سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
گفت وگو با دكتر كامل وزنه استاد اقتصاد بين الملل دانشگاه كانادايي بيروت
آمريكا، نگاهي از درون
002397.jpg
سهند صادقي بهمني
اشاره؛ دكتر كامل وزنه، استاد اقتصاد بين الملل دانشگاه كانادايي بيروت و دانشگاه نيويورك در اين گفت وگو سعي نموده است تا ساختارهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي ايالات متحده آمريكا را با نگرشي بيطرفانه تحليل نمايد. اين نگرش حاصل پانزده سال زندگي وي در قلب حوادث و جريان هاي سياسي و اجتماعي ايالات متحده است. لذا از اين جهت نگاهي ارزشمند محسوب مي شود؛ نگاهي از درون.
* دكتر كامل! با توجه به اين نكته كه شما پانزده سال از زندگي خود را در ايالات متحده آمريكا گذرانده ايد مي توانيد به عنوان يك ناظر خارجي بي طرف تصوير تقريباً كاملي از ساختار سياسي، اقتصادي و اجتماعي ايالات متحده در اختيار خوانندگان ما قرار دهيد.
- همان طور كه مي دانيد بنده براي تحصيل در ايالات متحده حضور داشتم. البته مدتي را هم در دانشگاه نيويورك به تدريس پرداختم. در مجموع براي پاسخ دادن به اين سؤال بايد به تأسيس دولت ايالات متحده در قرن هجدهم و تأسيس اين كشور در قرن شانزدهم بازگشت. مهاجران اوليه آمريكايي را ايرلندي هاي پروتستان تشكيل مي دادند، آنها ارزش ها و مسايل فرهنگي خود را نيز به همراه خويش مهاجرت دادند، اين نگاه كه ايالات متحده آمريكا را يك كشور سكولار يا لااقل غيرديني مي داند و سعي دارد مردم آمريكا را به اين وصف موصوف كند، نگاه دقيقي نيست. مردم بيش از ۴۰ ايالت آمريكا لااقل تحت تأثير همين فرهنگ پروتستاني، به شدت مذهبي فكر مي كنند، برنامه هاي تلويزيوني مذهبي در اين كشور بسيار بيننده دارد تا جايي كه ۵۰ ميليون نفر برنامه هاي كشيش نو محافظه كار پت رابرتسون را تماشا مي كنند، ايالات مياني كشور به شدت مذهبي هستند تا جايي كه (Bible belt) يعني كمربند مقدس نام گرفته اند. تحت تأثير اين فرهنگ مذهبي- مسيحي- پروتستاني مي توان ساختارهاي اجتماعي و سياسي آمريكا را شناخت، اقتصاد هم از اين قاعده مستثني نيست. بدون اين زمينه نمي توانيم به درك درستي از روابط اجتماعي سفيد پوستان يعني مهاجران اوليه و سياه پوستان (بردگان اوليه) و هيسپانيك ها (اسپانيايها) دست يافت. ساختارهاي امروز جامعه آمريكا ريشه در نوعي فرهنگ دارد كه در نگارش قانون اساسي هم متجلي است تا جايي كه مي توان اين قانون را يك قانون سفيدپوست و به شدت محافظه كارانه ارزيابي كرد بطوري كه در نگارش اين قانون حتي يك غير سفيدپوست هم مشاركت نداشته است. مي خواهيم نتيجه گيري كنيم كه تمام ساختارهاي اجتماعي و سياسي و اقتصادي اين كشور در چارچوب اين فرهنگ قابل شناسايي است، حداقل به لحاظ قانون ،شما تبعيض در ظاهر مشاهده نمي كنيد ولي ساختارهاي اساسي و بنيادين اين كشور به گونه اي است كه خود به خود به اين تبعيض دامن مي زند. دموكراسي آمريكايي با دموكراسي اروپايي متفاوت است، چرا كه دموكراسي اروپايي در ذات خود ضد دين بود. اين نمونه در انقلاب فرانسه و دموكراسي فرانسوي بيشتر مشهود است. اما دموكراسي آمريكايي يك مردم سالاري كاملاً ديني است؛ ديني از نوع مسيحيت نومحافظه كار، سرمايه داري آمريكايي نيز به همين گونه است و قانون آمريكايي تمام ارزش ها و عناصر و مؤلفه هاي فرهنگي ايالات متحده اينگونه قابل فهم هستند.
در اسلام با ولادت پيامبر اكرم(ص) ما شاهد بالاترين نوع دموكراسي و عدالت بشري بوديم. شعار برابري در ذات اسلام نهفته است. سياه و سفيد همگي با هم برابرند و واقعاً اسلام چه در قوانين حقوقي اش و چه در ساختارها به اين برابري كاملاً معتقد است و هرگز سعي نمي كند حتي در يكي از آموزه هايش از آن دست بردارد و يا تخطي كند، اسلام هزار و چهار صدسال قبل اينگونه بود ولي دموكراسي آمريكايي ميان سفيدپوستان و سياه پوستان فرق مي گذارد. آيا انسان از آن جهت كه انسان است، از همديگر متمايزند و فرق دارند. متأسفانه اين تفكر در ذات انديشه هاي محافظه كارانه مسيحيت سفيدپوست و پروتستان آمريكايي نهفته است.
* دكتر، ما در شعارها و در تبليغات رسانه هاي غربي مي شنويم كه آمريكا مهد آزادي است و اين گونه نيز نمايش داده مي شود. يكي از مظاهر اين آزادي حق داشتن تمامي مردم آمريكا براي نامزد رياست جمهوري شدن است.
- به نكته خوبي اشاره كرديد. «تبليغات» يا پروپاگاندا، همان طور كه ذكر كردم در ظاهر امر مشكلي به نظر نمي رسد ولي عملاً چرا. قانون اساسي ايالات متحده را سفيدپوستان پروتستاني محافظه كار نگاشتند و جالب است بدانيم تا امروز به غير از جان.اف.كندي كه مدت زيادي نيز رئيس جمهور نبود تمام رؤساي جمهور اين كشور پروتستان سفيدپوست بوده اند، در انتخابات اخير مشاهده كنيد تمام آمريكا بسيج شد تا جان كري به اصطلاح كاتوليك راي نياورد، پروتستانها احساس خطر كردند و با تمام قوا نيروهاي خود را براي پيروزي سازماندهي كردند و البته به هدف خود نيز دست يافتند. يك جنگ مذهبي تمام عيار امروز در آمريكا در جريان است. مطمئن باشيد در آينده نزديك شاهد رياست جمهوري يك سياه پوست و يا يك غيرپروتستان نخواهيم بود. همان طور كه عرض كردم تنها رئيس جمهور كاتوليك در كل تاريخ ايالات متحده جان. اف.كندي است كه البته در درون دولت اعتراض هاي فراواني بر عليه او مي شد و در نهايت بسيار قبل از به پايان رسيدن دوران رياست جمهوري اش به قتل رسيد آن هم به دست پروتستانها. مي خواهم به يك نكته بسيار جالب اشاره نمايم، رونالد ريگان در خاطراتش مي نويسد، كه پدرش كاتوليك بود- البته خود ريگان پروتستان بود- و به علت كاتوليك بودن همواره مورد آزار و اذيت ديگران واقع مي شده است. در بخش هاي ديگر كتاب خاطرات ريگان به نكات تكان دهنده اي برمي خوريم. او مي گويد بر روي سردر برخي از اماكن عمومي مانند رستوران ها و كافه ها نوشته مي شود ورود كاتوليك ها و سگ ها ممنوع است. شايد امروز اين گونه جملات و نوشته هاي موهن را در اينجا و آنجا در اين كشور نبينيم ولي عملاً برخي تقسيم بندي ها حركت واقعي جامعه را به اين سمت و سو، سوق داده است. اين است چيزي كه از آن به اصطلاح با عنوان دموكراسي ياد مي شود. حال خودتان ميان دموكراسي آمريكايي و دموكراسي اسلامي كه همه در نزد خداوند مساوي هستند و تفاوت درجات تنها به فضيلت و پارسايي است مقايسه كنيد، دموكراسي اسلامي يا همان مردم سالاري ديني مبتني بر معرفت بخشي به شهروندان و مشاركت دادن آنان در نظام شوراي تصميم گيري است. اسلام امور مردم را به خود مردم واگذار كرده است ولي مردمي كه آگاهي داشته باشند و همچنين توانايي اداره امور خويش را.
سياه پوستان و اسپانيولي ها ۲۵ تا ۳۰ درصد مردم آمريكا را تشكيل مي دهند و اين ۳۰ درصد تنها ۲ نماينده در كنگره دارند؛ با آن كه يهود كه اقليتي ۲ تا ۳ درصدي هشستند دوازده كرسي در اختيار دارند. يكي ديگر از نهادهاي مهم آمريكا كه مي توان آن را مهم ترين نهاد تفسيري و قضايي ايالات متحده دانست دادگاه عالي است كه ۹ عضو دارد ولي جالب است بدانيد دراين ۹ عضو، هيچ نماينده سياه پوست و يا اسپانيولي وجود ندارد در حالي كه يهود دو نماينده از ۹ عضو را در اختيار دارند و هفت عضو ديگر همگي از مدافعان سرسخت يهود محسوب مي شوند، بنابراين در دادگاه  عالي كسي وجود ندارد تا از حقوق سياه پوستان و اسپانيولي ها كه ۳۰ درصد از ملت آمريكا هستند دفاع كند ولي ۹ نفر در دادگاه عالي از حقوق يهود كه يك اقليت ۲ الي ۳ درصدي هستند دفاع مي كنند
* در مورد حقوق زنان صورت مسأله به چه صورت است؟ امروزه مي بينيم جنبش هاي فمينيستي در سراسر آمريكا فعال هستند و از حقوق زنان دفاع مي كنند البته طبيعي است از حقوقي كه خود آنان براي زنان تعريف مي كنند.
- همان گونه كه عرض كردم اسلام انسان ها را براساس جنسيت، طائفه، مذهب، عشيره و... تقسيم بندي نمي كند، منطق اسلام در كلام امام علي بن ابي طالب به مالك اشتر متجلي است «اما اخ لك في الدين او شبيه لك في الخلق» انسان ها يا برادر ديني تو هستند و يا در خلقت شبيه تو هستند بنابر اين از حقوق مساوي برخوردارند، زنان در همان ابتداي تشكيل دولت نوپاي اسلامي از حقوق عادلانه و مساوي و نه لزوماً شبيه با مردان برخوردار بودند، در ابتداي جامعه اسلامي پديده راي دادن زنان به پيامبر را شاهد هستيم. در ايالات متحده زنان هيچ گونه حقي نداشتند و تا سال ۱۹۲۰ زنان اصولاً حتي از حق راي هم بي بهره بودند. در باره وضعيت فعلي اوضاع كمي متفاوت است، البته در ظاهر زنان از حقوق كاملاً مساوي با مردان برخوردارند ولي ساختارهاي اجتماعي به گونه اي انتظام يافته اند تا به زن تنها و تنها به عنوان يك كالا نگريسته شود. مشاركت سياسي زنان نسبت به مردان چه در كنگره و چه در دولت مركزي و چه در دولت هاي محلي بسيار بسيار پايين تر است و اين تنها نشانگر يك نكته است و آن اين است كه دموكراسي به معناي حداقل فراهم آوردن زمينه لازم براي مشاركت سياسي و حقوقي و نه لزوماً اقتصادي و اجتماعي هرگز در ايالات متحده با وجود سردمدار بودن در اين جريان شكل نگرفته است. ايالات متحده تنها شعار دموكراسي مي دهد ولي عملاً به سمت ديگري حركت مي كند. در توجيه دموكراسي آمريكايي گفته مي شود به علت همراه بودن اين ايدئولوژي با سرمايه داري زمينه كافي و لازم براي ايجاد يك صلح فراگير و جهاني فراهم مي آورد، ولي امروز شاهد چه پديده اي هستيم، تنها يك پديده جنگ پس از جنگ، بحران پس از بحران و منازعه پس از منازعه ،از تايوان تا هنگ كنگ از كره شمالي تا كره جنوبي، از عراق تا افغانستان، از اروپا تا آسياي ميانه، از آمريكاي جنوبي تا آمريكاي مركزي، از آفريقاي شمالي تا آفريقاي مركزي تنها شاهد بحران سازي هاي ايالات متحده هستيم. بنابر اين بايد گفت دموكراسي آمريكايي كه در ذاتش پيوندي با تجارت آزاد داشت كه اين خود باعث روابط مبتني بر منفعت براي ملت ها مي گردد و يا لااقل چنين ادعايي داشت امروز ديگر هيچ گونه توجيهي براي ادامه بقاء ندارد. نوع نگاه امروز ايالات متحده به زنان را مي توان در رديف ديدگاه هاي ابزار گرايانه تقسيم بندي كرد. البته همانگو نه كه عرض كردم ابزارگرايي مختص به زنان نيست. از طرف ديگر اين نگرش با نوع نگاه اروپائيان نيز در روش و غايت متفاوت است. اگر بخواهيم وضعيت امروز زنان در ايالات متحده را مشخص سازيم بايد از اين جمله استفاده كنيم كه زنان در اين جامعه از حالت انساني به يك شيء يا يك كالاي تجاري تبديل شده اند.
* دكتر، وضعيت آزادي اديان و مذاهب و نحله هاي گوناگون در آمريكا به چه صورت است؟ در آنجا با شما به عنوان يك عرب مسلمان چگونه رفتار مي شد؟
- در اين زمينه وضعيت بسيار بحراني است. علاوه بر تبليغات فراواني كه رسانه هاي غربي در غرب به صورت عمومي و در آمريكا به صورت خاص عليه اديان ديگر خصوصاً دين مبين اسلام انجام مي دهند تضييقاتي هم نسبت به اين طائفه صورت مي پذيرد. امروز در ايالات متحده اين گونه تبليغ مي شود كه گويي ميان اسلام و تروريسم يك نوع همانندي و اين هماني و يا رابطه تناظر برقرار است، در ارتش و ادارات دولتي مسلمانان خصوصاً مسلمانان عرب تبار و يا سياه پوست با محدوديت ها و معضلات فراوان فرهنگي و اجتماعي روبه رو هستند؛ در اين ميان اقليت يهودي آمريكا به علت توانايي هاي تبليغي و مالي خود و ارتباط ويژه اي كه با نومحافظه كاران كاخ سفيد دارند از تمامي امكانات بهره مند هستند. امكان ندارد در يك تلويزيون آمريكايي برنامه اي عليه يهود پخش شود ولي مرتب واعظان و كشيشان تلويزيوني عليه اسلام صحبت مي كنند و به پيامبر اسلام توهين مي نمايند. اخيراً كار به جايي رسيده است كه ژنرال هاي ارتش هم در رسانه ها حاضر شده به مقدسات اسلامي توهين مي كنند در حالي كه مي دانيم طبق قوانين آنها حق چنين كاري را ندارند. اما اين امكان براي آنها فراهم است تا در كمال آزادي نظريات خود را مطرح سازند. البته در مقابل اين امكان براي مسلمانان براي دفاع فراهم نيست. حتي يك ساعت هم برنامه اي براي مسلمانان براي تبيين اسلام صحيح و اصولي در نظر گرفته نمي شود و اين براي كشوري همچون ايالات متحده كه خود را مجسمه آزادي و آزادي مجسم مي داند جاي بسي شرمساري و سرافكندگي است. بنابراين بايد عرض كنم درست است كه در قانون و به صورت ظاهري اديان در آمريكا كاملاً در ابراز عقيده و نظريات خود آزاد هستند ولي امكانات به نحوي مساوي براي اين مهم وجود ندارد و اين زمينه نيز براي ابراز عقايد فكر مي كنم به نحو عمد از جانب دولت مهيا نشده است. امروز جريان غالب به لحاظ مذهبي جرياني از پروتستان هاست كه با يهوديت صهيونيست علاوه بر منافع مشترك مادي داراي نقاط مشترك فكري و عقيدتي است. اين جريان اسلام را خطري بالقوه و احياناً بالفعل براي حفظ و بقاي موجوديت خود مي بيند، اين جريان از هيچ تلاشي براي ضربه زدن به اسلام كوتاهي نمي كند، آنها حتي سربازانشان را تحريك مي كنند تا به قرآن كه مقدس ترين كتاب نزد مسلمانان است و معجزه جاويد آنان محسوب مي شود، توهين كنند، اعمالي كه هر آدم عاقلي در جهان از انجام آن شرم دارد و اصلاً چنين اعمال ننگيني به فكرش هم خطور نمي كند ولي ژنرال هاي آمريكايي كه تحت نفوذ مستقيم پنتاگون و كاخ سفيد هستند، سربازان خود را كه احتمالاً اطلاعات گسترده اي از اسلام هم ندارند را تحريك مي كنند. در اينجا واقعاً بايد اين سؤال را مطرح ساخت، هدف دولتمردان آمريكايي از تحقير دين اسلام چيست؟ آيا اين پديده با آزادي اديان كه هم در بيانيه جهاني حقوق بشر مطرح شده است و هم در قانون اساسي ايالات متحده موجود است در تضاد و تناقض نيست؟ اگر جواب به سؤال دوم مثبت باشد، سؤال اول مطرح مي شود كه هدف آنها چيست؟ جواب اين است كه آنها واقعاً از اسلام هراس دارند. در اسلام مفاهيمي وجود دارد كه ارزش هاي غربي- آمريكايي را عميقاً به چالش مي كشد. مفهوم شورا در اسلام به راحتي به مقابله با مفهوم دموكراسي مي پردازد و دموكراسي آمريكايي كه در واقع همان پورنوكراسي است را هدف قرار مي دهد. پورنوكراسي يعني اصالت دادن به تبليغات و خرج ميلياردها دلار پول براي پيروزي در انتخابات، در اين جا به سؤال پيشين شما درباره انتخابات برمي گردم، آري در ايالات متحده آمريكا واقعاً به لحاظ قانوني همه مي توانند در انتخابات شركت كنند ولي عملاً فقط و فقط دو حزب جمهوري خواه و دموكرات مي توانند در انتخابات شركت كنند آن هم به دليل امكانات مالي گسترده اي كه اين دو حزب در ايالات متحده دارند. صنايع بزرگ، لوازم خانگي و كشاورزي از دموكرات ها حمايت مي كنند و كارتل هاي بزرگ نفت هم از جمهوري خواه ها.
بنابراين به لحاظ واقعيت و يا به قول آمريكايي ها به لحاظ پراتيك تنها دو نفر بيشتر نمي توانند در انتخابات شركت كنند. اين مسأله به نوعي ديگر با مسأله اقليت ها هم در ارتباط است زيرا در اين صورت اقليتها هرگز نخواهند توانست از حقوق مشروع خود دفاع كنند زيرا نماينده اي در دولت و كنگره نخواهند داشت. در سراسر كنگره هيچ نماينده مسلماني وجود ندارد، در دولت نيز وضعيت به همين صورت است با آن كه مي دانيم مسلمانان دومين اقليت ايالات متحده محسوب مي شوند، حال جالب است بدانيد مسلمانان با توده و سواد عظيمي كه در ايالات متحده دارند در واقع هيچ گونه حضور عملي در صحنه سياست و اجتماع ندارند ولي يهودي ها با آن كه يك اقليت كوچك محسوب مي شوند در تمام مراكز و مؤسسات تصميم گيري و تصميم سازي حضور فعال و ثمربخش دارند و اين دقيقاً با مفهوم دموكراسي آمريكايي سازگار است. همان طور كه خدمت شما عرض كردم تمام مفاهيم و ارزش هاي آمريكايي را بايد در پرتو فرهنگ محافظه كار پروتستاني كه به شدت از افكار فيلسوفي به نام لئو اشتراوس متأثر است فهميد. نمي توان فرهنگ محافظه كار ايالات متحده را نشناخت كه مبتني بر نابرابري ذاتي ميان انسان هاست و ارزش هاي آمريكايي مانند دموكراسي، حقوق بشر، حقوق اقليت ها و حقوق زنان و مفاهيمي از اين دست را به خوبي شناخت.
* برخي براي اثبات وجود آزادي در ايالات متحده به حضور افرادي مثل كانداليزا رايس و گونزالس كه از دو اقليت سياه پوست و اسپانيايي هستند استناد مي كنند. به نظر شما حضور اين افراد در كابينه دليلي بر حضور اقليت ها در دولت نيست؟
- براي پاسخ به سؤال شما بايد يك آمار خدمت شما ارايه كنم؛ سياه پوستان و اسپانيولي ها ۲۵ تا۳۰ درصد مردم آمريكا را تشكيل مي دهند و اين ۳۰ درصد تنها ۲ نماينده در كنگره دارند؛ با آن كه يهود كه اقليتي ۲ تا ۳ درصدي هستند دوازده كرسي در اختيار دارند. يكي ديگر از نهادهاي مهم آمريكا كه مي توان آن را مهم ترين نهاد تفسيري و قضايي ايالات متحده دانست دادگاه عالي است كه ۹ عضو دارد ولي جالب است بدانيد در اين ۹ عضو، هيچ نماينده سياه پوست و يا اسپانيولي وجود ندارد در حالي كه يهود دو نماينده از ۹ عضو را در اختيار دارند و هفت عضو ديگر همگي از مدافعان سرسخت يهود محسوب مي شوند، بنابراين در دادگاه  عالي كسي وجود ندارد تا از حقوق سياه پوستان و اسپانيولي ها كه سي درصد از ملت آمريكا هستند دفاع كنند ولي ۹ نفر در دادگاه عالي از حقوق يهود كه يك اقليت ۲ الي ۳ درصدي هستند دفاع مي كنند. تاريخ نيز اين نكته را تأييد مي كند؛ سياه پوستان آمريكايي در طول تاريخ ۳۰۰ ساله حضورشان در آمريكا همواره با مضايقات و محدوديت هاي فراواني مواجه بوده اند، هرگز حقوق كامل يك انسان براي آنان به رسميت شناخته نشد. رهبران بزرگ سياه پوست كه براي دست يابي به حقوق مساوي مدني مبارزه مي كردند مانند مارتين لوتر و مالكوم X در اين راه كشته شدند. نمونه هاي جالبي در اين باره وجود دارد. تا سال ۱۹۶۸ سياه پوستان بايد در آخر اتوبوس سوار مي شدند و سفيدپوستان در ابتداي اتوبوس و اگر سفيدپوستي سوار اتوبوس مي شد و جايي براي نشستن وجود نداشت سياه پوستان مجبور مي شدند بايستند تا سفيدپوستان بر جاي آنان بنشينند. يهوديان كه در قضيه هولوكاست مورد ظلم و كشتار واقع شدند از آلمان- يعني از دولت فعلي آلمان- غرامت دريافت كردند. حتي ايالات متحده به آنان غرامت پرداخت كرد اما سياه پوستان هرگز چنين مسأله اي در مورد آنان تحقق نيافت.
در زمان اقامت در آمريكا شاهد مناظره اي ميان يك عضو كنگره- كه نام او را به ياد ندارم- از ايالت كاليفرنيا و مدير A . I.Cيعني سازمان مركزي اطلاعات آمريكا بودم. از رابرت كيت كه مدير A . I.C در آن زمان بود سئوال شد چرا A . I.C در محله هاي فقيرنشين سياه پوست مواد مخدر توزيع مي كند و آيا اين سياست با سياست توسعه در تطابق است؟ كه البته با جواب مناسبي از سوي مديرA . I.C نيز مواجه نگرديد.
* دكتر مي خواهم از اين مسأله استفاده كنم و به مسأله فقر بپردازم. آيا پديده مواد مخدر با فقر مفرط سياه پوستان در ارتباط است و اصولاً مسأله فقر را در نظام سرمايه داري ايالات متحده چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- ببينيد نسبت فقر در ميان سياه پوستان دوبرابر نسبت فقر در ميان سفيد پوستان است. معدل سالانه درآمد در ايالات متحده ۴۰ هزار دلار است. در حالي كه درآمد سالانه يك سياه پوست از ۲۲ هزار دلار در سال تجاوز نمي كند. اكثر سياه پوستان در زير خط فقر زندگي مي كنند، در ايالات متحده خط فقر ۹ هزار دلار است، يعني اگر شخصي داراي درآمدي كمتر از ۹ هزار دلار باشد در واقع زير خط فقر محسوب مي شود. اگر بخواهم يك مقايسه ملموس تري انجام دهم بايد به قيمت خريد يك آپارتمان در نيويورك اشاره كنم؛ قيمت خريد يك آپارتمان در نيويورك مابين ۵۰۰ هزار دلار تا ۶۰۰ هزار دلار است كه البته اين عدد در مناطق فقيرتر تا ۲۰۰ الي ۳۰۰ هزار دلار هم پايين مي آيد.
ميانگين ميزان قيمت آپارتمان در ايالات متحده ميان ۲۰ هزار تا ۲۰۰ هزار دلار مي باشد. تقارير و گزارش هاي رسمي كه همگي در مصادر دولتي مي باشند نيز به اين نكته اشاره مي كنند كه نسبت فقر در ايالات متحده در سال هاي اخير خصوصاً در زمان دولت آقاي جورج بوش بسيار بالا رفته است، گزارشات از عدد ۳۵% ياد مي كنند. اين عدد واقعاً عدد بالايي است.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سينما
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |