يكشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۸۴
قاطعيت يا سلطه جويي؟
000210.jpg
فخرالسادات كهنداني
تا نخواهيد هيچ كس نمي تواند بر احساسات يا رفتارتان مسلط شود. پس اجازه ندهيد احساس شما را بازيچه قرار دهند. با انواع سلطه جويي ها آشنا شويد و بدانيد كه ديگران چه مي گويند و چگونه احساسات و رفتار شما را كنترل مي كنند
براي همه ما اتفاق افتاده كه در موقعيت مشكلي گير بيفتيم، مثلاً دوستمان خواهش مي كند خودرويمان را در اختيارش بگذاريم تا خانواده اش را به عروسي ببرد، در حالي كه خود نيز به خانواده قول داده بوديم همان شب آنها را به سينما ببريم،  دلمان مي خواهد بگوييم نه! اما نمي گوئيم و برعكس قول خانواده مان را زير پا مي گذاريم و به خود تسلي مي دهيم: «خب عيبي ندارد،  دوست است ديگر، يك روز هم نوبت من مي رسد كه از او چيزي بخواهم.» بعد يادمان مي افتد، من كه تا حالا چنين درخواستي از او نكرده ام، «راستي،  برادر دوستم هم خودرو دارد چرا از او كمك نمي گيرد و يا از شوهرخواهرش!»
اين گونه مواقع احساس خاصي به آدم دست مي دهد، انگار با خود مي گوئيم: «اگر نه بگويم احساس گناه مي كنم» اما «بله» هم كه بگويم آن وقت از خودم متنفر مي شوم. در مي مانيم كه چه بايد بكنيم، چه مي توانيم بگوئيم؟ آيا با گفتن نه، دوستم به اصطلاح دلخور مي شود؟ بين مان شكرآب مي شود؟ نخواهد گفت: آدم خودخواهي هستم كه جز خودم به كسي اهميت نمي دهم. شايد بگويد دوست خوبي نيستم يا آدم بي معرفتي هستم . حالا گيرم كه _ بله _ گفتم، خب چطوره كه هميشه من بايد _ بله _ بگويم؟ نمي گويند كه طرف هالوست؟
آيا اين جريمه اي است كه بايد براي زندگي ديگران بپردازم؟
براي اين پرسش هاي دروني چه پاسخ هايي داريم؟ چه بايد كرد،  در اينجا تضاد بيروني ميان شخص و اشخاص ديگر تشديد مي شود. دلمان چيزي مي خواهد و دوست، همسايه يا خويشاوندان مان انتظار دارند، اميدوارند، يا دلشان مي خواهد كار ديگري بكنيم. حتي رندي هم مي كنند، با كلمات بازي مي كنند و منظورشان را به طور غيرمستقيم مي گويند و بحران، درون ما را فرا مي گيرد. از يك طرف مي ترسيم كه كار مورد علاقه مان را انجام دهيم و از طرف ديگر مي ترسيم كه دوست ما به كارمان مهر تأييد نزند و آن را عمل درستي نداند. امكان اشتباه هم هست، چه بسا احساساتش را جريحه دار كنيم، ممكن است چون كار مورد علاقه خود را انجام داده ايم دوستي اش را از ما دريغ كند. شايد هم مي ترسيم كه دلايل ما براي كاري كه مي خواهيم بكنيم آن طور كه بايد و شايد مجاب كننده نباشد.
با اين وصف وقتي تلاش مي كنيم كار مورد علاقه خودمان را انجام دهيم، به سايرين اجازه مي دهيم تا به ما احساس ناداني، اضطراب،  يا تقصير و گناه را منتقل كنند و اينها در واقع همان احساساتي است كه در دوران كودكي يادگرفته ايم،  ياد گرفته ايم وقتي كار مورد علاقه ديگران را نكرديم، احساس ناداني، اضطراب و تقصير كنيم.
چرا اين اتفاق مي افتد؟
مشكل در تأثير  آموزش سلطه جو و بي چون و چرايي است كه از كودكي به ما آموخته اند، اينكه ديگران بايد با انتقال اين احساسات روان ما را كنترل كنند.
اما تا نخواهيد هيچ كس نمي تواند بر احساسات يا رفتارتان مسلط شود، يعني اجازه ندهيد احساس شما را بازيچه قرار دهند. با انواع سلطه جويي ها آشنا شويد و بدانيد كه ديگران چه مي گويند، چه مي كنند و چه برداشتي دارند كه احساسات و رفتارتان را كنترل مي كنند. براي برخورد مؤثر با سلطه جويي بايد ذهن را از باورهاي ساده لوحانه و تصورات باطل شست با آن كه ترفندهايي كه ديگران براي سلطه جويي به كار مي برند بسيار زياد است. اما تجربه هاي باليني با بيماران رواني كه فاقد قاطعيت است نشان مي دهد كه بيشتر مردم با توسل به شيوه هاي مشابهي سلطه جويي مي كنند و به همين شكل تحت سلطه قرار مي گيرند. و از اين طريق مسئوليت حاكميت بر وجود خويش و اختيار رفتار خود را به دست ديگران مي سپارند.
حقوق حقه قاطعيت چارچوبي است كه مشاركت درست را در مناسبات انساني تضمين مي كند.و رعايت حقوق،  قاطعيت اشخاص، چارچوبي است براي مناسبات مثبت ميان مردم،  روابط و مناسباتي مبتني بر اعتماد، دلسوزي،  محبت، صميميت و عشق. بدون اين چارچوب كه به هر كدام از ما امكان اظهار وجود در مقابل ديگران را مي دهد، اعتماد و اطمينان جايش را به سوءظن مي دهد، دلسوزي به بدبيني مبدل مي شود و صفا و عشق از ميان مي رود.
قاطع بودن يعني به خود اطمينان كنيم و توانايي هايمان را دست كم نگيريم. «هر اتفاقي كه مي خواهد بيفتد، با آن مقابله مي كنم.»
حق اول قاطعيت
«حق داريد، افكار، رفتار و احساسات خود را مورد قضاوت قرار دهيد و مسئوليت نتايج آن را بپذيريد.»
ما در نهايت داور نهايي كارهايمان هستيم و مسئوليت آنچه عمل مي كنيم را بايد شخصاً به عهده بگيريم. وقتي قضاوت نهايي با ماست كه راه هاي مستقلي براي قضاوت رفتار خود تدبير كنيم. براي خيلي ها، حتي اين تصور كه قضاوت نهايي با ماست، ترسناك به نظر مي آيد. اما، داور اعمال و كردار خود بودن نيز چندان آسان نيست. به مسافرت در كشور ديگري مي ماند كه وقتي پا به آن جا مي گذاريم هيچ كجا را بلد نيستيم و بايد از ديگران كمك بخواهيم و يا حتي نقشه آن شهر را بگيريم، اگر فرض كنيم اين مثال مي تواند ما را به نحوه قضاوت نهايي كمك كند، بايد گفت در نهايت بعد از گرفتن راهنمايي و كمك، تصميم گيرنده نهايي خود ما هستيم كه كجا را براي اقامت انتخاب كنيم. پذيرش عواقب مسئوليت عملي كه به عهده گرفتيم بيانگر اين است كه ما مسئول رفتار و طرز زندگي خودمان هستيم،  آنچه كه اتفاق مي افتد به ما مربوط است و نبايد ديگران را نيز مقصر و يا مسئول بدانيم. ممكن است در بسياري مواقع احساس كنيم حق مان را پايمال كرده اند. شايد كلاه سرمان گذاشته اند، در اينجاست كه حق دوم قاطعيت مطرح مي شود.
حق دوم قاطعيت
«حق داريد براي توجيه رفتارتان دليل و بهانه نتراشيد.»
آنچه كه در زمينه قضاوت نهايي و تصميم گيري و پذيرش مسئوليت و نتايج عملي آن به عهده گرفته ايم،  نبايد با توضيح دادن رفتارمان به ديگران همراه باشد. البته ديگران هم حق دارند كه از عمل شما خشنود يا ناخشنود شوند، مي توانند نظرشان را بگويند اما شما مي توانيد نظرشان را بپذيريد يا نپذيريد.
سايرين حق ندارند با تقاضاي دليل از شما،  رفتار يا احساساتتان را تحت سلطه بگيرند.
مثل وقتي كه براي خريد يك كفش، فروشنده به هر نحوي تلاش مي كند تا شما را متقاعد سازد كه كفش اندازه پاي شماست. اگر از رنگش ايراد بگيريد، رنگ هاي ديگري را برايتان مي آورد. اگر بگوئيد جلويش تنگ است مي گويد كه جا باز مي كند،  اگر بگوييد از پشت پايم را مي زند، مي گويد با يك كفه مشكل حل مي شود و ... به جاي اينها بگوئيد، من از اين كفش خوشم نمي آيد و چرا ندارد.
حق سوم قاطعيت
«حق داريد مسئوليت حل مشكلات ديگران را نپذيريد.»
اين همان قبول مسئوليت اعمال و رفتار است. در قبال ديگران نيز حتي اگر رفتار شما بطور مستقيم يا غيرمستقيم موجب ايجاد مشكل براي آنها شده باشد، حل آن برعهده خود آنهاست. به عبارتي تصميم گيري نهايي با آنهاست. اين بدان معنا نيست كه اگر براي ديگران مشكلي بوجود آوريم، به سادگي از  آن بگذريم و بگوئيم اين مشكل آنهاست،  شما مي توانيد به آنها كمك كنيد اما بدون اينكه امكان بهره برداري و يا تسلط به آنان بدهيد، تا حدي كه احساس تقصير و گناه را در شما ايجاد نمايد و حس كنيد بر شما تسلط يافته اند.
حق چهارم قاطعيت
«حق داريد نظرتان را تغيير دهيد.»
انسان چوب خشك نيست. نظرها تغيير مي كند، براي انجام كارها راههاي بهتري پيدا مي شود، حتي خود به مرور زمان تغيير رأي مي دهيم، به چيزي جديدي علاقه مند مي شويم، شايد ديگران در برابر ما مقاومت نمايند چرا كه ضرر و زيان مي كنند و تلاش دارند كه تصميم ما عوض نشود و (بايد) تعيين مي كنند و به ما القا مي كنند كه داريم اشتباه مي كنيم. اما اگر ما نظري داريم و يا نظرمان به مرور زمان تغيير كرده اين حق مسلم ماست، اگر به آنچه ديگران به ما تحميل مي كنند عمل كنيم، بي شك احساس اشتباه در ما شكل مي گيرد، بايد بگوييم، من قبلاً  اين گونه فكر مي كردم اما حالا نظرم تغيير كرده است، مثل خريد كفش. مي توانيم به فروشنده بگوييم: «پشت ويترين نظرم را جلب كرد اما وقتي آن را به پا كردم تصميمم براي خريدش عوض شد، در پاي من اين كفش زيبا به نظر نمي آيد.»
حق پنجم قاطعيت
«حق داريد اشتباه كنيد و مسئوليت آن را بپذيريد.»
انسان اشتباه مي كند چون بي عيب و نقص نيست. اشتباه كردن جزء لاينفك زندگي انسان است. اگر نپذيريم كه انسان حق اشتباه كردن دارد، در واقع دست سايرين را باز مي گذاريم تا براي رسيدن به هدف هايشان بر ما سلطه جويي كنند. به ما مي گويند كه اگر اشتباه كنيم براي ديگران توليد دردسر كرده ايم. حال اگر در جايي كه اشتباه كرده ايم، با صراحت بگوييم، حق با شماست. من اشتباه كردم مثل «بله دير كردم چون از خواب دير بلند شدم و ربطي به ترافيك ندارد.»
حق ششم قاطعيت
«حق داريد بگوييد نمي دانم.»
به هر پرسشي بي درنگ پاسخ ندهيم. اگر احتمال نتيجه كاري را كه برعهده گرفته ايم پيش بيني كنيم، آنگاه از عهده انجامش برمي آييم به عبارتي بايد قادر به پيش بيني احتمالي كاري را كه مي خواهيم و يا از ما مي خواهند انجام بدهم باشيم و اگر اين گونه نيست با «نمي دانم» مي توانيم خود را مجبور به پاسخ دادن يا عمل كردن نكنيم و هر كس هر فكري مي كند بگذاريم بكند!
حق هفتم قاطعيت
«حق داريد بي نياز از خشنودي ديگران باشيد.»
انسان تك جزيره تنها نيست و حق هم با اوست. ما هر كاري كه مي كنيم، سرانجام كسي پيدا مي شود كه بگويد، آن را دوست ندارد، اگر قرار باشد، در برخورد با ديگران قبل از هر چيز اسباب خشنودي آنها را فراهم كنيم، خود را در معرض سلطه جويي آنها قرار داده ايم، درست برعكس احتياجي به خشنودي آنها نيست، يعني نمي توانيم دور خود حصاري بكشيم و كاري به كار هيچ كسي نداشته باشيم، بلكه مي توانيم با حساسيت نشان دادن معقولانه نسبت به خواسته هاي نزديكان معدود و كساني كه در زندگيمان مطرح اند به شبه جزيره اي تبديل شويم.
بعضي وقت ها آدم دلش مي خواهد به مردم بگويد دوست شان نداري، از فلان حرفشان دلخوري، نمي خواهي آنها را براي مدتي ببيني... بعضي وقت ها آدم دلش مي خواهد به آنها بگويد: «تا خطر محبوب نبودن را نپذيري محبوب نخواهي شد.»
تجربيات نشان مي دهد اگر مردم ببينند مي توانند با ناخشنودي از شما سودي ببرند حتماً  اين كار را مي كنند. از قرار معلوم، خيلي از ما، براي يك «نه گفتن» ساده به درخواست يا حتي دعوتي كه از ما مي شود با مشكل روبه رو هستيم. بدانيم يا ندانيم طوري رفتار مي كنيم كه انگار طرف مقابل، يا آن قدر ضعيف است كه تحمل شنيدن «نه»  ما را ندارد و جواب منفي را توهين به خود تلقي مي كند و يا انگار نمي توان بدون تفاهم كامل با كسي رابطه داشت. به هر حال، زندگي در وحشت جريحه دار كردن احساس ديگران نيز غيرممكن است، ممكن است كسي از رفتار ما خوشش نيايد و آزرده خاطر شود اما اشكالي ندارد، ما حق داريم بي نياز از خشنودي ديگران باشيم.
حق هشتم قاطعيت
«حق داريد در تصميم گيري غيرمنطقي باشيد!»
منطق، فرآيندي استدلالي است كه مي توانيم از آن براي قضاوت درباره خيلي چيزها و از جمله خودمان استفاده كنيم.
اما نه لزوماً  هر سخن منطقي درست است و نه اين كه هر استدلال منطقي نتيجه را آن طور كه روي مي دهد پيش بيني مي كرد. به خصوص منطق در برخورد با خواسته ها، انگيزه ها و احساسات ما و ديگران كمك زيادي نمي كند. منطق و استدلال اغلب، بله و نه، سياه و سفيد، همه چيز و هيچ چيز است. در حالي كه خواسته ها، انگيزه ها و احساسات انسان از مقوله هيچ يا همه چيز نيست. احساسات انسان با توجه به شرايط زمان و مكان فرق مي كند. چه بسا، منطق و استدلال، لزوماً  در تمامي شئون زندگي كار ساز نيست. متأسفانه در بسياري موارد برخي با به كارگيري منطق آن را ابزار نيرومندي براي اثبات اشتباهات طرف مقابل مي دانند، بسياري منطق را براي سوء استفاده در روابط انساني مثل توجيه رفتار خود و يا انتقاد كردن به كار مي گيرند. همين امر ما را به اين باور غلط مي كشاند كه براي توجيه رفتار و اعمال خود بايد دلايل موجهي داشته باشيم و براي راه درست، لازم است كه به ابزار استدلال مجهز باشيم. مقولاتي چون، اين كار را بكن، نكن، اين ساعت بخواب، براي موفقيت در درس هايت از اين برنامه استفاده كن و ...
و اين بدان معناست كه براي آنچه كه منطقي به نظر مي آيد، محدوده اي را كه منطق برايمان مشخص مي كند از ميان برداريم، و حتي به حدس و گمان متوسل شويم و آزادانه تر به موضوع فكر كنيم.
حق نهم
«حق داريد بگوييد، نمي فهمم»
اين جمله سقراط را شنيده ايم كه «خردمند واقعي كسي است كه مي داند، از زندگي، از خود و از دنياي دور و بر چه اطلاع كمي دارد.» هيچ كس در موقعيتي نيست كه حتي از اغلب جريان هاي دور و بر خود خبر داشته باشد. با وجود اين و عليرغم همه محدوديت ها، به زندگي ادامه مي دهيم. مردم خواسته هايشان را با صراحت با هم در ميان نمي گذارند.
براي مثال نزد پزشك مي رويم،  او معاينه مان مي كند و مي گويد كه شما فلان مريضي را داريد و يا بيماري شما علتش اين است، اين در حالي است كه به خوبي مي دانيم درد ما ناشي از چه بود كه ما را به پزشك كشانده، بايد به پزشك بگوييم، اين دردها را دارم و مثلاً  فلان رفتار موجب تشديد درد و يا بوجود آمدن آن شده است، بايستي در جايي كه مفهوم كلام و يا رفتار شخصي را درك نمي كنيم، مستقيم و واضح بگوييم كه برايمان علت آن را توضيح دهد. چون حق داريم كه يك وقت هايي نفهميم.
و حق آخر...
«حق داريد بگوييد اهميت نمي دهم»
تا اينجا، تمام حق هايي كه اشاره شد در يك يا چند مورد شبيه هم هستند، با يك مقايسه ميان «مجبور هستم» يا «بهتر است»، مي توانيم حاكم بر سرنوشت خويشتن باشيم.
توجه داشته باشيم كه وقتي فكر مي كنيم كاري درست نيست انجام بدهيم مي توانيم بگوييم بهتر است كه اين گونه عمل كنم مثل «من مي خواهم هفته اي ۳ بار به سينما بروم، چون دوستم آن را از من خواسته...»
تا اين كه بگوييم: بهتر است به جاي آن كه هفته اي ۳ بار به سينما بروم هفته اي ۳ بار به باشگاه ورزشي بروم، اول اين كه، ما براي خودمان، با نظر خود، تصميم گيري كرده ايم.
دوم اينكه، پاسخ واقع بينانه به خواسته طرف مقابل خود داده ايم.
سوم اين كه، اگر كسي از رفتار يا تصميم ما خوشش نمي آيد، به او بگوييم او هم گاه رفتاري مي كند كه خوشايند ما نيست. چهارم اين كه، به دور از عصبانيت به اصلاح رفتارمان بپردازيم و اين فرصت را به ديگري بدهيم كه اگر خواست خودش را تغيير دهد.
پنجم اين كه لازمه رسيدن به حقوق حقه خود داشتن قاطعيتي است كه اگر به درستي بكار بگيريم ما را هرگز آدمي معترض و ... نمي دانند.

اجتماعي
ادبيات
اقتصاد
انديشه
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |