چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۸۵
۳۵ تانكا از شعر ژاپن
تماس دانه هاي برف
005007.jpg
Ishikawa Takuboku
ندا صيامي
تانكا يكي از فرم هاي قالب شعري كلاسيك و بسيار قديمي ژاپن است.دوره اي كه از زمان پادشاه هي يان (Heian) شروع مي شود و به دوره صلح معروف است( ۱۱۹۲-۷۹۴ )در كشور ژاپن هنر و ادبيات به نقطه اوج خود رسيده و در شعرخواني و شعرسرايي پيشرفت بسياري حاصل شده است. اين دوره كه دوره هي يان نيز ناميده مي شود زمان شكوفايي شعر تانكا است. بنا بر اين سابقه اين فرم شعري حتي از هايكو (شعر سه خطي معروف ژاپني) هم پيشي گرفته و قديمي تر از آن است.
شعر تانكا فرم ثابتي دارد كه تشكيل شده از پنج خط و اين پنج خط داراي دو قسمت است و دومين قسمت يا جواب قسمت اول است يا اينكه به قسمت اولي برمي گردد. سه خط اول معمولاً تصويري طبيعي و واقعي است و دو خط ديگر به احساسات اشاره دارد. اغلب اوقات اين دو قسمت توسط يك شاعر نوشته مي شود. ولي در مواردي ديده شده كه شعر تانكا توسط دو شاعر نوشته شده باشد.در گذشته تانكاها در دربار سلطنتي سروده و خوانده مي شد و بدين علت اغلب اينگونه اشعار داراي سبك بسيار بالا و فاخر ادبي هستند.تانكا شعر بسيارظريف، عاشقانه و آهنگيني است كه در آن احساساتي والا مانند عشق، تنهايي و مرگ به صورت كاملاً ظريفي به رشته تحرير درآمده است.
در كشور ژاپن با وجود گذشت زمان نه تنها از محبوبيت شعر تانكا كاسته نشده بلكه همچنان به صورت مردمي و معروف باقي مانده و روز به روز به طرفداران شعر تانكا افزوده مي شود، تا جائي كه بيش از هشت ميليون كتاب با اين عنوان فروخته شده است.تا به امروز فرم هاي مختلف شعر ژاپني از مرز ژاپن گذشته و حتي از مشرق زمين پا را فراتر نهاده و به كشورهاي دوردست رسيده است. در اين ميان شعر هايكو گوي سبقت را از ديگر فرم ها ربوده و بسيار شناخته شده تر از تانكا است. شعر تانكا جزو فرم هاي نادر است. به عنوان دليل مي توان به سخت بودن ترجمه آن به زبان هاي ديگر از جمله فرانسه و انگليسي اشاره كرد. از آنجائي كه خواندن تانكا در زبان ژاپني تا حدودي كار چندان آساني نيست بدين جهت ترجمه آن به زبان هاي انگليسي و فرانسه دشوار بوده و زماني كه تانكا به زبان فرانسه يا انگليسي برگردانده مي شود خواندن اين نوع شعر آسان تر شده و وقتي كه ما از فرانسه و انگليسي به زبان فارسي ترجمه مي كنيم شعر سهل و قابل فهم مي شود.
تانكا نويسان معروف ژاپن، Ono no Komachi، Ki no Tsurayuki، Ikago no Ttsuyki، Teika Basho وIshikawa Takuboku هستند. Takuboku يكي از شاعران ژاپني است كه در ۲۰ فوريه ۱۸۸۶ به دنيا آمد و در اثر ذات الريه در ۱۹۱۲ در سن ۲۶ سالگي درگذشت. او را به عنوان رمبو ژاپن مي شناسند.
005004.jpg
1
به زبان
مردمان قديم
نمي توانم بخوانم
نامه هايي را كه پدرم نگه داشته است
از دوستهاي قديمي كه خيلي وقت پيش مرده اند.
۲
در گورستان
همه در مورد مرده حرف مي زنند
و مردن-
چقدر غريب است كه ناگاه
آرزو كني داشتن يك بچه را...
۳
نمي توانم بخوابم
در اين سرماي پاييزي پسرم به رختخواب مي آيد
و تعارف مي كند كه قسمت كنيم
پتوي نرم و راحتش را .
۴
به اتاق باز مي گردم
تماشايت مي كنم كه خوابيده اي
در آخرين نور شمعي
كه خود برايم روشن كردي.
۵
حواصيل آبي رنگ فرياد مي زند،
امواج سفيد شنل پوش ساحل را جستجو مي كنند
ما دست در دست هم قدم مي زنيم
با پيدا كردن سازگاري لطيفي
يك زندگي را با هم شكل مي دهيم.
۶
از ژاپن
دوستي كه سرطان دارد
بالاخره برايم مي نويسد كه «موهايم رشد كرده»
اشكهايم روي لبخندم مي لغزند.
۷
آفتاب تابيده بر روي برف ها
اكنون مدتهاست كه بدون تو
تقريباً مي توانم
كه لذت ببرم از خاطراتت
بدون ريختن اشكي.
۸
هميشه كمي از او ترسيده ام؛
اكنون او دارد مي ميرد
من گيسوانش را نوازش مي كنم
و كلمات آرامش بخشي مي گويم.
۹
پيرمردي كه آلزايمر دارد
ملاقات كننده اي ندارد
او بيشتر از همه عمر كرده
حتي از خودش.
۱۰
در قطعه زميني خالي
گل هاي كم رنگ بنفش
خار پنبه
تو سنگ كرده اي دلت را، اما
كسي چه مي  داند شايد روزي شكوفه بدهد.
۱۱
باقي مانده در جيب مادر
سوزن، نخ و يك دكمه
وسط دعا
فاصله بين مان را حس مي كنم.
۱۲
بسيار ساكت و آرام
قدم برمي داري در تاريكي  شب
من نه براي صدا
بلكه به خاطر رايحه اي كه
تو در آنجا بوده اي، برمي خيزم.
۱۳
خانه پدر و مادرم
خالي از هر چيزي كه متعلق به آنها بود
در را مي بندم
روي چوب ها و ميخ هاي رنگ شده
كليد را براي ديگران نگه مي دارم.
۱۴
در ساحل مهتابي
در حضور موجي كه به عقب مي برد
موج ضربه زننده را
دو قلب با هم مي تپند
با نظم آهنگي يكسان در دو وجود.
۱۵
تلالوي نور خورشيد
خيره كرده قسمت ساحلي را
و تابستان مي آيد
هنوز هم بازوان خالي ام مي طلبند
پسرم را كه سه سال است رفته.
۱۶
وقتي كه باز كردي
نامه ام را
تعجب نكردي كه قلبم
بيرون افتاد؟
۱۷
باران پاييزي
نامه اي ديگر مي اندازم
براي تو داخل آتش
ماجراي ديگري در زندگي ام
ناتمام ماند .
۱۸
گيسوانت
روزي صورتم را اين چنين لمس كرد
در باد
تماس دانه هاي برف هم خوشايند است.
۱۹
مي نوشم چايي
از فنجان چيني سفيد
به بيرون پنجره خيره مي شوم
به خيابان پوشيده از برف
و خاطراتم.
۲۰
آيا اين دست تو بود
كه با مهرباني دستم را نگه داشت
ديشب در رويا
درست مانند گل هاي داوودي كه
نگه مي دارند رد باران بهاري را.
۲۱
امروز صبح
متعجب شدم از اين كه در پشتي خانه
باز بود
ديشب بعد از مدتها تو دوباره يواشكي آمده اي
به روياهايم.
۲۲
همچنان روشن است
امروز صبح
چراغ ايوان
من روشن كردم ديشب
وقتي كه تو رفتي.
۲۳
با گفتن كلمه «او»
لبانت شكلي مي گيرد
مثل اين كه آماده مي شوي براي يك بوسه.
۲۴
چه چيزي باعث شد
آن صنوبر بلرزد
بدون وزش باد؟
شايد آن هم پريشان شده
به خاطر گذشته.
۲۵
رديفي از ابرها
پنهان مي كنند اشعه هاي آفتاب نيم روزي را
چه منظره زيبايي
تصاويري از سايه ها و نور
عوض مي شوند با هر وزش باد.
۲۶
نگاهي به بالا مي اندازم
ابرها عوض كرده اند شكل هايشان را
زماني كه در مورد عشق مي خواندم
و احوال آشفته.
۲۷
ديوارها پر از
آثار هنري
اما تنها چيزي كه مي بينم
دامن اش است كه تكان مي خورد
با نيسم ملايم.
۲۸
آخرهاي فصل
تماشا مي كنم آخرين غازهايي را كه به جنوب پرواز مي كنند
تنها در سوز و سرما
تصميم مي گيرم كه چگونه
بالاخره به تو بگويم خداحافظ.
۲۹
اگرچه تو هيچ گاه دور از ذهنم نيستي
اينجاست كه بيشتر احساس مي كنم تو را
جايي كه زمين مي چسبد به آسمان.
۳۰
از بالاي شانه هايم
درخواست او براي نسرودن شعرهايي
در مورد وداع
اما وقتي برمي گردم كه نگاهش كنم
حتي پرنده ها هم پرواز كرده اند.
۳۱
ما مرتب مي كرديم وسايل مادربزرگ را
زير بالشش
عكس يك مرد
كسي نمي شناسدش.
۳۲
دوباره فراموش كرده
روز تولدم را
براي سالگرد ازدواجمان
نهال گردويي را مي خرد.
و با هم منتظر ميوه دادنش مي مانيم.
۳۳
نگاهي به صورتت
اي كاش كلماتم
ناگفته
باقي مانده بود.
۳۴
آژير حمله هوايي
دوباره...
لگد مي زند. لگد مي زند
بچه
در شكمم.
۳۵
آيا اين باد است
يا كه مدت سكوت تو
كه مي آورد اين سرما را
برگ ديگري را تماشا مي كنم
كه از آسمان پاييزي افتاد.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |