دوشنبه ۲۶ ارديبهشت ۱۳۸۴
عدالت در اسلام _ واپسين بخش
خلق بر پايه عدل
شادروان عبدالجواد فلاطوري
ترجمه مهدي كهنداني
001212.jpg
اشاره: در نخستين بخش مطلب حاضر، شادروان دكتر فلاطوري با توجه به مفهوم عدالت به عنوان يك ارزش در تاريخ بشر به تبيين جايگاه مفاهيم «عدالت» و «عدل» در جهان بيني اسلامي پرداخت. به نظر وي، بر طبق قرآن و سنت، كل عالم وجود از نگاه وجودشناختي و جهان شناختي براساس عدالت بنا شده است و خداوند «قائم  بالقسط» خوانده شده است. نيز در اسلام هدف از بعثت پيامبران گسترش عدالت شمرده شده است.
آنگاه شادروان دكتر فلاطوري پس از ذكر اين مقدمات در بخش ديگري از مطلب به مواضع فكري مكاتب كلامي در قبال بحث عدالت اشاره كرد.
واپسين بخش مطلب را كه اختصاص به چكيده اي از آراي مكاتب مختلف اسلامي و نيز تفصيل بيشتري از بحث عدالت در ديدگاه اهل  تسنن و شيعيان دارد، با هم مي خوانيم:

در اينجا سخن بر سر اين است كه آيا انسان با نيروي عقلش مي تواند خودش نيك و بد را تعيين كند يا حتماً بايد وحي پشت سر آن باشد. معتزله اين نظريه را كه البته بعداً تا حدودي سئوال برانگيز شد، بيان مي كنند كه ارزش ها في نفسه داراي ارزش هستند.
لازم نيست كه وحي دليل اين باشد كه يك ارزش را مثبت يا منفي بدانيم. علي ايحال مفهوم عدالت عملاً شالوده كل انسان شناسي و اخلاق در اسلام را ساخته است. از اينجا به بعد به پنجمين حوزه مي پردازيم، يعني شكل گيري جريان هاي مختلف بر مبناي عدالت در اسلام.
جدايي مشهور بين شيعه و سني در اين مفهوم عدالت نيز ريشه دارد. شيعيان چه زيديه و چه اماميه، در اينجا با هم توافق دارند و نظر معتزله را بيان كرده اند. در هر صورت آنها از عدالتي صحبت مي كنند كه قائم بالذات است، در نتيجه الزاماً وابسته به وحي نيست. عدالت در اينجا به معني اعتدال ارزش ها ست، ارزش هاي نيك و ارزش هاي بد. در اين باره شيعيان اين عقيده را ابراز مي كنند كه جانشين پيامبر بايد عملاً نمايانگر چنين عدالتي باشد.
آنها جوياي اين عدالت ايده آل هستند و مي گويند فقط علي (ع) تجسم آن است و به اين جهت مي تواند اولين امام و جانشين واقعي پيامبر به شمار آيد. اين نيز جالب است كه در مذهب اماميه علاوه بر قرآن، توحيد خدا، نبوت و اعتقاد به معاد و عدل نيز جزو اصول مذهب دانسته مي شود.
بنابراين اين عدالت، مي تواند مثبت يا منفي باشد. عدالت در عمل اساس نزاع بزرگي ميان شيعه و سني بوده است. فقط نزد شيعيان مفهوم عدالت يكي از اصول مذهب است، اما نزد اهل تسنن اصلي كلي براي عمل است. البته اينها مناقشات دشوار كلامي هستند. فرقي نمي كند چه شيعه و چه سني همه در اين باره كه عدالت اساس حكومت اسلامي را تشكيل مي دهد متفق اند. حكومت اسلامي تنها برپايه عدالت مي تواند شكل بگيرد.
حال اين عدالت چيست؟
در اين ارتباط مي خواهم چند آيه از قرآن بخوانم كه تصور قرآن از عدالتي را كه شالوده حكومت اسلامي يا سازنده افعال انسان است، نشان مي دهند. در مورد مفهوم عدل در قرآن آمده است: «اي كساني كه ايمان آورده ايد به گواهي براي خدا قيام كنيد در آن حال كه به عدالت گواه باشيد و شدت دشمني گروهي شما را وادار نكند كه به عدالت رفتار نكنيد، به عدالت رفتار كنيد كه به تقوا نزديك تر است.» در مورد قسط قرآن مي گويد: «اي كساني كه ايمان آورده ايد به عدالت قيام كنيد در حالي كه در برابر خدا گواه باشيد، اگر چه به زيان خودتان يا والدين و يا خويشان نزديك باشد.» [يا ايهاالذين امنو كونوا قوامين بالقسط شهداءلله و لو علي انفسكم اوالوالدين والاقربين] چنين عدالتي بايسته است شالوده جامعه اسلامي را بسازد. اين عدالت بايد به نحوي ملموس در حقوق اسلامي ظهور يابد. در علم حقوق مواضع متعددي مي يابيم كه به عدالت پرداخته مي شود.
در بدو امر، عدالت بايد يكي از بزرگترين صفات و خصيصه هاي خلفا باشد. رئيس حكومت بايد بر طبق نظر اسلام، يعني قرآن و سنت، عادل باشد. اين عدالت همانگونه كه اكنون از قرآن نقل كردم، نيازي به تعريف شدن ندارد. اين ارزيابي هاي متون وحي است، آنها متضمن تعاريف نيستند، بلكه مثال هاي روشني مي دهند كه جاي زيادي براي بحث هاي علمي باقي نمي ماند، مگر اينكه هدف متكلم بحث كردن باشد.
عدالت به عنوان صفت قاضي نيز كاربرد دارد. قاضي بايد عادل باشد، در غير اينصورت حكمش باطل است. عدالت در اينجا به اين معنا فهميده مي شود كه قاضي،  حداقل در ملاء عام، مجاز به ارتكاب گناه به گونه اي كه بتوان او را انساني دانست كه گناه كرده است، نيست. اين به اين معني نيست كه انسان عاري از گناه وجود دارد، بلكه او بايد انساني باشد كه در محيط پيرامونش درستكار به شمار رود. به همين ميزان،  مفتي، رئيس روحاني جامعه اسلامي، نيز بايد عادل باشد. همين مطلب در مورد پيشنماز نيز صادق است، كه نيازي نيست حتماً عالم باشد، بلكه مي تواند يك انسان عادي باشد، اما بايد عادل باشد. اين صفت اصلي است، يعني كسي از او گناهي نديده باشد و اگر هم گناهي كرده باشد بايد توبه كرده باشد و ديگر گناه نكند.
همچنين عدالت شرط شاهد براي دادرسي است. در اسلام، يعني در حقوق يا نظريه حقوقي اسلام، شاهد مهمترين و بالاترين دليل و مدرك است و شاهد بايد عادل باشد. عادل كسي است كه درستكار است و از او هيچ عمل ضداسلامي ديده نشده است. پس عدالت در حكم قضايي نيز كاربرد دارد.حقوق دانان مسلمان هنگامي كه حكم واقعي را با بيان عدالت و رفع ظلم يكي مي دانند و فراتر از آن كاركرد قضايي _ اجتماعي عدالت را با عدالت تكويني دقيق مرتبط مي كنند، عدالت را به اين معني فهميده اند. نظر آنها اين است كه از آنجا كه خدا كل عالم را بر پايه عدل بنا كرده است، قضات نيز بايد در احكامشان اين اصل را بكار برند. در اينجا عمدتاً جنبه منفي در عدالت قضايي _ اجتماعي و جمعي، يعني از بين بردن و رفع بي عدالتي مخل قانونمداري غالب است. حقوقدانان مسلمان اين را رفع ظلم مي نامند و عدالت را به رفع بي عدالتي تعريف مي كنند، همان چيزي كه هدف و انگيزه حكم قضايي است.
001215.jpg
قصاص، امر مهمي است كه نمي توان آن را به تلافي ترجمه كرد. قصاص به اين معناست كه در صورت مجازات نبايد از حد تجاوز كرد. قصاص،  مرز نهايي مجازات را تعيين مي كند، اما خواستار تلافي نيست
در مورد جنبه خدايي عدالت دو اصل جلب توجه مي كنند كه من قبلاً آنها را نام برده ام و تقريباً لازمه صدور حكم و اجراي آن هستند. عدل و رحمت حتي در برابر مجرم. انسان به نوعي بعد از وقوع جرم تلاش خود را بيشتر براي كسي كه مرتكب جرم شده بكار مي گيرد تا براي قرباني. از سوي ديگر رحمت بايستي ضعف انسان را مد نظر قرار دهد، شدت و نوع مجازات را تا جايي كه ممكن است كاهش دهد و حتي اغماض از آن را اعلام كند، بدون اينكه نظم ضروري خدايي را دچار مخاطره كند يا از اعتبار بياندازد، و اين مطلب مهمي است. همچنين حكم قضايي و عدالت در اين مورد بايد فقط نمونه اي از جنبه خدايي ارائه دهند. به اين صورت كه سختي عدالت را آگاهانه با ملايمت عفو، همراه مي سازند. در قرآن هم آيه اي وجود دارد كه غالباً نقل شده، آيه اي كه حين بيان تعاليم موسي درباره آن صحبت مي شود: «چشم با چشم، دندان با دندان ...» ، آنگاه در پايان مي گويد: «اگر عفو نماييد بهتر است.»
در اينجا عدالت ذكر مي شود اما بلافاصله بعد از آن از عفو به عنوان ارزش برتر نام برده مي شود. اين را نيز مي خواهم در اينجا روشن كنم كه عدالت به معناي يك دستور، يك بايد و اينكه تو بايد يك كار را تلافي كني نيست،  بلكه منظور اين است كه در صورت تلافي نبايد اين كار از اندازه ذكر شده تجاوز كند. اين چيزي است كه در قرآن با لفظ قصاص بيان شده و من مدتي طولاني به آن پرداخته ام و مترجمان قرآني با ترجمه آن به تلافي و انتقام كار خود را واقعاً راحت مي كنند. به نظر ابن تيميه(م- ۷۲۸) قصاص به اين علت وضع شده است كه تلافي دوطرفه رواج داشت و آنقدر در مورد آن اغراق مي شده كه مثلاً هنگامي كه كسي انگشت ديگري را قطع مي كرد، در تلافي آن دستش را قطع مي كردند. مثلاً در تلافي قتل تمام خويشاوندان قاتل را مي كشتند و غيره. قصاص، امر مهمي است كه نمي توان آن را به تلافي ترجمه كرد. قصاص به اين معناست كه در صورت مجازات نبايد از حد تجاوز كرد. قصاص،  مرز نهايي مجازات را تعيين مي كند، اما خواستار تلافي نيست.
مي توانم سه مثال براي شما ذكر كنم: مثالي از عمر، مثالي از حضرت علي(ع) و مثالي از اولين قاضي طراز اول اسلام، ابويوسف:
عمر، هنگامي كه خليفه بود، با عبيد ابن كعب ، يكي از صحابه حضرت محمد(ص) و نيز يكي از شخصيت هاي برجسته، نمي توان گفت به علت اختلاف، بلكه بيشتر به جهت ابهام در موردي، نزد زيدبن كعب كه يكي از كاتبان پيامبر بود و آنچه را وحي مي شد، براي او مي نوشت، رفت. هنگامي كه آن دو نزد او وارد شدند، براي اين كه او (ميان آنها) ميانجيگري كند، زيدبن كعب به خليفه گفت چرا خليفه نزدش آمده است، در حالي كه مي توانست او را به نزد خود فرا خواند. خليفه پاسخ داد: «نه! من موظفم نزد تو بيايم، زيرا اين تو هستي كه بايد حكم كني.» بعد از اينكه عمر نشسته بود، زيد نوعي تشك جلوي عمر پهن كرد تا او كمي راحت تر بنشيند. آنگاه عمر گفت: «از اين كار تو دلخور شدم. من با كسي نزد تو آمده ام كه خواسته اي مثل خواسته من دارد، و ما نمي دانيم كه كداميك از ما حق دارد، تو اجازه نداري، در موردش تبعيض قائل شوي و با اين كار طرف من را دلسرد كني.»
مثال دوم كه علي (ع) با يك يهودي اختلاف داشت و با او نزد ابوموسي، كه در زمان پيامبر(ص) قاضي معروفي بود، رفت. هنگام ورود آنها ابوموسي اول به علي (ع) سلام كرد. علي (ع) گفت: «تو مجاز نيستي چنين كني. تو در مورد من تبعيض قائل شدي.» به اين علت در حقوق اسلامي قاضي اجازه سلام كردن ندارد و اگر هم سلام كند بايد به هر دو سلام كند نه به يكي از آنها، براي اينكه سلام كردن او باعث به وجود آمدن اين برداشت نشود كه او به يكي بيش از ديگري اهميت مي دهد.
در پايان مثالي مي آورم كه شايد بهتر از همه با بحث ما تناسب دارد. نظام قضايي اسلام به اين صورت كمي دير شكل گرفته است؛ يعني ۱۰۰ سال بعد از مرگ پيامبر (ص) اولين قاضي طراز اول (اسلام)  مردي است به نام ابويوسف. ابويوسف بهترين و باهوش ترين شاگرد امام ابوحنيفه بنيان گذار فرقه حنفي است.از او نقل شده است كه نزد سرخسي، يكي از مهمترين فضلاي حنفي، در كتابش «مبسوط» در فصل مربوط به حكم حقوقي، جلد ،۱۵ صفحه ،۶۱ سندي براي اينكه يك قاضي چگونه بايد رفتار كند موجود است. مي گويند ابويوسف در بستر مرگ چنين دعا كرد: «خدايا! اگر در سال هايي كه به عنوان قاضي كار مي كردم خطايي مرتكب شده ام، مرا ببخش.» از او پرسيدند: «آيا چنين موردي مي شناسي؟» او گفت: «آري، موردي مي شناسم، و آن زماني بود كه يك مسيحي عليه هارون  الرشيد اقامه دعوي كرده بود. اگر چه آنها با هم نزد من آمدند، زيرا خليفه هم بايد نزد قاضي مي رفت، سپس خليفه آنجا و مسيحي جايي ديگر نشست... من جرأت نكردم مطابق آنچه وظيفه ام بود هر دو را به شيوه يكسان فراخوانم، من با مسيحي نزد خليفه رفتم و به اين ترتيب در اولين قضاوتم ناعادلانه رفتار كرده ام، و اين گناهي است كه من در دوران خدمتم مرتكب شده ام و براي آن از خدا طلب مغفرت مي كنم.»
مثال هايي كه من از قرآن و سنت و نيز تاريخ گوياي اسلام آوردم، نشان مي دهند كه اين امر فقط بر پايه عدالت مي تواند تحقق يابد. دقيقاً همانطور كه قرآن گفته است: «پيوسته به عدل قيام كنيد در آن حال كه براي خدا گواه باشيد و اگر چه آن گواهي به زيان خودتان يا پدر و مادرتان و خويشان نزديكتان باشد.» اسلام چنين عدالتي را مي شناسد، و من معتقدم كه اين تصور البته نه با همان لفظ، در متون مسيحي نيز يافت مي شود، زيرا اين محتوا آموزه هاي مسيح را نيز تشكيل مي دهد. دقيقاً همانطور كه اعتقادم به اسلام به من مي گويد كه محتواي آموزه هاي موسي را نيز شكل مي دهد.

تازه هاي انديشه
001209.jpg
نگاهي به مكتب تفكيك
به كوشش سيد باقر ميرعبدالهي، علي پورمحمدي، انتشارات همشهري، تيراژ ،۳۰۰۰ قيمت ۲۵۰۰
گروه انديشه: مكتب تفكيك به عنوان مكتبي و موضوع اصلي مورد كنكاش خود را فهم دين قرار داده مكتبي است كه از درون خود حوزه علميه و در ابتدا توسط سه استاد برجسته فقه و اصول و فلسفه و عرفان يعني سيد موسي زرآبادي قزويني، ميرزا مهدي اصفهاني و شيخ مجتبي قزويني در قرن چهاردهم هجري قمري پايه گذاري شد. اين مكتب با اصل رد هر گونه استمداد از منابع برون ديني براي فهم دين به دنبال نوعي فهم سره و ناب از دين هستند و به قول خود استاد محمدرضا حكيمي- كه ضمن قرائت ويژه خود از مكتب تفكيك از آخرين بازماندگان بزرگ اين مكتب است- به نوعي عقل خود بنياد ديني دست پيدا كنند. كتاب نگاهي به مكتب تفكيك در سه بخش مقالات، نقدها و گفت وگوها به چاپ رسيده است.بخش اول كتاب با مقاله عقل خود بنياد ديني از علامه محمدرضا حكيمي كه در قبل نيز در همشهري ماه به چاپ رسيده است آغاز شده و به همراه مقالاتي با عنوان «مكتب تفكيك، پيشگام استقلال معرفت شناسي دين از بهاءالدين خرمشاهي» ، «نقد اصوليان بر عليت فلسفي از دكتر رضا برنجكار» ، «تفكيك در ميانه افراط و تفريط از آيت الله استادي» و... چاپ شده است. در بخش دوم كه به نقدهايي كه بر مكتب تفكيك زده شده پرداخته مي شود، مقالاتي با عنوان «مكتب تفكيك در بوته نقد از صادق لاريجاني»، «دين و فلسفه، پيوند يا گسست از دكتر همايون همتي» و... فراهم شده در بخش سوم نيز با دو گفت وگو با دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني و گفت وگويي با آيت الله سيد جعفر سيدان به نقد و تبيين مكتب تفكيك پرداخته شده است.
001206.jpg
گستره تاريخ
گفت وگوهايي با تاريخ نگاران ايران، مسعود رضوي انتشارات هرمس با همكاري مركز گفت وگوي تمدن ها، قيمت ۲۸۰۰ تومان.
گفت وگوي روزنامه نگاران با اصحاب انديشه در حوزه هاي خاص و تأمل دوباره در آن خالي از لطف نيست. مسعود رضوي از نويسندگان سابق همشهري بوده است كه اكنون اين كتاب را روانه بازار كرده است.اين كتاب از سه بخش روزنه اي به تاريخ، تاريخ معاصر ايران و افقهاي تاريخ اسلام تشكيل شده است. لازم به ذكر است كه بين گفت وگو شونده ها در اين كتاب چهره هاي برجسته تاريخ شناس نيز كم نيستند؛ كساني مثل دكتر باستاني پاريزي، دكتر عبدالحسين نوايي، دكتر زرياب خويي، عبدالحسين حائري، عبدالله شهبازي، احمد احرار، محمد تركمان، دكتر تكميل همايون، دكتر شهيدي، دكتر عالم زاده، دكتر مهدوي دامغاني و... .

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |