بود كه در نهايت آن جلسه موجب آشنايي كساني كه به حق قصد ياري داشتند، شد. بنا بر اين شد كه هرچه سريع تر جلسه كاري ديگري تشكيل شود.
تاسيس يك شماره حساب و اعلا م آن در رسانه هاي گروهي و تبليغ براي جذب كمك هاي نقدي و در واقع اعلا م موجوديت ستاد ياري بم – تورنتو از نخستين دستاوردهاي جمع بود. صندوق هاي چوبي كه با بچه ها در خانه ساختيم و صندوق هايي كه بعدها توسط يك هم ميهن كابينت ساز ساخته شد را در مراكز تجاري ايراني جهت جمع آوري كمك هاي نقدي پخش كرديم.
جلسات ستاد خرده خرده نظم گرفت و بنا براين شد كه به جاي افراد حقيقي، هر انجمن، كانون و نهاد مدني فعال يك نماينده در كميته تصميم گيري داشته باشد. به اين ترتيب شايد براي اولين بار در تورنتو تعداد زيادي از گروه هاي ايراني با وظايف مختلف و سابقه كار مختلف، در يك ستاد و با هدف مشتركي گرد هم آمده بودند.
نخستين چالش در برابر ستاد، پاسخ به اين پرسش بود كه آيا كمك هاي جمع آوري شده تا آن تاريخ را بايد براي تامين نيازهاي فوري زلزله زدگان صرف كرد يا ستاد بايد روي مرحله بازسازي تمركز كند؟ گذر سريع زمان و عدم ارتباط مستقيم با بم و شرايط پيچيده منطقه و يكسري عوامل ديگر، جمع را به سوي گزينه دوم سوق داد و بنا بر ادامه جمع آوري كمك هاي مالي و بررسي نيازهاي دوران بازسازي قرار گرفت.
يك ماه بعد بخش دانشجويي و جوان تر ستاد موفق به برگزاري كنسرتي جذاب شدند. فروش تمامي بليت  هاي سالن 800 نفري برگزاري كنسرت و البته جمع آوري 20 هزار دلا ر در آن شب به نفع بم، خاطره خوبي از حركت جمعي جامعه ايراني به جا گذاشت و نشان داد كه با شكيبايي مي توان هدف اساسي تر را با تمرين كار گروهي پيگيري كرد و كمكي هرچند كوچك به هم ميهنان آسيب ديده رساند.
ستاد ياري بم – تورنتو در شش ماه نخستين فعاليتش به جمع آوري كمك ها، انتخاب هيات مديره، تقسيم مسووليت ها و رفع و رجوع موانع حقوقي پرداخت. رقم جمع آوري شده پس از ماه هاي اوليه در حدود 130 هزار دلا ر كانادايي ثابت ماند. از اين مرحله به بعد، يافتن راهي براي رساندن اين كمك نقدي به آسيب ديدگان زلزله به اصلي ترين اولويت جمع تبديل شد. انتخاب ديگري كه در اين مرحله ستاد با آن روبه رو بود، نحوه هزينه كردن اين كمك بود. در واقع پاسخ به اين پرسش كه آيا جمع ترجيح مي دهد كه پول را مستقيما و با نظارت افراد طرف قرارداد در تاسيس يك مركز خدماتي (بهداري، مدرسه، فرهنگسرا و ...) هزينه كند، يا با اهداي آن به يك نهاد خيريه غير دولتي كه سابقه كار در بم و پروژه اي در دست دارد، به تكميل آن پروژه ياري رساند؟ گزينه دوم به جهت مشكلا ت ارتباط، نظارت و مقدار كمك نقدي، اولويت يافت. ستاد در اين مرحله تصميم گرفت كه هر يك از اعضا به نسبت ارتباطات و اطلا عاتي كه دارند، يكي از نهادهاي خيريه فعال در بم را براي بررسي در تماس مستقيم قرار دهند.
در مرحله بعدي، هيات مديره و گروه هاي كاري موظف شدند كه پيشنهادها و جزئيات برنامه هاي اين نهادها را مورد بررسي قرار دهند. در نهايت جمع با برگزاري يك كنفرانس مطبوعاتي در آستانه سالگرد زلزله، گزارشي از فعاليت هاي يك ساله ستاد ارايه كرده و از اين مقطع به بعد وارد مرحله نهايي انتخاب يكي از 5 نهاد خيريه كانديدا براي دريافت اين كمك شد.
در همين جا لا زم به بازگويي است كه اين ستاد از كمك موثر تعدادي از حقوقدانان جوان ايراني شهر جهت قرار دادن همه امور در مسير قانوني بهره مند شد. در انتهاي اين پروژه يكساله، نهايتا پس از بررسي هاي طولا ني، ستاد با راي مثبت به اولويت بندي گروه كاري، هيات مديره را موظف كرد به رعايت آن اولويت با نهاد خيريه كه در بالا ي ليست قرار دارد جهت انتقال كمك 137 هزار دلا ري وارد مذاكره شد، تا پس از رسيدن به توافق و اعمال شرايط ستاد، از جمله نظارت، رعايت استانداردهاي ضد زلزله در ساخت پروژه پيشنهادي، جابه جايي پول صورت بگيرد. نخستين گروه طرف مذاكره در اين مرحله نهايي، گروه خيريه سيب است. سيب مخفف ستاد ياري بم است كه در حال حاضر يك مجموعه فرهنگي–آموزشي در شهر بم مي سازد.

ستون ما و شما
شهر صورتي
رنگ سال عنوان آشنايي است كه چشم هايمان به ديدن آن عادت كرده. اينكه چرا اين عنوان قابليت تبديل شدن به تيتر يك را پيدا مي كند، دليلي ندارد جز تكرار يك رنگ در شهر. به اطرافتان دقت كنيد، شهر مثل سال گذشته صورتي است.
در شهر
بازار كساد گردشگري ايران

شايد اگر بخواهند روزي نهادهايي را به دليل ارايه آمارهاي غير واقع بينانه (يادتان باشد كه نگفتم دروغ) يا مغشوش (همچنين گواه باشيد كه نگفتم بي پايه و اساس) محاكمه كنند، بخش گردشگري پيشاپيش همه آنها باشد. سالهاست كه زندگي مديريت اين بخش از طريق ارايه آمارهايي با چنان تفاصيلي كه گفتم، مي گذرد. گردش واقعي پول در صنعت ايرانگردي نسبت به 5 يا 10 سال قبل اگر كمتر نشده باشد، به صورت چندان مشهودي هم افزايش نيافته است.
درمانگاه
بهار آلرژي

هر فصلي بيماري هاي مخصوص به خود را دارد. قبلا  هم راجع به اين مساله صحبت كرده ايم. بيمار هاي دستگاه تنفسي بيشتر در زمستان شايع مي شوند و گرمازدگي در تابستان؛ قطعا بدين معنا نيست كه كسي در تابستان سرما نخواهد خورد ولي به هر حال در زمستان سرماخوردگي بيشتر شايع است. به همين ترتيب مي توان براي فصل بهار هم تعدادي بيماري اختصاصي را نام برد كه عمدتا در اين فصل ظاهر مي شوند. معروفترين بيماري فصل بهار بيماري هاي افزايش حساسيت يا همان آلرژي است.
يك شهروند
گفت وگو با سلمان واثقي (سلي)

كساني كه موسيقي جدي پاپ قبل از انقلا ب را پيگيري كرده اند، هنرمند جوان بلندبالا يي را به ياد مي آورند كه در همان اوان جواني دنبال موسيقي خاص بود. در اوج جواني و در هياهوي موسيقي پاپ آن روزگار، دنبال موسيقي افغاني بود. شعر اولين آهنگي كه خواند و مشهورش كرد، از خاقاني بود كه خودش مي گويد بعد از سالها متوجه شدند كه آن شعر از قاآني بود نه خاقاني. خاقاني يا قاآني، چه فرق دارد، مهم اين است كه سليمان جوان دنبال حرف هاي مهم بود.
خبرسازان
كامشاد، چهره جذاب تعطيلا ت

درباره ذائقه بيننده تلويزيوني حرف بسيار است. فارغ از حرف هاي بزرگ و آرمانگرايانه، به نظر مي رسد بزرگترين موفقيت براي يك سريال، جذب بينندگاني است كه امكان هاي متفاوتي براي تماشاي برنامه هاي مختلف دارند و اگر اين اتفاق بدون ابتذال رخ بدهد، چه بهتر.
اصلي ترين ويژگي سريال هاي طنز مهران مديري شخصيت هاي خاكستري و كمابيش منفي آن است كه به طور اخص در كارهاي او ديده مي شود.
تهرانشهر
بليت داشتيم، جا نبود

اينكه چرا 6 نفر در پايان روز باشكوه بازي با ژاپن جان سپردند، سوالي است كه هركس به آن پاسخي متفاوت مي دهد. از سوال كه بگذريم، اصل قضيه ماهيتي تغييرناپذير دارد؛ 6 نفر پس از پايان بازي جان باخته اند. اينكه چرا خوشي هاي ما گاه پاياني خوش ندارند، سوالي است كه نمي دانيم از چه كسي بايد پاسخش را بگيريم. انگار پايان خوش تنها متعلق به فيلم ها است. فيلم هم كه فقط فيلم است!

ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |