چهارشنبه ۹ شهريور ۱۳۸۴ - - ۳۷۸۸
عاقبت مشاوره با اجنبي
حاجي ميرزا آقاسي فرار كرد
000657.jpg
انتشار خبر وفات شاه فقط در تهران موجب بي نظمي نشد؛ جاده ها از هر سمت كمين گاه دزدان گرديد و در واقع ارتباط خارج با پايتخت غيرممكن شد. سكنه چند شهر فرصت را مغتنم شمرده، حكام جفاپيشه خود را به قتل رساندند
هنوز محمدشاه لحظه واپسين عمر را درست به پايان نرسانيده بود كه عده زيادي از درباريان با نفوذ او شبانه از درون كوچه ها و باغ هاي تجريش به محل سفارت انگليس شتافتند. سفارت در نظر آنها مانند سايه تخت سنگ بزرگ در بيغوله اي محسوب مي شود كه از بيم سوانحي كه در پيش بود به حمايت آن پناه جستند. اين حضرات درباري هياتي ميان خود تشكيل دادند كه تا ورود شاه به اداره امور كشور بپردازند و در حالي كه ايشان ابراز اطاعت محض نسبت به سلطان جديد مي نمودند، همگي يكدل و يك جهت اعلام داشتند كه زمامداري حاجي ميرزا آقاسي را ديگر تحمل نخواهند كرد و حاضر بودند در مقابل او در صورت لزوم، قهرا ايستادگي نمايند. چون كاردار سفارت انگليس به حضرات اطلاع داده بود كه در آن وضع و حال غيرعادي وي در همه كارها با هماهنگي نمايندگي سياسي روس اقدام مي كرده، روز بعد، اين عده با پرنس دولگروكي به مشاوره پرداختند. متنفذان درباري كاغذي را مهر و امضا كردند كه برطبق آن نسبت به شاه جوان ابراز فرمانبرداري نمودند و در همين عريضه قيد كردند كه حاجي ميرزا آقاسي از خدمات رسمي بر كنار شود تا فرمان همايوني راجع به تشكيل حكومت جديد شرف صدور يابد، به علاوه خواستار شدند كه حاجي عده نظامي را كه در پيرامون خود جمع كرده بود متفرق سازد و براي آنكه از تلفات جاني اجتناب شده باشد پرنس دولگروكي و سرهنگ فرانت برعهده گرفتند از وزير شاه متوفي تقاضا كنند كه آرام در ملك خود بماند و از دخالت در امور خودداري كند و او هم فوري به درخواست آخري موافقت نمود، ولي صبح روز بعد از تشكيل شورا، حاجي ناگهان در ارك تهران حاضر گرديد و در آنجا در ميان هزار و دويست تن از پيروان خود قرار گرفت و دستور داد درها را بستند و همه گونه ارتباط خود را با شهر قطع كرد، اما دير زماني در آنجا توقف ننمود و در آستانه حضرت عبدالعظيم بست نشست. عده اي از سواران شاهسوند او را تا آنجا تعقيب كردند.
در آن ضمن پايتخت گرفتار آشفتگي بسيار شد و خشم عامه متوجه ماموران و دار و دسته صدراعظم بود. جاده هاي اطراف تهران براي عبور و مرور امن نبود، ولي امام جمعه اهالي را به اعاده نظم ترغيب كرد و پس از چندي، مساعي او نتيجه بخشيد. منتفذان نيز زمام حكومت را به دست گرفتند. هريك از اعضاي شورا، به دلخواه خود دستور صادر مي كرد و هر كدام هم به محض ورود شاه به پايتخت، مترصد احراز مقام صدارت بود. ملكه مادرشاه، رئيس شورا شد و وي در آن وضع بسيار بغرنج، خود را شخصي صاحب راي و برازنده نشان داد؛ صفاتي كه در زنان شرقي نادر است.
در اين موقع در ايران دو دسته مهم بودند، يكي جمعيت آذربايجاني ها و ديگري طرفداران آصف الدوله. مادر شاه را به آساني متقاعد كردند كه بركناري نفرات دسته دوم از همكاري با دولت، خارج از امكان است. پس مهدعليا حضرت سران ايشان را دعوت كرد كه در جلسات شورا حاضر شوند و در حل و فصل امور مملكت شركت جويند. عليا حضرت روسا و نمايندگي هاي سياسي خارجي را به حضور مي پذيرفت و در ضمن اظهاراتشان از طرف پسر خود براي حمايتي كه از منظور او كرده بودند، آمادگي خود را جهت توجه به اندرزهاي دوستانه آنها اعلام مي داشت. يكي از بانفوذترين نجباي ايران يعني ميرزا آقاخان، وابسته به دسته آصف الدوله بود كه سابقا مقام وزارت جنگ داشت ولي به تحريك حاجي ميرزاآقاسي، پس از آنكه او را زدند و مجروح كردند، از تهران طرد شد. در اين هنگام او به جلو يكي از دروازه هاي شهر آمد و از كاردار سفارت انگليس تقاضا كرد كه به او اجازه ورود به شهر بدهند.
مادر شاه از بازگشت مرد مطرود استقبال كرد و خوشامدي كه مردم در حين عبور وي از بازار به مقصد قصر همايوني نشان دادند، حاكي از اين بود كه يا او مورد علاقه اهالي مي باشد يا آنكه دسته آذربايجاني كه وي يكي از مخالفان آنها به شمار مي رفته مورد نفرت مردم اند.
انتشار خبر وفات شاه فقط در تهران موجب بي نظمي نشد؛ جاده ها از هر سمت كمين گاه دزدان گرديد و در واقع ارتباط خارج با پايتخت غيرممكن شد. سكنه چند شهر فرصت را مغتنم شمرده، حكام جفاپيشه خود را به قتل رساندند. اصفهان هماهنگ با كرمان و شيراز و شهرهاي ديگر صحنه تجاوزات غيرقانوني گشت؛ كشمكشي بين پادگان و بعضي از سكنه اصفهان اتفاق افتاد كه به قتل يكي از نواب حاكم آنجا منجر شد. محركان اين واقعه كه در ملاء عام در مسجد زير نظر حجه الاسلام صورت گرفت، علي رغم مقامات رسمي، آشكارا به كار خود ادامه دادند. امام جمعه ابتدا در فرونشاندن طغيان تلاشي ننمود ولي موقعي كه از وي استمداد كردند به ياري حاكم كه قواي امدادي هم براي كمك او رسيده بودند، برخاست. نفرات دولتي به شورشي ها حمله بردند و با مقاومت شديدي كه نموده بودند آنها را از شهر بيرون راندند.
تاريخ ايران دوره قاجاريه
رابرت گرنت واتسن صص 335-332

برخي سنت هاي ايرانيان
000669.jpg
نامگذاري- در شب ششم زايمان وليمه مي دهند و نامگذاري مي كنند. در اين مراسم عده اي از مردان و زنان براي شام دعوت مي شوند. پيش از صرف شام، بچه را بيرون مي آورند و در بغل ريش سفيد مجلس مي گذارند و از او مي خواهند براي نوزاد نامي برگزيند. آنگاه ريش سفيد چند اسم روي كاغذ نوشته و آنها را لاي قرآن مي گذارد و اذان به گوش راست و اقامه به گوش چپ نوازد مي خواند. به دنبال آن يكي از كاغذها را از لاي قرآن بيرون مي آورد. او اسم را مي خواند و بقيه براي تاييد صلوات مي فرستند.
آش دنداني- وقتي نوزاد شروع به در آوردن دندان مي كند براي او آش دنداني درست مي كنند تا دندان هايش راحت و سبك بيرون آيد. در اين نوع آش، ابتدا گندم را هم مي زنند و مي كوبند و پوست آن را بيرون مي آورند. بعد به اندازه نصف گندم به آن برنج اضافه مي كنند و نخود و عدس و لوبيا نيز به تناسب مي ريزند. سپس گوشت را كوبيده و همراه پياز داغ به آش اضافه مي كنند. از اين آش علاوه بر مصرف خود و اطرافيان، اندكي هم به كبوتران امامزاده مي دهند.
مكتب خانه - در گذشته مكتبدار ابتدا الفبا و هجي كردن را مي آموخت. پس از آن شاگرد بايد يك كله قند و انعامي از اين نوع براي مكتبدار مي آورد. از ابزارهاي مكتب دار چوب و فلك بود كه در باورها و ضرب المثل هاي عاميانه از چوب و جور استاد فراوان ذكر رفته است.
سايت فرهنگ تهران

شورش براي نان
000720.jpg
[در دســــامبر 1942] سخت ترين و مشهورترين شورش براي نان كه سالها سابقه نداشت، در تهران به وقوع پيوست. معلوم شد كه بي ناني در محلات فقير نشين خود پايتخت بيداد مي كند. تمام مطبوعات همصدا به دولت تاختند و تنفر مردم به غليان آمد.
روز دوازدهم دسامبر (17 آذر) گروهي به خانه احمد قوام، نخست وزير حمله كردند و خواستند آن را بسوزانند، عده اي هم جلو مجلس آمدند و تظاهرات كردند. شورش با كشتن عده اي سركوب شد. نخست وزير دستور توقيف همه روزنامه ها را داد و بعد به نفع علي   سهيلي كه پيمان سه جانبه را با شوروي و انگليس بسته بود، استعفا كرد. در اين اوضاع و احوال وظيفه اي كه مستشار خواربار با آن رو به رو بود، چنان مشكل مي نمود كه حتي مي توانست يك آمريكايي را مايوس و مرعوب كند. بهترين كاري كه اين آمريكايي مي توانست بكند، كرد؛ به اين ترتيب كه بسادگي افراد ايراني عضو وزارت دارايي و خواربار را به ايالات مختلف فرستاد و دستور داد هر چه غله مي توانند گير بياورند و تهيه كنند، به تهران بفرستند. اين گروه هم از خوشحالي لب هاي خود را ليسيدند.
در دومين سفرم به تهران كه در اواخر آوريل 1943 بود، فهميدم كه ميزان و اهميت مداخله آمريكا چقدر است.
جنگ جهاني در ايران
ص 291

نقاشي هاي خشن، ذوق هنري شاهنشاه را قلقلك مي دهند
پس از آخرين باري كه قدم در خيابان هاي تهران گذاشته بوديم. وبا دامن كشان بر شهر گذر كرده بود و در آفتاب رنگ پريده آن صبح پاييزي، خيابان ها خالي تر و متروك تر از هميشه مي نمود، ولي ارك، مركز و قلب شهر، باز هم شلوغ بود. اگرچه بسياري از دكه هاي كوچك كه حساب صاحبانشان نيز مانند خودشان بشتاب و براي هميشه بسته شده بود، تعطيل بود، اما مردمي كه جان به در برده بودند، با همان نشاط سابق به سركارشان مي رفتند، ضمن چانه زدن، سر و دست تكان مي دادند و وقتي كه ما مي گذشتيم لباس هاي بلندشان را با نفرت موقرانه اي به دور خود مي پيچيدند. استكان  هاي چايشان را با لذت كاهش نيافته اي مزمزه مي كردند. جمعيت رنگارنگ با نيمتنه هاي قرمز فراشان شاه، لباس هاي رنگين و كلاه هاي عجيب خادمان كاخ و اونيفورم هاي كهنه سربازاني كه در گوشه و كنار خيابان سرگردان بودند، رنگارنگ تر شده بود. سربازاني كه گمان ندارم از همتايانشان كه بي هيچ ظرافتي بر ديوارها نقش شده بودند، كارآمدتر باشند. اين نقاشي هاي خشن چشم شاهنشاه را ارضا مي كنند و ذوق هنري اش را قلقلك مي دهند. خشنود كردن او كار مشكلي نيست. يك سرباز چوبي را نمونه قرار دهيد (با حذف محتاطانه پايه اش)، آن را تا اندازه طبيعي انسان بزرگ كنيد و لباس گونه هايش را به درخشان ترين رنگ ها بياراييد، ديگر طرحي در اختيار خواهيد داشت كه لايق آن به نظر مي رسد كه نه تنها دروازه هاي اصلي پايتخت، بلكه همه خيابان هاي منتهي به كاخ را تزئين كند.
در زندگي شرقي هيچ تعادلي وجود ندارد. همانطور كه روز، بدون اخطاري كه همان شفق باشد، ناگهان به درون شب مي جهد، به گفته عمر خيام، ميان خانه هاي اغنيا و فقرا تنها دمي فاصله است. در ايران، ما به تضادهاي عجيبي عادت كرده بوديم؛ با اين همه، به سختي مي شد باور كرد كه آن آشفته بازار پر زرق و برق بتواند جايگاه گنجينه گرانبهاي شاه باشد. داستان هايي كه از عظمت آن شنيده بوديم، مي بايست ناشي از زايندگي تخيل شرقي باشد، شرق زادگاه شگفتي هاست؛ آنجا قصه اي پس از آنكه بارها تكرار شد، رفته رفته شباهتي به حقيقت پيدا مي كند كه نه تنها شنونده زودباور را، بلكه مخترع آن را نيز فريب مي دهد. حق اين بود كه ما افسانه خزانه شاه را هم مانند ديگر داستان هاي جن و پري تلقي مي كرديم و با جديت، اعتقاد خوشدلانه اي را در خود پرورش مي داديم تا در هر فرصتي كه براي اثبات موهوم بودنش پيش آيد، خود را رهايي بخشيم.
تصويرهايي از ايران‎/ گرترود بل
صص 69 - 68

منظر اين مريضخانه مهيب و منفور بود
هر بار كه بيماري به تهران مي آمد، اعليحضرت پادشاه به جاي ايستادن و انديشيدن به تدبير با سفر ملوكانه به دياري دور، جان خويش و خويشان را از مهلكه نجات مي داد. تهران مي ماند و تهرا ن نشينان در بند بيماري. در ميان اين امراض، ضربه وبا به مراتب از بقيه كشنده تر و دردناك تر بود. اين هم نمونه اي از رفتار ناصرالدين شاه براي برخورد و تدبير امور در اين باره :
شاه با بي پولي خزانه و تنگدستي ملتزمين خدمت به سفرهاي معتاد فصول اربعه و شكار و تفرج دوشان تپه و جاجرود و قصر ياقوت و شهرستانك، كلاردشت و غارستاق مورد دونا و تجور مسيله و سياه كوه و غيره و غيره قناعت نفرمود، ساز سفر عراق كرد كه بروجرد، نهاوند و غيره نيز از سم سمند و نهضت ارجمند ملوكانه مشرف گردد. باز اين نكته را تكرار كنيم كه به نزديكان شاه هم مقصود شاهانه از اين سفرها معلوم نبود، نه جاي تازه ديده مي شد، نه لذت و راحت در كار بود، نه صيد افكني و نه نخجير باني در نظر داشت، نه به رفتار ظالمانه حكام تعديلي، نه به مظلوميت رعيت ترحمي، علي الجمله سفر چند ماهه به پايان رفت و در تموز و شدت گرما مركب جهان پيما به نواحي طهران رسيد. به هنگامي كه وبا بلامانع از خراسان به پايتخت ايران ايلغار كرده، مردم شهري به ييلاقات اطراف پراكنده شده بودند. شاه به جاي آنكه به طهران وارد شود، به ييلاق سلطنت آباد شميران تشريف قدوم داد و چون اردوي پادشاهي در مراحل اخيره سفر به وبا آلوده بود، تفرقه ملتزمين وبا را به كل قراي اين بلوك منتشر ساخت.
شاه به شهرستانك گريخت و في الحقيقه بلاي مبرم و وباي مهلك را به ماوراي البرز نيز حركت داد. ملتزمين ركاب از بيم جان شرط صحت و احتياط از ابتلا را رعايت مي كردند، دوا و درمان با خود داشتند، از خوردن ميوه و هر گونه اسباب  ناخوشي احتراز مي نمودند، به خلاف غلام و فراش و غيره كه لوازم زندگي آنها موجود نبود و مستعد مرض بودند و مشتاق مرگ، پي درپي به وبا مبتلا مي شدند، خيمه اي به نام مريضخانه نصب و به بيماران وبايي تخصيص شده بود، به جاي طبيب و دوا و پرستار و آنچه موجبات علاج است مرضي را ناراحتي و تشنگي و گرسنگي از رنج زندگي فارغ مي كرد و منظر اين مريضخانه طوري مهيب و منفور واقع شده بود كه وبا را مردم فراموش كرده بودند.
خاطرات سياسي امين الدوله
صص 177- 176

عهد قديم
طهران در عصر صفوي
000717.jpg
طهران ترقي و حركت سريع خود را در مسير پيشرفت از دوره صفويه آغاز كرد. شاه طهماسب صفوي كه قزوين را پايتخت خود قرار داده بود، چون جد اعلاي صفويه (سيدحمزه) در جوار حضرت عبدالعظيم مدفون بود ، گاه و بيگاه به زيارت آن مرقد مي رفت و علاوه بر اين، به علت وجود آبهاي گوارا و باغات متعدد فراوان. همچنين چون در حول و حوش طهران شكار مي كرد، كم كم به قريه طهران ميل و رغبتي پيدا كرده و تدريجا در اين محل سكونت هاي نسبتا طولاني مي نمود و همين قضيه توجه سلطان صفوي را به طهران برانگيخت، به حدي كه دستور داد پيرامون قريه باروي محكمي بكشند.
شاه طهماسب، اولين پادشاه صفوي بود كه دستور داد در طهران بناهاي تازه و كاروانسراها و برج و باروهاي مستحكم بنا كنند.
به هر حال اولين بناهاي رسمي تهران در سال 961 هجري، به دستور شاه طهماسب ساخته شد و 114 برج در آنجا ايجاد گرديد كه مطابق سوره هاي قرآن كريم است و زير هر برج سوره اي دفن نمود.
برج و حصار بزرگي كه شاه طهماسب پيرامون تهران كشيد، شش هزار قدم دور آن بود و براي ساختمان اين حصار عظيم و برج و باروهاي آن، از دو منطقه بزرگ خاكبرداري كردند كه بعدها يكي از آنها به چال ميدان و ديگري به چال حصار معروف گرديد.
بعد از شاه طهماسب صفوي، چون شاه عباس كبير به اماكن متبركه و مرقدهاي ائمه اطهار علاقه و توجه خاصي داشت و از آنجايي كه طهران نزديك حضرت عبدالعظيم بود، دستور داد باغ بزرگي در آنجا احداث كنند كه در اين باغ، ساختماني نيز براي سكونت موقتي ايشان ايجاد نمايند تا هر وقت براي زيارت حضرت عبدالعظيم مي رود، در اين باغ سكونت نمايد.
اين باغ پس از چندين سال فعاليت و كوشش و بالاخره در سال 998 هجري آماده گرديد كه بعدا شاه سليمان عمارت ديگري نيز در ميان آن بنا كرد.
بعدها در همين كاخ بود كه شاه سلطان حسين صفوي در آخرين سال سلطنت خود، دري افندي سفير دولت عثماني را بار داده و به حضور پذيرفت. دري افندي در مورد باريافتن خود كه در اوايل ماه جدي سال 1134 هجري قمري انجام گرفته، مي نويسد: ... چون در تهران ساير تشريفات دولتي و سلطنتي و تجملات ملوكانه حاضر نبود، به همين قدر اكتفا شده بود، بدين گونه كه ما را وارد چهار باغي كردند كه اكنون ارگ سلطنتي و عمارات ديواني است و بعضي چنارهاي كهن در آن محوطه موجود هستند كه حاكي از آبادي هاي سابق و معروف شاه عباس است كه به امر آن شاه، در آنجا غرس شده است.
پيش از حمله افغان ها، شاه طهماسب دوم زماني در تهران اقامت كرد، ولي همين كه افغان ها نزديك شدند، به مازندران گريخت و مردم تهران در برابر دشمن ايستادگي سختي نشان داده، بسياري از سپاهيان افغاني را كشتند، ولي بالاخره شهر به دست آنان افتاده، در عمارات حكومتي و ارگ طهران جاي گرفتند و براي ايمني از حمله ناگهاني مردم شهر و پيش بيني راه فرار، روي خندق شمالي ارگ پلي بسته و در جلو آن دروازه اي به نام (دروازه ارگ) ساختند كه بعدها به دروازه دولت معروف شد.
پيترو دلاواله، سياح و جهانگرد معروف ايتاليايي كه در سال 1618 (997 هجري) به ايران آمد و از تهران عبور كرد، درباره تهران، پس از آبادي و عمران نسبي به وسيله شاه طهماسب و شاه عباس مي نويسد: تهران از كاشان بزرگ تر و نفوس و مردمش كمتر است.
يك سوم از زمين هاي شهر را (در اين زمان، تهران صورت شهر را پيدا كرده بود) به ساختمان ها و دو سوم آن را به باغات اختصاص داده اند. در همه كوچه هاي خيابان مانند آن، درخت چنار كاشته اند و دور دايره بعضي از چنارها به قدري است كه اگر چهار نفر دست به دست هم بدهند، به زحمت مي توانند تنه يك درخت را در ميان بگيرند و به همين ملاحظه، تهران را از نظر فراواني چنار بايد (چنارستان) خواند.
مرحوم هدايت در روضه الصفاي ناصري در جاي ديگر مي نويسد: طهران و شميران دو قريه بودند كه پس از خرابي و ويران شدن شهر ري، بازماندگان آن ناحيه در تهران جمع آمده و در اين شهر مسكن گزيدند .
پس از انقراض صفويه، در سال 1154، نادرشاه افشار طهران را به پسر خود رضاقلي ميرزا به عنوان تيول داد و پس از افشاريه، كريم خان زند به علت نزاع و كشمكش با آقامحمدخان قاجار و نزديك بودن اين شهر به طبرستان كه قصر سلطنتي اين سلطان آنجا قرار داشت، صلاح خود را در توقف در طهران ديد و در آبادي آن تا حدي كوشيد.
وقتي در تابستان 1173 كه براي ييلاق به شميران مي رفت، دستور داد عمارت يا ديواني بزرگ و يك حرمخانه در آنجا بنا كنند و بعد از مرگ سلطان محمدحسن خان كه پادشاه زنديه اطميناني از دارالمرز حاصل نمود، غفورخان را حاكم تهران كرد و عمارت ديواني را نيمه كاره گذاشته و به شيراز رهسپار گرديد.
طهران عهد ناصري
صص 20-18

عتيقه
بدون توجه برف را پايين مي ريزند
تهران دهه 1970 از نگاه وينسنت فرانسيس كاستلو - براي ديدن تفاوت هاي اجتماعي در مناطق مختلف شهر، هميشه لازم نيست كه از روش هاي آماري پيچيده استفاده كنيم. در تهران، روي زمين، يك شيب اجتماعي در مقياسي بزرگ وجود دارد و اگر از يك سوي شهر به سوي ديگر آن قدم بزنيم، تاثير متقابل مكان، اقليم، موقعيت و ماهيت جامعه اي كه اين همه را مورد استفاده قرار داده است، مشهود مي شود. هر سختكوشي كه حاضر باشد فاصله 20 كيلومتري ايستگاه راه آهن تا كوهپايه البرز را كه مستلزم صعودي به ارتفاع 310 متر است، پاي پياده طي كند، مي تواند اين كار را بكند. البته در تابستان فقط ديوانه اي سختكوش، چنين كاري خواهد كرد. تفاوت ارتفاع نقاط بالا و پايين در تهران بزرگ، به طور متوسط 1200 متر است كه در شيب آرامي از دامنه كوه هاي البرز به طرف جنوب جريان مي يابد. وضع اقليمي تهران در فصول مختلف بشدت متفاوت است. بهار و پاييزي كوتاه، زمستاني طولاني و بشدت سرد را از تابستان داغ وخشك جدا مي كند. دماي هوا در قسمت جنوبي شهر در ماه ژوئن به طور متوسط 30 درجه و در شمالي ترين حومه ها 23درجه سانتيگراد و در زمستان نيز به ترتيب 5 و يك درجه سانتيگراد است. بارش سالانه در حومه هاي شمالي (393 ميليمتر) چهاربرابر بارندگي در جنوبي ترين حومه هاي شهر(93ميليمتر) است كه در حاشيه كوير مركزي ايران قرار دارد.
جدا از سرما، يكي از موانعي كه پيش روي افراد پياده قرار دارد، نحوه برف روبي پشت بام ها توسط افرادي است كه بدون توجه، برف را به پايين مي ريزند. محتوي يك پاروي پر از برف و يخ كه از ارتفاع۴ طبقه به پايين ريخته مي شود، خطري است كه نبايد آن را دست كم گرفت. تابستان ها گرم است و آنچه وضع را بدتر مي كند، آهنگ كار روزانه براي بسياري از كارمندان ادارات است كه صبح ها چند ساعت كار مي كنند و سپس به خانه مي روند و عصر دوباره به سر كار باز مي گردند. به اين ترتيب در هر روز 4دوره ترافيك متراكم و راهبندان متعاقب آن وجود دارد. بعضي ها براي فرار از گرما، عصرها با اتوبوس يا اتومبيل به پارك هاي شمال شهر مي روند. جهت قرار گرفتن منازل نيز در زمينه موثر است. باد معمولا به موازات شيب شهر مي وزد، در نتيجه بهترين جهت براي بنا كردن خانه ها به نحوي است كه با زاويه قائمه، در مسير باد قرار مي گيرند. بنابراين معمولا بين شاهراه هاي اصلي كه از شمال به جنوب امتداد دارند، كوچه ها و خيابان هاي محلات، شرقي غربي است. خانه هاي سنتي ايران، بادگيرهايي داشتند كه نسيم را به داخل خانه هدايت مي كرد، اما خانه هاي جديد بايد با پنجره هاي شيشه اي، پرده و سر و صداي دائمي دستگاه هاي خنك كننده، يا گرم كننده هوا، بسازند...
گرانترين زمين ها در منطقه تجاري مركز شهر قرار دارد، اما قيمت زمين در مناطق مسكوني از جنوب به شمال شهر افزايش مي يابد. بنابراين محله هاي جنوبي، فقيرترين مناطق شهر به شمار مي آيند و ما مطالعه مناطق شهر را از جنوب آغاز مي كنيم.
جنوب تهران، منطقه پذيرايي از اكثر مهاجران فقير است. ساختمان ها در اين قسمت شهر، عمدتا يك يا دو طبقه و چسبيده به هم است و رنگ و رويي هم ندارد. فضاي باز براي تفريح، بسيار كم است اما دولت مي كوشد اين وضع را بهبود بخشد. خيابان ها عمدتا كثيف است و پياده روهاي مملو از دستفروشان پر سر و صدا، شلوغ است. تنها خيابان هايي كه در سالهاي دهه 1930 به وسيله رضاشاه ساخته شده، در حاشيه خود درختي دارند. مغازه ها كوچك است و فقط انواع كالاهايي را عرضه مي دارند كه مورد تقاضاي بخش هاي كم درآمد جمعيت است. چند ميدان ميوه و تره بار نيز در اين بخش وجود دارد كه محصولات سراسر كشور در آن فروخته مي شود. جنوب شهر، از نظر اجتماعي، محافظه كارترين بخش شهر است... اگر به سمت شمال، از حدود شهر قرن نوزدهمي خارج شويم و به منطقه تجاري مركز شهر نزديك شويم، ساختمان ها بزرگتر و پرزرق و برق تر مي شوند، اگرچه در بازار كه مجموعه شلوغي از خيابان ها و كوچه هاست، همه چيز بوي كهنگي مي دهد. اين بدان معني است اگرچه تجار ثروت كلاني به چنگ مي آورند، كار مربوط به بازرگاني بزرگ واقعي در برج هاي پر زرق و برق قسمت زيباي شهر انجام مي شود. بالاتر از بازار، در كنار قصري متعلق به دوران قاجار، مجموعه اي از ساختمان هاي وزارتي قرار دارد. در اينجا عريضه نويسان، ميز و صندلي و بساط چاي خود را در پياده رو مي گسترانند و با ماشين تايپ در انتظار افراد بي سوادي مي نشينند كه عريضه اي دارند يا مي خواهند فرمي را پر كنند. بالاتر، در طول خيابان حافظ چند سفارتخانه خارجي و سوپر ماركت هاي بزرگ قرار دارد. از آنجا كه اين منطقه تا همين قرن حاضر جزو حومه هاي خارج از ديوارهاي شهر بود، سفارتخانه هايي كه محل خود را در قرن نوزدهم به دست آورده اند، بيشترين مساحت را در اختيار دارند. سفارتخانه هاي بريتانيا و شوروي، باغ هاي بزرگ پر از درخت، در مقياسي متناسب با قدرت بريتانيا و روسيه در قرن گذشته دارند. از اين منطقه به بعد شهر دوره رضاشاه به تهران مدرن وصل مي شود. در اينجا بخش هاي تجاري مركز شهر قرار دارد كه محل استقرار دفاتر مالي، اداره مركزي شركت ملي نفت ايران، هتل ها، سينماها و دفاتر آژانس هاي هواپيمايي است. مراكز ارائه خدمات به خارجيان ثروتمند هم در اينجا قرار دارد؛ شيريني فروشي دانماركي، سوپرماركت ها و مغازه  هاي مخصوص فروش صنايع دستي به جهانگردان.
از اينجا به بالا محلات طبقه متوسط تهران آغاز مي شود. قيمت زمين مسكوني در اين مناطق از زمين هاي جنوبي آن، ارزانتر است. اما قيمت زمين بر خيابان هاي اصلي بسيار گران است. اين منطقه عمدتا پوشيده از بلوك هاي آپارتماني چهارطبقه، خانه هاي بزرگ و درختان جوان است. توسعه اين بخش شهر پس از جنگ جهاني دوم، عمدتا در طول دوراه اصلي منتهي به شميران انجام گرفته است. مناطق بين جنوب و شمال نيز در اين سالها توسعه يافته اند، به نحوي كه ناحيه شهري اينك يك ناحيه يكپارچه است كه از بيابان هاي جنوب تا كوه هاي شمال امتداد مي يابد.
شهرنشيني در خاورميانه- صص 197-193

طهرانشهر
آرمانشهر
ايرانشهر
دخل و خرج
درمانگاه
علمي
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  دخل و خرج  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |