يكشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۵
ريشه هاي كلامي - اجتماعي مسيحيت صهيونيستي
هزار سال سلطنت با مسيح
محمودسيفي
مقاله  زير مجملي از ريشه هاي كلامي -انجيلي و سياسي - اجتماعي جريان مسيحيت صهيونيستي را در قرون شانزدهم تا هجدهم ميلادي بررسي خواهد كرد. نص و ظاهرگرايي مسيحيان صهيونيست در تفسير كتاب مقدس و برخي از ويژگي هاي روان شناختي پيروان آن،   شباهت هايي جالب  توجه با گرايش هاي سلفي - و بخصوص نوع خاص آن وهابيت در جهان اسلام دارد و از اين جهت شايسته مطالعات مستقلي در زمينه جامعه شناسي دين است.
001704.jpg
مسيحيت صهيونيستي نام جرياني از اونجليس هاي مسيحي است كه تشكيل كشور يهودي اسرائيل را يكي از علائم ظهور مجدد عيسي مسيح(ع) و بلكه پيش شرط ضروري آن و نيز زمينه لازم براي تحقق طرح نجات خداوند براي زمين مي دانند. البته موضوع به اينجا ختم نمي شود. تفاوت آنان با ديگر فرقه هاي مسيحي كه با آنان در اين بينش شريكند، اين است كه مسيحيان صهيونيست معتقدند بايد دست به كار شد و با محقق كردن پيش گويي هاي كتاب مقدس، كه عمدتاً در مكاشفات يوحناي رسول آمده است، زمينه هاي اين رجعت دوباره مسيح و نجات بشر را فراهم آورد. در واقع مسيحيت صهيونيستي نوع فعال منجي گرايي مسيحي است. ائتلاف شاخه اي از نومحافظه كاران آمريكايي در سالهاي اخير با اين جريان در بنيادگرايي مسيحي، دست كم در صحنه سياسي آمريكا، آراي قابل توجهي را به دست آورده است و بخصوص از سال ۲۰۰۰ و انتخاب جورج بوش دوم بر راس كاخ سفيد - عمدتاً با توسل به شعارهاي محافظه كاري مذهبي- و در پي آن حمله به افغانستان و عراق كه عده اي از همين مسيحيان صهيونيست آن را تحقق پيش گويي هاي انجيلي در باب آخرالزمان مي دانند، زمينه براي مطالعه بيشتر اين جريان فراهم شد.
دقيقاً به دليل سياسي بودن اين ائتلاف، ادبيات اين حوزه نيز از تاثيرات اين يارگيري و رقابت هاي سياسي چندان به دور نمانده است و بخصوص در باب نفوذ راست مسيحي در سياست خارجي دولت فعلي ايالات متحده از سوي مخالفان، بسيار اغراق شده و در عوض بسياري از زمينه هاي كلامي  و تاريخي ظهور اين جريان مغفول واقع شده است. مسيحيت صهيونيستي را به طور خلاصه حمايت مسيحي از صهيونيزم تعريف كرده اند. در هفدهمين كنگره صهيونيزم كه در سال ۱۹۶۸ و در اورشليم برگزار شد نيز صهيونيزم بر حسب اين پنج اصل تعريف شده است:
۱. وحدت قوم يهود و مركزيت اسرائيل در زندگي يهوديان؛ ۲. جمع شدن دوباره يهوديان در موطن تاريخي شان اسرائيل؛ ۳. تقويت كشور اسرائيل؛ ۴. صيانت از هويت قوم يهود؛ ۵. پشتيباني از حقوق يهوديان.
ظهور نص گرايي انجيلي
با اينكه پيروان مسيحيت صهيونيستي اعتقاد دارند اين نحله ريشه در خود انجيل دارد، اما محققان، ريشه هاي اين دكترين الهياتي و جنبش ديني را به دوره اصلاح ديني بر مي گردانند. سنت آگوستين در اثر جاودانه اش«شهر خدا» كليسا را محمل پادشاهي هزار ساله خداوند دانسته است؛ عقيده اي كه تا دوره اصلاح ديني در كليساي كاتوليك قبول عام داشت. بدين ترتيب، در قرون ميانه يهوديان معاصر را از عبريان باستان متمايز مي كردند. همچنان كه هم سنت آگوستين و هم كريسوستوم(۳۴۴-۴۰۷) و نيز گرگوري نسايي Gregory of Nyssa هم نسبت به خطرات وابسته كردن تقدس ديني با اماكن خاص هشدار مي دادند و نتيجتا مسيحيان را از زيارت فلسطين بر حذر مي داشتند: «خداوند در واقع در همه جا هست، و او كه خالق همه هستي است نمي تواند در يك مكان محدود شود» (سنت آگوستين). هر چند ديدار امپراتريس هلنا در اواخر قرن چهارم از فلسطين، زيارت ارض مقدس را به صورت يك فريضه مذهبي جا انداخت، ولي بعدها در قرون وسطي و با آغاز جنگ هاي صليبي، آزادسازي ارض مقدس از دست كفار، مسلمانان و يهوديان مقدمه اي براي رجعت عيسي شمرده شد. اما در نهضت اصلاح ديني، ترجمه، انتشار و دسترسي آزاد به انجيل در ميان مردم عامي، موجب يك تغيير پارادايم در شيوه هاي انديشيدن مردم شد. تفسير، ديگر امتياز ويژه يك سلسله آسماني شمرده نمي شد و بنا براين در تمام اروپا تفسير هاي تمثيلي از انجيل كه شيوه رايج كاتوليك هاي رم بود، جايگاه خود را از دست داده و توجه بيشتر به شرايط و زمينه هاي تاريخي و نيز تفسير هاي به نص(ظاهر) كتاب مقدس رايج شد. در همين زمان و تحت تاثير نوشته هاي تئودور بنزا Theodore Benza جانشين جان كالوين در ژنو، و مارتين بوسر M»artin Bucer در استراسبورگ، ارزيابي جديدي از جايگاه يهوديان در مقاصد خداوند به عمل آمد. كالوين اصرار داشت كه تنها يك وعده الهي وجود دارد كه هم مومنان عتيق و هم جديد مشتركاً به آن معتقدند: به شما مي گويم كه بسا از مشرق و مغرب آمده در ملكوت آسمان با ابراهيم و اسحق و يعقوب خواهند نشست(متي،
۸/۱۱). با اين كه كالوين و لوتر همانند كليساي روم كلمه«اسرائيل»(۱)در نامه پولس رسول به روميان (۲۵:۱۱) را شامل هم يهوديان و هم مومنان غير يهودي مي دانستند، اما بنزا و بوسر ترجيح دادند اين كلمه را بيشتر شامل يهوديان غير مومن و يهوديت بدانند. بسياري از ويراستاران بعدي انجيل ژنو Geneva Bible تحت تاثير كالوين و بنزا از اين تفسير حمايت كردند. در ويراست هاي ۱۵۵۷ و ۱۵۶۰ اين انجيل، توضيحي كوتاه در ذيل نامه پولس رسول به روميان ،۱۱ اسرائيل را قوم يهود تعريف كرده بود. در ويراست هاي بعدي اما اين واژه را چنان تفسير كردند كه اين معنا را القا كند كه قوم يهود به مسيح ايمان خواهند آورد. بواسطه همين پانوشت هاي توضيحي در اين ترجمه از انجيل كه پيش از انجيل «كينگ جيمز» پر خواننده ترين انجيل در انگليس و اسكاتلند بود و به مدد نوشته هاي پيوريتن هايي چون ويليام پركينز William Perkins و هاف براوتون Hugh Broughton انديشه تغيير دين قوم يهود به مسيحيت در بريتانيا و مستعمرات آمريكايي رواج يافت.
در تاريخ كلام مسيحي تلاش براي تفسير آيات اول تا دهم فصل بيست كتاب مكاشفات(۲)و معناي هزاره millennium موجب بروز سه نظريه شده است: پس هزاره گرايي postmillennialism كه تعليم مي دهد پيش از رجعت مسيح در يك دوره واقعي يا سمبليك هزار ساله كليسا بر شر پيروز خواهد بود؛ پيش هزاره گرايي Premillennialism تعليم مي دهد مسيح براي نجات بشريت از شر، به زمين رجعت و براي هزار سال بر زمين حكومت خواهد كرد؛ و ناهزاره گرايي Amillennialism كه بيان مي كند هزاره يا امري تمثيلي و يا تحقق يافته است و به بهشت دلالت دارد كه در آن ارواح رحلت كرده با مسيح حكمراني كنند. معاد شناسي پيوريتن ها«پس هزاره اي» بود و آنان براساس آيات ۹ تا ۱۱ نامه پولس رسول به روميان معتقد بودند تغيير دين يهوديان به مسيحيت منجر به بركت براي تمام جهان خواهد بود. توماس برايتمن Thomas Brightman (۱۵۶۲-۱۶۰۷) كه پدر نظريه «بازگشت يهوديان» ناميده شده است نيز تغيير دين عاجل قوم يهود را پيش بيني كرده بود. برايتمن تفسير خود بر كتاب دانيال (۱۱-۱۲) كه نخستين بار در سال ۱۶۱۴ منتشر شد را چنين نامگذاري كرده است: «رجعت يهوديان و دعوت آنان به دين مسيح...». از اين گذشته برايتمن معتقد بود كه: زايش مجدد يك كشور اسرائيلي مسيحي در قلب يك جهان مسيحي جا دارد. تعاليم برايتمن توجه بسياري را به خود جلب كرد و ديدگاه هاي او حتي در حلقه هاي حكومتي انگليس نيز مطرح بودند. چنان كه به طور مثال در سال ۱۶۲۱ سر هنري فينچ وكيل مشهور و از اعضاي پارلمان ادعا كرد كه تعاليم كتاب مقدس را نبايد به صورت تمثيلي و رمزي تفسير كنيم بلكه مقصود كتاب مقدس واقعا و ظاهرا همين يهوديان هستند. بقيه اصلاحگران ديني مانند ريچارد سيبز Richard Sibbes، ساموئل رادرفورد و جان اون John Owen نيز كه همگي «پس هزاره گرا»هستند، به نحو مشابهي معتقد بودند روزي خواهد رسيد كه يهوديان به مسيح ايمان خواهند آورد و بخشي از كليسا خواهند شد. همين ديدگاه هاي بدبينانه پس هزاره گرايي بود كه تا حدي انگيزه براي گسترش جنبش هاي ميسيونري پروتستان اروپايي را در قرون هفدهم و هجدهم فراهم آورد. به طور مثال در سال ۱۶۴۹ ابنزر Ebenzer و جوانا كارترايت Cartwright - پيوريتن هاي انگليسي كه در آمستردام زندگي مي كردند- با اعتقاد به اينكه بازگشت يهوديان به ارض مقدس؛ مقدمه گرويدن آنان به مسيحيت است، تقاضانامه اي براي دولت انگلستان ارسال كردند كه درآن خواستار رفع ممنوعيت اسكان يهوديان در انگلستان و كمك به حركت آنان به سوي فلسطين شده بودند: «تا كشور انگلستان اولين و مهمان نوازترين كشور براي انتقال پسران و دختران بني اسرائيل در كشتي هايشان به سرزميني كه به ابناي آنان ابراهيم، اسحق و يعقوب براي مسكني ابدي وعده داده شده است، باشد». شايد اين اولين بار بود كه دست دخالت انساني به جاي اعتماد به خداوند براي بازگشت يهوديان به فلسطين نقش ايفا مي كرد.
در اواخر قرن هفدهم و در طول قرن هجدهم، معاد شناسي پس هزاره گرا، پروتستانتيزم اروپايي و آمريكايي را تحت تاثير خود داشت. بخصوص كتاب ها و وعظ هاي جاناتان ادواردز(۱۷۰۳-۱۷۵۸) و نيز جورج رايت فيلد در گسترش اين عقيده بسيار سهيم بودند كه هزاره آغاز شده است و انجيل بزودي در تمام دنيا بر شر پيروز خواهد شد و الطاف الهي و صلح و رفاه پس از گرويدن همه ملت ها به مسيح - از جمله بني اسرائيل - و پيش از رجعت شكوهمند مسيح شامل بشريت خواهد شد. به گفته ادواردز: «الحاد يهوديان به كناري خواهد رفت، يهوديان كفر قديمي شان را زايل خواهند ساخت و به مسيح خواهند گرويد. هيچ چيز قطعي تر از اين در كتاب مقدس پيش گويي نشده است. آنان سپس با غير يهوديان در يك جمع خواهند بود». ادواردز بر پايه مكاشفات(۳)۱:۱۶ پيش بيني كرد كه دستگاه پاپي در سال ۱۸۶۶ فرو خواهد ريخت، اسلام نابود خواهد شد و يهوديان به مسيح خواند گرويد و كفار امريكا و افريقا و هند به زودي به عيسي ايمان خواهند آورد. در چارچوب چنين فضاي احيا شده مسيحي زده اي به تدريج فلسطين به عنوان سرزمين برحق يهوديان مطرح شد.
شرايط اجتماعي، سياسي رشد مسيحيت صهيونيستي
قرون هجدهم و نوزدهم شاهد حوادث بسيار پر تنش و سرنوشت سازي در دو سوي اقيانوس آرام بود: جنگ استقلال آمريكا (۱۷۷۵ تا۱۷۸۴)، انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) و جنگ هاي ناپلئوني (۱۸۰۹ تا ۱۸۱۵). سقوط بسياري از كشورهاي پادشاهي اروپايي بين ۱۸۰۴ تا ۱۸۳۰ به همراه نا آرامي هاي گسترده در انگليس و سخنان تهديد آميز ناپلئون: «من همواره قرين شانس و خداوند جنگ ام»، همگي علائمي  وحشتناك بر پايان جهان تلقي شدند. در سال۱۸۰۹ ناپلئون، پاپ را دستگير و كشورهاي پاپي را تسخير كرد. تا سال ۱۸۱۵ لشكرهاي ناپلئون بيشتر اروپا و خاورميانه شامل ايتاليا، اتريش، آلمان، لهستان، روسيه، بخش هايي از فلسطين و مصر را به تسخير در آورده بودند. ناپلئون برادران خود را به سلطنت هلند ، ناپل، اسپانيا و وست فاليا گمارده بود و به فرزندش هم لقب «سلطان رم» داده بود. او تصميم داشت يك كنفدراسيون اروپايي درست كند كه خود در آن «بزرگ شاه شاهان» و «حاكم امپراتوري روم»باشد. بسياري از واعظان و مبلغان شامل رابرت جميسون Jameison و جورج استانلي فابرGeorge Stanley Faber از اين بحث مي كردند كه آيا ناپلئون همان دجال است يا نه. ديگراني هم معتقد بودند كه در تحقق پيش گويي هاي دانيال،۲ ده پادشاهي اروپايي شامل انگليس، فرانسه، اسپانيا و استراليا در پي احياي امپراتوري مقدس روم و تشكيل ايالات متحده اروپا به همراه دجال برآمده اند. نابودي كليساي كاتوليك روم توسط ناپلئون در فرانسه، مصادره اموال كلسيا، اعدام كشيش ها و تبعيد پاپ از رم توسط ناپلئون همگي علائمي دال بر اين امر تلقي مي شدند.
ادامه دارد

تازه هاي انديشه
درباب انقلاب ها
001698.jpg
مطالعاتي نظري، تطبيقي و تاريخي درباب انقلاب ها / ويراستار: جك گلدستون/ ترجمه: محمدتقي دلفروز،انتشارات كوير/ چاپ اول، ۱۳۸۵ ‎/ ۱۵۰۰نسخه / ۵۲۰۰ تومان
كتاب « مطالعاتي نظري، تطبيقي و تاريخي درباب انقلاب ها» ، ما را با موضوعاتي كليدي مرتبط با انقلاب ها، مانند دموكراسي و ديكتاتوري، بسيج مردمي و منازعه آشنا كرده و با زمان هاي خاص مبارزات انقلابي، در گذشته و حال آشنا مي كند. به اين منظور كتاب در دو بخش تنظيم شده است، در بخش اول، رويكردها و نظريه هاي كلاسيك و جديد درباره انقلاب ها و جنبشهاي انقلابي ارائه شده است. اين بخش از چهار فصل تشكيل شده است: فصل اول: رويكردهاي كلاسيك / فصل دوم: بحث پيرامون مدرنيزاسيون / فصل سوم: ريشه هاي انقلاب / فصل چهارم: پيامدهاي انقلاب. در بخش دوم كتاب نيز گزارش مختصري از برهه هاي حساس انقلابي در تاريخ مدرن بررسي شده است. اين بخش از پنج فصل تشكيل شده است: فصل پنجم: انقلاب هاي جمهوري خواهي / فصل ششم: انقلاب هاي ماركسيستي / فصل هفتم: انقلاب هاي ضد ديكتاتوري / فصل هشتم: انقلاب هاي ضد كمونيست/ فصل نهم: شورش هاي چريكي و قومي.
امپراتوري
001701.jpg
آنتونيو نگري - مايكل هارت / ترجمه: رضا نجف زاده / انتشارات قصيده سرا / چاپ اول ۱۳۸۴‎/
بحث محوري كتاب بحث برانگيز «امپراتوري » ، اشكال جديد قدرت است. از ديدگاه نويسندگان كتاب، تنها راه مناسب براي مواجهه با مسئله جهاني شدن يا اشكال سلطه جهاني، ساختن مناطق حفاظتي محلي و منزوي، يا حتي تقويت كردن قدرت دولتهاي ملي نيست، بلكه از نظر آنها آلترناتيوي در همين سطح جهاني و فراگير مورد نياز است. از ديدگاه هارت و نگري، جهاني شدن حاكميت را نمي فرسايد، بلكه آن را به سيستمي از نهاد ملي و فراملي پراكنده مبدل مي كند. در حالي كه امپرياليسم اروپايي بر مفاهيم حاكميت ملي و تماميت جغرافيايي تكيه داشت، امپراتوري، كانون سياسي يا محدوده و سرزميني ندارد. نظم نوين صرفا به معني ايجاد هژموني آمريكايي نيست. قدرت در قواعد و منطق خود نظام جهاني نهفته است كه ريشه در نظام در حال تحول توليد سرمايه داري دارد. امپراتوري جديد، ظرفيت بالايي براي سركوب و تخريب دارد. اما قدرت آن بيشتر ناشي از منطق بنيادين سرمايه داري جهاني است تا دولت ها و نخبگان ويژه. كتاب «امپراتوري » از چهار بخش تشكيل شده است: بخش اول: سامان سياسي دوره حاضر( نظم جهاني/ توليد سياسي مشرف بر حيات/ بديل هاي درون امپراتوري )، بخش دوم:گذرهاي حاكميت (دو اروپا، دو مدرنيته/حاكميت دولت- ملت / ديالكتيك حاكميت استعماري/نشانه هاي گذر / قدرت شبكه اي: حاكميت ايالات متحده و امپراتوري جديد/ حاكميت امپراتوري) بخش سوم: گذرهاي توليد (محدوديت هاي امپرياليسم/ حكومت پذيري انضباطي/ مقاومت، بحران، دگرگوني/ پسامدرنيزاسيون يا اطلاعاتي كردن توليد/ قانون اساسي مختلط / حاكميت سرمايه داري يا اداره جامعه جهاني كنترل)، بخش چهارم: افول و سقوط امپراتوري( مجازاتها/ پيدايش و فساد/ انبوه خلق در برابر امپراتوري).

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
شهرآرا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |