دوشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۴ - - ۳۶۹۹
علمي
Front Page

علل نابودي دايناسورها
تراژدي پارك ژوراسيك
002247.jpg
نابودي دايناسورها يك فرآيند 8 ميليون ساله در اواخر دوران «كرتاسه» بوده است برخورد شهاب سنگ، فعاليت هاي آتشفشاني و باران هاي اسيدي از علل عمده تسريع روند نابودي دايناسورها هستند
مهدي صارمي فر
زماني كه سرتاسر خشكي هاي روي زمين (متشكل از 5 قاره فعلي) بهم پيوسته بودند، خزندگاني عظيم الجثه بر سرتاسر اين قاره پهناور حكمراني مي كردند كه امروزه آنها را «دايناسور» مي ناميم. دايناسورها انواع گياهخوار، گوشتخوار، باهوش، تنبل، چالاك، پرنده و ... داشتند كه در ابعادي از 20 سانتيمتر تا حدود 30 متر را شامل مي شدند. در آن دوران سرتاسر سطح زمين تقريبا پوشيده از پوشش گياهي در هم تنيده اي بود كه امروزه تنها در نواحي استوايي يافت مي شوند، اما همانطور كه به ديرينه شناسان اثبات شده، به يك باره و در عرض تنها فقط چند سال موجوداتي كه حاصل 220 ميليون سال تكامل بودند، در اواخر دوران «كرتاسه» (حدود 65 ميليون سال قبل) رو به زوال نهاده و كاملا از بين رفتند. علل نابودي دايناسورها، رازي است كه تا به امروز سر به مهر باقي مانده است. البته بتازگي دانشمندان ديرينه شناس با كنار هم قرار دادن تكه هاي پازل به حقايق جالبي رسيده اند كه راه را براي درك اين حقيقت باز كرده است.
***
حدود 290 ميليون سال پيش و قبل از آغاز دوران سلطنت مطلق دايناسورها، سطح زمين پوشيده از پوشش هاي گياهي عظيمي بود كه تمام سياره را به صورت محيطي استوايي و با رطوبت بالا درآورده بود. در آن زمان جثه جانوران كوچكتر بود و قسمت اعظم حيات جانوري در داخل آبها قرار داشت. روي زمين عملا هيچ خبري از صحراها و بيابان هاي امروزي نبود، اما برخورد جرم آسماني عظيمي به سطح سياره زمين نابودي عظيمي را در پي داشت كه البته نابودي موجودات در دوران دايناسورها در مقابل آن فاجعه، چيز مهمي براي حيات روي كره زمين به حساب نمي آيد. پوشش گياهي كه امروزه سطح زمين را فرا گرفته، حتي در حاصلخيزترين نقاط، مثل شمال شرق آمريكا يا در نقاط انبوهي مثل آمازون يا جنوب شرق آسيا در مقابل پوشش گياهي زمين در 300 ميليون سال پيش كويري بيش نيستند. منابع طبيعي سرشار آن زمان هم اكنون مهمترين منبع درآمد كشورهاي نفتي هستند، اما  ۲۱۵ ميليون سال بعد از اين نابودي عظيم گياهان، چه عاملي سبب شد كه اين بار دايناسورها، اين موجودات عظيم و بعضا با قابليت هاي فراوان بدني را چنين به ورطه نابودي كشاند؟
يكي از كليدهاي اصلي حل اين معماي بزرگ ديرينه شناسي، لايه اي ضخيم از نمكهاي فلز ايريديوم در لايه هاي رسوبي ناشي از دوران كرتاسه است. آنطور كه از شواهد زمين شناسي پيداست، گودال بزرگي كه در ناحيه اي درجنوب درياي كارائيب در آمريكاي مركزي وجود دارد، ناشي از برخورد شهاب سنگي عظيم از همين جنس در آن نقطه است كه در اواخر دوران كرتاسه روي داده. البته چندين برخورد كوچكتر از شهاب سنگ هايي از همين جنس و در همان زمان در استراليا و سيبري كشف شده اند. جالب است بدانيم كه منبع اصلي ايريديوم در روي زمين كه فلزي بسيار كمياب است، اكثرا همان لايه رسوبي بازمانده از آن برخوردهاي آسماني است. اما آيا حجم برخورد اينقدر عظيم بوده كه چنين لايه اي را با قطر تقريبا برابر در تمام سطح زمين به وجود آورده است؟ اگر اخبار علمي را دنبال كرده باشيد بايد برخورد دراماتيك دنباله دار «شوميكر – لوي» در سال 1994 به مشتري را به خاطر داشته باشيد؛ دنباله داري كه تقريبا اندازه مريخ بود و در اثر جاذبه مشتري و اثرات جذر و مدي قبل از برخورد به سطح مشتري به چندين تكه بزرگ تبديل شده بود و قطعات مختلف آن طي چندين شبانه روز، سطح مشتري را بمباران مي كرد، اما به دليل حركات وضعي مشتري هر كدامشان به يك نقطه اين غول گازي فرود مي آمدند. بعيد نيست كه خرد شدن يك سيارك در اثر جاذبه زمين يا سياراتي كه پيش از آن سر راه سيارك بوده اند و برخورد قطعات مختلف آن در چندين نقطه پراكنده روي زمين، باعث به وجود آمدن اين لايه فلزي شده باشند، اما سوال اين است كه چنين برخوردهايي تا چه حد قدرت دارند كه بتوانند بخش اعظم حيات را در سرتاسر زمين و حتي در زير آبها از بين ببرند؟
آنچه واضح است اين است كه برخورد چنين شهاب سنگي باعث مي شود كه گرد و خاكي عظيم در سرتاسر زمين به پا خيزد كه تا مدتها آثار آن در جو زمين باقي بماند و جلو نور خورشيد را بگيرد.
سرماي ناشي از از دست دادن يگانه منبع گرمايي زمين، باعث نابودي گياهان و به تبع آن جانوران گياهخوار شده و به دنبال خود نابودي گوشتخواران را در پي داشته است. پس ممكن است قحطي ناشي از آن برخورد، باعث نابودي دايناسورها شده باشد.
اما اين تازه اول ماجراست. برخورد حاصل از اين شهاب سنگ قادر است موجي به ارتفاع 800 متر (تقريبا 2 برابر برج ميلاد) به راه بيندازد كه قادر است سرتاسر اقيانوس را بپيمايد. چنين موجي خود به تنهايي نيروي عظيمي براي تخريب تمام آنچه تا كيلومترها در جوار ساحل وجود دارند، كافي است. اما سوال اينجاست كه چرا همزمان با از بين رفتن دايناسورها، ماهي ها و كوسه هاي عظيم الجثه و بسيار خطرناكي كه حاكم بر درياها بوده اند (و البته كوسه هاي سفيد امروزي در مقابل خشونت آنها كودكي رام بيش نيستند.) نيز نابود شده اند؛ آنها كه در اعماق اقيانوس ظاهرا بايد از گزند چنين رويدادهايي در امان باشند. پاسخ قانع كننده اي كه به اين پرسش مي توان داد باران هاي عظيم و شبانه روزي اسيدي است كه چندين ماه بي وقفه در حال باريدن بوده اند. در حقيقت در اثر اين برخورد، حجم عظيمي از گرد و خاك به همراه فلز (علي الخصوص ايريديوم) وارد جو شده و باعث به وجود آمدن باران هاي اسيدي شده است كه به مدت طولاني در حال بارش بوده اند. همين باران هاي اسيدي به تنهايي قادرند بخش عظيمي از حيات را از بين ببرند.
برخي شواهد زمين شناسي نشان مي دهد كه آن برهه از زمان اوج فعاليت هاي آتشفشاني بوده. شايد برخورد شهاب سنگ مذكور به حدي شديد بوده كه باعث تشديد اين فعاليت ها شده و موجب شده غبار و خاكستر ناشي از اين آتشفشان ها تا مدتها در جو بماند و باعث جلوگيري از رسيدن نور خورشيد به سطح زمين شود. به ياد بياوريم در خسوفي كه چند سال قبل رخ داد و همزمان با اوج فعاليت آتشفشان هاي جزيره فيليپين بود، آنقدر غبار و خاكستر وارد جو شده بود كه تغيير ضريب شكست جو را موجب شده بود، به طوري كه سطح ماه كاملا به رنگ قرمز درآمده بود. ضمنا اثر گدازه هاي آتشفشاني با دماي بالاي 2 هزار درجه را كه چندين كيلومتر برد دارند، نمي توان فراموش كرد. اين گدازه ها خود به تنهايي قادرند تمام محيط اطراف را از هرگونه موجود زنده اي خالي كنند.
با وجود همه اين دلايل به ظاهر قوي، هنوز علت اصلي نابودي دايناسورها به طور يقين مشخص نشده، اما بتازگي محققان علل تازه اي براي نابودي دايناسورها اعلام كرده اند كه ظاهرا كمي عجيب به نظر مي رسد. گروهي از ديرينه شناسان دانشگاه شيكاگو در ايالت ايلينويز آمريكا ادعا كرده اند كه هرچند اين رشته از وقايع در زمان دايناسورها اتفاق افتاده و ممكن است باعث تسريع روند نابودي آنها شده باشد، اما اين روند نابودي دوره اي حدودا 8 ميليون ساله داشته است. شاهد آنها بر اين ادعا، از بين نرفتن موجودات بسيار ضعيف تر از دايناسورها مثل دوزيستان و پستانداران كوچك اوليه و ماهي ها است. آنها معتقدند كه عامل اصلي نابودي دايناسورها بيماري هاي واگيردار ويروسي بوده كه در طول زماني به اندازه كافي طولاني، نسخه دايناسورها را پيچيده اند! پيوستگي قاره ها نيز به اين امر كمك شاياني كرده و باعث همه گير شدن اين موجودات شده است. ظاهرا شواهد خوبي براي توصيف نابودي دايناسورها با اين فرآيند وجود دارد، ضمن اينكه نبايد فراموش كنيم به هر حال برخورد شهاب سنگ و وقايع بعد از آن نيز وجود داشته و به نابودي حيات روي زمين كمك كرده اند، اما به هر حال هنوز هيچ نظريه اي به يقين تاييد نشده و شواهدي نيز ممكن است در مورد آنها پيدا شود. هرآنچه روزي به نابودي دايناسورها انجاميده است به پستانداران كوچك اوليه اين فضا را داده كه رشد كنند و به چنان حدي از تكامل برسند كه پس از 65 ميليون سال بتوانند به گذشته بسيار دور نگاه كرده و آن را تحليل كنند، براي آن شاهد بياورند و شايد سرانجام بتوانند بالاخره اين راز را حل كنند كه «علل نابودي دايناسورها» چه بوده است.

خردسالان چهره ها را بهتر از بزرگترها مي شناسند
نتايج تازه ترين تحقيقات روانشناسان انگليسي و آمريكايي نشان مي دهد بر خلاف تصورهاي عاميانه موجود، نوزادان بهتر از افراد بزرگسال مي توانند چهره هاي گوناگون را از يكديگر تشخيص دهند و آنها را دسته بندي كنند. پژوهشگران با انتشار گزارش تحقيقات خود در ژورنال دستاوردهاي آكادمي ملي علوم ايالات متحده آمريكا، اعلام كردند: نوزادان انسان قادرند طيف وسيعي از چهره هاي گوناگون را از يكديگر شناسايي كنند و حتي نژادها و گونه هاي مختلف را از هم تميز دهند.
محققان دانشگاه شفيلد و دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا مكانيسم پردازش اطلاعات دريافتي از چهره افراد، توانايي شناسايي و دسته بندي چهره هاي مشاهده شده، تشخيص جنسيت و نيز درك احساسات نهفته در چهره ها را در بررسي هاي خود مورد توجه قرار داده و دريافته اند كه اين توانايي در سنين بسيار پايين نيز وجود دارد و از يك اصل مهم پيروي مي كند؛ از آن استفاده كن وگرنه آن را از دست خواهي داد!
در اين تحقيقات، دانشمندان به بررسي كودكان 6 ماهه پرداختند و قدرت و توان آنان را در شناسايي چهره هاي موجودات ديگري غير از گونه انسان را آزمايش كردند. نتايج حاصل از اين بررسي ها نشانگر آن است كه تمرين در بهره گيري از اين توانايي بر اساس داده ها، اطلاعات و نيز تجربه هاي بصري و ديداري مي تواند سبب تقويت آن شود و در غير اين صورت، اين مهارت در مدتي كوتاه و در سن 9 ماهگي به طور قابل توجهي از دست خواهد رفت.
تمرين براي شناسايي چهره ها
دكتر اوليوير پاسكاليس (Olivier Pascalis)، روانشناس و رهبر گروه تحقيقاتي دانشگاه شفيلد، همراه با همكاران خود، ابتدا در يك سلسله آزمايش تصاويري از چهره افراد مختلف نوعي ميمون به نام كماكا را به گروهي از كودكان 6 ماهه نشان دادند. سپس، والدين شماري از اين كودكان، به طور منظم وظيفه نمايش دادن تصاوير اين ميمون ها را به فرزند خويش به عهده گرفتند و تصوير 6 ماكاك را در يك دوره 3 ماهه به كودكان خود نشان دادند. همچنين از كودكان ديگر نيز به عنوان گروه كنترل اين آزمايش استفاده شد؛ به طوري كه دانشمندان پس از مرحله نخست، از نشان دادن تصاوير ميمون ها به اين كودكان خودداري كردند.
روانشناسان دانشگاه شفيلد بار ديگر اين آزمايش را در پايان دوره 3 ماهه تكرار كردند. زماني كه تصاويري از ماكاك ها را به كودكان گروه كنترل نشان دادند، زمان نگريستن آنها به هر تصوير مشابه زماني بود كه در آزمايش نخست در 3 ماه پيش به ثبت رسيده بود، اما هنگامي كه تصاوير را به كودكان ديگر (كه با والدين خويش بارها به مشاهده تصاوير ميمون ها پرداخته بودند) نماياندند، آنها در برابر تصوير يك ميمون ماكاك جديد و ناآشنا، زمان بسيار بيشتري را صرف مشاهده و تمركز بر تصوير كردند.
مايكل ونگر ، متخصص علوم اعصاب در دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا مي گويد: يكي از متداول ترين و اساسي ترين مواردي كه با مهارت شناسايي هر نوع شيء تازه و جديد توسط خردسالان ارتباط مي يابد، اين نكته است كه خردسالان و كودكان به هنگام رويارويي با محيط خود، مشخصات و ويژگي هاي جديد را مي كاوند؛ بر اساس نتايج حاصل از تحقيقات اخير، كودكاني كه شناسايي چهره ميمون ها را به مدت 3 ماه تمرين كرده بودند، با تمركز طولاني بر تصوير ماكاك هاي جديد و ناآشنا، توانايي خود را در شناسايي چهره ها به نمايش گذاشتند و نشان دادند كه قادرند ميان ماكاك هايي كه تصاوير آنها را پيشتر ديده بودند و آنهايي كه براي نخستين بار مي ديدند، تفاوت و تمايز قائل شوند.
اين نتايج همچنين نشانگر آن است كه انسان ها در بدو تولد، به طيف وسيع و گسترده اي از مشخصات و ويژگي هاي چهره هاي گوناگون توجه مي كنند و سپس در مدت 9 ماه، توجه آنها به ويژگي هاي كمي محدود مي شود و در مجموع، توانايي شناسايي دقيق چهره هاي جديد و ناآشنا را به طور محسوسي كاهش مي يابد. در واقع، اين توانايي پس از تولد و به مرور زمان براي شناسايي افراد پيرامون و تمايز قائل شدن ميان مشخصات هر يك از آنان تخصصي مي شود و اين روند، توانايي توجه دقيق به ويژگي هاي چهره ساير نژادها يا ساير گونه هاي زنده همانند ميمون ها را كاهش مي دهد. براي مثال، نوزادي كه به طور عمده در ميان ملل اروپايي و چهره افراد سفيد پوست رشد يافته و بزرگ شده است، به سختي مي تواند چهره افراد شرق دور را در قاره آسيا از يكديگر تميز دهد و اين امر مستلزم تمرين فراواني است.
طبيعت يا تربيت؟
پرسشي كه باقي مي ماند، آن است كه آيا توانايي پردازش چهره ها در انسان ذاتي، آموختني يا تلفيقي از هر دو است؟
به گفته دكتر پاسكاليس، دانش ما درباره شيوه دقيق عملكرد مغز افراد بالغ بسيار اندك است. اين روانشناس دانشگاه شفيلد مي گويد: ما بخش هاي گوناگون مغز را مي شناسيم و مي دانيم كه رشد و نمو هر بخش به طور ژنتيك برنامه ريزي و تعيين مي شود و همچنين مي دانيم كه محيط نيز مي تواند از عوامل مهم تاثيرگذار بر رشد و نمو بخش هاي مختلف مغز باشد. با وجود اين، نمي دانيم كدام عوامل محيطي و در چه زماني نقش مهم و حياتي در روند توسعه و تقويت عملكرد شناختي مغز ما ايفا مي كنند؟
مطالعات پيشين در مورد نقش تجربه ها در تخصصي شدن بخش هاي مختلف مغز نشان داده بود كه تجارب ديداري و بصري اوليه، براي توسعه مهارت هاي مرتبط با پردازش اطلاعات مربوط به ويژگي هاي چهره در مغز انسان بسيار مهم است.
ونگر نيز بر اين باور است كه بر اساس يكي از فرضيه هاي موجود، سيستم ديداري انسان ها در خردسالي، با يك روش فيزيكي به منظور شناسايي و تشخيص چهره هاي گوناگون رو به تخصصي شدن مي نهد.
همچنين بر اساس برخي ديگر از فرضيه ها، مغز انسان براي پردازش چهره ها برنامه ريزي يا به اصطلاح كسيم كشي» شده است و ما به اين منظور از يك سري سيستم هاي عمومي و كلي بهره مي گيريم كه در رويارويي با هر شيء تازه به كار گرفته مي شوند و به اين ترتيب، در طول زمان و با انجام تمرين، توانايي شناسايي چهره ها در انسان قوت بيشتري به خود مي گيرد.

تغيير نگاه مغز!
به گفته ونگر، تمامي اين پرسش ها در ارتباط تنگاتنگي با دستاوردها و كشفيات علمي ما در طول 10 تا 15 سال گذشته هستند. وي مي گويد: نگرش ما به تغيير پذيري و اصلاح ساختارهاي مغزي بشر در طول ساليان اخير به طور اساسي تغيير يافته است؛ به طوري كه 10 سال پيش، اين امري پذيرفته شده بود كه انسان تا رسيدن به دوران جواني، بلوغ مغزي (به طور ساختاري) را نيز كسب مي كند، اما اين امر بديهي و پذيرفته شده اينك مورد تجديد نظر قرار گرفته است. بررسي هاي پژوهشگران دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا در آمريكا نشانگر آن است كه اين تغيير و تحول و اصلاح ساختار مغزي مي تواند در سنين بزرگسالي نيز ادامه يابد. تحقيقات جديد، فرضيه كسيم كشي» ثابت و تغييرناپذير مغز را رد مي كند و نشان مي دهد كه بشر از يك سيستم كلي و عمومي در اين زمينه بهره مي گيرد و سپس بر اساس تجارب و طيف گسترده و وسيعي از محرك هاي خارجي، اين سيستم عمومي را به طور دقيقي تخصصي مي كند.
با وجود اين، توصيف دقيق ويژگي هاي ساختاري و فرآيندهاي عملكردي مغز انسان كه توانايي شناسايي چهره هاي گوناگون را براي بشر به ارمغان مي آورد، مستلزم انجام تحقيقات بيشتري است تا بتوان بر اساس داده هاي بيشتر، به نتيجه دقيق تري دست يافت.

خبر
002220.jpg
نخستين مهاجرت نياكان بشر
تانون دانشمندان چنين مي پنداشتند ه نخستين مهاجرت انسان هاي اوليه به بيرون از آفريقا، حدود 70 هزار سال پيش در مسير شمال و به سوي اروپا و آسيا پيش گرفته شده است، اما نتايج تازه ترين بررسي هاي انجام شده، حقايق ديگري را از زندگي انسان هاي نخستين آشار ساخته است.
به گزارش مجله ساينس، انسان هاي اوليه در نخستين مهاجرت خود براي رسيدن به سرزمين هاي جديد و گسترش جمعيت و حوزه سيطره خود، مسير جنوب و سواحل اقيانوس آرام را در پيش گرفته اند.
بر اساس اين گزارش، مطالعات ژنتيك نشان مي دهد اين انسان ها به سبب متي بودن به يك رژيم غذايي دريايي، در مسير سواحل اقيانوس آرام به حرت درآمده اند و بسيار زودتر از رسيدن به قاره اروپا، از سرزمين استراليا سر درآورده اند.
دكتر مارتين ريچاردز از دانشگاه ليدز انگلستان تصريح مي كند: انسان هاي اوليه ممكن است به هنگام نزول ذخاير شيلاتي درياي سرخ در اثر تغيير اقليم، در جست و جوي يافتن منابع غذايي و ذخاير شيلاتي بهتر براي صيد، مسير جنوب را برگزيده باشند.
به گفته انسان شناسان، نخستين انسان هاي مدرن (متعلق به گونه انسان مدرن امروزي يا هومو ساپينس) در قاره آفريقا تامل پيدا كردند و به طور عمده بر شار جانوران خشي متكي بودند. آنها در حدود 70 هزار سال پيش، رژيم غذايي خود را به سوي منابع دريايي و ذخاير شيلاتي سوق دادند و مسير مهاجرت را در پيش گرفتند.
تحقيقات جديد نشان مي دهد نخستين مهاجرت انسان هاي مدرن در مسير سواحل شبه جزيره عربستان آغاز شده است و سپس در حدود 65هزار سال پيش، انسان ها در مسير خود به هند، اندونزي و استراليا پاي نهاده اند. به اين ترتيب، انشعابي از جمعيت مهاجر اوليه چندي بعد راه خاورميانه و آسيا را برگزيده اند و حدود 30 تا 40هزار سال پيش به اين مناطق رسيده اند.
اين نتايج در پي انجام بررسي هاي ژنتيك توسط دو گروه از دانشمندان روي DNA مردم بومي مالزي و جزاير آندامان و نيوبار بين هند و برمه بدست آمده است.
002229.jpg
خانواده جديد پستانداران در بازار!
گونه جديدي از جوندگان در لائوس كشف شده است كه به گفته دانشمندان، بسيار منحصر به فرد است و به خانواده اي از پستانداران تعلق دارد كه تا به امروز براي جهان علم ناشناخته بود. به گزارش خبرگزاري اي. ان.اس، اين گونه زيستي شگفت انگيز به هنگام اجراي ارزيابي هاي مربوط به تنوع زيستي در يكي از مناطق تحت حفاظت كشور لائوس و زماني كشف شد ه شكارچيان نمونه اي از آن را تحت عنوان موش هاي سنگي در بازار محلي به فروش گذاشته بودند.
به گفته دكتر رابرت تيمينز، كاشف اين گونه جديد و از متخصصان انجمن حفاظت از حيات وحش (WCS) در نيويورك، نسل اين گونه زنده ميليون ها سال پيش از ساير جوندگان جدا شده و مسير تكاملي خويش را پيموده است.
پژوهشگران خانواده جديد پستانداران كه اين گونه جديد به آن تعلق دارد را لائوناستيده نام نهاده و اين گونه را در جنس لائوناستس جاي داده اند. نام علمي اين گونه زنده تازه شناسايي شده، لائوناستس انيگماموس است.
002232.jpg
خورشيد و به گل نشستن نهنگ ها
پژوهشگران دانشگاه Kiel اعلام كردند: افزايش فعاليت خورشيدي با ايجاد اختلال در ميدان مغناطيسي زمين، ممكن است به عنوان يك عامل مهم و اساسي موجب به گل نشستن نهنگ ها در درياي شمال شده باشد. بر پايه گزارش انتشار يافته در ژورنال تحقيقات دريايي، بررسي به گل نشستن نهنگ ها در فاصله سالهاي 1712 تا 2003 ميلادي، نشانگر آن است كه بيشتر اين به گل نشستن ها به هنگام افزايش فعاليت خورشيدي در منظومه شمسي رخ داده است.
اين گزارش مي افزايد: شدت يافتن فعاليت هاي خورشيدي در دوره هاي متناوب سبب ايجاد اختلال در ميدان مغناطيسي سياره زمين مي شود و اين امر، بر سيستم ناوبري و جهت يابي نهنگ ها كه بر اساس اين ميدان مغناطيسي عمل مي كند، تاثير قابل توجهي بر جاي مي گذارد و به عبارتي، سبب گيج و حيران شدن اين پستانداران دريايي غول پيكر مي شود.
افزايش فعاليت هاي خورشيدي به طور ميانگين در فواصل حدود 11 سال ظهور مي يابد و هر دوره از 8 تا 17 سال به طول مي انجامد. شواهد جديد نشان مي دهد كه چرخه هاي كوچكتر از تشديد فعاليت خورشيد، تشعشعات بيشتري را به سوي زمين و ساير سيارات منظومه خورشيدي روانه مي سازند و مي توانند تاثير چشمگيري بر جهتيابي جانوران از جمله نهنگ ها و به گل نشستن آنان در سواحل بر جاي بگذارد.
002235.jpg
حق با فون فريش بود!
از زماني كه پرفسور كارل فون فريش در دهه 60ميلادي پرده از اسرار رقص زنبوران عسل برگرفت، تاكنون حرف و سخن هاي بسياري در اين زمينه به ميان آمده است و بسياري در مخالفت با اين كشف مهم كه به دريافت جايزه نوبل نيز انجاميد، داد سخن سر داده اند، اما سرانجام تحقيقات علمي جديد نيز با بهره گيري از تجهيزات مدرن، درستي نظريه فون فريش را سالها پس از مرگ او به اثبات رسانيد.
دانشمندان با انتشار گزارش تازه اي در مجله علمي نيچر، تصريح كرده اند كه بر اساس نظريه مطرح شده در چندين دهه پيش، زنبوران عسل به راستي با رقصيدن، محل گل ها و منابع غذايي جديد و تازه كشف شده را به ساير زنبوران موجود در كندو اطلاع مي دهند.
اين نتايج بر اساس بررسي هاي دقيقي كه توسط دستگاه هاي رادار انجام شده، بدست آمده است و بار ديگر پيچيدگي رفتار در جانوران و حتي موجودات كوچكي همچون حشرات را به تصوير مي شد.
زنبوران به هنگام يافتن يك منبع غذايي جديد، به كندو بازمي گردند و با جنباندن بدن خود در مقابل ديدگان ساير زنبورها، به اصطلاح مي رقصند. سرعت و جهات اين رقص و همچنين زاويه بدن زنبور رقصنده با جايگاه خورشيد در آسمان، مي تواند راهنماي دقيق هدايت ساير زنبورها به منبع غذايي تازه باشد. پرفسور كارل فون فريش براي نخستين بار در چندين دهه پيش موفق به كشف اين رفتار بسيار جالب در دنياي زنبوران شد و سپس همراه با دو رفتارشناس بزرگ به نام هاي كنراد لورنس و نيكو تينبرگن به دريافت جايزه نوبل نايل آمد.
كشف كم عمرترين مهره دار جهان
زيست شناسان استراليايي موفق به كشف نوعي ماهي با نام علمي Eviota sigillata شدند ه داراي كوتاه ترين طول عمر در ميان مهره داران سياره زمين است. به گزارش خبرگزاري بي. بي. سي، طول عمر اين ماهي كه در تپه هاي مرجاني زندگي مي ند، به طور ميانگين فقط 59 روز است.
بر اساس اين گزارش، پژوهشگران دانشگاه جيمز كوك استراليا كه موفق به شناسايي اين ماهي شده اند، مي گويند: جنس ماده در اين نوع ماهي، فقط سه دسته تخم 400 تايي مي گذارد و به سبب آنكه جثه كوچك اجازه تخم ريزي گسترده را در محيط پر آشوب دريا به آنان نمي دهد، اين ماهي ها در جواني مي ميرند و به سرعت نسل بعدي به مرحله تخم ريزي و توليد مثل مي رسد.
اين مقام پيش از اين، در اختيار نوعي ماهي آفريقايي بود كه فقط 2 ماه و نيم زندگي مي كند. مشروح اين گزارش در شماره اخير مجله كارنت بيولوژي منتشر شده است.
قرص معجزه
نوعي دارو كه به قرص معجزه شهرت يافته است، در تركيب با ساير داروهاي قلب، مي تواند جان هزاران نفر را از مرگ نجات دهد.
پژوهشگران انگليسي دانشگاه ناتينگهام با انتشار گزارشي در بريتيش مديكال ژورنال، تصريح كردند: انجام آزمايش هاي طبي روي 13 هزار بيمار قلبي نشان داده است تريب نوعي دارو به نام ACE با سه نوع داروي ديگر، شامل استاتين هاي كاهنده كلسترول خون، آسپيرين و بتا- بلوكرها مي  تواند عمر مبتلايان به بيماري قلبي را به طور چشمگيري افزايش دهد. براساس اين گزارش، نتايج بدست آمده در صورت تاييد نهايي مي  تواند در توسعه درمان هاي نوين براي بيماران قلبي بسيار مفيد و موثر باشد، اما پزشكان بر انجام آزمايش هاي تكميلي در اين زمينه تاكيد مي  كنند.

|  تهرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   درمانگاه  |   سفر و طبيعت  |   علمي  |
|  شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |